محمد نوتاش
مربي «خارجي»؛ انگار كه تنها داروي شفابخش اين فوتبال بي هويت در همين واژه خارجي نهفته است. تقصيري هم نداريم، حتي وقتي كه نگهبان آثار جاودانه كتابخانه ملي با اكراه تاريخچه نه چندان مستند فوتبال ايران را به طرف ما پرتاب كرد و مات و مبهوت ايستاديم و سرتاپايمان را خاك گرفت، نمي دانستيم كه بايد غريبه اي هم بيايد و به او آموزش دهد كه نامش كتابدار است و رسالتش سنگين. بله، تاريخ را ورق زديم.
«ازدراگورايكف» كه هنوز هم در قيد حيات است و در يكي از شهرهاي شمالي كشور مكزيك به زندگي خود ادامه مي دهد در بهار سال ۱۳۴۶ با سابقه اي درخشان در امر مربيگري مسئوليت هدايت تيم ملي ايران را بر عهده گرفت. او برخلاف تفكر پيروزمندانه اي كه در اوايل دهه چهل در فوتبال ايران حاكم بود براي كشف استعدادهاي ناب به سراغ قشر مرفه جامعه ايراني نرفت. «خط آهني ها» كه صفت ويژه پابرهنه هاي جنوب شهري بود در ماحصل كارنامه اين مرد غريبه حضوري پرتعداد داشتند. درباره شاگردان او كه يكي از بهترين نسل هاي فوتبال ايران را تشكيل دادند نيازي به توضيح نيست اگر چه گروهي از آنها امروز به نوعي سد محكمي براي پيشرفت اين فوتبال به شمار مي آيند. او به همراه آلن راجرز انگليسي اصلاحات بيشماري را به وجود آوردند اما تغييرات سياسي در ايران همه چيز را دگرگون كرد. امروز وقتي كه به ۳۵ سال پيش بر مي گرديم كمتر به نام مردان بزرگي چون رايكوف بر مي خوريم. در همان روزها روزنامه نگاران مطرحي كه بعضي ها معتقدند اين گروه بهترين نسل ورزشي نويس تا به امروز بوده اند، بنابر تسويه حساب هاي شخصي و تعصبات باشگاهي ترجيح مي دادند كه كمتر به اهميت حضور رايكوف در ايران بپردازند. اين دقيقاً همان مشكلي است كه تا امروز ادامه يافته و دليل آن فقط به تنگ نظري و نگاه سليقه اي مربوط است. نكته قابل توجه اين است كه امروز براي توجيه رفتارهاي غيرقابل تغيير خود از واژه «حرفه اي» تعريفي ساخته ايم كه بتوانيم ناآگاهي خود را پشت اصولي شناخته شده پنهان كنيم. امروز كه معتقديم تنها راه حركت موثر فوتبال ايران در حضور مرداني با دانش از كشورهاي صاحب فوتبال است نمونه هايي را دوباره يافته ايم كه ردپايي از اصلاحات مرداني مانند رايكوف در آنها ديده مي شود. بگوويچ، برانكو و بلاژويچ ـ ترتيب نام آنها براساس عملكرد مناسب، پديد آوردن زيرساخت هاي ماندگار و تربيت بازيكناني بزرگ براي فوتبال ايران است. البته به مانند گذشته تمام ويژگي هاي مثبت و شاخص جامعه ايراني در خانواده كوچك فوتبال ديده نمي شود. چيرو و برانكو ـ اگر شرايط مالي را ناديده بگيريم ـ به خاطر ناداني مرداني پرمدعا تصميم گرفتند و رفتند. وينكو بگوويچ در جامعه اي كوچك تر به نام باشگاه فعاليت خود را آغاز كرد. او بيشتر از ۴ سال است كه در اهواز مربيگري فولاد را بر عهده دارد. درباره او مي گويند همين كه هنوز در اهواز دوام آورده، كافي است! او مردي است كه توانسته حتي درباره خصوصي ترين روابط انساني با شاگردانش صحبت كند. اما به نظر مي رسد بگوويچ كه به خوبي با شرايط فوتبال ايران كنار آمده است به خاطر آشنايي با واسطه هاي قدرتمند مي تواند چند سال ديگر هم در اينجا بماند.
|
|
ساموئل، جيوواني مي و كخ مربياني بزرگ نيستند. از همين تعريف ساده مي توان عملكرد آنها را مورد بررسي قرار داد. ساموئل كه قبلاً سرمربيگري تيم ملي ارمنستان را بر عهده داشته با سابقه ظاهراً درخشاني به ايران آمد. مسئولان باشگاه ذوب آهن بنا بر خاطرات خوبي كه به خاطر استخدام مربيان شوروي سابق در ذهن داشتند به سراغ دارابينيان رفتند. اين مرد ارمني در همان روزهاي ابتدايي رقابت هاي ليگ برتر توانست به همراه گروهي جوان بازي هاي زيبايي را ارائه دهد. طوري كه خيلي ها مي گفتند ذوب آهن قشنگ بازي مي كند اما مي بازد. همسايگي با سپاهان و پيشرفت چشمگير تيم فرهاد كاظمي مسئولان ذوب آهن را به فكر واداشت. در اينكه ساموئل چرا موفق نشد دلايل پنهاني وجود دارد اما استعفاي او بهانه اي را به دست تحليلگران روشنفكرنما داد كه موفقيت احتمالي ذوب آهن در فصل آينده را به او ارتباط دهند.
جيوواني مي كه گروهي معتقدند هيچ گونه تغييراتي را در باشگاه هاي خود به وجود نياورده فقط به اين خاطر تا به امروز در سايپا باقي مانده است كه اين تيم بدون تماشاگر است. اين همان امتياز مثبتي است كه رولند كخ در اختيار نداشت. اما به نظر مي رسد كه گروهي از مديران باشگاه ها فقط به عنوان «مربي خارجي» دقت مي كنند تا اينكه به فكر مربي بزرگ، با دانش و مناسب از لحاظ مالي باشند. بازگشت مردان بزرگي به مانند واسيلي گوجا كه سال ها است مربيگري نمي كند نمونه اي از بينش سطحي و عاميانه مديران باشگاه است. ليادين، مربي سابق تيم ذوب آهن در آخرين روزهاي عمرش درباره فوتبال امروز ايران گفت: «سطح فوتبال ايران پايين آمده است» و ما با عصبانيت به او پشت كرديم چرا كه يك ليگ حرفه اي داريم و چند مربي خارجي، البته تعصب هم داريم!