پنج شنبه ۲۹ خرداد ۱۳۸۲
شماره ۳۰۸۱- June, 19, 2003
هنر
Front Page

ديدار با كارتيه برسون نود و چهار ساله
من عكاس نيستم
ترجمه: نوشين ديانتي
016100.jpg

هنگامي كه هانري كارتيه - برسون ديد كه من دفترچه ام را بيرون آوردم، با وحشتي ساختگي پرسيد: «شما پليس هستيد؟» من گفتم نه و اگر آن شغل را انتخاب مي كردم، پليس بدي از كار درمي آمدم، و او لبخند زد. با اينكه مي دانستم علاقه اي به مصاحبه ندارد، ادامه دادم: «مي دانم كه شما از سوال خوشتان نمي آيد...» اما او حرف ام را قطع كرد. «چرا خوشم نمي آيد؟ چون هيچ پاسخي وجود ندارد.» تازه فهميدم كه چرا روزنامه نگاراني كه با هر زحمتي با پدر عكاسي ۹۴ ساله مصاحبه اي جور مي كنند، پشيمان مي شوند.
ما در آپارتمان مارتين فرانك عكاس و همسرش در پاريس نشسته ايم. يك عيد پاك باراني است، روزي كه او براي مصاحبه انتخاب كرده است زيرا او «يك آنارشيست» است - واژه اي كه خود او براي توضيح وقيحانه اش نسبت به آداب معاشرت به كار مي برد. كنار پنجره هاي قدي مشرف به توييلري، لوور و سن نشسته ايم. مونه و سزان همين منظره را از آپارتمان زيري طراحي مي كردند. حالا كارتيه - برسون آن را طراحي مي كند؛ و نه عكسبرداري. در سي سال اخير، او به ندرت دوربين به دست گرفته است و ترجيح مي دهد به جاي آن جهان را با يك مداد و يك دسته كاغذ طراحي ثبت كند.
016110.jpg

بله، او مردي است كه عملاً در اوايل دهه ۳۰ ميلادي عكاسي خياباني را به وجود آورد و سپس براي برقراري استانداردي در عكاسي خبري تلاش كرد. او از اشغال چين توسط كمونيسم و سقوط انگليس در هند عكس گرفت. كمتر از يك ساعت قبل از آنكه گاندي مورد سوءقصد قرار گيرد، از او عكس گرفت. زماني كارتيه - برسون از چيزها يا كساني عكس مي گرفت، كه ديگران احتمالاً از آنها به عنوان سوژه صرفنظر مي كردند: بهترين عكس، از مردي كه از روي يك چاله آب مي پرد، بهترين پرتره از سارتر، بهترين تصوير از يك پيك نيك. فقط از كارتيه - برسون انتظار نداشته باشيد كه رضايت بدهد. او اصرار مي كند: «من عكاس نيستم. من به عكاسي علاقه ندارم. از عكاسي نمي شود چيزي فهميد. فقط غريزه است. طراح بودن خيلي متفاوت است.» و همان طور كه انتظار مي رود هيچ عكسي بر روي ديوارها نيست؛ فقط طرح ها و نقاشي هايي از هنرمندان ديگر.
كارتيه - برسون آشكارا مي خواهد گذشته اش را فراموش كند و به همين وضوح بقيه دنيا با او همكاري نمي كنند. يك نمايشگاه بزرگ از آثار او - بيش از ۶۰۰ عكس، به علاوه گزيده اي از فيلم هاي مستند و طراحي هاي او - به تازگي در كتابخانه ملي پاريس افتتاح شد. كاتالوگي جامع، به زبان انگليسي با عنوان «هانري كارتيه - برسون: بشر، تصوير و جهان» نمايشگاه را همراهي مي كند. همزمان موسسه هانري كارتيه - برسون نيز در پاريس گشايش يافت كه علاوه بر آنكه آرشيو او را در خود جاي مي دهد، به عنوان فضاي نمايشگاهي براي ديگر عكاسان نيز به كار مي رود و از هنرمندان هنرهاي تجسمي حمايت مالي مي كند. هنگامي كه من اينها را برمي شمردم، كارتيه - برسون ابتدا خود را به كر بودن زد و سپس تظاهر به بي تفاوتي كرد. سرانجام، همسرش به او يادآوري كرد كه افتتاحيه موسسه فقط يك هفته ديگر است و او با نگراني به بالا نگاه كرد و پرسيد: «بايد كراوات بزنم؟»
016115.jpg

اين روزها فتوژورناليست جهانگرد، كسي كه نزديك بود در آفريقا از مالارياي بدخيم بميرد و سه بار از كمپ هاي اسراي جنگي نازي گريخته بود، معمولاً در خانه است. فرانك مي گويد: «ما مسافرت مي كنيم، اما اغلب براي اينكه در نمايشگاه هاي آثار هانري حضور پيدا كنيم.» مشكلات جسماني كارتيه - برسون هنوز در مقايسه با سنش قابل چشم پوشي هستند. عينك مطالعه مي زند، هر دو گوشش سمعك دارند و به كمك عصا راه مي رود يا به بيان دقيق تر آنچه كه عصاي شكار ناميده مي شود: دسته فلزي خميده اي كه دوشاخه مي شود تا يك صندلي را تشكيل دهد. اينها براي اشراف زادگان شكارچي اختراع شده بودند، مثل همان هايي كه در فيلم سال ۱۹۳۹ ژان رنوآر «قانون بازي» بودند و كارتيه - برسون در آن دستيار كارگردان بود. او مي گويد: «من مي توانم روي اين بنشينم و نيم ساعت بدون خستگي طراحي كنم.»
ممكن است كه او به عنوان يك مرد جوان فرصت هاي خوب و بسيار واضحي را در عكس هايش از دست داده باشد. اما هيچ چيز از ذهنش دور نمي ماند. سوال ها را به سرعت و كوتاه و مختصر پاسخ مي گويد - البته زماني كه تصميم مي گيرد به سوالي جواب بدهد. او بي حوصله و بداخلاق بزرگ شده است تا اينكه مسئله شغل اش به عنوان يك عكاس پيش مي آيد. فقط يك بار، وقتي مرا در حال ورق زدن كاتالوگ نمايشگاه جاري ديد، داوطلبانه در مورد عكسي توضيح داد. عكسي از سال ۱۹۵۱ و از زناني روي پله ها در يكي از شهرهاي ايتاليا، يك زمين بسيار ناهموار. او مي گويد: «آن صحنه را ديدم و فقط يك لحظه وقت داشتم. پس دل به دريا زدم.» اين توضيح ممكن است در مورد صد عكس ديگر كارتيه - برسون نيز صادق باشد، توازن كاملاً ويژه اي از نبوغ در تركيب بندي، كنجكاوي بي انتها درباره مردم و واكنش غيرارادي در گرفتن عكس.
كارتيه - برسون در سال ۱۹۵۲ مقاله اي نوشت كه اكنون بسيار مشهور است. او در «لحظه سرنوشت ساز» لحظه اي را براي فشار دادن شاتر پيشنهاد مي كند كه نقطه اوج عمل نيست، بلكه لحظه اي است كه خود تصوير آن را معين مي كند و در آن همه چيز در كنار هم جمع شده است. اين توضيح به عنوان واقعيتي در كار خودش، مفهوم تمام عياري را به دست مي دهد. اما به عنوان نصيحت براي ديگران كاملاً بدون استفاده است. بنابراين هنگامي كه كارتيه برسون به من اصرار كرد كه «هر كسي با يك دوربين عكاسي در دست عكاس است» همسرش با عصبانيت گفت: «هانري، خودت مي داني كه اين طور نيست!» او دندان قروچه اي كرد، خوشحال از اينكه اين بلوف صداي همسرش را درآورده است. «مي دانم، اما مي توانم هر چه دلم مي خواهد، بگويم.» شايد او فكر مي كند كه مي تواند كاري را انجام دهد كه ديگران نمي توانند. شانه اش را بالا مي اندازد و مي گويد: «شايد، من ديگر راجع به اين مسائل فكر نمي كنم.»
016120.jpg

نزديك به آخر ملاقاتم او از همسرش خواست كه يك پيكره كنده كاري شده از آبنوس از يك زن به بلندي حدود يك فوت را بياورد. او گفت: «زماني كه من داشتم از مالارياي بدخيم مي مردم يك زن اين را به من داد. او با قدرت بود.» به اصرار از او پرسيدم آيا جادويي است؟ آيا شما فكر مي كنيد كه اين زندگي شما را نجات داده است؟ او به آرامي گفت: «درباره اين صحبت نمي كنم. چيزهايي هست كه به آن توجه نداريم.» او پيكره را گرفت و ضربه اي به آن زد. انگار كه با خودش حرف مي زند. گفت: «سفيدپوستان، با فرهنگ نابود شده اند. ما هنر را از فرهنگ جدا مي كنيم. اما زندگي، هنر است.» دوباره پيكره را به من نشان داد: «به اين زيبايي نگاه كن، چطور نور را به خود مي گيرد.» براي او بين هنر و زندگي هيچ گونه گسستگي وجود ندارد. بين دانشجوي هنر جواني كه در سال هاي ۱۹۲۰ به خاطر عكاسي، نقاشي را كنار گذاشت و عكاس مسني كه دوربين اش را كنار گذاشت و مداد و تخته طراحي به دست گرفت؛ و من پرسيدم اگر ديگر نتواند طراحي كند، چكار خواهد كرد؟ او بدون لحظه اي تامل گفت: «آن وقت در ذهن خود طرح مي كشم. نمي توان چيزي را كه ذاتي است، در كسي كشت.»
Newsweek,June 9.2003

جذبه اضداد

ايده كاملي بود: از هلموت نيوتن آلماني الاصل بخواهيم كه براي نيوزويك پرتره اي از كارتيه ـ برسون ـ استاد ذاتي لحظه سرنوشت ساز ـ تهيه كند. آيا اين اتفاق افتاد؟ كارتيه برسون از اينكه كسي از او عكس بگيرد متنفر است و وقتي كه مجبور مي شود، اصرار دارد كه عكاس عضو مگنوم باشد؛ آژانسي كه او نيم قرن پيش در افتتاح اش همكاري داشته است. نيوتن در آنجا عضو نيست. با اين حال آن دو هفته گذشته يكديگر را در پاريس ملاقات كردند. نيوتن ۸۳ ساله مي گويد: «او خوب به نظر مي رسيد، خيلي خوب. هر كاري كه از او خواستم انجام داد و خيلي دلنشين بود. از او دو حلقه عكس رنگي گرفتم به خاطر اينكه چشم هاي آبي بسيار زيبايي دارد و چهار حلقه عكس سياه و سفيد، چون او كارتيه ـ برسون است، بايد سياه و سفيد باشد.» با اينكه روش آن دو كاملاً متفاوت است، كارتيه ـ برسون مدت ها مورد تحسين نيوتن بوده است. او مي گويد: «عكس هاي او در مورد حقيقت هستند، آدم هاي واقعي، مثل پيك نيك در كنار مارن. من اين عكس را از همه بيشتر دوست دارم.» آنها اولين بار ۲۵ يا ۳۰ سال پيش در كافه اي در پاريس با يكديگر روبه رو شدند. نيوتن به ياد مي آورد: «احساس كردم كه او رويش را از من برمي گرداند.» چند سال بعد نيوتن در يك مصاحبه تلويزيوني گفت با اينكه عاشق آثار كارتيه - برسون است فكر مي كند كه اين احساس متقابل نيست. به زودي نيوتن از كارتيه ـ برسون كارت پستالي دريافت كرد كه در آن نوشته شده بود: «من شما را خيلي دوست دارم.» سرانجام نيوتن سال گذشته دوباره كارتيه ـ برسون را ديد. زماني كه Vanity Fair از كارتيه ـ برسون خواست براي پرونده هنري عكاسان بالاي ۸۰ سال از نيوتن پرتره اي بگيرد. كارتيه ـ برسون، نيوتن و همسرش جون را در آپارتمانش در خيابان ريوولي به ناهار دعوت كرد. (خوشمزه بود. هانري بهترين دست پخت مراكشي را دارد). سپس آنها براي عكس گرفتن به پارك نزديكي رفتند. نيوتن به ياد مي آورد: «اوليكاي كوچك اش را به همراه داشت، به سادگي كادر را انتخاب مي كرد و عكس مي گرفت.» از وقتي كه دست كارتيه ـ برسون مي لرزد، بعضي از عكس هايش كمي تار هستند. او به نيوتن گفته است: «شفافيت يك مفهوم بورژوا است.» نيوتن تكيه مي دهد و مي خندد: «فكر كردم كه واقعاً محشر است.»

نگاه منتقد
بودا همچنان تخريب مي شود

محمدرضا شاهرخي نژاد
۴ سال بود كه در محوطه ساختمان حوزه هنري، مجسمه هايي نظر مراجعه كنندگان را به خودشان جلب مي كردند. اما چرا «بود»؟ خيلي ساده است، چون الان ديگر نيست.
خراب كردن اش به مراتب راحت تر از ساختن اش است. البته ظاهراً به اين راحتي هم نبوده اين را كارگر ساده اي مي گويد كه با كلنگ آنها را خراب كرده است.
۴ سال پيش اين مجسمه ها توسط «ايرج اسماعيل پورقوچاني» ساخته شد. اين مجسمه ها در ژانر
«Art Brut» قرار داشتند ـ مجبورم كه دائماً از فعل ماضي استفاده كنم - Art Brut به فارسي به صورت هاي گوناگوني ترجمه شده است (هنر وحشي ها، نابلدها، ديوانگان و... ) اين شاخه از هنر برخلاف روش هاي هنر آكادميك است. پرداختن به اين موضوع كه «Art Brut» در حال حاضر در هنر ايران چه سهمي دارد و چه نقشي مي تواند در اين آشفته بازار به عهده گيرد، خود مجال ديگري مي طلبد.
اما ذكر اين نكته لازم است كه به زعم هنردوستان و هنرپروران امروزي الزاماً هنري قابل قبول است كه در درجه نخست زيبا و سپس گران باشد. شايد به همين علل بود كه مجسمه ها خراب شدند.
016105.jpg

واقعاً نمي دانم چرا هميشه كارهاي مغرب زمين تاج سر هنرمندان ايران است و ملاك سنجش هر اثر داخلي، كاتالوگ ها و تصاويري است كه از آن طرف مي آيد، با چشماني از حدقه در آمده مشاهده مي شود، سرهايي كه به نشانه تاييد دائماً تكان مي خورد و دست به دست مي چرخد. شايد به زعم تخريب كنندگان، مجسمه ها چندان زيبا نبودند. البته اين دليل جاي بحث و گفت وگو دارد، آنچه به نظر دليل حقيقي مي رسد، جا گير بودن مجسمه ها است. مجسمه ها خراب مي شوند تا جاي آنها تنيس روي ميز بازي كنند. به هر حال ورزشي فرح بخش است و البته هر انسان عاقلي ورزش كردن را به مراتب بهتر از ديدن يكسري مجسمه هاي «زشت» مي داند. از قديم گفته اند «عقل سالم در بدن سالم» و ما هم هرچه داريم از گذشته داريم و چقدر هم خوب به حرف هاي بزرگانمان گوش فرا مي دهيم.
زماني در افغانستان مجسمه هاي بودا تخريب شد. چه كردند كساني كه مال همسايه را شريف تر از ميراث خود مي دانند. فيلم ساختند، مصاحبه كردند، اعتراض نمودند، جارزدند كه ما حافظ ميراث فرهنگي تمام كشورهاي مشترك فرهنگي هستيم. اما به راحتي دستور تخريب مجسمه هايي صادر مي شود كه ريشه در فرهنگ حماسي ما دارند. نبرد رستم و ديو سفيد سينه به سينه، نسل به نسل روايت شده تا به امروز رسيده است و در مجسمه هايي تبلور يافته بود كه خالق اش سعي مي كرد از منظر ديگري به آن نگاه كند.
به هر حال اگر قبول كنيم كه حوزه هنري به اين نتيجه رسيد كه مجسمه ها تخريب شود، بهتر نبود با خالق آنها تماس گرفته مي شد تا حداقل قطعاتي از آن را براي خويش بردارد. مطمئناً حجم هاي بتوني به ارتفاع ۵ متر سالم جابه جا نمي شوند.
نكته جالب ديگري كه در اين ميان وجود دارد اين است كه تخريب در مكاني صورت مي گيرد كه مدعي فعاليت در بخش فرهنگي ـ هنري است. حوزه هنري در اين چند ساله داعيه دار جريان سازي در بخش هنري است. كافي است به پسوند اين مجموعه نگاهي كنيم، حوزه «هنري» و سپس به اين فكر كنيم كه شخصي در اين مجموعه تصميم گرفته است مجسمه ها را جابه جا كند ـ البته به تعبير خودشان ـ و بعد آنها را خرد كرده اند. اگر يك طرف اين معادله حوزه «هنري» باشد و طرفِ ديگرِ تساوي، عملكرد مسئولان اش، چه نتيجه اي بايد حاصل آيد؟
اگر اين اتفاق در يكي از ميادين شهر رخ مي داد شايد توجيهي براي آن وجود داشت اما نكته جالب اينجا است كه از شهروندان هرگز چنين اعمالي سر نزده است. زماني كه بي ينال مجسمه سازي در مجموعه نياوران افتتاح شد، آقاي تناولي نويد دادند كه ايران بهشت مجسمه سازان خواهد شد. فكر مي كنم احتياجي به توضيح اضافه نباشد. در حوزه هنري مركزي به نام پژوهشگاه فرهنگ اسلامي در حال فعاليت است كه باشگاه هنر پژوهان جوان به تازگي زير نظر آن شروع به كار كرده است.
بايد پرسيد چگونه است كه شما مي خواهيد اين باشگاه در مورد هنر پژوهش كند و جوانان در آن نقش به سزايي داشته باشند در صورتي كه در مجموعه حوزه هنري شاهد چنين عملكردهايي هستيم؟
البته با نگاهي به مجموعه ارگان ها و سازمان هايي كه به نوعي زير نظر دولت فعاليت مي كنند، به اين موضوع پي مي بريم كه اين گونه تضادها ميان حرف ها و اعمالشان امري طبيعي است.
در دانشگاه ها رشته مجسمه سازي تدريس مي شود و هرساله چندين هزار نفر در آزمون هاي گوناگون شركت مي كنند تا موفق شوند در اين رشته تحصيل كنند. توضيح واضحات دادن دراين باره كار عبثي است. شايد بهتر باشد نتيجه گيري نهايي با خواننده باشد.

حاشيه هنر

• بعد از آتش سوزي، خنديدند
ايسنا، گزارشي از آتش سوزي كارگاه مجسمه سازي دانشكده هنرهاي زيبا تهيه كرده است. در قسمتي از اين گزارش آمده است: دانشجويان رشته مجسمه سازي اين دانشگاه اعلام كرده اند كه تا زمان تعمير نشدن اين كارگاه، دست به تجمع زده و در امتحانات پايان ترم شركت نخواهند كرد. در ادامه اين گزارش به چگونگي وقوع اين حادثه اشاره شده است: آقاي رضايي استاد اين دانشكده براي روشن كردن كوره، به سمت آن مي رود كه ناگهان كوره آتش مي گيرد و دانشجويان براي خاموش كردن كارگاه به دليل نبودن كپسول آتش از سطل هاي زباله پر از آب استفاده مي كنند! دانشجويان اين دانشكده مي گويند كه درباره قديمي و فرسوده بودن كارگاه قبلاً به مسئولان هشدار داده اند. دانشجوي ديگري گفته است: بعد از وقوع اين حادثه مدير گروه و بقيه مسئولان فقط مي خنديدند.

• اشتياق عليرضا قرباني
«اشتياق» آخرين اثر عليرضا قرباني، خواننده اركستر موسيقي ملي است كه از سوي انتشارات سروش وارد بازار شده است. آهنگسازي آخرين اثر عليرضا قرباني توسط فرهاد فخرالديني و اركستر موسيقي ملي انجام شده است. در اين اثر قطعات «چه بد كردم» و «اشتياق» قطعاتي هستند كه قبلاً توسط اركستر موسيقي ملي اجرا شده اند.

• اولين نفر
نشريه كتاب هفته به مناسبت انتشار كتاب «پيوند شعر و موسيقي آوازي» گفت وگويي را با حسين دهلوي منتشر كرده است. او در اين مصاحبه گفته است: من هميشه معتقد بودم كه بچه هاي ما هم به موسيقي در حد خودشان نياز دارند، مثل تمام اقشار جامعه و ما هيچ وقت نمي توانيم شعر حافظ را براي بچه ها استفاده كنيم و براي بچه ها بايد از كلام ديگري استفاده شود. دهلوي افزوده است: شاعر بايد از بعضي نكاتي كه باعث بدآموزي و يا ترس و يا چيزهاي مشابه در بچه ها مي شود، دوري كند.
وي با ارائه مثالي گفته است: مثلاً شعر «فيل اومد گذر كند افتاد و يك بزغاله شد»، خب اين يك مقدار خشن است و يا «يك بزي افتاد تو آتيش از سر تا پايش جزغاله شد» و يا نكته اي ديگر كه از نظر بهداشتي مشكل دارد، مثل «يك گربه اي دارم كه خيلي ملوسه / دست و پاي منو اين گربه مي بوسه» بوسيدن يك حيوان ارتباط سالمي بين يك بچه با حيوان نيست. يا چيزهايي گفته مي شود كه بدآموزي فكري و ذهني دارد. مثلاً «الهي الهي گربه موشو نگيره / گر بگيره بميره» ما در اينجا داريم از بچگي به بچه نفرين كردن را ياد مي دهيم كه اين اصلاً خوب نيست. دهلوي در بخش ديگري از گفت وگوي خود گفته است: بعضي از افراد اهل موسيقي ما به علت كم تجربگي يا چيزهاي ديگر، گاهي اوقات شعرهاي خيلي خوب را در ميزان بندي يا ريتم هاي خيلي سبك به كار مي برند و باعث لطمه زدن به موسيقي ما مي شوند و مفهوم شعر هم غناي فرهنگي خودش را از دست مي دهد. مثلاً شعر «گم شدم در خود چنان كز خويش ناپيدا شدم / شبنمي بودم ز دريا غرق در دريا شدم». اين شعر بسيار زيبا را عطار گفته است ولي وقتي اين شعر با يك ريتم تند و تيز رقص گونه خوانده مي شود، حاصل كار خيلي قشنگ نمي شود. او در بخش ديگري از سخنان خود با انتقاد از وضعيت نشر در زمينه موسيقي گفته است: من اولين نفر هستم كه در زمينه موسيقي جمعي، كار چاپ كرده ام، ببينيد چه قدر در زمينه موسيقي ما كار نشده است كه من بايد اولين نفر باشم.

• پروانه ونيز
شاهرخ اكبري ديلمقاني مجسمه ساز در گفت وگو با خبرنگار ايسنا با اشاره به حضور هنرمندان ايراني در بي ينال ونيز گفته است: حضور مجسمه سازان در عرصه هاي جهاني همچون بي ينال ونيز و چين [همانند] خارج شدن [پروانه] از پيله و پرواز است.

• گمشده پيدا شد
صدها تابلوي نقاشي باارزش از ترنر، هنرمند مشهور انگليسي كه گمان مي رفت گم شده اند طي يك طرح تحقيقاتي درباره آثارش كشف شدند. اين كشف زماني رخ داد كه متصديان گالري «تيت» گزارش مستندي از تمام آثار «ترنر» را در يك وب سايت منتشر كردند. اكثر اين آثار در كلكسيون هاي خصوصي كشف شد. اين در حالي است كه پاره اي از اين آثار، در اتاق هاي زيرشيرواني يا در گنجه هاي كمد انبار شده بود. اكثر صاحبان تابلوهاي نقاشي «ترنر» از ارزش بالاي اين تابلوها، آگاهي نداشتند، چرا كه «ترنر» اغلب نامش را در زير تابلويش ثبت نمي كرد.

• داوينچي و چنگيز مغول
يك نقاش اهوازي به ايسنا گفته است: زماني كه كمال الملك توسط رضاشاه تبعيد شد، نقاشي ايران به مرگ مقطعي دچار شد. وي همچنين افزوده است: علت پايين بودن سطح هنر نقاشي ايران نسبت به اروپا به علت دوران رنسانس است. زماني كه اروپا امثال داوينچي را داشت، ايران چنگيزخان مغول را داشت!

• «چوني بي من» منتشر مي شود
كاست «چوني بي من» به زودي توسط شركت فرهنگي خانه تنبور شمس منتشر مي شود. آهنگسازي و تنظيم اين كاست را كه دو قطعه از كار گروه تنبور شمس در هجدهمين جشنواره موسيقي فجر است طهمورث پورناظري به عهده داشته است. «چوني بي من» شامل هفت قطعه با كلام، يك آواز و دو تك نوازي است و با اركستر كامل زهي، سازهاي ايراني مثل تار، بربط، سنتور، كمانچه، دف و تنبك نواخته مي شود و در آن خانم ها ابراهيم پور و تجدد همخواني مي كنند.

• گران ترين عكس
عكس معبد زئوس آسماني آتن كه مربوط به سال ۱۸۴۲ ميلادي است به گران قيمت ترين عكس در جهان تبديل شد. به گزارش روزنامه هنر، اين عكس در ميان ۸۶ اثر عكاسي ديگر حراجي لندن كه در ميان آنها آثاري از جوزف دوبرانگري (۱۸۹۲-۱۸۰۴) ديده مي شد به مبلغ ۴۸۸/۹۲۲ دلار به فروش رفت. در ميان رقابت شديد بين المللي براي خريد اين اثر هنري، شيخ سعودالثاني كه گفته مي شود يكي از ثروتمندان قطر است، توانست ساير رقبا را شكست داده و اين اثر را خريداري كند.

|  اقتصاد  |   انديشه  |   ايران  |   جهان  |   زندگي  |   ورزش  |
|  هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |