از مديران مايكروسافت نقل شده كه گفته اند نمي دانند چرا فارسي زبان ها پول روي هم نمي گذارند تا براي خودشان خط استانداردي درست كنند جان كلامشان اين است ايراني ها نشسته اند تا ما چند سال روي فونتي كار كنيم و بعد آن را به يغما ببرند
محمد قائد
گرفتاري هايي هست كه درباره آنها كار چنداني نمي توان كرد؛ گرفتاري هايي كه اگر هم رفع شوند در حيات ما نخواهد بود. در كوتاه مدت، گره از معدود گرفتاري هايي گشوده خواهد گشت اما بسياري از اينها چندان مورد توجه ما و مسئله ما نيستند.
بحث حقوق مؤلف (كپي رايت) سال ها جسته گريخته در ايران جريان داشته بي آنكه اتفاق نظري، اگر نه وسيع، دست كم در ميان اهل قلم و نشر فراهم آيد، يا حتي دامنه موضوع روشن شود. كليت موضوع حكايت از آن دارد كه بجاتر مي بود اهل قلم به اهل كسب رهنمود بدهند، اما عملاً كار به اين ترتيب پيش مي رود كه مقام هاي اداري براي اهل قلم تعيين تكليف مي كنند. در گروه اخير، ظاهراً همه ترجيح مي دهند به انتظار قوانيني كه ناگزير و به حكم روابط بين المللي تصويب خواهد شد بنشينند.
تا يكي دوسال پيش، يك انتظار اين بود كه در بحث حقوق مؤلف، ما با نويسندگان خارجي طرف شويم، يعني گرفتاري در ترجمه كتاب هاي خارجي باشد. در عمل چنين نشد. هيچ نويسنده و ناشري از كشورهاي ديگر تاكنون علناً وارد بحث با ما در زمينه حقوق خويش به سبب ترجمه نشده است (گرچه در نمايشگاه هاي كتاب در آلمان، ناشران ايراني را تحقير كرده و رنجانده اند). ترجمه يك كتاب در مواردي به اندازه تأليف آن وقت مي برد و مؤلف خارجي يقيناً توجه دارد كه فردي براي برگرداندن كتاب او به زباني ديگر ماه ها وقت صرف كرده است، در همان حال كه حاصل كار مؤلف خارجي در چندين ده هزار نسخه، هركدام به سي دلار، منتشر شده، و ثمره كوشش مترجم ايراني در چند هزار نسخه هر كدام به سه دلار.
نخستين شاكيانِ دست اندازيِ ايرانيان به حقوق آثار هنري ديگران ناشر نبودند؛ پخش كننده فيلم بودند. خارجي هم نبودند؛ ايراني بودند. از همه غيرمنتظره تر، از خارج به داخل ايران اعتراض نكردند؛ از ايران براي اعتراض به آمريكا رفتند. بسياري در ايران فكر مي كردند يك روز ناشران خارجي عليه ناشران ايراني وارد دعواي حقوقي خواهند شد. در واقعيت تاريخي، ايراني هايي از ايستگاه تلويزيوني شان در آمريكا فيلم ايراني را بدون اجازه و خريد حقوق قانوني پخش كردند. صاحب فيلم ناليد كه اين ظلم بزرگي است زيرا حق پخش فيلم در آمريكا، در قياس با درآمدها در داخل ايران، رقمي است هنگفت (گرچه گرداننده ايستگاه متخلف تلويزيون ايراني در آمريكا گفت او هم به همين اندازه ندار است). تا اين جاي بازي تعدادي از پيش بيني هاي اكثر ما درست از آب در نيامده است. اجازه مي خواهم با احتياط پيش بيني كنم كه به احتمال زياد بقيه هم غلط از كار در خواهد آمد. مي گويم با احتياط، چون پيش بيني، از هر نوع كه باشد، بايد غلط از آب در آيد (از جمله، همين پيش بينيِ نگارنده). تحولات جهان همواره غافلگيركننده بوده اند و تا غافلگيركننده نباشند توجهي جلب نمي كنند و كسي به آنها اهميتي نمي دهد. در اينجا وارد بحث حقوق مؤلف به عنوان مبحثي قانوني تجاري نمي شويم و به جنبه هايي ديگر مي پردازيم.
وقتي نويسنده اي ايراني در كشوري ديگر اعلام مي كند كه ميل دارد كتاب خويش را شخصاً به فارسي ترجمه كند، در نهايت حيرت مي شنويم مترجم و ناشر ايراني به او يادآوري مي كنند كه دولت ايران قانون حقوق مؤلف را امضا نكرده است (گرچه در موارد ديگر دولت ايران مانع است، در اين مورد خاص مقتداست). وقتي بپرسيم چرا امضا نكرده است، گربه روي چهار دست و پاي هميشگي پائين مي آيد: «آنها» نفت ما را برده اند و خورده اند، پس ما نبايد زير بار قراردادهاي تركمانچايي برويم. اما مؤلف ايراني چه دخالتي در اين قضيه تخيّلي يا واقعيِ نفت داشته است؟ مي بينيم كه افراط در رندي سر از كجا در مي آورد.
استدلال رايج در ميان ما نه تنها از جنبه روابط حقوقي بين ملت ها، بلكه از نظر مشروعيت اخلاقي ميان خودمان هم سست است. يكي از جنبه هاي بحث كپي رايت، اگر جداً و واقعاً درمي گرفت، تقويت جنبه هاي روحي و اخلاقي حرفه نشر ما بود. بسياري از ما دوست داريم فكر كنيم از نظر توان روحي كمبودي نداريم؛ ماهياني هستيم سالم و سرحال كه هرگاه به دريايي ژرف و زلال برسيم با چالاكي به غوّاصي مي پردازيم و مشكل ما كمبود درياست، نه ناشيگري در فن شنا. و بسياري از ما متقاعد شده ايم كه از نظر اخلاقي كارمان درست است؛ هرگاه بقيه مردم از رفتارهاي خلاف اخلاق دست بردارند، ما نخستين كساني خواهيم بود كه به اشاعه اخلاق والاي انساني خواهيم پرداخت. اووهوم م.
در جامعه فرهنگي ايران نه تنها مرسوم نيست از كسي بپرسند آيا راضي به چاپ دوباره مقاله يا عكس يا شعرش در جايي هست يا نه، بلكه حتي نسخه اي از اثر بدون اجازه چاپ شده فرد را برايش نمي فرستند. فرض ناگفته بر اين است كه وقتي مطلب نويسنده و هنرمند مهم خارجي را هم مي توانيم به ميل خودمان چاپ كنيم، نويسنده ايراني بهتر است خودش را زياد جدي نگيرد. اما اگر نويسنده خارجي دستش به غارت نفت گرانبهاي ما آلوده است، نويسنده ايراني كه در اين مظلمه دخالتي ندارد.
در دنياي اينترنت كار از اين هم پيچيده تر است. اگر در حيطه چاپ كاغذي مي توان رد پاي چاپ كننده را سرانجام به طريقي يافت، در دنياي نشر الكترونيك چنين كاري بسيار دشوارتر و بلكه ناممكن است. ارسال ويروس و دستكاري در سايت هاي ديگران امروز جهان را گرفتار كرده است. تمدنْ كيفيتي است ظريف كه وقتي زرورق روي آن برداشته شود، رفتارهاي انسان كه از پشت آن لايه درخشان بي عيب به نظر مي رسيد تبديل به پديده اي غريب مي شود. شايد قضيه را بتوان به اين شكل ديد كه پهنه اينترنت همانند سرزميني است تازه كشف شده كه تاكنون پاي بشر به آن نرسيده است، و در چنين برهوتي نمي توان انتظاري جز تنازعِ داشت.
طبق قوانين حاكم بر اقاليم مرزبندي شده اي مانند تجارت، روي بسته بندي هر كالايي بايد مشخصات محتوا، نام سازنده و محل ساخت به وضوح اعلام شود؛ و طبق قوانين حيطه چاپ، تشابه عمدي و فريبنده با نشريه اي ديگر جرم است. از جمله گرفتاري هاي نشر الكترونيك، يكي اين است كه كساني چنين اصولي را به رسميت نمي شناسند. سايت هاي اينترنتي كه انگار در جنگلي بر پا شده اند در دوردست ها و به شهرهاي جهان متمدن ربطي ندارند، برخلاف نشريه كاغذي، نه مشخصات محتوا را اعلام مي كنند و نه نام توليدكننده را.
در جامعه مدني، مزاحمت تلفني جرمي است قابل تعقيب. به همچنين مالكيت مشكوك و بدون مدرك كه اصطلاحاً «مال خري» خوانده مي شود. گرداننده سايت اينترنتي نام و نشاني شما را به صورت كالايي فلّه و دست چندم از جايي نامعلوم فراهم كرده است. وقتي استدعا مي كنيد دست از سر شما بردارد و برايتان تصاوير و مطالبي كه مورد علاقه شما نيست نفرستد، نام و نشاني شما را مي پرسد. درست مانند اينكه ولگرد مزاحم، در برابر اجابت تقاضاي رهگذر به رهاكردن يقه او، با وقاحت تمام، نشاني منزل و شماره تلفن قرباني را به خط خود او بخواهد.
|
|
تقريباً همه اين وقاحت ها از ناحيه جوامعي است كه براي حراست از رهگذران در برابر مجرمان شرور، دفاع از كودكان در برابر افراد ناهنجار، حفاظت از خريداران در برابر اهل تقلب در كسب، و حمايت از شهروندان در برابر تعرض ها قوانيني گذرانده اند و پيشينه رويه قضايي دارند. قياس كنيد وقتي در جامعه اي استدلال شود كه چون خارجيان نفت ما را برده اند پس ما حق داريم هر فرهنگ لغتي را كه در خارج منتشر شده است، بدون اجازه صاحب مال و در صدها هزار نسخه، چاپ افست كنيم اوضاع بر چه منوال خواهد بود. بحثي فرهنگي ـ روشنفكري بايد بر پايه اي محكم تر از اين حرف ها استوار باشد.
براي مثال، وزارت ارشاد نام لوح را رسماً براي يك نشريه ثبت مي كند و مدرك قانوني مي دهد. اين نام در مركز ثبت نشريه و كتاب در پاريس هم ثبت مي شود و شماره بين المللي مي گيرد. چندي بعد خبر مي رسد كه سايتي فارسي در اينترنت همين عنوان را (با تغييري مختصر در املاي لاتين آن) بالاي صفحه خود گذاشته است. هويت باعث و بانيانِ سايت مشخص نيست، اما گويا در ايران زندگي مي كنند و اتباع اين كشورند. درهرحال، كساني كه مشتاقند ادبيات و انديشه به جهان صادر كنند بايد توجه داشته باشند كه سرقت نام نشريه به معني شاكيِ خصوصي است و انديشه ورزان ياغي و اهل ناخنك زدن را، انديشه شان هراندازه هم كه تابناك باشد، اگر شاكي خصوصي داشته باشد كسي جدي نخواهد گرفت. درهرحال، در اين وضعيت چند نكته مي توان ديد.
اول، در سپهر اينترنت، ته رنگي از بازگشت به روحيه انسان جنگل نشين ديده مي شود: هرچه به دستت افتاد غنيمت است و مي تواني آن را متعلق به خويش تلقي كني. دوم، مجوز نشر در ايران هم بي مورد است. سوم، كلمات و اسامي و عناوين را هم مي توان مانند شكار از چنگ ديگران قاپيد. چهارم، معيار تمايز و تشخيص كلمات و نام ها املاي لاتين آنهاست و خط فارسي در سپهر اينترنت محلي از اِعراب ندارد.
اين نكات را از آخر به اول باز كنيم. نظر تلويحي گردانندگان آن سايت از پيش بيني هايي است كه شايد استثنائاً درست از آب در آيند: در آينده خط فارسي در اينترنت به حاشيه رانده خواهد شد. امروز مي بينيم حتي فارسي زبان هايي كه براي نوشتن نامه الكترونيك به يكديگر از زبان انگليسي استفاده نمي كنند، كلمات فارسي را به خط لاتين مي نويسند زيرا ما هنوز خط الكترونيك استانداردي براي فارسي نداريم. از آنجا كه حاضر نيستيم امتياز شركت هاي بزرگ نرم افزارساز را به رسميت بشناسيم و كارِ اساسي خرج دارد، شركت هاي كوچك چيزهايي از اينجا و آنجا كش مي روند و سر هم مي كنند و هركس ساز خودش را مي زند. يكي از تازه ترين تحولات در عرصه نرم افزار اين است كه شركت مايكروسافت در نظر دارد خط فارسي استانداردي به نام ام. اس. اويغور به جريان بيندازد. بله، درست خوانديد: خطي براي زبان اويغوري. قابل پيش بيني است كه تكه پاره هايي از اين خط نسخ هم، كه به اعتقاد صاحب نظران بسيار زيبا از كار درآمده، وارد خط الكترونيك ما شود، مايي كه مي پنداريم زبانمان ستاره تابان ادبيات جهان است. از مديران مايكروسافت نقل كرده اند كه گفته اند نمي دانند چرا فارسي زبان ها پول روي هم نمي گذارند تا براي خودشان خط استانداردي درست كنند. جان كلامشان اين است: ايراني ها نشسته اند تا ما چند سال روي فونتي كار كنيم و بعد آنها به يغما ببرند. دروغ مي گويند؟ اين است نتيجه سر به دنيي و عقبي فرونياوردن و حق مؤلف را به رسميت نشناختن. جاي ترديد است با خط هاي الكترونيك شكسته بسته اي كه تمام عالَم مي داند مسروقه اند بتوان ادبيات ملتي را جهاني كرد.
بعد: روحيه مصادره چنان در ما قوي است كه گويي از هر چيزي به اندازه كافي وجود داردـ آدم فقط بايد از آب كره بگيرد و ميوه هاي رسيده را از شاخه بچيند. نه تنها ثروت، بلكه علم، اطلاعات، هنر، سناريوي فيلم، مقاله در هر زمينه اي، و عكس از اشخاص و اشيا در دنيا به وفور ريخته است. لازم نيست زحمت بكشي و جوجه پرورش بدهي؛ دست دراز كن و ران مرغي بردار، و به جاي گشتن در فرهنگ لغت براي ابداع نام نشريه و فيلم، از همين هايي كه منتشر شود يكي را انتخاب كن. مال توست.
اينترنت، اين جهان نو و كبير، چنان روحيه پخته خواري را در اشخاص تقويت كرده است كه در لندن، قديمي ترين قطب گردآوريِ اطلاعات در جهان، مقاله دوازده سال پيشِ دانشجوي دانشگاه درباره جنگ افزارهاي عراق را از اينترنت كپي كرده اند و به دست زمامداراني داده اند كه قرار است براي كل دنيا تصميم بگيرند. ظاهراً حتي بعضي از جواسيس هم كه زماني شوق اكتشاف داشتند ديگر لازم نمي بينند پرده را كنار بزنند و دستشان را از پنجره بيرون ببرند تا ببينند باران مي آيد يا نه. به جاي اين كار، كامپيوتر را راه مي اندازند و روي «هواشناسي» كليك مي كنند. آيا حقوقي كه كاركنان آن سازمان هاي جاسوسي از بيت المالِ كفّار مي گيرند حلال است؟
از نظر مجوّز انتشار، اگر در بر همين پاشنه بچرخد و روزي اينترنت به همان اندازه در دسترس همگان باشد كه تلفن عمومي و تلفن همراه، شايد در آينده براي بيرون دادن نشريه نيازي به ارائه گواهي عدم سوءپيشينه و اخذ مجوز ممهور به مهر وزارتخانه نباشد.
اما اولين نكته، يعني روحيه بدويت در برابر سازوكار جامعه مدني، جاي بحث بيشتري دارد. در سال هاي اخير چند صد كتاب سطح بالا در ايران انتشار يافته كه واژه «خردورزي» در عنوان آنها يا بخشي از مضمون آنها بوده است. گرچه حتي ناشران بسياري از اين كتاب ها از ترجمه اي كه بيرون داده اند راضي نيستند، همه از همديگر مي پرسند چرا اين كتاب ها را به اندازه كافي نمي خوانندـ يا به بيان رايج در نتيجه رواج ترجمه هاي تحت اللفظي، چرا اين كتاب ها به اندازه كافي خوانده نمي شوند؟ گرچه معياري براي «اندازه كافي» در دست نيست، مي توان سؤال ديگري مطرح كرد: تصور مي فرماييد اين همه خردورزي نتيجه ملموسي هم داشته است؟ اگر اين همه متن خردورزانه كسالت بار ترجمه نمي كرديم، به چاپ نمي داديم و نمي خوانديم، امروز طرز فكر ما تا چه اندازه ممكن بود متفاوت باشد؟ ما پيشاپيش تصميممان را گرفته ايم: چون كساني نفت ما را برده اند، پس كل جهان به ما مديون است. خواندن يا نخواندن متن خردورزانه تأثير چنداني در تغيير اين طرز فكر نداشته است. و در حيطه عمل، چون نتوانسته ايم دامنه مسئله را تعيين كنيم، كنار نشسته ايم تا قضيه حقوق مؤلف به نحوي به خودي خود فيصله يابد و ما بتوانيم با نتايج آن، هرچه باشد، با خيال راحت مخالفت كنيم.
بالاتر از اين، وقتي ما، به عنوان انسان هاي بيگناهي كه جهانخواران حقشان را خورده اند، اموال فرهنگيِ نويسندگان مكزيكي و اسپانيايي و فنلاندي و بلغار و يوناني و مصري را به يكسان مصادره مي كنيم، دشوار بتوان اموال فرهنگيِ نويسنده و ناشر ايراني را از اين چپاول مستثنا كرد.
جان كلام اين دو نكته است: انسان وقتي صفتي را به ديگران نسبت داد، مشكل بتواند متقاعد شود كه بهتر است صفت انتسابي را پس بگيرد و به خويش برگرداند. دوم، اگر در گيرودار تنازع، عادت كرديم كه ادعاي برحق بودن را عين حقانيّت بگيريم، آن گاه درك اين نكته كه ادعا را بايد از برهان تفكيك كرد به همان اندازه دشوار خواهد بود.
هزارها متن خردورزانه را به فارسي برگردانده اند، از كتاب به جزوه، از جزوه به مقاله روزنامه، و از مقاله روزنامه به پايان نامه دكترا برده اند، و در بايگانيِ راكد ريخته اند. دست آخر، آنچه تعيين مي كند ما تا چه حد انسجام فكري داريم، گفته ما تا چه اندازه با عمل مان يكي است، و چه مقدار براي حق النّاس احترام قائليم، شرايط موجود و برآيندِ تنازعِ محيط پيرامون ماست. همه ما به عنوان نويسنده و متفكر و شاعر و فيلسوف وظيفه خود مي دانيم كه در غمناله هايمان، چه روي كاغذ و چه در سايت (به مصداق ما همه شيران ولي شير عَلَم/حمله مان از باد باشد دم به دم) يك تنه طرف دعوايي در سطح جهاني باشيم و براي نجات بشريت اقدام كنيم. اينكه چه كسي به ما خواهد آموخت كه سپهر اينترنت را به جنگل تبديل نكنيم نكته اي است كه در قواعدي بين المللي و لازم الاجرا پاسخ داده خواهد شد. عجالتاً عمده فروشانِ انديشه و واضعان خردورزِ قواعد بين المللي هم به دنبال يافتن راهي براي سامان دادن به جنگل اينترنت اند. پس شايد به ما بُنكدارهاي كوچولو و خرده خردورز حرَجي نباشد.