پنج شنبه ۲۹ خرداد ۱۳۸۲ - شماره ۳۰۸۱- June, 19, 2003
چه كسي ما را از دست خودمان نجات خواهد داد
از مديران مايكروسافت نقل شده كه گفته اند نمي دانند چرا فارسي زبان ها پول روي هم نمي گذارند تا براي خودشان خط استانداردي درست كنند جان كلامشان اين است ايراني ها نشسته اند تا ما چند سال روي فونتي كار كنيم و بعد آن را به يغما ببرند
محمد قائد
016070.jpg

گرفتاري هايي هست كه درباره آنها كار چنداني نمي توان كرد؛ گرفتاري هايي كه اگر هم رفع شوند در حيات ما نخواهد بود. در كوتاه مدت، گره از معدود گرفتاري هايي گشوده خواهد گشت اما بسياري از اينها چندان مورد توجه ما و مسئله ما نيستند.
بحث حقوق مؤلف (كپي رايت) سال ها جسته گريخته در ايران جريان داشته بي آنكه اتفاق نظري، اگر نه وسيع، دست كم در ميان اهل قلم و نشر فراهم آيد، يا حتي دامنه موضوع روشن شود. كليت موضوع حكايت از آن دارد كه بجاتر مي بود اهل قلم به اهل كسب رهنمود بدهند، اما عملاً كار به اين ترتيب پيش مي رود كه مقام هاي اداري براي اهل قلم تعيين تكليف مي كنند. در گروه اخير، ظاهراً همه ترجيح مي دهند به انتظار قوانيني كه ناگزير و به حكم روابط بين المللي تصويب خواهد شد بنشينند.
تا يكي دوسال پيش، يك انتظار اين بود كه در بحث حقوق مؤلف، ما با نويسندگان خارجي طرف شويم، يعني گرفتاري در ترجمه كتاب هاي خارجي باشد. در عمل چنين نشد. هيچ نويسنده و ناشري از كشورهاي ديگر تاكنون علناً وارد بحث با ما در زمينه حقوق خويش به سبب ترجمه نشده است (گرچه در نمايشگاه هاي كتاب در آلمان، ناشران ايراني را تحقير كرده و رنجانده اند). ترجمه يك كتاب در مواردي به اندازه تأليف آن وقت مي برد و مؤلف خارجي يقيناً توجه دارد كه فردي براي برگرداندن كتاب او به زباني ديگر ماه ها وقت صرف كرده است، در همان حال كه حاصل كار مؤلف خارجي در چندين ده هزار نسخه، هركدام به سي دلار، منتشر شده، و ثمره كوشش مترجم ايراني در چند هزار نسخه هر كدام به سه دلار.
نخستين شاكيانِ دست اندازيِ ايرانيان به حقوق آثار هنري ديگران ناشر نبودند؛ پخش كننده فيلم بودند. خارجي هم نبودند؛ ايراني بودند. از همه غيرمنتظره تر، از خارج به داخل ايران اعتراض نكردند؛ از ايران براي اعتراض به آمريكا رفتند. بسياري در ايران فكر مي كردند يك روز ناشران خارجي عليه ناشران ايراني وارد دعواي حقوقي خواهند شد. در واقعيت تاريخي، ايراني هايي از ايستگاه تلويزيوني شان در آمريكا فيلم ايراني را بدون اجازه و خريد حقوق قانوني پخش كردند. صاحب فيلم ناليد كه اين ظلم بزرگي است زيرا حق پخش فيلم در آمريكا، در قياس با درآمدها در داخل ايران، رقمي است هنگفت (گرچه گرداننده ايستگاه متخلف تلويزيون ايراني در آمريكا گفت او هم به همين اندازه ندار است). تا اين جاي بازي تعدادي از پيش بيني هاي اكثر ما درست از آب در نيامده است. اجازه مي خواهم با احتياط پيش بيني كنم كه به احتمال زياد بقيه هم غلط از كار در خواهد آمد. مي گويم با احتياط، چون پيش بيني، از هر نوع كه باشد، بايد غلط از آب در آيد (از جمله، همين پيش بينيِ نگارنده). تحولات جهان همواره غافلگيركننده بوده اند و تا غافلگيركننده نباشند توجهي جلب نمي كنند و كسي به آنها اهميتي نمي دهد. در اينجا وارد بحث حقوق مؤلف به عنوان مبحثي قانوني تجاري نمي شويم و به جنبه هايي ديگر مي پردازيم.
016080.jpg
عكس: ن.كسرائيان

وقتي نويسنده اي ايراني در كشوري ديگر اعلام مي كند كه ميل دارد كتاب خويش را شخصاً به فارسي ترجمه كند، در نهايت حيرت مي شنويم مترجم و ناشر ايراني به او يادآوري مي كنند كه دولت ايران قانون حقوق مؤلف را امضا نكرده است (گرچه در موارد ديگر دولت ايران مانع است، در اين مورد خاص مقتداست). وقتي بپرسيم چرا امضا نكرده است، گربه روي چهار دست و پاي هميشگي پائين مي آيد: «آنها» نفت ما را برده اند و خورده اند، پس ما نبايد زير بار قراردادهاي تركمانچايي برويم. اما مؤلف ايراني چه دخالتي در اين قضيه تخيّلي يا واقعيِ نفت داشته است؟ مي بينيم كه افراط در رندي سر از كجا در مي آورد.
استدلال رايج در ميان ما نه تنها از جنبه روابط حقوقي بين ملت ها، بلكه از نظر مشروعيت اخلاقي ميان خودمان هم سست است. يكي از جنبه هاي بحث كپي رايت، اگر جداً و واقعاً درمي گرفت، تقويت جنبه هاي روحي و اخلاقي حرفه نشر ما بود. بسياري از ما دوست داريم فكر كنيم از نظر توان روحي كمبودي نداريم؛ ماهياني هستيم سالم و سرحال كه هرگاه به دريايي ژرف و زلال برسيم با چالاكي به غوّاصي مي پردازيم و مشكل ما كمبود درياست، نه ناشيگري در فن شنا. و بسياري از ما متقاعد شده ايم كه از نظر اخلاقي كارمان درست است؛ هرگاه بقيه مردم از رفتارهاي خلاف اخلاق دست بردارند، ما نخستين كساني خواهيم بود كه به اشاعه اخلاق والاي انساني خواهيم پرداخت. اووهوم م.
در جامعه فرهنگي ايران نه تنها مرسوم نيست از كسي بپرسند آيا راضي به چاپ دوباره مقاله يا عكس يا شعرش در جايي هست يا نه، بلكه حتي نسخه اي از اثر بدون اجازه چاپ شده فرد را برايش نمي فرستند. فرض ناگفته بر اين است كه وقتي مطلب نويسنده و هنرمند مهم خارجي را هم مي توانيم به ميل خودمان چاپ كنيم، نويسنده ايراني بهتر است خودش را زياد جدي نگيرد. اما اگر نويسنده خارجي دستش به غارت نفت گرانبهاي ما آلوده است، نويسنده ايراني كه در اين مظلمه دخالتي ندارد.
در دنياي اينترنت كار از اين هم پيچيده تر است. اگر در حيطه چاپ كاغذي مي توان رد پاي چاپ كننده را سرانجام به طريقي يافت، در دنياي نشر الكترونيك چنين كاري بسيار دشوارتر و بلكه ناممكن است. ارسال ويروس و دستكاري در سايت هاي ديگران امروز جهان را گرفتار كرده است. تمدنْ كيفيتي است ظريف كه وقتي زرورق روي آن برداشته شود، رفتارهاي انسان كه از پشت آن لايه درخشان بي عيب به نظر مي رسيد تبديل به پديده اي غريب مي شود. شايد قضيه را بتوان به اين شكل ديد كه پهنه اينترنت همانند سرزميني است تازه كشف شده كه تاكنون پاي بشر به آن نرسيده است، و در چنين برهوتي نمي توان انتظاري جز تنازعِ داشت.
طبق قوانين حاكم بر اقاليم مرزبندي شده اي مانند تجارت، روي بسته بندي هر كالايي بايد مشخصات محتوا، نام سازنده و محل ساخت به وضوح اعلام شود؛ و طبق قوانين حيطه چاپ، تشابه عمدي و فريبنده با نشريه اي ديگر جرم است. از جمله گرفتاري هاي نشر الكترونيك، يكي اين است كه كساني چنين اصولي را به رسميت نمي شناسند. سايت هاي اينترنتي كه انگار در جنگلي بر پا شده اند در دوردست ها و به شهرهاي جهان متمدن ربطي ندارند، برخلاف نشريه كاغذي، نه مشخصات محتوا را اعلام مي كنند و نه نام توليدكننده را.
در جامعه مدني، مزاحمت تلفني جرمي است قابل تعقيب. به همچنين مالكيت مشكوك و بدون مدرك كه اصطلاحاً «مال خري» خوانده مي شود. گرداننده سايت اينترنتي نام و نشاني شما را به صورت كالايي فلّه و دست چندم از جايي نامعلوم فراهم كرده است. وقتي استدعا مي كنيد دست از سر شما بردارد و برايتان تصاوير و مطالبي كه مورد علاقه شما نيست نفرستد، نام و نشاني شما را مي پرسد. درست مانند اينكه ولگرد مزاحم، در برابر اجابت تقاضاي رهگذر به رهاكردن يقه او، با وقاحت تمام، نشاني منزل و شماره تلفن قرباني را به خط خود او بخواهد.
016095.jpg

تقريباً همه اين وقاحت ها از ناحيه جوامعي است كه براي حراست از رهگذران در برابر مجرمان شرور، دفاع از كودكان در برابر افراد ناهنجار، حفاظت از خريداران در برابر اهل تقلب در كسب، و حمايت از شهروندان در برابر تعرض ها قوانيني گذرانده اند و پيشينه رويه قضايي دارند. قياس كنيد وقتي در جامعه اي استدلال شود كه چون خارجيان نفت ما را برده اند پس ما حق داريم هر فرهنگ لغتي را كه در خارج منتشر شده است، بدون اجازه صاحب مال و در صدها هزار نسخه، چاپ افست كنيم اوضاع بر چه منوال خواهد بود. بحثي فرهنگي ـ روشنفكري بايد بر پايه اي محكم تر از اين حرف ها استوار باشد.
براي مثال، وزارت ارشاد نام لوح را رسماً براي يك نشريه ثبت مي كند و مدرك قانوني مي دهد. اين نام در مركز ثبت نشريه و كتاب در پاريس هم ثبت مي شود و شماره بين المللي مي گيرد. چندي بعد خبر مي رسد كه سايتي فارسي در اينترنت همين عنوان را (با تغييري مختصر در املاي لاتين آن) بالاي صفحه خود گذاشته است. هويت باعث و بانيانِ سايت مشخص نيست، اما گويا در ايران زندگي مي كنند و اتباع اين كشورند. درهرحال، كساني كه مشتاقند ادبيات و انديشه به جهان صادر كنند بايد توجه داشته باشند كه سرقت نام نشريه به معني شاكيِ خصوصي است و انديشه ورزان ياغي و اهل ناخنك زدن را، انديشه شان هراندازه هم كه تابناك باشد، اگر شاكي خصوصي داشته باشد كسي جدي نخواهد گرفت. درهرحال، در اين وضعيت چند نكته مي توان ديد.
اول، در سپهر اينترنت، ته رنگي از بازگشت به روحيه انسان جنگل نشين ديده مي شود: هرچه به دستت افتاد غنيمت است و مي تواني آن را متعلق به خويش تلقي كني. دوم، مجوز نشر در ايران هم بي مورد است. سوم، كلمات و اسامي و عناوين را هم مي توان مانند شكار از چنگ ديگران قاپيد. چهارم، معيار تمايز و تشخيص كلمات و نام ها املاي لاتين آنهاست و خط فارسي در سپهر اينترنت محلي از اِعراب ندارد.
اين نكات را از آخر به اول باز كنيم. نظر تلويحي گردانندگان آن سايت از پيش بيني هايي است كه شايد استثنائاً درست از آب در آيند: در آينده خط فارسي در اينترنت به حاشيه رانده خواهد شد. امروز مي بينيم حتي فارسي زبان هايي كه براي نوشتن نامه الكترونيك به يكديگر از زبان انگليسي استفاده نمي كنند، كلمات فارسي را به خط لاتين مي نويسند زيرا ما هنوز خط الكترونيك استانداردي براي فارسي نداريم. از آنجا كه حاضر نيستيم امتياز شركت هاي بزرگ نرم افزارساز را به رسميت بشناسيم و كارِ اساسي خرج دارد، شركت هاي كوچك چيزهايي از اينجا و آنجا كش مي روند و سر هم مي كنند و هركس ساز خودش را مي زند. يكي از تازه ترين تحولات در عرصه نرم افزار اين است كه شركت مايكروسافت در نظر دارد خط فارسي استانداردي به نام ام. اس. اويغور به جريان بيندازد. بله، درست خوانديد: خطي براي زبان اويغوري. قابل پيش بيني است كه تكه پاره هايي از اين خط نسخ هم، كه به اعتقاد صاحب نظران بسيار زيبا از كار درآمده، وارد خط الكترونيك ما شود، مايي كه مي پنداريم زبانمان ستاره تابان ادبيات جهان است. از مديران مايكروسافت نقل كرده اند كه گفته اند نمي دانند چرا فارسي زبان ها پول روي هم نمي گذارند تا براي خودشان خط استانداردي درست كنند. جان كلامشان اين است: ايراني ها نشسته اند تا ما چند سال روي فونتي كار كنيم و بعد آنها به يغما ببرند. دروغ مي گويند؟ اين است نتيجه سر به دنيي و عقبي فرونياوردن و حق مؤلف را به رسميت نشناختن. جاي ترديد است با خط هاي الكترونيك شكسته بسته اي كه تمام عالَم مي داند مسروقه اند بتوان ادبيات ملتي را جهاني كرد.
بعد: روحيه مصادره چنان در ما قوي است كه گويي از هر چيزي به اندازه كافي وجود داردـ آدم فقط بايد از آب كره بگيرد و ميوه هاي رسيده را از شاخه بچيند. نه تنها ثروت، بلكه علم، اطلاعات، هنر، سناريوي فيلم، مقاله در هر زمينه اي، و عكس از اشخاص و اشيا در دنيا به وفور ريخته است. لازم نيست زحمت بكشي و جوجه پرورش بدهي؛ دست دراز كن و ران مرغي بردار، و به جاي گشتن در فرهنگ لغت براي ابداع نام نشريه و فيلم، از همين هايي كه منتشر شود يكي را انتخاب كن. مال توست.
اينترنت، اين جهان نو و كبير، چنان روحيه پخته خواري را در اشخاص تقويت كرده است كه در لندن، قديمي ترين قطب گردآوريِ اطلاعات در جهان، مقاله دوازده سال پيشِ دانشجوي دانشگاه درباره جنگ افزارهاي عراق را از اينترنت كپي كرده اند و به دست زمامداراني داده اند كه قرار است براي كل دنيا تصميم بگيرند. ظاهراً حتي بعضي از جواسيس هم كه زماني شوق اكتشاف داشتند ديگر لازم نمي بينند پرده را كنار بزنند و دستشان را از پنجره بيرون ببرند تا ببينند باران مي آيد يا نه. به جاي اين كار، كامپيوتر را راه مي اندازند و روي «هواشناسي» كليك مي كنند. آيا حقوقي كه كاركنان آن سازمان هاي جاسوسي از بيت المالِ كفّار مي گيرند حلال است؟
از نظر مجوّز انتشار، اگر در بر همين پاشنه بچرخد و روزي اينترنت به همان اندازه در دسترس همگان باشد كه تلفن عمومي و تلفن همراه، شايد در آينده براي بيرون دادن نشريه نيازي به ارائه گواهي عدم سوءپيشينه و اخذ مجوز ممهور به مهر وزارتخانه نباشد.
اما اولين نكته، يعني روحيه بدويت در برابر سازوكار جامعه مدني، جاي بحث بيشتري دارد. در سال هاي اخير چند صد كتاب سطح بالا در ايران انتشار يافته كه واژه «خردورزي» در عنوان آنها يا بخشي از مضمون آنها بوده است. گرچه حتي ناشران بسياري از اين كتاب ها از ترجمه اي كه بيرون داده اند راضي نيستند، همه از همديگر مي پرسند چرا اين كتاب ها را به اندازه كافي نمي خوانندـ يا به بيان رايج در نتيجه رواج ترجمه هاي تحت اللفظي، چرا اين كتاب ها به اندازه كافي خوانده نمي شوند؟ گرچه معياري براي «اندازه كافي» در دست نيست، مي توان سؤال ديگري مطرح كرد: تصور مي فرماييد اين همه خردورزي نتيجه ملموسي هم داشته است؟ اگر اين همه متن خردورزانه كسالت بار ترجمه نمي كرديم، به چاپ نمي داديم و نمي خوانديم، امروز طرز فكر ما تا چه اندازه ممكن بود متفاوت باشد؟ ما پيشاپيش تصميممان را گرفته ايم: چون كساني نفت ما را برده اند، پس كل جهان به ما مديون است. خواندن يا نخواندن متن خردورزانه تأثير چنداني در تغيير اين طرز فكر نداشته است. و در حيطه عمل، چون نتوانسته ايم دامنه مسئله را تعيين كنيم، كنار نشسته ايم تا قضيه حقوق مؤلف به نحوي به خودي خود فيصله يابد و ما بتوانيم با نتايج آن، هرچه باشد، با خيال راحت مخالفت كنيم.
بالاتر از اين، وقتي ما، به عنوان انسان هاي بيگناهي كه جهانخواران حقشان را خورده اند، اموال فرهنگيِ نويسندگان مكزيكي و اسپانيايي و فنلاندي و بلغار و يوناني و مصري را به يكسان مصادره مي كنيم، دشوار بتوان اموال فرهنگيِ نويسنده و ناشر ايراني را از اين چپاول مستثنا كرد.
جان كلام اين دو نكته است: انسان وقتي صفتي را به ديگران نسبت داد، مشكل بتواند متقاعد شود كه بهتر است صفت انتسابي را پس بگيرد و به خويش برگرداند. دوم، اگر در گيرودار تنازع، عادت كرديم كه ادعاي برحق بودن را عين حقانيّت بگيريم، آن گاه درك اين نكته كه ادعا را بايد از برهان تفكيك كرد به همان اندازه دشوار خواهد بود.
هزارها متن خردورزانه را به فارسي برگردانده اند، از كتاب به جزوه، از جزوه به مقاله روزنامه، و از مقاله روزنامه به پايان نامه دكترا برده اند، و در بايگانيِ راكد ريخته اند. دست آخر، آنچه تعيين مي كند ما تا چه حد انسجام فكري داريم، گفته ما تا چه اندازه با عمل مان يكي است، و چه مقدار براي حق النّاس احترام قائليم، شرايط موجود و برآيندِ تنازعِ محيط پيرامون ماست. همه ما به عنوان نويسنده و متفكر و شاعر و فيلسوف وظيفه خود مي دانيم كه در غمناله هايمان، چه روي كاغذ و چه در سايت (به مصداق ما همه شيران ولي شير عَلَم/حمله مان از باد باشد دم به دم) يك تنه طرف دعوايي در سطح جهاني باشيم و براي نجات بشريت اقدام كنيم. اينكه چه كسي به ما خواهد آموخت كه سپهر اينترنت را به جنگل تبديل نكنيم نكته اي است كه در قواعدي بين المللي و لازم الاجرا پاسخ داده خواهد شد. عجالتاً عمده فروشانِ انديشه و واضعان خردورزِ قواعد بين المللي هم به دنبال يافتن راهي براي سامان دادن به جنگل اينترنت اند. پس شايد به ما بُنكدارهاي كوچولو و خرده خردورز حرَجي نباشد.

هرمنوتيك ايراني ـ بخش پاياني
جمع بندي
روح الله يوسفي
در جمع بندي مطالب گفته شده را به اختصار باز مي گويم تا فهم «مراد متكلم» آسان تر باشد. براي سهولت در كار به پرسش هاي مطرح شده پاسخ چندجمله اي مي دهم:
۱ـ هرمنوتيك به چگونگي فهم كلام و متن مي پردازد و پيش فرض هاي تفسير را مورد نقد و بررسي و تحليل قرار مي دهد و لذا مي توان آن را «قواعد تفسير تفسير» ناميد.
۲ـ به نظر اين بنده حقير سراپا تقصير، جهان اولاً در خارج از ذهن ما وجود دارد. (يعني وجود مستقل از ذهن ما دارد) و ثانياً جهان و طبيعت قابل شناخت است.
۳ـ در مورد معنادار بودن كلام متكلم نيز بر اين باورم كه حتماً متكلم در كلامش معنايي مراد مي كند وگرنه كارش لغو و بيهوده است و براي مخاطب هم بي فايده خواهد بود.
۴ـ نيز بر اين باورم كه متكلم در كلام خود فقط يك معنا مراد مي كند چرا كه به هر حال حرف معيني را مي خواست بزند و پيام شخصي را مورد توجه داشت، مگر آنكه متكلم عمداً به دلايلي بخواهد «ايهام» صحبت كند كه البته در اين صورت ممكن است دو يا سه معناي نهفته در ايهام مورد نظر متكلم باشد.
۵ـ كلام و مراد متكلم نيز براي ديگري و ديگران (مخاطبان) قابل فهم است و به طور متعارف و علي الاصول هر شنونده و خواننده اي كلام گوينده و نويسنده را مي فهمد و مراد او را در مي يابد. البته استثنا هم فراوان است. اگر مراد متكلم براي مخاطبان قابل فهم نبود، انشاي آن لغو بود و كار لغو از آدم عاقل پذيرفته نيست.
۶ـ البته از اينكه مخاطب مطمئن شود كه مراد متكلم را صددرصد دريافته و يا واقعاً في هو حقه فهم كرده است، دشوار است اما معيارهاي عقلايي و منطقي و اجماعي، كه حداقل به اجماع عالمان فن رسيده باشد، براي اطمينان يافتن به فهم درست مراد متكلم وجود دارد كه در متن توضيح داده شده است. به هر حال ما چاره اي نداريم كه نظريه مختاري داشته باشيم كه از نظر حجت و استحكام از استواري و معقوليت و مقبوليت قابل دفاعي برخوردار باشد.
۷ـ مراد متكلم دوراني نيست (مگر آنكه خود چنين خواسته يا اعلام كرده باشد. ) و لذا اگر درست است براي هميشه معتبر است و اگر هم نبوده در زمان خودش هم اعتبار نداشته است. به هر حال يك نظريه و فكر تا زماني كه به نام صاحبش گفته و شناخته مي شود، مال اوست و حتي اگر هم نادرست باشد، باز مارك صاحب خود را دارد.
۸ـ به نظر اين حقير «فهم مشترك بين الاذهاني از كلام واحد» پديد مي آيد. در عمل نيز همين گونه است، از متون مقدس مذهبي گرفته تا ادبي و فلسفي و كلامي و حقوقي و. . . ، جملگي داراي فهم هاي مشترك بين الاذهاني اند، وگرنه باقي نمي ماندند. البته ممكن است برخي از اين فهم هاي مشترك، دوراني باشند و برخي نيز دائمي و فراتر از دوران ها.
۹ـ فهم واژه ها و به ويژه جمله و جملات سقف ندارد. براي فهم مفاهيم و جملات كلام كف وجود دارد ولي سقف وجود ندارد.
۱۰ـ فهم صحيح و عميق و عميق تر و كامل تر نيز ممكن است و گفتم كه به چهار طريق مي توان فهم را عميق تر و كامل تر كرد.
۱۱ـ به نظر مي رسد فهم مراد متكلم را بهتر از خود او نمي توان منطقي و قابل دفاع دانست و لذا اين مدعا كه مي توان مراد متكلم را بهتر از خود فهميد، درست نباشد.
۱۲ـ اگر فهم مراد متكلم ممكن باشد، علي القاعده نقد كلام و متون و در واقع نقد فهم ها نيز ممكن است و با ابزارهايي مي توان چنين نقدي كرد و ما هم مرتب همين كار را مي كنيم.
۱۳ـ چرا از متن واحد، تفسيرهاي مختلف پيدا مي شود؟ پاسخ اين پرسش را به تفصيل دادم و گفتم به دلايل مختلف تفسيرهاي مختلف و متنوع از متني واحد پديد مي آيد كه به شش دليل آن اشاره كردم: ۱ـ نسبيت شناخت، ۲ـ گرايش ها و تمايلات دروني مفسران، ۳ـ اغراض و انگيزه هاي ناسالم و نفع طلبانه، ۴ـ پيش فرض ها، ۵ـ تخصص و ۶ـ رويكرد تجزيه اي و گسسته به جاي رويكرد منظومه اي و سيستماتيك.

حاشيه انديشه
• برنارد ويليامز مرد
016075.jpg

روزنامه نيويورك تايمز گزارش داد: سر برنارد ويليامز، يكي از تاثيرگذارترين فلاسفه قرن بيستم انگليس در سن ۶۳ سالگي در آكسفورد درگذشت. برنارد ويليامز بيش از هر چيز به خاطر آثارش در زمينه فلسفه اخلاق، مسائل هويت شخصي و تاريخ فلسفه شناخته شده است. علت مرگ ويليامز هنوز اعلام نشده است. اما او در سال ۹۹ گفته بود كه به بيماري سرطان مبتلا است. آثار ويليامز در طول ۵ دهه انتشار يافت. او دو سوي اقيانوس اطلس داراي مشاغل دانشگاهي متعدد بود. از جمله در لندن، كمبريج، بركلي و آكسفورد. كتاب هاي او در برگيرنده مطالعات گسترده اي در زمينه دكارت و انديشه اخلاقي يونان باستان و تحليل اخلاق سودانگارانه و اخلاق كانتي است. برنارد ويليامز، خود، موضعي ليبرالي دارد و از اين موضع است كه ديگر آموزه هاي اخلاقي ليبرال را به نقد مي كشد. او همچنين نويسنده و مجري مجموعه برنامه هاي «حقيقت چيست؟» كانال BBC4 بود. تحقيقات و مطالعات فلسفي برنارد ويليامز هنگامي بيشتر در عرصه عمومي نمود پيدا كرد كه او از طرف دولت به رياست هيأت سانسور تصاوير غيراخلاقي منصوب شد. دولت تاچر گزارش جنجالي ويليامز را مسكوت گذاشت، اما اين گزارش مبنايي شد براي اين حوزه مطالعاتي و آزادي هاي فردي. خوانندگان فارسي زبان مي توانند براي مطالعه بيشتر به مصاحبه برايان مگي با برنارد ويليامز در كتاب مردان انديشه كه عزت الله فولادوند آن را ترجمه كرده است، مراجعه كنند. بررسي تفصيلي زندگي و آثار برنارد ويليامز را در هفته آينده بخوانيد.
016085.jpg

• بيانيه مشترك هابرماس و دريدا
يورگن هابرماس و ژاك دريدا هم نظر خود را درباره هويت اروپايي و لزوم اتخاذ سياست خارجي واحد اروپايي اعلام كردند. به گزارش شبكه دويچه وله و روزنامه نيويورك تايمز هابرماس و دريدا در يك اقدام ابتكاري با تني چند از برجسته ترين انديشمندان اروپايي تماس گرفته و آنها را به ابراز نظر درباره اين دو مقوله در روزنامه هاي اروپايي فراخواندند. فيلسوف و رمان نويس ايتاليايي امبرتو اكو، نويسنده سوئيسي و رئيس آكادمي ادبيات و علوم انساني آلمان آدولف موشگ، فيلسوف اسپانيايي فرناندو ساوانز، فيلسوف ايتاليايي جياني واتيمو و فيلسوف آمريكايي ريچارد رورتي دعوت هابرماس و دريدا را پاسخ گفته و نظر خود را راجع به اين مقوله بيان داشتند. در مقاله اي به امضاي هابرماس و دريدا كه در فرانكفورت الگماينه سايتونگ به چاپ رسيد، اين دو فيلسوف آلماني و فرانسوي از كانون «آوانگارد» و پيشرو كشورهاي اروپايي خواستند كه به ارزش هاي دوران روشنگري اروپا بازگردند. هابرماس و دريدا خاطرنشان كردند كه مقاله آنها پاسخي است به «نامه هشت» كه در آن هشت كشور اروپايي و در راس آنها بريتانيا و اسپانيا،بيانيه اي درحمايت ازموضع آمريكا درقبال عراق منتشركردند.
016090.jpg
هابرماس و دريدا مي نويسند دو روز تاريخي را نبايد از ياد ببريم: روزي كه روزنامه هاي اروپا اعلاميه وفاداري «اروپاي نو» به بوش را در جنگ عراق به اطلاع خوانندگان مات و مبهوت خود رساندند؛ آن روز تاريخي ديگر ۱۵ فوريه ۲۰۰۳ است. هنگامي كه توده هاي مردم، در لندن و رم، مادريد و بارسلونا، برلين و پاريس به اين كودتا واكنش نشان دادند، هابرماس و دريدا اظهار مي دارند كه تظاهرات اروپايي ضد جنگ چه بسا در تاريخ به عنوان نشانه اي از تولد «حوزه عمومي اروپايي» ثبت شود. هابرماس و دريدا شش مولفه مشترك را در اروپاييان بر مي شمارند: بي طرفي قدرت حاكمه؛ جدايي كليسا از دولت؛ اعتماد به سياست به جاي تكيه بر بازار سرمايه داري؛ خصيصه اي مشترك در مبارزه براي عدالت اجتماعي؛ اعتبار زياد براي قوانين بين المللي و حقوق افراد و حمايت از نقش نهايي و تعيين كننده دولت. هابرماس و دريدا در نظر دارند با به صحنه كشاندن روشنفكران اروپايي اين بحث را همچنان زنده نگه دارند.

• مرگ جامعه شناس
دوروتي نلكين، جامعه شناس دانشگاه نيويورك، بر اثر سرطان در سن ۶۹ سالگي درگذشت. خبرگزاري AP مي افزايد: اعتبار خانم نلكين بابت آثاري است كه درباره نوع نگاه جامعه به علم تجربي است. نلكين همواره هشدار مي داد كه پيشرفت هاي برق آسا اگر با عمومي سازي علم در متن اجتماع توأم نشود، جامعه با خطرهاي بالقوه اي روبه رو خواهد شد. از اين رو بسياري از آثار او طي سال ها بر همين گسست معرفتي ميان علم و تكنولوژي و عامه مردم متمركز بود. نلكين در سال ۱۹۳۲ در بوستون به دنيا آمد. وي ليسانس فلسفه خود را از دانشگاه كرنل دريافت كرد. اگرچه او هيچ گاه مدركي بيش از ليسانس در فلسفه اخذ نكرد، اما توانست به يكي از بالاترين رده هاي دانشگاهي دست يابد.

• كنفرانس پاريس
اين هفته به همت يونسكو كنفرانس سه روزه اي در پاريس برگزار مي گردد كه به ميراث فرهنگي افغانستان اختصاص دارد. به گزارش بي بي سي در اين كنفرانس ۴۰ كارشناس به بررسي استراتژي مرمت ميراث فرهنگي افغانستان مي پردازند. از اولويت هاي اين كنفرانس بازسازي موزه كابل و حفظ بقاياي مجسمه هاي بودا در باميان است.

نگاه مترجم
چند اشتباه متداول در ترجمه
دكتر محمود بهزاد
در نشريه ها و رسانه هاي گروهي چند اشتباه بزرگ متداول است كه اينجانب آنها را به نويسندگان و مقامات ذي ربط اطلاع داده ام ولي به آنها توجه نشده است.
۱ ـ به كار بردن جايگزين به جاي جانشين. در فرهنگ هاي لغت جايگزين اين طور تعريف شده است: «كسي كه جايي براي خويش انتخاب كند. آنكه يا آنچه در جايي استقرار يابد». براي جانشين هم: «كسي كه به جاي ديگري بنشيند و وظايف او را انجام دهد، قائم مقام، خليفه، وليعهد». مثلاً به زنان يائسه هورمون هاي جانشين تجويز مي شود نه هورمون هاي جايگزين!
۲ ـ دو كلمه Bleeding و Hemorrhage به معني خون روي است ولي عموماً خونريزي به جاي آن به كار مي برند. در فرهنگ لغت خونريزي، كشتن و كشتار كردن تعريف شده كه عملي فعّال است نه مثل خون روي منفعل.
۳ ـ Study چند معني دارد كه يكي از آنها مطالعه است ولي بررسي ها و پژوهش هاي علمي نيز مطالعه ترجمه مي شوند، حال آنكه در فرهنگ ها آمده است: «مطالعه خواندن كتاب يا نوشته اي و فهميدن آن است».
۴ ـ به جاي تندرستي، بهداشت مي گويند، تندرستي يعني رفاه تن و روان و وضعيت اجتماعي، حال آنكه بهداشت علم حفظ تندرستي است. در تمامي رسانه هاي گروهي ايران و نيز خارجي World Health Organization را سازمان بهداشت جهاني مي گويند و مي نويسند، حال آنكه سازمان جهاني تندرستي است.
۵ ـ Subspecialist به كسي مي گويند كه در يك رشته خاص پزشكي مثلاً تخصص در بيماري هاي قلبي، در يكي از انواع بيماري هاي قلبي آگاهي بيشتر و عميق تر دارد. Sub در زبان خارجي چند معني دارد كه دو تا از آنها بسيار متداول است يكي زير، مثل Subway (راه آهن زيرزميني) و ديگر شعبه، مثل Substation (ايستگاه فرعي). ولي در هيچ موردي فوق معني نمي دهد و اصطلاح فوق تخصص نادرست است. اگر به جايش تخصص ويژه به كار رود كاملاً درست است.
۶ ـ در تمامي كشورهاي پيشرفته وزارتخانه اي هست به نام وزارت تندرستي (فرانسوي Ministere de la Sante- انگليسي Ministry of Health ـ ايتاليايي Ministero del Sanitario ـ آلماني Gesundheits Ministerium).
اما در كشور ما وزارت بهداشت و درمان و آموزش پزشكي نام دارد. از آنجا كه بهداشت و درمان و آموزش پزشكي براي تأمين تندرستي است، بهتر است به پيروي از جهان پيشرفته وزارت تندرستي ناميده شود.

انديشه
اقتصاد
ايران
جهان
زندگي
ورزش
هنر
|  اقتصاد  |  انديشه  |  ايران  |  جهان  |  زندگي  |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |