محمدرضا شاهرخي نژاد
۴ سال بود كه در محوطه ساختمان حوزه هنري، مجسمه هايي نظر مراجعه كنندگان را به خودشان جلب مي كردند. اما چرا «بود»؟ خيلي ساده است، چون الان ديگر نيست.
خراب كردن اش به مراتب راحت تر از ساختن اش است. البته ظاهراً به اين راحتي هم نبوده اين را كارگر ساده اي مي گويد كه با كلنگ آنها را خراب كرده است.
۴ سال پيش اين مجسمه ها توسط «ايرج اسماعيل پورقوچاني» ساخته شد. اين مجسمه ها در ژانر
«Art Brut» قرار داشتند ـ مجبورم كه دائماً از فعل ماضي استفاده كنم - Art Brut به فارسي به صورت هاي گوناگوني ترجمه شده است (هنر وحشي ها، نابلدها، ديوانگان و... ) اين شاخه از هنر برخلاف روش هاي هنر آكادميك است. پرداختن به اين موضوع كه «Art Brut» در حال حاضر در هنر ايران چه سهمي دارد و چه نقشي مي تواند در اين آشفته بازار به عهده گيرد، خود مجال ديگري مي طلبد.
اما ذكر اين نكته لازم است كه به زعم هنردوستان و هنرپروران امروزي الزاماً هنري قابل قبول است كه در درجه نخست زيبا و سپس گران باشد. شايد به همين علل بود كه مجسمه ها خراب شدند.
واقعاً نمي دانم چرا هميشه كارهاي مغرب زمين تاج سر هنرمندان ايران است و ملاك سنجش هر اثر داخلي، كاتالوگ ها و تصاويري است كه از آن طرف مي آيد، با چشماني از حدقه در آمده مشاهده مي شود، سرهايي كه به نشانه تاييد دائماً تكان مي خورد و دست به دست مي چرخد. شايد به زعم تخريب كنندگان، مجسمه ها چندان زيبا نبودند. البته اين دليل جاي بحث و گفت وگو دارد، آنچه به نظر دليل حقيقي مي رسد، جا گير بودن مجسمه ها است. مجسمه ها خراب مي شوند تا جاي آنها تنيس روي ميز بازي كنند. به هر حال ورزشي فرح بخش است و البته هر انسان عاقلي ورزش كردن را به مراتب بهتر از ديدن يكسري مجسمه هاي «زشت» مي داند. از قديم گفته اند «عقل سالم در بدن سالم» و ما هم هرچه داريم از گذشته داريم و چقدر هم خوب به حرف هاي بزرگانمان گوش فرا مي دهيم.
زماني در افغانستان مجسمه هاي بودا تخريب شد. چه كردند كساني كه مال همسايه را شريف تر از ميراث خود مي دانند. فيلم ساختند، مصاحبه كردند، اعتراض نمودند، جارزدند كه ما حافظ ميراث فرهنگي تمام كشورهاي مشترك فرهنگي هستيم. اما به راحتي دستور تخريب مجسمه هايي صادر مي شود كه ريشه در فرهنگ حماسي ما دارند. نبرد رستم و ديو سفيد سينه به سينه، نسل به نسل روايت شده تا به امروز رسيده است و در مجسمه هايي تبلور يافته بود كه خالق اش سعي مي كرد از منظر ديگري به آن نگاه كند.
به هر حال اگر قبول كنيم كه حوزه هنري به اين نتيجه رسيد كه مجسمه ها تخريب شود، بهتر نبود با خالق آنها تماس گرفته مي شد تا حداقل قطعاتي از آن را براي خويش بردارد. مطمئناً حجم هاي بتوني به ارتفاع ۵ متر سالم جابه جا نمي شوند.
نكته جالب ديگري كه در اين ميان وجود دارد اين است كه تخريب در مكاني صورت مي گيرد كه مدعي فعاليت در بخش فرهنگي ـ هنري است. حوزه هنري در اين چند ساله داعيه دار جريان سازي در بخش هنري است. كافي است به پسوند اين مجموعه نگاهي كنيم، حوزه «هنري» و سپس به اين فكر كنيم كه شخصي در اين مجموعه تصميم گرفته است مجسمه ها را جابه جا كند ـ البته به تعبير خودشان ـ و بعد آنها را خرد كرده اند. اگر يك طرف اين معادله حوزه «هنري» باشد و طرفِ ديگرِ تساوي، عملكرد مسئولان اش، چه نتيجه اي بايد حاصل آيد؟
اگر اين اتفاق در يكي از ميادين شهر رخ مي داد شايد توجيهي براي آن وجود داشت اما نكته جالب اينجا است كه از شهروندان هرگز چنين اعمالي سر نزده است. زماني كه بي ينال مجسمه سازي در مجموعه نياوران افتتاح شد، آقاي تناولي نويد دادند كه ايران بهشت مجسمه سازان خواهد شد. فكر مي كنم احتياجي به توضيح اضافه نباشد. در حوزه هنري مركزي به نام پژوهشگاه فرهنگ اسلامي در حال فعاليت است كه باشگاه هنر پژوهان جوان به تازگي زير نظر آن شروع به كار كرده است.
بايد پرسيد چگونه است كه شما مي خواهيد اين باشگاه در مورد هنر پژوهش كند و جوانان در آن نقش به سزايي داشته باشند در صورتي كه در مجموعه حوزه هنري شاهد چنين عملكردهايي هستيم؟
البته با نگاهي به مجموعه ارگان ها و سازمان هايي كه به نوعي زير نظر دولت فعاليت مي كنند، به اين موضوع پي مي بريم كه اين گونه تضادها ميان حرف ها و اعمالشان امري طبيعي است.
در دانشگاه ها رشته مجسمه سازي تدريس مي شود و هرساله چندين هزار نفر در آزمون هاي گوناگون شركت مي كنند تا موفق شوند در اين رشته تحصيل كنند. توضيح واضحات دادن دراين باره كار عبثي است. شايد بهتر باشد نتيجه گيري نهايي با خواننده باشد.