پنج شنبه ۲۹ خرداد ۱۳۸۲ - شماره ۳۰۸۱- June, 19, 2003
مقايسه تطبيقي جنبش هاي دانشجويي ايران و اروپا
دو تجربه
جنبش دانشجويي بايد از طرح مطالبات سياسي در منازعه قدرت كه ضريب حساسيت را بالا مي برد پرهيز كند
016060.jpg
حادثه كوي دانشگاه بدون گذر از معابر پرپيچ و خم و سنگلاخي تدبيرها و تمهيدها حادث شد و چنان سريع بود كه در باورها نمي گنجيد چه رسد به اينكه قابل پيش بيني و تخمين باشد. البته در اينكه نهاد دانشگاه و قشر دانشگاهي و دانشجو، اصلي ترين حلقه قوت و يا ضعف يك نظام است هيچ ترديدي وجود ندارد و كاملاً اهميت اين موضوع بر همگان واضح و مبرهن است. دانشگاه هم مي تواند در چهره يك «تذكر» و هم در سيماي يك «فرصت» جلوه گر شود. دانشگاه مناسب ترين مرغزار كشت و برداشت بذرهاي فكري ـ سياسي است. اما به چه دليل يا دلايلي به نبض هاي نامنظم اين قلب تپنده توجه نشد جاي بسي سوال است. اكنون كه در سالگرد حادثه كوي دانشگاه قرار داريم به بهانه اين مناسبت با بررسي و بازخواني آنچه بر جنبش دانشجويي گذشت، نقاط قوت و ضعف اين جنبش را در مقايسه اي نظري با ديگر مدل هاي جنبش دانشجويي مورد نقد و بررسي قرار خواهيم داد. در اين نوشتار با طرح نظريات ترقي خواهانه و نقادانه بر ماهيت جنبش دانشجويي اروپا ـ كه منبعث از رخدادهاي سال هاي پاياني دهه ۶۰ در اين قاره است ـ به مقايسه نظري ـ تطبيقي آن با جنبش دانشجويي اصلاح طلب ـ پرداخته شده است.

سعيد شرافت
مه ۱۹۶۸، تبلور جنبش دانشجويي
وقايع سال ۱۹۶۸ فرانسه به عنوان نقطه عطف تبلور جنبش دانشجويي اروپا محسوب مي شود. زماني كه در ۲۲ مارس ۱۹۶۸ جمعي از دانشجويان معترض به بازداشت ۸ عضو «كميته ملي ويتنام» دست به تظاهراتي در دانشگاه نانتر Nanter در حومه پاريس زدند و خواستار آزادي بي قيد و شرط اعضاي كميته ملي ويتنام شدند، نيروهاي پليس با حمله به آنان موجبات تشديد و تحريك احساسات دانشجويان را فراهم آوردند. ابعاد حمله نيروهاي پليس به دانشجويان آنقدر وسيع بود كه با سرايت به ديگر نقاط منجر به تعطيلي دانشگاه سوربن و درگيري نيروهاي پليس با دانشجويان در اين دانشگاه به تاريخ سوم ماه مه  انجاميد. اين درگيري ها پس از اعلام تحصن و اعتصاب اساتيد، شدت بيشتري گرفت تا حدي كه دامنه آن به خارج از دانشگاه كشيده شد و مه ،۱۹۶۸ خشونت بارترين روزهاي پس از جنگ جهاني دوم را به پاريس هديه كرد. سنگرهاي شني، اتومبيل هاي واژگون، پنجره هاي شكسته، توأم با پرتاب نارنجك دستي و گاز اشك آور، هواي پاريس را براي مدت دو هفته متشنج كرد تا حدي كه مارشال دوگل در پشت درهاي بسته با نيروهاي ارتش به مذاكره نشست. اما در پايان اين جريان، احزاب و اتحاديه هاي صنفي ـ كارگري كه با دانشجويان همراه شده بودند، در قبال افزايش ۳۵ درصدي نرخ درآمدها دست از اعتصاب كشيدند و زمينه را براي سركوب خشونت بار دانشجويان فراهم كردند. محتواي وقايع پاريس، خاستگاه و نتايج برآمده از آن، شايد شباهت زيادي با حوادث كوي دانشگاه تهران نداشته باشد، اما از آن جهت كه آن حادثه به هر حال نوعي صحنه رويارويي يك جنبش اجتماعي با ساختار قدرت و نهادهاي حفاظتي آن بود و سرمنشاء تحولات زيادي در عرصه سياسي كشور فرانسه شد موجب گرديد تا نظريه پردازان و روشنفكران فراواني به تشريح و بررسي ابعاد دانشجويي، آسيب ها و خطرات پيراموني آن بپردازند. شايد امروز هم بتواند براي ديگر الگوهاي رفتاري در جنبش هاي دانشجويي مفيد فايده باشد و تا حدودي مقصود از مقايسه تطبيقي ـ نظري در رفتارشناسي اين دو جنبش دانشجويي را برآورده سازد.
پيش بيني هاي هابرماس
در اين بخش بازخواني انديشه هاي هابرماس ـ كه در بين نظريه پردازان جنبش دانشجويي اروپا، تنها صاحبنظري بود كه در حوادث ۱۹۶۶ آلمان به شكلي تهاجمي عقايد نيروهاي راديكال جنبش دانشجويي آلمان و سازمان دانشجويي سوسياليست (SDS) را به نقد كشيد و آنچه را كه در سال بعد در فرانسه رخ داد پيش بيني كرد ـ ضروري است. هر چند كه نظرات او در همين زمان از طرف چهره هايي چون رودي دوتچكه و جريان فكري چپ نو مورد تخطئه قرار گرفت، اما همان نيروها نيز پس از سال ،۱۹۶۸ اهميت آن چه را كه در قالب نقدهايش تحت عنوان «شيوه هاي جديد اعتراض» (New metods of protest) خوانده و پيشنهاد كرده بود دريافتند. با اين حال حتي پس از حوادث نيز كساني چون «دني كوهن بنديت» در نقد نظرات هابرماس تهاجم نيروهاي امنيتي و پليس را نشانه اهميت جنبش ضد دانشجويي خواندند و به رد ديدگاه هاي وي پرداختند، اما آنان نيز تلويحاً به اين نكته اعتراف كردند كه نظريه «وجود تضاد در جنبش دانشجويي» از يكسو و طرح مطالبات به شكلي كه با واكنش خشونت بار قدرت سياسي همراه بود ـ و زمينه ساز هراس و كناره گيري جنبش كارگري شد ـ موجبات سركوب و تحليل قواي نظري و عملي جنبش دانشجويي را در پي داشته است و پذيرفتند كه تئوري انتخاب شيوه هاي جديد اعتراضي كه از سوي هابرماس طرح شد، نه تنها محافظه كارانه نبوده است، بلكه مي توانست جنبش را به مطالباتش نزديك تر كند. ميشل فوكو نيز معتقد بود جنبش مه ۶۸ يك جنبش «پست مدرن» است، نظرات هابرماس را تأييد و اذعان مي كند كه جنبش دانشجويي، جنبشي در درون جامعه مدني است و در متن جامعه مدني امكان رويش و بالش و پرورش دارد. از اين رو اتخاذ كنش هاي ارتباطي به جاي واكنش هاي انقلابي بايد در دستور كار جنبش دانشجويي قرار گيرد. (نامه هابرماس به گروسنر ص ۲ ـ ۱۵۱) حال قبل از آنكه ديدگاه هابرماس در پايه ريزي «نحوه جديد اعتراض» بررسي شود ترسيم چارچوبي كلي از جايگاه و نقش جنبش دانشجويي و خطرات عيني و ذهني پيراموني آن از نگاه وي ضروري به نظر مي رسد و اين ضرورت براي جنبش دانشجويي ايران كه حادثه كوي را پيش روي داشته، بسيار بيشتر است:
جايگاه و نقش جنبش دانشجويي
هابرماس نسبت به مطلوب دانستن رفتار خشونت آميز در جنبش دانشجويي (بخش راديكال آن) به شدت معترض است. اين همان نقطه اي است كه وي را با جريان فكري چپ نو ـ يعني همان جرياني كه در سال ۶۸ همزمان در فرانسه، دانشگاه فرانكفورت آلمان (محل تدريس هابرماس) را به دانشگاه كارل ماركس تغيير نام داد و با حمله به بايگاني رسمي آن موجب حمله نيروهاي پليس به دانشگاه شد ـ در مواجهه تندي قرار داد. اين مواجهه از آن جا ناشي مي شود كه وي معتقد است جنبش دانشجويي وظيفه دارد در كنار جنبش اجتماعي ضد امپرياليسم، بخش ها و بنيان هاي ضعيف شده مشروعيت نظام سياسي را در يك چارچوب اصلاح طلبي معين كند. اين جنبش سرگرم سازي مردم از مسائل اصلي و سلب توجه آنان را به نقد مي كشد و مسائل كلان سياسي ـ اقتصادي را به نقد عمومي مي گذارد و اين بهانه را نمي پذيرد كه تنها كارگزاران و كارشناسان هستند كه مي توانند درباره مسائل اقتصادي ـ سياسي تصميم گيري كنند. بلكه معتقد است كه سياستگذاري بايد در حوزه عمومي طرح شود. (اين همان بخش از عقايد هابرماس است كه در سال ۶۸ در شعارهاي جنبش مانند «مرگ بر تكنوكرات» تجلي يافت) اين جنبش همچنين وظيفه دارد تا حوزه عمومي سياست زدايي شده را نوسازي سياسي كند و با سياستي كه در پي رعيت پروري براي قدرت است و مي خواهد خواسته هاي شهروندان را به حوزه هاي صرفاً خصوصي محدود سازد به چالش برخيزد. اما اين چالش بايد مسالمت آميز باشد. در حقيقت هابرماس علاقه دارد تا جنبش دانشجويي شرايطي را فراهم آورد كه:
۱ ـ لايه هاي اجتماعي نسبت به مسائل سياسي و اهداف جنبش سوسياليسم حساس و مشتاق شوند (مقصود او همان آگاهي سياسي مورد نظر ماركس است).
۲ ـ اين كنش ها در عرصه و حوزه عمومي به بحث گذاشته شود.
به مفهوم ديگر، جنبش دانشجويي بايد فعاليت خود را بر پخش، توسعه و تعميق آگاهي هاي اجتماعي ـ سياسي و حساس كردن مردم نسبت به آنها متمركز كند و در اين مسير از شيوه هاي جديد اعتراض كه موجب واكنش دفعي و خشونت بار قدرت نخواهد بود، ياري جويد. اما اگر اين حضور نيز بدون اهداف مشخصي باشد و با نگاه عمل گرايانه و با شعار «عمل براي عمل» همراه شود مي تواند به ابزاري در دست نخبگان سياسي كه در منازعه قدرت شركت دارند تبديل شود و ضريب آسيب پذيري را در جنبش دانشجويي افزايش دهد و حوادث سال ۱۹۶۸ نيز به خوبي نشان داد كه پس از جدايي جنبش كارگري از دانشجويان، اين جنبش هم از آن جهت كه مورد نگاه ابزاري واقع شده، سرخورده شد و هم به واسطه اتخاذ شيوه هاي اعتراض راديكال ـ به بهانه برقراري نظم ـ سركوب شد و پيش بيني هاي هابرماس را به واقعيت نزديك كرد. هرچند كه بعدها مطالبات فرو كوفته دانشجويان به اشكال ديگري نمود پيدا كرد و هيچ كس نتوانست از تأثير آن بر حوزه هاي گوناگون اجتماعي ـ سياسي بكاهد.
خطرات عيني و ذهني جنبش دانشجويي
نكات بالا با سخنراني هابرماس در سال ۱۹۶۶ در هانوور و در كنگره «دانشگاه و دموكراسي» با عنوان «خطرات عيني و ذهني جنبش دانشجويي» قابل جمع است:
۱ ـ خطرات عيني (محصول ساختار دانشگاه)
دانشگاه با معماي دشوار روبه رو است:
الف) يا بايد توانايي خود را افزايش دهد و خود را در درون نظام «تخصص» و «كار» ادغام كند و از حوزه عمومي سياست به دور ماند كه اين مولفه سطح مطالبات و تأثيرگذاري را به معضلات صنفي تنزل مي دهد. مطالباتي چون اشتغال زايي، بهبود كيفيت آموزشي و رفاهي و. . . كه البته در جاي خود حائز اهميت هستند.
ب) يا از طريق دموكراتيك كردن مناسبات خود، مواضعش را در درون دستگاه دموكراسي طرح كند و وارد حوزه عمومي سياست و نقادي قدرت شود.
هابرماس در اين مورد پيش بيني مي كند كه اگر جنبش دانشجويي موفق به انتخاب راه دوم نشود يا به ابزاري در دست نخبگان سياسي تبديل خواهد شد و يا به دليل خصلت آرمان گرايي و با واكنش خشونت آميز مواجه مي شود.
۲ ـ خطرات ذهني (محصول تضاد نظر و عمل)
تنش ميان نظريه و عمل، نهايتاً به دو قطب خودسري و بي تفاوتي مي انجامد و اين تعارض به درگيري ميان هواداران تعهد سياسي و معتقدان به تلاش براي كسب پست و مقام (سهم خواهي) ـ كه نتيجه اش جز سازش كاري (چشم پوشي از انتقاد) نخواهد داشت ـ مي انجامد و در نهايت موجبات افتراق در جنبش دانشجويي و در نتيجه آسيب پذيري آن را فراهم مي آورد. حوادثي كه در فاصله زماني تعطيلي دانشگاه سوربن رخ داد و به گسترش و هژموني نيروهاي راديكال انجاميد مويد اين نظر هابرماس شد:
بلافاصله با اعلام اعتصاب در دانشگاه سوربن، دانشجويان متحصن در تبيين روش ادامه اعتراض اختلاف نظر پيدا كردند. جلسات پراكنده بحث كم كم به اردوگاه هاي مخالف دانشجويان بدل شد و سرانجام نيروهاي راديكال سركردگي اعتراضات را به دست گرفتند و پس از آن و طي چند روز درگيري و آشوب خياباني، جنبش دانشجويي فرانسه به دست نيروهاي خشونت ورز پليس آرام گرفت و آنچه كه هابرماس در قالب «خطرات عيني و ذهني دانشجويي» پيش بيني كرده بود، صورت تحقق پذيرفت. اكنون آن چه را كه هابرماس «شيوه هاي جديد اعتراض» ناميده بود، بيشتر قابل درك و تشريح است. وي بحث خود را با اشاره به اهميت تاريخي جنبش دانشجويي ـ كه در انديشه هاي آلتوسر، فوكو و ماركوزه نيز نمود داشت ـ آغاز مي كند و بر اين باور است كه جنبش دانشجويي به منظور كسب بخش بيشتري از ثروت و قدرت مبارزه نمي كند، بلكه به نفس توزيع ثروت و قدرت در فراگرد نظام هاي غيردموكراتيك و شبه دموكراتيك معترض است. (اين نكته، وجه تفكيك جنبش دانشجويي از احزاب سياسي و سنديكاهاي صنفي كه در نزاع قدرت و منفعت حضور دارند را به خوبي نشان مي دهد.) هابرماس اعتراض دانشجويان به نحوه پخش و دسترسي به اطلاعات را نيز در ذيل ويژگي هاي جنبش دانشجويي مي نشاند. نگاه فراصنعتي هابرماس و تأكيد وي بر اين نكته كه در دنياي فراصنعتي «موتور جامعه انباشت معرفت است نه انباشت سرمايه» كه در چارچوب مباحث او با عنوان «كنش ارتباطي» طرح شد، مويد اين نظر است و نشانه اي است از تلاش او براي تأكيد بر نقش آگاهي رساني جنبش دانشجويي. او همچنين قبل از تشريح شيوه هاي جديد اعتراض، جدايي دانشجويان از بندهاي خيال پردازانه جزمي و رسيدن به آستانه خودآگاهي را به عنوان پيش شرط ارتقاي جنبش دانشجويي طرح مي كند. (تفكيك جنبش از غيرجنبش) شيوه هاي جديد اعتراض، از نگاه هابرماس چنين تشريح شده اند:
۱ ـ مقاومت غيرخشونت آميز كه به عنوان مثال در دوران جنبش حقوق مدني در آمريكا پيدا شد. (اين نوع اعتراض به ويژه از آن جهت موثر است كه با حداقل خطر، حداكثر بازده را دارد.)
۲ ـ نقد سمبليك در فرهنگ عامه به عنوان راهكار دوم از سوي هابرماس طرح شده است. اشكال سياسي فعاليت فرهنگي كه ملهم از تمايلات عمومي هستند از آن جهت كه خشونت بار نيستند، مي توانند بسيار تأثيرگذار و آگاهي بخش باشند.
۳ ـ و بالاخره وي معتقد است كه روش هاي اعتراضي جنبش دانشجويي، خاص يك گروه سني هستند و با شكل روانشناسانه و شعائرگونه مقاومت در مقابل نسل والدين در پيوندند. بدين جهت برآيند كنش هاي نمادين كه در هر دو سوي آن جوانان و دانشجويان هستند، مي تواند پتانسيل بالايي از تأثيرگذاري آگاهانه را به دست دهد. به هر شكل عصاره دغدغه هابرماس تأكيد بر توسعه و گسترش آگاهي هاي اجتماعي از سوي دانشجويان است كه هر چند دير، اما سرانجام مورد توجه فعالان جنبش دانشجويي اروپا قرار گرفت. اما اين ديرهنگامي براي آيندگان و جنبش هاي دانشجويي پس از مه ۱۹۶۸ ـ به عنوان جنبشي با نظريه پردازي هاي پيراموني وسيع ـ قابل دفاع نخواهد بود، چرا كه مي تواند تجربيات فراواني را جهت عدم تكرار اشتباهات در پي داشته باشد.
بررسي نظري ـ تطبيقي ـ تاريخي با مدل جنبش دانشجويي ايران
بي شك، در يك نگاه موشكافانه و جزءبه جزء نمي توان تشابهات زيادي را ميان علل شكل گيري، نحوه تبلور و رفتار جمعي جنبش دانشجويي اروپا با جنبش اصلاح طلب دانشجويي ايران به دست آورد. اما تشابه شكلي حوادث كوي دانشگاه تهران با رخدادهاي مه ۶۸ پاريس، بالاخص با محوريت مولفه «واكنش خشونت بار عليه اعتراضات دانشجويان» اين تطبيق را خالي از فايده نخواهد كرد. در عين حال پيش از طرح اين بحث، لازم است كه تفاوت هاي اساسي جنبش دانشجويي ايران و اروپاي ۶۸ مورد توجه قرار گيرد تا ابعاد مقصود، روشن تر شود و ثابت گردد كه منظور از اين تطبيق صرفاً جنبه «شكلي» و نه «محتوايي» دارد:
۱ ـ پديده خشونت در جنبش دانشجويي اروپا به عنوان يك مولفه «محتوم» و حتي «مطلوب» تلقي مي شد. اما جنبش اصلاح طلب دانشجويي ايران، جنبشي ضدخشونت است.
۲ ـ جنبش دانشجويي اروپا، «انقلابي» و «ايدئولوژيك» و در جايگاه اپوزيسيون قرار داشت، حال آنكه جنبش دانشجويي ايران، مدلي «اصلاح طلب» و «تكثرگرا» و در جايگاه «نقاد قانونمند» قرار دارد.
۳ ـ مدل اروپا ـ به واسطه تأثيرپذيري از گفتمان ماركسيستي (اين تأثير آن قدر شديد بود كه هابرماس دانشجويان را «فاشيست هاي چپ گرا» ناميد) ـ نگاهي «غيرديني» و حتي «ضدديني» داشت، در حالي كه مدل ايران معتقد به قواعد حكومت ديني و مردم سالاري ديني است.
بررسي آسيب هاي جنبش دانشجويي ايران نيز از آن جهت حائز اهميت است كه ايجاب يافتن روش هاي جديد حضور و اثرگذاري را نشان مي دهد. اول اينكه جنبش اصلاح طلب دانشجويي ايران به واسطه قانونمند بودن داراي آسيب هاي متفاوتي از جنبش دانشجويي فراقانون اروپاست كه محور آن را مي توان وجود «هسته هاي احساس گرا» دانست. هسته هاي احساس گرا از يك سو با بالا بردن سطح مطالبات جنبش دانشجويي، آن را تا مرز يك جنبش فراقانوني پيش مي برند و از سوي ديگر، زمينه را براي هژموني جريانات ناشناخته نفوذي ـ كه در مقاطع حساس و ملتهب ظاهر مي شوند مساعد مي كنند كه برآيند موارد فوق، امكان رهبري عقلاني را از فعالان جنبش دانشجويي مي گيرد و موجب رفتار خشونت بار با دانشجويان مي شود. دوم نگاه سهم خواهانه به مناسبات قدرت نيز به مثابه يك آسيب جدي براي جنبش دانشجويي ايران مطرح است ـ كه البته محدود به مقطع زماني حوادث كوي نمي شود ـ اين آسيب سه بحران؛
الف) سرخوردگي نيروهاي آرمان گرا
ب) نگاه ابزاري احزاب و نخبگان سياسي و
ج) كاهش محبوبيت اجتماعي (كه در شكل عدم توفيق هدايت موثر بروز مي يابد) را در پي خواهد داشت. در برابر اين دو آسيب جنبش دانشجويي سه راهكار درماني و درون زا را پيش رو دارد:
۱ ـ تلاش براي تبيين اصول و مواضع اصلاح طلبي در قالب يك تئوري مستقل براي جنبش دانشجويي و بازتوليد و تقويت نظري، به منظور ايجاد تعادل بين طيف هاي مختلف و برقراري گفت وگوي دموكراتيك، جهت فربه كردن تناسب و معدل هاي نظري و عملي جنبش دانشجويي.
۲ ـ كادرسازي و توسعه تشكيلات به منظور جلوگيري از افتراق در تعيين روش هاي راهبردي و جلوگيري از هژموني احساس گرايان از يك سو و جريانات ناشناخته و نفوذي از سوي ديگر ـ كه مي توانند واكنش خشونت بار را نسبت به جنبش تدارك ببينند ـ ديگر راهكار ضروري براي جنبش دانشجويي است. تبيين مواضع به حل اين آسيب نيز ياري مي رساند.
۳ ـ جنبش دانشجويي به عنوان يك جنبش فراپارلماني، مي تواند بخش قابل ملاحظه اي از توان خود را مصروف پيگيري آرمان هايش كند. بدين معني كه منازعات سياسي و چالش هاي پيراموني را به صحن پارلماني بسپارد و از طرح مطالبات سياسي (يعني مطالبات مورد نظر شركت كنندگان در منازعه قدرت) كه ضريب حساسيت در كنش سياسي را بالا مي برد، پرهيز كند. بديهي است مفهوم اين جنبش با جنبش فراپارلماني سال ۱۹۶۶ آلمان متفاوت است. چرا كه جنبش دانشجويي ايران را جنبشي نقاد اما معتقد به حفظ شعائر حقوقي و قانوني حاكميت است كه اصطلاحاً به آن حالت «اتحاد ـ انتقاد» مي گويند. مفهوم اين سه راهكار، همانا رسيدن به درك ايجابي، «اتخاذ شيوه هاي جديد اثرگذاري» است كه هابرماس نيز آن را براي فرانسه پيشنهاد كرده بود. نتيجه: همانطور كه در مطلب اشاره شد جنبش دانشجويي اصلاح طلب ايران، با وجود تجربه عيني حادثه كوي دانشگاه تهران، مي تواند موارد مشابه در تاريخ را مطالعه كند و آنچه را كه گذشتگان از انجام ندادنش غبطه خوردند، صورت دهد و آن را از فضايي دموكراتيك به مانيفستي درون زا تبديل كند. از نقطه نظر امنيتي، آنگاه كه يك تهديد در چهره فرهنگي، معرفتي و علمي بروز و ظهور مي كند، پديده بسيار پيچيده و چندسويه اي را فراروي نخبگان تصميم گيري تصوير مي كند. زيرا چنين تهديدي از يكسو، رابطه اي تنگاتنگ با هويت ملي، تاريخي، فردي و جمعي يك جامعه دارد، و از جانب ديگر، تأثيري مستقيم و زيرساخت گونه بر ساير عرصه ها و زير بدنه هاي جامعه دارد. امنيت فرهنگي دلالت بر ميزان تحمل، انسجام و همزيستي مسالمت آميز هويت هاي فرهنگي در درون يك جامعه دارد. نكته اساسي در فراسوي اين بعد از امنيت، توانايي جامعه براي تداوم بخشيدن به ويژگي بنيادي خود تحت شرايط متحول و در مقابل تهديدات احتمالي يا واقعي است. در پايان بايد اشاره شود كه مراد از اين نوشتار ارائه تصويري از نظريات مترقي پيرامون خصلت هاي جهان شمول جنبش دانشجويي است، كه اگرچه در هندسه محتوايي اين دو واقعه چندان تطابقي از خاستگاه و روش ها ندارد، اما هسته هاي بي بديلي را به عنوان «نقاط مشترك» طرح مي كند.
منابع:
۱ ـ نقد در حوزه عمومي (يورگن هابرماس)، رابرت هولاب، ترجمه دكتر حسين بشيريه.
۲ ـ مديريت بحران: نقدي بر شيوه هاي تحليل و تدبير بحران در ايران، دكتر محمدرضا تاجيك ـ فرهنگ گفتمان، ۱۳۶۹.
۳ ـ سخنراني دكتر سعيد حجاريان در هفتمين اردوي دفتر تحكيم وحدت ـ دانشگاه صنعتي اصفهان ـ تابستان ۱۳۶۸.
۴ ـ مصاحبه دكتر محسن ميردامادي ـ صبح امروز ـ شماره ۴۲.
۵ ـ نادر فتوره چي «شيوه هاي جديد اعتراض»، روزنامه بهار، ۱۸ تير ۱۳۶۹.
۶ ـ تغييرات اجتماعي ـ گي روشه ـ ترجمه منصور وثوقي.
۷-Autonomy and Solidarity - Dews
۸- The structural Transfor Mation of the public phere - jurgen Habermas
۹-Gurdien - 31 may
۱۰- Where have all the flowers gone?

ويترين احزاب
احزاب در كرمانشاه
شهرام رستگار
احزاب در استان كرمانشاه، استاني كه به لحاظ ويژگي هاي قومي و مذهبي از جمله متنوع ترين استان هاي كشور است از جايگاه ويژه اي برخوردار است. به لحاظ قومي كرمانشاهان محل تلاقي دو قوم بزرگ و كهن ايراني يعني اقوام كرد و لر است، كه به لحاظ تاريخي از اقوام سياست پذير كشور محسوب مي شوند. و به لحاظ مذهبي تركيبي نسبتاً يكسان ميان شيعيان و اهل سنت با كمترين چالش هاي سياسي و مذهبي برقرار است. از سوي ديگر سرزمين كرمانشاه مهد برخي فرق مذهبي شيعه است. به عبارتي ديگر كرمانشاه پايگاه فرقه دراويش و صوفي گري است و حتي برخي اديان الهي نظير صابئين در اين سرزمين به سر مي برند. در اين سرزمين كهن و باستاني احزاب به عنوان يك نهاد سياسي جديد علي القاعده مي بايست بسيار نحيف باشد، اما در عالم واقع و در تناسب با ساير استان هاي كشور چنين نيست. به اعتقاد برخي آگاهان سياسي استان كرمانشاه با اينكه از مديران توسعه گرا در حوزه نهادهاي مدني برخوردار نبوده است و كمتر دغدغه اي در اين زمينه ميان مديران موصوف وجود داشته است، احزابي موثر و فعال در كرمانشاه شكل گرفته اند. در كرمانشاه، حزب توسعه كرمانشاه و جامعه دانشجويان و دانش آموختگان كرمانشاهي به عنوان دو گروه سياسي منطقه اي فعاليت رسمي دارند و علي رغم سابقه اندك سياسي فعاليت قابل ملاحظه اي داشتند و غالب فعاليت هاي سياسي در استان كرمانشاه توسط اين دو حزب و تنها تشكل دانشجويي اين استان يعني انجمن اسلامي دانشجويان دانشگاه رازي هدايت و سازماندهي مي شود. برپايي نشست هاي سياسي و دعوت از صاحبنظران، عمده فعاليت هاي سياسي در استان كرمانشاه به شمار مي رود. اما اين دو حزب علي رغم فعاليت هاي خويش نتوانسته اند جايگاهي در نمايندگان استان، شوراهاي شهر و مديران استاني پيدا كنند و بدين خاطر معتقدند كه در استان كرمانشاه مجالي براي فعاليت آزادانه وجود ندارد و فعاليت سياسي با هزينه بالايي صورت مي گيرد. احزابي چون مشاركت، كارگزاران، همبستگي، كار، مجمع روحانيون مبارز، مجمع نيروهاي خط امام و انجمن اسلامي معلمان به عنوان تشكل هاي اصلاح طلب و عضو فراكسيون دوم خرداد داراي نماينده در استان هستند. احزابي چون حزب اعتدال توسعه، جامعه اسلامي فرهنگيان و جامعه اسلامي كارگران نمايندگان طيف ديگر در كرمانشاه هستند. به اعتقاد برخي ناظران مسائل كرمانشاه، حزب كارگزاران در اين منطقه حرف نخست را مي زند. اين حزب با اينكه چندان رغبتي به ظاهرسازي فعاليت هاي سياسي خويش ندارد، چه به لحاظ نفوذ در جنبش مديران اجرايي استان و چه به لحاظ ميزان سهم خويش در مجمع نمايندگان استان از موقعيت برتري به نسبت ساير احزاب در كرمانشاه برخوردار است. براساس يك آمار غيررسمي اين حزب حدود سيصد عضو در اين منطقه جذب كرده است كه غالباً افرادي هستند كه توسط يك آگهي تبليغاتي پذيرش شده اند و بعيد است كه به لحاظ تشكيلاتي فعاليت قابل ملاحظه اي داشته باشند. جبهه مشاركت كرمانشاه نيز تشكيلاتي ترين گروه سياسي فعال در اين منطقه به شمار مي رود. اما سهم قابل ملاحظه اي در تشكيلات اداري استان ندارد اما به اعتقاد برخي آگاهان چندان از اين وضعيت ناراضي نيست. دو حزب استاني كرمانشاه يعني حزب توسعه و جامعه دانش آموختگان نيز بيشتر گرايش به جريان هاي ملي ـ مذهبي دارند و بعضاً فعال ترين گروه ها در زمينه صدور بيانيه ها و اطلاعيه هاي سياسي و يا برپايي نشست هاي سياسي هستند. اما ساير گروه ها در كرمانشاه به لحاظ توانمندي براي ايفاي نقش در معادلات سياسي استان محلي از اعراب ندارند و بيشتر ديدگاه هاي انتقادي از خويش بروز مي دهند. در اين ميان حتي گروه هاي محافظه كار نيز هم داستان هستند و انتقادات فراواني به مديريت سياسي استان وارد مي سازند. به گفته برخي منابع آگاه زمينه هاي بسياري نيز در ميان برخي اقليت هاي مذهبي شيعه و سني براي تاسيس گروه هاي سياسي وجود دارد كه تاكنون پاسخي بدان ها داده نشده است. در مجموع استان كرمانشاه را سرزمين حاصلخيزي براي رشد نهادهاي مدني به ويژه احزاب توصيف مي كنند و چنان چه موانع اداري و قدري فرهنگي در اين استان مرتفع شود، كرمانشاه مي تواند جشنواره احزابي باشد كه هم تعاملات قومي و مذهبي را درهم آميخته اند و هم مناسبات سياسي را به خوبي در خويش پرورش داده اند.

حاشيه ايران
• «تأييديه» برخورد با لباس شخصي ها
فرمانده نيروي انتظامي در ديدار حضوري با مقام معظم رهبري، نظر ايشان را در مورد عملكرد اين نيرو در ناآرامي هاي اخير جويا شده است. سايت «بازتاب» با اعلام اين خبر افزود: «گفته مي شود، در هفته گذشته نيروي انتظامي براي انجام برخورد فراگير با اعتراضات دانشجويي، از سوي محافظه كاران تحت فشار قرار گرفته است. چنانكه برخي بر اين باور بوده اند كه تنها راه مقابله صحيح با ناآرامي هاي اخير، برخورد با آن است. به همين جهت عملكرد نيروي انتظامي در اين حوادث، مورد انتقاد قرار گرفته است. در پي اين مسائل در هفته جاري، سردار قاليباف فرمانده نيروي انتظامي در ديداري حضوري با رهبري، به ارائه گزارش و تشريح عملكرد و مواضع نيروي انتظامي مي پردازد و نظر ايشان را درباره عملكرد اين نيرو جويا مي شود كه مقام معظم رهبري، ضمن تأييد سياست ها و عملكرد نيروي انتظامي در حوادث اخير، بر تداوم حمايت هاي خود از فرماندهي نيروي انتظامي تأكيد مي كنند و به دنبال آن بود كه نيروي انتظامي در پي تأييد مجدد مواضع و تداوم حمايت رهبري، برخورد با لباس شخصي ها را تشديد كرده است.»

• توقيف ناشر آثار «سروش»
خبرنامه «گويا» خبر داد: «روز يكشنبه انتشارات «صراط»، موسسه معرفت و پژوهش و ناشر كتاب هاي «عبدالكريم سروش» توقيف شد. اين موسسه كه در خيابان ۱۶ آذر واقع است متعلق به سروش است و در حوزه دين پژوهي فعاليت مي كرد. »
016065.jpg

• تحليلگر تازه اي ظهور كرد
«رجب صفراف» مدير كل مركز مطالعه ايران معاصر كه در مسكو مستقر است، در هفته هاي اخير به چهره اي شناخته شده و بحث انگيز در محافل سياسي ايران تبديل شده است. نامداري پس از آن نصيب صفراف شد كه آيت الله مصباح يزدي در سخنراني پيش از خطبه نماز جمعه تهران به نقل از وي و سايت اينترنتي اش از خريد برخي مقامات ايراني با ۵۰۰ ميليون دلار توسط جاسوسان آمريكايي سخن گفت. شهرتي كه او كسب كرده باعث شده تا سايت هاي اينترنتي و خبرگزاري هاي داخلي در دو سه هفته اخير به عنوان يك منبع تحليلي ـ خبري تازه سري به سايت او يعني iran.ru بزنند و مطالبي از آن نقل كنند. تازه ترين موضع گيري صفراف در واكنش به حمايت آمريكا از معترضان در ناآرامي هاي اخير تهران بوده كه وي آن را «مداخله آشكار و مستقيم ايالات متحده در امور ايران» دانسته است. وي گفته: «در همه كشورها اتفاق مي افتد كه بخشي از مردم از سياست دولت ناراضي بوده و مراتب اعتراض خود را به دولت ابراز كنند. اتفاق اخير در تهران هم امري عادي و حتي طبيعي بود.»

• «سياتل» با «تهران» فرق داشت
شبكه تلويزيوني «جام جم» كه در جريان ناآرامي هاي اخير كوشيد با ارائه تفسيرها و برنامه هايي تحليل هاي موجود نزد اين دسته از شهروندان نسبت به آنچه در تهران مي گذرد را به بياني ديگر مطرح كند. در يكي از اين برنامه ها كه ۲۶ خرداد ماه پخش شد، با اشاره به حمايت دولت بوش از ناآرامي هاي تهران و اعتراض سران كاخ سفيد به بازداشت دانشجويان و معترضان بخش هايي از خشونت هاي پليس آمريكا در شهر «سياتل» و به هنگام برگزاري اجلاس بانك جهاني در اين شهر در سال گذشته را به نمايش گذاشت و بر اين امر تأكيد كرد كه واشنگتن خود در برخورد با آشوب ها و اغتشاشات بدين شكل عمل مي كند. اين اقدام شبكه «جام جم» ظاهراً بازتاب منفي در ميان مخاطبانش داشته، به گونه اي كه مطالبي در نقد اين برنامه در سايت هاي اينترنتي پخش شده كه از جمله در آنها گفته شده: «در سياتل لباس شخصي ها شركت نداشتند... در سياتل به خوابگاه ها و منازل دستگيرشدگان حمله نشد... در سياتل هر كس حاضر شد تعهد بدهد كه از درگيري اجتناب خواهد كرد، در مرحله اول توسط قاضي كشيك آزاد شد و...

• «شيوه هاي تازه» اعتراض
به دنبال برخوردهاي خشونت آميز لباس شخصي ها با دانشجويان در تهران و به ويژه حمله به خوابگاه «طرشت»، در شهرهاي مختلف كشور اعتراضات دانشجويي و مردمي به اين اقدام صورت گرفته است. در برخي شهرهاي بزرگ نظير اصفهان، اهواز، شيراز، تبريز و كرج اين اعتراضات با درگيري ها و بعضاً بازداشت هاي گسترده نيز همراه شده كه برخي آمار و ارقام دستگيرشدگان از سوي مراجع رسمي اعلام شده است. در اين ميان، برخي اتفاقات جالب نيز رخ داده كه نشانگر «تحول در شيوه اعتراضات» با هدف كاستن از هزينه هاي احتمالي است. در يكي از اين موارد كه در شهر كازرون (استان فارس) رخ داده، اعتراض كنندگان با نوشتن شعارهايي بر روي حيوانات اهلي و رها كردن آن ها در شهر و جمع شدن اطراف آنها، تجمعاتي را شكل داده اند.

• انتقال موشك با هواپيماي باري
يك روزنامه چاپ كره جنوبي اواسط اين هفته در گزارشي مدعي شده كه كره شمالي موشك هاي خود را با هواپيماي باري به ايران فرستاده است. «جونگ اونگ» نوشته: «كره شمالي به دنبال اعتراض يمن به عبور كشتي هاي ايران از آب هاي اين كشور در دسامبر گذشته، موشك هاي خود را به وسيله هواپيما به ايران فرستاده است. ايالات متحده مدعي است، يك هواپيماي باري از نوع AI.76 در آوريل گذشته از فرودگاه سوتان كره شمالي به پرواز درآمده كه حامل موشك هاي خريداري شده از كره شمالي بوده است. اين در حالي است كه منابع خبري چين و چند كشور خاورميانه، عبور اين هواپيماي ايراني از حريم هوايي خود را تأييد كرده اند. لوازم ساخت موشك «رودونگ» كه قادر است ۱۳۰۰ كيلومتر را بپيمايد، به وسيله اين هواپيما به ايران منتقل شده است.»

نگاه روزنامه نگار
نگاه ساده انگارانه «بوش»
جاناتان ماركوس*
حمايت جورج بوش، رئيس جمهور آمريكا از تظاهرات در ايران با اعتراض شديد مقام هاي ايران روبه رو شده است. مقام هاي ايران، آمريكا را متهم به «مداخله آشكار» در امور داخلي اين كشور كرده اند. اين مسئله نشان دهنده دشواري واشنگتن در طراحي يك سياست منسجم در قبال ايران است به طوري كه به نظر مي رسد گاهي مايل به برقراري مذاكرات ديپلماتيك با ايران است و گاهي نشانه هايي از تهديد به حمله نظامي را بروز مي دهد. از ديد آمريكا، ايران هم يك فرصت است و هم يك تهديد. دولت جورج بوش قويا معتقد است كه ايران در تلاش براي پيش بردن برنامه توليد سلاح هاي اتمي است. آمريكا همچنين ايران را متهم كرده كه به اعضاي فراري شبكه القاعده پناه داده است. در كنار اينها، واشنگتن نگران نفوذ و تاثيرگذاري روحانيون عراقي افراطي مورد حمايت ايران در امور عراق نيز هست. واكنش كاخ سفيد در قبال اين مسائل، محكوم كردن دولت ايران بوده است، ضمن اينكه عناصر تندرو دولت آمريكا زمزمه هايي در مورد لزوم حمايت آمريكا از سازمان مجاهدين خلق(منافقين گروه مخالف جمهوري اسلامي كه در عراق مستقر است) و حتي حمله نظامي به تاسيسات اتمي ايران را مطرح كرده اند. اما در ايران فرصت هايي نيز وجود دارد، از جمله امكان يك تحول دروني به خاطر طبيعت پيچيده اوضاع سياسي در ايران. اگرچه در ايران يك نظام چند حزبي وجود ندارد اما اين باور قوي وجود دارد كه ايران جامعه اي كثرت گرا است كه در آن گروه هاي گوناگوني در تلاش براي تاثيرگذاري بر اوضاع هستند و نوعي جامعه مدني شكل گرفته است. در ايران همچنين شمار قابل توجهي از مردم آماده اند تا براي دفاع از ديدگاه مورد نظر خود به خيابان ها بيايند. از اين زاويه، رويكرد مناسب به نسبت ايران، برخوردي محافظه كارانه تر است. رويكردي كه طبق آن واشنگتن از اين گروه ها و عناصري كه در تلاش براي ايجاد اصلاحات مورد نظر خود هستند حمايت و پشتيباني كند. اما بسياري از كارشناسان معتقدند نگاه دولت جورج بوش به تظاهرات و ناآرامي هاي خياباني در شهرهاي ايران بسيار ساده انگارانه است.
* خبرنگار امور دفاعي بي. بي. سي

ايران
اقتصاد
انديشه
جهان
زندگي
ورزش
هنر
|  اقتصاد  |  انديشه  |  ايران  |  جهان  |  زندگي  |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |