پنج شنبه۱۲ تير ۱۳۸۲- سا ل يازدهم - شماره ۳۰۹۵ - July . 3, 2003
تسهيلات جديد سازمان تأمين اجتماعي براي كارفرمايان كارگاههاي كوچك اعلام شد
گروه اجتماعي: سازمان تأمين اجتماعي اعلام كرد: كليه كارفرمايان به استثناي پيمانكاران و كارفرمايان كارگاههاي فصلي، مجاز به ارائه ليست مادر حق بيمه براي هر سال و اعلام تغييرات احتمالي در هر ماه هستند.
به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران، پيش از اين كارفرمايان كارگاههاي مشمول قانون معافيت از پرداخت حق بيمه سهم كارفرما، به ميزان ۵ نفر كارگر و نيز كارفرمايان كارگاههاي داراي كمتر از ۵ نفر بيمه شده از شمول كارفرمايان مجاز به ارائه ليست مادر حق بيمه خارج شده بودند.
سازمان تأمين اجتماعي همچنين به منظور جلوگيري از بروز ازدحام در روزهاي پاياني هرماه براي ارائه ليست و پرداخت حق بيمه كاركنان كارگاههاي مشمول قانون تأمين اجتماعي، از شعب و واحدهاي اجرايي خود خواسته است با اطلاع رساني به كارفرمايان، آنها را به ارائه ليست و پرداخت حق بيمه در۲۰ روز اول هر ماه ترغيب كنند.
با فراهم شدن امكان ارائه صورت مزد يا حقوق كاركنان كارگاهها بصورت ديسكت رايانه اي، سازمان تأمين اجتماعي همچنين به كارفرمايان كارگاههاي مشمول قانون تأمين اجتماعي توصيه كرده تا صورت مزد و حقوق كاركنان كارگاه را از اين طريق ارائه دهند.
نرم افزار تهيه ديسكت از طريق شعب اين سازمان و بصورت رايگان در اختيار كارفرمايان متقاضي قرار مي گيرد. كارفرمايان علاقه مند به ارائه ليست دوره اي سالانه اطلاعات كاركنان كارگاه، بايد با مراجعه به شعب تأمين اجتماعي، تعهدنامه اي را تكميل و به شعبه مربوط تحويل دهند.
در اين تعهدنامه كارفرما متعهد مي شود ليست تغييرات ماهانه كاركنان كارگاه را با نام نويسي و دريافت شماره بيمه براي افراد جديد، به شعبه ارسال و حق بيمه ماهانه را تا پايان سال در مهلت تعيين شده، پرداخت و در صورت بدهكاري در پايان دوره به محض اعلام مابه التفاوت، آن را پرداخت كند.
صورت دستمزد يا حقوق و مزاياي دوره اي از تاريخ مندرج در تعهدنامه تا پايان اسفند ماه همان سال معتبر و ادامه آن براي سال بعد منوط به ارائه تعهدنامه جديد و ارسال ليست فروردين ماه سال بعد به عنوان ليست دوره اي خواهد بود.

پرستاران در نامه اي به نمايندگان مجلس:
پرستاري را جزو مشاغل سخت و زيان آور اعلام كنيد
002350.jpg
گروه اجتماعي: تعدادي از پرستاران ديروز با حضور در مجلس شوراي اسلامي طي نامه اي مشكلات و مطالبات خود را براي نمايندگان مطرح كردند.
به گزارش خبرنگار پارلماني خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، عده اي از پرستاران به نمايندگي از ساير همكاران خود در جلسه ديروز مجلس به عنوان ميهمان حاضر شدند.
پرستاران مذكور طي نامه اي به نمايندگان مجلس ضمن تقدير و تشكر از آنها به خاطر تصويب قانون سازمان نظام پرستاري خواهان آن بودند كه اين شغل در زمره مشاغل سخت و زيان آور قرار گيرد.
همچنين آنها در اين نامه خواسته بودند كه حكم استخدامي آنها كارشناسي باشد، چرا كه انتظارات از نحوه كاركرد آنها در حد كارشناسي است.
پرستاران همچنين اعلام كردند كه خواهان تقليل كار كادر پرستار با سنوات بالاي ۱۸ سال، براي كم كردن سطح درگيري در حين انجام وظيفه هستند .

بازتاب
لاله و لادن به خاطر «من» خطر مرگ را پذيرفته اند
لاله و لادن ذهنم را رها نمي كنند. آنها شايد به خاطر «من» بميرند و دريغا كه در اين سالهاي دمشقي هيچ كس به اين موضوع نمي انديشد.
كسي نمي پرسد چرا اينك اين دو گل ايراني براي رهايي از ۲۸ سال وابستگي به يكديگر، احتمال ۵۰ درصدي مرگ (براثر جراحي) را پذيرا شده اند.
آنها بيش از همه همسالان خود در اين كشور شهرت دارند. آنان از معدود جواناني هستند كه همه با لبخند به استقبالشان مي آيند. آنان از معدود افرادي هستند كه همه به زندگي روزمره شان علاقمندند. آنها در تنگناي مسكن و لباس و خوراك نيستند. دانشگاهي اند و بعيد است بيكار بمانند.
استدلال كرده اند كه اگر آنها از هم جدا نشوند دچار نقص ستون فقرات شده و احتمالاً فلج مي شوند. اما آيا مي توان پذيرفت كه ترس از فلج شدن، آنها را به پذيرش ريسك مرگ وادارد؟
لاله و لادن نه به خاطر شهرت، نه براي مسكن و نه از آن روي كه نگران آينده شغلي اند، بلكه به خاطر انتخاب يك بيت شعر، گوش دادن به قطعه اي از موسيقي موردعلاقه در آغوش گرفتن بي ملاحظه يك گربه، تماشاي خويش در آينه بي حضور ديگري و به خاطر «هويت من»، «انتخاب من»، «تصميم و اراده من» و از همه شريف تر به خاطر «من» به اين ريسك رضايت داده اند.
لاله از اتاق عمل مي ترسد. اين حق اوست كه تقاضاي قرص آرامبخش و خوابي راحت را داشته باشد. اما لادن دختري است نترس كه دوست دارد آن اتاق را ببيند. آيا مي توان اين حق را از لادن سلب كرد.
حق طبيعي هر انساني است كه ترسو، شجاع، درون گرا، برون گرا، علاقمند به رشته حقوق يا عاشق روزنامه نگاري باشد. اما اين حق از آنها گرفته شده و رگ وابستگي مانع از رسيدن آنها به حقوقشان گرديده است.
هر انساني حق دارد به تنهايي فكر كند و با مسئوليت خويش عمل نمايد. اما اين دو گل ايراني از اين حقوق طبيعي محرومند.
خالق هستي انسانها را آزاد و متفاوت آفريده است. هيچ دو انساني را نمي توان وادار كرد مثل هم باشند؛ حتي اگر آن دو خواهراني باشند كه از سر به يكديگر متصل بوده و شرياني واحد نبض حيات آنها را براي ۲۸ سال به تپش درآورده باشد.
نياز به قطع وابستگي ربطي به كدورت ندارد. از اين روي لاله عليرغم اينكه مي داند هيچ شانه اي استوارتر از شانه خواهر براي سرگذاشتن و گريستن نيست، اما مي خواهد گاه در خلوت خويش فقط خداوند عالم اشك هايش را نظاره گر باشد.
ميل به آزادي و رهايي هيچ ربطي به نفرت ندارد. لاله و لادن چنان عاشق يكديگرند كه به پزشك خود دستور داده اند اگر ناچار به انتخاب يكي از آن دو شد، به جاي «او» خواهر را براي زنده ماندن برگزيند. يعني او بميرد تا خواهر بماند. اما اين عشق هرقدر هم كه بزرگ باشد تاب مقاومت در برابر هويت فردي را ندارد.
از اين روي شنبه پس از پايان جراحي، هر اتفاقي بيافتد ديگر شاهد وابستگي آن دو نيستيم و هركدام از اين دو گل ايراني كه بمانند (و دعا كنيم هر دو بمانند) مي تواند فرياد بزند از امروز «من هستم»، «من انتخاب مي كنم» و من رها شدم از وابستگي ناخواسته.
به گفته معلمي كه هفت ماه است با اين دو خواهر در سنگاپور زندگي مي كند آنها مايل نيستند در باره موضوعات بد فكر كنند بلكه مي خواهند فقط درباره آينده بيانديشند.
آينده اي كه «من» متولد مي شود. آزادي اي كه حتي با خواهر هم سر، هم رگ و هم خون خويش نيز نمي توان از وسوسه اش دست شست.
آنها مي خواهند از وابستگي رها شوند. اين دو گل ايراني خطر مرگ را پذيرا شده اند تا فردا با اراده خويش به ميهماني خواهر بروند، با تصميم خويش بخوابند، با سليقه خويش غزلي را انتخاب كنند، با نقشه خويش به آينده بنگرند و در محراب عشق تنها براي خداي خود بخوانند نجواي وصل را. براي سلامت اين گل هاي ايراني و تحقق آرزوي مقدسشان دعا كنيم.
علي كدخدازاده

اعتراض به ايجاد شبهات در وظايف قانوني كانون وكلا
گروه اجتماعي: رئيس كانون وكلاي دادگستري روز چهارشنبه در يك كنفرانس خبري از صدا و سيما به خاطر پخش برخي برنامه ها در خصوص وظايف وكيل، وكالت و حق دفاع بدون حضور كانون به عنوان متولي اصلي اين امر در كشور انتقاد كرد.
به گزارش خبرنگار گروه اجتماعي ايرنا «بهمن كشاورز» در اين گفت وگو كه اعضاي هيأت مديره كانون نيز حضور داشتند، گفت: كانون وكلا به عنوان اصلي ترين متولي امر وكالت در كشور بايد در اين جلسات و برنامه ها حضور مي يافت.
كشاورز افزود: كانون وكلا مي بايست، با ۵۰ سال سابقه استقلال و ۹۰ سال سابقه فعاليت، در اين جلسات حضور مي يافت و به شبهات پاسخ مي داد. رئيس كانون وكلاي دادگستري درباره علت برگزاري اين كنفرانس خبري گفت: اين جلسه براي رفع ابهام هاي ايجاد شده و اصلاح اطلاعات غير دقيق و ارائه مطالب جدي تر در خصوص حق وكالت و حق دفاع تشكيل شد.
وي افزود: هم اكنون، در ايران بالغ بر ۱۱ هزار و ۴۲۶ نفر وكيل و كارآموز وكالت وابسته به كانون وكلا وجود دارد.
كشاورز همچنين گفت: در طول سال هاي ۸۱ و ۸۲، تعداد
يكصد و ۴۲ نفر از قضات بازنشسته و بازخريدي از دادگستري نيز از كانون وكلا پروانه وكالت دريافت كردند. رئيس كانون وكلا در عين حال تأكيد كرد كه كانون هيچ زمان به دنبال افزايش تعداد وكلا بدون برنامه ريزي نبوده است. دكتر «رضانوربها» عضو ديگر هيأت مديره كانون وكلا نيز در اين گفت وگو اظهار داشت: يك وكيل بايد بدون وابستگي جناحي و حزبي و با استقلال كامل مالي از حقوق موكل خود دفاع كند.
نوربها افزود: وكلا بايد وابستگي به هيچ نهاد دولتي نداشته باشند تا بتوانند با استقلال و بي طرفانه قضاوت كنند.
وي، خاطرنشان كرد: وكلايي كه از طريق كانون وكلا پروانه وكالت مي گيرند، بايد مراحل سنگيني مانند قبول شدن در كنكور وكالت، گذراندن ۱۸ ماه كارآموزي و شركت در كارهاي تحقيقاتي دادگاه ها را طي كنند، با وجود اين در مواردي مشاهده مي شود كه باز تجربه لازم يك وكيل را ندارند.

روانشناسي رشد اخلاقي كودكان
002130.jpg
قواعد اجتماعي شامل دو نوع اصلي هستند(تيوريل، كيلن، هالويگ ۱۹۸۷). نوع اول قواعد اخلاقي است كه مشوق افراد براي انجام اعمال خير و ضامن درستكاري و مشخص كننده اعمال خوب از بد مي باشد. به عنوان مثال، در بسياري از جوامع، مردم مجاز نيستند كه همديگر را بكشند يا اموال ديگري را به غارت ببرند. علاوه بر اين يك سري قوانين رسمي كه به قوانين اجتماعي معروفند در هر جامعه  براي كنترل رفتارهاي نادرست و هدايت آنها به راه راست وجود دارد. اين نوع قاعده ممكن است مشتمل شود بر دادن صندلي به يك فرد پير يا گفتن لطفاً و متشكرم و يا صبر كردن و اجازه دادن به ماشين فردي كه در حال پيچيدن است. به علاوه كودكان بايد هم قواعد اخلاقي هم قوانين اجتماعي را كه شايد در موقعيت هاي مختلف تفاوت هاي بسياري بين آنها وجود داشته باشد،ياد بگيرند. به عنوان مثال بين قواعد خانوادگي مان و قواعد كلاس درس يا رفتارهاي مورد انتظار والدين و رفتارهاي دوست داشتني همسالان تفاوتهايي وجود دارد و گفتن اين مطلب ضرورتي ندارد كه اكتساب قواعد اجتماعي جزء انكارناپذير و بسيار مهم رشد كودكان است.(گرالينسكي و كوپ ۱۹۹۳، مكويي و مارتين، ۱۹۸۳). رشد اخلاقي در قوانين اجتماعي اصولاً براي راهنمايي و تشخيص رفتارهاي درست و غلط براي كودكان طراحي شده است. به همين دليل مطالعه اين كه كودكان چگونه اين قوانين را بفهمند و اجرا كنند به طور سنتي تحت عنوان اخلاقي بودن يا رشد اخلاقي مطرح شده است. تا دهه هاي اخير، رشد اخلاقي يكي از حوزه هاي مورد مطالعه فقط فلاسفه و انديشمندان مذهبي بود. امروزه روانشناسي رشد، بحث ها و مطالب بسيار زياد و جالبي را عنوان كرده است.
تحقيقات معاصر در زمينه رشد اخلاقي به دو سطح اصلي تقسيم بندي شده اند. كانون توجه برخي از محققان كردار اخلاقي، توصيف علل رفتاري كودكان است. براي مثال، علل دزدي در كودكان، علل دعوا كردن آنها و عواملي كه باعث مي شود آنها به گروه هاي گانگستري بپيوندند از جمله حوزه هاي مطالعاتي اين گروه از محققان است. عده ديگري از محققان استدلال اخلاقي و چگونه فكر كردن كودكان درباره آنچه كه ديگران انجام مي دهند را مورد مطالعه قرار مي دهند. در اين نوع مطالعه يك موقعيت اخلاقي را براي كودكان توصيف مي كنند و از آنها درباره قضاوت آن موقعيت سؤالاتي مي پرسند: آيا رفتار انجام گرفته درست بود يا نه؟ آيا شخص براي انجام رفتارش بايد تنبيه شود؟ اگر بايد تنبيه شود به چه اندازه؟
ما اين مقاله را براساس سه ديدگاه نظري اصلي در زمينه رشد اخلاقي آغاز مي كنيم. سپس آنچه را كه روانشناسان درباره رشد توانايي هاي استدلال اخلاقي انجام داده اند را توضيح مي دهيم. بعداً به مطالبي درباره كردار اخلاقي توجه مي كنيم كه در آن عوامل مؤثر بر رفتارهاي مطلوب اجتماعي و سپس عوامل پرخاشگري و ديگر رفتارهاي ضد اجتماعي مورد بررسي قرار گرفته اند.
نظريه هاي رشد اخلاقي
دو نظريه در زمينه مطالعه رشد اخلاقي از اهميت بيشتري برخوردار است. (گيبز و اسننل ۱۹۸۵، وينربي، ۱۹۹۳). يكي اين كه آيا عقايد و رفتارهاي اخلاقي در درون هر كودك وجود دارد و به تدريج در طول زمان در او بروز مي كند و يا اين كه اين عقايد در درون يك فرهنگ وجود دارد و به كودك منتقل مي شود. البته، شما درخواهيد يافت كه اين موضوع يكي از اشكال بحث ماهيت در برابر طبيعت خواهد بود. دومين نظريه مشتمل بر قواعد اخلاقي به طور كلي است و معتقد است كه آنچه از كودك بروز مي يابد از يك عنصر زيست شناختي كه در همه اعضاي انواع كه جنبه جهاني دارد نشأت گرفته است. از جهت ديگر، اگر قواعد اخلاقي در درون گروه اجتماعي رشد يابد بسيار استبدادي بوده و بنابر اين از هر فرهنگ به فرهنگ ديگر متفاوت خواهد. اين دو سؤال در نزد بسياري از محققان بر روي اين موضوع باقي است.
الگوهاي رشدي شناختي
همان طور كه انتظار مي رفت ديدگاه رشد اخلاقي بيشتر متوجه رشد استدلال اخلاقي كودكان شده است. نظريه پردازان اين ديدگاه معتقدند شكل هاي مختلف رشد شناختي پايه اساسي براي رشد اخلاقي و درك رفتار اخلاقي در كودكان است و ما بايد ابتدا توانايي استدلال اخلاقي و دانش مربوط به مسائل اخلاقي خودمان را افزايش دهيم(دورايز ۱۹۹۱، رست ۱۹۸۳). ديدگاه شناختي علاوه بر اين معتقد است كه كردار اخلاقي يك كودك از يك موقعيت به موقعيت ديگر ثبات قابل توجهي را نشان مي دهد.
رشد گرايان شناختي با ارائه سؤالات اخلاقي اغلب پيچيده شروع كردند. مطالبي مانند درست يا غلط بودن سقط جنين، كنترل حمل اسلحه و مجازات كشتن باعث ايجاد بحث هايي در هر دو جنبه استدلال اخلاقي و كردار اخلاقي مي شود. كودكان بزرگتر و بزرگسالان آنچه را كه به آنها نشان داده مي شود را به نوبت بررسي كرده و با بحثهاي مختلف و سنجيدن شواهد مختلف از همه جنبه ها به آنها پاسخ مي دهند. برعكس نوجوانان به سختي ديدگاه افراد ديگر را كه خيلي متفاوت از عقيده آنان است درك مي كنند و فقط مسأله را از جنبه خاصي بررسي مي كنند و به نتايج ساده اي مي رسند(تيورل، هبلدبرنت و اينريب، ۱۹۹۱). اين مشاهدات رشدگرايان شناختي را به اين نتيجه سوق مي دهد كه توانايي استدلال اخلاقي مبتني بر رشد توانايي هاي شناختي در طول رشد كودك است.
اين الگوها بسياري از تحقيقات شناختي را به سوي رشد اخلاقي هدايت كرده اند. در اينجا ما اين الگوها را ساده توصيف مي كنيم و در بخش بعد، برخي از يافته هاي تحقيقي مرتبط با آنها را بررسي خواهيم كرد.
نظريه پياژه
الگوي رشد اخلاقي پياژه در اوايل به واسطه كار او بر روي كودكان ژنوي، كشور سوئيس، در طول سالهاي ۱۹۲۰ تا ۱۹۳۰ صورت گرفت. براي تحقيق بر روي مفاهيم رشد اخلاقي، پياژه از دو روش بسيار متفاوت استفاده كرد.
يكي از روشهاي او مبتني بر ديدگاه طبيعت گرايي بودكه در آن بازي هاي معمولي كودكان مانند تيله بازي را در خيابانها مورد مشاهده قرار داد. پياژه از نزديك چگونگي ايجاد و اجراي قواعد بازي را در پسربچه ها بررسي كرد و او آنها را درباره شرايطي كه قواعد بازي بايد تغيير كند و يا حتي از بين برود را مورد سؤال قرار داد. دومين ديدگاه كه بسيار تجربي بود ارائه مسائل اخلاقي دشوار به كودكان براي حل كردن بود. اين مسائل به شكل داستانهاي كوتاه به كودك ارائه مي شد و از او خواسته مي شد تا از بين دو نمونه ارائه شده به او، فرد شرير يا سركش را مشخص كند. مثلاً در يك داستان كوتاه پسري به نام اگوستين در حالي كه سعي داشت براي كمك به پدرش جعبه جوهر او را پر كند يك لكه بزرگي از رنگ بر روي روميزي پدرش ريخت. از سوي ديگر يك پسر كوچك ديگر به نام ژولين در حالي كه در حال بازي با قلم پدرش بود يك لكه كوچكي از رنگ را بر روي روميزي پدرش ريخت.
از اين تحقيق، پياژه يك مدل رشد اخلاقي را به وجود آورد كه اين مدل متمركز بر شيوه پيروي كودكان از قواعدي كه از چهار مرحله تشكيل شده است مي باشد.(دامدن، ۱۹۸۳، پياژه ۱۹۳۲). در اولين مرحله (۲ تا ۴ سالگي) كودكان هيچ مفهوم واقعي از اخلاقي بودن ندارند. بيشتر بازيهاي آنان بازيهاي تقليدي است كه از هيچ قاعده اي پيروي نمي كند. مگر اين كه در بعضي اوقات آنها ممكن است محدوديتهاي خاصي به عنوان بخشي از بازي اختراع كنند. مثل قرار دادن تمامي قرقره هاي سبز در يك جعبه خاص. پيروي از عقايد و قواعد اشخاص ديگر تا مرحله دوم(۵ تا ۷ سالگي) به طور استوار آشكار نمي شود. اما وقتي پيروي از قواعد پديدار مي شود، افكار كودكان بسيار نزديك به شيوه مطلق گرايي مي شود. قواعد اجتماعي در اين هنگام تحت عنوان «ديگر پيروي» مطرح مي گردد. در اين مرحله دستورات و قوانين به صورت استبدادي از طرف افراد بيروني و معمولاً والدين ارائه مي شود كه از نظر كودك اين نوع دستورات غيرقابل تغيير مي باشد. مرحله دوم را (۵ تا ۷ سالگي) و مرحله اخلاق واقع گرايي مي نامند. كودك هيچ سؤالي درباره نيت يا درستي انجام اعمال يا قواعد هستي اگر مايل به پيروي از آن هم نباشد- نمي كند. سپس، پياژه مشاهده كرد كه كودكان در اين سن وقتي به تيله بازي مي پردازند در اجراي قواعد بازي بسيار انعطاف ناپذيرو تغيير ناپذير هستند حتي اگر آن بازي بسيار آسان باشد.
پياژه به دو ويژگي جالب در زمينه مطلق گرايي اشاره كرد. بسياري از كودكان در مرحله دوم مسئوليت پذيري عيني را نشان مي دهند، بدين معني كه آنها موقعيت هاي اخلاقي را تنها با پيامدهاي عيني و فيزيكي مورد ارزيابي قرار مي دهند. در مسائل اخلاقي غامض، اين كودكان اعمالي را كه باعث آسيب  بيشتر مي شود غيراخلاقي تر از اعمالي مي دانند كه باعث آسيب هاي كمتر مي شود. اين كودكان كمتر به نيات اعمال توجه مي كنند. از اين رو، كمك اگوستين به پدرش بي ارزش تر از عدم فرمانبرداري جولين به نظر مي رسد زيرا او لكه جوهر بزرگتر را بر روي ميز پدرش ايجاد كرده بود. از خصوصيات ديگر اين مرحله قضاوت اصولي است. زيرا اين كودكان عقيده استواري در مطلق گرايي يك قاعده دارند. آنها عقيده دارند كه تنبيه هميشه وقتي قاعده اي شكسته مي شود بايد انجام گيرد. بنابر اين، اگر كودكي كه توپ بيسبال خود را گم كرده است و در طول يك روز كه به دنبال توپش است يك كلوچه را پيدا كند و آن را بردارد از نظر كودكان اين مرحله بايد براي اين كارش تنبيه شود.
در مرحله سوم پياژه(۸ تا ۱۱ سالگي) كودكان به تدريج درمي يابند كه قواعدي مورد پذيرش هستند، كه به وسيله مردم براي كمك يا محافظت از يك فرد ديگر ايجاد شده باشد. اطاعت از قواعد، اطاعت و پيروي ساده از دستورات ديگران نيست بلكه هر فرد به عنوان شخص خود پيرو تصميم به مشاركت با ديگران را مي گيرد. به عنوان مثال، پياژه مشاهده كرد كودكان مرحله سوم قواعد خود را با شرايط لحظه به لحظه و تعداد تيله ها و همچنين تعداد بازيكنان تطبيق مي دهند. علاوه بر اين، در اين مرحله پيشرفت توانايي شناختي كودكان به آنها اجازه مي دهد تا عوامل جديدي را وارد ارزيابي هاي اخلاقي خود كنند. شخص كاري را سعي مي كند انجام دهد كه انگيزه و قصد و نيتي از آن داشته باشد نتايج يك رفتار در اين مرحله براي او مهم است. بر اين اساس، با افزايش سن، كودكان در قضاوت خود رفتار جولين را بيشتر مورد سرزنش قرار مي دهند حتي اگر آسيب كمتري را ايجاد كرده باشد. زيرا اخلاقي بودن تابع ارزيابي كنوني در ارتباط با عوامل ديگر و در موقعيتهاي ديگر مي باشد كه پياژه به سومين سطح اين مرحله «نسبي گرايي اخلاقي» مي گويد.
در آخرين مرحله اي كه پياژه به طور مختصر در مورد آن بحث كرده، كودكان قادرند قواعد جديدي را بوجود آورند. توانايي عملياتي آنها را قادر به فرضيه پردازي در موقعيتهايي كه ممكن است در بازي بوجود آيد مي كند و باعث ساختن قواعدي براي آنها مي شود. همچنين آنها شروع به گسترش استدلال اخلاقي فراتر از سطح شخصي به سطوح اجتماعي و سياسي مي كنند. در اين نقطه نظر، نوجوانان ممكن است علاقه خود را به گسترش موضوعات ديگري مانند حفاظت از محيط زيست و يا كمك به افراد بي خانمان نيز متوجه سازند.
پياژه معتقد است استدلال اخلاقي همانند رشد شناختي هم به وسيله عوامل محيطي و هم عوامل ذاتي هدايت مي شود. از جهت ذاتي، كودكان توانايي هاي شناختي خود را با دور شدن از افكار خودمحورانه، توانا كردن آنها براي جذب اطلاعات بيشتر و ديدگاه هاي مختلف در ارزيابي موقعيت هاي اخلاقي توسعه مي بخشند. بنابر اين، قواعد غيرقابل تغييرپذيري از نتايج عيني رفتارها به نقطه نظر انعطاف پذيرتر و گسترده تر پديده هاي جهاني تغيير مي يابد. پياژه معتقد است تجارب اجتماعي نقش مهمي را در گذر يك كودك از يك مرحله به مرحله ديگر دارد. در طول سالهاي اوليه زندگي، كودكان ياد مي گيرند كه والدين معمولاً قواعد رفتاري را به زور به آنها ديكته مي كنند. آنها نيز بر ميل والدينشان و براي سازگاري با دنياي پيرامونشان به متابعت از والدين مي پردازند. اما يك حالت ذاتي كه در سيستم كودكان نهفته است باعث مي شود كه آنها بعداً نقطه نظرات خود را بيان كرده و درمي يابند كه مي توانند در مورد عقايد مختلف سؤالاتي را مطرح كنند. به تدريج همراه باتعاملات آنها با همسالان يك عامل مهم ديگر اجتماعي شدن، اضافه مي شود. همان طور كه پياژه در بازيهاي خياباني نيز كشف كرد، كودك از طريق تعامل با ديگران ديدگاهها و قواعد متعددي را در زمينه مسائل مختلف كه نتيجه گفت وگو و مصالحه با نقطه نظرات ديگران مي باشد را به دست آورد.
الگو ي كولبرگ
دومين نظريه شناختي موثر بر رشد اخلاقي به وسيله لورانس كولبرگ در سال ۱۹۵۸ و در پايان نامه دكتراي او كه در آن با بررسي نظريه پياژه و استفاده از روشهاي تحقيقي جديدتر انجام داد، مطرح گرديد. نظريه او در طول زمان چندين بار تجديد نظر شد(كولبرگ، ۱۹۹۶۱۹۸۴، و ۱۹۸۶ و كولبرگ، لوين و هور، ۱۹۸۳). روش كولبرگ همانند پياژه مشتمل بر ارائه موضوعاتي مبني بر قضاوت اخلاقي براي ارزيابي سطح استدلال اخلاقي بود. اما داستانهاي كولبرگ مستلزم انتخاب اين كه كدام يك از افراد مستحق سرزنش و تنبيه بيشتر هستند، نبود. در عوض، به آنها داستان اخلاقي از يك فرد ارائه مي شد كه آزمودني ها بايد در مورد رفتار شخصيت داستان به قضاوت بپردازند. در اين داستانها اطاعت از قانون(قاعده) و شكستن قانون براي سود شخصي افراد مطرح شده بود. براي مثال، در داستاني مرد فقيري كه هاينز ناميده مي شد مي بايستي بين نجات همسرش و دزديدن دارو از داروخانه براي نجات او يكي را برگزيند. براي قضاوت، از آزمودني ها سؤال شد كه او بايد چكار بكند و چرا. در الگوي كولبرگ، سؤال دوم بسيار مهم است، زيرا پاسخ به آن معلوم كننده سطح اخلاقي آزمودني ها خواهد بود.
كولبرگ از تحقيقات خود رشد استدلال اخلاقي را در سه سطح قابل پيش بيني كه سطح پيش اخلاقي، اخلاقي و فرااخلاقي ناميده مي شوند را نتيجه گيري كرد. هر سطح داراي دو مرحله است و هر مرحله به اجزا متشكله اجتماعي و اخلاقي تقسيم مي شود. كولبرگ در نوشته هاي بعدي خود ششمين مرحله را بيشتر واجد جنبه نظري دانست تا واقعي.
تعداد بسيار كمي از افراد به اين مرحله(مرحله شش اخلاقي) مي رسند و تقريباً هيچكدام از آزمودني هاي كولبرگ به اين مرحله نرسيدند. با اين وجود او فكر مي كرد مرحله هفتم رشد اخلاقي نيز ممكن است وجود داشته باشد كه فراتر از استدلال فراعقلي است كه در حوزه اعتقادات مذهبي مي باشد(كولبرگ و ديگران ۱۹۸۳).
يكي از جنبه هاي مهم الگوي كولبرگ چگونگي تركيب و تعامل دو مرحله با هم است. عناصر ديدگاه اجتماعي سازنده نقطه نظرات اخلاقي مي شود. به عنوان مثال كودك در اين مرحله خود محور است و همه موقعيت ها را از نقطه نظر خودش مي بيند. با بزرگتر شدن، كودك بهتر قادر است قضاوت مسأله را از ديدگاه ديگران و منطبق با شرايط اجتماعي درك كند. پيشرفت در اين سطوح با رشد شناختي افراد و پايداري زيستي او مرتبط است. اما پيشرفت در درك ديدگاه مي تواند بر روي پيشرفت استدلال اخلاقي كودك تأثير بگذارد. نظريه كولبرگ مانند نظريه  پياژه بر اين عقيده است كه رشد اخلاقي نتيجه تركيبي از پيشرفت مهارتهاي شناختي و تكرار مواجهه با مسائل اخلاقي است.
گذار از مرحله اي به مرحله ديگر در الگوي كولبرگ تبيين نزديكي از فرايند برون سازي پياژه دارد. حركت زماني اتفاق مي افتد كه كودك بتواند در مدت كوتاهي اطلاعات جديد را درون عقايد رايج جهان به كار گيرد يا به اصطلاح پياژه اي حركت زماني اتفاق مي افتد كه اطلاعات جديد در مدت كوتاهي به صورت سازمان طرح واره اي درون سازي گردد. الگوي كولبرگ مبتني بر نقش گذاري خاصي كه با مشاركت كودكان در تصميم گيري با ديگران و سؤال از نقطه نظرات اخلاقي مختلفي كه بين آنها مبادله مي شود اتفاق مي افتد. مغايرت نقطه نظرات باعث ايجاد تعارض شناختي مي شود و احتمالاً با بازشناسي افكار خود در مرحله بالاتر استدلالي قادر به حل آن خواهد بود. اين فرايند به تدريج اتفاق مي افتد گر چه هر استدلال شخصي مي تواند به طور كلي در يك مرحله طبقه بندي شود ديدگاه اخلاقي فرد در مورد موضوعات خاص ممكن است نزديك به يك مرحله بالاتر و يك مرحله پايين تر قرار گيرد.
چند ويژگي ديگر الگوي مرحله اي كولبرگ شبيه نظريه پياژه است. يكي اينكه هر كدام از مراحل جزء كامل كننده اي از كل مراحل بوده و كودكان به تدريج به طور ثابت به مسائل و موقعيت هاي مختلف پاسخ مي دهند. ديگر اين كه مراحل به طور متوالي به دنبال هم مي آيند و در آن كودكان به ترتيب مراحل را پشت سر مي گذارند و به مراحل قبلي برگشت نمي كنند. در نهايت اين كه پيشرفت در همه مراحل براي همه مردم و همه فرهنگهاي جهاني يكسان است.
كولبرگ تلاش در ساختن الگويي كه همه جنبه هاي استدلال اخلاقي را در برداشته باشد را نداشت. او به طور خاص سعي در ارزيابي قضاوتهاي اخلاقي كودكان را داشت. اينكه كودكان چگونه در مورد رفتارهاي شخصيت هاي داستان قضاوت مي كنند. كولبرگ عقيده داشت كه اين جنبه از رشد اخلاقي بسيار مشابه ويژگي هاي مراحل پياژه اي كه قبلاً عنوان شده، است. زيرا استدلال قضاوتي، متكي بر ديدگاه شناختي انتزاعي است در حالي كه موضوعات اخلاقي بيشتر متأثر از احساسات هيجاني مي باشد. قضاوتهاي اخلاقي كودك بيشتر جنبه شخصي دارد كه مورد توجه كولبرگ قرار نگرفت و مورد توجه محققان ديگري قرار گرفته است. (گليگان، ويگنز، ۱۹۸۷، نودينگز، ۱۹۸۴). الگوهاي شناختي پياژه و كولبرگ بيشتر از تحقيق بر روي استدلال اخلاقي كودكان الهام گرفته اند. ما وقتي يافته هاي تحقيقي ديگر را در اين مقاله مورد بررسي قرار دهيم به موانع بررسي موشكافانه اين دو نظريه پي خواهيم برد.
نظريه هاي محيطي يادگيري
ديدگاه  يادگيري اجتماعي نيز حرفهايي را در زمينه رشد اخلاقي دارد و در تقابل جدي با ديدگاه رشدي شناختي قرار دارد. اساس نقطه نظرات يادگيري اجتماعي رفتارهاي اجتماعي است كه بر حسب رسوم رشد اخلاقي بر اساس رفتار اكثريت افراد يك جامعه مورد پذيرش است. گرچه نظريه پردازان اجتماعي قبول دارند كه فرايندهاي اجتماعي متأثر از پيشرفت در توانايي هاي رشد شناختي است ولي تأكيد اصلي بر روي مكانيزم هاي محيطي مانند تقويت كننده ها  و تنبيه كننده هاي محيطي و يادگيري مشاهده اي (الگوسازي و تقليد) مي باشد. اين الگو مخالف مدل مرحله اي رشد است كه در آن رفتار برحسب يك الگوي زماني مشخص و معين، به شكل جهاني در همه كودكان بروز مي كند. در عوض، پيش بيني كننده هاي رفتاري بيشتر به صورت شخصي و وابسته به محيط اجتماعي اوليه هر كودك و تجارب شخصي او مي باشد.
بسياري از تحقيقات در زمينه ديدگاه يا يادگيري اجتماعي كردارهاي اخلاقي را بيشتر در نظر مي گيرند(هم رفتارهاي مطابق اجتماعي و هم رفتارهاي ضد اجتماعي) تا استدلال هاي اخلاقي. نتايج اصولي به دست آمده از نظريه هاي يادگيري اجتماعي در واقعيت مخالف نظريه رشدگرايان شناختي است. نظريه پردازان يادگيري اجتماعي معتقدند استدلال اخلاقي و كردار اخلاقي فرايندهاي مستقل از هم هستند كه از عوامل مختلف و متفاوتي تأثير مي پذيرند. به عنوان نتيجه، اين نظريه پردازان كمتر تمايل دارند كه يك كودك رفتار اخلاقي باثباتي را در سراسر موقعيت ها از خود نشان دهد و يا از دانش مناسب رفتار برخوردار باشد(جويتز و پلايز- نگوراس ۱۹۹۱).
سخنگوي اصلي در زمينه رشد اخلاقي در نظريه يادگيري اجتماعي البرت بندورا بوده است. بيشتر تحقيقات انجام شده در اين زمينه مبتني بر نقطه نظرات اوست(بندورا ۱۹۸۶ ، ۱۹۸۹ ، ۱۹۹۱). بندورا تقويت و تنبيه را فرايندهاي اصلي و لازم براي اكتساب رفتارهاي اخلاقي مي داند. ساده ترين حرف اين كه، كودكان تمايل به افزايش رفتارهاي كودكانه اي(مطابق اجتماعي يا ضد اجتماعي) دارند كه منجر به تشويق شود و تمايل به كاهش رفتارهايي دارند كه منجر به تنبيه شده و يا ناديده گرفته شده باشند. به علاوه كودكان بين تقويت كننده هاي مختلف برحسب موقعيت تفكيك قائل مي شوند مثلاً جايزه دادن والدين منجر به بالا رفتن نمرات درسي و در مقابل فشار همسالان باعث فرار كردن از مدرسه مي شود.
يكي ديگر از مطالبي را كه بندورا بر روي رشد اخلاقي مصر بود يادگيري مشاهده اي است. كودكان بسياري از قواعد و عملكردها را در دنياي اجتماعي از طريق ديدن رفتار ديگران مانند والدين و همسالان ياد مي گيرند(برودي و شافر، ۱۹۸۲، ميلز و گراوسك، ۱۹۸۸). همچنين نقش رسانه ها بر روي رفتار كودكان به وسيله نگاه كردن به تلويزيون، خواندن كتابها و مجلات، جالب توجه است(ارون و هيوسمان ۱۹۸۴، ويليامز ۱۹۸۶).
به وسيله فرايندهاي رشدي، تقويتي و مشاهده اي و درون سازي آنها، كودكان ياد مي گيرند با استفاده از آنها به رفتارها يشان نظم دهند. بندورا معتقد است با استفاده از ارزيابي خود نظم بخشي و خودواكنشي، كودكان اقدام به نظم دهي رفتارشان و انتخاب استانداردهاي اخلاقي خود مي كنند.
نوعدوستي
نوعدوستي رفتاري است كه در آن بدون اين كه به او پيشنهاد ارائه كمك شده باشد اقدام به سود رساندن به افراد ديگر مي كند بدون اين كه از آنها تقاضاي چيزي بكند. صدقه دادن، شركت در امور خيريه و به خطر انداختن خود براي نجات زندگي ديگري از جمله مثال هاي نوعدوستي است. اين رفتار مورد پسند اجتماعي چالش خاصي را در الگوهاي كلاسيك تكاملي ايجاد كرده زيرا خودفداكاري يا خودگذشتگي به نظر نمي رسد كه مطابق مكانيسم هاي دارويني باشد. چگونه مي توان رفتاري را كه شانس زنده ماندن در آن كم است و از سوي يكي از انواع سر مي زند را توجيه كرد. در حالي كه او فردي است كه در مورد مسائل ايمن بخش خود فكر مي كند و بعداً اقدام به عملي مي كند و مي توان اظهار كرد او مي داند كه ژن هاي او از بين خواهند رفت. اين مسأله نوعدوستي متناقض ناميده مي شود كه به وسيله داروين مورد بحث قرار گرفت و تا امروز مطالعات و مباحثات زيادي بر سر آن وجود دارد(كربز، ۱۹۷۸، مك دونالد، ۱۹۸۸).
جامعه شناسان زيستي تلاش مي كنند اين مشكل را به وسيله افزودن دو مفهوم به تفكر (تنازع بقاء) داروين حل كنند(داروكينز، ۱۹۷۴، مارينا اسميت، ۱۹۷۶). انتخاب خويشاوند هدفش اين است كه انسانها و برخي حيوانات ديگر به شيوه اي كه خودشان مي خواهند رفتار مي كنند. يك شخص مي تواند ژن هاي خود را هم به وسيله خودش و هم با توليد مثل در شخصي كه همان ژن يا ژن هاي مشابه را دارد باقي بگذارد. در اين صورت بسياري از ژن هاي دومين فرد با اولين فرد تركيب مي شود و معقولانه است كه در جهت بقاي زندگي يكديگر سعي كنند. بنابر اين ما پيش بيني مي كنيم كه يك مادر خطر(ريسك) بيشتري را براي نجات فرزندش خواهد كرد تا همسرش، زيرا كودكش از لحاظ ژني اشتراك بسياري با مادرش دارد. به طور مشابه اعضاي يك خانواده يا خويشاوندان بايد التفات و توجه بيشتري نسبت به فرد غريبه به هم نشان دهند. اما هر روز افرادي هستند كه اعمال ايثارگرانه بسياري براي اعضاي غيرفاميل انجام مي دهند. نظريه تكاملي چگونه چنين رفتاري را توجيه مي كند؟ در اينجا فرايندي به نام نوع دوستي متقابل نقش بازي مي كند. بر اساس اين ايده  افراد به طور ژنتيكي براي كمك كردن برنامه ريزي شده اند زيرا:۱ـ اين عمل احتمال دريافت كمك از فرد مورد نظر يا افراد اعضاي گروههاي نوعدوست را در مواقع لزوم به آنها افزايش مي دهد.۲ـ با كمك كردن به افراد ديگر گروههاي اجتماعي آنها اين اطمينان را حاصل مي كنند كه ژنها مي توانند به همنوعان آنها منتقل شود.(تريورز، ۱۹۸۳ ، ۱۹۷۱).
پرخاشگري
پرخاشگري و روابط مقتدرانه از ديگر زمينه هاي مورد علاقه تحقيقي مردم شناسان بوده است. (كايدنز، ۱۹۸۶، اومارك، استراير و فريدمن، ۱۹۸۰). پرخاشگري نيز يكي از ابزارهاي نگهدارنده بقاء است كه به طور ژنتيك به افراد به ارث مي رسد. نظريه تكاملي پرخاشگري را يكي از مهمترين كنش هاي رفتاري مي داند. پرخاشگري به شيوه هاي مختلفي براي رسيدن به اهداف به كار گرفته مي شوند مانند به كارگيري پرخاشگري براي به دست آوردن غذا، حفاظت از كودك، حفاظت از محوطه شكارگاه. در اين موارد فرايندهاي تكاملي قوي ترين، باهوش ترين و ماهرترين اعضاي انواع را مورد توجه قرار داده است. پرخاشگري در بسياري از انواع به شكل زد و خورد فيزيكي صورت مي گيرد. با اين وجود، برخي از ستيزها با اين نقطه نظر پيش نمي رود بلكه وقتي يك حيوان ژست تهديد آميزي به خود مي گيرد(مثل تظاهرات خاص چهره اي و ژستهاي بدني) حيوانات ديگر عقب نشيني مي كنند. چنين  رفتاري موجب سازگاري هر دو طرف خواهد شد. حمله كننده تسلط مورد نظر را به دست مي آورد در حالي كه حيوان مورد تهديد از ترس جراحت يا مرگ اجتناب مي كند. در انواعي كه به صورت گروه هاي اجتماعي زندگي مي كنند مانند ميمونها يك سلسله مراتب تسلط در ميان اعضاي گروه به چشم مي خورد كه در آن اعضاء به صورت نردباني بر يكديگر تسلط دارند. هر ميمون سلسله مراتب پاييني خود را كنترل مي كند( اغلب به شكل تهديد كردن) و گروه هاي پايين تر تسليم گروه هاي بالاتر مي شوند. با اين حال اين نوع تهديد اصولاً به وسيله پرخاشگري صورت مي گيرد و به ترتيب سلسله مراتب از ستيزهاي فيزيكي كه ممكن است در گروه هايي اتفاق بيفتد كاسته مي شود. سازمان و كنش هاي سلسله مراتبي در تعاملات اجتماعي كودكان كانون توجه مردم شناسان شده است.(لوروشونز، ۱۹۹۳).
ترجمه: علي اسماعيلي با همكاري زيبا عزيزي
منبع: كتاب Child Psychology

اجتماعي
اقتصادي
انديشه
خارجي
سياسي
شهري
علمي فرهنگي
گلستان كتاب
محيط زيست
ورزش
ورزش جهان
صفحه آخر
همشهري اقتصادي
|  اجتماعي   |   اقتصادي   |   انديشه   |   خارجي   |   سياسي   |   شهري   |   علمي فرهنگي   |   گلستان كتاب   |  
|  محيط زيست   |   ورزش   |   ورزش جهان   |   صفحه آخر   |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   شناسنامه   |   چاپ صفحه   |