نمايش «هزاردستان» به نويسندگي و كارگرداني مهرداد راياني مخصوص اين روزها در تالار سايه ساعت ۱۸ اجرا مي شود. سپيده نظري پور به عنوان طراح صحنه و بازيگر، حميد آذرنگ و علي سليماني به عنوان بازيگر، و محمد فرشته نژاد به عنوان آهنگساز در اين نمايش همكاري مي كنند. راياني مخصوص در اين سال ها فعاليت هاي زيادي را با عنوان نويسنده، روزنامه نگار، كارگردان، بازيگر، طراح صحنه و از همه مهمتر منتقد ارائه كرده است. در اين گزارش درمي يابيم كه او همه اين تجربه ها را براي فراگيري نقد برتر پشت سر گذاشته است.
•••
مهرداد راياني مخصوص فعاليت هاي تئاتري خود را از سال ۵۶ در كاخ جوانان به مربي گري محرم زينال زاده و عباس نصرتي آغاز كرد. بعد از انقلاب اين مركز به «كانون فرهنگي و تربيتي حر» تغيير نام داد. او فعاليت هاي هنري اش را در مدرسه و آموزش و پرورش منطقه ۱۱ ادامه داد كه بعدها با علي اكبر قاضي نظام (نويسنده فيلم نياز) آشنا شد.
راياني پس از گرفتن ديپلم، در همان كانون فرهنگي و تربيتي حر در سال ۶۶ به عنوان مربي مشغول به كار شد. در سال ۶۰ براي تحصيل تئاتر وارد دانشگاه آزاد اسلامي شد، و براي طي دوره كارشناسي ارشد در سال ۶۵ به دانشگاه تربيت مدرس راه يافت. او از سال ۶۶ تاكنون در دانشگاه آزاد تدريس كرده است.
راياني از دوران دانش آموزي نوشتن نمايشنامه را فرا گرفته است، و اكنون آثاري از آن دوران تحت عناوين «مشق» و «صندوق» توسط انتشارات تربيت چاپ شده است.
در زمان جنگ تحميلي نيز با گروه هاي تئاتري در ميادين نبرد حضور يافت، و با گروه دانش آموزي چندين نمايش را به صورت آماده يا في البداهه براي رزمندگان اجرا كردند. «بهلول عاقل» و «راديو عراق» نمايش هايي به قلم سعيدي است كه در جبهه ها مورد توجه و استقبال واقع شد.
«زنگ آخر» نوشته عليرضا ميدان يكي از نمايشنامه هايي است كه توسط راياني مخصوص با بازي دانش آموزان شاهد منطقه ۱۱ كارگرداني شد. اين نمايش در جشنواره دانش آموزي صاحب چند رتبه برگزيده شد.
نمايشنامه «ميم. شين. قاف» يا «مشق» به قلم راياني در فضايي فانتزي مي گذرد و درباره فشارهايي است كه يك معلم به دانش آموزان تحميل مي كند تا آنها تكاليف شان را انجام دهند. او در اين متن آسيب شناسي آموزش و پرورش را بررسي مي كند.
در سال هاي دانشجويي مهرداد راياني از فضاي آموزش و پرورش دل كند، و با نوشتن نمايشنامه «صبور» وارد حيطه اي ديگر شد كه اين متن بعدها توسط انتشارات جهاد دانشگاهي چاپ شد.
«عزيز مايي» از جمله نمايشنامه هاي راياني است كه تاكنون اجراهاي متفاوتي از آن در سراسر كشور به صحنه آمده است.
در عزيز مايي؛ يك رزمنده دوره گرد و معركه گير به خاطر راز و نيازي كه دارد، معركه گيري مي كند. يكدفعه دوستي وارد ميدان مي شود و بازي اش را به هم مي زند. تقي (معركه گير) و عزيز (دوستش كه در زمان جنگ به دليل فراموشي جزء مفقودين قلمداد شده است) درباره گذشته حرف مي زنند. عزيز درمي يابد كه استاد معركه گيرشان و مادرش مرده است. همچنين او در حين نقالي مجلس جريره توسط تقي درمي يابد كه همسرش نيز با يك نفر ديگر ازدواج كرده است.
حالا عزيز از اينجا تصميم مي گيرد كه مثل گذشته به گمگشتگي اش ادامه دهد.
عزيز مايي در سال ۶۴ به كارگرداني كيومرث مرادي و بازي راياني در دومين جشنواره دفاع مقدس اجرا شد. در سال ۶۶ راياني تصميم گرفت كه آن را اجرا كند كه در سالن شماره ۲ مجدداً اجرا شد. بعد از اين اجرا، عزيز مايي مورد اقبال قرار گرفت و بسياري از كارگردان هاي جوان آن را براي اجرا انتخاب كردند. حتي بدون اجازه راياني مخصوص امسال در سريال زيرگذر از شبكه ۵ اقتباسي از عزيز مايي (با بازي جواد هاشمي، بازيگر همين نمايش در سال ۶۶) پخش شد.
راياني مخصوص درباره علت توجه بي شمار كارگردان ها به عزيز مايي گفت: اين نمايشنامه درباره آسيب شناسي دفاع مقدس است. آسيب شناسي به منظور يافتن يك مسئله است، براي آنكه اين مسئله رضا آشفته
پس از شناخت با راه حلي از بين برود. تا يك دوره اي بايد تئاتر دفاع مقدس براي روحيه دادن مي بود، اما با گذشت از يك برهه اي بايد در مورد دفاع مقدس آسيب شناسي مي شد و ديگر نيازي به روحيه دادن نبود.
اين نوع نگرش به جنگ و آسيب شناسي آن باعث پذيرش آن توسط عده زيادي شد. البته در ابتدا خيلي ها با نوع نگاه عزيز مايي نسبت به مقوله دفاع مقدس موافق نبودند.
در نمايشنامه «صبور» يك مرد در زيرزميني با يك نفر ديگر صحبت مي كند، و مدام در حال انتظار است. او در اين تك گويي گذشته اش را مرور مي كند. ديگري كه مورد خطاب است، هرگز ديده نمي شود. در اين متن از بدرفتاري محيط خانواده ها، آموزش و پرورش، دوران سربازي و. . . اين مرد گفته مي شود. سر آخر مرد جلو مي رود و ديگري را مي زند، له مي كند و آن را بيرون مي كشد، مي بينيم كه اين ديگري يك طناب دار است. دوباره طناب دار را ناز و نوازش مي كند.
سر آخر طناب را سر جاي اولش مي برد و همان روايت ها را از سر مي گيرد. اين مرد در مرز خودكشي است، و اين سيكل را مدام ادامه مي دهد و شايد روزي مرتكب خودكشي شود.
در نمايشنامه «دغدغه هاي پرچين. . . » واقعه اي از عمليات مرصاد در سال ۶۶ بررسي مي شود. در اين عمليات عده اي منافق (ايرانيان مقيم خارج) به داخل كشور هجوم آورده اند، و يك زن توسط رزمنده هاي ايراني دستگير شده است. . . سر آخر آنها درمي يابند كه با يكديگر نسبت خانوادگي دارند، و با انفجار يك خمپاره همگي كشته مي شوند!
«كفتر به توان ۲» درباره فضاهاي جنوب شهري است كه با نگاهي به اسطوره پدركشي نوشته شده است. موسي و عماد در يك موقعيت بحراني نسبت به وقايع گذشته آگاه مي شوند. موسي درمي يابد كه پدرش را به قتل رسانده و در عين حال از عدم ارتباط عماد با خواهرش مطلع مي شود.
راياني در نمايشنامه «لوله» وارد حوزه مديريتي مي شود. در يك كارخانه لوله سازي فقط يك نوع لوله توليد مي شده است، با ورود مدير جديد كارگران كارخانه مجاب مي شوند كه به توليد خود تنوع بدهند و در مدل هاي مختلف لوله بسازند.
يكي از كارگران با اين تفكر جديد كنار نمي آيد، و بنا بر رأي مدير او به توليد همان لوله سابق مشغول مي شود. اما كارگرهاي ديگر كه مطيع و چاكر مدير هستند، آنقدر درگير اين فرمايشات مي شوند كه سر آخر تبديل به موجوداتي سگ نما مي شوند، و پاچه يكديگر را مي گيرند. تا اينكه اين پروسه با آمدنِ يك مدير ديگر تمام مي شود، و كارگرها همانند گذشته نقشه مي ريزند كه با مدير جديد چگونه كنار بيايند و. . .
نيما دهقان در سال ۸۱ نمايش «كفتر به توان ۲» را در سالن شماره ۲ به صحنه آورد، و يك اجراي ديگر از آن در تالار مولوي اجرا شد. دهقان همچنين لوله را در سال ۸۲ در مجموعه تئاتر شهر اجرا خواهد كرد.
«دايره هفتم» هم اقتباسي از «دايره گچي قفقازي» برشت است. راياني اين نمايشنامه را كاملاً طبق اصول كلاسيك نگارش كرده است. البته نمايشنامه هاي لوله، كفتر به توان ۲ و دايره هفتم هنوز چاپ نشده اند.
راياني مخصوص از آن دست نمايشنامه نويس كارگردان هايي است كه به موضوعات اجتماعي و جنگ علاقه نشان داده است. او درباره شيوه كارش در زمان خلق يك نمايشنامه مي گويد: به لحاظ تكنيكي روي طرح «موقعيت» خيلي حساس هستم. هميشه سعي مي كنم، موقعيتي به وجود بياورم، و بر اساس اين موقعيت، آدم هايم رفتار كنند. اين موقعيت باعث مي شود كه حتي آدم ها به عقيده خودشان هم پاي بند نباشند. در هزاردستان يك زن شهيد با استقامت و صبور است، اما بنابر جبر موقعيت مرتكب خطايي هم مي شود.
وي مي افزايد: در ايجاد موقعيت به واقعيت هاي اجتماع استناد مي كنم و به لحاظ محتوايي همواره دغدغه ام مسائل اجتماعي بوده است. در چند نمايشي كه به صحنه آورده ام، نشان داده ام كه از عهده خنداندن تماشاگر برمي آيم ولي خنداندن برايم ملاك نيست. اصلاً دنبال اين نيستم كه ساعتي مفرح براي تماشاگرانم ايجاد كنم. در عين حال معتقد هستم كه بايد مخاطب از نمايش - ولو يك نمايش تراژيك - لذت ببرد. بنابراين مغناطيس و سرگرم كنندگي را هم مدنظر دارم.
علاوه بر سرگرم كنندگي بر خود وظيفه مي دانم كه موضع گيري ام را نسبت به هستي نشان بدهم. بعضي ها هنوز هم نسبت به ۸ سال دفاع مقدس سكوت اختيار مي كنند. در هر حال اين يك پديده واقعي است كه گريبانگير همه شده است. اين بي مسئوليتي و بي تعهدي نسبت به واقعيت هاست كه بخواهيم به برخي از پديده ها توجه نكنيم. بايد نسبت به مقوله جنگ هر هنرمندي يك واكنش نشان بدهد، حالا الزاماً نبايد آن را مثبت يا منفي ارزيابي كند. برايم خيلي مهم است كه درباره مسائلي كه مردم آنها را لمس مي كنند، اثري را خلق كنم.
در ضمن بايد موضع گيري ام را نسبت به آنها مشخص كنم، و نبايد نسبت به آنها بي تفاوت باشم. قدر مسلم نسبت به همه مسائل نمي توانم واكنش نشان بدهم. اما قطعاً مي توانم نسبت به بخش هايي كه آنتن هاي هنري ام را تحريك مي كنند، واكنشي نشان دهم.
نمايش «خشم و هياهو» به نويسندگي و كارگرداني مهرداد راياني مخصوص كه در سال ۶۹ در تئاتر شهر اجرا شد، براي اين هنرمند يك نقطه عطف محسوب مي شود. براي آنكه پس از اجراي اين نمايش، نظر خيلي ها معطوف به توانايي هاي خلاقانه راياني مخصوص شد. همچنين اين نمايش در كشور ايتاليا به همراه تعدادي از نمايش هاي ايراني اجرا شد.
در «خشم و هياهو» يك دانش آموز به دليل ورودش به مسائل سياسي سرنوشتش به اعدام ختم مي شود. يك پسر بلال فروش هم بنا بر شرايط بد فردي و اجتماعي پايش به زندان و حكم اعدام كشانده مي شود. يك بچه سوسول هم وقتي پا به عرصه سياست مي گذارد، سرنوشتي جز اعدام نخواهد داشت. هر سه آدم در يك سيكل تكراري سرنوشت مشتركي دارند. راياني مخصوص اين نمايشنامه را بر اساس نمايشنامه «كاغذ لبو» نوشته بيژن پورغلام كه در دوران دانش آموزي كارگرداني كرده بودم نوشت.
نمايش خشم و هياهو به ظاهر از ديالوگ هاي رئاليستي برخوردار بود، اما در فضايي انتزاعي مي گذشت.
نمايش «شب نشيني در جهنم» به قلم راياني و كارگرداني رحمان سيفي آزاد در سال ۸۱ در تالار سايه اجرا شد. در اين نمايشنامه سه جوان و دوست پس از سال ها دورهم جمع شده و شب نشيني دارند. آنها كه با خوردن مسكرات و كشيدن مواد توهم زا وقت مي گذرانند، درواقع منتظر آمدن يك زن هستند. يكي يكي به واسطه استعمال نشئه جات به بازگويي گذشته اي مي پردازند كه در آن سال ها تقريباً از هم دور بوده اند. هر سه درباره زني حرف مي زنند كه به گونه اي با آنها در ارتباط بوده است، و در اين شب فاجعه آميز اين زن دوباره سرنوشت آنها را به هم گره مي زند! در پايان هر چهار نفر از ديدن اين سرنوشت له مي شوند.
با آنكه راياني تاكنون فعاليت هاي زيادي را به عنوان بازيگر، نويسنده، كارگردان، طراح صحنه و نورپرداز داشته، معتقد است كه به «منتقد» بودن بيشتر ايمان دارد، و مي گويد: از ابتدا با مطالعه وارد تئاتر شده ام - يك اعتقاد قلبي دارم كه اگر بخواهم يك منتقد خوب بشوم، بايد پا به عرصه عملي تئاتر بگذارم. بايد همه چيز را نزديك لمس و احساس بكنم. بنويسم، بازي كنم، كارگرداني كنم و. . . البته ضروري هم نيست كه يك منتقد وارد اين مسائل شود. اين فقط احساس شخصي من است. مگر يك بازيگر وارد مقوله نورپردازي مي شود؟ من چون نقد مي نويسم و از موضع نظريه پردازي وارد مقوله تئاتر مي شوم، اگر بخواهم بحث تئوريك و نظري تئاتر را پيش ببرم، تمام هم وغمم همين عناصر است. بايد از نزديك بدانم كه در اين فضا چه مي گذرد.
من بايد به عنوان يك كارگردان ببينم كه چقدر تب و تاب براي تماشاگراني دارم كه امروز آمده اند تا نمايشم را ببينند. وقتي متني را مي نويسم و آن را به كارگردان ديگري مي دهم، مي خواهم بدانم كه چه واكنشي نسبت به اين قضيه دارم، و بدانم كه آن كارگردان روي متن چه كارهايي را انجام داده است. اصلاً اعتقادي به بازيگر بودن ندارم ولي بعضي اوقات بازيگري را هم تجربه مي كنم. البته در خشم و هياهو خيلي دلم مي خواست كه بازي هم داشته باشم.
ولي به عنوان بازيگر اين كار را نكرده ام. شايد در مورد نويسندگي كمي داعيه داشته باشم، و اگر بخواهم عنواني را ارجح بدانم مي گويم: منتقد - نويسنده.
در بقيه موارد ادعايي ندارم. حتي در زمينه كارگرداني ادعايي ندارم. براي رسيدن به يك قضاوت منصفانه به دنبال تجربه عناصر مختلف تئاتري بوده ام.
احساس مي كنم كه يك منتقد بايد خاك صحنه را خورده باشد، و با همه كمپلكس هاي يك گروه تئاتر آشنا شده باشد. بعد به عنوان منتقد دست به قلم ببرد. وقتي با اين درايت جلو بروم، مي توانم مشاوره خوبي براي گروه هاي تئاتري باشم. مگر قرار نيست كه منتقد به گروه كمك كند؟
نمايش «هزاردستان» كه در سال ۸۰ با نام «مرده شور» از سوي هيات بازبيني بيستمين جشنواره بين المللي تئاتر فجر رد شده بود، به نويسندگي و كارگرداني مهرداد راياني مخصوص در خرداد و تيرماه ۸۲ اجازه اجرا گرفته است. اين نمايش درباره روابط يك خواهر (صبرا) و برادر (توفيق) است كه هيچ وجه مشتركي با هم ندارند. صبرا كه همسر يك شهيد است، در يك مرده شورخانه مشغول به كار است و از يك جانباز نگهداري مي كند. توفيق فرزند صبرا (سهراب) راگروگان گرفته و در عوض از صبرا مي خواهد كه ۱۰ جسد مرده به او تحويل دهد.
سيامك دوست صميمي توفيق كه به دليل فعاليت هاي سياسي در زندان بوده است، با رايزني هاي توفيق از زندان آزاد شده و در اين ماجرا شريك جرم است. سيامك هم درصدد است تا با عقد كردن صبرا (همسر شهيد) از اين مخمصه سياسي رهايي پيدا كند. بنابراين صبرا و سيامك با هم قول و قرارهايي مي گذارند تا به همراه توفيق در ماجراي خروج سي. دي هاي حامل اطلاعات شركت نكنند. اما توفيق از جريان بو مي برد، در ابتدا سيامك و بعد صبرا را مي كشد.
اين نمايش در نگاه اول با توجه به دكور (مرده شورخانه) و حضور شخصيتي قوي مانند صبرا (با بازي سپيده نظري پور) جاذبه لازم را براي دنبال كردن ماجراها به وجود مي آورد. اما ايجاد موقعيت به لحاظ شخصيت پردازي - به ويژه در مورد توفيق و سيامك - دچار كاستي هايي است. از طرف ديگر نمايش از نقطه عطفي شروع مي شود و در ابتدا مقدمه اي براي شكل گيري موقعيت ايجاد نشده است.
بنابراين در طول اجرا مخاطب با سوال هاي موهومي مواجه مي شود كه در بطن اثر جوابي براي آنها پيدا نمي كند. راياني هم اذعان مي دارد كه از اين شفاف تر نمي توانسته است بنويسد. بنابراين به همين اطلاعات بسنده كرده است. هر چند حضور (نويسنده) نيز در اين موقعيت احتياج به دلايل قانع كننده دارد كه از سوي نويسنده در متن تزريق نشده است. به هر حال هزاردستان از اجراي درخور توجهي برخوردار است، براي آنكه راياني به ميزانسن هاي زيبايي رسيده كه بيانگر تحليل هاي عميق است. همچنين كاستي هايي كه به دلايل نامشخص بر اثر تحميل شده است، مانع از اوج گرفتن آن مي شود. اگر منصفانه درباره اثر قضاوت كنيم، درمي يابيم كه صبرا يكي از قوي ترين شخصيت هاي زني است كه مثل و مانند ندارد.
صبرا همسر شهيدي است كه در اين موقعيت استثنايي تن به هر كاري مي دهد تا فرزندخوانده اش سهراب را كه در اصل فرزند توفيق است، نجات دهد. حالا اين زن قوي و صوفي مسلك دچار خطاي جبران ناپذيري شده كه اين موقعيت بر او تحميل كرده است. بنابراين صبرا بنابر ويژگي هاي شخصي و اجتماعي خود در دل اين موقعيت به درجه والايي دست مي يابد كه اگر توفيق نيز از اين قاعده پيروي مي كرد، مطمئناً رودررويي آنتاگونيست و پروتاگونيست به درجه مضاعفي مي رسيد. به هر حال گاهي موانعي در رشد و اعتلاي يك اثر وجود دارد كه خود نويسنده و خالق نيز چاره اي جز تن دادن به اين نقيصه ندارد!
هزاردستان نقبي تراژيك به مسائل اجتماعي - سياسي زمانه معاصر مي زند، و نسبت به برخي از مسائل فعلي موضع گيري مي كند. اگر اين موضع گيري به روشني و صداقت خاصي مي رسيد، آن وقت درباره اش مي شد به گونه اي ديگر نتيجه گيري كرد.