پدرام رضايي زاده
مهسا محب علي از آن دست نويسندگان جواني است كه فرصت آن را داشته اند تا پيش از انتشار كتاب، خود را از طريق مطبوعات به جامعه ادبي كشور معرفي كنند. داستان هاي كوتاه و مقالاتي كه محب علي تا به امروز در مجلات ادبي نوشته است تاثير ويژه اي در نوع نگرش و برخورد منتقدان ادبي با وي داشته و جايگاهي را در اختيارش قرار داده است كه شايد كمتر نويسنده جواني از آن بهره مند باشد. پيش از اين مجموعه داستاني را تحت عنوان «صدا» از او خوانده ايم اما «نفرين خاكستري» اولين رمان او است كه توسط نشر افق به بازار كتاب راه يافته است.
برخلاف اثر پيشين محب علي كه توجه بيشتري به فرم دارد، در «نفرين خاكستري» ما با يك رمان تخيلي، افسانه وار و وهم آلود مواجه هستيم. «ايشا» دختري است روان پريش كه به توصيه پزشك معالجش سايكو رماني مي نويسد - ظاهراً برگرفته از سرگذشت اجداد و نياكانش - و به همراه نامه اي براي همسرش امير مي فرستد. او كه به گفته پزشك معالجش به بيماري «خودديوپنداري» دچار است، سعي مي كند در اين رمان ابعاد و زواياي پنهان شخصيتش را آشكار سازد. به بيان ديگر سايكو رماني كه ما با آن مواجه هستيم تنها قرار است به شكل دهي شخصيت ايشا در ذهن خواننده و پيشبرد منطق روايي داستان كمك كند. رمان از چهار بخش تشكيل شده است. نامه ايشا به امير، سايكو رمان، نامه هاي يك طرفه از ايشا و مادرش كبوده و سرانجام گزارش افسر آگاهي. آنچه در ابتدا نظر خواننده را به خود جلب مي سازد، نثر شكسته اثر به ويژه در بخش هاي اول و سوم رمان است. شكل ارائه داستان در قالب ساده و مستعمل نامه و بي توجهي نويسنده به ريخت شناسي كلمات - به خصوص در بخش نخست - تا حدودي از ارزش كار كاسته است؛ تا آنجا كه براي خواننده اي كه با نويسنده و دغدغه هايش نسبت به ادبيات آشنايي ندارد، اين ذهنيت را ايجاد مي كند كه با يك اثر سطحي و در حد آثار پاورقي روبه رو است.
|
|
نكته ديگري كه مي توان به آن اشاره كرد تفاوت زبان و نثر اثر در بخش هاي اول - دوم و همچنين دوم - سوم است. نويسنده در بخش هاي اول و سوم از قالب نامه استفاده نموده است اما در بخش هاي دوم از ساختار خطي و نثري سالم برخوردار است. اين تفاوت ساختارها موجب پديد آمدن گسل هايي در اثر شده است و ارتباط پديده هاي به ظاهر مستقل رمان را با يكديگر كمرنگ نموده و به پيوستگي رمان ضربه زده است. ضمن آنكه در بخش چهارم - كه شايد مي توانست به نحوي در سه بخش ديگر ادغام شود - اين گسيختگي به شكل ديگري نيز نمايان مي گردد و آن تغيير ژانر اثر از افسانه به ژانر جنايي است. خواننده در بخش چهارم مي بايست تنها در سه صفحه فضاي تغيير يافته اثر را بپذيرد و در كنار آن با شخصيتي جديد نيز آشنا شود كه البته اين امر كمي دشوار به نظر مي رسد.
اما يكي از بخش هاي جذاب رمان اشاره به گرگي است كه در درون ايشا وجود دارد. صرف نظر از آنكه تمامي شخصيت هاي اصلي رمان زن هستند، شايد تنها نكته اي كه بتوان به واسطه اش «نفرين خاكستري» را رماني فمينيستي خواند اين باشد كه گرگ درون ايشا تنها مردها را مي درد. شايد اين گرگ را بتوان نماد ترس آميخته با خشم ايشا - و شايد هم زنان - از مردان دانست. هر چند كه به طور كلي ايده انسان هاي گرگ نما در افسانه هاي ايراني به ندرت ديده مي شود و به كارگيري آن شايد ناشي از تاثير سينما بر جهان داستاني شكل گرفته در ذهن نويسنده باشد، اما پرداخت مناسب اين ايده كه ظاهرا قرار است محوريت زمان را نيز بر عهده داشته باشد از نقاط قوت اين اثر است.
مهسا محب علي در «نفرين خاكستري» دست به تجربه هاي تازه اي در تلفيق قالب سنتي و كلاسيك افسانه و قالب مدرن رمان مي زند و خود را به عنوان يك نويسنده ساختارشكن معرفي مي نمايد. تجربه هاي اين چنيني - اگر ادامه يابند - محب علي را در رسيدن به يك جهان داستاني منحصر به فرد و شايد هم ماندگار ياري خواهند داد.