استراتژي هزار صفحه اي توسعه صنعتي سه شنبه هفته گذشته توسط دكتر مسعود نيلي سرپرست تيم تدوين كننده استراتژي تقديم رئيس جمهور شد. تاكنون نسخ محدودي از آن به چاپ رسيده و در اختيار اعضا و هيأت دولت قرار گرفته است. متن زير خلاصه فصول اين استراتژي است. خلاصه مطالعات طرح تدوين استراتژي توسعه صنعتي كشور، در قالب چهار بخش و بيست و دو فصل تنظيم شده است.
بخش اول به بررسي روند تحولات اقتصادي صنعتي ايران و جهان اختصاص دارد و از چهار فصل تشكيل شده است.
در فصل اول ابتدا تصويري نسبتاً جامع از روندهاي گذشته صنعت كشور در بعد كلان ارائه شده و از اين طريق رفتار اين بخش در مقايسه با بخش هاي ديگر و نيز سير تحولات جايگاه آن در اقتصاد ملي مورد تجزيه و تحليل قرار گرفته است. در اين بررسي ها با ارائه مطالعات تطبيقي با كشورهاي مختلف، امكان ارزيابي دقيق تري فراهم شده است. در اين فصل همچنين، با استفاده از آمار كارگاه هاي صنعتي كشور كه از سوي مركز آمار ايران منتشر شده، شاخص هاي مختلف صنعتي بر حسب اندازه كارگاه ها و نوع مالكيت، بررسي شده است. مطالعات انجام شده در فصل اول، اين نتيجه را حاصل مي كند كه مشخصه هاي اصلي بخش صنعت را درون گرايي، مالكيت گسترده دولتي و ساختار انحصاري تشكيل مي دهد.
اين مطالعات نشان مي دهد كه بيش از هشتاد درصد ارزش افزوده كارگاه هاي بيش از ده نفر، توسط كمتر از ده درصد از بنگاه هاي صنعتي كه عمدتاً در مالكيت دولت قرار دارند ايجاد شده است. كارگاه هاي بخش خصوصي عمدتاً در مقياس هاي كمتر از ۱۵۰ نفر كاركن متمركز شده اند كه از ميان آنان، تعداد بسيار محدودي موفق به توسعه و رشد مقياس توليد مي گردند. روند بلندمدت بنگاه هاي صنعتي از يك سو به سمت كوچك تر شدن و از سوي ديگر، همراه با جايگزيني سرمايه به جاي نيروي كار بوده است. مطالعات اين فصل همچنين نشان مي دهد كه با افزايش درجه انحصار در بازار ميزان جذب نهاده هاي با كيفيت بهتر (مانند نيروي انساني تحصيلكرده و با مهارت بيشتر) افزايش پيدا مي كند.
فصل دوم به بررسي محيط اقتصادي صنعت مي پردازد و روند متغيرهاي اقتصاد كلان را بررسي كرده و در ادامه مهم ترين چالش هاي پيش روي اقتصاد كشور را در قالب پيش بيني تصوير اقتصاد كلان تا سال ۱۳۹۰ تصوير كرده است. در اين فصل نشان داده مي شود كه در صورت تداوم ساز و كارهاي موجود، عدم تعادل هاي اقتصاد كلان با شدت زيادي در پايان اين دهه بروز خواهد كرد. نرخ هاي بيكاري و تورم بيش از بيست درصد از آثار و نتايج اين عدم تعادل ها خواهد بود. همچنين درون گرايي و غلبه بخش دولتي بر اقتصاد، مانع از شكل گيري ساز و كارهاي رشد درون زا خواهد شد و مهم ترين متغيرهاي اقتصادي، را همچنان متصل به نوسان هاي بازار نفت نگاه مي دارد. عدم تعادل هاي اقتصاد كلان، خود را در قالب نرخ رشد اقتصادي پايين نشان خواهد داد كه در ادامه، تنزل موقعيت اقتصادي كشور در اقتصاد جهاني را به صورت يك روند نامطلوب هشدار مي دهد. سير نزولي درآمد سرانه نسبي كشور در مقايسه با بسياري از كشورهاي آسياي شرقي نيز منعكس كننده اين روند هشداردهنده است. در فصل دوم، ملاحظه مي شود كه در نتيجه تداوم وضعيت موجود، بخش صنعت به نرخ رشد بلندمدت ۵ درصدي خود باز خواهد گشت و لذا همچنان ناتوان از ايفاي نقش فعال در افزايش درآمد براي كشور، خواهد بود.
|
|
در فصل سوم، به مرور تجربه توسعه صنعتي در جهان پرداخته ايم و با بررسي پنج نسل از توسعه صنعتي در جهان نشان داده ايم كه انتخاب الگوي توسعه صنعتي، به طور كامل متاثر از محيط اقتصاد جهاني و چگونگي تعامل با آن است. به همين دليل، با توجه به بروز تغييرات اساسي در اقتصاد و صنعت جهاني، تجربه گذشته ديگران را نمي توان تكرار كرد. الگوي كشورهاي پيشرفته در قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم، به عنوان نسل اول الگوي توسعه كلاسيك به لحاظ توسعه متوازن و پيوستگي كامل مراحل پيشرفت از تحقيق و توسعه تا محصول نهايي است. كشورهاي آمريكاي جنوبي، مصاديق نسل دوم توسعه صنعتي اند كه در شرايط انقباض جهاني برآمده از بروز دو جنگ جهاني و نيز ركود بزرگ اقتصادي نيمه اول قرن بيستم، استراتژي جايگزيني واردات را در پيش گرفتند. حل مشكل تراز پرداخت ها، در فضاي بسته اقتصاد جهاني، تنها با جايگزين كردن واردات با محصولات ساخته شده داخلي امكان ترميم پيدا مي كند. نسل سوم توسعه صنعتي در فضاي رونق اقتصاد جهاني برآمده از پايان جنگ دوم جهاني و شروع بازسازي در آسياي شرقي متولد شد.
كشورهايي كه فاقد منابع طبيعي بودند و مازاد نيروي كار داشتند در سايه برخورداري از پشتيباني سياسي كشورهاي پيشرفته و به ويژه آمريكا و اتخاذ سياست هاي مناسب اقتصاد كلان، صنعتي شدند. نسل چهارم كه نسل اخير در توسعه صنعتي محسوب مي شود، برآمده از فضاي جديد اقتصاد جهاني و فروپاشي نظام كمونيستي و پايان گرفتن جنگ سرد شكل گرفته است. الگوي اخير، الگوي همگرايي جهاني است كه همساز با بازارهاي به هم پيوسته، زنجيره هاي توليد جهاني، تنوع زياد محصولات، تحولات شگرف تكنولوژيك، گسترش شديد سرمايه گذاري خارجي و توسعه روزافزون تجارت جهاني بوده است.
همان گونه كه مشاهده مي شود چهار نسل ذكر شده هر كدام در تناسب با شرايط خاص اقتصاد جهاني شكل گرفته اند. در كنار چهار الگو، الگوي ديگري نيز به عنوان نسل پنجم قابل شناسايي است كه عمدتاً در نتيجه رويكرد سياسي و ايدئولوژيك به صنعت ايجاد شده است. در اين الگو، صنعت ابزاري براي مقابله سياسي در عرصه بين المللي است و نه عاملي براي ارتقاي استاندارد زندگي. صنعت شكل گرفته در شوروي پيش از فروپاشي و مجموعه كشورهاي اروپاي شرقي تا همان دوران و نيز عملكرد صنعتي در كوبا و كره شمالي نمونه هايي از اين الگو محسوب مي شوند.
فصل چهارم، تجربه سياستگذاري صنعتي را در كشور مرور مي كند و نشان مي دهد كه مي توان شش دوره مختلف سياستگذاري را طي چهل سال گذشته از يكديگر متمايز كرد. دوره اول، برنامه هاي سوم و چهارم عمراني پيش از انقلاب را شامل مي شود كه دوره عزم جدي براي صنعتي شدن است. وقوع اصلاحات ارضي و تاسيس نهادهاي مدرن هماهنگ با توسعه صنعتي، همچون سازمان مديريت صنعتي، سازمان گسترش و نوسازي صنايع، بانك توسعه اعتبارات صنعتي، سازمان بورس اوراق بهادار تهران، اتاق بازرگاني و صنايع و معادن، نه تنها شباهت هايي را با كشورهايي مانند كره جنوبي در بدو صنعتي شدن نشان مي دهد، بلكه شامل قدم هايي فراتر نيز است. در انتهاي اين دوره حال قدم هايي براي صادراتي شدن نيز برداشته شد كه مي توانست در صورت تداوم، كشور ما را به قطبي صنعتي در خاورميانه تبديل كند. با افزايش قابل توجه قيمت نفت در سال ،۱۳۵۳ دوره دوم به عنوان دوره خودبزرگ انگاري و تعميق استراتژي جايگزين واردات با محوريت دولت آغاز شد. دوره سوم با پيروزي انقلاب اسلامي آغاز و با پايان جنگ تحميلي پايان يافت. در اين دوره تعارض هاي سياسي با جهان خارج و حاكميت ديدگاه دولت مدارانه در داخل، استراتژي خودكفايي را به جاي استراتژي جايگزيني واردات نشاند.
دوره چهارم، سال هاي ۱۳۶۸ و ۱۳۶۴ را پوشش مي دهد. در نقطه شروع اين دوره، صنعت كشور داراي فناوري بسيار فرسوده، در بسياري از بنگاه هاي ورشكسته، بازار فروش محصولات مواجه با جامعه اي با درآمد سرانه بسيار كم و ساختار بازار به شدت انحصاري بود. در اين دوره با آزادسازي اقتصادي و اصلاح قيمت هاي نسبي، فضاي حداقلي براي تنفس بخش صنعت فراهم شد و آن را از اضمحلال و نابودي كامل نجات داد. در حقيقت، اين دوره را مي توان جابه جايي از استراتژي خودكفايي به جايگزيني واردات ناميد. استفاده از تسهيلات بين المللي در عين حفظ تعارض سياسي با جهان خارج و در نتيجه ارزيابي ريسك بالا براي كشور، خود را در از دست دادن تسهيلات بلندمدت و نيز عدم جذب سرمايه گذاري خارجي نشان داد و لذا افزايش چشمگير بدهي هاي كوتاه مدت خارجي از يك سو و شتاب گرفتن تورم ناشي از استفاده بخش دولتي از تسهيلات بانكي و اتخاذ سياست هاي انبساطي به منظور حمايت از گسترش توليد صنعتي از سوي ديگر، منجر به توقف سياست هاي آزادسازي گرديد.
دوره پنجم، دوره بازگشت مجدد به استراتژي خودكفايي به معني اعمال فشار سنگين بر تراز پرداخت ها و گسترش ممنوعيت هاي متعدد براي انجام تجارت با جهان خارج و تاكيد بر توليد داخلي با حداقل وابستگي به اقتصاد جهاني بود. سرانجام دوره ششم دوره اجرايي بخشي از سياست هاي برنامه سوم توسعه است كه به اصلاحات ساختاري در محيط اقتصاد پرداخته است. كاهش مقررات اداري، استقرار نظام تعرفه به جاي محدوديت مقداري، يكسان سازي نرخ ارز، تشويق و حمايت از توسعه بخش خصوصي، بخشي از اقداماتي بود كه در چارچوب برنامه به اجرا درآمد و در كنار شرايط مساعد بازار جهاني نفت، رشد مطلوب اقتصادي صنعتي را نتيجه داد. در اين دوره مجدداً استراتژي خودكفايي جاي خود را به استراتژي جايگزيني واردات داده است. از مطالب فصل چهارم اين نتيجه به دست مي آيد كه مهم ترين مشخصه عملكرد صنعتي كشور در چهل سال گذشته، نداشتن تصويري بلندمدت از آينده اقتصاد و صنعت و افت وخيزها و اتخاذ سياست هاي مقطعي بوده است. آرمان هاي بلندپروازانه و بعضاً هيجاني و احساسي و خودبزرگ انگارانه ناشي از برخورداري از منابع غني نفت، موجب شد كه كشور ما نتواند جايابي مناسبي در تقسيم كار جهاني بنمايد.
بخش اول كتاب با فصل چهارم به اتمام مي رسد. مجموعه مطالب اين بخش نشان مي دهد كه كشور ما در آينده با چالش ها و دشواري هاي بسيار جدي روبه رو خواهد بود. كشوري با منابع و توان بالقوه ارزشمند براي رشد اقتصادي، موقعيت استثنايي جغرافيايي كه در آن قرار دارد، نيروي انساني تحصيلكرده و توانايي كه در آن زندگي مي كنند و تجربه چهل ساله توليد و سرمايه گذاري صنعتي، همچنان گرفتار چالش ايجاد اشتغال براي عرضه فراوان نيروي كار تحصيلكرده كه سهم زنان در آن روز به روز افزايش پيدا مي كند و كنار آمدن با تورم بيست درصدي در شرايطي كه پيش بيني مي شود در ده سال آينده در اكثر نقاط جهان نرخ تورم زير ۵ درصد باشد خواهد بود. تداوم رشد كند درآمد سرانه كشور در مقايسه با بسياري از كشورهاي در حال توسعه موقعيت ايران را در عرصه بين المللي روز به روز ضعيف تر و آسيب پذيرتر مي سازد. در حالي كه اقتصادهاي حتي كوچك تر و ضعيف تر از كشور ما با قرار گرفتن در زنجيره توليد جهاني و همسازي با فرآيند جهاني شدن اقتصاد و صنعت هر روز گامي به پيش مي نهند و رفاه بيشتري را براي شهروندان به ارمغان مي آورند. بخش دوم كتاب به ترسيم چشم انداز مطلوب توسعه صنعتي كشور اختصاص پيدا كرده است. همان گونه كه ذكر شد، نداشتن تصويري بلندمدت از آينده اقتصاد و صنعت به عنوان آرمان اصلي اداره كشور، مهم ترين نقطه ضعف سياستگذاري را تشكيل مي داده است. بخش دوم متشكل از سه فصل به ارائه اين تصوير آرماني اما تحقق پذير مي پردازد.
در فصل پنجم، گرايش ها و فضاي نوين توسعه صنعتي مورد بررسي قرار مي گيرد و در آن وجوه بسيار بارز و متمايز تحولات اقتصادي - سياسي دو دهه اخير در عرصه بين المللي و تاثير آن بر شكل گيري شرايطي جديد از توسعه صنعتي، تبيين مي گردد.
در فصل ششم سه گزينه مختلف براي آينده صنعت در نظر گرفته مي شود. عناصر اصلي گزينه اول را خودكفايي در بعد بيروني و مبارزه با انباشت سرمايه در بعد داخلي تشكيل مي دهد. در اين فصل نشان داده مي شود كه اين گزينه صنعت زدايي است و حاصل آن فقر، فساد اداري و مالي، رانت جويي و توزيع نابرابر درآمد است.
گزينه دوم، گزينه جايگزيني واردات يا حمايت از توليدكننده داخلي در مقابل توليدكننده خارجي و تأكيد بر اشتغال است. اين گزينه نيز به دليل شكل گيري بازار فروشنده به جاي بازار خريدار و عدم تشكيل مقياس اقتصادي توليد به خاطر تمركز بر بازار محدود داخلي و نيز توليد تحت حمايت هاي مختلف، به بحران تراز پرداخت ها، تورم هاي سنگين و توزيع نابرابر درآمد ختم مي شود. سرانجام گزينه سوم، گزينه اي است كه در آن آرمان اصلي، كسب موقعيتي تعريف شده در اقتصاد جهاني است و از طريق همسازي با نظام اقتصاد جهاني و اتصال به توليد شبكه جهاني از يك سو و بازار مصرف جهاني از سوي ديگر، روند رشد مستمر درآمد سرانه شكل مي گيرد.
فصل هفتم، در چارچوب گزينه سوم، چشم انداز مطلوب اقتصاد و صنعت را تا سال ۲۰۲۰ ميلادي ترسيم مي كند. ترسيم اين تصوير، نه به معني برنامه ريزي براي تحقق دقيق هدف هاي كمي، بلكه با هدف مشخص كردن جهت گيري هاي آينده، مبتني بر مقادير قابل سنجش صورت گرفته است.
بخش سوم كتاب با توجه به جمع بندي به عمل آمده در بخش دوم در مورد تصوير آرماني اقتصاد و صنعت در آينده و محوريت اصل رقابت پذيري در توسعه صنعتي، به تبيين استراتژي «عمومي» توسعه صنعتي مي پردازد.
در فصل هشتم نقش دولت در فرآيند توسعه صنعتي مورد بررسي قرار گرفته است. اهميت اين فصل در آغاز بخش سوم از آنجا ناشي مي شود، كه استراتژي در واقع مجموعه اي از خط مشي هايي است كه «دولت» براي تحقق تصوير آرماني، اتخاذ مي كند. لذا تبيين نقش دولت در ابتداي اين بخش بسيار مهم است. در اين فصل، نقش دولت در فراهم كردن محيط مناسب براي توسعه صنعتي مورد تجزيه و تحليل قرار گرفته است.
در فصل نهم مشخصات محيط مناسب سياسي براي توسعه صنعتي ترسيم شده است و به ويژه بر نقش سياست خارجي و ارتباط تنگاتنگ آن با توسعه صنعتي در فضاي جديد اقتصاد جهاني و نيز سياست داخلي در زمينه وجود تضمين كافي در دفاع از حقوق فردي و حقوق مالكيت به عنوان پايه اصلي حقوق فردي تأكيد شده است. در اين فصل با توجه به نقش تعيين كننده گسترش تجارت خارجي و انجام سرمايه گذاري خارجي در تحقق تصوير مطلوب توسعه صنعتي در آينده و نيز با توجه به موقعيت جغرافيايي كشور كه امكانات بالقوه زيادي را براي بهبود سطح رفاه از طريق توسعه تعامل با كشورهاي همجوار فراهم مي كند، تاكيد شده است كه به طور اجتناب ناپذيري، توسعه صنعتي در گرو تنظيم مناسبات سياست خارجي سازگار با استفاده از همه ظرفيت هاي موجود در كشور است. در بعد سياست داخلي نيز، سنگ زيرين توسعه بخش خصوصي، وجود چارچوب بسيار مستحكم حقوقي در دفاع از حقوق مالكيت است.
در فصل دهم، ويژگي هاي محيط مناسب اقتصادي براي توسعه صنعتي تبيين شده است. اين موضوع در سه قسمت تحت عناوين سياست هاي اقتصاد كلان، توسعه سرمايه گذاري خارجي و گسترش تجارت، پذيرش قواعد تجاري و پيوند با بازار جهاني تنظيم شده است.
فصل يازدهم، به بررسي قوانين و مقررات عمده تاثيرگذار بر بخش صنعت اختصاص پيدا كرده است و به طور مشخص، قانون ماليات، قانون كار، قانون تامين اجتماعي، قانون تعزيرات و قانون مقررات صادرات و واردات بررسي شده است. در انتها نيز قوانيني كه با استناد به آنها تحريم هاي بين المللي از سوي آمريكا بر عليه ايران اعمال مي شود، بررسي گرديده است. در حوزه ماليات ها، پيشنهادهاي اصلاحي در جهت حمايت از كارآفريني، ارتقاي آموزش، تحقيق و توسعه، صنايع كوچك و متوسط، تشكيل گروه هاي صنعتي و نيز منطقي كردن، ساده كردن و عادلانه تر نمودن نظام مالياتي ارائه گرديده است. در زمينه قانون كار، بازنويسي كامل اين قانون براساس ترتيبات معين پيشنهاد شده و براي قانون تامين اجتماعي نيز جهت گيري هاي اصلاحي به منظور تبديل قانون تأمين اجتماعي به بيمه هاي اجتماعي و حذف انحصار دولت ارائه گرديده است. براي ساير قوانين نيز پيشنهادهاي متناسب اصلاحي مطرح شده است.
در فصل دوازدهم، تحولات مورد نياز براي استقرار نظام سياست گذاري سازگار با استراتژي پيشنهادي كه معطوف به برون گرايي و توسعه بخش خصوصي است پيشنهاد شده است. اين نظام در ضمن مراحل انتقالي تشكيل وزارت صنعت و تجارت را به عنوان متولي اصلي سياست هاي صنعتي ـ تجاري كشور نيز پيشنهاد مي كند. برمبناي چارچوب پيشنهادي، بخش مديريتي و كارشناسي وزارت صنايع و معادن، تشكل هاي صنعتي و دانشگاهيان، در نظامي متشكل از سيزده كميسيون و نهايتاً در شوراي سياست گذاري صنعتي با يكديگر مشاركت كرده و سياست هاي صنعتي را پيشنهاد خواهند كرد. در نظام پيشنهادي، از آنجا كه نقش وزارت صنايع و معادن از اعمال كنترل هاي اداري و دادن مجوزهاي گوناگون به نقش سياست گذاري متحول مي گردد، سيزده دفتر ستادي و كارشناسي متناظر با كميسيون هاي پيشنهاد شده نيز در اين وزارت تأسيس مي گردد. در پايان نيز شمايي كلي از ساختار واردات صنعت و تجارت پيشنهاد شده است.
فصل سيزدهم، موضوع تامين منابع مالي بخش صنعت را مورد توجه قرار داده و پس از بررسي ريشه هاي مشكلات صنعت در تامين نقدينگي و همچنين منابع مالي براي سرمايه گذاري، به ارائه پيشنهادها در هريك از رشته هاي تامين مالي در پايه واسطه گري بانك ها، انتشار اوراق سهام، انتشار اوراق قرضه، ترتيب هاي داوطلبانه و نهادهاي واسطه گري خاص و ابزارهاي جديد مالي، پرداخته شده است.
فصل چهاردهم به موضوع خصوصي سازي و ساماندهي بنگاه هاي دولتي اختصاص پيدا كرده است. در اين فصل پس از مرور تجربيات موجود جهاني در امر خصوصي سازي و تحليل تجربه نسبتاً ناموفق كشور در اين امر، به ريشه يابي علل ناكامي ها و شكست ها پرداخته شده است. براين اساس، ابتدا معيارهايي براي خصوصي سازي ذكر شده و سپس استراتژي خصوصي سازي بر مبناي تحقق صنعت رقابت پذير با هدف قرار دادن كارايي، پذيرش تدريجي بودن خصوصي سازي و مشروط كردن موفقيت آن به وجود اراده سياسي پيشنهاد شده است. پيشنهادهاي ارائه شده متضمن اعمال اصلاحات ساختاري در بنگاه هاي بزرگ بخش دولتي در مرحله اول و خصوصي سازي در مرحله دوم و خصوصي سازي بلاوقفه بنگاه هاي كوچك و متوسط سودده دولتي در قالب ساز و كار بازار بورس است.
در فصل پانزدهم، موضوع تقويت نقش تشكل هاي صنعتي مورد توجه قرار گرفته است. در مطالعات پشتيبان مطالب اين فصل، نقش و جايگاه تشكل هاي صنعتي در شش كشور، شامل سه كشور پيشرفته و سه كشور در حال توسعه مورد بررسي قرار گرفته است و نتايج مقايسه ها با كشور ايران در اين فصل گزارش شده است. در فصل شانزدهم، موضوع صنايع كوچك و متوسط و نقش آنها در توسعه صنعتي مورد بررسي قرار گرفته است.
فصل هفدهم، جهت گيري هاي تكنولوژيك را مورد توجه قرار داده. در اين فصل نشان داده مي شود كه فاصله اي بسيار عميق بين ما و جهان در حوزه فناوري به وجود آمده است.
فصل هجدهم به موضوع بهبود مديريت بنگاه هاي صنعتي اختصاص پيدا كرده و در آن به عوامل «دروني» بنگاه ها و نقش اين عوامل در ارتقاي كيفيت عملكرد بنگاه هاي صنعتي پرداخته شده است. در اين فصل جهت گيري كلي، عبور بنگاه ها از مراحل مختلف خانواده هاي ۱۹۹۴: ۹۰۰۰ ISO تا ۲۰۰۰: ۹۰۰۴ ISO و سپس رسيدن به مرحله خود ارزيابي بنگاه ها براساس مدل هاي سرآمدي تبيين شده است. از ميان مدل هاي سرآمدي، مدل EFQM برخوردار از مزيت هاي بيشتر ارزيابي شده و به عنوان مدل مبنا پيشنهاد شده است. با پايان گرفتن فصل هجدهم، بخش سوم كتاب به پايان مي رسد. بخش چهارم كتاب به تبيين استراتژي توسعه صنعتي در حوزه هاي مختلف صنعتي پرداخته است و با فرض آنكه مجموعه خط مشي هاي پيشنهاد شده در بخش سوم مورد توجه قرار گيرد و در چارچوب تصوير آرماني آينده اجرا شود، چگونگي برخورد با هر يك از حوزه هاي صنعتي را براي تحقق تصوير مطلوب پيشنهاد كرده است. در حقيقت، به عنوان مثال، مي توان خط مشي هاي مطرح شده در بخش سوم را به شرايط آب و خاك و نور و مواد غذايي ديگر مورد نياز براي آنكه گياهان مختلف بتوانند در آن رشد كنند تشبيه نمود. آنگاه كه شرايط محيطي از نوع آنچه كه ذكر شد، اصولاً براي رشد گياه مناسب نباشد، سخن گفتن از تمايل به پرورش گياه خاص بي معني است. اما طبيعتاً، آنگاه كه شرايط محيطي مساعد باشد، مي توان به شرايط خاص هر گياه نيز براي رشد و شكوفايي اشاره كرد. بخش چهارم چنين رسالتي را به عهده گرفته است.
در فصل نوزدهم ابتدا وضعيت كارگاه هاي صنعتي كشور براساس شاخص هايي مانند ارزش افزوده، سرمايه گذاري، صادرات و وضعيت كاركنان مورد تجزيه و تحليل قرار گرفته و سپس تقاضاي خانوارهاي ايراني براي محصولات حوزه هاي مختلف صنعتي بررسي شده است. اين درحالي است كه براساس مطالب فصل بيستم، صنايع الكترونيك، صنايع نساجي و صنعت خودرو و به ويژه دو صنعت اول، صنايعي بوده اند كه بخش درخور توجهي از توسعه صنعتي كشورهاي صادرات گراي در حال توسعه را راهبري كرده اند.
فصل بيست و يكم با توجه به جهت گيري برون گراي انتخاب شده در اين مطالعه، به دنبال فرصت ها و تهديدها در سطح جهان و به ويژه در كشورهاي منطقه از منظر حوزه هاي صنعتي مي گردد.
فصل بيست و دوم، فصل پاياني كتاب است كه با توجه به مطالب سه فصل قبل اين بخش به تبيين استراتژي حوزه هاي صنعتي مي پردازد.