اشاره؛
به نظر مي آيد پژوهش در ايران حاميان و دلسوزان زيادي دارد. بسياري بي توجهي به پژوهش و عدم تخصيص اعتبارات و بودجه هاي لازم براي آن را از علل اصلي توسعه نيافتگي كشور مي دانند. در اين شرايط، مخالفت با پژوهش، نوعي پژوهش ستيزي محسوب خواهد شد. حتي اگر چنين برداشتي ايجاد شود، مؤلف اين مقاله اعتقاد دارد: اول- انجام فعاليت هاي پژوهشي و به خصوص پژوهش هاي فرهنگي، در شرايط فعلي هيچ ضرورت و فايده اي ندارد. دوم- مشكل فقط در انجام پژوهش و تعداد آن، كمي و زيادي پژوهش ها و كمبود اعتبارات نيست، ما به شدت در تفكر پژوهشي كه زيربناي ايجاد و پذيرش فرهنگ پژوهش و پژوهشگري است، مشكل داريم. سوم - علي رغم موضع پژوهش ستيزانه فعلي، كسي مخالف و منكر پژوهش به معناي واقعي و به خصوص مبناي پژوهشگري كه تفكر علمي است، نيست.
اين مقاله در سه قسمت تنظيم شده است. با هم مي خوانيم:
ابراهيم اصلاني
۱- طبل پژوهش
|
|
تحليل هاي زيادي در باره مشكلات پژوهش در ايران ارائه مي شود و هر كس از منظري به مسأله نگاه مي كند. اكثر دلايل عنوان شده با ضعف هاي مديريتي و كمبودهاي اعتبارات و بودجه ارتباط مي يابند و به عبارت ساده، نگاه غالب با آسيب شناسي پژوهشي است. يك نكته حائز اهميت در همين جاست. در حال حاضر نگاه به موضوع از منظر آسيب شناسي پژوهش، نتايج انحرافي به بار خواهد آورد. موضوع پژوهش در ايران مانند بسياري از موضوعات فرهنگي ديگر، بايد از منظر آسيب شناسي فرهنگي - و نه آسيب شناسي اجتماعي- مورد بررسي و تحليل قرار گيرد. آسيب شناسي فرهنگي مقوله اي است كه شايد طرح آن به مقداري جرأت و جسارت نياز دارد. در آسيب شناسي فرهنگي، آفت ها و معايب هر فرهنگ كه مانع پيشرفت و توسعه آن مي شوند، مورد توجه قرار مي گيرند. اين آفت ها را بايد شناخت، پذيرفت و براي اصلاح آن طرح ها و برنامه هاي كلان داشت. مشكل بسيار اساسي ما در ايران آن است كه متأسفانه نه آفت هاي فرهنگي خودمان را مي شناسيم و نه آنها را مي پذيريم. اولين خطر براي كسي كه بخواهد آسيب هاي فرهنگي را شناسايي كند، اين است كه متهم به خودباختگي مي شود. خطر دوم زماني پيش مي آيد كه از ايراني بخواهيم معايب فرهنگي اش را بپذيرد. آن وقت به همه بر مي خورد كه هنر نزد ايرانيان است و بس! و اصلاً عيبي نداريم كه بخواهيم بپذيريم. در هر حال بايد به اين برسيم كه: «نقطه آغازين پيشرفت ها، شناخت عيب هايمان است.»
در آسيب شناسي فرهنگي پژوهش، به آفت ها و موانع زيادي بر مي خوريم كه در اين مجال فقط به چهار مورد اشاره مي شود:
۱. بهاي دانايي- دانايي در فرهنگ ما چه بهايي دارد؟ ما ايراني ها براي دانستن، چقدر ارزش قائليم؟ از يادگيري چقدر لذت مي بريم؟ استنباط ما از تحصيل و كسب علم چيست: اگر چه مسأله پيچيده تر از آن است كه بخواهيم به ابعاد آن بپردازيم، اما بهاي دانايي را با ملاك هاي ساده اي مي توان سنجيد. استادان، معلمان و به طور كلي اهل دانش و علم چه جايگاهي دارند؟ زندگي آنان چگونه مي گذرد؟ وضعيت معيشت و رفاه را سرمايه دانايي تعيين مي كند يا سرمايه مالي؟! از بزرگان علم و ادب به غير از استفاده هاي تبليغاتي و موضعي، چه بهره اي مي بريم؟ چرا والدين ايراني در مورد فرزندانشان بيشتر دغدغه نمره و مدرك دارند تا دانش افزايي! با دانش آموزان و نخبگان المپيادي چه مي كنيم؟ عكس و فيلمي و حلقه گلي و هياهويي و بعد چه؟ كجا مي روند و چرا؟
اين همه حديث و روايت از پيامبر اكرم (ص) و ائمه عليهماالسلام نقل مي كنيم كه: علم را بجوييد ولو در چين باشد، ز گهواره تا گور دانش بجوي، ارزش هر كس به دانايي اوست و ... و در نهايت اين وضعيت دانستن و دانايي در يك جامعه اسلامي است؟!
با جرأت زياد مي توان گفت كه ريشه اصلي و علت العلل همه كاستي ها و ضعف فرهنگي ايران به همين نكته بر مي گردد. پژوهش هم در جايي ارزش دارد كه دانايي بها و اعتبار داشته باشد.
۲. نرخ مطالعه- بديهي است در جامعه اي كه دانايي از اعتبار لازم برخوردار نباشد، نرخ مطالعه هم پايين خواهد بود. جامعه اي پژوهشگر مي پروراند كه مطالعه و شوق به خواندن، يكي از اركان فرهنگي آن باشد. وضعيت مطالعه در كشور بر همه معلوم است و نياز به توضيح چنداني ندارد. براي ما خواندن مطالب ورزشي و صفحات حوادث روزنامه ها جذاب تر است يا مطالعه مطالب علمي و فرهنگي؟ چرا تيراژ كتاب، روزنامه و مجله در ايران تا اين حد پايين است؟ تأسف بارتر آن كه گاه تيراژ بعضي از كتابهاي دانشگاهي به ۲۰۰۰ جلد نمي رسد، در شرايطي كه دانشجويان رشته مربوطه به چندين برابر بالغ مي شود.
۳. تفكر احساسي- تحليل هاي تاريخي، جامعه شناختي و روان شناختي نشان مي دهند كه غلبه تفكر احساسي در جامعه ما نه يك مسأله امروزي، بلكه ريشه دار و عميق است. ما بيشتر با احساسات و هيجاناتمان به مسائل مي نگريم و طبعاً در چنين شرايطي، رجوع به تفكر منطقي جايگاه زيادي نمي يابد. تفكر احساسي و هيجاني، نقطه مقابل تفكر علمي و منطقي است. حتي در موارد زيادي، فعاليت هاي پژوهشي هم به شائبه تفكر احساسي آلوده بوده و صحت و سقم آنها جاي ترديد دارد.
۴. رفتار سليقه اي- اين هم يكي از خصيصه هاي فرهنگي ماست كه از تفكر احساسي نشأت مي گيرد. چرا پژوهش هاي انجام شده كاربردي بيشتر از بايگاني پيدا نمي كنند؟ كدام يك از برنامه هاي كلان، مبناي پژوهشي دارد؟ مرسوم است كه براي نشان دادن حجم فعاليت ها و توجيه برنامه ها از آمار و ارقامي كه ادعا مي شود مبناي پژوهش دارند، استفاده گردد. اما هميشه اين سؤال وجود دارد كه چرا در باره يك موضوع مشخص چند نوع آمار متفاوت ارائه مي شود؟ چرا پژوهش ها به خصوص در مقوله فرهنگ كمتر مبناي عمل برنامه هاي خرد و كلان قرار مي گيرند؟ ما در سطوح مختلف، از بالا به پايين عادت كرده ايم سليقه اي عمل كنيم حتي اگر داراي مراتب و درجات علمي هم باشيم. خيلي ها علي رغم تشويق و تبليغ پژوهش، در گفتار و عمل نشان مي دهند كه بدون پژوهش هم همه چيز را مي دانند! همه در ايران فكر مي كنند آن قدر تجربه و اطلاعات اندوخته اند كه بتوانند در مسائل مختلف نظر دهند و حتي عده اي اين را معادل يافته هاي پژوهشي مي دانند. اينها بيانگر يك تفكر احساسي است كه عمل سليقه اي را به دنبال دارد.
***
اگرچه در بيان اين موارد دسته بندي خاصي اعمال نشده بود ولي فقط به عنوان نمونه هايي از موانع نه تنها پژوهش، بلكه توسعه فرهنگي مطرح شدند.
كوبيدن بر طبل تو خالي پژوهش، سروصدايي ايجاد مي كند كه ما را دچار يك شبهه و توهم فرهنگي مي سازد. پژوهش مهم است، شكي در اين نيست، اما بايد ببينيم پژوهش در چه بستر و فضاي فرهنگي صورت مي گيرد و پيش نيازهاي فرهنگي آن چيست و تا چه حد فراهم است؟ مشكل اساسي پژوهش در ايران، حجم پژوهش ها و بودجه پژوهشي نيست، مشكل در تفكر پژوهش است و اين، مانع اصلي نهادينه شدن پژوهش محسوب مي شود.
۲- تفكر پژوهشي
اصلاح آفت هاي فرهنگي از قبيل آنچه در قسمت قبلي عنوان شد، به رشد و توسعه فرهنگي در ابعاد مختلف منجر خواهد گرديد. يكي از نتايج اين توسعه، ايجاد و تقويت تفكر پژوهش خواهد بود. اگر پژوهش، فعاليتي خاص است، ولي تفكر پژوهشي نيازي عام محسوب مي شود.
يادآوري يك نكته در همين جا ضروري است. اصلاح فرهنگي به سادگي آنچه كه بيان مي شود نيست و فرآيندي بسيار پيچيده، درازمدت و نظامدار خواهد داشت. بهره مندي از انديشه تئوريك ضرورت بنيادين هر نوع اصلاح فرهنگي است. به اين موضوع در قسمت بعدي بيشتر خواهيم پرداخت.
و اما منظور از تفكر پژوهشي چيست؟ در بيان ساده تفكر پژوهشي (=تفكر علمي) عبارت است از كاربرد مراحل روش علمي در زندگي. به عبارت ديگر ورود روش علمي به زندگي و همچنين استفاده كاربردي و عملي از آموخته هاي علمي در زندگي. عادي ترين نتايج اشاعه تفكر پژوهشي عبارت خواهند بود از: توسعه تفكر منطقي، بها دادن به دانايي، افزايش نرخ مطالعه، جست وجو و كنجكاوي براي دانستن، ابراز عقيده بر مبناي دانسته هاي معتبر و تصميم گيري هاي خرد و كلان براساس يافته هاي پژوهشي.
شايد يك مانع اساسي بر سر راه تفكر پژوهشي، پندارهاي نادرستي باشد كه در مورد علم وجود دارد. عده اي عادت كرده اند كه خواسته يا ناخواسته علم را در مقابل دين و معنويت قرار دهند. مگر آموزه علم چيست؟ علم به ما مشاهده گري مي آموزد، نظم در تفكر و حل مسأله را ياد مي دهد و بر نتيجه گيري مبتني بر شواهد و اطلاعات معتبر تأكيد مي كند.
عامل اصلي خروج اروپا از قرون وسطي و ورود به رقباي جديد، تفكر علمي بود. طبيعي است كه برداشت متفاوتي از علم مي تواند وجود داشته باشد، ولي در هر صورت تفكر علمي و پژوهشي نسخه اي است كه براي همه قابل تجويز است. آموزش تفكر علمي، آموزش روش انديشيدن است، چيزي كه همه بدان نياز دارند.
تفكر پژوهشي چگونه ايجاد مي شود؟ همان گونه كه ذكر شد پاسخ چنين سؤالاتي را بايد در قالب يك فرآيند تعاملي جست وجو كرد . پاسخ تك بعدي به اين موارد، از طرف هر كس كه باشد، بيانگر رفتار غيرمسئولانه و شعارگونه است. مگر امكان دارد كه ما همه مؤلفه ها و عوامل را كنار بگذاريم و بعد مدعي شويم كه مي خواهيم جامعه را علمي كنيم. ايجاد و توسعه تفكر پژوهشي در چارچوب حركتي ملي، عمومي و همگاني براي اصلاح فرهنگي موضوعيت پيدا مي كند. تحت چنين شرايطي، مهم ترين جايگاه و محور اصلي در بسط و توسعه تفكر پژوهشي آموزش و پرورش و مدارس خواهد بود. براي اين منظور بايد اقداماتي از اين قبيل صورت گيرد.
۱. ارتباط آموخته هاي درسي با زندگي - از دانش آموزان دوره راهنمايي كه علوم تجربي درس اصلي شان محسوب مي شود سؤال كنيد كه اين درس چه كمك عملي به زندگي آنها مي كند؟ از دانش آموزان دبيرستاني در باره كاربرد رياضي در زندگي سؤال كنيد؟ و همين طور از ديگران، به احتمال زياد، پاسخ هاي دانش آموزان دلسردكننده خواهد بود. اكثر جواب ها كلي و غيرمرتبط با زندگي شخصي آنهاست. در مورد نظام تأليف كتب درسي، روش هاي روزآمد تدريس، نحوه ارتباط آموزش ها با فرهنگ هاي قومي و بومي و ... حرف و سخن فراوان گفته شده است. نهايت قضيه اين است: آنچه در كتب و آموزش هاي مدرسه اي تصوير مي شود، غير از آن چيزي است كه در زندگي واقعي دانش آموزان جريان دارد. يكي از دهها دليل عدم وجود انگيزه تحصيلي به خصوص در دوره هاي بالاتر با اين موضوع ارتباط مي يابد.
۲. معلم و تفكر پژوهشي- هر وقت حرف معلم پيش مي آيد، همه و حتي خود معلمان ياد مشكلات معيشتي مي افتند. اما موضوع مهم تر از مشكلات معيشتي، مسأله جايگاه معلم و البته نه جايگاه شخص معلم، بلكه جايگاه دانايي و معرفت است. در اين شرايط معلم اساسي ترين نقش را براي نهادينه كردن تفكر پژوهش خواهد داشت. چقدر زشت است كه ما در مدارس به جاي تلاش براي اشاعه تفكر پژوهشي، انحراف در پژوهش را نيز موجب مي شويم. تصويري كه در مدارس از پژوهش ارائه مي شود چيست؟ انتخاب يك موضوع، جمع آوري و كپي مطالب از چند كتاب و گاه حتي يك كتاب، صحافي بر اساس توان مالي دانش آموز، ارائه آن به معلم و بعد هم كلي تبليغ و افتخار به اين كه دانش آموزان ما كار تحقيقي انجام مي دهند! گاهي كارهاي پژوهشي خوبي هم- البته در مدارس خاص- صورت مي گيرد ولي غلبه با كدام طرف است؟
۳. آشنايي عملي با مراحل روش علمي- دانش آموزان بايد ياد بگيرند كه با يك مسأله، هم مي توانند هيجاني و احساسي برخورد كنند و هم منطقي و منظم؛ تنها بايد فرصت هايي براي تجربه و مقايسه اين دو روش داشته باشند.
۴. آموزش مشاهده و واقع گرايي- اين آموزش، در واقع آموزش راه و رسم زندگي است، آموزش مهارت هاي زندگي است. اگر انسانها ياد بگيرند كه با مسائل و مشكلات زندگي، واقع بينانه و با تسلط و منطقي روبه رو شوند، اعتماد به نفس آنان نيز افزايش خواهد يافت.
***
نكات زياد ديگري را هم مي توان به اين موارد اضافه كرد. در هر حال حرف اصلي اين است كه آموزش هاي پايه اي براي ايجاد و تقويت تفكر پژوهشي بايد از سالهاي اوليه مدرسه و شايد زودتر آغاز شود و بديهي است كه چنين انتظاري بايد از طريق آموزش و پرورش برآورده شود، اگر چه اين خود مستلزم مجموعه حركت ها و اقدامات كلان تري است. اين حركت هاي كلان اگر واقعاً با عزم و نيت جدي و صادقانه صورت بگيرد ما را به مسير تئوري ساز و نگاه سيستماتيك (=نظامدار) به موضوعات هدايت خواهد كرد.
۳- تئوري، سيستم(۱)
نكاتي كه در اين قسمت مي آيد بيشتر حالت طرح موضوع داشته و نگاه جامع و دقيق به آن نيازمند فرصت و مجال بيشتري است. (البته اين امر كم و بيش در خصوص دو قسمت قبلي هم صادق است.) اگر تفكر پژوهشي در جامعه ايران، نهادينه شد، تازه آن موقع ضرورت فعاليت هاي پژوهشي موضوعيت مي يابد، روند منطقي پژوهش براي كشور در حال توسعه اي مانند ايران، آن است كه پژوهش ها هدفمند باشند نه اينكه كلي بودجه و هزينه صرف شود و در نهايت چيز مشخصي عايد نگردد. نظريه پردازي به پژوهش ها جهت و هدف مي دهد. اينجا هم لازم به يادآوري است كه نظريه پردازي فرآيندي طولاني و گاه طاقت فرسا است، نظريه به سادگي ساخته نمي شود و هر كسي نمي تواند نظريه پرداز باشد.
داروين مي گويد: چقدر شگفت آور است كه بعضي ها درك نمي كنند تمام مشاهدات اگر قرار است فايده اي داشته باشند، بايد در تأييد يا رد نظريه اي باشند.(۲) پژوهشگري بدون هدف نظريه پردازي، براي جامعه اي مثل ما كه به شدت هر چه تمام تر كمبود نظريه دارد- نظر داشتن و صاحب نظر بودن با نظريه پردازي، زمين تا آسمان تفاوت دارند و ما حداقل كمبود صاحب نظر نداريم! - و فعاليت ها در كمال آشفتگي و بي نظمي پيش مي رود، فايده اي نخواهد داشت. البته اين بدان معنا نيست كه همه پژوهشگران بايد نظريه داشته باشند، بلكه مقصود بيان هدفمندي در پژوهش هاست.
كرلينجر نظريه را اين گونه تعريف مي كند: «مجموعه اي از مفاهيم، تعاريف و مسائل به هم مرتبط كه از راه مشخص كردن روابط ميان متغيرها، به منظور تبيين و پيش بيني پديده ها، يك نظر سيستماتيك از پديده ها به دست مي دهد.» هدف اساسي علم نظريه است.(۳) جان بست مي گويد: بسياري از مردم اصطلاح نظريه را به مفهوم برج عاج، چيزي غير واقعي و چيزي كه ارزش كاربردي چنداني ندارد تلقي مي كنند. برعكس، نظريه بين متغيرها رابطه علت و معلول برقرار مي كند تا پديده ها را توضيح دهد يا پيش بيني كند.(۴)
در ايران، بسياري از اين موضوع كه كارها سيستماتيك نيست مي نالند. يك سيستم چگونه بوجود مي آيد؟ زماني كه پشتوانه اي نظريه اي داشته باشد. اين نظريه است كه سيستم ايجاد مي كند. با تأكيد فراوان بر اين موضوع اصرار دارم كه ما در دو مقوله فرهنگ و اقتصاد بيش از هر اقدام و فعاليتي- كه بيشتر پراكنده كاري و دور باطل است- نياز به نظريه و نظريه پردازي داريم، كو كسي كه به اين موضوع بها بدهد؟
***
در مقوله فرهنگ زماني به انسجام و كار سيستماتيك خواهيم رسيد كه نظريه داشته باشيم، نظريه و يا نظريه ها نيازمند پشتوانه قوي پژوهشي هستند. پژوهش ها با اتكا به تفكر پژوهشي موجود در جامعه دوام و قوام مي يابند و ايجاد و توسعه تفكر پژوهشي مستلزم آسيب شناسي فرهنگي است. خود آسيب شناسي فرهنگي هم نيازمند نظريه پردازي است. راه حل اساسي برون از مشكلات فرهنگي، بها دادن به دانايي و زمينه سازي براي نظريه پردازي است. اگر هر كس بخواهد كاري را كه دلش مي خواهد انجام دهد وضعيت چيزي مي شود شبيه همين كه الان داريم!
پي نوشت ها:
۱. نظريه معادل تئوري و نظام معادل سيستم در نظر گرفته شده است.
۲. روزنامه همشهري، مورخ ۲۲/۳/۸۲ ، ص ۲۴.
۳. نقل از كتاب روانشناسي پرورشي دكتر علي اكبر سيف، ص ۹۳.
۴- كتاب روشهاي تحقيقي در علوم تربيتي، تأليف جان بست، ترجمه شريفي و طالقاني، ص ۳۲.