اين گفت وگو درباره خودروسازي شروع شد و به مرور به موضوعهاي ديگري رسيديم. در اين گفت وگو جعفر صفري يكي از مردان اقتصادي كشور كه سالها در مناصب مهم اجرايي در بخش نفت و صنعت كار مي كرده، طرح مي داده و مجري بوده است، بخشي از داستان اقتصاد صنعتي ايران را بازگو مي كند. او مدتي است كه عطاي مديريت دولتي را به لقايش بخشيده وبه حوزه خصوصي صنعت روي آورده است.
***
* آقاي صفري! ممكن است مطبوعاتي ها چندان با چهره شما آشنا نباشند. اما همه كساني كه روزي در جايي از صنعت عريض و طويل خودروي ايراني مشغول به كار بوده اند مي دانند كه جعفر صفري، متصف به صفتي است كه برازنده هيچ فرد ديگري نيست: مرد اول داخلي كردن صنعت. شما در دوران اوج درآمدهاي نفتي در حوزه اي به كار گمارده شده ايد كه تمام تلاشش، صرف وارد كردن هر چيز كوچك و بزرگ صنعتي مي شد. همكاران شما در آن سالها مي گويند كه صفري آن روزها مخالف خوان اصلي اين سياست بود و تمام قدرتش را براي كاستن از حجم واردات و افزايش سهم داخل به كار مي گرفت. مي خواهم براي ما اندكي از تجربه هاي آن روزها بگوييد تا ببينيم اصلاً قضيه ساخت داخل كه امروز هم رايج ترين بحث صنعت ماست، چه بوده است.
|
|
- فكر مي كنم بهتر است به زماني جلوتر برگرديم؛ دوراني كه من در صنايع سنگين بودم. در سال ۶۴ من از وزارت نفت منتقل شدم و به عنوان مأمور به صنايع سنگين رفتم. من در سال ۵۴ فارغ التحصيل دانشگاه پلي تكنيك شدم و قبل از انقلاب هم پروژه هاي صنايع چوب مازندران را اجرا كردم. بعد از انقلاب درگير مسائل انقلاب و شوراي مركزي فرماندهي سپاه استان مركزي و بعد هم شوراي مركزي جهاد سازندگي بودم و پروژه هاي مختلفي را با همكاري دوستان، مخصوصاً در جهاد پياده كردم. قبل از جنگ به طور خاص وسايل راهسازي به عنوان يكي از محورهاي اصلي فعاليت من بود. بهتر است براي پاسخ به سؤال شما مثالي بزنم. فرض كنيد يك كشتي قرار است در ساحلي لنگر بيندازد. اگر ناخداي اين كشتي ساحل خاصي را براي كناره گرفتن در نظر نگرفته باشد، كشتي هر كجا پهلو بگيرد، همان جايگاهي مي شود كه مي بايست لنگر مي گرفت. اگر يك مملكتي يا يك مجموعه اي استراتژي مشخص و مدوني براي خودش نداشته باشد، هر كاري بكند ظاهراً همان كاري است كه بايست مي كرده. مي شود گفت در كشور ما اساساً يك استراتژي صنعتي مطلق مخصوصاً بعد از انقلاب وجود نداشت.
شايد بشود گفت كه هيچ استراتژي اي نداشتيم.
* منظورتان استراتژي در حوزه ساخت داخل كردن قطعات صنعتي است يا شما به طور كلي استراتژي صنعت ما را مد نظر داريد؟
- منظور من استراتژي صنعتي است. ساخت داخل يك بخش آن است. ببينيد، من به اين نكته اعتقاد و يقين دارم كه اگر مملكت ما مي خواهد توسعه پيدا كند راهي جز صنعتي شدن ندارد.
* صنعت به معناي عام مدنظرتان است؟
- به طور كلي. چون خودم اعتقاد دارم در اين مملكت بايد مسائل ملي را با توليد حل كرد. تنها راه حل مشكلات و مسائل ملي توليد است. اگر در كشور ما پول نقد وجود نداشت، مملكت داري با اين روند ممكن نبود. ما هر كسري كه داريم، از بودجه نفتي جبران مي كنيم و بحران خودمان را به صورت ظاهري و مقطعي حل مي كنيم.
* يك جور سوبسيد ملي.
- كاملاً همين طور است. ما هيچ مشكلي را نتوانسته ايم از طريق درآمد ملي توليدي حل كنيم. مملكتي كه درآمد خودش را از توليد خودش به دست نياورد و از جيب بخورد، قطعاً به يك مملكت فقير تبديل مي شود. نفت به ما كمك كرده تا بتوانيم ناتواناييهايمان را جبران كنيم، به نظر من اين نعمت خدادادي ما را تبديل به آدمهايي كرده كه هيچ گاه استراتژي اي براي هيچ چيز تبيين نكرده اند. ما استراتژي صنعتي نداريم. به اين دليل مشخص نيست ظرف دهه آينده يا چند دهه آينده در جايگاه صنعتي جهان چه نقشي خواهيم داشت. معلوم نيست مي خواهيم در دهه هاي آينده كجا باشيم. اگر فاصله خودمان را با دنيا تنظيم مي كرديم كه الان كجا هستيم و مي خواهيم به كجا برسيم، قطعاً مشخص مي شد كه بايد با چه سرعتي و با چه امكاناتي و با چه وسائلي حركت كنيم. مثال مي زنم. در مالزي، شما هر جا مي رويد با تابلوي ۲۰۲۰ مواجه مي شويد. اين سال همان زماني است كه مالزي مي خواهد جزو كشورهاي پيشرفته صنعتي دنيا شود. يا كره كه سالها در زمينه خودرو فعاليت كرده، براي خودش برنامه ريزي كرده بود كه تا سال ۱۹۹۵ جزو ۵ كشور تقريباً صنعتي جهان در حوزه خودرو بشود و در سال هاي ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۵ خودش را تا رده سوم بكشد. به نظر من تا حدود بسيار زيادي هم موفق شد.
در صورتي كه مي دانيد وقتي رئيس هيأت مديره فعلي شركت «دوو» هنگام افتتاح ايران خودرو در كشور ما از اين مجموعه بازديد مي كند، آرزو مي كند كه اي كاش چنين امكاناتي را ما در كره داشتيم.
* خوب يعني شما فكر مي كنيد راز موفقيت كشورهايي مثل مالزي و كره در تدوين يك استراتژي صنعتي مناسب بوده است.
- كاملاً. آنها دقيقاً به اين دليل موفق شدند كه استراتژي مشخص و مدوني داشتند. مخصوصاً در حوزه خودرو. وقتي شما استراتژي مدون نداريد از كجا مي دانيد بايد روي چه پروژه هايي سرمايه گذاري كنيد؟ چه نوع مشاركتي با كشورهاي خارجي داشته باشيد؟ به چه آموزشهايي نياز داريد. وقتي اين قدر سر درگم عمل مي كنيد چه مي شود؟
* كشتي هر جا دلش خواست لنگر مي اندازد.
- ديگر جايگاه خاصي نمي توانيد براي خودتان در نظر بگيريد.
* آقاي صفري حالا به نظر شما با همه اين حرفها كشتي صنعت، در اول انقلاب كجا لنگر انداخت؟
- خيلي ربطي به اول انقلاب ندارد. الان هنوز هم ما از لحاظ استراتژي همان وضعيت را داريم. چه در خودرو، چه در زمينه هاي ديگر. چرا شما روزنامه نگارها فقط به حوزه خودرو توجه مي كنيد. بياييد ببينيد در حوزه پروژه هاي نفتي چه خبر است. در اظهارنظرهاي خوشبينانه اعلام شده است كه ۲۰ درصد از ارزش پروژه هاي نفتي، كار داخل است و ۸۰ درصد ارزش اين پروژه ها وارداتي است، اين فاجعه است، اما قضيه در عمل جالبتر مي شود. كارشناس هايي كه ۱۵-۱۰ سال در سايت اند و كار مي كنند و مديران رده بالايي كه شناخت خوبي از پروژه ها دارند، مي گويند از نظر ارزشي بين ۵ تا ۱۰ درصد پروژه ها ساخت داخلي است. ما به طور متوسط سالانه حدود ۱۰ ميليارد دلار در حوزه پروژه هاي نفت و نيرو سرمايه گذاري مي كنيم و اين وضعيت پروژه هاست. مي خواهم آماري خدمتتان بدهم. سازمان برنامه به طور متوسط حدود ۲۰ ميليون تومان سرمايه گذاري مورد نياز براي اشتغال در نظر مي گيرد. من برآوردي در خودرو دارم. در كشاورزي اين عدد چيزي حدود سه ميليون است كه در صنعت خودرو تا ۵ ميليون تومان صد در صد جواب مي دهد.
اگر بياييم ۱ ميليارد دلار (با دلار حدود هزار تومان كه براي ما در مي آيد) را تقسيم بر ۵ ميليون كنيم، به طور متوسط يعني ۲۰۰ هزار فرصت شغلي. اين وقتي است كه شما ۱۰۰ درصد روي يك ميليارد كار داخلي انجام بدهيد. فرض را بگذاريد كه ما در حوزه نفت ۸۵ درصد از پروژه ها را داخلي كنيم. چه اتفاقي مي افتد. من واقعاً معتقدم كه ما همين الان توان انجام بيش از ۸۵ درصد مجموعه پروژه هاي نفتي را در داخل كشور داريم.
* جداً! منظورتان از اين توان چيست؟
- يعني اگر همين امروز پروژه ها را واگذار كنند ما مي توانيم اين كار را بكنيم البته ممكن است در برخي بخشها حدود پانزده درصد از كمك و دانش و توان خارجيها بهره بگيريم.
* آقاي صفري حرفتان خيلي باوركردني نيست. مته هاي حفاري چاههاي عميق، مخازن تحت فشار، تأسيسات عظيم سر چاهي و بسياري چيزهاي ديگر هستند كه فكر نمي كنم حتي اگر در داخل هم قابل ساخت باشند، به لحاظ قيمت و كيفيت، قابل مقايسه با اقلام مشابه خارجي باشند. هنوز تقريباً هيچ كدام از شركتهاي سازنده مخازن تحت فشار در كشور ما «يواستمپ» ندارند و به همين دليل به تعبير عام تر قادر به دريافت گواهي تأييد بين المللي مؤسسه اي مثل ASME نيستند و به همين خاطر هم با مشكلات بسياري مواجهند. اگر بخواهيم حرف شما را باور كنيم بايد در توان و امكانات خارجيها شك كنيم؟
- من با ضرس قاطع مي گويم كه بيشتر اين اقلام در كشور ما قابل ساخت هستند.
امكان ساخت «تاور» هاي ۸۰ يا ۱۰۰ متري، كاملاً در ماشين سازي و آذرآب هست. با هزينه هاي بسيار بسيار پايين، يعني با يك پنجم قيمت يا حداقل با يك دوم. قيمت اينها هيچ گاه بيشتر از قيمت خارجي نيست.
من مي گويم بايد استراتژي داشته باشيم، نهايتاً اگر در بخشهايي اندكي توانايي نداشته باشيم كه مشكلي نيست. از خارجيها خريد خدمت مي كنيم.
* جمع بندي من از حرف شما اين است كه شما مي گوييد چون ما استراتژي نسبت توليد داخل و خارجمان به هم ريخته به همين دليل هم اصلاً معلوم نيست قرار است چكار كنيم.
- من مي خواهم بگويم با پتانسيل مهندسي فعلي كشور، با پتانسيل صنعتي اي كه كشور دارد، توان داخلي كردن حدود ۸۵ درصد از اين پروژه ها وجود دارد و نبايد از اين موضوع چشم پوشيد.من ۵ سال مدير كل نفت بودم و۱۰ سال مدير كل صنايع. تمام عمر صفري صرف خودكفايي شده است. من بيش از ۴۵ كشور دنيا را ديده ام و از واحدهاي صنعتي آنها بازديد كرده ام. به نظر من ديدگاه صنعتي اين نيست كه فقط بازار داخل كشور را داشته باشيم، اين همان از جيب خوردن است. ما، هم در مهندسي و هم در اجرا، پتانسيل چشم دوختن به بازارهاي جهاني را داريم. اگر ۸۵ درصد موارد مورد نظر من تأمين شود، ما به ازاي هر ميليارد دلار۱۷۰ هزار نفر را مشغول به كار مي كنيم. مگر ما چقدر بيكار داريم.
شما به بدبينانه ترين آمارهاي بيكاري نگاه كنيد. بعد مي فهميد كه ما اگر فقط پروژه هاي نفتي و نيرو را مطابق توانمان ساخت داخل كنيم مي توانيم معضل بيكاري را ظرف سه- چهار سال آينده از طريق فقط همين پروژه ها حل كنيم.
- از خاطر نبريد كه معضل اصلي ما بيكاري نيست. معضل عدم مديريت درست در مملكت است. معضل عدم استراتژي است در مملكت، نه بيكاري. نه بيكاري معلول است، نه علت.
* اين جمله شما مشهورتر از آن است كه از شما بخواهم در باره اش توضيح بدهيد. «مشكل ما مشكل مديريت است.» منتقدان پروژه ساخت داخل شما اتفاقاً با تكيه بر همين موضوع معتقدند كه وضعيت توليد، مديريت و هزار امر ديگر در كشور ما آنقدر بلبشو و ناهماهنگ با استانداردهاي جهاني است كه تا شما بخواهيد به خودتان بجنبيد و پرايد ده سال پيش كره را با قيمت ۷ ميليون تومان، آن هم فقط در داخل كشور خودتان بسازيد، رقبايتان ماشين هاي بسيار بهتري را با قيمت بسيار مناسب تر به دنيا عرضه كرده اند. مصرف كننده بيچاره چه گناهي كرده است كه بايد به پاي شما بسوزد. همه نانوايي ها را تعطيل كرده ايد و به مردم مي گوييد بياييد از نانوايي، نان بيات و كپك زده بخريد. يعني در واقع مشكل اين است كه چون توازن قوا در دو حوزه مديريت و مهندسي وجود ندارد، عملاً اين پتانسيلي كه شما از آن ياد مي كنيد چيزي شبيه روياست.
- شما خبرنگارها به آدم فرصت نمي دهيد استراكچر بحثش را بسازد و بعد جوابتان را بدهد. ولي همينجا، جوابتان را بدهم و بعد آن را استراكچرم را بسازم.من اين تفكر را نمي پذيرم كه چون مديريت مملكت ما توانمند نيست، دانش اش را نداريم و آدمهايمان بي عرضه اند، چرا ما صنعت را بگردانيم. خب به خارجي ها بدهيم برايمان بگردانند و۱۰ برابر اين بهره وري داشته باشند. كساني كه اينجوري استدلال مي كنند، بايد مملكت را دست كساني كه توانمندي دارند بدهند. ما توان نداريم چون مديريتمان غلط است.
جهان سومي است، نگاهمان، نگاه سنتي به مديريت است. اگر ما همه چيزمان را از خارج آورديم مسأله بيكاري مان را چطور حل مي كنيم؟ بهتر است به جاي اين حرفها مديريت مان را درست كنيم. دانش مان را به روز كنيم. مي دانيد مشكل ما ايراني ها چيست؟ هميشه آدمهايي هستيم اپوزيسيون. هيچ جايگزين منطقي اي هم ارايه نمي كنيم. اصلاً فكر نمي كنيم كه حالا به فرض اين نظام ساقط شد، جايگزين ما چيست؟
يادم هست آقاي تركان حرف جالبي مي زد. خطاب به كساني كه نسبت به پيكان انتقاد مي كردند گفت مگر بقيه چيزهاي ما پيكاني نيست؟ مثلاً دانشگاه ما محصولاتش خيلي بهتر از پيكان است؟ آموزش و پرورش ما بنز مدل سال تحويل مي دهد؟ روابط خارجي و بين الملل ما خيلي استاندارد است؟ شما اگر بخواهيد از بهترين بانك اين مملكت پولي را به شهرستان كرج حواله كنيد، چقدر معطل مي شويد؟ استاد ما تعريف مي كرد كه براي حواله كردن پول از يكي از بانك هاي سنگاپور به بانكهاي كانادا حداكثر سه دقيقه وقت صرف مي شود. تازه اين مال وقتي است كه صاحب حساب در كشوري غير از سنگاپور مثلاً آمريكا باشد. چند عمل بانكي بايد در اين فرايند انجام شود؟برشت مي گفت هر جنايتي در هر جايي اتفاق مي افتد، مسئولش نويسندگانند. من مي گويم هر اتفاق نامناسبي در هر مجموعه اي رخ مي دهد، مسئولش مديرانند.
همه آن بحث استراتژي به اين قضيه مديران بر مي گردد. نئوتئوريسين هاي مديريت جرايد، اعتقاد دارند كه بنگاه ها بايد برنامه ريزي استراتژيك داشته باشند. اين اثر كلان اش را روي كل مجموعه مي گذارد. يعني خودش مي تواند علت باشد به جاي معلول و طبيعي است اگر هر دو با هم اين كار را بكنند، طبيعتاً هم، مملكت يك برنامه ريزي استراتژيك خواهد داشت و هم بنگاه ها. اين كار به سرعت قضايا را توسعه مي دهد. پس من مي خواهم اصالت را بدهم به انسان كه هر آدمي مي تواند نقش خودش را داشته باشد و اثرگذار باشد، ولي مديران نقش شان بسيار بسيار بيشتر است. اگر مديران صاحب نظر و ايده و استراتژي باشند، تغيير و تحولات هم اساسي تر مي شود. من در آغاز ورودم به صنعت، روي كشاورزي مطالعه زيادي كردم. حتي به دليل اين كه در اين حوزه كار كرده بودم، مشاهدات تجربي ارزشمندي هم داشتم. ديدم با توجه به وضعيت اسفبار كشاورزي در مملكت ما، هيچ راه توسعه اي از اين طريق برايمان حاصل نمي شود.
* ببخشيد. شما الان اين نظر را داريد يا همان اول هم همين طور فكر مي كرديد؟
- از همان اول.
* خوب پس بگذاريد من يك سؤال عوامانه بپرسم. از كجا به اين نتيجه رسيديد كه بايد تمام هم و غمتان را روي صنعت خودرو بگذاريد. خوب اگر همين انرژي را در حوزه كشاورزي مصرف مي كرديد چه مي شد. يا مثلاً در حوزه اي ديگر اين قضيه خودروساز شدن اصلاً از كجا درآمد؟
- من حالا خدمتتان بگويم كه كشاورزي ما، يك كشاورزي غيرمكانيزه است و غيرتكنولوژيك. در واقع بهره وري در كشاورزي به قدري پايين است كه افراد در آن بيش از ۱۸ ساعت كار مي كنند، والي واقعاً يك زندگي فلاكت باري دارند و از امكانات اوليه برخوردار نيستند. اين روند نشان دهنده اين است كه ما بايد واقع بين باشيم و نه ايده آليست.عمل نشان دهنده اين است كه كشاورزي بازده كافي براي اين كه افراد را در اين حوزه نگه دارد، نداشته است.
* خودرو هم ندارد. شما خودتان مغازه اش را باز نگه داشته ايد. همين امروز بعد از پانزده سال تلاش و شايد خيلي بيشتر، دروازه ها را باز كنيد. ببينيد چه اتفاقي مي افتد. مثلاً مگر صنعت خودروي ما چقدر مكانيزه است؟ يك قالبساز بينوا حتي از توانايي خريد يك دستگاه فرز CNC هم محروم است.
- نمي گذاريد بحثم را تمام كنم. ببينيد حرف من اين است كه كشاورزي وقتي مي تواند عامل حركت در توليد باشد، كه مكانيزه بشود. پس تا صنعت ما رشد نكند، امكان اين كه كشاورزي مان مكانيزه بشود و از تكنولوژي برخوردار بشود، نيست، پس راه نجات كشاورزي هم، صنعتي شدن است. به خاطر اين عرض مي كنم، نه اينكه كشاورزي را نفي كنم.
* فكر نمي كنم كسي در اولويت صنعتي شدن با شما مخالف باشد. تجربه تاريخي بشر هم نشان مي دهد كه انقلاب هاي صنعتي نقش فراواني در شكل گيري هرچه بيشتر و بهتر نهادهاي مدني و انساني گذاشتند. اصلاً بسياري از مفاهيم جديد انساني، بعد از شكل گيري انقلابات صنعتي تعريف شده اند. منظور منتقدان شما هم اين نيست كه شصت ميليون بيل برداريم و به جان كوير بيفتيم يا كشورمان پيشرفت كند. بحث بر سر اين است كه حضرتعالي از كجا تشخيص داده ايد كه اولين گام در حوزه صنعتي شدن، همين مسأله خودروساز شدن است.
- من مي گويم متأسفانه چون خودرو يك مسئله سياسي است همه شما خبرنگارها روي آن زوم كرده ايد. هيچ خبرنگاري اين بحث را راجع به نفت نمي كند.
وقتي من در وزارت صنايع سنگين بودم خودرو تماماً تحت پوشش وزارت صنايع سنگين بود.ارزي كه ما مي گرفتيم زمان آقاي نبوي ۶/۲ ميليارد دلار بوده. در اوج اش. ارزي كه در زمان آقاي نژاد حسينيان مي گرفتيم هم چهار و شش دهم ميليارد دلار حالا فرض كنيم بين ۹۰ تا ۹۳ درصد از اين ارز صرف گروه سرمايه گذاري خودرو و عمدتاً واردات خودرو مي شده. يعني تقريباً چهار ميليارد براي خودرو صرف مي شده، در صورتي كه شما مي بينيد در اوج اين قضيه كه هر كسي بيشتر ارز جذب كند مزيت مي برد، اين رقم بالاترين ارزي بوده كه به وزارتخانه تخصيص داده شده. در صورتي كه الان در صنعت نفت، حجم سرمايه گذاري سالانه ۴-۳ برابر آن رقم است. الآن مطمئن هستم كه شايد سالانه مجموع واردات خودرمان به يك ميليارد دلار نمي رسد. يعني زماني كه شما در حوزه نفت ۱۰ ميليارد پروژه داريد متأسفانه همه كارهايمان سياسي شده. واقعيت اقتصادي را نمي بينيم. فاكتوري كه ضريب ۱۰ براي صنعت و براي اشتغال دارد را رها مي كنيم و به ضريب يك مي پردازيم. من فكر مي كنم نفت بايد براي ما پروژه شود. مسأله شود. براي همه نويسندگان و روزنامه نگاران. همان جمله برشت را يادآوري مي كند: شما بايد همه تلاشتان را در اين مورد بكنيد.
شما ببينيد در تلويزيون در هر سال، ماهها راجع به خودرو صحبت مي كنند. اما جايگاه امر مهمتر در اين رسانه كجاست؟ نمي دانم. ما بايد بيشتر از اينها به ضريب اهميت اقتصادي پروژه ها فكر كنيم.
* شايد بهتر باشد بعداز اين بحثهاي كلي اندكي مصداقي تر صحبت كنيم. فكر مي كنم يكي از مهمترين توصيه ها براي مهيا شدن بستري براي تدوين استراتژي صنعتي، مطالعه موردي وضعيت صنعتي شدن كشورهاي ديگر باشد. يعني اينكه بياييم ببينيم بقيه در مواجهه شان با مشكلات دنياي جديد چه روشي را متناسب با شرايط خودشان برگزيده اند. به راستي كشورهايي مثل مالزي و كره چه كرده اند؟
- به طور كلي مي توان كشورهاي صنعتي را از اين لحاظ به چهار دسته تقسيم كرد: ۱) كشورهايي كه روند صنعتي شدن را به صورت طبيعي و در اثر تحولات پيوسته اجتماعي طي كردند مثل آمريكا و اروپاي غربي؛ ۲) كشورهايي مثل روسيه و بلوك شرق كه در اثر تحولات يكباره سياسي- اجتماعي صنعتي شدند؛ ۳)كشورهايي كه به صورت جهشي و موتاسيوني صنعتي شدند و مراحل صنعتي شدن را پله پله طي نكردند مثل ژاپن، كره، مالزي؛ ۴) كشورهاي فقيري كه تحت سلطه بودند و توسط استعمار صنعتي شدند مثل هند.
شايد براي شما تصور اين قضيه مشكل باشد كه هند كشوري است مطلقاً فقير يعني مردم آن در مهمترين شهرهايش هم در نهايت فقر زندگي مي كنند. اما همين كشور هفتمين كشور صنعتي دنياست و شايد از نظر علمي و آموزشي سومين كشور صنعتي دنيا باشد. خلاصه اينكه مطالعه من نشان داد تنها راه مناسب براي رسيدن به صنعت جديد، داشتن نگاه نو به تحقيقات و آموزش و توجه به مسأله طراحي- مهندسي است. اين موضوع محور كار من در وزارتخانه بود. در آن زمان به دليل همين فقدان استراتژي ما به هر كسي كه يك مطالعه مقدماتي روي يك طرح انجام مي داد و يك ليست ماشين آلات ارائه مي كرد با ارز ۷ تومان وام مي داديم. حالا هر طرح احمقانه اي بود مهم نبود. مي فهميد ارز ۷ تومان يعني چه؟ يعني ۱۰ برابر فرصت خطا داريد. يعني ضريب اطمينان ده. پس چون از دولت سوبسيد مي گيريد، هر مطالعه احمقانه اي جواب مي دهد. من هميشه با اين قضيه مخالف بودم. من مي گفتم اين هزينه بايد براي كساني صرف شود كه صاحب ايده و دانش باشند، نه كساني كه صرفاً پول يا كارخانه دارند. من در طرحهايي كه در وزارتخانه به صورت مكتوب وجود دارد آورده بودم كه بزرگترين واحدهاي توليدي- صنعتي دنيا پر است از مهندسهاي محاسب و طراح. من بالاخره توانستم اين موضوع را جا بيندازم كه موافقت اصولي به شركتهاي طراحي مهندسي تعلق بگيرد. اين بحث طراحي مهندسي نقطه عطفي در صنعت كشور بود.
* البته فكر مي كنم با اين بخش از حرفتان نمي شود مخالفت كرد چرا كه بسياري از واحدهاي موفق صنعتي امروز كشور، حاصل همان بها دادن به شركتهاي طراحي مهندسي است. بخصوص كه و احدهاي مذكور در ابتدا چيزي نبودند جز عده اي مهندس گردهم آمده.
- همين طور است. برويد وضعيت فعلي آنها را ببينيد. نه تنها در صنعت خورو، تأسيسات، سيمان، كاني فلزي و غيرفلزي. البته بخش نفت مستثني از صنايع سنگين بود كه بايد جداگانه بررسي شود. نيرو و نفت و دفاع مستثني بود. چون مستثني بود، طبيعتاً الان مي بينيد با ۸۰ سال سابقه كار نفتي و صنعت نفت، با وجود اينكه آدمهاي متخصص بسياري دارد كه كمتر در بخشهاي ديگر هست، وضعيت اش بدين گونه اي است كه مي بينيد. ما در بهره برداري، امكانات و نيروهاي فوق العاده اي داريم. اما در ماقبل بهره برداري قضيه چيز ديگري است و واقعيت قضيه اين است كه ما عقب افتاده ايم.
حرفم چيز ديگري است. مي خواستم بگويم چرا ما بايد پس از هشتاد سال سابقه در صنعت نفت، هنوز هم متكي به ده درصد ساخت داخل يا ماكزيمم مطابق آمارها بيست درصد باشيم: اگر به جاي هل دادن همه پروژه ها به سمت خارجي ها آنها را در يك فرآيند منطقي وادار به انجام برخي تعهدات و ملزم به برخي الزامات مي كرديم وضعمان بهتر بود.
* خوب آقاي صفري. الان هم اين الزامات وجود دارد. شركتهاي خارجي ملزمند با پيمانكاران ايراني شريك شوند.
- ظاهراً بله. تجربه من نشان مي دهد كه اين قضيه خيلي مثبت نبوده.
* فرض كنيم توصيه هاي شما در راستاي داخل ساز شدن پروژه هاي نفتي به صورت يك دستور العمل قرار بگيرد. فكر مي كنيد بايد چه بسترها و زمينه هايي براي مهيا كردن شرايط در اين زمينه فراهم كرد. با توجه به اينكه نفت در كشور ما از خودرو خيلي سياسي تر و استراتژيك تر است. قضيه پترو پارس كه يادتان نرفته.
- اول اينكه تجربه اقتصاد دولتي را فراموش كنيم، من اعتقاد دارم دولت بايد هرچه بيشتر قوي باشد. اما در تصميم گيري استراتژيك، براي سياستگذاري، براي استراتژي انديشيدن بايد متفكرين اصلي ما كه خلاق اند و خبره اند، در دولت باشند براي تصميم گيري ولي نه براي اجرا. در مملكت ما دولت از نخبگي، خودش تبديل به مجري شده. مجري هم ممكن است آدمهاي نخبه را در اجرايش خواسته باشد. ولي به هر جهت مجري است. نمي تواند براي آينده تفكر داشته باشد، استراتژيك فكر كند. در نتيجه يكي از نكته ها اين است كه بايد دولت از اجراي اقتصاد دولتي كنار بيايد و به اين باور برسد كه چاره اي جز اين ندارد.
* آقاي صفري راه حلتان خيلي يونيورسال شد، كدام خصوصي سازي؟ نتيجه اين همه بوق و كرنا در عرصه خصوصي سازي، بخصوص در حوزه نفت چه بوده است. دولت ما حالا حالاها به سمت خصوصي سازي نمي رود. تحولات مورد نياز براي خصوصي سازي به حدي بنيادي و عظيم است كه تقريباً احاله به محال مي نمايد. اگر مي خواهيد راه حلي ارائه كنيد فرض را بر اين بگذاريد كه دولتمان في الجمله همين است كه هست.
- من مي گويم بايد اين موضوع را القا كرد. چند سال پيش شما اگر از دولت بيرون مي آمدي و مي خواستي كار كني، به عنوان يك آدم منفعت طلب و غيرملي شناخته مي شدي. آدمي كه منافع ملي را فداي منافع شخصي كرده. اين فرهنگ الان از بين رفته و اين يعني يك تغيير فرهنگي. بايد يك دفعه جوري بشود كه كسي كه در دولت كارهاي اجرايي مي كند و مي تواند اين كارها را به ديگران بدهد برود و كار اجرايي كند.
اگر اين قضيه تبديل به فرهنگ بشود، چه اتفاقي مي افتد؟ اين مهم است. اين بايد فرهنگ بشود كه كار دولتي، كار خيلي به درد بخوري نيست. فكر نكنيد خيلي كار بزرگي است. به نظر من جا انداختن اين فرهنگ كاري است كه به دولت ربط ندارد به روزنامه نگارها و صاحبان رسانه ها مربوط است. چون خيلي منافع شان در اين قضيه در خطر است. آنها شايد اين كار را نكنند. ما بايد اين كار را بكنيم. ولي از طرف ديگر، به نظرم مي آيد كه ما هم بايد يك الگوسازي روشني ارائه كنيم از بخش خصوصي، كه بخش خصوصي هم مي تواند هم سالم باشد، هم موفق باشد، هم در توسعه ملي اثر خودش را بگذارد. فكر كنم خود من نمونه خوبي باشم.
* قضيه به همين سادگي هم نيست. وقتي در سطح فرد عمل مي كني شايد موفق باشي اما در عرصه اين اقتصاد به قول شما بدون مديريت، بدون استراتژي دولتي، اندكي كه به عرصه هاي كلان تر نزديك مي شوي، عرصه چنان بر تو تنگ مي شود كه عطاي شركت خصوصي را به لقايش مي بخشي، بسيار هستند كساني كه همين اجبارات آنها را به كار دولتي واداشته است.
- من يك بار به يك مدير دولتي گفتم كه تصميم گرفته ام در عرصه كار خصوصي نه رشوه بگيرم و نه از رانت استفاده كنم و يك الگوي صادقانه و سالم ارائه كنم. اعتقاد هم دارم كه تاكنون موفق بوده ام. پس مي بينيد كه مي شود.
* نخير نمي شود. شما آقاي صفري هستيد. مديرعامل موفق و شناخته شده سازه گستر. كدام مديري جرأت مي كند به شما نه بگويد. اما من براي بستن يك قرارداد معمولي كه حتي در سطح يك دهم توانايي هاي فني من هم نيست بايد هشتصد نفر را راضي كنم. شما جزو اين نظام دولتي هستيد، حتي اگر به بخش خصوصي رفته باشيد.
- اتفاقاً مدير مربوطه هم همين را گفت. گفت آقاي صفري مثل اينكه مي خواهي هيچ كاري نكني.
* آقاي صفري. پيش هر كدام از مديران دولتي كه مي رويم پاسخهايي از اين دست مي شنويم. فرهنگ فردي صنعت، مديريت صحيح، استراتژي صنعتي اما در عمل فقط آقاي صفري و دو سه نفر مانند او هستند كه دولت را رها مي كنند و به سراغ بخش خصوصي مي روند. تازه آقاي صفري اگر قرار بود بعداز بركنار شدنتان مديرعامل ايران خودرو بشويد، معلوم نبود وضع شما چطور شود. حداقلش اين بود كه پروژه خصوصي شدن شما چند سالي عقب مي افتاد. بالاخره نفهميدم كه پيشنهاد شما براي همين سيستم موجود چيست؟
- چند سال پيش من كتابي خواندم به نام «ژاپن كشور شماره يك». فكر كنم كتاب مال يكي از اساتيد هاروارد باشد.
نويسنده كتاب مي گويد من بررسي كردم كه ژاپني ها آدمهاي كم ادعايي هستند، پركارند، پرتلاش اند و غيره. آيا اين چيزها عامل موفقيت ژاپن شده؟ مي گويد نه. بعد در آخرش جمع بندي مي كند كه، يكي از مسائل اصلي كه باعث تغييرات ژاپن شده كه بتواند صنعتي بشود، برنامه ريزي هاي اساسي اش براي مملكت است.
من فكر مي كنم كه ما هميشه مي گوييم بالايي ها اين كار را بكنند و اين كار را نكنند.
به نظر من اگر آنها نكردند، ما كه از وظيفه خودمان ساقط نمي شويم، ما خودمان بايد اين كار را بكنيم. من فكر مي كنم حداقلش اين است كه ما بايد براي خودمان برنامه ريزي داشته باشيم. اگر برنامه ريزي داشته باشيم، اين اثر را مي گذاريم.
سال ۶۴ وقتي من وارد وزارت صنايع سنگين شدم، مدير كل نفت بودم، بعد آمدم مأمور شدم به صنايع سنگين. وقتي آمدم مدير قبلي من ۲۵۰ ميليون دلار برنامه ريزي كرده بود كه سالانه ساخت داخل بشود براي خودرو. چون قرار بود خودكفايي خودرو انجام بشود. وزارتخانه سه گروه داشت.
گروه ساخت و تجهيزات كه شامل ماشين سازيها مي شد، گروه نورد و ريخته گري و گروه خودرو و نيرومحركه.
اگر حالا فرض كنيم كه اين سه گروه هر سه مساوي اند بايد هر ارزي كه مي آمد به ميزان يك سوم به هر كدام تعلق مي گرفت. اما در عمل بيش از ۹۰ درصد سهم ارزي جذب گروه خودرو مي شد.
عمدتاً هم براي واردات خط خودرو، شما نگاه كنيد در آن سالها سازمان گسترش ۱۲۶ كارخانه دولتي داشت. ماشين سازي تبريز و اراك، آذرآب، تراكتورسازي، كارخانجات نورد و ريخته گري همه بودند اما بيش از ۹۰ درصد ارز اختصاص يافته جذب گروه خودرو مي شد، آن هم براي واردات. شما ببينيد در مملكت ما هر وقت نفت بالا رفته، پول و ارز ما زياد شده، توليد خودرو زياد شده و به محض اين كه قيمت نفت افتاده پايين، تغييرات پي درپي منفي ايجاد شده. يعني تحولات خودرو يك نسبت مستقيم با حركتهاي نفتي داشت.
تازه اين مربوط به دوراني بود كه ارز ۷ تومان بود. مي دانيد آن زمانها تعداد زيادي كشتي مي آمد پهلو مي گرفت تا اجناس را در ايران خالي كند.در آن سالها شنيدم كه بررسي كرده اند و ديده اند هزينه اي كه ما براي دير كرد تخليه متحمل مي شويم از پول كل جنسي كه در كشتي داريم بيشتر مي شود.
گاهي مي گفتند اگر اجناس كشتي ها را غرق كنند به صرفه تر است تا نگه دارند تا تخليه شود. اين بحث آن زمان بود.
آن زمان روزنامه ها اعلام كردند كه ساليانه چيزي حدود بيش از ۲ ميليارد فقط آدامس و چيزهاي معمولي وارد ايران مي شود.
خب در آن زمان وزارتخانه دنبال اين بود كه هر چه بيشتر واردات انجام دهد. بيشتر هم در حوزه چيزهاي صنعتي. مي گفتند كه با اين كار كارخانه ها راه مي افتند و يكسري اشتغال ايجاد مي شود. بهتراز وارد كردن آدامس است. با اين تحليل به مديرهايي كه حتي ارزش بيشتري جذب مي كردند، سواري پيكان جايزه مي دادند.
هر مديري موفق مي شد ارز بيشتري جذب كند موفق تر بود.
من مديري سراغ دارم كه آن زمان براي ۵ سال آتي اش خريد مي كرد به خاطر اين كه بتواند از اين مزيت برخوردار بشود.
فضاي آن زمان را داشته باشيد. حالا من شده ام مدير كل ساخت خودكفايي. يك بخش براي خودرو داريم كه ارز ۷ تومان مي دهند، امتيازهايي مي دهند براي شما كه خريد خارجي مي كنيد و به خارج از كشور مي رويد.
حالا با اين ارز ۷ توماني مي خواهيد خريد كنيد. جنس بدون هيچگونه مسئله اي مي خواهد داخل كشور بشود، بعد يك كسي مثل صفري مي آيد و مدعي مي شود كه خودرو با وجود تمام اين مسائل بايد ساخت داخل بشود. تفكر منتقدان صفري از زاويه يك تفكر عقب مانده و غيرقابل قبول ارائه مي شد. به دليل اين كه آنها مي گفتند، تكنولوژي خودرو «هاي بك» است. «مس پروداكشن» است، توليد ميليوني است. يك تعداد محدودي در دنيا اين كارها را مي كنند.
اين حرف، پايه و اساس حرفهاي تمام مديرهايي بود كه سردمداران خودرو بودند. در نتيجه بنا به نظر آنها خودرو را ما بايد بياوريم مونتاژ كنيم و بيرون بدهيم.
* آلترناتيو منتقدان شما در قبال پيشنهاد حضرت عالي چه بود؟
- آلترناتيو آنها اين بود كه آقا ارز داريم برويم برداريم بياوريم اينجا، مونتاژ كنيم و بدهيم بيرون .
* خوب مسأله كمبود خودرو را اين گونه حل كرديم. مسأله صنعتي شدن چه مي شود.
- آنها آلترناتيو نداشتند. آلترناتيو مال كسي است كه استراتژي داشته باشد. آن موقع اصلاً بحث اين حرفها نبود. مدير بينوا را تا ديروز هيچ جا راه نمي دادند، امروز آمده بود براي تدوين سياست هاي صنعتي و اقتصادي.
* اتفاقاً از يكي از بزرگان حوزه اقتصادي شنيديم كه مي گفت ما از پشت ميزهاي دانشگاه پرتاب شديم به پشت ميز وزارت.
- دقيقاً شايد آدمهاي خوبي بودند ولي تجربه مديريتي نداشتند. حالا مي خواستند به سمت ساخت داخل بروند. درست است كه ارز ۷ تومان بود ولي مواد اوليه تا به دست مصرف كننده مي رسيد چهل درصد افزايش قيمت پيدا مي كرد.
تازه هيچ استراتژي اي براي كمك به توليد كننده وجود نداشت. وزارتخانه هم محدوديت گذاشته بود كه اگر قيمت از سي درصد قيمت ارزي بيشتر شد، مي توانند از خارج بياورند.
خب طبيعي است كه چنين چيزي جواب نمي دهد. من يادم است مديرهايي كه آنجا مي نشستند، وقتي بحث ساخت داخلي مي كرديم، انگار آدمي بودند كه از ده آمده و هيچ چيزي حالي اش نيست و بحث هم مي كند.
در آن فضا اصلاً تصور اين كه مي توانيم در داخل اين كار را انجام دهيم وجود نداشت.
اما حالا اين طلسم شكسته شده. ما تقريباً ظرف يك سال و نيم توانستيم در مورد پرايد و نيسان
بالاي مرز ۸۶ درصد ساخت داخل انجام بدهيم. بله، من هم مي دانم كه كيفيت ما قابل مقايسه با كيفيت كره اي نيست ولي اصلاً اين چه مقايسه اي است. منتهي مهم اين است كه ماندن در اين مرحله و سطح، گنديدن است. استانداردهاي ما بايد اروپايي بشود اما انصافاً اگر به دنبال اين بحث نمي رفتيم به همين جا هم مي رسيديم؟ ايده ايجاد مي شد؟ اشتغال ايجاد مي شد؟ اگر همين اتفاق در صنعت نفت مي افتاد چه مي شد؟
در نتيجه مي خواهم بگويم كه با يك باور درست شما مي توانيد اثرگذاري خودت را داشته باشي. من خودم در اين دوران براي خودم اين جايگاه را قائل بودم. درست است كه در سازماني بودم كه مي توانستم تصميم بگيرم ولي اگر من چنين استراتژي و ديدي براي خودم نداشتم، شايد اين اثرگذاري هم به وجود نمي آيد. اگر هر كسي در هر مرحله اي اين باور را براي خودش داشته باشد، اثرگذاري خودش را صددرصد مي تواند داشته باشد. ديگر دولت با همه عظمتش بخواهد يا نخواهد، نمي تواند قطعه سازي اين مملكت را تعطيل كند. اين يك واقعيت است. پس بايد دولت با آنها كنار بيايد. در نتيجه اگر آدمها برنامه داشتند، دولت را تحت جهت خودشان قرار مي دهند. ولي اگر دولت هم كمك كند كه كاتاليست خوبي مي شود و كار با سرعت بيشتري انجام مي شود.