گفت و گو: مريم منصوري
دنيازاد گفت: «اي خواهر! من از بي خوابي به رنج اندرم! طرفه حديثي برگوي تا رنج بي خوابي از من ببرد!
شهرزاد گفت: «اگر ملك اجازت دهد، بازگويم.» ملك را نيز خواب نمي برد و به شنودن حكايتي رغبتي تمام داشت و شهرزاد را اجازت گفتن داد.»
شهرزاد، با روايت حكايت هاي درهم پيچيده، قصه ملك شهرباز را هزار و يك شب به تعويق انداخت تا جان خود و هزار زن ديگر را رهانيده باشد از شمشير ملك.
عده اي معتقدند كه هزار و يك شب از هزار افسان هخامنشي آمده است اما در طي سال ها، اين روايت ها در بين اقوام مي چرخد، صيقل مي خورد، تغيير مي كند و شكل مي گيرد و از آن همه، شيوه روايت هاي قصه در قصه هند، سفر و عشق در راه ايران و حكايت ها و شخصيت هاي تاريخي عرب و نشانه هايي از تمدن بابل، يونان و... طرفي مي گيرد.
اين كتاب جادويي سرچشمه الهام هنرمندان و پژوهش هاي فراوان قرار گرفته است، هر كدام از زاويه اي، و از اين ميان «نغمه ثميني» پژوهشگر و نمايشنامه نويس، در كتاب «عشق وشعبده» به بررسي تبارشناسي، دست مايه ها و ساختارشناسي داستان هاي هزار و يك شب پرداخته است.
علاوه بر اين، ثميني از سال ۷۴ به طور حرفه اي به نمايشنامه نويسي پرداخته و تاكنون جوايز بسياري را كسب كرده است. خاستگاه هزار و يك شب، منابع اين كتاب و بينش و فلسفه داستان ها و حكايت هاي آن را با ثميني به بحث گذشته ايم.
خاستگاه اوليه «هزار و يك شب» از كجاست؟
• هميشه اولين چيزي كه به شما نشانه هايي براي خاستگاه شناسي يك اثر مي دهد، مؤلف است. اما شما در هزار و يك شب با كتابي طرف هستيد كه فاقد مؤلف است، بنابراين شما اصلا نمي توانيد بگوييد كه اين كتاب متعلق به كجاست. در نهايت با اغماض مي توانيم بگوييم ايده اي است كه از هند شروع شده، در ايران بال و پر گرفته، در كشورهاي عربي كامل شده و در مصر هم به چاپ رسيده است. اگر بگوييم كه متعلق به تمام اقوام شرق است، بي راه نگفته ايم. حتي از چين و ژاپن در اين كتاب داستان هايي وجود دارد و حتي از يونان هم نشانه هايي در آن ديده مي شود، اما در نهايت نمي توان اين كتاب را از منظر خاستگاه شناسي مورد تحليل قرار داد.
پس با وجود نبود مؤلف شايد بتوانيم بگوييم كه اين كتاب از جمع آوري ادبيات شفاهي و عاميانه مردم ممالك مختلف حاصل شده است كه با تأويل هاي مخاطب ارتباط مستقيم دارد؟
• اين تأويل از جهاتي درست و قابل بحث است در نهايت هزار و يك شب جمع آوري صرف نيست، چون كتاب داراي يك ساختار واحد است و حتي گاهي مي بينيم كه توالي قصه ها داراي نظم خاصي است. احتمالا هم مي تواند اين طور باشد كه هوش ناخودآگاه اقوامي كه تكه هاي اين اثر را جمع آوري كرده و در كنار هم گذاشته اند، اين توالي را لحاظ كرده است. يعني مي توانيم نسبت به توالي داستان ها و اين كه چرا هر قسمت با يك داستان خاص تمام مي شود، بحث كنيم و اتفاقا به نتيجه هم برسيم. البته يك قسمتي از اين ها به تأويل هاي مخاطب برمي گردد و قسمتي ديگر از قضيه حدس و گمان فراتر مي رود تا آن جا كه احساس مي كنيم هوشي پشت اين نظم پنهان است.
آيا مي توانيم منبع اوليه، هزار و يك شب را هزار افسان ايراني بدانيم؟
• به نظر مي رسد كه هزار افسان به دوران پادشاهي هخامنشيان و اشكانيان تعلق داشته باشد. اين كتاب در زمان سلطنت ساسانيان، به دستور خسرو انوشيروان، با داستان هاي هندي ترجمه شده به زبان پهلوي، درآميخت و به شكل مجموعه اي كامل درآمد. هنوز هم پس از تمام فراز و فرودهاي تاريخي مي توان داستان هايي در باب انوشيروان در هزار و يك شب پيدا كرد كه احتمالا بازمانده همان دوران است. از آن جمله اند داستان هاي «انوشيروان عادل» و «انوشيروان و دختر دهاتي». البته ابن نديم در الفهرست آشكارا از هزار افسان پارسي سخن مي گويد و اشاره مي كند كه در هزار افسان نيز زني با شگرد قصه گويي مي تواند جان خود و ديگر زنان سرزمينش را نجات دهد و اين كتاب را مالامال از حكايت هاي كهن و مردمي سازد.
پس مي بينيم كه هزار افسان ايراني هم در شكل گيري هزار و يك شب دخيل بوده است و هم داستان هايي از خودش را به هزار و يك شب داده است. اما كليت هزار و يك شب قطعا در هند ساخته شده است و اصلا اين ساختار قصه در قصه كه اصطلاحا قصه هايي موزاييكي ناميده مي شود، از هند مي آيد. اين ايده هندي هاست كه از دل يك قصه، قصه اي ديگر بيرون مي آورند.
بينش و فلسفه اين نوع روايت در هند چيست؟
• اين ويژگي و اين ساختار دايره وار را مي توان در هنر مدرن مخصوصا در ادبيات نمايشي فرانسه پس از جنگ جهاني دوم نيز جست و جو كرد، اما زيرساخت حكمي و فلسفي آن در ادبيات هندي با هنر مدرن فرسنگها فاصله دارد. آمدن داستان در داستان و بازگشت به نقطه ابتدايي در هند، نه تنها نشانگر بيهودگي و پوچي جهان و چرخه زندگي نيست بلكه از اصيل ترين تفكر مذهبي و معنوي هندوان ناشي مي شود كه غايت آن رسيدن به روشنايي ادراك است. اين تفكر چيزي نيست مگر انديشه زادن و باززادن، مردن و باز زنده شدن. از خلال اين چرخه، انسان غايت و نهايت رنج را درك مي كند و درنهايت با دريافت حقيقت از زاده شدن دوباره معاف مي شود. اين اعتقاد پيچيده كه پيش از ظهور بودا رواج داشت و پس از آن نيز با آموزه هاي بودايي درآميخت، چنان با اعتقادات عامه مردم عجين شده بود كه ردپايش را مي توان در مثل ها و حكايت هاي ساده ساده نيز جست وجو كرد. عصاره و نتيجه اين طرز تفكر در ساختمان قصه هاي هندي، به شكلي قصه در قصه منجر مي شود. در تفكر هندي، يك بار زيستن براي كشف حقيقت كافي نيست، پس در حيطه داستان و حكايت نيز يك قصه مستقل نمي تواند هدفي را تأمين كند. بنابراين قصه هاي هندي در هم مي پيچند و از هم مي زايند. تفكر هندي هرگز يك قانون قاطع براي زندگي قائل نيست. زندگي هركدام از ما يك روايت است. پس هركس قصه اش را به ديگري مي سپارد و اين قصه ها هرگز پايان نمي يابند. پايان هر قصه، آغازي براي قصه بعدي است.
• اصولا در هنر شرق اين چرخش و تكرار ديده مي شود. آيا در آن زما ن هم شيوه داستان گويي «هزار افسان» تحت تأثير فرهنگ و ادبيات هند بوده است.
تبادل فرهنگي بين ايران و هند، خيلي فراتر از نشانه هاي ظاهري كه اغلب مي دانيم بوده است. گاهي اوقات آن قدر تشابهات زياد است كه شما مي توانيد، فكر كنيد كه اين دو از يك نژاد و قوم هستند. مضاف بر اين كه ما تا مدت ها در تاريخ كشورمان، با هند هم مرز بوده ايم و اين خيلي مهم است. يعني ما رابطه مستقيم با هندي ها داشته ايم، از طرف ديگر بخشي از اقوام هند و آريايي به ايران مي آيند و بخشي ديگر به هند مي روند، بنابراين آنها مي توانند داراي تفكر، شكل روايي و قصه پردازي هاي مشترك باشند و نكته بعد اين است كه ما با نشانه هايي بيانگر اين واقعيت مواجهيم كه قصه ها و روايات بسياري از هند به ايران مي آمده و در ايران بال و پر پيدا مي كرده و ايران معبري براي گذر زمان اين قصه ها به غرب بوده است.
• گفتيد كه در هزار و يك شب از فرهنگ هاي مختلف داستان هايي وجود دارد، با وجود اين كه هزار و يك شب، مؤلف واحدي ندارد، آيا مي توان اين حذف و اضافه داستان ها را به مترجمان نسبت داد؟
بله هزار و يك شب به ايران مي آيد و يك سري داستان ها به آن اضافه مي شود، در جهان غرب هم همين گونه و حتي از يونان هم قصه هايي به آن اضافه مي شود، البته قطعا از طريق ايران، معمولا در مورد هزار و يك شب اصطلاح قصه آكاردئوني را به كار مي برند. يعني ما توانايي اين را داريم كه مدام اين پره ها را اضافه كنيم. عده اي معتقدند كه ترجمان اين كار و اشكال جديدتر هزارو يك شب ، قطعا كار مترجمان است .اما در اشكال قديمي تري اين قصه ها زبان به زبان مي گشته و كاملا قالب فرهنگي شفاهي داشته است. حتي مترجمان نيز، قصه ها را از داستان هاي عاميانه گرفته اند. يكي از رشته هايي كه در مورد هزار و يك شب، خيلي كاربرد دارد اين است كه تك تك قصه ها را تبارشناسي كنيم. مثلا قصه هاي هارون الرشيد كه بخش چشمگيري از هزار و يك شب را مي گيرد، كاملا مشخص است كه قصه عربي است. قصه هاي انگشتر، طلسم و جادو، مصري است. چون به عقيده «مياگرهات» مردم مصر، آنقدر كُند بودند كه هميشه دوست داشتند يك انگشتر يا چراغ جادويي باشد تا كارهايشان را انجام دهد. قصه هاي عشق و سحر كه براي رسيدن به عشق بايد مسافتي را طي كنند، قصه هاي ايراني است و قصه هايي كه انسان به حيوان و حيوان به اشياء تبديل مي شود، قصه هاي هندي است. البته امكان دارد نتوانيم قاطعانه در اين زمينه اظهارنظر كنيم، اما نشانه ها آن قدر هست كه مي توانيم گمان نزديك به يقين داشته باشيم.
• آيا هميشه فقط مي توانيم، قصه ها را به لحاظ مضمون، تبارشناسي كنيم يا قصه ها از نظر پرداخت داستاني هم متفاوت هستند؟
قصه ها به لحاظ پرداخت داستاني هم متفاوت هستند مثلا اين شيوه قصه در قصه در بعضي از موارد به لايه چهارم و پنجم مي رسد. مثلا وقتي يك قصه را شهرزاد تعريف مي كند، اين قصه در ادامه به قصه ديگري مي رسد، سپس قصه بعدي و بعدي هم همين گونه تا سرانجام ما به يك نقطه مركزي مي رسيم و بعد يكي يكي سرجاي اولمان برمي گرديم. اين نشانه ها به ما مي گويد كه ساختار اين قصه ها، به قصه هاي هندي نزديك است. بعضي از قصه ها، خيلي موجز و كوتاهند و معمولا با اين جمله شروع مي شود كه راويان اين طور گفته اند.»
اين قصه ها، معمولا به اعراب تعلق دارد. چون آنها از سنت حديث برخوردارند.
• آيا شيوه حكايت نويسي پندآموز ما تحت تأثير ادبيات عرب است يا اين كه سابقه تاريخي آن به متون قديمي تري مثل هزار و يك شب مي رسد؟ به عنوان مثال حكايت هاي سعدي و...
بعد از اسلام ما شاهد تأثير اعراب بر تفكر ايران هستيم. ما مي توانيم تأثير اعراب را حتي در حكايت ها نيز ببينيم. در آستانه قرن پنجم و ششم نثر ما مقاومت خود را در برابر فارسي نويسي از دست مي دهد و به تدريج عربي نويسي در فارسي متداول مي شود. اين روند حتي در آثار فردوسي و رودكي نيز ديده مي شود، ما به تدريج حتي در بافت كلمات هم با فرهنگ جمعي عرب مواجه مي شويم.
• به لحاظ شخصيت پردازي، داستان هاي هزار و يك شب چه ويژگي هايي دارند؟
اين كتاب در شخصيت پردازي، به شدت متنوع است. يعني به طرز حيرت انگيزي از قشرها و طبقات مختلف، شخصيت هايي در هزار و يك شب حضور دارند. درست برعكس شاهنامه كه در آن تنوع، بيشتر در قصه ها است نه در شخصيت ها! شخصيت ها همه از يك رده بالاتر هستند. در شاهنامه آدم هاي بد، واكنش هاي مشابه و آدم هاي خوب هم واكنش هاي مشابه نشان مي دهند، اما در هزار و يك شب، شخصيت هاي متفاوتي از شاه گرفته تا دلاك حمام وجود دارد و جذابيت فوق العاده قصه در، همين موضوع است. چون اين قصه ها را مردم ساخته اند ردپاي همه شان نيز در هزار و يك شب ديده مي شود. اما ويژگي دوم اين كتاب به لحاظ شخصيت پردازي، در نگاه خاصي است كه به زن ها دارد. درحالي كه در ادبيات رسمي ما، معمولا زن ها شخصيت هايي حاشيه اي هستند اما در هزار و يك شب، زن ها شخصيت هاي اصلي هستند و اتفاقا بسيار متنوع! مثلا زني مثل «دليله محتاله» وجود دارد كه يك زن زيرك شياد و دروغگو است نقطه دليله به نوعي يك ماكياول زن است. در طرف ديگر قصه يك زن معصوم و پاك را مي بينيم كه حتي خدا، قوانينش را روي زمين به خاطر او تغيير مي دهد.
|
|
نكته سوم، شخصيت پردازي اين قصه ها به روانكاوي اثر بازمي گردد، شخصيت هاي هزار و يك شب از منظر روانكاوي به شدت قابل بررسي هستند.
مي توان گفت اين كتاب به لحاظ شخصيت پردازي، كتاب بي نظيري است و در ايران، كمتر كتاب يا مجموعه اي را ديده ام كه به لحاظ شخصيت پردازي، چنين تنوع بي نظيري داشته باشد.
• حضور بعضي از شخصيت هاي تاريخ عرب مثل هارون الرشيد و معاويه و... در داستان هاي هزار و يك شب، آيا به عنوان ويژگي هاي تيپيكال شخصيت است يا اين كه با همان سابقه تاريخي در اين داستان ها حضور دارند؟
تمام شخصيت هاي تاريخي عرب كه در اين قصه ها وجود دارند، يك سابقه تاريخي كم رنگ يا پررنگ با مابه ازاهاي بيروني خودشان دارند، براي اين كه جعل قصه در تفكر عرب بعد از اسلام يك جور گناه محسوب مي شود و همه موظف هستند كه بگويند فلان راوي اين را گفته و به چشم خودش ديده است. بنابراين همه اين قصه ها يك پيشينه پنهان و يا آشكار تاريخي دارند. بعضي از آنها اصلا از يك داستان تاريخي نشأت گرفته اند. بنابراين اين قصه ها تا حدودي به تاريخ نزديك است اما نه آنچه كه در تاريخ رسمي ديده مي شود! بعضي جاها شما متوجه مي شويد كه هارون الرشيد در داستان هاي هزار و يك شب آدم منفي و بي اراده اي است و مثلا جعفر برمكي آدم دوست داشتني و اين امكان دارد متفاوت باشد با آنچه كه ما از تاريخ خلفاي عرب البته به زبان خودشان خوانده ايم.
• ادبيات امروز چه تأثيراتي از هزار و يك شب گرفته است؟
تأثير هزار و يك شب در ادبيات غربي كاملا مشهود است. كساني هستند كه به اين كتاب اشاره كرده اند، مثل ماركز و به خصوص بورخس كه در اين زمينه سخنراني و مقاله دارد و حتي كتاب هايش نيز به هزار و يك شب نزديك است و يا پروست.
اما در ادبيات ايران، اين نكته كمتر ديده مي شود. براي اين كه يك مهر خلاف تابوهاي عمومي به اين كتاب خورد ه است و انگار مردم واهمه دارند كه به اين كتاب نزديك شوند، بنابراين به جاي اين كه به فرهنگ جامعه نزديك شود، از آن دور مي شود. ولي مي دانم كه آقاي بيضايي فيلم نامه اي براساس هزار و يك شب نوشته است و حتي در كارهايش هم مايه هايي از هزار و يك شب ديده مي شود و مطمئن هستم كه مرحوم علي حاتمي هم با اين قصه ها آشنا بوده است.
ولي به طور كلي حضور هزار و يك شب در ادبيات امروز ما چندان چشمگير نيست. همه اقوامي هم كه اين كتاب را ساخته اند از آن واهمه دارند. فكر مي كنم اين يك تفكر عمومي در ايران بوده است كه اگر كسي هزار و يك شب را تا پايان بخواند، مي ميرد! شايد اين تفكر آمده تا كسي اين كتاب را نخواند. قصه گويان اين كتاب را ساخته اند و ناگهان از دست ساخته خودشان وحشت كرده اند. البته هستند كساني در ايران كه زندگي شان را روي هزار و يك شب گذاشته اند، از آقاي اقليدي نام مي برم كه بسيار در اين زمينه تواناست و آقاي جلال ستاري كه اولين كتاب را درباره هزار و يك شب تأليف كرده است كه ارزش بسيار دارد.