چهارشنبه ۱ مرداد ۱۳۸۲ - شماره ۳۱۱۵- July, 23, 2003
بررسي خاستگاه هزار و يك شب گفت و گو با «نغمه ثميني»
مهرتابو بر هزار و يك شب
گفت و گو: مريم منصوري
002010.jpg

دنيازاد گفت: «اي خواهر! من از بي خوابي به رنج اندرم! طرفه حديثي برگوي تا رنج بي خوابي از من ببرد!
شهرزاد گفت: «اگر ملك اجازت دهد، بازگويم.» ملك را نيز خواب نمي برد و به شنودن حكايتي رغبتي تمام داشت و شهرزاد را اجازت گفتن داد.»
شهرزاد، با روايت حكايت هاي درهم پيچيده، قصه ملك شهرباز را هزار و يك شب به تعويق انداخت تا جان خود و هزار زن ديگر را رهانيده باشد از شمشير ملك.
عده اي معتقدند كه هزار و يك شب از هزار افسان هخامنشي آمده است اما در طي سال ها، اين روايت ها در بين اقوام مي چرخد، صيقل مي خورد، تغيير مي كند و شكل مي گيرد و از آن همه، شيوه  روايت هاي قصه در قصه هند، سفر و عشق در راه ايران و حكايت ها و شخصيت هاي تاريخي عرب و نشانه هايي از تمدن بابل، يونان و... طرفي مي گيرد.
اين كتاب جادويي سرچشمه الهام هنرمندان و پژوهش هاي فراوان قرار گرفته است، هر كدام از زاويه اي، و از اين ميان «نغمه ثميني» پژوهشگر و نمايشنامه نويس، در كتاب «عشق وشعبده» به بررسي تبارشناسي، دست مايه ها و ساختارشناسي داستان هاي هزار و يك شب پرداخته است.
علاوه بر اين، ثميني از سال ۷۴ به طور حرفه اي به نمايشنامه نويسي پرداخته و تاكنون جوايز بسياري را كسب كرده است. خاستگاه هزار و يك شب، منابع اين كتاب و بينش و فلسفه داستان ها و حكايت هاي آن را با ثميني به بحث گذشته ايم.
خاستگاه اوليه «هزار و يك شب» از كجاست؟
• هميشه اولين چيزي كه به شما نشانه هايي براي خاستگاه شناسي يك اثر مي دهد، مؤلف است. اما شما در هزار و يك شب با كتابي طرف هستيد كه فاقد مؤلف است، بنابراين شما اصلا نمي توانيد بگوييد كه اين كتاب متعلق به كجاست. در نهايت با اغماض مي توانيم بگوييم ايده اي است كه از هند شروع شده، در ايران بال و پر گرفته، در كشورهاي عربي كامل شده و در مصر هم به چاپ رسيده است. اگر بگوييم كه متعلق به تمام اقوام شرق است، بي راه نگفته ايم. حتي از چين و ژاپن در اين كتاب داستان هايي وجود دارد و حتي از يونان هم نشانه هايي در آن ديده مي شود، اما در نهايت نمي توان اين كتاب را از منظر خاستگاه شناسي مورد تحليل قرار داد.
پس با وجود نبود مؤلف شايد بتوانيم بگوييم كه اين كتاب از جمع آوري ادبيات شفاهي و عاميانه مردم ممالك مختلف حاصل شده است كه با تأويل هاي مخاطب ارتباط مستقيم دارد؟
• اين تأويل از جهاتي درست و قابل بحث است در نهايت هزار و يك شب جمع آوري صرف نيست، چون كتاب داراي يك ساختار واحد است و حتي گاهي مي بينيم كه توالي قصه ها داراي نظم خاصي است. احتمالا هم مي تواند اين طور باشد كه هوش ناخودآگاه اقوامي كه تكه هاي اين اثر را جمع آوري كرده و در كنار هم گذاشته اند، اين توالي را لحاظ كرده است. يعني مي توانيم نسبت به توالي داستان ها و اين كه چرا هر قسمت با يك داستان خاص تمام مي شود، بحث كنيم و اتفاقا به نتيجه هم برسيم. البته يك قسمتي از اين ها به تأويل هاي مخاطب برمي گردد و قسمتي ديگر از قضيه حدس و گمان فراتر مي رود تا آن جا كه احساس مي كنيم هوشي پشت اين نظم پنهان است.
آيا مي توانيم منبع اوليه، هزار و يك شب را هزار افسان ايراني بدانيم؟
• به نظر مي رسد كه هزار افسان به دوران پادشاهي هخامنشيان و اشكانيان تعلق داشته باشد. اين كتاب در زمان سلطنت ساسانيان، به دستور خسرو انوشيروان، با داستان هاي هندي ترجمه شده به زبان پهلوي، درآميخت و به شكل مجموعه اي كامل درآمد. هنوز هم پس از تمام فراز و فرودهاي تاريخي مي توان داستان هايي در باب انوشيروان در هزار و يك شب پيدا كرد كه احتمالا بازمانده همان دوران است. از آن جمله اند داستان هاي «انوشيروان عادل» و «انوشيروان و دختر دهاتي». البته ابن نديم در الفهرست آشكارا از هزار افسان پارسي سخن مي گويد و اشاره مي كند كه در هزار افسان نيز زني با شگرد قصه گويي مي تواند جان خود و ديگر زنان سرزمينش را نجات دهد و اين كتاب را مالامال از حكايت هاي كهن و مردمي سازد.
پس مي بينيم كه هزار افسان ايراني هم در شكل گيري هزار و يك شب دخيل بوده است و هم داستان هايي از خودش را به هزار و يك شب داده است. اما كليت هزار و يك شب قطعا در هند ساخته شده است و اصلا اين ساختار قصه در قصه كه اصطلاحا قصه هايي موزاييكي ناميده مي شود، از هند مي آيد. اين ايده هندي هاست كه از دل يك قصه، قصه اي ديگر بيرون مي آورند.
بينش و فلسفه اين نوع روايت در هند چيست؟
• اين ويژگي و اين ساختار دايره وار را مي توان در هنر مدرن مخصوصا در ادبيات نمايشي فرانسه پس از جنگ جهاني دوم نيز جست و جو كرد، اما زيرساخت حكمي و فلسفي آن در ادبيات هندي با هنر مدرن فرسنگها فاصله دارد. آمدن داستان در داستان و بازگشت به نقطه ابتدايي در هند، نه تنها نشانگر بيهودگي و پوچي جهان و چرخه زندگي نيست بلكه از اصيل ترين تفكر مذهبي و معنوي هندوان ناشي مي شود كه غايت آن رسيدن به روشنايي ادراك است. اين تفكر چيزي نيست مگر انديشه زادن و باززادن، مردن و باز زنده شدن. از خلال اين چرخه، انسان غايت و نهايت رنج را درك مي كند و درنهايت با دريافت حقيقت از زاده شدن دوباره معاف مي شود. اين اعتقاد پيچيده كه پيش از ظهور بودا رواج داشت و پس از آن نيز با آموزه هاي بودايي درآميخت، چنان با اعتقادات عامه مردم عجين شده بود كه ردپايش را مي توان در مثل ها و حكايت هاي ساده ساده نيز جست وجو كرد. عصاره و نتيجه اين طرز تفكر در ساختمان قصه هاي هندي، به شكلي قصه در قصه منجر مي شود. در تفكر هندي، يك بار زيستن براي كشف حقيقت كافي نيست، پس در حيطه داستان و حكايت نيز يك قصه مستقل نمي تواند هدفي را تأمين كند. بنابراين قصه هاي هندي در هم مي پيچند و از هم مي زايند. تفكر هندي هرگز يك قانون قاطع براي زندگي قائل نيست. زندگي هركدام از ما يك روايت است. پس هركس قصه اش را به ديگري مي سپارد و اين قصه ها هرگز پايان نمي يابند. پايان هر قصه، آغازي براي قصه بعدي است.
• اصولا در هنر شرق اين چرخش و تكرار ديده مي شود. آيا در آن زما ن هم شيوه داستان گويي «هزار افسان» تحت تأثير فرهنگ و ادبيات هند بوده است.
002025.jpg

تبادل فرهنگي بين ايران و هند، خيلي فراتر از نشانه هاي ظاهري كه اغلب مي دانيم بوده است. گاهي اوقات آن قدر تشابهات زياد است كه شما مي توانيد، فكر كنيد كه اين دو از يك نژاد و قوم هستند. مضاف بر اين كه ما تا مدت ها در تاريخ كشورمان، با هند هم مرز بوده ايم و اين خيلي مهم است. يعني ما رابطه مستقيم با هندي ها داشته ايم، از طرف ديگر بخشي از اقوام هند و آريايي به ايران مي آيند و بخشي ديگر به هند مي روند، بنابراين آنها مي توانند داراي تفكر، شكل روايي و قصه پردازي هاي مشترك باشند و نكته بعد اين است كه ما با نشانه هايي بيانگر اين واقعيت مواجهيم كه قصه ها و روايات بسياري از هند به ايران مي آمده و در ايران بال و پر پيدا مي كرده و ايران معبري براي گذر زمان اين قصه ها به غرب بوده است.
• گفتيد كه در هزار و يك شب از فرهنگ هاي مختلف داستان هايي وجود دارد، با وجود اين كه هزار و يك شب، مؤلف واحدي ندارد، آيا مي توان اين حذف و اضافه داستان ها را به مترجمان نسبت داد؟
بله هزار و يك شب به ايران مي آيد و يك سري داستان ها به آن اضافه مي شود، در جهان غرب هم همين گونه و حتي از يونان هم قصه هايي به آن اضافه مي شود، البته قطعا از طريق ايران، معمولا در مورد هزار و يك شب اصطلاح قصه آكاردئوني را به كار مي برند. يعني ما توانايي اين را داريم كه مدام اين پره ها را اضافه كنيم. عده اي معتقدند كه ترجمان اين كار و اشكال جديدتر هزارو يك شب ، قطعا كار مترجمان است .اما در اشكال قديمي تري اين قصه ها زبان به زبان مي گشته و كاملا قالب فرهنگي شفاهي داشته است. حتي مترجمان نيز، قصه ها را از داستان هاي عاميانه گرفته اند. يكي از رشته هايي كه در مورد هزار و يك شب، خيلي كاربرد دارد اين است كه تك تك قصه ها را تبارشناسي كنيم. مثلا قصه هاي هارون الرشيد كه بخش چشمگيري از هزار و يك شب را مي گيرد، كاملا مشخص است كه قصه عربي است. قصه هاي انگشتر، طلسم و جادو، مصري است. چون به عقيده «مياگرهات» مردم مصر، آنقدر كُند بودند كه هميشه دوست داشتند يك انگشتر يا چراغ جادويي باشد تا كارهايشان را انجام دهد. قصه هاي عشق و سحر كه براي رسيدن به عشق بايد مسافتي را طي كنند، قصه هاي ايراني است و قصه هايي كه انسان به حيوان و حيوان به اشياء تبديل مي شود، قصه هاي هندي است. البته امكان دارد نتوانيم قاطعانه در اين زمينه اظهارنظر كنيم، اما نشانه ها آن قدر هست كه مي توانيم گمان نزديك به يقين داشته باشيم.
• آيا هميشه فقط مي توانيم، قصه ها را به لحاظ مضمون، تبارشناسي كنيم يا قصه ها از نظر پرداخت داستاني هم متفاوت هستند؟
قصه ها به لحاظ پرداخت داستاني هم متفاوت هستند مثلا اين شيوه قصه در قصه در بعضي از موارد به لايه چهارم و پنجم مي رسد. مثلا وقتي يك قصه را شهرزاد تعريف مي كند، اين قصه در ادامه به قصه ديگري مي رسد، سپس قصه بعدي و بعدي هم همين گونه تا سرانجام ما به يك نقطه مركزي مي رسيم و بعد يكي يكي سرجاي اولمان برمي گرديم. اين نشانه ها به ما مي گويد كه ساختار اين قصه ها، به قصه هاي هندي نزديك است. بعضي از قصه ها، خيلي موجز و كوتاهند و معمولا با اين جمله شروع مي شود كه راويان اين طور گفته اند.»
اين قصه ها، معمولا به اعراب تعلق دارد. چون آنها از سنت حديث برخوردارند.
• آيا شيوه حكايت نويسي پندآموز ما تحت تأثير ادبيات عرب است يا اين كه سابقه تاريخي آن به متون قديمي تري مثل هزار و يك شب مي رسد؟ به عنوان مثال حكايت هاي سعدي و...
بعد از اسلام ما شاهد تأثير اعراب بر تفكر ايران هستيم. ما مي توانيم تأثير اعراب را حتي در حكايت ها نيز ببينيم. در آستانه قرن پنجم و ششم نثر ما مقاومت خود را در برابر فارسي نويسي از دست مي دهد و به تدريج عربي نويسي در فارسي متداول مي شود. اين روند حتي در آثار فردوسي و رودكي نيز ديده مي شود، ما به تدريج حتي در بافت كلمات هم با فرهنگ جمعي عرب مواجه مي شويم.
• به لحاظ شخصيت پردازي، داستان هاي هزار و يك شب چه ويژگي هايي دارند؟
اين كتاب در شخصيت پردازي، به شدت متنوع است. يعني به طرز حيرت انگيزي از قشرها و طبقات مختلف، شخصيت هايي در هزار و يك شب حضور دارند. درست برعكس شاهنامه كه در آن تنوع، بيشتر در قصه ها است نه در شخصيت ها! شخصيت ها همه از يك رده بالاتر هستند. در شاهنامه آدم هاي بد، واكنش هاي مشابه و آدم هاي خوب هم واكنش هاي مشابه نشان مي دهند، اما در هزار و يك شب، شخصيت هاي متفاوتي از شاه گرفته تا دلاك حمام وجود دارد و جذابيت فوق العاده قصه در، همين موضوع است. چون اين قصه ها را مردم ساخته اند ردپاي همه شان نيز در هزار و يك شب ديده مي شود. اما ويژگي دوم اين كتاب به لحاظ شخصيت پردازي، در نگاه خاصي است كه به زن ها دارد. درحالي كه در ادبيات رسمي ما، معمولا زن ها شخصيت هايي حاشيه اي هستند اما در هزار و يك شب، زن ها شخصيت هاي اصلي هستند و اتفاقا بسيار متنوع! مثلا زني مثل «دليله محتاله» وجود دارد كه يك زن زيرك شياد و دروغگو است نقطه دليله به نوعي يك ماكياول زن است. در طرف ديگر قصه يك زن معصوم و پاك را مي بينيم كه حتي خدا، قوانينش را روي زمين به خاطر او تغيير مي دهد.
002030.jpg

نكته سوم، شخصيت پردازي اين قصه ها به روانكاوي اثر بازمي گردد، شخصيت هاي هزار و يك شب از منظر روانكاوي به شدت قابل بررسي هستند.
مي توان گفت اين كتاب به لحاظ شخصيت پردازي، كتاب بي نظيري است و در ايران، كمتر كتاب يا مجموعه اي را ديده ام كه به لحاظ شخصيت پردازي، چنين تنوع بي نظيري داشته باشد.
• حضور بعضي از شخصيت هاي تاريخ عرب مثل هارون الرشيد و معاويه و... در داستان هاي هزار و يك شب، آيا به عنوان ويژگي هاي تيپيكال شخصيت است يا اين كه با همان سابقه تاريخي در اين داستان ها حضور دارند؟
تمام شخصيت هاي تاريخي عرب كه در اين قصه ها وجود دارند، يك سابقه تاريخي كم رنگ يا پررنگ با مابه ازاهاي بيروني خودشان دارند، براي اين كه جعل قصه در تفكر عرب بعد از اسلام يك جور گناه محسوب مي شود و همه موظف هستند كه بگويند فلان راوي اين را گفته و به چشم خودش ديده است. بنابراين همه اين قصه ها يك پيشينه پنهان و يا آشكار تاريخي دارند. بعضي از آنها اصلا از يك داستان تاريخي نشأت گرفته اند. بنابراين اين قصه ها تا حدودي به تاريخ نزديك است اما نه آنچه كه در تاريخ رسمي ديده مي شود! بعضي جاها شما متوجه مي شويد كه هارون الرشيد در داستان هاي هزار و يك شب آدم منفي و بي اراده اي است و مثلا جعفر برمكي آدم دوست داشتني و اين امكان دارد متفاوت باشد با آنچه كه ما از تاريخ خلفاي عرب البته به زبان خودشان خوانده ايم.
• ادبيات امروز چه تأثيراتي از هزار و يك شب گرفته است؟
تأثير هزار و يك شب در ادبيات غربي كاملا مشهود است. كساني هستند كه به اين كتاب اشاره كرده اند، مثل ماركز و به خصوص بورخس كه در اين زمينه سخنراني و مقاله دارد و حتي كتاب هايش نيز به هزار و يك شب نزديك است و يا پروست.
اما در ادبيات ايران، اين نكته كمتر ديده مي شود. براي اين كه يك مهر خلاف تابوهاي عمومي به اين كتاب خورد ه است و انگار مردم واهمه دارند كه به اين كتاب نزديك شوند، بنابراين به جاي اين كه به فرهنگ جامعه نزديك شود، از آن دور مي شود. ولي مي دانم كه آقاي بيضايي فيلم نامه اي براساس هزار و يك شب نوشته است و حتي در كارهايش هم مايه هايي از هزار و يك شب ديده مي شود و مطمئن هستم كه مرحوم علي حاتمي هم با اين قصه ها آشنا بوده است.
ولي به طور كلي حضور هزار و يك شب در ادبيات امروز ما چندان چشمگير نيست. همه اقوامي هم كه اين كتاب را ساخته اند از آن واهمه دارند. فكر مي كنم اين يك تفكر عمومي در ايران بوده است كه اگر كسي هزار و يك شب را تا پايان بخواند، مي ميرد! شايد اين تفكر آمده تا كسي اين كتاب را نخواند. قصه گويان اين كتاب را ساخته اند و ناگهان از دست ساخته خودشان وحشت كرده اند. البته هستند كساني در ايران كه زندگي شان را روي هزار و يك شب گذاشته اند، از آقاي اقليدي نام مي برم كه بسيار در اين زمينه تواناست و آقاي جلال ستاري كه اولين كتاب را درباره هزار و يك شب تأليف كرده است كه ارزش بسيار دارد.

نگاه ديگر
چيرگي عشق بر مرگ
002020.jpg
حميد شقاقي
هزارو يك شب را شايد بتوان آئينه اي تمام نما از تمدن اسلامي آن هم در دوراني كه در اوج جلال و شكوه بوده است، انگاشت. داستان معروف هزار و يك شب، امتزاجي است از افكار بلند و پرارج و در عين حال، تجربه اي پيش پا افتاده از صفاتي كه درون ضمير بشر نهفته است. به عبارتي هزار و يك شب داستان چيرگي عشق بر مرگ و داستان پويايي عشق و ايستايي مرگ است. در هزار و يك شب به نمايندگان اكثر طبقات يا اصناف جامعه چون سلطان، وزير، بازرگان، قاضي، نظامي، مرد شهري و روستايي، زن زيباي مكار، غلام و كنيز و... باز مي خوريم كه در اين ميان، هر كس از كوچك و بزرگ، فقير و غني و دولتمرد به كار خود مشغول است و با صحبت و صداقت سرگرم ايفاي نقشي است كه بر عهده دارد و گاه خصوصيات و احساسات برخي از آنان به صورت زنده و جاندار نمودار شده است. اما نكته مهم در اين داستان اين است كه قهرمانان اين كتاب به هيچ وجه برابر حكم بي چون و چراي سرنوشت خويش فرمانبردار محض نيستند و هميشه با ميل و رغبت به تقدير گردن نمي نهند.
هزار و يك شب داستاني است كه از دفترهاي بسيار فراهم شده است و اگر چه يك قصه است كه شهرزاد با هزار و يك حديث باز گفته است ولي حكايت هاي آن، همه به نوعي با هم پيوند دارند. اين كتاب كه دو هزار سال پيش پديد آمده است از آداب ملل قديم شرق مانند هندي، ايراني، ترك و عرب بهره گرفته است. چرا كه ريشه داستان هزار و يك شب را به دوران ساسانيان وحتي هخامنشيان منسوب مي دانند. اين كتاب سپس در شهرهاي بزرگ ساسانيان، اسلام و خلفاي عباسي و فاطمي و اعقابشان، نسل به نسل و دست به دست پيش رفته است. بنا بر اين هزار و يك شب از اين منظر از كيفيت زندگاني و راههاي معاش و طرق معاشرت و رزم و بزم، تجارت و زراعت در كشورهاي مختلف آسيا بويژه شام، ايران، عراق و مصر و جزيره العرب بهترين تصويراست. به همين خاطراست كه شهرزاد پرده اي دل انگيز از خلقيات و روحيات مردم شرق زمين تصوير كرده است. شايسته ترين، طبيعي ترين، بارورترين و آزادترين زندگي و نيز شادترين آنها از زيبايي ها و خوشبختي ها و عشق و حقيقت در حكايت هاي شهرزاد متجلي شده است. بنا بر اين، اين داستان در مدينه اسلامي وارد شده است و تغيير صورت يافتن اين داستان در افق فكري مسلمين و ادغام شدن آنها با داستان هاي مشابه و يكي شدن قهرمانان اين داستان ها مطرح شده است.
اما حديث عشق در هزار و يك شب گاه بيان بي پرواي مهرورزي و كامجويي است و گاه وصف تابناك عشقي معنوي. اما هيجان و التهاب عشق حتي آنجا كه عميقاً شهواني است باز هم از شور و غوغاي عشقي عرفاني خالي نيست. در واقع هم صفا و پاكي و شيدايي و بي خويشتني است و هم تمناي دل و خواهش جان است.
اما مسلماً هزار و يك شب در حال حاضر، يعني آن چيزي كه به زمان حال رسيده است قطعاً با افسانه ها و داستان هاي زمان خودش بسيار تفاوت دارد. چرا كه در همه اين سالها، بخش هايي به اين دفتر اضافه شده است و از اين منظر ريشه هاي فراواني از فرهنگ ايراني، هندي، عرب را در خود آميخته است. البته بسياري از كارشناسان عقيده دارند كه هزار و يك شب ريشه اي هنري و ايراني دارد. دليل اصلي آنها در اثبات ريشه هنري و ايراني نيز به سخن مسعودي و دو ديگر نوشته ابن نديم بر مي گردد. چرا كه ذكر هزار و يك شب نخستين بار در «مروج الذهب و معاون الجوهر» تاليف ابوالحسن علي بن حسين بن علي مسعودي مي رود.
در پايان به اين نكته بايد اشاره كرد كه هزار و يك شب اگر چه اثري است كه بسيار خوب پديده تنوع و وحدت فرهنگ عرب را نشان مي دهد ولي به تحقيق نمي توان گفت كه داستان هاي هزار و يك شب همه از ايران اقتباس شده است. ولي شالوده بسياري از داستان هاي آن و اشخاص ايراني آن چون شهرزاد و شهريار از منابع ايراني برگرفته شده است.

چكيده
فراموشي
اوايل مي مردم براي پايان دوران مدرسه و رفتن به دانشگاه
بعدها مي مردم براي اتمام تحصيلات دانشگاه و رفتن بر سر كار
بعد از آن مي مردم براي ازدواج و بچه دار شدن
چند سال بعد مي مردم براي ديدن روزي كه بچه ها به مدرسه بروند و...
اواخر مي مردم براي بازنشسته شدن
و حالا، دارم مي ميرم.
اما... من يادم رفت كه زندگي كنم
ترجمه: حبيب يوسف زاده

همگام با انديشه ورزان جهان -۴
جيمز، ويليام
002015.jpg
دكتر محرم آقا زاده
آمريكايي، تولد: اول ژانويه ۱۸۴۲، نيويورك سيتي: وفات: ۲۶ اگوست ۱۹۱۰، چوكورو، نيوهمپشاير. روان شناس؛ پراگماتيست. علايق: فلسفه مذهب. تحصيل: در دانشگاه ژنو، ۶۰-۱۸۵۹؛ دانشگاه هاروارد ۶۷-۱۸۶۱؛ دانشگاه برلين ۶۸-۱۸۶۷؛ هاروارد ۶۹-۱۸۶۸ و اخذ فوق ليسانس در سال ۱۸۶۹. تحت تأثير: رنوويه و پيرس. مناصب: استاد راهنما، ۸۰-۱۸۷۲، استاديار ۸۵-۱۸۸۰، استاد روان شناسي و فلسفه ۱۹۰۷-۱۸۸۵ در دانشگاه هاروارد.
ويليام جيمز فرزند هنري، نويسنده و استاد برجسته تعالي گرا، و برادر كوچكتر داستان نويس معروف هنري جيمز است. جيمز در كودكي به صورت غيررسمي در اروپا آموزش را آغاز كرد و پس از اقامت هاي كوتاه در نيوپورت، جزيره رود كه خود را براي كار در زمينه چهره پردازي آماده مي كرد، وارد دانشگاه هاروارد شد. تحصيلات رسمي خود را ناتمام گذاشت تا با حيات علمي به سرپرستي لويي آگاسيز عازم آمازون شود و همچنين در اروپا به تحصيل پردازد. جيمز در ايام جواني به سبب بيماري جسماني و افسردگي رواني به نوشته هاي فيلسوف فرانسوي، شارل رنوويه علاقه مند شد چون افسردگي اش با فرمول او مبني بر انتخاب يا اراده براي رها شدن درمان شد و در سال ۱۸۷۶، اولين لابراتوار روان شناسي را در هاروارد، ايالات متحده تأسيس كرد. اثر جامع اصول روان شناسي (۱۸۹۰) موجب شهرت بين المللي او شد. جيمز در مقدمه كتاب از قصد خودمبني بر استقرار روان شناسي به عنوان علم طبيعي سخن مي راند. كتاب اصول ضمن كمك به يافته ها و تئوري هاي روان شناسان تجربي به ويژه روان شناسان آلماني، كل تاريخ روان شناسي درون نگرانه و اساساً بريتانيا را موجب شد. بدين ترتيب، روان شناسي جيمز از دو شاخه تشكيل مي شود، يكي برمبناي بيولوژي است كه با نظريه تكاملي داروين متحول گشته بود كه پاسخگوي تحقيقات تجربي فيزيولوژي و رفتار است. آگاهي مندي عمل ارگانيسم بيولوژيكي وابسته به مغز در نظر آورده مي شود كه ابزاري براي سازگاري ارگانيسم با محيط خود است و سعي در تحقق مقاصد آن دارد. شاخه ديگر برپايه روش درون بيني استوار است كه روان شناسي تداعي گرا را با توصيف آگاهي مندي به مثابه جريان احساسات و ايده ها اصلاح كرد. مفهوم «جريان آگاهي مندي» به ادبيات تسري يافت و به عنوان مثال در آثار گرترود اشتاين، از شاگردان جيمز، متجلي گشت. تأثير جيمز در روان شناسي بسيار ژرف بود به طوري كه پايه گذاري روش هاي آزمايش را رواج داد. در فلسفه بر چرخش ديويي از هگلي گرايي به سمت ابزارگرايي تأثير گذاشت و به شكل گيري اصطلاحات علمي و بينش پديدارشناسي هوسرل كمك كرد. علاقه جيمز به فلسفه بيشتر شد و در موازات علاقه اش به روان شناسي قرار گرفت. مقاله هاي اوليه او به بحث درباره مسأله عقلانيت، مسأله غامض جبرگرايي، فيلسوف اخلاقي و زندگي معنوي مي پردازد. جيمز در مقاله «ميل به عقيده» (۱۸۹۷) درباره حق داشتن عقايد مذهبي و اخلاقي حتي در صورت عدم وجود شواهد منطقي يا واقعي اظهار نظر مي كند. اگر در فرضيه اي ،انتخاب عقيده اي زنده، اجباري و لحظه اي باشد- يعني اگر معتقد باشيم كه در زندگي تفاوت اساسي بوجود مي آورد- آنگاه با فرض اينكه با منطق و واقعيت ها مطابقت دارد، طبيعت احساسي و نفساني ما بايد به رغم نبود شواهد به آن معتقد شود. جيمز اظهار داشت كه اعتقاد مذهبي داراي دو فرضيه است: ۱- اين كه خداوند، جاودانگي آرمان ها و ارزش هاي مطلوب انسان را تضمين مي كند؛ ۲- اعتقاد به مورد اول، انسان را به ساختن دنيايي بهتر تشويق مي كند و بقا و پيروزي اين آرمان ها و ارزش ها را شدت مي بخشد. علاقه جيمز به مذهب پايدار است. او به ياد پدر كتاب آثار ادبي هنري جيمز فقيد (بوستون: جيمزآر. اسگود و شركاء ۱۸۸۵) را با مقاله اي طولاني در مقدمه آن ويرايش كرده بود. با اين تفاوت كه پدر در عين فلسفه بافي به سوي تعالي گرايي و خداشناسي عرفاني سويدنبرگ كشيده مي شود و پسر با روان شناسي بر گزارشات تجربي و مطالعات باليني تكيه مي كند. جيمز از يك سو با قرين ساختن نام خود با تحقيقات رواني و جستار در پديده هاي مستور، در آغوش روح گرايان مي افتد و در عين حال تحقير روان شناسان حرفه اي را به جان مي خرد. از ديگر سو، يكي از بزرگترين آثار روان شناسي مذهبي، تنوع تجربه مذهبي (۱۹۰۳) را خلق مي كند. كتاب تنوع جيمز طبق سخنراني هاي گيفورد در ادينبرگ به بررسي مذهب به همانگونه كه در تجارت فردي ظاهر مي شود، مي پردازد. مذهب نه به صورت اجتماعي يا قراردادي كه به شكل فردي مورد توجه قرار گرفته است. خداشناسي جيمز در خصوص تجربه مذهبي مثلاً «عقل سالم»، «روح بيمار»- پابرجا مانده است. اما تئوري ساختار مشترك تمام تجارب مذهبي سطحي و ساده مي نمايد. ويژگي تجربه مذهبي با ساختاري پويا در ابتدا شامل حالتي روان شناسانه است كه در آن نيازي احساس مي شود؛ در گام بعدي به سطح عميق تر آگاهي مندي قدم مي گذارد كه خود آن به آگاهي مندي كائنات متصل است و مرحله آخر، اصلاح حالت اول با استفاده از انرژي دادن دوباره به فرد است.
جيمز در خطابه سال ۱۸۹۸ خود با عنوان «مفاهيم فلسفي و نتايج علمي» در جمع اتحاديه فيلسوفان دانشگاه كاليفرنيا در بركلي براي تبيين فلسفه خود از واژه «پراگماتيسم» استفاده كرد كه از چارلز پيرس اخذ كرده بود. پراگماتيسم بر عمل به مثابه هدف تفكر تكيه مي كرد و مفاهيم را بر حسب تأثيرات علمي شان در نظر مي گرفت و بدين ترتيب جيمز مفهوم پراگماتيسم را در جهان رايج ساخت. پراگماتيسم جيمز با پيوستن به انبوهي از متفكران آمريكا و اروپا- اوستوالد در برلين، پاپيني در رم، ف.س.س. شيلر در آكسفورد، برگسن در پاريس، ديويي در شيكاگو- به رغم تحير پيرس با جريان هاي فكري پوزيتيويسم، سودگرايي، نام گرايي و ضدروشنفكرگرايي همگرا شد. جيمز كتاب پراگماتيسم خود را به جي.س.ميل تقديم و اظهار كرد كه اين واژه براي مفهوم حقيقت و اصل منفعتي به كار مي رود كه ميل در تحليل «خير» در آن بهره جسته است. براي جيمز، پراگماتيسم روش حل مسائل متافيزيكي و تئوري حقيقت بود. روش تجويزي پراگماتيسم اين بود كه تئوري هاي متافيزيكي نظير هم بايد با توجه به تفاوتي كه در زندگي معتقدان به آنها بوجود مي آورد ارزيابي شوند. اگر تفاوتي وجود نداشت پس بحث درباره تئوري ها امري بيهوده است. مفهوم پراگماتيستي حقيقت، پوياست: در اين مفهوم، حقيقت يك فرضيه شامل نتايج موفقيت آميز اعتقاد به آن است. تئوري حقيقت جيمز بلافاصله انتقاداتي را برانگيخت كه پاسخ او به انتقادات و ساير مقالات مربوط به اين موضوع در كتاب «معناي حقيقت» (۱۹۰۹) منتشر گرديد. جيمز همچنين از تجربه گرايي راديكال حمايت كرد. تجربه گرايي راديكال به عكس تجربه گرايي سنتي معتقد است كه روابط به همان سرعت كيفيات در تجربه ارايه مي شوند؛ جيمز اين موضوع را واقعيت مي دانست. به علاوه اين تجربه گرايي، از بعد روش شناسي اظهارمي دارد كه هيچ چيز به عنوان واقعيت پذيرفته نمي شود مگر با آزمايش تجربي در مدتي ثابت شود. علاوه بر اين نتيجه كلي اين است كه بخش هاي تجربه به وسيله روابط تجربه شده به هم متصل مي شوند. بدون اينكه به اصل تجربي- متعالي متوسل شوند. همانگونه كه پراگماتيسم جيمز تأثير شگرفي برفلسفه آمريكا به ويژه بر ابزار گرايي جان ديويي گذاشت، تجربه گرايي راديكال اش نيز به ظهور رئاليسمي جديد و به تناوب آن تجربه گرايي منطقي كمك كرد. تلاش جميز براي تبيين، متافيزيكي كه به وسيله تعميم تجربه گرايي راديكال مطرح شده است. در جهان متكثر (۱۹۰۹) آخرين كتابي كه در زمان حياتش به چاپ رساند، مجال بيان مي يابد. طبق سخنراني هاي هيبرت اودر آكسفورد، اثر فوق انتقاد از ايده آليسم مطلق و عقل گرايي است و در آثار برگسن و پيرس نور اميدي از تغيير، شانس، تكثرگرايي در متافيزيك زمان گرا را مي بيند. جيمز سعي كرده بود اين متافيزيك را در اثر جامع و هم عرض با كتاب اصول روان شناسي گردآورد. گرچه او ظهور فلسفه فراگرد خوب را آغاز كرد اما مرگ به تلاش هاي او خاتمه داد. دست نوشته ناتمام او پس از مرگش با عنوان برخي مسايل فلسفه (۱۹۱۱) منتشر شد.

فرهنگ
ادبيات
اقتصاد
زندگي
سياست
علم
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  زندگي  |  سياست  |  علم  |  فرهنگ   |  ورزش  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |