چهارشنبه ۱ مرداد ۱۳۸۲ - شماره ۳۱۱۵- July, 23, 2003
فاكنر و همينگوي چگونه مي نوشتند؟
نويسنده اي با يك قهرمان نويسنده اي بدون قهرمان
مسعود ميرزا پور
001985.jpg

«امانوئل كانت» فيلسوف نامدار عصر روشنگري معتقد است شناخت واقعي از هستي هيچگاه به دست نمي آيد و معرفت حقيقي و يقيني شكل نمي گيرد. او دليل اين مدعاي خود را اينچنين بيان مي كند كه معرفت هايي كه از جهان خارج به دست انسان مي رسد از قالب هاي پس زمينه ذهن آدمي مي گذرد و شكل همان قالب را به خود مي گيرد.
بنابراين هر انسان بر اساس قالب هايي كه در پس زمينه ذهني خود دارد مي تواند نسبت به هستي معرفت پيدا كند.
اگر نظريه كانت را به ادبيات تعميم دهيم و به شناخت سبك يك نويسنده بپردازيم طبعاً سخن «رولان بارت» برايمان معناي دقيق تري خواهد يافت. نظرگاه بارت در تعريف سبك اينچنين است كه؛ سبك را سرگذشت نويسنده مي سازد و «سبك ريتم جسماني و تجارب شخصي او را باز مي تاباند و كاملاً شخصي و خصوصي است» بنابراين تعريف؛ سبك داده اي جسماني است.
حال اگر اين تعريف «رولان بارت» را درباره سبك به تعريفي كه كانت از دريافت واقعيت مي دهد نزديك كنيم مي توان به يك نتيجه كلي رسيد: سبك بر اساس دريافت هاي نويسنده از زندگي واقعي و با توجه به قالب هاي ذهني او شكل مي گيرد، كه اين قالب هاي ذهني را تجربه و سرگذشتي كه نويسنده از سرگذرانده است تشكيل داده اند.
با توجه به تالي سطرهاي پيشين مي توان گفت ديدي كه «ارنست همينگوي» با قدي حدود ۱۸۸ سانت و با خصوصيات اخلاقي خاص و حرفه هاي مهيج و گوناگون چون شكار كوسه، بوكس، گاوبازي و... نسبت به هستي دارد و شكل دهنده سبك نوشتاري او نيز هست با ديدي كه ويليام فاكنر با قدي ۱۵۰ سانتي و خصوصيات پيچيده ذهني اش به هستي دارد كاملاً متفاوت است.
در اين نوشتار تلاش شده است تفاوت هاي سبكي اين دو نويسنده بزرگ، تأثيرگذار و صاحب سبك آمريكايي مورد بررسي قرار گيرد.
تفاوت هاي سبك فاكنر و همينگوي را در چهار محور مي توان مقايسه كرد:
الف) فرم نوشتاري و ساختار داستاني
ب) درونمايه
ج) شخصيت پردازي
د) وزن فلسفي
الف) فرم نوشتاري و ساختار داستاني
ساختار رمان هاي فاكنر پيچيده و ثقيل  بوده و براي خواننده اي كه اولين بار كتابي از او را براي مطالعه برمي گزيند ناهموار است. فاكنر با استفاده از آرايه هاي خاص ادبي و به كارگيري الفاظ مغلق و پيچيده به «قلنبه بافي» دست مي زند، يعني با استفاده از اصطلاحات ادبي فراوان و جملات و كلمات پيچيده و پشت سر هم به نثري اديبانه مي پردازد.
او همچنين با استفاده از يك سلسله داستان هاي جانبي، مستقيم و يكراست سراغ اصل مطلب نمي رود بلكه به كمك همين داستان هاي جنبي بر پيچيدگي رمان هايش مي افزايد.
جملاتي كه فاكنر براي داستان هاي خود برمي گزيند گاه از يك صفحه هم فراتر مي رود، با استفاده از ويرگول اين جملات به هم متصل را آنقدر ادامه مي دهد تا به نقطه اي در صفحات بعدي كتاب برسد. طولاني بودن جملات فاكنر از اختصاصات سبكي اوست.
او به كمك همين جملات طولاني صحنه هاي دراماتيك فراواني خلق مي كند تا آخرين نقطه احساس خواننده خود را با تلنگري به سوي خود بكشاند.
استفاده از واژگان مركب در رمان هاي فاكنر فراوان به چشم مي خورد (شيوه اي كه قبل از او هنري جيمز و جويس به آن پرداختند) و اين بر ابهامات و پيچيدگي هاي دروني آثار او افزوده است.
بديهي است كه فاكنر نويسنده اي لفاظ است كه با استفاده از بازيهاي لفظي و زباني به «نويسنده اي ناهموار» شهرت يافته است. دلايل اين ناهمواري و پيچيدگي را مي توان در: جملات طولاني، آرايه هاي ادبي، داستانهاي جنبي، بازي با لفظ و... دانست.
در نقطه مقابل فاكنر همينگوي قرار دارد؛ همينگوي هيچ گاه به بازي زباني و لفظي نمي پردازد و در واقع به آن اعتقادي ندارند. او ساده و روان سخن مي گويد و وقايع را با سلاست و رواني بيان مي كند. در واقع همينگوي برخلاف فاكنر هيچگاه از اصطلاحات و آرايه هاي ادبي استفاده نمي كند. بلكه مي كوشد با صرفه جويي در كلام و به دور از آرايه ها و تصنعات ادبي مفهوم خود را القا نمايد. به همين جهت او هيچگاه شاخ و برگ اضافي به آثار خود نمي دهد و «هموار» سخن مي گويد. نثر او نثري غيراديبانه و غيرآكادميك است، نثري براي بيان واقعيات عيني و ملموس كه زندگي خود نويسنده را دربرگرفته و سويه هاي فكري او را تشكيل مي دهد. همينگوي از تفسير و تجربه  و تحليل اين واقعيات خودداري مي كند و تنها به بيان آن مي پردازد:
«مانوئل به كله گاو نگاه كرد. قبلاً  آن را خيلي ديده بود. يك جور رابطه خانوادگي با آن داشت. آن گاو نه سال پيش، برادرش را كه چشم و چراغ دوستان بود، كشته بود. مانوئل آن روز را هرگز از ياد نمي برد. روي كنده بلوط زير كله گاو يك پلاك برنجي بود.
مانوئل نمي توانست آن را بخواند، اما فكر مي كرد ممكن است يادبود برادرش باشد. مانوئل بچه خوبي بود...»
نثر همينگوي نثري موجز است، از زياده گويي مي پرهيزد و اطنابها و درازگويي هاي سبك فاكنر در آثار او به هيچ وجه به چشم نمي خورد.
از لحاظ فرم نوشتاري بطور كلي مي توان گفت همانقدر كه فاكنر ثقيل و پيچيده حرف مي زند همينگوي ساده و روان و هموار سخن مي گويد. همينگوي از زبان رك و پوست كنده اي بهره مي گيرد كه استعارات و كنايات معمول را پس مي زند. اما نبايد از اين نويسنده ماجراجو غير از بيان واقعيت هايي كه بدون شك خود آن را تجربه كرده است انتظار داشت.
ب) درونمايه:
درونمايه داستانهاي همينگوي مبارزه قهرمانان ( كه به نوعي شايد خود همينگوي باشند) دربرمي گيرد. مبارزه دربرابر حوادث و مشكلاتي كه زندگي پيش روي آنان گذاشته است. زندگي قهرمانان داستانهاي همينگوي در مبارزه اي خستگي ناپذير خلاصه مي شود مبارزه اي كه سرانجام به شكست منتهي مي شود.
انسان همينگوي انساني مبارز است. انساني كه به هيچ وجه در برابر مشكلات كوتاه نمي آيد، دست از تلاش برنمي دارد، همواره در تكاپويي خستگي ناپذير به سر مي برد تا همه مشكلات را به دست خويش هموار كند، انسان همينگوي، «هاري مورگان» است مردي كه زندگيش در داشتن و نداشتني بي انتها در رفت و آمد است. او هيچ چيز ندارد، مكنت مالي ندارد، فاقد پايگاه اجتماعي است اما روحيه اي مبارز دارد كه از او هاري مورگاني قوي و پرتلاش مي سازد. انسان همينگوي، «سانتياگوي ماهيگيري» است كه دريا را در مي نوردد تا گذشته پر افتخار و از دست رفته خود را از نو پي ريزي كند. انسان همينگوي «ستوان فردريك هنري» در «وداع با اسلحه» نمود مي يابد مردي با سرنوشتي شوم و شكست خورده.
002005.jpg

اگر با يك ديد كلي به داستانهاي همينگوي بنگريم خواهيم ديد كه سرانجام همه اين مبارزات به شكست مي انجامد. شكست نتيجه مبارزات خستگي ناپذير داستانهاي اوست. مفهوم شكست براي همينگوي مفهومي خاص است؛ هاري مورگان در «داشتن و نداشتن» بعد از آن همه مبارزه عليه زندگي، خسته مي شود، سانتياگوي «پيرمرد و دريا» با مبارزه اي خستگي ناپذير ماهي بزرگي شكار مي كند كه خوراك كوسه ها مي شود و ستوان هنري در «وداع با اسلحه» زماني كه «باركلي» در سوئيس مي ميرد يكه و تنها مي ماند و در واقع به نوعي، طعم تلخ شكست را مي چشد.
برخلاف همينگوي كه داستان هاي او توالي مشخص را طي مي كند و طرح داستانهايش خطي است داستانهاي فاكنر توالي ناهمگوني دارد. او مانند پرنده اي به گذشته پرواز مي كند و حوادثي را كه درگذشته رخ داده بدون توالي زماني مشخص واگويه مي كند. در واقع حوادث به ترتيب اتفاق بيان نمي شود او خواننده خود را به گذشته ارجاع مي دهد و پس از سير و سياحتي چند درگذشته كه - وقايع داستان در آن شكل گرفته - دوباره او را به زمان حال برمي گرداند. شيوه اي كه در يكي از داستانهاي كوتاه او با عنوان «يك گل سرخ براي اميلي» نمودي عيني مي يابد.
فاكنر از درونمايه هاي چندگانه و چندوجهي براي نگارش داستانهاي خود بهره مي جويد همچنين سير در تو در توهاي زماني و اتفاقات ناهموار و گوناگون بر ابهام و پيچيدگي آن افزوده است. اينگونه است كه نمي توان يك خط مستقيم داستاني و درونمايه اي واحد را در داستانهاي او سراغ گرفت.
اما آنچه مسلم است يك موضوع در بسياري از داستانهاي او وجود دارد و آن هم وجود پسران نامشروع فراواني است كه به صورت يك اپيدمي در رمانهايش نمود يافته و پردازش شده اند. در بسياري از داستانهاي فاكنر وجود چنين فرزنداني (فرزندان نامشروع) و جستجو و كنجكاوي براي يافتن پدر و يا مادرشان معضل بزرگي به شمار مي رود. شايد بتوان اين معضل را با وسواس، يكي از مولفه هايي كه درونمايه آثار او را تشكيل مي دهند قابل تفسير كرد.
زندگي سياهان و تقابل آنان با زندگي سفيدپوستان از ديگر مولفه هاي داستانهاي اوست و همچنين است سرگذشت خانواده هاي اصيل آمريكايي كه همگي رو به زوال مي روند.
ج) شخصيت پردازي:
به تبع درونمايه هاي پيچيده فاكنر برخلاف همينگوي از شخصيت هاي مختلف و متنوعي براي پيشبرد داستان خود كمك مي گيرد. اين شخصيت هاي متنوع و مختلف هر يك با زبان خاص خود سخن مي گويند و نماينده طبقه و گروه خاص هستند.
فاكنر در داستاني مانند «مرگ خواب» سراغ ۱۵ پرسوناژ مختلف رفته است كه اين ۱۵ شخصيت هر يك در روند داستاني تأثير گذارده و همگي پيش برنده داستان هستند. يعني «هر شخصيت به طور همزمان در پيشبرد حركت داستان شركت مي كند و آن را باز مي تاباند.» مي توان گفت فراواني شخصيت ها و پرسوناژها نه تنها خللي بر داستان وارد نمي آوردبلكه به كمك همين شخصيت ها، داستان  حركتي رو به جلو و مدام را پيدا كرده و سيري صعودي مي پيمايد.
تنوع شخصيت پردازي زماني كه در كنار حوادث مختلف و متنوع (كه خود اين شخصيت ها در آفرينش آن دخيل بوده اند) قرار مي گيرد روند داستاني منحصر به فردي را بوجود مي آورد كه معناي كلي اثر در آن نهفته است.
برخلاف شخصيت پردازي هاي متنوع فاكنر، در داستانهاي همينگوي يك شخصيت به عنوان محور و اساس داستان تلقي مي شود و داستان را پيش مي راند. همينگوي اغلب اوقات از شخصيت پردازي هاي مختلف و  آفرينش پرسوناژهاي گوناگون طفره مي رود و به كمك تنها يك شخصيت اصلي و چند شخصيت فرعي كه حضور محسوسي در داستان ندارند قهرمان مي آفريند.
د) وزن فلسفي:
ارنست همينگوي با گفتن واقعيت و بيان عيني پديده هاي اطراف و جلوه دادن عينيات زندگي واقعي، احساس را برمي انگيزد. هر چند او هيچگاه تلاشي براي انگيختن احساس نمي كند چرا كه بيان واقعيت و ترسيم آن براي او با اهميت تر از آن است كه احساسات را واگويه كند. با اين حال چه خود بخواهد و چه نخواهد با گفتن اين واقعيات، احساسات بروز مي كند بنابراين مولفه بزرگ همينگوي بيان واقعيات براي انگيختن احساسات مي باشد.
فاكنر درست متفاوت با همينگوي مي انديشد. او احساسات را بيان مي كند تا به كمك آن فضاي دراماتيك نابي بيافريند تا خواننده را از احساس به واقعيت سوق دهد.
در واقع اساس تفاوت كار همينگوي با فاكنر در اين است كه همينگوي بدون مقدمه و حادثه اي سراغ خود واقعيات مي رود و به عينيات مي پردازد و شايد به نوعي بر ايستادگي رئاليسمي پاي مي فشرد. اما فاكنر با حوادث و اتفاقات و احساسات و به كمك مقدمه هاي فراوان سراغ واقعيت مي رود و به قولي يكراست سر اصل مطلب نمي رود بلكه «اصل مطلب» را بايد در حركات و اعمال شخصيت ها و حوادث گوناگون و «نشان دادنهايي كه از جويس و هنري جيمز آموخته است مشاهده كرد. در نتيجه آثار فاكنر از وزن فلسفي بالاتري نسبت به همينگوي برخوردار است.
مشتركات:
شايد زماني كه «مارك تواين» نويسنده شهير آمريكايي در حال خلق اثري چون «هاكلبري فين» بود خبر نداشت كه همين داستان او بعدها ملاك و مرجعي خواهد شد تا نويسندگان آمريكايي از آن بهره گرفته و به خلق اثر بپردازند. شايد براي همين است كه همينگوي عقيده دارد: «تمام ادبيات مدرن آمريكا از همين يك كتاب سرچشمه گرفته است.» اين سخن همينگوي اگرچه غلوآميز به نظر مي رسد اما نمي توان انكار كرد كه مارك تواين با شيوه نوشتاري خاص خود كه به «ادبيات بومي» شهرت دارد بر نويسندگان معاصر آمريكايي تأثير نگذاشته باشد. بايد پذيرفت نويسندگاني چون فاكنر، همينگوي، گرتورد استاين، شرووداندرسن و ملويل و... همگي از يك سرچشمه نوشتاري سيراب مي شده اند و آن مارك تواين بوده است.
نكته قابل تأمل ديگر در آثار اين دو نويسنده (فاكنر، همينگوي) اين است كه فاكنر سرزمين خيالي آفريده و همينگوي انسان خيالي كه اين آفرينش ها، اين دو را تا حدودي به هم نزديك كرده است.
فاكنر آفريننده سرزمين خيالي «يوكنوفاتافا» است كه ۲۴۰۰ مايل مساحت دارد و جمعيت آن را ۱۵۶۱۱ نفر سفيدپوست و سياهپوست تشكيل داده اند.
مركز اين سرزمين جفرسن است و همه وقايع داستاني فاكنر در آن مي گذرد. زير نقشه اين سرزمين خيالي نوشته شده است «منحصراً متعلق است به آقاي ويليام فاكنر».
همينگوي يك گام جلوتر مي گذارد و به خلق يك انسان دست مي زند «نيك آدامز» شخصيتي است كه در بسياري از داستانهاي همينگوي حتي داستانهايي كه قهرمان آن نامي ندارد مانند قهرمان داستان  كوتاه «در كشوري ديگر» يا يك قصه ساده آلپي و...» نقش دارد.
نيك آدامز خود همينگوي است و تكرار او در نقش هاي مختلف زواياي شخصيتي نويسنده را باز مي تاباند.

با حميد يزدان پناه
شعر ميدان تفنن نيست
اشاره : حميد يزدان پناه- متولد آبادان- از چهره هاي نوگراي شعر امروز ايران است. او در سال ۱۳۶۹ نخستين دفتر شعرهاي خود را با عنوان «ماه در كوچه» منتشر كرد. سال گذشته هم مجموعه شعرهاي تازه اي با عنوان «به خاتون خيابان شماره ۶۶» از او به چاپ رسيد كه بازتاب دهنده بخشي از تجربه هاي مستقيم وي در جنگ و كار و زندگي در منطقه هاي جنگي است.
يزدان پناه دستي هم در نقد ادبي و ترجمه دارد و شماري از آخرين داستان هاي كوتاه ريموند كارور را نيز با عنوان «رابطه» به فارسي برگردانده است.
محور گفت وگوي ما با او، درباره شعر هايش و اساساً شعر امروز ايران است. 
001995.jpg
فرشاد شيرزادي
• در شعرهاي آخرين مجموعه شما «به خاتون خيابان شماره ۶۶» نسبت به شعرهاي «ماه در كوچه» تغيير فرم و محتوا كاملاً مشهود است. اين تغيير در شعرهايتان چگونه ايجاد شد؟
- خيلي به محتوا توجه ندارم. اما به «شكل» چرا. چگونگي تغيير در شكل به بسياري از عوامل برمي گردد؛ مثلاً به توقع شاعر از شعر.
شاعر كم توقع نسبت به شعر معمولاً كلاهش پس معركه است! به گذشته شعر فارسي نگاه كنيد، ببينيد چه شاعران بزرگي هستند كه جهان را مبهوت عظمت خود كرده اند. مگر مي شود پشتوانه اي چنين بزرگ را ناديده انگاشت؟ شما هميشه براي رسيدن به يك شناخت متعارف، به مقايسه روي مي آوريد. وقتي در همين گذشته نزديك، «سيماي بزرگ»، شكل شعر فارسي را به آهنگ طبيعي زبان نزديك مي كند، شما هم بايد به قدر ظرفيت خودتان تلاش كنيد، تا ناگفته را كشف و ناديده را ببينيد. به گمان من همه حادثه ها در «فرم» اتفاق مي افتد. همه پديده  ها در محيط اطراف انسان، داراي شكل و ساختار مشخصي هستند، حتي باد! مسير حركت باد را از قطب زير نظر بگيريد تا به اين نتيجه برسيد كه چرا بادها هميشه يكسان نمي ورزند؟!
• اين تغيير ساخت و محتوا در شعرهاي شما از چه زمان رخ داد؟
- اين اتفاق برمي گردد به شعري كه براي زنده ياد «ميرعلايي» گفتم. در اين شعر، شاعر حضور ندارد، بلكه سه نفر با هم حرف مي زنند و يك نفر از آنها روايتگر شعر است. وقتي با نبوغ شاعر در شعر روبه رو شدم، فهميدم كه شعر كاملاً متفاوتي است. البته بعدها در جهت تكميل آن هم كوشش هايي شد. مثلاً «من» شاعر جايش را به آدم هاي ديگري داده و «تو» كه در شعر ديگران هيچ مشخصه اي ندارد، در اين شعرها، انساني است كه يا خودش، خود را نشان مي دهد يا از طريق روايت شاعر محسوس مي شود. مثلاً ديگر نياز نبود كه بالاي شعر به فرض نوشته شود؛ «تقديم به فلاني». همين دو عامل باعث شد، عوامل ديگر هم در شعر تغيير كنند.
• مخاطبان شعرهاي شما باز هم منتظر باشند كه تغييرهاي مثبت ديگري در مجموعه شعر بعدي تان ببينند؟
- چيزي را نمي شود از پيش تعيين كرد. اما مطمئن باشيد از هر تلاشي براي مخاطب ايراني فروگذار نخواهم كرد. ولي تا همين جاي كار مي توانم بگويم در كتاب بعدي كه بخش هايي از آن آماده شده است، از تكنيك هاي هنري متفاوتي بهره برده ام. اما براي بررسي نهايي بايد منتظر ماند.
• آيا شاعر نوگراي امروز، لزوماً بايد از واقعيت هاي حقيقي پيرامون خود سخن بگويد؟
- ببينيد، يكي از بزرگ ترين گرفتاري هاي شعر امروز ما اين است كه شعرها بر اساس تئوري هاي از پيش تعيين شده سروده مي شوند. اين گرفتاري  حتي در مورد بعضي شاعران حرفه اي هم مصداق دارد. بسياري از شعرهاي امروز ما خنثي هستند. يعني شاعر، چنان غرق در «من محوري» خود در شعر است كه همه چيزهاي اطرافش را فراموش مي كند. مثال مي زنم: به حرف هاي شما گوش نمي دهند، مگر مجبور باشند! حرف هايي هم كه درباره «من عام» گفته مي شود يا گفته شده، فقط دليلي براي توجيه بعضي شعرها بوده. البته منكر شعرهاي خوب كه «من محورند» نيستم، ولي با ديدي نافذ، مي شود گفت كه با گذر ساليان، اين نوع شعر گفتن جايگاهي ندارد، يا لااقل به نظر من اين طور است. به همين شعر كه نسبتش داده اند به خيام توجه كنيد:
اسرار ازل را نه تو داني و نه من
حل اين معما نه تو خواني و نه من
هست از پس پرده گفت وگوي من و تو
چون پرده  در افتد نه تو ماني و نه من!
در اين مصراع ها كه چهار تا هم بيشتر نيست، چهار بار «من» و چهار بار «تو» تكرار شده. اما اگر سؤال شود كه اين «من» و «تو» چه كساني هستند، آن وقت است كه حرف هاي متفاوتي از آدم هاي متفاوت مي شنويد. وقتي احتمالاً در چند قرن پيش چنين شعر زيبايي سروده مي شود، آن وقت شاعر امروز نبايد تعبير و تأويل ديگري از شعر براي خودش داشته باشد؟!
پس اگر نتيجه اي بخواهيم بگيريم اين است كه شعر تئوري زده و شعر خنثي چندان جدي گرفته نمي شود، حتي اگر در اطرافش به زمان، قشقرق برپا شود. تئوري در ذات وجودي هر شاعر بايد براي خودش و از خودش ظاهر و پيدا شود، نه از صحبت ها و شنيده هايي كه ديگران به گوشش خوانده اند. يعني هر شاعر بر اساس تجربه و اندوخته دانش گذشته بايد به نوعي از شعر منحصر به خود برسد. همان طور كه فردوسي با رودكِي، خيام با حافظ و سعدي با نيما و هر كدام با هر كدام ديگر متفاوتند. در شعر هيچ  گاه رونوشت برابر اصل نمي شود!
اما «اصل» هميشه ريشه در رئاليسم دارد. درباره اين نكته اگر فرصتي بود بيشتر صحبت مي كنيم.
ادامه دارد

سايه روشن ادبيات
زنبيلي از ترانه
001990.jpg

آخرين كتاب عبدالجبار كاكايي با عنوان «زنبيلي از ترانه» توسط انتشارات لوح زرين روانه بازار كتاب شد.
اين كتاب شامل شعر غزليات معاصران، به اضافه توضيحي درباره غزل سرايان است.
كاكايي از حدود شش ماه قبل به نوشتن منظومه هاي محاوره اي بلند و كوتاه روي آورده است كه احتمالاً كتاب بعدي وي نيز شامل همين منظومه ها خواهد شد.

براي دانشجويان مفيد است
منصور شريف زاده، نويسنده و مترجم معاصر، كتاب «فرهنگ اصطلاحات ادبي» اثر مارتين گري را به فارسي برگردانده است.
مارتين گري، استاد دانشگاه انگليس است و در اين كتاب به تعريف اصطلاحات بسياري پرداخته است. بعضي مدخل هاي اين كتاب، مانند كمدي، تراژدي، حماسي و... براي مخاطبان ادبي آشناست و بعضي ديگر مانند: ملموس، انتزاعي و... خاص است.
شريف زاده مي گويد: فكر مي كنم، اين كتاب براي دانشجويان و ادب دوستان مفيد واقع خواهد شد، چرا كه آنها به راحتي مي  توانند با اصطلاحات ادبي به شكل مختصر و موجز آشنا بشوند.
«فرهنگ اصطلاحات ادبي» در يك جلد، توسط «پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي» منتشر شده است.
اين كتاب كه چيزي در حدود ۱۲۰۰ اصطلاح را دربرمي گيرد با قيمت ۳۰۰۰ تومان به علاقه مندان عرضه خواهد شد.

«غريبه ها و پسرك بومي» به چاپ دوم رسيد
«نه تر و نه خشك» نوشته هوشنگ مرادي كرماني بالاخره منتشر شد، كتاب «آزادي و عشق در سينما» به قلم بهمن مقصودلو روانه بازار كتاب شد.
فرهنگ فارسي تك جلدي دكتر معين هم به دست   اهالي كتاب رسيد. «غريبه ها و پسرك بومي»، مجموعه داستان احمد محمود كه چاپ نخست آن در سال ۱۳۵۰ توسط نشر اميركبير منتشر شده بود، چندي پيش از سوي نشر معين به چاپ دوم رسيد.
مدير داخلي انتشارات معين با بيان اين مطلب گفت كه هم اكنون كتاب جديد ديگري، در حوزه ادبيات براي انتشار آماده نكرده ايم و به شكل دقيق معلوم نيست كه در آينده كدام كتاب ادبي از سوي انتشارات معين به دست علاقه مندان خواهد رسيد.

كتاب هايي با سرمايه گذاري مؤلف
مدير داخلي انتشارات «روزبهان» گفت كه تا يكي دو ماه ديگر فقط كتاب هايمان را تجديد چاپ مي كنيم.
وي گفت كه همه كتاب هايمان را با هزينه شخصي مؤلف منتشر مي كنيم، همان طور كه رمان «سهم من» كه هم اكنون به چاپ سوم رسيده است را با سرمايه گذاري پرينوش سميعي به چاپ رسانديم.
آخرين كتابي كه انتشارات روزبهان منتشر كرد، همين رمان «سهم من» بود كه سميعي آن را نوشته است.

«گلستان سعدي» هيوا مسيح منتشر شد
002000.jpg

سيدرضا يكرنگيان، صاحب امتياز انتشارات خجسته خبر از انتشار كتاب «گلستان سعدي» داد. اين كتاب كه به كوشش هيوا مسيح به چاپ رسيده است شامل بازخواني اشعار سعدي است. همچنين ، مسيح به تفسير آيات، احاديث و روايت هاي گلستان پرداخته و در آخر كتاب فهرست اعلام و واژه ها نيز ديده مي شود.
«گلستان سعدي» ۲۶۴ صفحه است و با قيمت ۲۰۰۰ تومان در معرض فروش قرار گرفته است.

هجده سال بعد چه كسي؟
راجند راكشاولال شاه، شاعر بزرگ هندي، جايزه معتبر ادبي اين كشور را با عنوان «جنانپيت» از آن خود كرد.
به نقل از روزنامه هندوستان تايمز، اين جايزه معتبر ادبي كه هر هجده سال به يكي از برترين نويسندگان و شاعران هندي اعطا مي شود، اين بار پس از «اوباشانكار جوشي» و «پانالال پاتل» به «راجند راكشاولال شاه» نود ساله اعطا شد.
بنابر اين گزارش، وي به سال ۱۹۱۳ در كاپادوانج هند به دنيا آمد و بعدها در رشته فلسفه تحصيل كرد. اين شاعر، نخستين مجموعه شعر خود را با عنوان «دواني» در ۱۹۵۲ به چاپ رساند. دومين مجموعه شعرش در ۱۹۶۳، جايزه آدكامي «ساهياتا» را براي او به ارمغان آورد و درست سه سال بعد، عنوان افتخاري «ساهياتا» را به خاطر شعرهاي زيبا و ستودني اش دريافت كرد. شاه تاكنون پانزده مجموعه شعر در طول شش دهه شاعري خود به چاپ رسانده است كه اكثر اين آثار به زبان هاي مختلف دنيا ترجمه شده است. چود هري، رئيس مؤسسه ادبي ساهياتا با اشاره به اين نكته كه «شاه» به دليل آثار كلاسيك و عرفاني خود شناخته شده است، گفت: «شاه» نه تنها شاعر بزرگي است بلكه انسان بزرگي نيز هست.وي با تقدير از انديشه هاي فلسفي «راجند راكشاولال شاه» خاطرنشان كرد او به واقع جزو ده شاعر شاخص هندوستان است.
به گفته «بهاريتا جناپيت» يكي از شاعران بزرگ هند، بدعت در فرم و محتواي شعرهاي «راجند راكشاولال شاه» او را از يك شاعر ميان مايه به يك شاعر قدر اول، بدل كرده است. وي با بيان اين كه درونمايه عرفاني آثار او، اشعار شاعران قرون وسطي را به ياد مي آورد، تأكيد كرد: آثار «شاه» در حقيقت، دنباله رو آثار بزرگاني چون ناراسيما مهتا، كبير، آكو و... است.

ادبيات
اقتصاد
زندگي
سياست
علم
فرهنگ
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  زندگي  |  سياست  |  علم  |  فرهنگ   |  ورزش  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |