يكشنبه ۵ مرداد ۱۳۸۲ - شماره ۳۱۱۹- July, 27, 2003
درس تاريخ به ايرانيان
نيكي كدي از استادان نامي تاريخ ايران در دانشگاه كاليفرنياست. وي در مقاله اي تحليلي مسائل اخير ايران را با نگرشي تاريخي و در چارچوب تبيين روابط اقتصادي روحانيت و بازار بررسي كرده است.
002615.jpg

يك عنصر مهم در تاريخ سياسي ايران از سال ۱۸۹۰ به بعد و به ويژه در جنبش هاي مقاومت و شورش ها بين سال هاي ۱۸۹۰ تا ۱۹۷۹ ائتلاف مؤثر بين بازار و سرمايه داري سنتي كه به وسيله تجار بزرگ هدايت مي شد، با روحانيت يا بخش هايي از روحانيت بوده است. اين ائتلاف نقش اساسي در پيروزي آنان بر انحصار انگليسي ها بر تجارت تنباكو داشت كه ناصرالدين شاه به آنان واگذار كرده بود (سال هاي ۲-۱۸۹۱). در انقلاب مشروطه (۱۱-۱۹۰۵) نيز كه به ايران قانون اساسي و دولت پارلماني بخشيد، قدرت اين ائتلاف همچنان حفظ شد. اين ائتلاف قدرتمند در انقلاب اسلامي سال ۱۹۷۹ نيز به ظهور رسيد. همين ائتلاف از آن زمان، پايگاه اجتماعي نخبگان حاكم را تا به امروز شكل داده است.
در همان حالي كه ممكن است براي بسياري از ايرانيان اين ائتلاف طبيعي و يا آشكار باشد، اما اين ويژگي در كشورهاي ديگر خاورميانه، يا حتي تا آنجا كه من مي دانم در هيچ يك از كشورهاي ديگر اسلامي، يك ويژگي پراهميت نمي باشد. جايگاه مركزي اين ائتلاف در سياست ايران، تا اندازه اي به وضعيت ممتاز مؤمنين و متدينين در طبقه بازاريان ايران مربوط مي شود. اين در حالي است كه در ديگر كشورهاي خاورميانه، گروه اقليتي از حكام جامعه اين امكان را داشتند كه بر بازار سلطه بيابند. همين گروه اقليت نيز در دوره مدرن توانستند روابط اقتصادي با غرب را در انحصار خود بگيرند.
نقش روحانيت در سياست ارتباطي با وضعيت مذهب شيعه دوازده امامي كه بعد از غيبت امام دوازدهم اغلب در حالت سكون بود، نداشت بلكه اين نقش سياسي به تحول خاصي در روحانيت ارجاع دارد كه بعد از استقرار سلسله صفويه در ايران به عنوان يك دولت ديني در قرن شانزدهم پديدار شد. گرچه اولين شاهان صفوي بر رهبران روحاني تشيع حاكميت داشتند، اما استقلال فراواني تدريجا به وسيله مجتهدين (كه امروزه اغلب به آيت الله اشتهار دارند) براي نهادهاي مذهبي ايجاد شد. كار اين نهادها شامل مواردي همچون حل و فصل دعاوي، ازدواج و طلاق، مسائل كسب و تجارت و آموزش و پرورش و غيره مي شد.
نهاد روحانيت تشيع برخلاف نهادهاي روحانيت در كشورهاي ديگر اسلامي، علاوه بر آن كه استقلال مالي خودش را از حكومت حفظ مي كرد، به كار جمع آوري ماليات هاي ديني مي پرداخت و نيز به مديريت اموال غيرمنقول اهدايي توسط مردم (وقف) كه در حال افزايش بود، اشتغال داشت. استقلال نهاد روحانيت شيعه در ايران به وسيله موقيعتي كه روحانيون رده بالاي ايراني در خارج از ايران يعني در كشورهاي عثماني و عراق داشتند نيز تحكيم مي شد. در همان حالي كه روحانيون اغلب از دولت حمايت مي كردند، شكايت هاي عناصر متحد خود يعني بازاريان از دولت را نيز انعكاس مي دادند. بازاريان به نحو مؤثري از علما مي خواستند كه با واگذاري امتياز تنباكو به مخالفت برخيزند و نيز در جريان انقلاب مشروطه، به بدرفتاري دولت با بازاريان و حمايت از بيگانگان اعتراض نمايند.
شكست ائتلاف روحانيت - بازار
در سال ۱۹۷۸ يعني يك سال قبل از وقوع انقلاب، وضعيت در ايران پيچيدگي فزون تر به نسبت سابق يافته بود، زيرا بسياري از طبقات اجتماعي مدرن، سياست، آموزش و پروش و غيره در تحت سيطره دولت پهلوي درآمده بودند. اما ائتلاف قديمي در نتيجه سركوب بسياري از چپ گرايان و مخالفان ليبرال و ناسيوناليست توسط دولت پهلوي، مجددا سربرآورد و براي رژيم پهلوي بسيار دشوار بود كه شبكه هاي ديني و مراسم مذهبي در مساجد را سركوب نمايد. برخي گروه هاي مدرن تر به اين صرافت افتادند كه مي توانند براي ايجاد يك حكومت ليبرال مدرن به آيت الله خميني اتكاء نمايند، به ويژه آن كه آيت الله خميني در پاريس، خود چنين تصويري را در حدود سال هاي ۷۹-۱۹۷۸ نشان مي داد.
از سال ۱۹۷۹ تا امروز، هسته نخبگان حاكم به تدريج محدودتر شده و به ميزان بيشتري موضوع انتقادات مخالفان واقع شده است سرمايه خصوصي، همان طور كه اغلب در گذشته و در ديگر كشورهاي جنوب چنين بوده، رو به سوي تجارت و زمين داري دارد؛ سرمايه خصوصي در اين كشورها با موانع اندكي مواجه است و بازگشت سريع دارد. درحالي كه خاتمي طي برنامه پنج ساله خود (۲۰۰۵-۲۰۰۰) حل برخي از اين مشكلات را در كنار حل مشكل بيكاري وجهه همت خود ساخته بود، اما مقدار اندكي از اين برنامه محقق شد و در نتيجه آن، به خوداتكايي بازاريان و بسياري از تجار و بورس بازان كه در فعاليت هاي جاري اقتصادي شركت داشتند، لطمه وارد آمد. تبصره هايي كه در قانون اساسي جمهوري اسلامي درخصوص سرمايه گذاري خارجي وجود داشت، به طور اصولي سرمايه گذاري را در ايران براي سرمايه گذاران خارجي غيرممكن ساخت و باعث شد منافع درخور توجهي از اين كشور رويگردان شود. درحالي كه برخي تفاسير جديد مدعي هستند كه سرمايه خارجي بسيار بيشتري مورد نياز است، كوشش براي باز كردن راه ورود سرمايه هاي خارجي با مقاومت قابل ملاحظه نهادهايي كه بر فراز پارلمان هستند، مواجه شده است. ترديد نسبت به اين كه اقتصاد كشور تحت كنترل خارجيان قرار گيرد ريشه تاريخي دارد، اما ايران بيش از حد به طرف عكس اين واقعيت تغيير جهت داده است.
002625.jpg

آزادي ها و انگيزه هاي بيشتر براي سرمايه گذاري خارجي و داخلي بيشتر در امر توليد، به تنهايي مشكلات ايران را حل نخواهد كرد. افزايش سرمايه گذاري ها بايد همراه با ايجاد شغل و افزايش رفاه براي فقرا و بيكاران باشد. اما مشكل آن است كه ائتلاف بازار - روحانيت درحالي كه در گذشته در بسيج نمودن توده ها توانا بودند، اينك ثابت كرده است كه در مديريت اقتصادي كه بتواند به همه ايرانيان منفعت برساند، ناتوان است.
اصلاحات در مقابل قدرت ملي
دومين روند تاريخي كه در جمهوري اسلامي به نتيجه خود رسيده است، افزايش تعداد و به بلوغ رسيدن بسياري از آناني است كه ايده هايشان عناصري كليدي در ظهور جنبش هاي انقلابي بوده است. در ابتداي قرن بيستم، متفكران اصلاح طلب تمايل به آن داشتند كه بر روي يك يا دو عنصري تأكيد نمايند كه مي انديشيدند علت پيشرفت غرب و عقب ماندگي ايرانيان است و طرفدار پذيرفتن آن عناصر بودند. در ميان آن عناصر، اول از همه ناسيوناليزم بود كه تني چند از متفكرين ايراني از آن به عنوان نژادگرايي علمي ياد مي كردند. اين اصطلاح در غرب از ميانه قرن نوزدهم تا ميانه قرن بيستم، اصطلاح رايجي بود.
نظريه هاي نژادي، زبان را با نژاد مخلوط مي كردند و سلسله مراتبي از گروه هاي زباني را مطرح مي كردند كه در رأس آنها، گروه زبان هاي هند و اروپايي قرار داشت و البته توجهي نيز به اين نمي شد كه اين گروه زباني از مردماني سيه چرده در جنوب آسيا تا مردماني روشن و بور در منطقه اسكانديناوي را شامل مي گرديد. واقعيت خوشحال كننده براي ايرانياني كه به اين تئوري اعتقاد داشتند، اين بود كه زبان فارسي نيز در زمره زبان هاي هند و اروپايي قرار داشت و اين واقعيت توسط گرايش ناسيوناليستي موجود در ايران اين گونه تعبير شد كه اقوامي با زبان هاي غيرهند و اروپايي كه در زمان هاي مختلف بر ايران حاكميت داشتند، عامل عقب ماندگي ايران هستند. اين ملت ها عبارت بودند از ترك ها، مغولان و مخصوصا اعراب. در كنار بدنامي اعراب براي اقشار تحصيلكرده طبقات مياني و بالاي ايران، اسلام و مذهب تشيع از جمله روحانيت و اعمال خاص مذهب تشيع موضوع هتك حرمت قرار گرفت. بدين سان، فرهنگ دوگانه اي پديد آمد كه از سويي از يك طبقه غربي شده و با آموزش هاي مدرن تشكيل مي شد و از سوي ديگر، از بخش هاي وسيع تري از جامعه كه از بازاريان و طبقات عام ديگر تشكيل مي شد و بيشتر داراي ارزش هاي سنتي بودند. اين طبقات بيش از همه ارزش هاي فرهنگي و سنتي ديگر، از طريق اعتقادات و اعمال اسلامي خود قابل تشخيص بودند. همچنين نيمي از جمعيت ايران كه براي آنان فارسي زبان اول نبود، خود را در برابر اين جريان ناسيوناليستي مي ديدند.
گروه هاي غرب گرا نيز نوشدارويي براي اين مسائل داشتند كه يكي از آنها قانون اساسي و حكومت پارلماني بود و ديگري عبارت بود از كاهش نقش خارجيان در ايران. هردوي اين عناصر در خلق ايران مدرن سهيم بودند اما هيچ يك كافي نبودند. مداخله و تسلط روسيه و بريتانيا بر ايران پس از آن كه حكومت پارلماني كوشيد با كمك مورگان شوستر آمريكايي در سال هاي ۱۹۱۰ و ۱۹۱۱ يك مجموعه قوانين مالياتي مؤثر و نظام بودجه را مستقر سازد، نشان داد كه حكومت پارلماني به تنهايي كافي نيست.
براي استقلال، ايران به يك ارتش قوي نياز داشت. اين مهم در دوران بين دو جنگ جهاني و به وسيله رضاخان محقق شد. او علاوه بر اين اقدامات ديگري را با هدف مدرنيزاسيون آغاز كرد كه از آن جمله بود استقلال گمركي، حمايت از صنايع داخلي و تعليم و تربيت عمومي براي دختران و پسران. دستاوردهاي مثبت او به وسيله شيوه هاي اغلب وحشيانه و حيواني او تخريب شد. اسكان اجباري قبايل و عشايري كه براي تغذيه مناسب دام هاي شان راهي جز كوچ نداشتند، اجبار زنان به برداشتن حجاب در زمانه اي كه بسياري آن را اقدامي شوك آور مي دانستند به همان گونه كه اينك اجبار به لخت شدن همگاني براي ما شوك آور است، از زمره اقدامات وحشيانه رضاخان بود. شماري از روشنفكران كه در ابتدا به رضاخان پيوسته بودند، مي انديشيدند كه قدرت ملي مهم تر از دموكراسي يا پارلمانتاريزم است.
نقشه سيا و عزل مصدق
در دوران پس از جنگ هنگامي كه قانون اساسي به طور اصولي مدنظر قرار داشت، زمان ملي شدن صنعت نفت در تحت رهبري دكتر مصدق فرارسيد؛ كسي كه در اصل به وسيله توطئه «سيا» سرنگون شد اما هم انگلستان و هم عوامل داخلي در سرنگوني وي شريك بودند. همكاري محمدرضا شاه با اين نقشه و افزايش ديكتاتوري وي متعاقب همكاري ها با اين نقشه سبب گرديد كه هم روشنفكران و هم مردم عادي به وي بدگمان شوند. ناسيوناليست ها و چپ گرايان مخالف وي عادت داشتند كه به نحوي اغراق آميز او را ابزار دست يا عروسك خارجيان بدانند و اين در زماني بود كه آمريكا انگلستان را از صحنه سياست ايران كنار زده بود. سال هاي دهه ۱۹۶۰ و دهه ۱۹۷۰ دوره اي بود كه در آن راه حل هاي ايدئولوژيكي و زياده از حد ساده شده در ميان جنبش هاي سياسي مخالف شاه رايج بود.
احزاب چپ گراي سكولار از شيوه هاي لنينيستي يا مائوئيستي در فكر و عمل پيروي مي كردند و بر ضديت با آمريكا و بر حاكميت نهايي كارگران يا كشاورزان تأكيد مي نمودند. دو گروه چپ گرا يعني فدائيان خلق و چپ اسلام گرا، مجاهدين خلق، قتل هاي فردي و جنگ شهري را در وضعيتي كه ديكتاتوري شاه در آن جاري بود، توجيه مي كردند. ناسيوناليست ها نيز به دو گروه تقسيم شده بودند، آنهايي كه مي خواستند جبهه ملي مخالف شاه را با مشي مصدقي آن احيا كنند و آنها كه احساس مي كردند از طريق همكاري شان با حكومت، جامعه مي تواند رشد بيشتري داشته باشد.
در وضعيتي كه ديكتاتوري در جامعه و زنداني كردن افراد وجود داشت و با وجود رهبري كم توان احزاب سكولار كه نمي توانستند مخالفت آشكاري با شاه داشته باشند، تعجبي نداشت كه مخالفت مؤثر عليه شاه شكل اسلامي به خود بگيرد. شكل اسلامي مخالفت، هم شامل حملات قدرتمندانه به رژيم شاه از سوي (امام) خميني مي شد كه در سال هاي ۱۹۷۹-۱۹۶۴ در تبعيد بود، و هم قرائت هاي مدرن و حتي چپ گرايانه از اسلام، مخصوصا از سوي علي شريعتي، نهضت آزادي و مجاهدين خلق را شامل مي گرديد.
متفكران جديد ايراني در دوره پس از انقلاب
گرچه نظريه شيعي (امام) خميني يعني تأييد حكومت عالي ترين فقيه در طي انقلاب مطرح نشد، اما هنگامي كه قانون اساسي جديد از سوي يك گروه از روحانيون سطح بالا تدوين گرديد، اين نظريه نيز در آن مطرح شد. در دوره اوليه انقلاب، ائتلاف عجيبي بين پيروان آيت الله خميني و عناصر به اصطلاح چپ اسلامي وجود داشت كه بر دوره هاي اول حاكميت داشته و از اقداماتي همچون اصلاحات وسيع ارضي حمايت مي كردند. اما اين اقدامات پارلماني به نحو قدرتمندانه اي از سوي شوراي نگهبان تأييد مي شد، چه اين كه اين اصلاحات منافع روحانيون و بورژوازي بازار را تضمين مي كرد.
در طول زمان و به تدريج، بسياري از روشنفكران كه سازنده گروه هاي چپ اسلامي بودند، به نحو اساسي ديدگاه هاي خود را تغيير دادند و از آن جمله دانشجوياني بودند كه سفارت آمريكا را گرفته و كارمندان آنجا را به مدت ۴۴۴ روز در گروگان خود داشتند. از ميان روشنفكراني كه از آغاز انقلاب اسلامي ديدگاه هاي خود را تغيير دادند مي توان از متفكر اصلي اپوزيسيون در سال هاي دهه نود، عبدالكريم سروش و تا حدي خود رئيس جمهور، محمد خاتمي نام برد.
ادامه دارد

سايه روشن سياست
«ايرج س» رسما متهم شد
دادستاني فدرال آمريكا اعلام كرد مردي كه چندي پيش به ظن جاسوسي عليه مخالفان دولت ايران دستگير شد رسما به جاسوسي متهم شده است.
به گزارش آسوشيتدپرس از برلين، دادستاني آلمان مدعي است مردي كه «ايرج س» معرفي شده است در سال هاي ۱۹۹۱ تا ۲۰۰۲ درباره گروه هاي سلطنت طلب مقيم آلمان اطلاعات جمع آوري كرده است.
اين گزارش مي افزايد «ايرج س» تابعيت ايراني - آلماني دارد درحالي كه حقوق مدني ايران تابعيت مضاعف (دوگانه) را به رسميت نمي شناسد.
002620.jpg

امريكا در برابر ايران و سوريه
وزير امور خارجه آمريكا گفت: در مواضع واشنگتن نسبت به ايران و سوريه تغييرات خاصي رخ نداده است و ما براي هر يك از اين دوكشور روشن ساخته ايم كه بايد در روند صلح خاورميانه شركت كنند.
به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) كالين پاول در گفت وگو با روزنامه فرامنطقه اي الحيات چاپ لندن ادعا كرد: ما به سوريه و ايران با صراحت كامل گفته ايم كه بايد در روند صلح خاورميانه شركت كنند و حمايت هاي خود از «گروه هاي تروريستي» و كمك هاي مادي از حزب الله لبنان را متوقف سازند.
پاول افزود: ما معتقديم كه ايران و سوريه نبايد خود را در مسئله سلاح هاي كشتار جمعي درگير كنند، به ويژه ايران كه داراي برنامه اي است كه ممكن است به توليد سلاح هسته اي منجر شود.
پاول در ادامه ادعاهاي خود گفت: فكر نكنم اين مطالبات و درخواست ها غيرمنطقي باشد و نتوان آنها را از سوريه و ايران خواست.
ايران بارها گفته است كه از هيچ گروه و فرد تروريستي در جهان حمايت نمي كند و حمايت هاي سياسي و معنوي از گروه هاي مبارز فلسطيني را دفاع از مبارزه مشروع اين گروه ها براي مقابله با اشغالگران مي داند. ايران همچنين از موضع گزينشي و متناقض آمريكايي ها در زمينه مبارزه با تروريسم انتقاد مي كند.
پاول در اظهارات ديگري كه خبرگزاري فرانسه آن را مخابره كرد «آخرين مواضع ايران درباره حضور اعضاي القاعده در ايران» را مثبت ارزيابي كرد.
اشاره وي به سخنان چهارشنبه گذشته علي يونسي وزير اطلاعات ايران بود كه گفت «از زمان سقوط طالبان تاكنون ما شماري از اعضاي القاعده را در ايران دستگير كرده ايم.»
پاول در اين اظهارات خود ضمن استقبال از اين سخنان يونسي كوشيد وانمود كند كه ايران در گذشته منكر وجود اعضاي القاعده در ايران شده است؛ حال آن كه ايران به كرات گفته بود شماري مظنون دستگير شده اند اما هويت آنان هنوز معلوم نيست.

يادداشت سياسي
اروپا، تهديد يا اعتماد متقابل
بيانيه وزراي خارجه اتحاديه اروپا، براي تشديد فشارهاي بين المللي به ايران جهت پيوستن به پروتكل الحاقي ۲+۹۳، به معني همراهي اروپا با آمريكا در وارد كردن تهديدات سياسي و بين المللي بر عليه ايران تلقي شده است. دراين نوشته برآنيم تا چرايي و چگونگي اين همراهي اروپا با آمريكا را بررسي كنيم.
۱- عدم همراهي اروپا با آمريكا در پروژه عراق، نه تنها مانع مهار يك جانبه گرائي كامل آمريكا نشد، بلكه موجب اختلاف بين آمريكا و اروپا گرديد. علاوه بر اين، موضوع همراهي با آمريكا، حتي در ميان اروپائي ها نيز اختلاف ايجاد كرد، به گونه اي كه تقسيم بندي رامسفلد وزير دفاع آمريكا تحت عنوان اروپاي قديم (غربي) و جديد (كمونيست سابق) و تهديد متحدان اروپايي قديمي به اينكه آمريكا اگر ناچار شود اروپاي جديد را ترجيح خواهد داد واقعيتي غيرقابل انكار مي باشد.
۲- بنا بر اين اروپا مايل نيست كه با آمريكا در پروژه ايران، تجربه عدم همراهي در سناريوي عراق را تكرار كند. اروپا تصور مي كند كه همراهي با آمريكا مي تواند اقدام مؤثرتري از روش عدم همراهي در مهار يك جانبه گرائي كامل آمريكا باشد.
۳- اگرچه هدف ايده آل اروپا و آمريكا تغيير نظام سياسي جمهوري اسلامي در ايران است، ليكن اروپا نه اعتقاد و نه نيازي به اتخاذ روش تغيير يك باره رژيم در ايران دارد.
از نظر اروپا تغيير رژيم در ايران بايد به صورت تدريجي و در چارچوب يك فرآيند مدت دار و كم هزينه و بدون ايجاد بي ثباتي انجام پذيرد تا لطمه اي به جريان انرژي خليج فارس به اروپا و ديگر منافع اقتصادي اروپا وارد نشود. اين فرآيند شامل مضاعف نمودن تهديدات بين المللي و فشارهاي داخلي بر ايران است كه مي بايست روند ايجاد وضعيت دولت ضعيف در نظام جمهوري اسلامي ايران را به صورت روزافزون تشديد نمايد.
۴- خط مشترك بين سياست جاري آمريكا و اروپا درباره پروژه ايران، وادار ساختن تهران به تغيير كامل رفتار جمهوري اسلامي ايران در تمامي حوزه ها از طريق تشديد تهديدات سياسي و بين المللي مي باشد.
۵- از نظر اروپا همراهي با آمريكا براي تشديد فشارهاي بين المللي بر عليه ايران، در شرايط پس از اشغال نظامي عراق شايد بتواند از تكرار روند نظاميگري آمريكا و بروز يك جنگ ديگر در خاورميانه، اما به مراتب خطرناكتر جلوگيري نمايد.
۶- پديد آمدن فضاي جديد پس از اشغال نظامي عراق توسط آمريكا در منطقه خاورميانه موجب كمرنگ شدن حضور مؤثر اروپا در خاورميانه شده است. اروپا چه در موضوع مناقشه فلسطين و مسئله صلح خاورميانه و چه در عراق به سبب عدم توان مالي و سياسي لازم، نمي تواند فراتر از آنچه آمريكا مي خواهد، ايفاي نقش نمايد.
۷- اروپا با استفاده از امتياز حضور در ايران تلاش مي كند، نقش خود را در خاورميانه افزايش داده و نيز قدرت چانه زني خود را در مقابل آمريكا ارتقاء دهد. اروپا بدون آنكه قصد دفاع از ايران در برابر آمريكا داشته باشد، هر زمان كه لازم بداند ايران را تحت فشار قرار مي دهد، تا از هزينه هاي خود در رقابت با آمريكا در خاورميانه بكاهد.
۸- وزراي خارجه اتحاديه اروپا به دنبال اجلاس خود در بروكسل طي صدور بيانيه اي كه به عنوان شديدترين هشدار اتحاديه اروپا محسوب شده است، از ايران خواسته اند كه در چهار زمينه اصلي يعني برنامه هاي هسته اي، تروريسم، حقوق بشر و صلح خاورميانه در رفتارش تغييرات اساسي ايجاد كند. وزراي خارجه اروپا به ايران هشدار داده اند كه اگر ايران تا دو ماه ديگر يعني اوائل پاييز سياستهاي خود را درباره موارد ياد شده تغيير ندهد، اتحاديه اروپا سياست سخت تري در برخورد با ايران اتخاذ خواهد كرد.
۹- اروپاييان با اعتقاد به اين نكته كه ايران به طور عميقي وابسته به ادامه روابط تجاري و اقتصادي با اتحاديه اروپا مي باشد، تصور مي كنند درحالي كه ايران گرفتار جنگ قدرت بين اصلاح طلبان و رقباي آنها مي باشد، نمي تواند انزواي بيشتر بين المللي و فشار اقتصادي را تحمل كند. بعضي از رهبران اتحاديه اروپا به ويژه توني بلر نخست وزير انگليس بر همين اساس، با همان لحن تهديدآميز و ادبيات يك طرفه آمريكا در قبال ايران صحبت مي كنند.
۱۰- مقامات اروپايي در توجيه طرف ايراني پيرامون اجتناب ناپذير بودن همراهي آنها با آمريكا روي اين نكات بيشتر تكيه مي كنند.
الف) نگراني اروپا در مورد برنامه هاي هسته اي ايران، يك نگراني امنيتي و مستقل از دغدغه هاي آمريكاست.
ب) مصلحت ايران در رابطه با برنامه هاي هسته اي، امضاي بدون قيد و شرط پروتكل الحاقي ۲+۹۳ است.
ج) براي اروپا تحت هيچ عنوان قابل قبول نيست كه ايران تبديل به پاكستان ديگري شود.
اما تذكر اين نكته مفيد است كه متقابلاً اروپا بهتر است اين واقعيت را درك كند:
اول: ايرانيان اگرچه اهل منطق و مفاهمه هستند، ليكن در صورتي به انجام اقدامي قانع مي شوند كه بدانند در ازاي پذيرش مصالح طرف مقابل، امنيت و منافع ملي كشورشان به خطر نمي افتد و از همه مهمتر تحقير خود را توسط ديگران نمي پذيرند.
دوم: تهران تحت هيچ عنوان اجازه نخواهد داد كه در ايران سناريوي آمريكا و اروپا در عراق، زمينه چيني و تكرار شود.
سوم: براي جلب اعتماد و مجاب ساختن ايران جهت الحاق به ساير پروتكل هاي كنترلي سازمان بين المللي انرژي اتمي بهتر است اروپا به جاي همراهي با آمريكا در تشديد تهديدات بر عليه ايران، با پذيرش مشاركت و همكاري در برنامه هاي هسته اي صلح آميز ايران، زمينه ساز پيوستن تهران به پروتكل الحاقي ۲+۹۳ شود.

سياست
ادبيات
اقتصاد
علم
فرهنگ
ورزش
هنر
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  سياست  |  علم  |  فرهنگ   |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |