سه شنبه ۷ مرداد ۱۳۸۲ - شماره ۳۱۲۱- July, 29, 2003
طنز درد ناك
003255.jpg
اشاره:
بهرام صادقي (۱۳۶۳ -۱۳۱۵) يكي از برجسته ترين چهره هاي داستان نويسي يكصد ساله ايران است كه با مرور آثار اندك اش (مجموعه داستان كوتاه «سنگر و قمقمه هاي خالي» و داستان بلند «ملكوت») و دوباره و چندباره خواني ماترك ادبي به ظاهر اندك او، مي توان يك سر و گردن از بسياري مدعيان هياهوگر و «لانسه» شده عرصه قصه نويسي در دو دهه سي و چهل، برتر و بالاترش ديد. اين نويسنده كه شايد پر بي راه نباشد اگر او را داراي بارقه اي از نبوغ بدانيم، با نوشتن چند داستان كوتاه نو، بسيار زود درخشيد. او در سني كه علي القاعده خيلي از رهروان داستان نويسي حد طبيعي و تجربي خام و محدودي دارند، داستانهاي ماندگاري نوشت كه به لحاظ ساخت و مضمون يگانه و بي نظير هستند.
بهرام صادقي با قدرتي شگفت در مشاهده و درك واقعيات، شخصيت ها و پديده ها، عمق آشفتگي ها و مضحكه هاي شوم روزگار را دريافت و با طنزي حقيقي و عميق، ابتذال و فريب را هدف  نيش قلم قرار  داد. صادقي عمده ترين مضمون هاي دوران را شناخت و بدون نياز به قالب هاي از پيش تعيين شده در حوزه هنر و عرصه  انديشه سياسي و اجتماعي، با ادراكي دروني و هنرمندانه اهميت شكل، ساخت و معماري داستان كوتاه را دريافت و در مجموع موفق به نوشتن آثاري شد كه بر زمان و زمانه محدود فائق آمدند و راه به آينده جستند. اين نويسنده كه در كارگاهش هيچ جايي براي دروغ، سياسي كاري، مصلحت گرايي و شگردهاي خارج از حوزه ادبيات- اما در خدمت مثلاً  ادبيات!- نگذاشته بود، متأسفانه بسيار زود از آنچه گمان مي رفت در كار و زندگي خاموشي گرفت.
آنچه در پي مي آيد، نگاهي گذرا به بخشي از آثار اين نويسنده يگانه است:

فرهاد بابك
عمده ترين مشخصه داستانهاي بهرام صادقي، جست وجو در عميق ترين لايه هاي ذهني بازماندگان نسل سالهاي پس از دهه ۱۳۴۰است. اين جست وجو كه با طنزي آميخته به فاجعه ودر شكل هاي متنوع داستاني صورت مي گيرد، صادقي را شايان توجه ترين نويسنده نسل خويش مي سازد. صادقي با ارائه جنبه هاي طنزآميز دردناك زندگي، ضمن آن كه نشان مي دهد جهان ما چقدر كهنه و رنجبار است، آرزوي خود را به برقراري عدالت اجتماعي ابراز مي كند. بدين ترتيب، طنز او نفي زندگي نيست،افشاي تمامي عواملي است كه باعث حقارت و خواري زندگي مي شوند.
آثار بهرام صادقي كه با تسلط فراوان بر فرم نوشته  شده اند و به نحو حير ت انگيزي سالهاي پس از كودتا را نمايش مي دهند، پيش از هر چيز هنر (داستان) هستند، نه گزارش اجتماعي يا رواني. خودش گفته است: «در وهله اول بايد داستان نوشت، داستان خالص، بايد ساخت، به هر شكل و هر جور... فقط مهم اين است كه راست بگويي.»
بهرام صادقي خيلي زود رئاليسم آسان گيرانه داستانهاي اجتماعي نگار را به نويسندگان كم استعدادتر وامي گذارد و در جست وجوي راههاي بياني تازه اي برمي آيد. اين جست وجوي خلاقه سبب مي شود كه داستانهايش از لحاظ تنوع و تازگي در شكل و شيوه داستان گويي از بهترين داستانهاي فارسي باشند. خيلي زود توصيف برون را وامي گذارد و به نمايش تناقض هاي دروني شخصيت هاي داستان مبدل مي شود؛ مثلاً در داستان «آقاي نويسنده تازه كار است» به صورت مصاحبه با نويسنده اي،  امكانات نوشتن يك داستان اجتماعي به صورتي طنزآميز بررسي مي شود. دخالت نويسنده در داستان و خطاب مستقيم به خواننده، به منظور موعظه و پند و اندرز نيست، بلكه جزيي از طرح داستاني و اصولاً  بخشي از سبك نومايه نويسنده به شمار مي آيد.
صادقي كه مي داند «خشم» داستانهاي اجتماعي نگار اثري سريع اما محدود دارد، براي بيان اعتراض خود به وجهي كه تأثيري ديرپا داشته باشد، به «خنده» روي مي آورد؛ با نگاهي به نخستين داستانهاي بهرام صادقي درمي يابيم كه دو رشته در هم پيچيده طنز و تخيل فلسفي پابه پاي هم مي آيند و جهان داستاني او را شكل مي دهند.
هرگاه بار تخيل فراطبيعي كمتر مي شود و طنز اجتماعي غلبه مي كند كار صادقي اوج مي گيرد و نمونه هايي چون داستان «سراسر حادثه» را پديد مي آورد. نمونه هايي كه نشان مي دهد روح نويسنده آنچنان نامأنوس نگريسته مي شود كه خواننده حيرت مي كند. يافتن چيزي تازه در آدم ها و حوادث عادي، خواننده را كه نگاه كردنش نيز بر مبناي عادت است، متوجه استثنايي بودن آنچه قاعده محسوب مي شود، مي كند. صادقي در مصاحبه اي مي گويد: «ما مي آييم آدم هايي را و روابطي و حالاتي را كه در واقع طبيعي است، ولي مبتذل است و ابتذالش از بس زياد و شايع است و به صورت قانوني در آمده و كسي دركش نمي كند، در موقعيت هايي قرار مي دهيم كه ابتذال و مسخره بودن كارشان برجسته شود.» به همين جهت آدم هاي داستانهايش گاه وضعيتي كاريكاتور مانند مي يابند.
اما در حقيقت همان هايي هستند كه همه روزه با آنها روبه رو مي شويم . جنبه كميك در وجود آنهاست و نويسنده فقط اين جنبه را برون افكني كرده است. در داستان «سنگر و قمقمه هاي خالي» نويسنده فقط در ذهن كارمند مفلوكي به نام كمبوجيه قرار مي گيرد و گفت وگوي دروني او را با خودش بازآفريني مي  كند. كمبوجيه در رختخواب فكر مي كند، مي خورد و قضاي حاجت مي كند. او آن قدر مبتذل است كه آرمانهايش نيز از حد افيون  هايي چون منقل و مسكرات نمي گذرد؛ ابتذالي كه در سطح نيست، بلكه از نداشتن آمال و هدفي ناشي مي شود. كمبوجيه از نسل مردان است كه سنگر زندگي را ترك كردند و با قمقمه هاي خالي از اميد و اعتقاد درجست و جوي پناهي برآمدند.
«آقاي كمبوجيه در سنگر تسليم شد. خوشبختانه قمقمه او كاملاً  خالي بود و دشمن نتوانست به غنيمت - مقصود آب است- دست يابد.»
طنز دردناك زندگي
در داستان «با كمال تأسف» هم تيپ «آقاي مستقيم» كمدي است و هم حوادث دنياي آقاي مستقيم از دنياي كمبوجيه نيز تاريك تر است. او كارمند دون پايه مجردي است كه تنها دلخوشي اش جمع آوري آگهي هاي تسليت از روزنامه هاست. در تنهايي،  آرزوهاي ساده خود را براي يك زندگي معمولي مرور مي كند. گاه نيز فكر مي كند با مرگش همه جا زير و زبر خواهد شد، اما نمي داند كه آب از آب تكان نخواهد خورد. طنز دردناك زندگي او از تقابل خيال هاي پرشكوه با واقعيت حقير ناشي مي شود. مي خواهد آدم متعادلي باشد، اما اوضاع و احوال نابهنجار، فكري آشفته و جنون را به او تحميل مي كند.
روياها به مرور فشار بيشتري به او مي آورند، به طوري كه زير بار خود خردش مي كنند: در رويا زن مي گيرد، بچه دار مي شود،  زنش را طلاق مي دهد، زن ديگري مي گيرد و ... او از تخيلات خود در عذاب است؛ تخيلاتي كه عاقبت پست و بيمارگونه مي شوند.(گلشيري، داستان «دخمه اي براي سمور آبي»  را متأثر از همين داستان صادقي نوشته است.) 
تا اينكه يك روز خبر مرگ خود را در روزنامه مي خواند و اين استعاره  اي است بر مردگي زنده هاي دروغين. آقاي مستقيم در صدد برمي آيد زنده بودن خود را اثبات كند، به مجلس ختم خود مي رود و هر چه دلش مي خواهد مي  گويد و بي هوش بر زمين مي افتد. در پايان داستان درمي يابيم كه تمام ماجرا از اشتباه چاپخانه صورت گرفته كه مستعين را مستقيم چاپ كرده است. خبرنگار مي گويد: «در روزنامه آگهي كنيد، بنويسيد كه زنده است؟» و دكتر پاسخ مي دهد« «ولي باز هم بايد ديد عقيده خودش چيست؟» و اين دكتر كس ديگري جز صادقي نمي تواند باشد كه زندگي «مستقيم»ها را به ريشخند گرفته است: آيا او واقعاً زنده است؟
نابساماني دوران اجتماعي
صادقي در مورد مسائلي كه نسلي را طي اين سالها برآشفته اند، حرفهاي تازه اي داشت. درد زمانه بيمار و زخم خورده در داستانهاي اصلي اش به مؤثرترين نحو جلوه يافته است. صادقي اين دوره را چنان زنده باز آفريني مي كند كه با همه محدوديت هايش- كه ناشي از تأثير بيهودگي و يأس فلسفي دوران است- در ادبيات داستاني نسل بعد اثري ژرف و مدام مي گذارد.
در سالها پس از چهل، داستانهاي بسياري به تقليد از آثار او نوشته مي شود. خواه كسي به اين نكته معترف باشد يا نباشد، شكي نيست كه كار صادقي، داستان نويسي در ايران را تحت تأثير خود قرار داده است.
اين تأثير در پيروي از سبك يا موضوع،  به خصوص در كار نويسندگان جنگ اصفهان مشهود است، مثلاً گلشيري از مهمترين دستاورد داستاني صادقي - آفريدن جمع دوستان كه مناسباتشان با يكديگر استادانه القا مي شود- در اغلب داستانهايش استفاده كرده و مدرسي در داستانهاي كوتاهش فضاي خانواده هاي در هم ريخته صادقي را تكرار كرد. طنز بهرام صادقي- همانطور كه ديديم- تلخ و دروني است.
خودش مي گويد: «خواسته ام طنزي داشته باشم كه نقطه نشرهاي اجتماعي در آن رعايت شده باشد و بر مبناي تجزيه و تحليل رواني، به صورت كاوش در زواياي تاريك و ناشناخته و مجهول زندگي و روان باشد.» پشت رويه شاد طنز صادقي، سياهي اجتماعي و ارواح شكست خورده و از پا افتاده، نهفته است.
در اكثر داستانهاي صادقي، زمينه داستان گسترده مي شود تا نابساماني يك دوران اجتماعي را بيان كند. او از بازآفريني زندگي افراد در مي گذرد و به خانواده مي پردازد و بامعناسازي و شخصيت  آفريني هنرمندانه اش از اين تجربه موفق به در مي آيد و اغتشاش و زوال خانواده افراد جامعه را با زيبايي نشان مي دهد.

گفتگو با نويسنده مصري كتاب «چهره عريان زن عرب»
دكتر نوال سعداوي:با منتقدان موافقم!
زير ذره بين
زن تنها قهرمان و يكه شهسوار عرصه آثار من است اما آن چه كه موضع مرا در كنار زن توجيه مي كند آن است كه من، او را به شكل بهتري ارايه مي دهم؛ او را در شأن و مرتبه مرد قرار مي دهم تا با واقعيت (با همه رنج ها، تناقض ها و دشواري هايش) روبه رو شود.
از نظر من، در روند زندگي و تغيير و تحول، زن دنياي تنهايي ندارد زيرا با وجود زن و مرد است كه مي توان به موفقيت دست يافت.
003265.jpg
اشاره :خانم دكتر نوال سعداوي با كتاب «چهره عريان زن عرب» به خواننده ايراني معرفي شد. اين كتاب در سال هاي آغازين انقلاب به فارسي برگردانده شد و مورد استقبال عموم، به ويژه زنان كشورمان قرار گرفت.
سعداوي نويسنده مصري و روانپزشك است و در اين زمينه و به ويژه درباره محروميت و ناهنجاري هاي اجتماعي زن عرب، آثار فراواني را به چاپ رسانده است.
اما اندك كساني هستند كه بدانند ايشان، داستان كوتاه، رمان و خود زندگينامه نيز نوشته است. اين بعد از زندگي اين نويسنده و پژوهشگر مصري قابل بررسي است. زيرا وي با همان دستي مي نويسد كه با آن درمان مي كند؛ به همين دليل شخصيت ويژه اي دارد.
اين گفتگو را هفته نامه يمني «۱۴ اكتبر» انجام داده و يوسف عزيزي بني طرف به فارسي برگردانده است.


* همگان مي دانند كه شما روانپزشك هستيد و در همان حال، آثار ادبي نيز منتشر كرده ايد، اين دو عرصه را چگونه با هم آميختيد؟
- در اين زمينه، ميان پژوهش علمي و رويكرد ادبي تعارضي نمي بينم. فاصله ميان هنر و دانش، فاصله اي ساختگي است. بر عكس، از نظر من آموزش پزشكي، شناخت انسان و شناخت ژرفاي او را در جان من آميخت. زيرا در آموزش پزشكي، نوعي تشريح روح انسان و جامعه است. لذا به اعتقاد من، پزشكي مي تواند با هنر بياميزد و من تعارضي ميان آنها نمي بينم.
وقتي دوره دانشگاه را به پايان رساندم به عنوان پزشك در روستاها مشغول به كار شدم. حضور در روستاها فرصتي بود تا ماده خام فراواني را براي طرح داستان و رمان هايم گرد آورم. سر وكله زدن با زنان و مردان در مطب روستاها فرصتي به من داد تا در حالات انسان ها- كه داراي سرشت روحي مختلفي بودند- تعمق كنم. اين آزمون عملي فرصتي شد تا تجربه هايي بيندوزم و تلاش هنري جديدي را به انجام رسانم و آن را در عرصه كار ادبي منعكس نمايم.
* پس از آن كه تكليف خود را با آميختن هنر و پزشكي، حل كرديد به چه نوع ادبي روي  آورديد تا نخستين جاي پاي خود را به وجود آوريد؟
- همان طور كه گفتم، پس از دستيابي به واقعيت عدم جدايي هنر وپزشكي، به جهان هنر و دنياهاي گسترده اش روي آوردم. ابتدا با سرودن شعر آغاز كردم؛ سپس به داستان نويسي و پس از آن به رمان  و نمايشنامه  پرداختم. مثل هر انساني كه تصميم مي گيرد اين روند هنري- ادبي را طي كند، من نيز در آغاز ، از نظر ادبي پختگي زيادي نداشتم و تخيل يا پنداره گرايي بر پختگي ام مي چربيد. از آن پس، ميان واقعيت و رويا، توازني برقرار كردم. در دهه شصت، نوعي از عصيان وجودم را فرا گرفت اما در دهه هفتاد، انديشه آزادي، نقطه و محور مركزي فرايند ابداع من شد.
* نوآوري شما را بيشتر در زمينه داستان كوتاه، رمان و نمايشنامه مي دانند. درباره اينگونه آثارتان بيشتر بگوييد؟
- همان طور كه مي دانيد و من نيز پيشتر گفتم، آثارم شامل داستان، رمان و پژوهش هاي روان شناختي است.
نخستين كتاب هاي منتشر شده ام در زمينه داستان كوتاه بوده كه شامل مجموعه داستان هاي ۱- عشق را  آموختم ۲- مهر اندك
۳- لحظه صداقت ۴- او ضعيف تر بود ۵-مرگ جناب وزير پيشين، مي شود.
همچنين رمان ها شامل ۱- غايب ۲- دو زن در يك زن ۳- ترانه كودكان ۴- زني در نقطه صفر ۵- مرگ مرد تنهاي من ۶- ريسمان و سرچشمه زندگي، است و نمايشنامه ها عبارتند: از ۱- انسان ۲- الحكام بامرالله و ۳- مرد. و در نهايت پژوهش هاي روان شناختي هم شامل ۱- زن و جنس ۲- مرد و جنس ۳- مادينه يعني اصل ۴- چهره عريان زن عرب ۵- زن و زنجير است.
* ممكن است بگوييد نقد و ناقدان با آثار ادبي تان چگونه برخورد كرده اند؟
- پيش از پاسخ به اين سؤال مايلم بگويم كه هر ناقدي در فرآيند ارزشيابي، حق دارد طبق ديدگاه خود عمل كند. اما بسياري از ناقدان در ارزيابي آثارم گفته اند كه پايان داستان هايم براي آنان قانع كننده نبوده است. به ويژه بسياري از ناقدان، رمان «زن در نقطه صفر» را بررسي كرده و برخي از آنان، پرسش هايي درباره چگونگي كشتن مرد قواد توسط زن را مطرح كرده اند! به عبارتي آنان، اين منطق را گزافه دانسته اند بي آن كه در اين گام هنري- كه نماد آن را در رفتار زن قهرمان رمانم نشان داده ام- تعمق كنند.
با اين وجود من با منتقدان موافقم كه با كشتن، هيچ مشكلي حل نمي شود اما برخي از انگيزه هاي نمادين در اثر ادبي، اين كار را ايجاب مي كند.
* در آثار ادبي تان مي بينيم كه زن، پهنه وسيعي را اشغال مي كند، به عبارتي مي بينيم كه زن، قهرمان همه آثار شماست؛ علت چيست؟
در اين نكته با شما موافقم. مختصر و صريح بگويم كه اين امر دو علت دارد: نخست آن كه ميزان قهر اجتماعي، اقتصادي و سياسي وارد برگرده زن از توجه و اهتمام كافي نويسنده مرد برخوردار نيست.
دوم آن كه من، به عنوان يك زن، رنج او را بيش از ديگران درك و ارزيابي مي كنم.
از اين رو مي بيني كه زن تنها قهرمان و يكه شهسوار عرصه آثار من است اما آن چه كه موضع مرا در كنار زن توجيه مي كند آن است كه من، او را به شكل بهتري ارايه مي دهم؛ او را در شأن و مرتبه مرد قرار مي دهم تا با واقعيت (با همه رنج ها، تناقض ها و دشواري هايش) روبه رو شود.
از نظر من در روند زندگي و تغيير و تحول، زن دنياي تنهايي ندارد زيرا با وجود زن و مرد است كه مي توان به موفقيت دست يافت.
* در پايان مي خواستم نظرتان را درباره كساني كه معتقد به ادب زنانه و ادب مردانه هستند بپرسم. چون به نظر من، جنبش ادبي و تغيير و تحول از اين مرحله فراتر رفته است. آيا شما اين گونه فكر نمي كنيد؟
- عملاً زمانه از طرحي كه قايل به وجود ادب مردانه وادب زنانه است، فراتر رفته. من در واقع از اين طرح خوشم نمي آيد زيرا ادبيات را فقط خرد آزموده- چه در زن باشد و چه در مرد- به وجود مي آورد. يعني ميان ادبياتي كه مرد توليد مي كند با ادبياتي كه زن پديد مي آورد، تفاوتي نيست.

نگاه
استفاده ابزاري از شعر و افزايش جمعيت شاعران
ابراهيم رزم آرا
شعر زبان، بحران شعر، ساختارشكني، معني گريزي، چند معنايي، چند صدايي، تأويل از روي دست هم نويسي، تئوري هاي وارداتي، بازيهاي زباني، دريدا، بارت، شعر متفاوت، هنر پست مدرن و مقولاتي از اين دست، از مؤلفه هايي بودند كه در دو دهه اخير در محافل شعري و نشريه هاي ادبي - فرهنگي و هر جايي كه صحبتي از شعر در ميان بود، شنيده مي شد. به گونه اي كه از فرط تكرار در كاربرد آنها، درصد بالايي از افراد، سياهه اي از آنها را بدون داشتن زمينه هاي لازم در ذهن خود فراهم داشته و دارند. بگذريم از اين امر كه عموماً  بسط و گسترش اين مولفه ها در طي زمان و از فرط تكرار به محدوده اي معين مرزبندي شده و كمتر پيش آمده است كه تأويلي بتواند پا از اين مرزها فراتر گذاشته و بجاي نقل قول از چند صاحب نظر و تكرار تئوري هاي وارداتي، ما با توليد انديشه و نظريه روبه رو باشيم. دهه هفتاد، از اين منظر دهه منحصر به فردي است. در اين دهه با اوج مصرف انديشه ها و الگوهايي مواجه هستيم كه آن انديشه ها و نظريه ها در مبدأ توليد براي خود پيشينه و تاريخي خاص داشته و در تعامل و نوع مناسبت خود با ساير حوزه ها پرداخت و معماري شده اند.
يكي از موارد و سرفصل هايي كه نقل محافل شهري و متون نقدي است، توليد انبوه كتاب شعر و يا به عبارت بهتر، افزايش بي حد و حصر تعداد شاعران در دو دهه اخير است.
در ارتباط با اين موضوع مي توان به طرح دو سؤال پرداخته و مسأله را در بستر پاسخ ها گسترش داد؛ چرا ما با افزايش آماري شاعران در جامعه روبه رو هستيم و چرا نمي توان چنين افزايشي را به فال نيك گرفت؟
(به نظر نگارنده افزايش تعداد شاعران را مي توان از وجوه متعددي بررسي كرد و در اين مقال موضوع به طور عمده از منظر روانشناسي و روانشناسي اجتماعي مورد بررسي قرار گرفته است.)
حضور در عرصه هنر و ادبيات، همانند حضور در عرصه هاي ديگر نبوده و به نظر مي رسد كه بايد با آن به شيوه اي متمايز برخورد كرد. انگيزه تمايل و آغاز حضور جدي در اين عرصه- از جوهره فردي، استعداد و ژنتيك كه بگذريم- مي تواند دلايل بسياري داشته باشد. اين دلايل را مي  توان از دو بعد فردي و اجتماعي و تأثير و تعامل هر يك از اين ابعاد بر ديگري بررسي كرد.
هر يك از ما براي ادامه حيات اجتماعي، براساس نوع تربيت و تأثيرمحيط، ناخواسته سپرهاي دفاعي براي خود مي سازيم. هنر- و در اينجا شعر - مي تواند براي فرد نقش يك سپر دفاعي را بازي كند. بدين گونه كه ممكن است فرد براي فرار از يك سري واقعيت هاي روزمره، تمايل به ساختن دنيايي خاص و به دور از دسترس را در درون خود كشف كرده و توسط آفرينش اثر هنري به ساختن چنين دنيايي مبادرت  ورزد. جهاني به دور از واقعيتها و قراردادهاي اجتماعي.
يكي ديگر از علل تمايل فرد به هنر و ادبيات را مي توان در خودكم بيني و احساس حقارت او، رديابي نمود. (البته مواردي چون حقارت، خودكم بيني و ترس كم و بيش در درون همه ما وجود دارد، كه مي توان منشأ و چگونگي شكل گيري هر يك از آنها را با مراجعه به تاريخ زندگي فرد و نيز تأويل روياهاي او مورد بررسي قرار داد.) نوع برخورد خانواده با فرد، طبقه،  جنسيت ، مدرسه، دوستان،  چگونگي رفتارهاي جنسي و عواملي ديگر مي توانند در بوجود آمدن احساس حقارت، خود كم بيني و ترس دخيل باشند، كه فرد با توسل به هنر و ادبيات، سعي در پنهان كردن آنها از ديگران داشته و از سوي ديگر ضميرناخودآگاه فرد نيز بستر را براي فريب و فراموشي او آماده مي كند، به گونه اي كه علت اصلي گرايش در فرد سركوب شده و ميل به آفرينش اثر هنري به وظيفه اجتماعي، سياسي و يا دغدغه هاي بزرگ فلسفي تأويل و بازگردانده مي شود.
اگر چه در سطور بالا از واژه هاي هنر و ادبيات استفاده شده است، اما بايد يادآور شد كه مورد بحث شعر بوده و بنا به دلايلي شعر بيش از ساير هنرها مورد استفاده -سوءاستفاده- قرار مي گيرد. يكي از اين دلايل، در دسترس بودن ابزار توليد شعر است. براي نمونه ورود به موسيقي، سينما، تئاتر و حتي نقاشي مستلزم ساعتها صرف وقت و هزينه هاي مالي است. در حالي كه شعر، بيش از يك خودكار و اندكي كاغذ، هزينه هاي ديگري را برفرد تحميل نمي كند. از سوي ديگر، شعر سهل الوصول تر از ژانري همانند داستان به نظر مي آيد و گويا با اندكي كلمه و چاشني عناصر رمانتيك و احساسي مي توان،  دست به خلق زد.
يكي ديگر از مواردي كه مي توان به آن اشاره كرد، استفاده فرد (شاعر) از شعر جهت ورود به محافل و مجموعه هايي است كه نمي توان با ابزار ديگري جواز ورود به آن مكان ها را گرفت. مكان هايي كه فرد آنجا خود را بزرگوار و بزرگ منش احساس كرده و مي  تواند نظر ديگران را به خود جلب نمايد. متأسفانه در جامعه ما، بسياري از افراد به علت درست طي نكردن مراحل مختلف زندگي در بعد از چهل سالگي دچار بحران  شده و به شعر روي مي آورند و در ادامه حركت خود با اصل قرار دادن اين حكم، كه شاعر بدون حضور عشق نمي تواند شعر بسرايد، عاشق هم مي شوند و ...
همه آنچه آمد را مي توان در سرفصلي به نام استفاده ابزاري از شعر و ادبيات خلاصه كرد. اگر چه موضوع چندان ساده نيست كه بتوان در چند سطر آن را درمعرض نقد و تأويل قرار داد، اما نگارنده اميدوار است كه با اين اشاره، باب بحث و گفت وگو باز شده و ديگران از منظرهايي متفاوت به اين امر بپردازند.
امري كه چندان جدي گرفته نشده است. كساني ممكن است كاري به كار شعر نداشته و از كنار آن عبور كنند، اين افراد اگر كاري براي شعر انجام نمي دهند، خطري نيز براي شعر ندارند، اما افراد شاعرنمايي كه از بازار آشفته شعر استفاده كرده و با چند تركيب و تصوير شعري مي سازند و از آن در جهت منافع خود استفاده مي  كنند بسيار خطرناك بوده و بايد با ايجاد فضاي نقد، آنها را كنترل نمود... و در پايان، به نظر نگارنده ما بايد براي جلوگيري از تكثير افرادي كه شعر مي نويسند، امكانات تفريحي و ورزشي را گسترش دهيم. به يقين اگر در جامعه ما امكاناتي از قبيل موتورسواري، كايت سواري،  پاتيناژ و نيز امكان ماجراجويي در عرصه هاي مختلف به گونه اي بود كه همه مي توانستند به آنها دسترسي داشته باشند، ۹۰ درصد شاعران يقه شعر را رها كرده و پي كار خود مي رفتند.

سايه روشن ادبيات
سرنوشت آراگون در ايران چگونه است؟
003260.jpg

لوئي آندرو، مشهور به آراگون (Aragon) سال ۱۸۷۹ در پاريس به دنيا آمد. سال ۱۹۱۶ به دانشكده پزشكي رفت ولي يك سال بعد به سربازي فرا خوانده شد.
او از همان كودكي دلبستگي خود را به ادبيات نشان داد و شروع به نوشتن قصه هايي كوتاه كرد. نخستين دفتر شعر خود را با نام «آتش شادي» درسال ۱۹۲۰ منتشر كرد، اما داستان نويسي را هم به شكل جديدي پي گرفت كه نتيجه آن خلق داستان هايي شد، بديع در زبان فرانسه.
هنگامي كه آراگون كتاب «هفته مقدس» را نوشت، عده زيادي به دليل نام كتاب، رمان را نخوانده گفتند كه اين نويسنده از عقايد قبلي خود روگردانده؛ تا جايي كه يك كتابدار انگليسي آن را كنار كتاب هاي مذهبي گذاشت.
به هر حال «هفته مقدس» چندي پيش توسط «محمدتقي غياثي» به فارسي ترجمه شد. اين كتاب با بهاي ۶۲۰۰ تومان به علاقه مندان عرضه خواهد شد.

يونان از رؤياهاي مردم مي گويد
مجموعه شعر «روز بخير محبوب من» نوشته رسول يونان، توسط نشر مينا به چاپ دوم رسيد. يونان هم اكنون مشغول نگارش رمان «ليلا دير كرده است»مي باشد. اين رمان، رماني نمادين است و در آن دهكده اي را لگدمال مي كنند، احساسات و روياهاي مردم را لگدمال مي كنند و از دست رئيس پاسگاه هم كاري ساخته نيست.
از منظري ديگر مي توان گفت كه يونان در «ليلا دير كرده است» به مقايسه سنت و مدرنيته مي پردازد.

فراخوان شعر نهضت جنگل
003275.jpg

بنياد پژوهشي ميرزا كوچك خان دست به چاپ آثاري در زمينه نهضت ميرزا كوچك خان جنگلي زده است.
از جمله كتاب هايي كه اين مؤسسه در آينده منتشر خواهد كرد، مجموعه اي است از اشعار گيلكي و فارسي كه درباره مبارزات نهضت جنگل سروده شده اند. به بيان روشن تر، در اين مجموعه علاوه بر اشعار شاعران گيلكي كه درباره نهضت جنگل از آغاز تا امروز شعر سروده اند، اشعار شاعران غيرگيلكي زبان (فارسي سرا) نيز گردآوري شده است.
مسئوليت فرهنگي ـ پژوهشي شعر و ادبيات اين مؤسسه برعهده شاعر نامدار تيمور گورگين است.
شايان ذكر است، شاعران علاقمند ساير استانها كه در زمينه نهضت جنگل يا شخصيت ميرزا كوچك خان و مبارزات او اشعاري سروده اند، مي توانند آثار خود را جهت درج در مجموعه مزبور به آدرس: رشت، خيابان سعدي، روبه روي مجتمع فرهنگي خاتم الانبياء، كتابفروشي فرهنگ، دفتر بنياد پژوهشي ميرزا كوچك خان ارسال كنند.

شما هم كمي لذت ببريد...
آفاق شوهاني هم اكنون آخرين دفتر شعر خود را آماده چاپ كرده است. اين كتاب كه شامل يك شعر بلند بيست صفحه اي و تعدادي شعر سپيد كوتاه است، از سوي نشر داستانسرا منتشر خواهد شد.
شوهاني گفت كه فعلاً بهتر است نام اين كتاب فاش نشود. ضمناً مجموعه اي از مقاله هايم را نيز جمع آوري كرده ام كه هنوز ناشري براي آن نيافته ام. مقاله ام در واقع يك سلسله نقد بر آثار شاعران و نويسندگان ايران است. مثلاً در اين كتاب، يادداشتي بر «خواهران اين تابستان» نوشته بيژن نجدي،«نتهايي براي بلبل چوبي» اثر شمس لنگرودي، «جمهوري» كاري از حافظ موسوي، «قيافه ام كه خيلي مشكوك است» دفتري از باباچاهي و اثري از هرمز علي پور ديده مي شود.
شوهاني همچنين ادامه داد: اين روزها، شعر مشغله اصلي من است، البته به داستان و نقد هم مي پردازم ولي طبيعتاً شعر را خيلي بيشتر دوست دارم.
در راديو هم برنامه اي به نام «پنجره رويا» از شبكه جوان، پخش مي شود كه سردبيري اش بر عهده من است.
آنجا من رمان ها را انتخاب مي كنم و به دست نويسنده اش مي سپارم تا براي برنامه راديويي تنظيم كند. دست آخر هم آن را به گوينده مي دهيم كه بخواند و ضبط كنيم تا مخاطبان بشنوند و لذت ببرند.
003270.jpg


اثري از زنده ياد شيون فومني
«كوچه باغ حرف» آخرين اثر منتشرشده از زنده ياد شيون فومني (۱۳۷۷- ۱۳۲۵)، شاعر نامور گيلاني ا ست كه به كوشش فرزندش حامد فومني روانه بازار شده است.
زنده ياد شيون فومني از شاعران مطرح و تأثيرگذار شعر گيلكي در چند دهه اخير شمرده مي شود. پس از درگذشت وي، علاوه بر اشعار گيلكي، دو مجموعه شعر فارسي نيز به نام هاي «رودخانه در بهار» (شعرهاي سپيد و نو) و «از تو براي تو» (مجموعه غزليات) توسط انتشارات خجسته در سال ۱۳۷۸ منتشر شده است.
حامد فومني در كوچه باغ حرف، رباعيات شيون را گردآوري كرده است. اين مجموعه كه عنوان كتاب ويژه نمايشگاه بين المللي كتاب تهران (۱۳۸۲) را بر خود دارد، توسط انتشارات هدايت (رشت) منتشر شده است.

ادبيات
اقتصاد
انديشه
سياست
فرهنگ
ورزش
هنر
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  انديشه  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |