اشاره: عرفان قانعي فرد در ۲۰ آبان ماه ۱۳۵۵ در سنندج متولد شد و تحصيلات متوسطه خود را در آن شهر به اتمام رساند. مدرك ليسانس خود را در رشته زبان و ادبيات انگليسي از دانشگاه علامه طباطبايي دريافت كرد و براي ادامه تحصيل به خارج رفت و از دانشگاه اسلو - نروژ در رشته «ترجمه تطبيقي» در مقطع فوق ليسانس فارغ التحصيل شد و در مقطع دكتري را نيز در رشته زبان شناسي با گرايش فرهنگ نگاري در دانشگاه كمبريج انگلستان به ادامه تحصيل پرداخت.
وي عضو هيات علمي دانشگاه Durham انگلستان است كه كتاب هاي متعددي نيز از او منتشر شده است: مرگ دستفروش (آرتور ميلر) روزگار آدمكش ها (هنري ميلر)، مرگ ديكتاتور (پي،آر،سالونيا)، ترجمه ادبيات كرد (ابراهيم احمد)، در حصار ميله ها (م، آنا،بروني) نخستين درس هاي فرهنگ نگاري انديشه در گذار ترجمه، رسالت مترجم، فرهنگ فرانسه - فارسي، فرهنگ نروژي - فارسي و... به بهانه انتشار كتاب «سروش مردم» كه به كوشش وي منتشر شده گفت وگويي با وي انجام داده ايم كه مي خوانيد:
آقاي قانعي فرد، به كوشش شما كتاب «سروش مردم» زندگي و انديشه هاي استاد محمدرضا شجريان منتشر شده و با استقبال خوبي هم از سوي خوانندگان مواجه شده است به عنوان اولين سؤال و براي شروع بحث مي خواستم بپرسم كه موضوع اين كتاب چه ويژگي هايي داشت كه شما را به گردآوري، تدوين و ترجمه آن به زبان انگليسي واداشت و هدف شما از انتشار اين كتاب چه بوده است؟
جريان از اين قرار بود كه در دانشگاه محل تحصيلم (كمبريج) يكي از استادان موسيقي كه قبلاً با من درباره موسيقي ايران صحبت مي كرد، از من خواست تا در كنار محدوده فعاليت هايم در ترجمه بعضي از مطالب موسيقي ايراني به ايشان كمك كنم. بعداً متوجه شدم كه هدف اين گروه، موسيقيداناني هستند كه حضور و آثار آنها حقيقي، مسلم و غيرقابل انكار در تاريخ و فرهنگ و هنر معاصر سرزمين ماست. بنابراين بعد از پي بردن به چارچوب فعاليت آنها من ترجمه مطالبي را درباره استاد شجريان پذيرفتم، و به همين دليل و به تدريج كار ترجمه آثار و گفتارهاي جسته و گريخته او در مطبوعات پراكنده را آغاز كردم و آنها نيز تصميم گرفتند همه را در يك كتاب مجزا به نام خود شجريان منتشر سازند، بنابر اين كتاب يك تحقيق آكادميك است و تنها وظيفه من به عنوان مترجم اين اثر طبقه بندي و ترجمه صحبت هاي او بوده است با اندكي حذف و اصلاح تا براي خواننده انگليسي زبان خسته كننده نباشد.
علاقه من به استاد شجريان هم مانند همه شنوندگان و طرفداران آواز ايشان است با اين تفاوت كه من او را تنها براي صدا و هنرش دوست دارم و اين كتاب را به خاطر نوعي اداي دين به هنر ايران انجام دادم. چون از نظر من هدف مترجم متعهد شناساندن فرهنگ مملكت خودش به خارجيان است، اين هدف من از ترجمه اين كتاب بود. و ناشر هم راغب بود كه نسخه فارسي آن را كه من طبقه بندي، حك و اصلاح كرده بودم در ايران منتشر بكند. كه در اول ارديبهشت ۱۳۸۲ با۴ هزار نسخه به چاپ رسيد و در كمتر از ۱۵ روز ۵ هزار نسخه ديگر به چاپ مجدد رسيد.
چرا اسم اين كتاب را «سروش مردم» گذاشته ايد؟
اگر اشتباه نكنم استاد شجريان در يكي از كنسرت هايش اظهار داشت كه آواز سروش برخاسته از نهاد ملت است. من حرف ايشان را گرفتم و «سروش ملت» را انتخاب كردم و در ديداري كه در منزل آقاي عليزاده با استاد شجريان داشتم، استاد فرمودند كه نام كتاب را «سروش مردم» بگذارم كه قشنگ تر است.
آيا نسخه انگليسي كتاب تاكنون به بازار عرضه شده است؟ همچنين آيا ترجمه ديگري هم داشته است؟
قرار است مراسمي قبل از توزيع كتاب براي آقاي شجريان در دانشگاه كمبريج برگزار شود تا اين مراسم قطعيت پيدا نكند و برگزار نشود، كتاب توزيع نخواهد شد، فكر مي كنم برگزاري اين مراسم تا ماه سپتامبر طول بكشد و ژانويه ۲۰۰۴ كتاب توزيع شود. و نسخه فرانسه كتاب نيز با كمك يكي از دوستان عزيزم پروفسور مهران مصطفوي در دانشگاه هنرهاي سوربون۲، قبل از ژانويه ترجمه و منتشر خواهد شد.
چقدر براي ترجمه، گردآوري و تدوين كتاب وقت گذاشتيد، آيا مشكل خاصي در خصوص ترجمه و گردآوري و تحقيق داشتيد؟
خوشبختانه مشكل خاصي در ترجمه و گردآوري آن وجود نداشت، ترجمه كتاب از فارسي به انگليسي حدود ۹ ماه طول كشيد و طبقه بندي كارهاي استاد شجريان نيز ۴۵ روز به طول انجاميد.
از چه منابعي در گردآوري و تدوين اين كتاب استفاده كرده ايد؟
از ۱۲منبع در تدوين و گردآوري اين كتاب استفاده شده، كه همه اين منابع در انتهاي كتاب «سروش مردم» ذكر شده است.
ضمن مطالعه و بررسي كه در اين كتاب داشتم، مقدمه و متن كتاب خيلي زيبا نوشته شده بود ولي بعضي جاهاي كتاب داراي «اغلاط»است، تحليل و تبيين شما در اين زمينه چيست؟
زماني كه اين كتاب در ايران چاپ شد بنده در ايران نبودم و كتاب را خانم بهنوس عرفانيان تصحيح كرده اند و متن كتاب بسيار كم غلط است، فقط مقدمه كتاب است كه در بعضي جاها «غلط» دارد و علت آن هم اين است كه چون من در آن موقع در ايران نبودم، مقدمه را از طريق «فكس» به ناشر ارسال كردم، مقدمه يك هفته مانده به نمايشگاه بين المللي كتاب به دست ناشر رسيد و كتاب نيز بايد تا شروع نمايشگاه چاپ مي شد، به خاطر تعجيلي كه در انتشار كتاب شده بود، بعضي جاها در مقدمه داراي غلط است، ولي جز مقدمه بعيد مي دانم كه در جاهاي ديگر اغلاط املايي آن چناني در آن بوده باشد.
اين كتاب با وجود فروش خوبي كه داشته است ولي مثل اينكه از سوي استاد شجريان مورد تاييد قرار نگرفت، چرا كه ايشان اعلام كرده بودند كه «اين كتاب مورد تاييد من نيست»، به نظر شما دليل اين امر چه بوده است؟
به نظر من، در حوزه نقد، هميشه بايد نقد بر مدار باز باشد و نقد بر مدار بسته، هيچ موقع نقد معتبر نيست. نقد در مدار بسته معمولاً، استبداد، خفقان و تحجر به وجود مي آورد و نقد در مدار باز مثبت انديشي و تفكر مثبت.
حافظ مي گويد:
كمال سر محبت ببين نه نفس گناه
كه هر كه بي هنر افتد نظر به عيب كند
من حال، تدوين و گردآوري اين كتاب را درخصوص آقاي شجريان انجام داده ام درحالي كه آقاي شجريان ۶۳ سال سن دارند و اگر سن آقاي شجريان را حساب كنيم، ايشان از ۲۵ سالگي در هنر ايران حضور دارند، پس ۴۵ سال وقت برده، براي بقيه افراد كه مطابق علاقه اي كه به استاد شجريان داشتند، درخصوص ايشان كار انجام بدهند، بنابراين در اين زمينه من هيچ گوي سبقتي را از كسي نربوده ام.
ضمناً اين كتاب در برابر ملت و خوانندگان هست و همه آحاد مردم در اين زمينه مي توانند به قضاوت بنشينند، كه من حتي يك كلمه به حرف آقاي شجريان اضافه كرده باشم و ايشان هم حق دارند در هر مرجعي آن را مطرح نمايند، بنده فقط حرف هاي ايشان را طبقه بندي و ترجمه كرده ام و فكر مي كنم در اين زمينه نيز نبايد از كسي اجازه گرفت، مثلاً اگر كسي بخواهد در مورد حافظ كتاب بنويسد هيچ موقع نمي رود از حافظ اجازه بگيرد، ولي در مورد استاد شجريان نيز اين كار صورت گرفته است و به خاطر عشق و علاقه اي كه به ايشان و هنر ايران دارم، با كمال صداقت اين كار را براي دو دانشگاه بين المللي دنيا انجام دادم. بنابراين هيچ چيزي هم براي پنهان كردن ندارم، ولي متأسفانه در اين خصوص جوي فراهم شد مبني بر سوءتفاهم براي استاد شجريان.
اولاً بزرگداشتي كه براي استاد شجريان قرار شد گرفته شود ايشان مخالفت كردند بنابه سفر استادان خارجي به ايران و بنا به حضور سفراي چند كشور آن موقع قرار شد كه اسم آن بزرگداشت به جشن فرهنگ و هنر ايران تغيير داده شود.اين مراسم كاري به استاد شجريان نداشت و مراسم مربوط به جشن فرهنگ وهنر ايران بود كه در فرهنگسراي نياوران در ۲۵ شهريور ۱۳۸۱ برگزار شد، ولي وضع به گونه اي تلقي شد كه اين مراسم براي استاد شجريان نبوده است ، چون خود ايشان مخالفت كردند، ما هم گفتيم چشم، مراسم را در كمبريج برگزار خواهيم كرد، حال چرا آقاي شجريان براي بزرگداشت در كمبريج موافق هستند و در ايران مخالف، آن را از خودشان بپرسيد.
آيا مطالب اين كتاب قبل از چاپ مورد تأييد استاد شجريان قرار گرفته بود؟
من فهرست مطالب را در خانه آقاي عليزاده به استاد شجريان نشان دادم يعني وقتي كه در تابستان ۱۳۸۱ به ايران برگشتم در منزل آقاي حسين عليزاده استاد شجريان را ديدم و مطالب را براي ايشان توضيح دادم هرچند كه دو ماه قبل از آن ايشان تمام ماجرا را مي دانستند چون در اكثر رسانه هاي ايران خبر انتشار كتاب سروش مردم به زبان انگليسي و فرانسه اعلام شده بود و در مصاحبه اي هم كه من با روزنامه آفتاب يزد داشتم اعلام كردم كه چرا من اين كتاب را ترجمه كرده ام .
متأسفانه بعداً بنا به تماس هاي مكرري كه من و ناشرم با خانواده ايشان داشتيم و پيغامي كه براي ايشان گذاشتيم و به دليل كنسرت هاي مكرر دوره اي كه ايشان داشتند هيچ موقع موفق به ديدار و يا صحبت با ايشان در آخرين لحظه نشديم، جز همان ديداري كه در خانه آقاي عليزاده داشتيم.
گفته شده است كه بيشتر مطالب اين كتاب از كتاب «راز مانا» استفاده شده است؛ اين موضوع را چگونه تبيين مي كنيد؟
كتاب «راز مانا» توسط سه نفر به صورت مصاحبه با استاد شجريان تهيه شده است، در داخل آن حدود ۳۵ نكته جالب بود كه من آن ۳۵ نكته را استخراج كردم و در منابع و مآخذ كتاب هم به عنوان اولين منبع ذكر كردم، جز آن ۳۵ نكته تمام حرف هاي تكراري استاد شجريان را حذف كردم، اما به عنوان يك منبع و مرجع من اجازه داشتم از آن كتاب استفاده نمايم و خيلي واضح هم اين منبع را ارائه داده ام و اسم برده ام و حتي خود نويسندگان كتاب «راز مانا» سروش مردم را دريافت و مطالعه كرده اند و بنا به شهادت خودشان مي توانيد بپرسيد كه من چند درصد از كار آنها برداشت كرده ام.
آن گونه كه در رسانه ها اظهار شده است مثل اينكه اين كار به عنوان كار آكادميك مورد تاييد استاد قرار نگرفته است، شما چه نظري در دفاع از اين كتاب داريد؟
استاد شجريان به عنوان يك موسيقيدان حرفشان قابل احترام است، با وجود كمال احترامي كه براي ايشان قائل هستم، اما نظر ايشان كه به عنوان يك شخصيت آكادميك درخصوص كار آكادميك اظهار نظر بكنند، نظري شخصي بيش نيست. نكته دوم اينكه بنده در مقدمه كتاب در آخرين سطر گفته ام «پس از مقدمه آنچه مي آيد جملگي حرف شجريان است و من صرفاً مطالب را حك و اصلاح و طبقه بندي كرده ام».
نقدهايي هم درخصوص اين كتاب به چاپ رسيد در اين زمينه چه نظري داريد؟
بله. نقدهايي در اين زمينه نوشته شد ولي دو نقد جانبدارانه و تخريب گرانه منتشر شد، كه يكي غرض آلود و آميخته به احوال شخصيه بود و ديگري طنزآميز و كودكانه!
متاسفانه در اين نقدها هتاكي جايش را به منطق داده بود و چون هر دو نقد فاقد تحليل آكادميك و انديشه اي روشمند بود از پاسخ دادن امتناع كردم. زمان و جامعه بهترين داورانند. به نظر من بايد با انديشه با مدارا برخورد كرد.
نقد علمي چه خصوصياتي بايد داشته باشد؟
در موقع نقد، اگر نقد، نقد سالم و علمي باشد بسيار معتبر و جالب است و بنده نيز سر تعظيم به نقد سالم فرود مي آورم، اما زماني كه نقدي با عقده، غرض و سوءتفاهم، انديشه هاي بيمار و تفكر نادرست مواجه بشود، متاسفانه آن نقد جز دامن زدن به سوءتفاهم چيزي در جامعه به بار نخواهد آورد.
بنابراين تاكنون بعضي نقدهايي كه بر اين كتاب نوشته شده غيرعلمي و غير آكادميك بوده است و بعيد مي دانم كه استاد شجريان به عنوان يك هنرمند بين المللي تحت تاثير مطالب و نقدهاي غيرعلمي قرار گرفته باشند. درست است كه ما در جهان سوم زندگي مي كنيم ولي از هنرمندان مان انتظار نداريم جهان سومي برخورد كنند. انتظاري كه از ايشان دارم همين است تا به پرواز دربياييم، عقابي كه در ۱۳ هزار پايي پرواز مي كند را هيچ موقع با كلاغي كه در ۱۰ متري پرواز مي كند نبايد مقايسه كرد!