اگر فردوسي شاهنامه را در ۳۰ سال نوشت ما در اين يك سال يا شش ماه تيم ملي مي توانيم ۲ تا ۳ شاهنامه بنويسيم حرف هايي هست كه ما بايد در دلمان براي خودمان نگه داريم نبايد پرده دري كنيم متاسفانه وقتي مسئله ملي پيش مي آيد همه شمشيرها را از رو مي بندند. چرا؟ باز جواب اين چراها را من مي دانم ولي نمي توانم به شما بگويم
اميرحسين ناصري
وروديه مطلب معمولاً يا براي معرفي فرد است يا براي آشنايي ذهن خواننده براي آنچه خواهد خواند. كسي را معرفي مي كنند كه بخش هايي براي معرفي داشته باشند. خب همايون شاهرخي اين طور نيست. حتي در روستاهاي دورافتاده هم او را به خوبي مي شناسند. لااقل امروز كه او سرمربي تيم ملي است. اما آنچه شما خواهيد خواند، همان سؤال هايي است كه در يكي دو ماه اخير بارها و بارها از طرف بسياري مطرح شده است. همه سؤال ها جمع شده تا جوابش را شاهرخي بدهد.
در طول زماني كه سمت سرمربيگري تيم ملي را پذيرفتيد، كار را شروع كرديد و چند دوره مسابقه داشتيد، ارتباط با شما ميسر نشد. مي خواهم از اين جا شروع كنم كه چه تفاوتي بين شاهرخي قبل از سرمربيگري و امروز وجود دارد؟
من فكر مي كنم تفاوتي نكرده ام به غير از اين كه يك سال تجربه ام بيشتر شده، يك سال به تجربيات و حاشيه هاي فوتبال ما كه متاسفانه خيلي زياد است اضافه شده و در نهايت با توجه به مسئوليت بزرگي كه بر عهده ما است يعني مسئوليت تيم ملي، بايد كاري كنيم كه از اين حاشيه ها دور شويم و بتوانيم واقعيت فوتبال را با اين جوانان با انگيزه نمايان كنيم كه در نهايت اسم ايران و فوتبال ايران بتواند در حد آسيا و در حد قاره مطرح شود.
اين طور كه شما صحبتتان را شروع كرديد يعني براي كسي كه در راس تيم ملي قرار گرفته مسائل حاشيه اي مطرح است. حاشيه هاي تيم ملي قطعاً با تيمي مثل پاس متفاوت است. اين حاشيه ها چقدر است؟ آن قدر هست كه براي تيم آزاردهنده باشد؟
نه، آزاردهنده نيست چرا كه من اعتقاد دارم در هر شرايطي اول، اميدوار به آينده باشم حتي اگر بدترين لحظات زندگي من باشد. و مسئله اميدوار بودن. اميدواربودن انگيزه را در من بيشتر مي كند كه بيشتر ببينم، بيشتر دقت كنم، بيشتر از مغزم استفاده كنم و در نهايت بيشتر بتوانم جواب ترفند هاي حاشيه را بدهم كه در نهايت تيم ملي به حاشيه نرود. يعني اين كه به حاشيه بردن تيم ملي با توجه به تعدد رسانه هاي جمعي كه هر كدام دوست دارند بنا به فراخور حال خودشان نفراتي را در تيم داشته باشند. مسلماً حاشيه ها و در نهايت گرفتاري هاي جانبي ما را بيشتر مي كند كه البته به اعتقاد من اين ها نمك اين كار است. خب با توجه به اين كه هر كاري نمكي احتياج دارد، ما اين ها را به صورت نمك كار مي دانيم.
آيا با اين مسئله كه هر رسانه تمايل دارد نفراتي را در تيم داشته باشد، مواجه بوده ايد؟
ببينيد الان تابستان است، مسابقه اي نيست و چون اين شرايط وجود دارد مطبوعات ما دوست دارند به حاشيه بپردازند. اين حاشيه يك روز مربي هاي دو شغله مي شود، يك روز تيم پرسپوليس و روز ديگر تيم استقلال. اما سرآمد همه اين ها تيم ملي است، در حال حاضر كه ما در خدمت شما هستيم مسئله اردوهاي تداركاتي تيم ها است كه بعد از اين همه حاشيه مورد آخر به حساب مي آيد يعني اين كه همه افتاده اند كه وامصيبتا ما مي خواهيم برويم اردوي خارج، اگر دو نفر از بازيكن هاي ما نيايند چه اتفاقاتي مي افتد؟ من مي دانم هيچ اتفاقي نمي افتد. اما خب اين مسئله بر مي گردد به همان حاشيه ها كه مدير مي گويد وامصيبتا، مربي مي گويد وامصيبتا. ضمن اين كه واقعاً من احترام خاصي براي همه اين آقايان قائل هستم. انشاءالله كه همه تفكرات براي فوتبال اين مملكت خير باشد.
اين مسئله كمي نگران كننده هم مي شود. شما وقتي مي خواهيد با اين موج روبه رو شويد با اين داستان مواجه هستيد كه به عنوان مثال اگر بازيكن ما برود و مصدوم برگردد چه اتفاقي مي افتد؟ يا اين كه اگر خط بخورد و از لحاظ روحي افت كند چه اتفاقي مي افتد؟ با اين ها چگونه مي شود مبارزه كرد؟ اين مسائل تاثير مستقيمي روي تيم دارند.
اين امر مبارزه نيست. راهكار بايد پيدا كنيم. براي راهكار مسلماً هيچ چيز بهتر از حقيقت نيست، هيچ چيز بهتر از راستي و صداقت نيست. چه خوب است كه آدم با خودش صادق باشد و چه خوب است كه آدم به جامعه حرف سالم بزند. تا جايي كه مسئوليت بر عهده ما است به عنوان امانتدار هاي باشگاه از اين بازيكن ها حفاظت خواهيم كرد. جلوي اتفاق را نمي شود گرفت. فرض كنيد مثل محتشمي كه زانويش دچار ضرب ديدگي شد. اين يك اتفاق بود.
اين كه بيايند آينده را منكر شوند و توپ را در زمين ما بياندازند كمي كم لطفي نسبت به تيم ملي است. به هر حال تيم ملي در حال حاضر تبعات منفي اش متاسفانه بيشتر از مثبت اش است. يعني هر روز يك چيز را علم مي كنند. يك روز مربي خارجي و روز ديگر مدير خارجي. خلاصه داستان هايي كه همه آن ها به اعتقاد من مي توانند وسيله اي براي به انحراف كشيدن تفكر جامعه فوتبال باشد و اين باعث تاسف است. چقدر خوب است كه همه بيايند هم دل و هم فكر شوند براي يك هدف؛ يعني سربلندي تيم فوتبال ايران كه متاسفانه من اين را كمتر ديده ام.
خب شما كه مي فرماييد راهكارش صداقت است، راستي است و درست گفتن به جامعه و متقابلاً از طرف جامعه، فكر مي كنيد قسمت دومش انجام مي شود؟
من كاري به اين ندارم كه چه كسي مي خواهد انجام دهد يا ندهد.
حتي اگر باشگاهي بازيكن اش را در اختيار تيم قرار ندهد چه؟
ما هم اختياراتي داريم. اختيارات ما دفاع از اسم ايران و فوتبال ايران است كه اين اختيارات را به موقع اعمال خواهيم كرد. اما معتقدم سري كه درد نمي كند نبايد دستمال بست. اما اگر لازم بود دستمال را هم مي بنديم.
خب حالا دستمال بستن در چه شرايطي است و به چه شكلي؟
آن زمان كه وضعيت دفاع از فوتبال مملكت باشد.
به چه شكلي؟
چو فردا رسد فكر فردا كنيم.
قطعاًُ شما امروز فكرش را كرده ايد كه اگر باشگاهي دچار مشكل شد و هم تيم ملي به بازيكن احتياج داشت و آنها ادعا كردند كه بازيكن مطرح و كليدي ما است چه كنيد.
ببينيد، فرق بين واقعيت و داستان سرايي اين جا است: واقعيت اين است كه بايد در آن قرار گرفت. در حال حاضر با توجه به اين كه بازي هاي ليگ برتر يك ماه ديگر شروع مي شود، عادي است كه بازيكنان تيم ملي بايد در اختيار فوتبال ملي باشند. وقتي ما از باشگاهي انتخاب نمي كنيم فرياد وامصيبتا شروع مي شود كه چرا اين جوري؟ مقام را به دست آورديم ولي انتخاب نكرديد. بعد كه انتخاب مي كنيم داستان اردوها پيش مي آيد، بعد كه خط مي زنيم باز مي گويند ايهاالناس به خاطر روحيه تيممان، به خاطر اين كه تيممان اول نشود يا آخر نشود، روحيه بازيكن را مي گيرند. شما جاي ما بوديد چه كار مي كرديد؟
خب قطعاً نمي شود كاري كرد چون در حقيقت مي شود گفت كسي كه در مقطع ملي قرار مي گيرد چوب دو سر طلا مي شود. از هر طرف مي زنندش. منتهي بحث اين است كه با جوي مواجه هستيم كه باشگاه هاي ما دارند يك جوري سعي مي كنند از سرمايه هايشان كه همان بازيكن ها باشند حتي الامكان به نفع خودشان استفاده كنند يعني تا حدي مي شود گفت بحث اين كه چرا انتخاب نكرديد، چرا فلان بازيكن در ليست نيست و غيره كمي در سايه قرار مي گيرد. فدراسيون چقدر در اين كار نقش دارد؟
وقتي مصالح ملي مد نظر است، باشگاه ها بايد تكليف خودشان را بدانند . اين است كه اول بايد كشور باشد بعد خانه. كشور يعني تيم ملي، خانه يعني باشگاه. آيا واقعاً كشوري نبايد وجود داشته باشد تا خانه اي در آن وجود داشته باشد؟
كشور بايد باشد تا خانه اي در آن ساخته شود. باشگاه هم يعني همين. ما هيچ وقت منكر كمك به باشگاه ها نبوديم، نيستيم و نخواهيم بود. به عنوان مثال الان باشگاه فجر سپاسي شيراز به عربستان سعودي مي رود. چه ايرادي دارد؟ دلمان مي خواهد كمك شان كنيم. اسم ايران و فوتبال ايران مطرح است. به بازيكنانشان گفتيم به سلامت. اما اين كه قرار شود هر كسي بيايد اردويي تشكيل دهد و دو نفر از بازيكن هايش را ببرد، ما چه كار بايد كنيم؟ فولاد،پاس، سپاهان و تيم هاي ديگر هم همين داستان را دارند. بايد چه كار كنيم؟ بايد به خاطر منافع شخصي، مصلحت ملي را زير پا بگذاريم؟ امكان پذير نيست. در هيچ كجاي دنيا اين گونه نيست. يعني همه جا مي گويند تيم ملي اولويت دارد. حالا ما چرا شيپور را از سر گشادش مي زنيم؟ به خاطر اين كه حداقل از نظر فني من مي دانم كه در تفكر اين دوستان ما چه هست كه فردا اگر مشكلي شد مي گويند ما گفتيم. يعني دنبال بهانه هستند.
از لحاظ فني چه چيز در ذهنشان است؟
حالا شما اجازه بدهيد من يك چيز هايي را براي خودم حفظ كنم. يعني نمي شود من همه چيز را بگويم. واقعا اگر فردوسي شاهنامه را در ۳۰ سال نوشت ما در اين يك سال يا شش ماه تيم ملي مي توانيم ۲ تا ۳ شاهنامه بنويسيم. حرف هايي هست كه ما بايد در دلمان براي خودمان نگه داريم. نبايد پرده دري كنيم و به هر حال آدم ها را زير سوال ببريم. اما اعتقادم اين است كه براي تيم ملي بايد يك وفاق ملي باشد. يك هم دلي و همبستگي ملي باشد، من هم ممكن است فردا نباشم. هميشه بايد تيم ملي را هدايت كنيم. متاسفانه وقتي مسئله ملي پيش مي آيد همه شمشيرها را از رو مي بندند. چرا؟ باز جواب اين چراها را من مي دانم ولي نمي توانم به شما بگويم كه هر كدام از اين ها اگر جاي من بودند واقعاً اين كارها را مي كردند؟
نه، قاعدتاً نمي كردند. شما جاي آن ها بوديد چه طور؟
من اعتقاد به كار سالم دارم. ببينيد من وقتي كه تيم اميد با تيم ازبكستان بازي داشت دفتر آقاي دكتر دادكان بودم. دو نفر از مربيان باشگاه ها زنگ زدند به ايشان گفتند كه بازيكن ما را بدهيد براي باشگاه و اين باعث تاسف و تعجب من بود كه مگر مي شود تيم ملي ما بازي داشته باشد و ما به باشگاه ها توجه كنيم، آقاي دكتر دادكان از من سوال كردند كه نظر شما چيست؟ گفتم باشگاه پاس در خدمت فوتبال ملي است. ما در آن بازي دو بازيكنمان را به تيم ملي داديم. يكي نصرتي و ديگري برهاني. بدون اين ها رفتيم و مقابل ذوب آهن باختيم. اما افتخار كرديم كه فوتبال ملي مان موفق شد. اين دورانديشي براي مصلحت ملي است. پاس باخت، خب ببازد!
يك بحثي است و آن اين كه شما تا آخر فصل هم در تيم ملي بوديد و هم در پاس.
نه در تيم ملي هم كه نبودم همين داستان را انجام مي دادم. وقتي مي گويند پنج نفر از بازيكن هاي تيم ملي را بدهيد، خب فرقي نمي كند، به تيم ملي مي دهيمشان. اين پنج نفر آن زماني هم كه من نبودم، زمان برانكو در تيم ملي حضور داشتند مثل براتي نيا، اسماعيلي، نصرتي، نكونام و... اگر ده نفر نياز است، بروند. تمرين پاس لغو شود، بشود.
مهم نيست، ما با يك نفر هم تمرين مي كنيم! مصلحت تيم ملي مهم است. من اعتقادم اين است كه چه باشم و چه نباشم بايد به فوتبال ملي كمك كرد.
در زمينه فوتبال ملي حق با شما است منتهي اگر مربي اي ببيند كه ضربه مي خورد چه؟
چه ضربه اي؟
باخت، در صورتي كه حياتي نيز باشد. در اين صورت چه بايد كرد؟
ببينيد مسئله حياتي و غيرحياتي نيست. فوتبال بر د و باخت دارد. زندگي برد و باخت دارد. آدم در فوتبال ببازد ايرادي ندارد، در زندگي بازنده نشود. در زندگي بازنده نشدن يعني وقتي با خودت خلوت مي كني مي فهمي بازنده هستي يا نيستي. خوشبختي آن چيزي نيست كه مردم مي گويند خوشبختي آن است كه در دل آدم باشد.
چقدر خوب است كه آدم در زندگي اش بازنده نشود. اگر نه فوتبال يك ورزش است. يك ورزش ساده. ما نه با بردش مي پريم بالا و نه با باختش مي خوريم زمين.
اين شغل ما است. حالا بعضي ها آمده اند از اين شغل سوءاستفاده كنند و فرياد وامصيبتا كه آقا اين است و آن نيست سر داده اند. آن ها كه قهرمان شده اند مي دانند كه صداي قهرماني و جشن قهرماني نيم ساعت بعد از آن تمام خواهد شد. ما هم در مربيگري مان و هم در بازيكني مان قهرمان شديم و مي دانيم كه اين همه هياهوي بسيار براي هيچ است. براي نيم ساعت، يك ساعت و خلاص. حالا اگر قرار باشد آدم در باد اين پيروزي ها بخوابد، يعني خودش را بيشتر از مسائل ملي دوست دارد.
همان طور كه شما فرموديد اين شغل شماست. همانند بقيه مربي ها قطعاً بردها و باخت ها در طول يك فصل و نتيجه گيري و عدم نتيجه گيري در آينده شغلي تان تاثيرگذار است. شايد يكي از دلايلي كه آن ها اين قدر جبهه گيري مي كنند آينده شغلي خودشان باشد. به هر حال شما به عنوان مربي مي دانيد كه مدير باشگاه بعد از يك باخت دليل مي خواهد. شما بايد بگوييد دلايلش اين بوده است. اين باخت اگر سه مرتبه صورت بگيرد آيا از نظر مدير باشگاه قابل قبول است؟
به هر حال گفتم زندگي يعني برد و باخت. فوتبال هم همين داستان است. ما هم اين لباس را تنمان كرده ايم. در نهايت ساك مربي فوتبال براي هر بازي بايد بسته باشد. اين اعتقاد من است. در امارات هم كه بودم هر وقت با تهران تماس مي گرفتم، مي گفتم من يك بليت رزرو كرده ام براي روز شنبه، چون با خودم مشكل ندارم و مي دانم بعد از اين فوتبال ما بايد زندگي كنيم. زندگي ما كه همه اش فوتبال نيست. اما اين دليل نمي شود كه در فوتبال كم كاري كنيم يعني وقتي كه مسئوليت به گردن ما هست شاگرد شب مي شويم و معلم روز. اما وقتي كه از كنار فوتبال رد شديم از نظر من نبايد اتفاقي بيفتد كه آدم زمين و زمان را به هم بدوزد كه چرا من مطرح نيستم. اين نيست. اين ها مشكلاتي است كه آدم با خودش دارد.
بكاشتند و بخورديم، كاشتيم و خوردند. قصه زندگي همين است. يكي از كارهاي زندگي هم ورزش است كه ما عهده دار شده ايم. يعني اين كه مربي بيايد همه چيز خود را در مسابقات بگذارد و فكر كند. توپ به تير مي خورد، يا گل مي شود يا نه، دليل نمي شود. كه زندگي اش را به خاطر اين كه در فوتبال بازنده شده به هم بريزد.
اعتقادم اين است كه آدم بايد در زندگي اش برنده باشد. در فوتبال مي تواند تجربياتي را به دست آورد كه در زندگي بازنده نشود. من به همه اين مربي ها احترام مي گذارم. اما خيلي بهتر است كه ابتدا به فكر مصلحت تيم ملي باشيم.
بحث ديگري كه خودتان هم فرموديد دو شغله بودن است. البته اين ديگر در مورد شما صادق نيست و بهانه اي هم در اين مورد وجود ندارد. آيا مي شود گفت طرح اين مسئله فقط بهانه است؟
اين بر مي گردد به كار آدم ها يعني شخص آقاي دكتر دادكان خودشان فوتبالي اند. فوتبال ملي و باشگاهي بازي كرده اند، درس اين كار را خوانده اند و دكتراي ورزش دارند. يعني ايشان نمي داند اگر مربي دو شغله باشد چه اتفاقي مي افتد؟ ! مي داند. اما چون آدم هاي متخصص كم تر هستند در نتيجه ايشان موافقت كرده كه به فوتبال لطمه نخورد. من نظرم اين است. يعني به عنوان مثال در مورد آقاي مايلي كهن. مگر دكتر دادكان نمي داند؟ ولي خب حسابش را كرده اند و با توجه به اين كه مسابقه اي نيست، چه ايرادي دارد؟ حداقل باشگاه سايپا هم يك باشگاه است كه مي تواند كار انجام دهد. دو شغله بودن يا يك شغله بودن به اعتقاد من نمي تواند آن قدر مشكلاتي را براي ما درست كند كه صفحات روزنامه ها هر روز به آن بپردازند. مسلماً مربي چون عاشق كارش است، مي داند كه از هيچ كدام كم نخواهد گذاشت. مثل بنده كه آن زمان كه دو شغله بودم حداقل مي دانستم وقتي تيم ملي در ماه دو نوبت تمرين دارد مشكلي براي پاس به وجود نمي آيد.
بعضي ها اين ها را به هم نسبت مي دادند و بعضي ها نتيجه پاس را به گردن تيم ملي مي انداختند. جرياناتي وجود دارد كه اين جريان ها متاسفانه نمي گذارند فوتبال ما نفس بكشد. اين اعتقاد شخصي من است كه من به خاطر اين كه خودم را از تركش اين داستان ها رها كنم و اولويتي را به تيم ملي بدهم، اين جا را انتخاب كردم.
آيا پيش آمد زماني كه هم در تيم ملي بوديد و هم در تيم پاس سردرگم شويد كه مثلاًُ اين باخت پاس به خاطر زماني بوده كه به تيم ملي اختصاص داده ايد؟
نه، نه، آقاي آجرلو مي دانست كه ما كم نمي گذاريم. من آدم كم كاري نيستم، در هر كجايي كه بوديم يا علي گفتيم و عشق آغاز شد. اين در مورد پاس هست در مورد تيم ملي هم هست. در مورد پاس الحمدالله راحت شديم و سپرده ايم دست كسان ديگر. اما در مورد تيم ملي آن را با عشق آغاز كرديم و يا علي را گفتيم انشاءالله كه بتوانيم تيم را به مراحل بالا برسانيم.
اين مسئله اي كه شما مي فرماييد شايد مربوط به الان است كه ساعات تيم ملي خلوت و بازي ها كمتر است. در زمان بحبوحه مسابقات چطور؟ مثلا ً پنج ماه قبل از جام ملت هاي آسيا تمرينات شروع مي شود. دو ماه هم برگزاري مسابقات كه مي شود ۷ ماه. فكر نمي كنيد اگر از اين جهت نگاه كنيد حتي براي خود مربي فشار زيادي دارد؟
در مورد يك شغله يا دو شغله بودن، من به شخصه معتقدم كه بايد تفكر آدم در يك جا باشد. دليل دو شغله بودن شخص بنده هم اين بود كه وقتي من عهده دار تيم پاس بودم مسئوليت تيم ملي به من محول شد و خب همان وقت هم بالا و پايين و ضرب و تقسيم اش كردم.
تصميمم را گرفته بودم كه وقتي فصل تمام شد در خدمت آن تيمي قرار بگيريم كه اولويت با آن است. حداقل دوست هاي نزديك من اين را مي دانستند و خب الحمدالله هم پاس به نتايجي مطلوب از نظر ما رسيد. در نتيجه من از پاس دور شدم. اما از پاس جدا نشدم.
انشاءالله كه پاس هميشه موفق باشد به اضافه اين كه ما در اصل هميشه پاسي هستيم.
اين در مورد شما بود كه موردي استثنا هستيد. البته ذكر كنم كه من نه موافق دو شغله بودنم و نه مخالف. اين ها تنها سوالاتي است كه در مطبوعات آمده، در ذهن من مطرح شده و من در حال حاضر اين سوالات را از كسي مي پرسم كه به هر حال در اين جامعه است و در شرايط دو شغله بودن قرار داشته است. يكي از بحث هايي كه من با آقاي دادكان داشتم و ايشان در مورد دوشغله بودن مي گفتند اين بود كه ديدند در تيم ملي نمي توانند در حد كامل هزينه زندگي يك مربي را بپردازند. فوتبال ملي جايي نيست كه مربي بتواند زندگي اش را بر اساس آن تنظيم و برنامه ريزي كند. يكي از دلايل مهمي كه به ما گفتند اين بوده. شما چرا مثلاًُ يك جايي كه به هر حال زندگي تان بهتر تنظيم مي شده كنار گذاشتيد و جايي را قبول كرديد كه بايد بپذيريم درآمدش خيلي كم تر است؟
حقيقت اين است كه مربي به اعتقاد من دو نوع است. يك مربي عاشق، دو مربي تاجر. من اعتقاد دارم كه مربي تاجر در نهايت ورشكسته خواهد شد. يعني ورشكسته فكري و مربي عاشق است كه در نهايت به خودش خواهد رسيد. من سعي كرده ام مربي عاشق باشم. اين كه عاشق كارم باشم بدون توجه به ماديات، علتش اين است كه روزي را خدا مي رساند اما من هيچ وقت شخصيت خودم را زير سوال نمي برم كه به خاطر هزار تومان بالاتر يا پايين تر بيايم شغلي را انتخاب كنم كه در نهايت همان مربي تاجر شوم. البته اين تفكر من است. بعضي ها هستند كه به عكس اين فكر مي كنند. خوشبختانه لطف خدا شامل حال ما بود و تا اين لحظه كه در خدمت شما هستم به خاطر عشق به فوتبال سعي كرده ايم كه ممر زندگي ام از جاي ديگري تامين شود كه خب احتياجي به پول فوتبال نداشته باشم . مربي كه احتياج به پول فوتبال داشته باشد مسلماً تن به هر كاري خواهد داد. به خاطر حفظ آن پول و مقام مسلماً كسي كه نقطه ضعف مادي داشته مي تواند مسائل عجيب و غريبي در مورد خودش به وجود آورد
خب اگر زندگي شما از كانال ديگري تامين نمي شد باز هم به همين سبك بوديد؟ به هر حال بايد قبول كنيم مخارج زندگي بخشي از مشكلات زندگي است.
آدم هايي كه عاقل هستند هميشه آن دورها را نگاه مي كنند. من نمي گويم خيلي عاقل هستم ولي به هر حال انسان بايد دورانديش باشد فكر اتفاقات و مسائل حاشيه اي را بكند. روزي كه ما به فوتبال آمديم نيامده بوديم كه از فوتبال پول در آوريم. عشق ما بود. روزي هم كه لباس مربيگري را به تنمان كرديم باز هم به خاطر عشق است، روزي هم كه لباس مربيگري را از تن درآورديم باز هم عشق به فوتبال داريم. من از قبل برنامه ريزي كرده بودم كه با پول فوتبال زندگي نكنم، چون مي دانم پول ورزش مثل حباب روي آب مي ماند هر آن ممكن است از بين برود، لذا اعتقادي به اين مسئله ندارم كه درد دلم رابه اين و آن بگويم كه من زندگي ام از فوتبال مي گذرد. اگر هزينه زندگي من از فوتبال هم باشد به كسي نخواهم گفت. به اعتقاد من يك مقداري ترحم جامعه را از نسبت به خودم بر مي انگيزم چرا اين گونه بايد باشم. انسان بايد هميشه در جامعه نسبت به خودش و خانواده اش سر بلند باشد و من فكر مي كنم كه زيبا نيست كه مربي بگويد من آنقدر مي گيرم، آنقدرگرفتم و آنقدر خواهم گرفت اين به نظر من تظاهر است.
چه قدر از آن تظاهر است.
به نظر من مقداري زيادي از آن.
خب من نمي گويم خيلي زياد است ولي نسبت به سرانه درآمد درجامعه پول هايي كه در فوتبال رد وبدل مي شود كم نيست . مي توان روي آن برنامه ريزي كرد و به هر حال بهتر ازخيلي درآمد هاي ديگر است. من سوال ديگري دارم و آن اين است كه شما الان دوست داريد بيشتر در كار اجرايي باشيد يعني وسط ميدان يا در جهت برنامه ريزي كننده و
خط دهنده و يا سازمان دهنده؟
در كار فوتبال هميشه يك تيم بيرون زمين است كه اين ها مي توانند با همبستگي و يكرنگي تيم داخل زمين را اداره كنند. در فوتبال ما اين داستان متاسفانه رنگ باخته يعني همه مي گويند من بايد سر مربي باشم. اين مسئله سر مربي ۲۰ سالي است كه به صورت يك اپيدمي نزد مربي هاي ما در آمده كه من خودم به شخصه اعتقاد دارم كه جايگاه هر كسي بايد مشخص باشد يعني به عنوان مثال بنده با سن ۵۷و۵۸ سال ديگر نمي توانم كار يك مربي ۴۰-۳۰ ساله را انجام دهم. چه بهتر است كه هميشه جايگاه ها مشخص شود اما در صورت احتياج بايد خود آدم هم آستين رابالا بزند و بگويد كه هنوز هم ما مي توانيم اين كاره باشيم. ولي با توجه به شرايط سني هر آدمي به نظر من مي تواند يك نفر برنامه دهنده باشد، يك نفر اجرا كننده باشد و يك نفر كنترل كننده.
شما فكر مي كنيد جايگاه تان كجاست؟
آن وقت كه جوان تر بودم بيشتر اجرايي بودم اما الان كه با تجربه تر شده ام مي توانم طرح دهنده باشم.
يعني اينجا همان جايگاهي است كه فكر مي كنيد بايد باشد؟
به هرحال با توجه به اين كادري كه ما داريم، فكر مي كنم مي توان با همفكري طرح هاي موردنظر را پياده كرد. حالا اگر فكر جوان هم بتواند به ما كمك كند، عاشق افكار خودمان هم نيستيم. از آن فكر جوان هم استفاده مي كنيم براي مربيگري تيم ايران.
چقدر تعصب داريد به چيزي كه مي فرماييد؟
تعصب يا عشق، كدامش؟
نه، تعصب. چون عشق به وادي ديگري مي رود. تعصب از اين جهت كه واقعاً فكر مي كنيد چيزي كه مي گوييد يا اين كه اجرايش مي كنيد طرح درستي است براساس سال ها تجربه و علمي كه به دست آورده ايد؟
فكر مي كنم كه بايد درست باشد.
يعني اگر يك نفر بخواهد به شما ثابت كند كه روشتان اشتباه است مي پذيريد؟
اگر بتواند من را قانع كند، من حرف حساب را از بچه ۸ ساله هم مي شنوم.
اما خيلي ها اين حرف را مي زنند وقتي زمانش مي رسد قبول نمي كنند.
به هرحال همه كه من را مي شناسند مي دانند ما آنقدر كه مردعمل هستيم مرد حرف نيستيم.
بحثي كه اين روزها خيلي مطرح است و پيگيري مي شود و شايد بتوان گفت بخشي از حاشيه تيم ملي ماست همين بحثي كه شما فرموديد در مورد مربي خارجي. خودتان در اين مورد چه نظري داريد؟
ببينيد وقتي انسان اعتقاد به خالق خودش داشته باشد، اعتقاد به كار خودش داشته باشد، به نظر من هيچ مشكلي وجود نخواهد داشت حتي اگر ده مربي خارجي هم به ايران بيايد. چرا؟ چون وقتي آدم كارش را بلد باشد اصلاً احتياجي به اين قصه ها ندارد. شايد آنها بيايند حرف هاي بهتري بزنند، شايد كارهاي بهتري انجام دهند. مربيگري يك شغل است. قبلاً هم گفته بودم. اين شغل، مثل تجارت و آموزش مي ماند، فرقي نمي كند. اينجا دو مسئله است يكي تعريف مربي خارجي و دوم مربي خارجي تيم ملي. من به شخصه با همه مربي هاي خارجي كه اينجا بودند رفاقت نزديك داشتم. مي دانيد چرا؟ كه به عنوان يك ايراني همان طور كه يك توريست وارد مملكت مي شود، سازمان جهانگردي بايد به آن سرويس دهد كه با خاطره خوش از اين مملكت بيرون برود. يك مربي هم كه مي آيد بايد با ما رفيق شود. بايد ما با او رفيق شويم. ما بايد راهكارها را نشانش دهيم. حتي در مورد برانكويي كه بحث اش بود من هميشه از او حمايت مي كردم. حتي چند بار هم گفتم كه شما بعيد است با اين روش موفق شويد كه نمي شويد. نظرم را مي دادم به عنوان يك دوست يا با كخ يا بگوويچ و يا با اشميت و يا با هر كدام از اينها. وقتي من نظرم اين باشد كه واقعاً بني آدم اعضاي يكديگرند، در مورد اين داستان اعتقادم اين است كه خب از آن طرف دنيا مي آيد، چه ايرادي دارد؟ بايد سرش را بكنيم زير آب؟!
خب اين اشميت بيچاره را من در هتل المپيك ديدم. دلم برايش خيلي سوخت. غريب يك گوشه نشسته بود. گفتم خدا را خوش نمي آيد اين مرد غريب باشد. رفتم آنجا. با هم رفيق شده بوديم. خب، خدا را شكر. من مي خواستم به او بگويم كه ايراني ها همه اين طور نيستند كه تنهايت بگذارند ما به عنوان مربي در حد عقلمان كمكت مي كنيم، او هم به ما كمك مي كرد. چه ايرادي دارد؟ وقتي ما تفكرمان اين باشد چه فرقي مي كند مربي خارجي يا ايراني؟ تلفيق اين ها مي شود تيم مربيگري. تيم مربيگري وقتي موفق شود فوتبال ايران هم موفق مي شود. من نباشم، اتفاقي نمي افتد و زمين به آسمان نمي رسد. اما من اين را مي دانم كه همه جاي دنيا تمرين شوت را چگونه انجام خواهند داد. براي تمرين شوت يا كار تاكتيكي يا كار بدني يا كار سانتر كردن همه جا همين است. حداقل حاصل اين ادعاي من براي شما اين است كه ما تبليغي نيستيم اما مي توانم بگويم كه كار ۵۰ تا از بهترين مربي هاي دنيا را من ديده ام، فكر مي كنيد چه كار مي كنند؟
چه كار مي كنند؟
همان كاري كه ايراني ها مي كنند. منتها ايراني ها با خلوص نيت بيشتر و خارجي ها با تفكر بيشتر براي دلار بيشتر. اين را شك نكنيم چون وقتي از آن طرف دنيا مربي مي آيد، چه هدفي دارد؟ براي خدمت؟ نه براي خودش مي آيد. ما براي خدمت كار مي كنيم. اول خدمت، دوم خودم. آنها مي گويند اول خودم، دوم خدمت. اين فرق است. من ده سال در امارات مربيگري كردم. ۵۰ تا باشگاه هم آنجا داشتيم. تفكري كه من اينجا دارم آنجا ندارم. اينجا ما از شب و روزمان مي زنيم كه تيم ملي سربلند باشد. به خاطر وظيفه اي كه بر عهده ماست.
بخشي از صحبت شما در مورد تعريف مربي خارجي بود. در تعريف مربي خارجي آن چيزي كه از نظر ما مقبول است براي شما چيست؟
منكر ارزش مربي خارجي نبايد شد. مربيان خارجي اي كه پس از انقلاب به ايران آمدند كدامشان موفق شده اند؟
شايد استانكو و ...
استانكو در تيم ملي موفق نبود، در باشگاه موفق شد. كوردس آلماني، سولدوي ايتاليايي، ايوويچ، بلاژويچ، ويه را و برانكو. در مورد ويه را همه آنهايي كه فوتبالي هستند مي دانند كه چه اتفاقي افتاد. حادثه بود. سر خودمان نبايد كلاه بگذاريم. برانكو هم تا آنجايي كه من يادم مي آيد، وقتي در تبريز باختند، مي خواستند عوض اش كنند. يعني اگر شخص دكتر دادكان حمايتش نمي كرد، همان وقت رفته بود و باز همين آقاي فركي و شخص دادكان اگر در بوسان نبودند و مانع ورود حاشيه ها نمي شدند تيم قهرمان نمي شد. شناخت خصوصيات ايراني ها توسط اين دو نفر باعث پيروزي شد. در نهايت برانكو برنده شد. آدم محترمي هم بود. حالا چطور مي شود كه جوي درست شده كه همه دنبال مربي خارجي اند؟
البته ايوويچ هيچ گاه به نتيجه گيري هم نرسيد.
به هرحال، منكر ارزش هاي هيچ مربي اي نمي شوم، اصلاً. اما واقعيت امر اين است كه خصوصيات، فرهنگ، نژاد و دين و... مي تواند عامل موفقيت براي مربي باشد. خب مربي ايراني اينها را راحت مي فهمد. ما مي دانيم عاشورا يعني چه ولي مربي خارجي نمي داند. اينها تاثير گذارند و اين مي شود كه وقتي به بحرين مي رويم ۶ روز سرگردانيم. اگر من بودم وقتي زمان بازي عقب افتاد همان وقت برمي گشتيم. چه ايرادي دارد؟ آدم در خانه خودش راحت تر است. ما مشكل خانوادگي داريم. ما ايراني ها گرفتاري هاي عجيب و غريبي داريم. پس اين اتفاق مي افتد كه ديديد.
شايد يكي از دلايل عدم نتيجه گيري مربيان خارجي در ايران اين باشد كه فوتبال، تابع بزرگي از حاشيه است تا مسائل فني. حاشيه اي كه در قدرت هاي برتر فوتبال دنيا هم نباشد.
قبلاً گفته ام. واقعيتي است كه حاشيه فوتبال ما در دنيا اول است. همين چندوقت پيش از يكي از دوستانم كه به ايران آمده بود، پرسيدم فرانسه چند نشريه ورزشي دارد. گفت ۴ -۳ تا كه ۲ تا معروفند. فرانس فوتبال كه هفته اي دومرتبه چاپ مي شود و اكيپ كه هر روز است، ۱۲ يا ۱۶ صفحه. ۶ صفحه آن به فوتبال خارجي اختصاص دارد يك صفحه هم به فوتبال فرانسه. حالا شما بگوييد كه فوتبال ما جلوتر است يا فرانسه؟ وقتي فوتبال ما اين همه از فوتبال فرانسه عقب تر است بايد ۱۲ صفحه پر كنيم. چطور؟ يكي از خبرنگاران آمده بود مي پرسيد كه آقاي شاهرخي، ما در اين تيم چيزي نمي بينيم، پرسيدم مگر قرار است چيزي ببينيد؟ گفت كه ما دنبال حاشيه هستيم.
بخشي از حاشيه از خارج آن به فوتبال وارد مي شود و بخشي ديگر هم درون خود گروه فوتبال است. دليل اصلي باخت بحرين اتفاقي بود كه بين بازيكنان پيش آمد. نمي توان همه مشكلات را از خارج دانست. حقيقت اين است كه كل جامعه ما، حرفه فوتبال را نپذيرفته، در اين قالب اگر بخواهيم تعريفي از مربي خارجي داشته باشيم، چيست؟
در مورد مربي خارجي من موافقم كه بيايند. اگر آدم كارش را بلد باشد ۵۰۰ نفر هم بيايند هيچ مشكلي پيش نمي آيد. چه من باشم و چه نباشم. هدف سربلندي ايران است. اگر امروز بدانم كه ما را حتماً به جام جهاني مي برد يا در جام ملت ها قهرمان مي كند بدانيد كه درنگ نمي كنم و خودم تاييدش مي كنم. روزنامه ها طوري دارند القا مي كنند كه ما با همايون شاهرخي بايد در جام ملت ها قهرمان بشويم. جام جهاني هم برويم. ما پس از انقلاب در جام ملت ها قهرمان شده ايم؟ نه، مربي خارجي و داخلي فرقي ندارد. بازي هاي آسيايي با جام ملت ها فرق مي كند. جام ملت ها گل است، بازي هاي آسيايي غنچه. اين تفكر القا مي شود كه دوم يا سوم هم قبول نيست، مثل تيم پاس. طوري رفتار كردند كه انگار پاس آخر شده نه نايب قهرمان. من فكر مي كنم جرياني وجود دارد كه مي خواهد حاشيه وارد فوتبال شود.
شما وسط بازي هستيد. حالا چه كار مي كنيد؟
وارد نمي شوم. نمي گذارم وارد حاشيه ام كنند.