جمعه 10 مرداد ۱۳۸۲ - سال يازدهم - شماره ۳۱۲۴
به مناسبت نمايشگاه عكس محمد طاهر بهزادي در خانه عكاسان ايران
دنياي خاكستري
يادداشت عكاس
تنها با چشم دل است كه مي توان به درستي ديد. آنچه بايسته است، از ديدگان پنهان است.
سنت اگروبري
پاييز سال ۱۳۳۶ در تهران متولد شدم. اولين خاطره اي كه از عكس و دوربين در ذهن دارم، مربوط به موقعي مي  شود كه روزي قرار شد دوربين برادرم را از او قرض بگيرم؛ به اين شرط كه چند روزي پيش من باشد و بعد هم تحويلش دهم. اين قرض گرفتن  ها تا آن جا ادامه يافت كه ديگر جادوي دوربين كار خودش را كرد و دوربين عكاسي شد همراه و جزيي از وجودم!
از همان زمان نوجواني بود كه بلوغ جسمي و فكري ام با آموختن نگاه و انديشه از پشت لنز عجين شد. آن قدر كه علاقه بسيارم به موسيقي و ادبيات را هم كاملا تحت الشعاع خود قرار داد و از آن پس تصوير زندگي و آدم هاي سياه و سفيد و خاكستري دور و نزديك در قاب و كادر دوربينم شد فكر و ذكرم، شد چيزي شبيه عشق!
سال هاي آغازين پيروزي انقلاب اسلامي بود. براي ادامه تحصيل راهي مونترآل كانادا شدم و از آن جا كه آموخته بودم از دريچه دوربين نوعي ديگر به اجتماع نگاه كنم، رشته روزنامه نگاري را براي تحصيل انتخاب و در دانشگاه داتسون شروع به تحصيل كردم.
در كانادا دوستاني داشتم كه عكاس حرفه اي بودند و از آنان بسيار آموختم. اما در سال دوم تحصيل بر اثر عارضه  اي دچار آسيب در ناحيه سر شدم و پس از جراحي دريافتم كه قدرت تكلم و خواندن و نوشتنم دچار آسيب شده است؛ حالتي كه در پزشكي به آن «آفازيا» گفته مي شود. البته در مدتي كه در كانادا بودم،  سه بار در نمايشگاه عكس شركت كردم. بعدها هم شنيدم كتابي نيز حاوي عكس هاي برگزيده ام به چاپ رسيده است،اما موفق به ديدن آن نشدم.
از آن پس گويي صميميت ام با دوربين عكاسي بيشتر شده بود، چرا كه در غيبت بيان كلامي- نوشتاري،  تنها زبان گوياي من، تصوير بود و تصوير. فهميدم به جاي حرف زدن مي شود بيشتر كار كرد و فراوان آموخت. سال ۱۳۶۶ به ايران بازگشتم و در سال ۱۳۷۰ به عنوان عكاس وارد جهادسازندگي شدم. جايي كه شغلم ايجاب مي  كرد با طي سفرهاي پياپي به مناطق مختلف كشور و به ويژه روستاهاي كهن ديارم، شور زندگي و تلخ و شيرين هايش را در نگاهم ثبت كنم و در آثارم به تصوير كشم. همواره سعي كرده ام علاوه بر رعايت نكات فني عكاسي، از به كارگيري خلاقيت غافل نشوم چرا كه تكنيك بدون خلاقيت و بدون عشق به كار مساوي است با توقف و نه حتي در جا زدن!
در اين ميان سوژه هاي اجتماعي از كودكان و پيران اجتماع مهم ترين دغدغه ام شد و سال ها است كه با اين موضوع ها به كار مي پردازم. چراكه اجتماع سراسر درس است؛ مثل آينه و مي خواهم مثل يك آينه همه چيز اجتماع را به عرياني تماشا بنشانم. نتيجه اين تلاش ها، عكس هايي است كه در جشنواره هاي داخلي و خارجي مورد تقدير واقع شده است. همچنين در سال ۱۹۹۸ براي عكسي به نام محبت «Affection» جايزه اي ويژه از مسابقه عكاسي آسيا و اقيانوسيه يونسكو(ACCU) دريافت كردم.
طي اين سال ها با اين نشريات همكاري داشته ام: همشهري، عكس، روز هفتم، جام جم، خرداد، امروز، سلام, ايران,توسعه، جوان، دامدار، جهاد، جهاد روستا، صالحين روستا، جوانان روستا، مروج، معادن، پيام زن، فرداي بهتر، زن روز، رشد جوان، مشاور خانواده، اطلاعات اقتصادي، مجله LE MESSAGE، مجله ECHO OF ISLAM،روزنامه IRAN NEWS،كتاب ايران (كتاب مصور از فرهنگ ايران به همراه آثار بسياري از عكاسان نامي ايران)، واره (كتاب تحقيقاتي مصرفي تعاوني روستا)، موزه هايي در باد (كتاب تحقيقاتي بوم شناسي) تاليف دكتر فرهادي و...
كلام آخر: اگر لحظه اي بگويم كه ديگر كامل هستم و آثارم قوي است، همين لحظه، لحظه سقوط است. بايد مدام آموخت و ياد داد.
محمد طاهر بهزادي
000860.jpg
000900.jpg
000890.jpg
000895.jpg
000905.jpg
000910.jpg
000925.jpg
000875.jpg
000880.jpg
000915.jpg
000920.jpg
000870.jpg
000885.jpg
000865.jpg

عكس
ادبيات
ايران
جامعه
رسانه
زمين
شهر
ورزش
هنر
صفحه آخر
|  ادبيات  |  ايران  |  جامعه  |  رسانه  |  زمين  |  شهر  |  عكس  |  ورزش  |
|  هنر  |  صفحه آخر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   شناسنامه   |   چاپ صفحه   |