خانواده هسته اوليه زندگي اجتماعي است نهادي است كه بسيار و مطمئن تر امين تر، مجهزتر و آماده تر از ساير نهادهاي جامعه مي تواند در جلوگيري از آسيب پذيري اعضا و يا حداقل كنترل آن ها توانايي كافي داشته باشد
گفت وگو : رحمان احمدي
اشاره:
امروزه ما در جامعه شاهد افزايش فقر، بيكاري، شكاف طبقاتي، طلاق، سرخوردگي اجتماعي، فرار كودكان و نوجوانان از خانه و... هستيم. افزايش اين جرائم باعث به هم خوردن نظم در روابط انساني شده و بنيان سنتي خانواده را نيز دچار تزلزل مي نمايد با افزايش جرائم خانواده نمي تواند نقش اصلي خود را در ساختارهاي فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي و سياسي جامعه كه مهم ترين آن جلوگيري از جرم، كجروي و نابهنجاري هاي اجتماعي است به درستي ايفا نمايد.
از آنجا كه خانواده نقش بنيادين در روابط انساني دارد جامعه شناسان از آن به عنوان يك نهاد نام مي برند. در خصوص اهميت نهاد خانواده و نقش و كاركرد آن در جلوگيري از آسيب ها و ناهنجاري هاي اجتماعي گفت وگويي با يكي از صاحب نظران در حوزه جامعه شناسي انجام داده ايم كه مي خوانيد.
امروزه ما در جامعه شاهد افزايش فقر، بيكاري، شكاف طبقاتي، طلاق، سرخوردگي اجتماعي، سرقت و... هستيم، كه افزايش اين جرائم باعث به هم خوردن نظم در روابط انساني و اجتماعي در جامعه مي شود. با توجه به اين مقدمه و براي شروع بحث ضمن ارائه تعريفي از آسيب اجتماعي بفرماييد چرا جرائم و كجروي هاي اجتماعي در جامعه افزايش پيدا مي كند و علل و عوامل اين كجروي ها از ديدگاه علم جامعه شناسي چه مي تواند باشد؟
امروزه بحث از جرم، كجروي و آسيب هاي اجتماعي از مباحث بسيار مهمي است كه هم در جامعه ما و هم در بسياري از جامعه هاي ديگر كه شرايطي مشابه ما را دارند، وجود دارد. به ويژه بسياري از كلان شهرها در جهان در حال توسعه امروزه انواع مختلف آسيب ها و كجروي ها روبه رو هستند كه خود به يك معضل تهديدكننده اجتماعي تبديل شده است. خوب است در آغاز بررسي نماييم ببينيم كه آسيب چيست و چگونه تبيين مي شود. براي تحليل جنبه گوناگون موضوع لازم است چشم انداز جامعي نسبت به اين مسئله داشته باشيم و با كمك گرفتن از نظريه هاي علوم اجتماعي به ويژه جامعه شناسي و نظريه هاي روانشناسي اجتماعي به معني اخص آن كه تحت عنوان كجروي و آسيب هاي اجتماعي ياد مي شود، جنبه هاي مختلف آسيب در نظام تربيتي، اجتماعي و كاركردي را بازشناسي نماييم.
حوزه بحث از كجروي يا انحرافات اجتماعي بسيار وسيع است كه درواقع تجربه نظري موضوع از دهه هاي پس از توسعه شهرنشيني و صنعتي شدن را شامل مي شود. كجروي، پديده اي است عام كه محدوديت زماني و مكاني دارد. همه اجتماعات با درجاتي از كجروي و نابهنجاري روبه رو هستند. آن چيزي كه كجروي را تبديل به يك مسئله اجتماعي مي كند، افزايش رفتارها، فعاليت ها، اعمال و اقداماتي هستند كه تحت عنوان كجروي تلقي مي شوند، به عبارت ديگر، وقتي افزايش تراكم و فزوني دامنه كجروي هاي اجتماعي تشديد مي شود، موضوع آسيب ها، نابهنجاري ها و كجروي هاي اجتماعي و خطر اضمحلال اجتماعي و در نهايت تهديد و فروپاشي اجتماعي مدنظر قرار مي گيرد. تجربيات نظري و عملي اين موضوع را به اثبات مي رساند وقتي نظام اجتماعي مخصوصاً روابط و معادلات اجتماعي نتواند كاركرد خوبي را ايفا و يا وظايف خود را بسامان انجام دهند و يا هنگامي كه افراد نتوانند نيازها و خواست ها و درخواست هاي خودشان را با توسل به روش هاي معقول و منطقي درست تامين كنند و پاسخي براي نيازهاي معقول خودشان پيدا كنند، تمايل به ارتكاب بزه در آنها ممكن است افزايش پيدا كند. در طرح اين سؤال كه علل و عوامل واقعي اين كجروي ها و آسيب هاي اجتماعي چيست ممكن است پيش فرض هاي مختلفي مورد توجه قرار گيرد. اينكه آيا كجروي معلول كاركرد ضعيف نهاد اجتماعي است، يا نه معلول عدم هماهنگي بين ابزارها و اهداف اجتماعي پذيرفته شده در جامعه است و يا ممكن است گفته شود ضعف امكانات و شرايط در جامعه براي پاسخ دادن به نيازها و انتظارات مردم زمينه ساز بروز ناهنجاري ها و كجروي هاي اجتماعي مي گردد. از طرف ديگر رويكردهاي ديگري نيز در طرح مسئله و تبيين آسيب ها مطرح هستند. رويكردهايي كه تمايل دارند ريشه كجروي و ناهنجاري ها را مرتبط و منابع آسيب هاي رفتاري را در سازمان شخصيت و فرد جست وجو كنند. در اين رويكردها بررسي ضعف عناصر شخصيت، فقدان سازمان رواني نيرومند، فقدان تفكر و انديشه سالم در افراد جامعه را موجب بروز كجروي در رفتار و كنش هاي آنان مي دانند. دو رويكرد فوق چالش هاي نظري فراواني را همراه داشته اند كه هنوز هم ادامه دارد. اما آنچه كه امروز روشن است اينكه تفكيك مرزهاي فردي از حوزه نفوذ اجتماعي بسيار دشوار است، مي توان گفت كه خود آسيب پذيران، بزهكاران، مجرمان و كجروان هستند كه به ميزان بسيار زيادي در قبال رفتار خودآگاهانه يا ناآگاهانه، خواسته يا ناخواسته مسئوليت دارند و تحت تاثير منابع شخصيتي مستعد توليد بزه و يا ناهنجاري مي گردند و هم آنچه كه از منظر جامعه شناسي تاكيد مي گردد نقشي است كه نهادهاي اجتماعي و سازمان جامعه، عوامل و زمينه هاي جرم ساز محيطي بستر، را براي ارتكاب جرم و آسيب فراهم مي گردانند. آسيب ها همان عوارض يا بيماري هايي هستند كه مانع از ادامه حيات اجتماعي به صورت درست و بهينه آن مي شوند، آسيب و عوارض، عوامل اختلال گر، تهديدكننده و تضعيف كننده حيات اجتماعي، روابط جمعي، فعاليت افراد و كاركرد آنها هستند. اينها اصول مشترك و پذيرفته شده در تبيين آسيب هاست كه در تمام رويكردها بر روي آنها تاكيد مي شود. اكنون با توجه به همنوايي رويكرد شخصيتي و اجتماعي اين سؤال مطرح است كه سرانجام كدام منبع براي آسيب ها بيشتر مي تواند در مطالعات و برنامه ريزي ها مورد توجه قرار گيرد.
|
|
همان طوري كه اشاره شد، منشا اين آسيب ها از منظر جامعه شناسي ناشي از سوءكاركرد شبكه اجتماعي و نهادهاي اجتماعي است. بنابراين براي اينكه در پايان توصيفي دقيق تر از آسيب اجتماعي ارائه داده باشيم به تعريفي از «مرتون» اشاره مي كنيم كه در نوع خود به عنوان يك مرجع نظري مورد توافق، كاربرد فراواني دارد. به نظر مرتون كليه اجتماعات و محيط هاي انساني داراي اهداف و آرمان هاي بزرگ و يا محدود نزد خود هستند. اين نوع اهداف معمولاً متنوع و متعالي است و از يك طبيعت بلندپروازانه برخوردار است. در ذيل اهداف فوق رسيدن به خوشبختي و سعادت، بهره مند شدن از رفاه و توسعه و مانند آن دنبال مي شود. به عبارت ديگر اهداف مسير زندگي و شيوه معاش و ارتباط افراد را تبيين مي كند. به نظر او هنگامي كه اهداف يك نظام اجتماعي بسيار وسيع و يا احتمالاً نامحدود از لحاظ ابزار و لوازم و يا شرايط تحقق آنها محدوديت وجود داشته باشد. يعني جامعه در شرايطي كه آن اهداف را تعقيب مي كند امكانات، لوازم و يا شرايط رسيدن به آن اهداف را ندارد در نتيجه فاصله اي بين اهداف و وسايل تحقق آن اهداف ايجاد مي گردد. در چنين شرايطي زمينه براي بروز رفتارهاي انحرافي، ناهنجاري، قانون شكني، تعارض، ستيز و آسيب هاي اجتماعي در سطح جامعه فراهم مي گردد.
به عبارت ديگر افراد ممكن است ابزار و روش هاي معقول و منطقي را براي رسيدن به اهداف انتخاب نكنند و يا محروميت آنها از رسيدن به اهداف واكنش ها و سرخوردگي هايي را سبب گردد كه خود در مرحله بعدي مقدمه اي براي كجروي و يا قانون شكني باشد. البته حوزه ابزارها و روش ها از نظر ترس بسيار گسترده است. آداب، قوانين، سنت ها و امكانات فيزيكي و مادي، الگوهاي تربيتي و آموزشي و بسياري از موارد را شامل مي گردد. به ويژه در مبحث جامعه پذيري و سازگاري اجتماعي، قواعد و هنجارهاي اجتماعي واكنش مهمي به نهادهاي ميانجي و واسطه مانند خانواده و مدرسه مي دهد. نهادهاي فوق ممكن است در تسهيل فرايند انطباق ابزارها و وسايل و اهداف با ناكامي روبه رو بشوند.
شما اشاره كرديد كه عدم وجود ابزارهاي لازم مثل نهادهاي ميانجي، مدني و... باعث مي شود يك شكاف و گسيختگي بين افراد و نهادها و خانواده ايجاد شود، اين مسئله را در كنار رشد آسيب هاي اجتماعي چگونه تبيين و تحليل مي كنيد؟
به نظر من آن چيزي كه ما در كشورمان خصوصاً در دهه هاي پس از انقلاب با آن مواجه هستيم، افزايش عارضه هاي اجتماعي به اشكال مختلف است، اين عارضه ها را در دو سطح مي شود مشاهده كرد. هم در سطح كلان جامعه و هم در سطح خرد جامعه به عبارت ديگر در سطح ساختار اجتماعي، اقتصادي و اداري كشور، ما اشكال مختلف از بروز عوارض و آسيب ها را شاهد هستيم. براي درك بيشتر اين موضوع مي توانيم شاخص هاي مختلفي از بعد اقتصادي، اجتماعي، سياسي، فرهنگي و... را مورد اشاره قرار دهيم. به عبارت ديگر در جهت تبيين و تحليل بيشتر عارضه هايي كه ساختار كلي جامعه به آن دچار است، مي توان موضوع فرار مغزها را به عنوان يكي از دلايل و نشانه هاي نوعي ناهمخواني در سطوح آموزش و خدمات در جامعه مطرح نمود. يا معضلات مختلف از نوع سوءكاركرد نهادها و بخش هاي اقتصادي، فرصت سوزي هاي اقتصادي و در شرايط كنوني تحولات بسيار سريع در فرايند توسعه اقتصاد جهاني و يا عدم كارايي موفقيت نظام اداري كه از جمله نتايج تلخ آن ناشايسته سالاري است، در بسياري از بخش هاي اداري جامعه ما شيوه محسوس وجود دارد و يا بعد مربوط به آسيب هاي سياسي كه نوعي نقصان درجازدگي سياسي است كه در لايه هاي مختلف جامعه خصوصاً در ميان جوانان مشاهده مي شود.
آمار و ارقام رسمي و غيررسمي كه همه روزه از سوي رسانه هاي همگاني اعلام مي شود نشانگر آن است كه جرائم، بزهكاري، كجروي اجتماعي مثل كودكان خياباني، مواد مخدر، طلاق و ... افزايش يافته است. با توجه به اين مسائل آيا افزايش جرائم نشان از اضمحلال بنيان خانواده ندارد يا به عبارت ديگر آيا اكنون بنيان الگوهاي سنتي خانواده در تقابل با الگوهاي مدرن دچار تزلزل نشده است، اين موضوع را چگونه تبيين مي كنيد؟
در شرايط كنوني خانواده ايراني در يك شرايط بحراني به سر مي برد و مرحله بسيار حساس و تعيين كننده را در گذر اجتماعي طي مي كند. الگوي سنتي و تاريخي نظام خانواده ما طي چند دهه اخير دستخوش تحول بسياري شده است. خانواده گسترده، همبسته، يگانه و يا خانواده به عنوان تامين كننده همه ارزش ها و آمال اعضاي خودش، كاركرد خود را در ايران به تدريج از دست مي دهد. شهرنشيني تحرك اجتماعي، افزايش سطح برخوردهاي اجتماعي، بالا رفتن سطح سواد، توسعه دامنه ارتباطات اجتماعي، افزايش ارتباط با جهان بيرون، آمد و شدهاي فرهنگي، رواج خرده فرهنگ هاي جديد و همه موارد فوق الگوي سنتي نظام خانواده ما را درمعرض تغيير و تجديد ساختار قرار داده است. به اين موضوع توجه داريد كه تغيير الگوي زندگي خانوادگي در شرايطي تغيير يافته است كه ما آمادگي و شرايط لازم را براي نهادينه كردن، دروني كردن و تثبيت ارزش ها و هنجارهاي حتي قابل كاركرد جديد، را دارا نبوديم و هنوز هم از آن رنج مي بريم. به علاوه ابزار هاي كافي براي تثبيت موقعيت كاركردي خانواده ايراني در شرايطي دستخوش تغيير شد كه هيچ نوع حمايت و پشتيباني اجتماعي، فرهنگي و روانشناختي در وراي اين تغييرات در سطح جامعه وجود نداشته است. البته آسيب پذيري نظام خانواده ايراني تنها به سال هاي پس از انقلاب محدود نمي گردد به عبارت ديگر ما مي توانيم عارضه و مشكلات ناشي از تغيير الگوي خانواده را به تدريج همگام با تحولات وسيع در جامعه از دهه ۳۰ و ۴۰ در ايران مورد بازبيني و بررسي قرار دهيم. پس از انقلاب كه توجه آرماني و ايدئولوژيكي به كاركرد خانواده مورد توجه قرار گرفت بدون اين كه واقعيت ها و شرايط نحوه كاركرد خانواده بستر جامعه جديد و ضرورت بازخواني نوين آن مورد تاكيد قرار گيرد. دراين جا اشاره كنم كه در دهه اول پس از انقلاب ديدگاه هاي مربوط به خانواده، ديدگاه هاي آرماني واعتقادي بوده و اصالت در فرآيند تربيتي و اجتماعي كلاً به خانواده داده مي شد اما نقص و اشكال عمده سياستگذاري فوق عدم اهميت دادن به الزامات و شرايط جديد بوده به عبارت ديگر كمتر به اين سطوح توجه مي شده است كه چگونه مي توان خانواده را در دنياي مدرن و نوين همگام با تحولات جديد الگوسازي كرد بدون آن كه كاركرد واقعي خود را از دست بدهد و يا چگونه مي توان كاركرد عمده آن را مورد باز توليد قرار داد. بدين ترتيب فرزندان ما ناچارند هزينه عدم توجه كافي و مطالعه لازم و نيز برنامه ريزي جامعه در قبال موضوع فوق را به صورت تحمل انواع مختلف فشار ها و ناكارايي ها بپردازند.
از يك طرف به عنوان يك واقعيت اجتماعي شاهد ظهور فاصله نسل ها هستيم، كساني كه ميراث نسل گذشته را دارند و پاسدار آن هستند و با بسياري از خرده فرهنگ ها، ارزش ها، گرايش ها، رفتار نوجوانان و جوانان نمي توانند همخواني داشته باشند و يا از سوي ديگر شاهد رويش و بروز نسل جديد از جوانان و نوجوانان هستيم كه فضا و دنياي اجتماعي آنان به طور طبيعي موجب ايجاد فاصله بين آن ها و والدين آن ها مي شود. شكاف نسل ها عنواني است كه اين روزها از آن بسيار صحبت مي شود. بديهي است شكاف نسل ها خود زمينه بسياري از ستيزها را درون نظام خانوادگي فراهم مي كند و يا حداقل موجب سوءتفاهم و يا سوءگفتمان در روابط ميان والدين و فرزندان مي گردد كه عوارض آشكار آن بسيار زياد است. البته ناگفته نماند كه شكاف نسل ها، مبين يك نوع شكاف اجتماعي است، شكافي كه در سطح كلان جامعه موجبات تجزيه روابط جمعي است. گفتمان سنتي تربيتي به هر علت و موجبي تغيير يافته است و در نتيجه اكنون ما به استقرار گفتمان جديد تربيتي را تماماً احساس مي كنيم و اين گفتمان نوين تربيتي مي تواند مجهز به دانش اخلاق و فنون آگاهي و شناخت جديد باشد و قواعد روانشناسي و جامعه شناسي جوان را در تماميت خود به كار گيرد و اين البته بر عهده برنامه ريزان، كارشناسان، مربيان، اوليا و آن دسته از خانواده هايي است كه نجات نسل كنوني و ارتقا و پايداري آن را هدف واقعي خود مي دانند و تا الگوهاي تربيتي نظام خانواده در ايران به ابزارهاي نوين علمي، آموزشي مجهز و آشنا نشوند آمادگي لازم را براي كنترل هدايت كافي رفتار، كنش و آرمان هاي اعضاي خود پيدا نخواهد كرد.
ممكن است توضيح بيشتري بفرماييد كه خانواده چگونه مي تواند در كاهش جرائم بزهكاري و آسيب هاي اجتماعي نقش داشته باشد؟
|
|
امروزه اگر در ادبيات جهان مطالعه و بررسي داشته باشيم، نقش خانواده در همه جوامع به صورت مختلف اذعان شده است و هيچ جامعه شناس و انديشمندي نيست كه اين مسئله را مورد انكار قرار دهد. خانواده هسته اوليه زندگي اجتماعي است، نهادي است كه بسيار و مطمئن تر، امين تر، مجهزتر و آماده تر از ساير نهادهاي جامعه مي تواند در جلوگيري از آسيب پذيري اعضا و يا حداقل كنترل آن ها توانايي كافي داشته باشد. خانواده هاي ايراني خوشبختانه برخوردار از اصول و ارزش هاي معنوي بالايي هستند و دغدغه تعليم و تربيت، سواد، تحصيل و اشتغال پيشرفت فرزندان خود را دارند و اگر ما بررسي كلي در اين زمينه بكنيم متوجه مي شويم بسيار بيشتر از انواع خانواده هاي ديگر شايستگي توجه در اين موضوع را دارند. متوسط بالايي از خانواده هاي ايراني در راس اهداف خود خوشبختي و بهروزي، موفقيت اعضاي خود را دنبال مي كنند. حتي در پاره اي از موارد نوعي عصبيت و همبستگي قوي و عاطفي و اخلاقي در نهاد خانواده ايراني ملاحظه مي گردد كه خود عليرغم پاره اي عوارض بسياري از موارد منشا بسياري از كاركردهاي مفيد اجتماعي است. در بررسي از آسيب هاي اجتماعي در سطح كلان نيز مي بينيم خانواده گرايي، اصالت دادن به نهاد خانواده، منافع خانواده، هستي خانواده، امنيت اعضا خانواده در يك اشكال غلط و انحرافي خودش موجب يك نوع طايفه گرايي و خويشاوندي، فاميل گرايي كه حتي در رسيدن به موقعيت ها و مسئوليت ها در بسياري از جاها ايجاد مشكل مي كند. وقتي فردي در مسئوليتي اعضا خانواده خودش را به كار مي گيرد. امكانات در اختيار آن ها مي گذارد در حالت خوشبينانه بايد بگوييم كه او يك نوع «حب» خانوادگي دارد و منافع خانواده را در نظر مي گيرد، يعني خوشبختي خانواده را مي خواهد و اين دو حالت دارد، وجه مثبت اين است كه اعضا به هم پيوسته هستند و همين پيوستگي سبب مي شود كه بزرگ ترها يعني پدر و مادر با درايت بيشتري متوجه بهداشت و سلامتي و جلوگيري از بزهكاري فرزندان خود بشوند، وجه منفي اش اين است كه اعضاي خانواده به دليل پيوستگي عصبي، خوني و عاطفي كه دارند بيشتر به دنبال تعقيب و ترغيب منافع خودشان هستند و اين تغيير منافع همه جا منصفانه و عادلانه نيست و خيلي جاها ممكن است به ضرر ديگران تمام شود.
از اين بحث نتيجه مي گيريم كه نهاد خانواده نهاد پراقتدار و استوار درجامعه ايران بوده و هست. بخشي از اين آسيب هايي كه مورد بحث ما هست خصوصاً در سطوح كوچك تر و محدودتر، يعني قبل از اين كه تبديل به جرم اجتماعي بشود تراكم و افزايش اين آسيب ها و شدت گرفتن دامنه آن ها است كه موجب بروز جرم مي شود، ما با اشكالي از جرم اجتماعي روبه رو هستيم، تهديد قتل، اعتياد و ... وظيفه برنامه ريزان است كه ريشه هاي آن را شناسايي و زمينه كاهش آن را فراهم گردانند. بديهي است هيچ جامعه اي بدون جرم فاقد هر نوع آسيب نيست، اما هر جامعه اي در قبال افزايش جرم نمي تواند بي تفاوت بماند. كاهش آسيب هاي اجتماعي كاهش جرم اجتماعي است. اما آن چيزي كه حجم زيادي از نگراني را موجب مي شود عبارت است از اشكال پراكنده كوچك و محدودي از آسيب ها كه در صورت عدم جلوگيري از آن ها و قطع نكردن ريشه آن ها، اين آسيب ها ممكن است زمينه ساز بروز جرم هاي اجتماعي شوند و هنگامي كه جرم اجتماعي شدت پيدا كند و دامنه خشونت هاي اجتماعي زياد شود، جامعه امكان لازم را براي برخورداري از مواهب سعادتمندي را از دست مي دهد. براي رسيدن به يك جامعه مطلوب و داشتن جمعيت شاداب و با نشاط و سالم براي توسعه و شرايط بهره وري عمومي نياز داريم روزنه هاي بروز آسيب ها را از هر كجا كه هست مسدود كنيم.
عموماً دلايل ارتكاب جوانان به آسيب ها متنوع است و انگيزه هاي مختلف موجب ايجاد بزه مي شود، گاهي محروميت فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي، گاهي محروميت رواني ،عاطفي و ... است و همه اين ضعف ها باعث مي شود افراد به همه هنجارهاي جامعه بي تفاوت بشوند و بي تفاوتي به هنجارهاي اجتماعي زمينه ساز آسيب هاي اجتماعي در جوانان مي شود.
ما هر روزه آمار اطلاعات و فرار دختران، پسران و زنان از خانه و كشانده شدن آن ها به باندهاي تبهكار اجتماعي را به اشكال مختلف شاهد هستيم كه براي همه نگران كننده است و علامت آشكار يك نوع بيماري و عارضه شديد بيماري اجتماعي هم در سطح جامعه و هم در سطح خانواده است. اما اينكه خانواده ها تا چه ميزان در اين قضيه مسئول هستند و طرف موضوع مي توانند قرار بگيرند و مي توانند بازدارنده بشوند و خودشان مورد باز توجهي و باز ساختاري قرار بگيرند، با توجه به مطالعات تجربي كه بر روي جوانان صورت گرفته است. فرارها معمولاً از سوي كساني صورت مي گيرد كه خانواده آنها دچار مشكل هستند از لحاظ ساختار دروني خود مشكل طلاق، ناسازگاري زن و شوهر، ازدواج پدر خوانده و مادر خوانده و محروميت بچه ها از ديدار پدر و مادر حقيقي موارد فساد نهاد خانواده را از ابتدا دچار آسيب پذيري مي نمايد. خانواده هايي كه به دليل فقر شديد اقتصادي در سال هاي اخير از مناطق نواحي روستايي به نواحي شهري آمدند و بدون هيچ نوع حمايت و مساعدت اجتماعي، وقتي بچه ها به شهر مي آيند و در شهر بزرگ مي شوند با زرق و برق موجود در شهر آشنا مي شوند از طريق تلقيني كه از ناحيه بزرگتر هاي اين خانوده ها مي شود حس بلند پروازانه رشد و ترقي در آنها تشديد مي شود و چون خانواده نمي تواند آنها را در رسيدن به آرزوهاي جديد ياري كند، اصطكاك بين آنها از يك طرف و داشتن انگيزه براي بچه هاي نوجوان براي رسيدن به رفاه از طرف ديگر موجبات تشديد ستيز و ناسازگاري بين آنها و خانواده مي شود در نتيجه ممكن است خود عامل فرار آنها از خانه به سوي جامعه بزرگ فاقد هر نوع هويت حمايتي باشد. به دلايل ديگري كه در مورد فرار كودكان مي شود اشاره كرد اين است كه امروزه ما يك نوع ستيز و جنگ و فرسايش فرهنگي در سطوح خانواده ها شاهد هستيم كه خانواده ها دچار معذورات اقتصادي، اجتماعي و محدوديت هاي فرهنگي در چارچوب سنت ها هستند و خودشان را مقيد به آن و خروج از آن را بدنامي مي دانند، اما دختران و پسران به اين مسائل بي اعتنا هستند و پاي بند به آنها نيستند و لذا چون نمي توانند با خانواده كنار بيايند كار به شدت و ستيز و درگيري مي كشد و بچه ها راهي خيابان ها مي شوند، در واقع از دنيا كوچك خانواده به دنياي بزرگ جامعه پناه مي برند. اما آيا جامعه نهاد هاي خودش را براي پذيرايي اجتماعي و فرهنگي از آنها فراهم كرده. اينها سئوالاتي است كه بي پاسخ مانده است و بايد هم بگوييم، متاسفانه خير؟
درست است كه سازمان بهزيستي و شهرداري سعي شان بر اين است خدماتي را در كاهش آسيب و بازپروري دختران و كودكان خيابان انجام بدهند، ارزيابي از عمكرد آنان نشان مي دهد كه در اين زمينه ها متاسفانه خيلي موفق نيستند.
به نظر مي آيد ما به دليل ساختار شكننده نظام اجتماعي و روابط داخل خانواده ها مدت ها با مشكل پديده كودكان فراري روبه رو خواهيم بود.
باتوجه به شكافي كه امروزه بين نسل به و بوجود آمده باعث يك نوع عدم تعادل و عدم انسجام در ميان خانواده ها شده است از سوي ديگر هژموني و سلطه اي كه امروز وسائل ارتباطات همگاني همچون ماهواره، اينترنت، تلويزيون و برخانواده ايجاد كرده، سبب ايجاد يك نوع تعارض فرهنگي ميان پدر و مادر و نوجوانان و جوانان شده است و براي ايجاد همبستگي و انسجام ميان خانواده ها شما راهكار را در چه مي دانيد؟
به نظر مي رسيد كه اين موضوع درستي نيست كه ما خانواده را مخاطب خود در مبارزه با آسيب هاي اجتماعي قرار بدهيم و از آنها انتظار داشته باشيم كه جهد و تلاش خود را به كار گيرند كه مانع از آسيب ديدگي فرزندان خود بشوند، خانواده همان طوري كه اشاره شد. خصوصاً درساختار ما داراي شرايط و امكانات زيادي است، كه بتواند جلوي آسيب ها را بگيرد، البته ما مي دانيم كه اين نهاد به تنهايي قادر نخواهد بود مانع از گسترش آسيب بشود، اما خانواده مي تواند نقش اصلي را در مقايسه با ساير نهاد ها مانند آموزش و پرورش ايفا كند، در اين زمينه بايد به دو موضوع توجه كرد:
اول:ساختار خود خانواده است يعني ما از خانواده اي مي توانيم انتظار داشته باشيم كه در اين موضوع موفق باشد كه خودش دچار آسيب و مشكل نباشد.
حال مشكلات اقتصادي، خانواده ها، ايجاد تسهيلات لازم براي ازدواج جوانان، ايجاد شرايط تحصيل و رقابت علمي و اجتماعي و نيز حذف قيد و بندهاي كاذب و غلط اجتماعي و فرهنگي از طريق مراكز رسانه اي مبارزه با عرف ها و هنجارهاي ضد ارزشي كه به عنوان خرده فرهنگ در بين خانواده ها مخصوصاً در نواحي مرزي مسئولين قرارگيرد، هنگامي كه مشكل اقتصادي مشكل حمايت بهداشتي و رواني خانواده ها و مددكاري اجتماعي مخصوصاً در سطح زوج هاي جوان براي تثبيت نهاد خانواده حل نگردد نمي توان از خانواده انتظار داشت كه نقش خود را در جلوگيري از آسيب ها درست و به خوبي انجام دهد.
دوم: تجهيز خانواده ها به سلاح كارشناسي ،دانش ، ابزار و مراجعه به مراكز تربيتي و مددكار اجتماعي و ... است كه بسياري از خانواده ها نمي دانند كه بچه هاي بزهكار خود را چگونه سامان بدهند يعني نوجواني كه در آستانه آلوده شدن به مواد مخدر است خانوده ها نمي دانند با چه شيوه اي جلوي آن را بگيرند، كه اينجا يك نوع تعامل مشترك بين نهاد هاي تربيتي و خانوده را مي طلبد. من تصور مي كنم سازمان بهزيستي بايستي يك هزينه و سرمايه گذاري بزرگي در اين زمينه داشته باشد تا از طريق شعب و مراكز خودش ، همكاري مراكز فرهنگي، فرهنگسراهاي شهرداري انجمن اوليا و مربيان آموزش و پرورش و ... با همياري نهاد هاي خانواده يك سياست و يك راهبرد در درازمدت براي آموزش خانواده ها داشته باشد و خانواده متوجه شود كه با عوارض اجتماعي، حيات زندگي و سعادت فرزندانشان از بين مي رود.