يكشنبه ۱۲ مرداد ۱۳۸۲ - شماره ۳۱۲۵- Aug, 3, 2003
پايين  نقطه بحراني
زير ذره بين
بر اساس يك اصل سيبرنتيكي ، مي گوييم ؛ هر وقت سيستمي ، مجموعه منطق ها و دانش آن ثابت باشد ، نسبت آگاهي اش مدام كاهش پيدا مي كند. نسبت آگاهي كه كاهش پيدا كند ، در نتيجه سيستم از دوره زايايي به دوره مصرف و زندگي انگلي كشانده مي شود.
003830.jpg
در سال ۱۳۸۱، نشست ميان وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي و معاونان و مديران وي با وزير صنايع و معادن و معاونان و مشاوران و مديران او برگزار شد. حاصل اين نشست تأسيس شورايي به نام شوراي فرهنگ و صنعت بود. رياست اين شورا به دكتر محمدعلي نجفي كه از يك سو سابقه فعاليت هاي فرهنگي را تجربه كرده و چندين سال نيز رئيس سازمان برنامه و بودجه بود رسيد. اين شورا پس از انجام كارهاي مقدماتي ميزگردي برگزار كرد كه در آن از طيف هاي مختلف فكري حضور داشتند. عبدالحسين آذرنگ ، سيدمحمد اعرابي ، مهدي بهادري نژاد ، غلامعلي حداد عادل ، مسعود نيلي ، محسن قانع بصيري و... نخستين هم انديشي فرهنگ و صنعت را برگزار كردند. در اين هم انديشي كه به يك ميزگرد تبديل شد ، بحث هاي مختلفي انجام شد. با توجه به اهميت موضوع ، بخشي از سخنان محسن قانع بصيري از كارشناسان ورزيده در فرهنگ و صنعت را براي اطلاع خوانندگان ارجمند انتخاب كرده ايم كه در زير مي آيد:
در فرصت هاي بعدي ، سخنان ديگر افرادي كه در اين هم انديشي حضور داشتند را تقديم خواهيم كرد.
يادآور مي شويم ، متن حاضر عيناً از كتاب چاپ شده توسط «وزارت صنايع و معادن» درج مي شود.
وقتي مي خواهيم در باره رابطه بين فرهنگ و صنعت صحبت كنيم ، معمولاً اين دو را دو مقوله متمايز تصور مي كنيم. در صورتي كه اين طور نيست. ما وقتي مي توانيم رابطه بين فرهنگ و صنعت را حس كنيم كه ببينيم ساختار صنعت چيست. مي دانيد كه انقلاب صنعتي با ويژگي نهادينه شدن پژوهش در سازمان هاي كار شكل گرفت. يعني بعد از انقلاب صنعتي است كه ما ساختارهاي كامل كار داريم.
يك ساختار كامل تكنولوژي سه بخش دارد: بخش اول نيروي زايش است كه كار آن زايش علم ، فن و نظريه است. ولي اگر شما برويد در مغازه قصابي و بگوييد من اين علم را دارم ، به شما گوشت نمي دهد. اين علم در حوزه اقتصادي، في نفسه به دليل ماهيت فرهنگي اش قابل مبادله نيست. تئوري نيوتن هميشه مال نيوتن است و مالكيت آن قابل مبادله نيست. اين علم بايد با يك دستگاه تبديل ، يعني جزء دوم تكنولوژي به عنصر قابل مبادله تبديل شود. يعني تبديل به كالاي قابل مبادله و يا تبديل به خدمات شود ، تا ارزش اقتصادي پيدا كند. حال اين ارزش اقتصادي است كه به صورت اعتباري موجب ظهور ارزش اقتصادي براي دانش پشتوانه آن مي شود. شاخصه سوم در تكنولوژي ، مبادله است. پس نيروي زايش ، نيروي تبديل و نيروي مبادله ، سه شاخص اصلي تكنولوژي هستند. يعني تكنولوژي قدرت علمي را سرانجام به پول كه تجريدي ترين شكل قدرت است ، تبديل مي كند. در اين فرآيند ما يك تصوير يا يك جغرافيا داريم كه مي فهميم فرهنگ كجا زاييده مي شود و به دليل وجود همين نيروي زايش بود كه در حقيقت از بعد از انقلاب صنعتي ، مفهوم ايستاي فرهنگ ، دگرگون شد. يعني ديگر فرهنگ عبارت از يك مشت عادات ايستايي كه جامعه صاحب آن است تعريف نمي شود. نيروي زايش ، مدام عادت جديد ، روابط جديد، ارزش هاي جديد و اشكال جديد مي آفريند و اين آفرينش وارد زندگي مي شود. حال اگر اين آفرينش در غرب در دوره اول انقلاب صنعتي ايجاد مشكل كرد ، به اين دليل بود كه سوژه نيروهاي سه گانه زايش ، تبديل و مبادله ، ماده فيزيكي بود. در حقيقت ، چون دوره اول انقلاب صنعتي ، سوژه مبادله ، ماده فيزيكي بود ، ماشين فيزيكي هم به وجود آمده بود. ماشين فيزيكي ، ماشين خود اصلاح نيست ؛ بلكه مدام بي نظمي خود را به محيط تحميل مي كند و به همين دليل چون تكامل نهايي اين ماشين اتوماسيون كامل است ، بنا بر اين موجب ظهور از خودبيگانگي گرديد و مي گردد. در فيلم عصر جديد چارلي چاپلين نمونه كاملي از كاركرد ماشين فيزيكي و چگونگي ظهور روند از خودبيگانگي را ملاحظه مي كنيد.
در حوزه كلان مشكل بزرگ ما اين است كه فرهنگ را به شدت سياسي كرديم. تفاوت فرهنگ با سياست در دو رابطه متفاوت است: فرهنگ مجموعه روابط حاصل از نظم دروني شده است. در حالي كه سياست ، نظم از بيرون تحميل شده به فرد است. ما چون به شدت فرهنگ را سياسي كرديم ، قابليت هاي زايش ، پويايي و نقش ارتباطي كه فرهنگ مي تواند با تكنولوژي- حداقل از طريق نظام هاي آموزشي و تحقيقاتي- ايفا كند ، را مات كرده ايم.
پس در درجه اول بايد بپرسيم آيا ساختار تكنولوژي ما اين سه ركن اصلي را دارد؟ جواب منفي است چون ما نيروي زايش نداريم و هنوز نتوانستيم پژوهش را در سازمان هاي كار خود نهادينه كنيم. از طرفي ساختارهاي آموزشي ما هم دو جزيي اند و تنها استاد و شاگرد حضور دارند. بعد از انقلاب صنعتي ، ساختارهاي آموزشي سه ركني شدند كه عبارت بودند از: استاد شاگرد و سوژه مطالعه. ساختارهاي دو جزيي رابطه را تحكمي مي كند نه اقناعي كه خود مدام موجب زايش منطق جديد مي شود. بنا بر اين مشكل اصلي ما در بخش صنعت اين است كه چون نيروي زايش در آن نهادينه نشده است نمي تواند موجب ظهور ارزش فرهنگي جديد در جامعه شود. فقدان همين توانايي است كه صنعت ساختاري افولي پيدا مي كند. براي اين كه پشتوانه اش دانش جديد نيست. بر اساس يك اصل سيبرنتيكي ، مي گوييم ؛ هر وقت سيستمي ، مجموعه منطق ها و دانش آن ثابت باشد ، نسبت آگاهي اش مدام كاهش پيدا مي كند. نسبت آگاهي كه كاهش پيدا كند ، در نتيجه سيستم از دوره زايايي به دوره مصرف و زندگي انگلي كشانده مي شود. بسياري از نهادهاي كاري ما در پايين نقطه بحراني نسبت آگاهي شان با محيط قرار دارند، بنا بر اين نمي توانند نقش ارزشي را در جامعه ايجاد كنند. جامعه هر وقت براي زندگي خود منطق جديد پيدا نكرد ، بلافاصله سراغ منطق هاي كهنه زندگي مي رود.
در حوزه كلان جامعه ، مشكل بزرگ ما اين است كه ما فرهنگ را به شدت سياسي كرديم. تفاوت فرهنگ با سياست در دو رابطه متفاوت است: فرهنگ مجموعه روابط حاصل از نظم دروني شده است. در حالي كه سياست نظم از بيرون تحميل شده به فرد است. ما چون به شدت فرهنگ را سياسي كرديم ، قابليت هاي  زايايي و آن نقش ارتباطي كه فرهنگ مي تواند با تكنولوژي- حداقل از طريق نظام هاي آموزشي و تحقيقاتي- ايفا كند ، را مات كرده ايم. در نگاهي ديگر در حوزه ورود پديدار مدرن به ايران ، هنوز رابطه انسان ايراني را با پديدار مدرن تعريف نكرده ايم. ما يك اصلي داريم كه بر اساس آن اگر با هر پديداري رابطه كريتيكي برقرار نكنيم و منطق هاي ويژه ارتباطي با پديدار برقرار نكنيم، آنگاه پديدار را نمي بينيم به طوري كه پديدار خارج از ديد ما آن قدر تغيير شكل مي دهد تا به شكل قابل  شناخت ما در بيايد.
مشكل اصلي ما در بخش صنعت اين است كه چون نيروي زايش در آن نهادينه نشده است ، نمي تواند موجب ظهور ارزش فرهنگي جديد در جامعه شود. فقدان همين توانايي است كه صنعت فاقد پشتوانه  دانش جديد سير و ساختار افولي پيدا مي كند.
مثلاً ببينيد در رانندگي هزاران اشتباه عقلايي مي كنيم ولي كسي به آن توجه نمي كند. اما به محض اين كه يكي از اين اشتباه ها به تراژدي تبديل شد همه به آن توجه مي كنند. چرا؟ براي اين كه تراژدي را مي شناسيم. حالا تصور كنيد اگر مي توانستيم اين توجه را يك پله به عقب بياوريم ، يعني اگر كسي اشتباه عقلايي مي كرد ، همه به آن توجه مي كردند و راه بند مي آمد ، چه نظم فرهنگي متناسبي پديد مي آمد. طبيعي است كه در اين شرايط نسبت ارتباط ما با نظم صنعتي كاملاً تعريف مي شد و به صورت فرهنگ در مي آمد. در واقع چون ما نتوانستيم نسبت ارتباطي و طبعاً منطق هاي ارتباطي با اين پديدار را كشف بكنيم ، در نتيجه مي بينيم پديدار سرانجام آنگاه كه موجب ظهور تراژدي مي شود مورد توجه قرار مي گيرد. اين نوع نگاه پيشينه اي درازمدت نيز دارد. به همين خاطر است ما وقتي كه يك ماشين مي خريم ، بلافاصله در برابرش يك گوسفند مي كشيم يعني وجه تراژدي اش را بيش از وجوه ديگر مي بينيم.
ما هنوز نتوانستيم در مجموعه نظام فرهنگي مان تفاوت بين فرهنگ ايستا و فرهنگ پويا را تعريف كنيم. در سطح كلان هم هنوز نتوانسته ايم تعامل سه گانه سه عنصر فرهنگ ، اقتصاد و سياست و نيز نقش هركدام را در جهت توسعه ، پيدا كنيم. به همين دليل هنوز رابطه بين صنعت و فرهنگ را تعريف نكرده ايم.
نكته ديگر ، تحقير شدگي است. ما در تكنولوژي بعد از انقلاب صنعتي براي مبادله ، سه عنصر داريم: دانش ، نظم كار با ماشين و كالا. كالا ، دايركتوري دارد. يعني مجموعه اي از فرامين است. اصولاً رابطه فرماني ،  رابطه تحقير كننده است. من وقتي كالايي را مصرف مي كنم به من دستور مي دهند چگونه آن را خاموش و يا روشن كنم. بدون آنكه اين فرامين مبتني بر انتقال آگاهي باشد. اين رابطه ، رابطه تحقير كننده است. ما مدت هاي دراز مواد خام داديم و كالا گرفتيم. مصرف مدام كالا يعني مصرف مدام فرامين. در صورتي كه رابطه اي كه بر اساس نظم كار باشد ، بر اساس تبادل عقلايي به وجود مي آيد. يعني منطق ها با يكديگر مبادله مي شوند. اما در هنگام تبادل دانش ، بايد قدرت كريتيك داشته باشيم و تا قدرت كريتيك يا نقد نداشته باشيم ، دانش را هم به صورت مشتي فرامين جذب مي كنيم. به همين خاطر ما هنوز نتوانستيم در ساختار كارمان از مشتي دستورالعمل براي اجرا ، به سمت نهادينه كردن علم روي آوريم. يعني نتوانستيم از راه نقد آن دستورالعمل ها به كشف منطق هايي كه در پس اين فرامين اند ، بپردازيم. بنابر اين در حوزه فرهنگي ارتباط ما با تكنولوژي و صنعت ، بر مدار دو مقوله تحقيرشدگي و تراژدي دور مي زند. دو علت موجب ظهور اين مقولات شدند: يكي اين كه در درون ساختارهاي صنعتي ما هنوز پژوهش ، نهادينه نشده است. دوم اين كه در ساختارهاي اجتماعي ما هنوز ، تعامل فعال بين اقتصاد ، سياست و فرهنگ ، براي زايش فرهنگي و نظم جديد پديد نيامده است. به عبارت ديگر ، هنوز به مدل توسعه از طريق تعامل سه مقوله سياست ، اقتصاد و فرهنگ دست نيافته ايم.
اصولاً در هر ساختار اجتماعي به ويژه ساختار صنعتي دو ميدان وجود دارد ، در يكي نظم از طريق فرامين اجرايي- تحكمي اعمال مي شود و در ديگري ، نظم از طريق فرامين تبديلي- اقناعي تحول پيدا مي كند. اولي از طريق دستورالعمل ، بخشنامه و چارت تشكيلاتي اعمال مي شود و دومي روندي از اقتصاد توسعه پديد مي آورد. اقتصاد توسعه همان اقتصاد معطوف به پژوهش است. از يك سو اقتصاد معطوف به پژوهش مدام مي خواهد فضاي تحرك در اين سيستم را باز كند. تا فضاي ارتباطي- دروني و آزادتري پديد آيد. در مقابل فرامين اجرايي- تحكمي، مدام مي خواهند فضايي فشرده تر و مجهزتر پديد آورند. فضايي كه فاقد اقتصاد مسلح به پژوهش باشد ، ناتوان در رفع ضرورت هاست. بنا بر اين ناچار است ضرورت ها را دفع كند. دفع ضرورت ها نياز به فرامين اجرايي- تحكمي دارد. فراميني كه خود به خود فضاي كار را تنگ و تحرك ها را محدودتر مي كند. براي مثال مي توانيد به رويدادهاي خاصي كه در خورشيد اعمال مي شود توجه كنيد. در خورشيد كه دو نيرو عمل مي كند. يك نيرو ، «فيوژن» است كه مي خواهد آن را منبسط كند و نيروي ديگر همان جاذبه است كه مي خواهد آن را فشرده كند. اگر سوخت خورشيد تمام بشود ، اين سيستم آن قدر فشرده مي شود كه ديگر هيچ ذره اي نمي تواند حركت كند. ساختار ما هم اين گونه است ، چون در درون ساختار كار و چه در رابطه بين صنعت و قدرت هاي موجود در جامعه مي توان اين روند را ملاحظه كرد. به همين جهت ما هنوز نتوانستيم در مجموعه نظام فرهنگي مان تفاوت بين فرهنگ ايستا و فرهنگ فعال را تعريف كنيم. در سطح كلان هم ، هنوز نتوانسته ايم تعامل سه گانه سه عنصر فرهنگ ، اقتصاد و سياست و نيز نقش هركدام را در جهت توسعه ، پيدا كنيم. به همين دليل هنوز رابطه بين صنعت و فرهنگ را را تعريف نكرده ايم.
وقتي از اين نسبت سخن مي گويم ؛ منظورم اين نيست كه ما دوباره برويم مثلاً تئوري نيوتن را كشف بكنيم. من مي گويم نسبت ارتباطي خودمان را با تئوري نيوتن به صورت تحليلي- انتقادي در آوريم تا بتوانيم صاحب خلاقيت بشويم. ما ناچاريم منطق هاي ويژه اين ارتباط را كشف كنيم. غرض ارتباط انسان ايراني با پديدار مدرن است. چرا انسان ايراني نسبت به ماشين توجه ندارد؟ آيا به دليل اين كه ماشين يك پديده عقلايي است ، به آن توجه نمي كند؟ يا دليل ديگري در بين است؟ چرا ما با آنكه درس رانندگي صحيح را خوانديم باز هم در رانندگي خطا مي كنيم؟ اما چرا به محض اين كه اين خطا تبديل به يك تراژدي مي شود از شدت توجه راه  ، بند مي آيد؟ هرچه تراژدي سنگين تر باشد ، راه بيشتر بند مي آيد. آيا اين بدان دليل نيست كه نسبت ارتباطي ما با پديدار مدرن تنها آنگاه كه تراژيك مي شود منجر به بروز قدرت توجه مي گردد؟ اگر غرض دستيابي به ويژگي هاي خاص فرهنگ ايراني است اين ويژگي ها را بايد در حد فاصل ميان توجه عقلائي و توجه تراژيك جست وجو كرد.
وظيفه روشنفكر ايراني اين بوده كه اين پله توجه را يك پله عقب تر بياورد. يعني پيش از اين كه رويداد به تراژدي تبديل بشود ، همين توجه در ارتباط عقلايي ايجاد شود. اين ها را بايد كار كرد ، بايد فلاسفه ما به آن پاسخ دهند. به قول شما نگاه را بايد عوض كرد. براي تغيير در نگاه نيز بايد به تعامل ويژه سه مقوله اجتماعي مان يعني سياست ، اقتصاد و فرهنگ توجه كرد. نبايد توقع داشت جوابي قاطع به سؤالي دهيم كه هنوز عناصر اصلي و مهم اين سؤال به درستي مورد پژوهش قرار نگرفته اند.

نگاه
چرخش سياست نفتي
محمد علي توحيد
در سال ۱۹۷۵ كويت ۵۰ ميليون دلار به شركت هاي نفتي، «بريتيش پتروليوم» و «گالف» پرداخت كرد و تأسيسات نفتي اين دو شركت را كه از چهل سال شكل گرفته بود به شركت ملي نفت كويت واگذار كرد. كويت از آخرين كشورهاي نفت خيز منطقه خليج فارس بود كه تأسيسات نفتي خود را ملي مي كرد و طي اين سالها نفت منطقه خليج فارس در انحصار شركت هاي ملي نفت كشورهاي منطقه بود.
اما اين انحصار بويژه در اميرنشين هاي خليج فارس كه به شركت هاي خارجي اجازه حضور در عمليات استخراج و بهره برداري از حوزه هاي نفتي خويش را نمي دادند در هفته هاي اخير شكست. عربستان سعودي قراردادي با شركت هاي نفتي شل (انگليسي و هلندي) و توتال (فرانسه) به امضاء رساند كه علاوه بر مشاركت طرفين در استخراج گاز و تبديل آن براي دو شركت ياد شده سود بيش از ۱۵ درصد در متن قرارداد در نظر گرفته شده است.
بلافاصله پس از امضاي اين قرارداد حدود يك هفته بعد توسط دولت كويت نيز سه كنسرسيوم نفتي خارجي براي مشاركت در طرح هاي نفتي اين كشور مجوز دريافت كردند.
عربستان سعودي از سال ۱۹۷۰ صنايع نفت اين كشور را ملي اعلام كرده بود و تاكنون حضور مستقيم شركت هاي خارجي در طرح هاي اكتشاف و بهره برداري منابع نفت منع مي شد. اين تحول در سياست هاي كشورهاي بزرگ نفت خيز خاورميانه يك چرخش تاريخي است كه مي تواند موجب تغييرات گسترده در صنعت نفت جهان شود.كشورهاي نفت خيز خليج فارس بويژه عربستان داراي بزرگترين ذخاير نفت در جهان هستند و هرگونه تغيير در سياست هاي آنان در صنعت نفت آثار گسترده و درازمدت خواهد گذاشت.
003845.jpg

چند هفته گذشته در كنفرانس سه روزه اي كه به ابتكار علي نعيمي وزير نفت عربستان در لندن برگزار شده بود نمايندگان بيش از چهل شركت بزرگ نفتي جهان در مذاكرات طولاني با مقامات اين كشور در پي آن بودند تا از ثبات و تداوم سياست هاي دولت عربستان اطمينان پيدا كنند. در كشوري كه خاستگاه القاعده محسوب مي شود و انتظار نمي رود كه توده هاي مردم در چهارچوب سياسي حاكم از برنامه هاي اقتصادي دولت حمايت كنند، با اطمينان نمي توان به آينده اميدوار بود. اگرچه اصلاحات سياسي و اقتصادي در شيخ نشين هاي خليج فارس آغاز شده است اما با اين وجود از تداوم رويكرد جديد براي اصلاح ساختارهاي سياسي و تقسيم قدرت در اين كشورها نيز نمي توان مطمئن بود.
كويت نيز درگردهمايي مشابهي در لندن در هفته هاي اخير تلاش كرد كه در ميان شركت هاي بزرگ نفتي جهان علاقه منداني براي سرمايه گذاري در طرح هاي نفتي خود بيابد. در اين اجلاس كويت موفق تر بود چرا كه با توجه به تحولات سياسي داخلي و اصلاح نظام سياسي با تشكيل مجلس مشورتي كه از سوي مردم انتخاب مي شوند گام هاي بيشتري به سوي اصلاحات سياسي برداشته  است. علاوه بر اين كويت در جنگ اخير در عراق عليرغم عربستان سعودي به طور كامل از نيروهاي ائتلافي حمايت كرد و در داخل با مخالفت هاي كمتري روبه رو شد.دولت كويت در اجلاس لندن توانست با شركت هاي نفتي به توافق كامل برسد و با تشكيل سه كنسرسيوم نفتي به رهبري بريتيش پتروليوم، شورون تكزاكو، اكسون موبيل و شل طرح چندين ميليارد دلاري بهره برداري از حوزه نفتي شمال اين كشور را به آنان واگذار كند. بر اساس اين توافق عمليات اجرايي از سال ۲۰۰۴ آغاز مي شود.نمايندگان دولت كويت در اين اجلاس تأكيد كرده بودند كه اختيار تام دارند و توافق هاي به عمل آمده نيازي به تصويب مجلس اين كشور ندارد.
برخي كارشناسان نفتي عليرغم اين تحولات به آينده بازار نفت در خاورميانه اميدوار نيستند، چرا كه ناپايداري اوضاع در كشورهاي خاورميانه مي تواند هر لحظه به تحولات متفاوتي منجر شود.
به اعتقاد اين كارشناسان ساختار سياسي كشورهاي منطقه مي تواند با هرگونه بي ثباتي داخلي دچار تزلزل شود و با تغيير جهت باد سياست هاي اعلام شده نيز تغيير كند.در حال حاضر بازارهاي باثبات تري براي سرمايه گذاري در روسيه و غرب آفريقا وجود دارد، علاوه بر اينكه عراق نيز عليرغم بي ثباتي و نبود يك دولت و حكومت رسمي به عنوان يك بازار بالقوه و پرجاذبه همچنان در دسترس شركت هاي بزرگ نفتي است.عليرغم توافق هاي پرسود در لندن اما بسياري از طرف هاي غربي همچنان در مورد عملياتي شدن اين توافق ها ترديد دارند.پس از توافق مقامات عربستان سعودي بلافاصله شايعاتي مبني بر مخالفت مديران آرامكو -كه پيش از ملي شدن با مديريت شركت هاي خارجي اداره مي شد- با توافق هاي به عمل آمده شنيده شد.
اين شايعات  آنقدر رواج داشت كه علي نعيمي وزير نفت عربستان در لندن در اظهارات رسمي اين شايعات را تكذيب كرد.
عربستان سعودي طي ۲۰ سال گذشته به دليل بي ثباتي بازار نفت با مشكلات اقتصادي عميقي روبه رو بوده است و در اين مدت بيشتر سال ها با كسري بودجه مواجه بود. در سال جاري طبق گزارش بانك ملي اين كشور عربستان سعودي براي نخستين بار طي دودهه از شرايط اقتصادي پررونقي برخوردار خواهد شد.
بر اساس اين گزارش درآمد اين كشور از نفت به ۶۱ ميليارد دلار افزايش مي يابد و كسري بودجه ۱۱ ميليارد دلاري اين كشور در سال گذشته به ۱۳ ميليارد دلار مازاد درآمد در سال جاري تبديل مي شود و رشد اقتصادي معادل ۹/۴ درصد كه همه آن متكي به درآمد نفتي است.رشدي كه مديون سياست هاي دولت جورج دبليو بوش در بازار نفت و حمله به عراق است. اگرچه دولت عربستان طي سال هاي گذشته و براي مقابله با بحران اقتصادي ناشي از بي ثباتي بازار نفت اصلاحاتي در اقتصاد خود انجام داد و شاهزادگان سعودي را دعوت كرد تا كار كنند و از ادامه اتكا به نفت بپرهيزند اما بيم آن مي رود كه با بهبود درآمدهاي نفتي در سال جاري سياست هاي كم رمق اصلاحي نيز پيگيري نشود.اگرچه اوضاع به نفع دولت سعودي است و انتظار مي رود كه تا پايان سال جاري قيمت هاي نفت خام كاهش نيابد اما با توجه به در پيش بودن انتخابات رياست جمهوري آمريكا در سال آينده ميلادي و نامساعد بودن اوضاع اقتصادي در آمريكا دولت بوش نمي تواند بيش از اين از قيمت هاي بالاي نفت حمايت كند و ناچار است كه با استفاده از اهرم هاي سياسي و اقتصادي در دسترس براي كاهش قيمت نفت بهره برداري كند. قطعاً در سال آينده صادرات نفت عراق با ثبات بيشتري در بازار عرضه خواهد شد و راه هاي ديگر نيز به كار گرفته خواهد شد. بهبود اوضاع اقتصاد بسياري از كشورهاي جهان به انرژي وابسته است و كاهش قيمت نفت مي تواند در كوتاه مدت آثار مثبت خود را بر اقتصاد برجا گذارد.در چنين شرايطي دولت هاي كشور هاي نفت خيز بارديگر با بحران روبرو خواهند شد.

سايه روشن اقتصاد
003835.jpg

چه كسي بنز وارد مي كند
خبر توليد خودرو سواري با مارك بنز از مدتها پيش در ايران بر سر زبانها بود. در حالي كه ايران خودرو و سايپا مشغول مذاكره با رنو- نيسان هستند تا خودروي مشترك توليدكنند، گفته مي شود مديرعامل سابق بزرگترين خودروسازي كشور با ايجاد يك شركت خودروسازي خصوصي قصد واردات بنز دارد. مونتاژ اين خودرو در ايران با توجه به تجربه هاي مدير عامل سابق با سرعت انجام خواهد شد. يك كارشناس صنعت خودرو گفت، با توجه به اينكه هزينه هاي سربار خودروسازي بخش خصوصي بر خلاف كارخانه هاي دولتي اندك است، اين خودرو توانايي رقابت با ساير خودروها را خواهد داشت.

«ماملو»ي ۱۶ ساله
هفته نامه «برنامه» در شماره ۲۶ (۴ مرداد ۱۳۸۲) فهرستي از وضعيت تخصيص اعتبارات عمراني فصل آب در سال ۱۳۸۲ را منتشر كرده است. بر اساس اين گزارش احداث ساختمان سد ماملو كه از ۱۳۶۹ آغاز شده است، در ۱۳۸۵ تمام خواهد شد كه ۱۶ سال را دربرمي گيرد.
براي احداث ساختمان سد ماملو تاكنون ۱۵ ميليارد ريال هزينه تخصيص يافته است. قرار است امسال نيز ۴۸ ميليارد ريال به اين كار اختصاص يابد. ساختمان سد قرنقو (سهند) بنز كه از ۱۳۶۸ آغاز شده در ۱۳۸۵ تمام خواهد شد.
003840.jpg

محكوم
مدير عامل اتحاديه گل و گياه مي گويد: براي ارتقاي سطح عملكرد توليد گل و گياه محكوم به استفاده از دانش و فناوري روز دنيا هستيم. رضا مهرباني معتقد است نبود پايانه صادراتي مناسب گل موجب شده است ۲۰۰ ميليون دلار به اقتصاد كشور آسيب برسد. نبود پايانه صادراتي ۵۰ درصد از توليدات گل و گياه را هدر مي دهد.

اقتصاد
ادبيات
روزنت
زندگي
سياست
فرهنگ
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  روزنت  |  زندگي  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |