ابراهيم اصلاني- روانشناس - عده اي مديريت را امري ذاتي مي دانند و اعتقاد دارند كه مدير بودن بايد در پوست و خون فرد وجود داشته باشد. به همين ترتيب، عده اي زيادي از فوتباليست ها و ورزشكاران فكر مي كنند كه مهارت هاي آنان ذاتي و ارثي است. اگر اين طرز فكر را بپذيريم آن گاه بايد به جاي تلاش براي يادگرفتن و آموختن، دنبال ژن شناسي باشيم! حتي اگر مديريت و ورزشكار شدن ارتباطي با وارثت داشته باشند، قسمت عمده اي از آنها اكتسابي و آموختني است.
بحث مديريت در ورزش، ابعاد مختلفي را شامل مي شود كه در اينجا مي خواهيم به يك بعد آن يعني مربيگري و آن هم فقط مربيگري فوتبال بپردازيم.
يكي از مسايل و مباحث داغ و هميشگي فوتبال ايران، موضوع مربيان آن است. دغدغه تيم ملي و تيم هاي باشگاهي براي انتخاب مربي، ملاك هاي موفقيت مربي در تيم، ايراني و خارجي بودن مربي، مقايسه قابليت هاي مربيان داخلي و خارجي و موارد ديگري از اين قبيل، در موقعيت هاي مختلف نقل محافل مي شوند.
به راستي، از مربيان فعلي فوتبال ايران، عملكرد كداميك موفق تر است؟ مربيان داخلي بهترند يا خارجي؟ چرا هيچيك از مربيان داخلي به اندازه بعضي از بازيكنان و حتي داوران، شهرتي جهاني پيدا نكرده اند؟ چرا بعضي از مربيان به اندازه شايستگي هايشان رشد نكرده اند؟ و چرا در طي بيست وچند سال اخير مربيان هيچگاه به اندازه بازيكنان مطرح نبوده اند؟
قبل از اين كه بخواهيم به بررسي اين سئوالات بپردازيم ابتدا بايد ببينيم ملاك هاي ما براي ارزيابي چيست؟ اگر مي گوييم مربي ايراني بهتر است و يا مربي خارجي را ترجيح مي دهيم، ملاك هايمان چيست؟ به نظر مي آيد بسياري از كساني كه روي اين موضوع به ابراز نظر مي پردازند يا ملاك هاي مشخصي ندارند و يا براساس ملاك هاي سطحي و احساسي نظر مي دهند.
ملاك هاي ارزيابي
براي ارزيابي مربيان فوتبال اعم از داخلي و خارجي ۶ملاك پيشنهاد مي شود. طبيعي است كه افراد براساس ديدگاه هايشان مي توانند مواردي را كم يا زياد كنند:
۱- دانش فوتبال- آشنايي همه جانبه با پديده ها و رشته هاي علمي مرتبط با فوتبال، بهره مندي از آگاهي ها و تجارب لازم در زمينه تكنيك ها و تاكتيك ها و روزآمدي دانش فوتبال.
۲- خودباوري و تعهد- داشتن اعتماد به نفس و روحيه پويا و فعال، تلاش براي افزايش دانش و بينش خود در فوتبال، قراردادن خود در مسير تكاملي و روبه رشد و متعهد بودن براي به كارگيري نهايي توان و دانش خود (به عبارتي تعهد در برابر خود و ديگران).
۳- تفكر منطقي- اين نكته با عنايت به فرهنگ ايراني نياز به توضيح بيشتري دارد. ابتدا بايد دو نكته يادآوري شود. اولاً اگرچه نظم هم جزيي از تفكر منطقي است ولي همه آن نيست. نظم خشك و خالي و گاه سختگيرانه به خصوص در مورد بازيكنان ايراني ممكن است منجر به نتيجه اي عكس شود. پس در مورد نظم هم، جنبه هاي منطقي آن مدنظر است. ثانياً اگر يك مربي از تفكر منطقي بهره مند بود معنايش آن نيست كه احساساتي نباشد. مربي منطقي هم ممكن است احساساتي رفتار كند ولي روش هاي كنترل احساساتش را هم بلد است كه اين خود نيز جزيي از تفكر منطقي است.
بنابراين منظور از تفكر منطقي اين است: توانايي مربي در درك هر بازي و بازيخواني، استفاده بهينه از بازيكنان در پست هاي تخصصي، توانايي تغيير شرايط بازي و در اختيار داشتن اوضاع، سرعت عمل در شرايط بحراني، رفتارهاي عاقلانه و حساب شده در تصميم گيري ها و خلاصه بهره مندي از يك تفكر سيال و شناور كه موقعيت سنج و انعطاف پذير باشد.
۴- روانشناسي نفوذ- روانشناسي نفوذ چيزي غير از روانشناسي سلطه است. وقتي از كنترل بازيكن سخن مي گوييم نبايد منظور اين باشد كه او فردي هميشه سازگار و حرف شنو باشد. روانشناسي نفوذ يعني توانايي تأثيرپذيري بر ديگران، برانگيختن توجه و احترام آنان و آشنايي با فنون انگيزشي اگر روانشناسي نفوذ با يك تفكر منطقي همراه شود در اين صورت مربي با بازيكن به نحوي رفتار خواهد كرد كه ضمن احترام به شخصيت و استقلال عمل وي، نزد او پذيرفته خواهد شد. بازيكني كه مربي اش را بپذيرد با او بيشتر همكاري خواهد كرد. بديهي است كه روانشناسي نفوذ ارتباط مستقيمي با بحث اخلاق- به خصوص در فرهنگ ايران- دارد.
۵- جامعه شناسي فرهنگي- آشنايي مربي با خاستگاه اجتماعي بازيكنان، شناخت پايگاه اجتماعي و موقعيت بازيكنان در جامعه، آشنايي با تفاوت ها و احتمالاً تعارض هاي قوميتي و نژادي يك كشور و شناخت ارزش ها و آداب فرهنگي مردم.
۶- آمادگي هاي شخصيتي- اين ملاك هم پيش نياز ملاك هاي قبلي و هم عامل انسجام و هماهنگي آنهاست. بنابر اين مي شد از آن در ابتداي ملاك ها نيز سخن گفت ولي به لحاظ ماهيت انسجامي اش، در اين قسمت بدان اشاره مي كنيم. شخصيت انسان اگر چه يك كل درهم تنيده است ولي براي آن مي توان ابعادي مانند جسمي، شناختي (فكري)، عاطفي، اجتماعي و اخلاقي متصور شد. مجموعه عوامل مؤثر در تربيت و زندگي انسان از بدو تولد تا مراحل مختلف- از قبيل خانواده، مدرسه، جامعه، رسانه ها- موجب مي شوند كه ابعاد شخصيتي انسان به شكل هاي متفاوتي رشد يابند. گاهي رشد يك بعد بيشتر از ابعاد ديگر است و به اصطلاح انسان يك بعدي بار مي آيد. گاهي بعضي از ابعاد مورد غفلت قرار مي گيرند و زماني هم هماهنگي نسبي يا كامل بين ابعاد شخصيتي وجود دارد. به هرحال، نحوه رشد و تكامل ابعاد شخصيتي انسان، آمادگي هاي شخصيتي او را براي مواجهه با خود، ديگران و محيط به وجود مي آورد. مثلاً ممكن است يك فرد كه رشد اجتماعي مطلوبي نداشته است علي رغم بهره مندي از توانايي جسمي و فكري مناسب از ايجاد ارتباط با ديگران عاجز باشد. به همين ترتيب مي توان مثال هاي ديگري براي ساير ابعاد شخصيتي عنوان نمود.
اگر يك مربي فوتبال از لحاظ آمادگي هاي شخصيتي به حد قابل قبولي از انسجام، پختگي و بالندگي رسيده باشد مي تواند استعدادها و قابليت هاي بالقوه خود را شكوفا سازد.
روند ارزيابي
براساس ملاك هاي فوق الاشاره مي توان روندي را براي ارزيابي انتخاب كرد. اگر هر ملاك را به صورت يك طيف در نظر بگيريم كه از يك تا صد قابل نمره گذاري باشد، آن گاه مي توان جايگاه فرد را در هر ملاك پيدا كرد. به نظر مي رسد اگر يك مربي در هر ملاك به حد تسلط و نمره كامل نرسد
- كه البته نمي توان چنين انتظاري هم داشت- حداقل بايد بتواند نمره اي بالاي ۷۰ در هر ملاك بگيرد. نكته بسيار مهم توجه به ارتباط تعاملي اين ملاك هاست. يعني يك مربي بايد در مجموعه ملاك ها موفق باشد نه اين كه در بعضي موارد خوب و در بعضي ديگر ضعيف باشد. مثلاً اگر مربي در دانش فوتبال نمره عالي بگيرد ولي خود باوري لازم را نداشته باشد، يا با روانشناسي نفوذ آشنايي نداشته باشد به احتمال زياد فرد موفقي نخواهد بود.
يك ارزيابي جديد
حال بياييد براساس اين ملاك ها و روند ارزيابي به بعضي از سئوال هاي مهم پاسخ بدهيم. چرا مربيان ايراني ثبات موفقيت ندارند؟ چرا مربيان ايراني حد و اندازه هاي جهاني ندارند؟ رمز موفقيت مربيان بزرگي چون فرگوسن، ونگر، دل بوسكه و تروسيه در چيست؟ و چرا بعضي از مربيان خارجي مانند ايويچ، بلاژويچ و كخ در ايران توفيق لازم را به دست نياوردند؟
فعلاً ايراد گيري را كنار بگذاريد. بله اگر ايراد مي گيريد كه دل بوسكه بركنار شد، به نظر من اين چيزي از بزرگي او كم نمي كند چرا كه موفقيت يك تيم فوتبال به عوامل زياد بستگي دارد و فقط وابسته به مربي نيست.
مشكل مربيان ايراني كجاست؟ شايد مهم ترين مشكل مربيان ايراني در عدم نگرش تعاملي آنان به ملاك هاي موفقيت است. مربيان ما در ملاك هاي ذكر شده حالت تعادلي ندارند. اگر دانش فوتبال دارند در تفكر منطقي ضعيف هستند. اگر با مسايل جامعه شناختي آشنا هستند خودباوري لازم را ندارند. اگر مجموعه قابل قبولي از همه ملاك ها را دارند آمادگي هاي شخصيتي شان متناسب با شرايط فوتبال نيست. اگر به ارزيابي تك به تك مربيان معروف فوتبال ايران بپردازيم خواهيم ديد كه كمتر كسي نمره قابل قبولي در همه ملاك ها مي گيرد. يكي احساساتي است، يكي بيش از حد منظم است، يكي فقط تئوري خوب مي داند، يكي روانشناسي نفوذ را فقط در حد بدو بيراه گفتن مي داند! يكي در مورد دانسته هايش غلو مي كند، يكي فقط دنبال نشانه هايي مي گردد كه بگويد اگر او نباشد تيمش از بين مي رود، يكي عصبي است و... . خود مربيان بيايند و به خود نمره بدهند. ببينند لنگي كارشان در كجاست؟ مربي بزرگ شدن كارآساني نيست. بهترين پيشنهاد به بعضي اينهاست كه كنار بروند و از خير مربيگري بگذرند!
چرا بعضي از مربيان خارجي در ايران موفق نيستند؟ به روال پاسخ سئوال قبلي، بازهم بايد گفت كه ما دنبال مربي خارجي مي رويم ولي نه آن مربي كه تا حدامكان جامع الشرايط باشد. مي خواهيم پول كم بدهيم و بهترين را بياوريم، طبيعي است كه بهتر از اين هم نتيجه نخواهيم گرفت. خارجي بودن يك مربي فوتبال بدين معناست كه او احتمالاً در ملاك هايي چون دانش فوتبال، تفكر منطقي و خودباوري وضعيت بهتري دارد اما از اين موضوع غفلت مي كنيم كه احتمالاً در جنبه هاي ديگري ضعف هاي اساسي- حداقل براي فوتبال ايران- دارد يكي خيلي عصبي و احساساتي است، يكي مي خواهد نظم غربي را بلافاصله جا بيندازد، يكي با فرهنگ و جامعه ما كاملاً بيگانه است، و يكي هم اصلاً دلش براي ما نسوخته است كه بخواهد كاري بكند.
چرا بعضي از كشورهاي آسياي در به كارگيري مربيان خارجي موفق ترند؟ مربياني را كه كره جنوبي، ژاپن و چين به استخدام در آورده اند ارزيابي كنيد، آنها را با ملاك ها محك بزنيد، خود به پاسخ خواهيد رسيد.
رمز موفقيت مربيان بزرگ چيست؟ فكر نمي كنم ديگر نيازي به پاسخ باشد. به فرگوسن نگاه كنيد. حد اعلاي دانش فوتبال، خودباوري و تعهد، تفكر منطقي، روانشناسي نفوذ، جامعه شناسي فرهنگي و آمادگي هاي شخصيتي را در او مي بينيد، البته طبيعي است كه هر انساني معايب و ضعف هايي هم داشته باشد. به نظر شما كسي مانند فرگوسن يا ونگر در هريك از ملاك هاي مورد بحث چه نمره اي مي گيرد؟
مربي داخلي يا خارجي؟
من پاسخ مي دهم: هر رده فوتبال ايران به مربيان خارجي خوب و بزرگ نياز دارد اگر مي خواهيم دنبال مربيان كوچك و ارزان برويم همان بهتر كه اين كار را نكنيم چرا كه اين خود منجر به سلب اعتماد و ايجاد نگرش منفي نسبت به مربيان خارجي مي شود. البته ممكن است مربيان كارآمد ولي گمنام هم باشند كه بايد كشف شوند. اگر كسي در ايران مي تواند كاشف چنين استعدادهايي باشد حرفي نيست، بسم ا... تا به حال كه از چنين كشفياتي خيرچنداني نديده ايم. در نهايت، آمدن مربي خارجي فوتبال به ايران يعني ورود و خروج تجربه دانش و گسترش ارتباطات.
از طرف ديگر فوتبال ايران نياز به آن دسته مربيان داخلي دارد كه ايستا نباشند. خودشان را به مربيگري يك تيم شهرستاني و در نهايت يك تيم مطرح تهراني دلخوش نكنند. يك بعدي رشد نكنند و به همه چيزهايي كه فوتبال نياز دارد بينديشند. در اين مقاله از ۶ ملاك صحبت كرديم تا بابي براي نگرش تعاملي به فوتبال باز شود و گرنه ملاك هاي ديگري هم وجود دارند.
مربيان فوتبال ايران از مربيان تركيه چه كم دارند؟ چه شرايطي بايد فراهم شود تا يك مربي در مسير پيشرفت قرار گيرد؟ اگر يك قسمت از اين شرايط به امكانات بازمي گردد قسمتي عمده اي از آن به خود مربيان وابسته است. يك مربي بايد بخواهد و باور داشته باشد، تا اولين گام ها را براي پيشرفت بردارد. فرهاد كاظمي بايد بسيار پيشتر از اينها مطرح مي شد. فيروز كريمي استحقاقي بسيار بيشتر از اين داشت. علي پروين و منصور پورحيدري بسيار پيشتر از اينها بايد فكرهايي براي خودشان مي كردند، و مربيان جوان امروزي بايد بسيار هوشيارتر باشند تا در دور تكرار نيفتند.
نبايد ضعف هاي خودمان را با بد كردن مربيان خارجي بپوشانيم. هميشه مي گوييم: فوتبال ايران ظرفيتي زيادتر از اين دارد. اين ظرفيت كي بايد شكوفا و محقق شود؟