دوشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۸۲ - شماره ۳۱۲۶- Aug, 4, 2003
فوتبال ايران
مربي داخلي ياخارجي؟
ابراهيم اصلاني- روانشناس - عده اي مديريت را امري ذاتي مي دانند و اعتقاد دارند كه مدير بودن بايد در پوست و خون فرد وجود داشته باشد. به همين ترتيب، عده اي زيادي از فوتباليست ها و ورزشكاران فكر مي كنند كه مهارت هاي آنان ذاتي و ارثي است. اگر اين طرز فكر را بپذيريم آن گاه بايد به جاي تلاش براي يادگرفتن و آموختن، دنبال ژن شناسي باشيم! حتي اگر مديريت و ورزشكار شدن ارتباطي با وارثت داشته باشند، قسمت عمده اي از آنها اكتسابي و آموختني است.
004105.jpg

بحث مديريت در ورزش، ابعاد مختلفي را شامل مي شود كه در اينجا مي خواهيم به يك بعد آن يعني مربيگري و آن هم فقط مربيگري فوتبال بپردازيم.
يكي از مسايل و مباحث داغ و هميشگي فوتبال ايران، موضوع مربيان آن است. دغدغه تيم ملي و تيم هاي باشگاهي براي انتخاب مربي، ملاك هاي موفقيت مربي در تيم، ايراني و خارجي بودن مربي، مقايسه قابليت هاي مربيان داخلي و خارجي و موارد ديگري از اين قبيل، در موقعيت هاي مختلف نقل محافل مي شوند.
به راستي، از مربيان فعلي فوتبال ايران، عملكرد كداميك موفق تر است؟ مربيان داخلي بهترند يا خارجي؟ چرا هيچيك از مربيان داخلي به اندازه بعضي از بازيكنان و حتي داوران، شهرتي جهاني پيدا نكرده اند؟ چرا بعضي از مربيان به اندازه شايستگي هايشان رشد نكرده اند؟ و چرا در طي بيست وچند سال اخير مربيان هيچگاه به اندازه بازيكنان مطرح نبوده اند؟
قبل از اين كه بخواهيم به بررسي اين سئوالات بپردازيم ابتدا بايد ببينيم ملاك هاي ما براي ارزيابي چيست؟ اگر مي گوييم مربي ايراني بهتر است و يا مربي خارجي را ترجيح مي دهيم، ملاك هايمان چيست؟ به نظر مي آيد بسياري از كساني كه روي اين موضوع به ابراز نظر مي پردازند يا ملاك هاي مشخصي ندارند و يا براساس ملاك هاي سطحي و احساسي نظر مي دهند.
ملاك هاي ارزيابي
براي ارزيابي مربيان فوتبال اعم از داخلي و خارجي ۶ملاك پيشنهاد مي شود. طبيعي است كه افراد براساس ديدگاه هايشان مي توانند مواردي را كم يا زياد كنند:
۱- دانش فوتبال- آشنايي همه جانبه با پديده ها و رشته هاي علمي مرتبط با فوتبال، بهره مندي از آگاهي ها و تجارب لازم در زمينه تكنيك ها و تاكتيك ها و روزآمدي دانش فوتبال.
۲- خودباوري و تعهد- داشتن اعتماد به نفس و روحيه پويا و فعال، تلاش براي افزايش دانش و بينش خود در فوتبال، قراردادن خود در مسير تكاملي و روبه رشد و متعهد بودن براي به كارگيري نهايي توان و دانش خود (به عبارتي تعهد در برابر خود و ديگران).
۳- تفكر منطقي- اين نكته با عنايت به فرهنگ ايراني نياز به توضيح بيشتري دارد. ابتدا بايد دو نكته يادآوري شود. اولاً اگرچه نظم هم جزيي از تفكر منطقي است ولي همه آن نيست. نظم خشك و خالي و گاه  سختگيرانه به خصوص در مورد بازيكنان ايراني ممكن است منجر به نتيجه اي عكس شود. پس در مورد نظم هم، جنبه هاي منطقي آن مدنظر است. ثانياً اگر يك مربي از تفكر منطقي بهره مند بود معنايش آن نيست كه احساساتي نباشد. مربي منطقي هم ممكن است احساساتي رفتار كند ولي روش هاي كنترل احساساتش را هم بلد است كه اين خود نيز جزيي از تفكر منطقي است.
004120.jpg

بنابراين منظور از تفكر منطقي اين است: توانايي مربي در درك هر بازي و بازيخواني، استفاده بهينه از بازيكنان در پست هاي تخصصي، توانايي تغيير شرايط بازي و در اختيار داشتن اوضاع، سرعت عمل در شرايط بحراني،  رفتارهاي عاقلانه و حساب شده در تصميم گيري ها و خلاصه بهره مندي از يك تفكر سيال و شناور كه موقعيت سنج و انعطاف پذير باشد.
۴- روانشناسي نفوذ- روانشناسي نفوذ چيزي غير از روانشناسي سلطه است. وقتي از كنترل بازيكن سخن مي گوييم نبايد منظور اين باشد كه او فردي هميشه سازگار و حرف شنو باشد. روانشناسي نفوذ يعني توانايي تأثيرپذيري بر ديگران، برانگيختن توجه و احترام آنان و آشنايي با فنون انگيزشي اگر روانشناسي نفوذ با يك تفكر منطقي همراه شود در اين صورت مربي با بازيكن به نحوي رفتار خواهد كرد كه ضمن احترام به شخصيت و استقلال عمل وي، نزد او پذيرفته خواهد شد. بازيكني كه مربي اش را بپذيرد با او بيشتر همكاري خواهد كرد. بديهي است كه روانشناسي نفوذ ارتباط مستقيمي با بحث اخلاق- به خصوص در فرهنگ ايران- دارد.
۵- جامعه شناسي فرهنگي- آشنايي مربي با خاستگاه اجتماعي بازيكنان، شناخت پايگاه اجتماعي و موقعيت بازيكنان در جامعه، آشنايي با تفاوت ها و احتمالاً تعارض هاي قوميتي و نژادي يك كشور و شناخت ارزش ها و آداب فرهنگي مردم.
۶- آمادگي هاي شخصيتي- اين ملاك هم پيش نياز ملاك هاي قبلي و هم عامل انسجام و هماهنگي آنهاست. بنابر اين مي شد از آن در ابتداي ملاك ها نيز سخن گفت ولي به لحاظ ماهيت انسجامي اش، در اين قسمت بدان اشاره مي كنيم. شخصيت انسان اگر چه يك كل درهم تنيده است ولي براي آن مي توان ابعادي مانند جسمي،  شناختي (فكري)، عاطفي، اجتماعي و اخلاقي متصور شد. مجموعه عوامل مؤثر در تربيت و زندگي انسان از بدو تولد تا مراحل مختلف- از قبيل خانواده، مدرسه، جامعه، رسانه ها- موجب مي شوند كه ابعاد شخصيتي انسان به شكل هاي متفاوتي رشد يابند. گاهي رشد يك بعد بيشتر از ابعاد ديگر است و به اصطلاح انسان يك بعدي بار مي آيد. گاهي بعضي از ابعاد مورد غفلت قرار مي گيرند و زماني هم هماهنگي نسبي يا كامل بين ابعاد شخصيتي وجود دارد. به هرحال، نحوه رشد و تكامل ابعاد شخصيتي انسان، آمادگي هاي شخصيتي او را براي مواجهه با خود، ديگران و محيط به وجود مي آورد. مثلاً ممكن است يك فرد كه رشد اجتماعي مطلوبي نداشته است علي رغم بهره مندي از توانايي جسمي و فكري مناسب از ايجاد ارتباط با ديگران عاجز باشد. به همين ترتيب مي توان مثال هاي ديگري براي ساير ابعاد شخصيتي عنوان نمود.
اگر يك مربي فوتبال از لحاظ آمادگي هاي شخصيتي به حد قابل قبولي از انسجام، پختگي و بالندگي رسيده باشد مي تواند استعدادها و قابليت هاي بالقوه خود را شكوفا سازد.
روند ارزيابي
براساس ملاك هاي فوق الاشاره مي توان روندي را براي ارزيابي انتخاب كرد. اگر هر ملاك را به صورت يك طيف در نظر بگيريم كه از يك تا صد قابل نمره گذاري باشد، آن گاه مي توان جايگاه فرد را در هر ملاك پيدا كرد. به نظر مي رسد اگر يك مربي در هر ملاك به حد تسلط و نمره كامل نرسد
- كه البته نمي توان چنين انتظاري هم داشت- حداقل بايد بتواند نمره اي بالاي ۷۰ در هر ملاك بگيرد. نكته بسيار مهم توجه به ارتباط تعاملي اين ملاك هاست. يعني يك مربي بايد در مجموعه ملاك ها موفق باشد نه اين كه در بعضي موارد خوب و در بعضي ديگر ضعيف باشد. مثلاً اگر مربي در دانش فوتبال نمره عالي بگيرد ولي خود باوري لازم را نداشته باشد، يا با روانشناسي نفوذ آشنايي نداشته باشد به احتمال زياد فرد موفقي نخواهد بود.
يك ارزيابي جديد
004125.jpg

حال بياييد براساس اين ملاك ها و روند ارزيابي به بعضي از سئوال هاي مهم پاسخ بدهيم. چرا مربيان ايراني ثبات موفقيت ندارند؟ چرا مربيان ايراني حد و اندازه هاي جهاني ندارند؟ رمز موفقيت  مربيان بزرگي چون فرگوسن، ونگر، دل بوسكه و تروسيه در چيست؟ و چرا بعضي از مربيان خارجي مانند ايويچ، بلاژويچ و كخ در ايران توفيق لازم را به دست نياوردند؟
فعلاً ايراد گيري را كنار بگذاريد. بله اگر ايراد مي گيريد كه دل بوسكه بركنار شد، به نظر من اين چيزي از بزرگي او كم نمي كند چرا كه موفقيت يك تيم فوتبال به عوامل زياد بستگي دارد و فقط وابسته به مربي نيست.
مشكل مربيان ايراني كجاست؟ شايد مهم ترين مشكل مربيان ايراني در عدم نگرش تعاملي آنان به ملاك هاي موفقيت است. مربيان ما در ملاك هاي ذكر شده حالت تعادلي ندارند. اگر دانش فوتبال دارند در تفكر منطقي ضعيف هستند. اگر با مسايل جامعه شناختي آشنا هستند خودباوري لازم را ندارند. اگر مجموعه قابل قبولي از همه ملاك ها را دارند آمادگي هاي شخصيتي شان متناسب با شرايط فوتبال نيست. اگر به ارزيابي تك به تك مربيان معروف فوتبال ايران بپردازيم خواهيم ديد كه كمتر كسي نمره قابل قبولي در همه ملاك ها مي گيرد. يكي احساساتي است، يكي بيش از حد منظم است، يكي فقط تئوري خوب مي داند، يكي روانشناسي نفوذ را فقط در حد بدو بيراه گفتن مي داند! يكي در مورد دانسته هايش غلو مي كند، يكي فقط دنبال نشانه هايي مي گردد كه بگويد اگر او نباشد تيمش از بين مي رود، يكي عصبي است و... . خود مربيان بيايند و به خود نمره بدهند. ببينند لنگي كارشان در كجاست؟ مربي بزرگ شدن كارآساني نيست. بهترين پيشنهاد به بعضي اينهاست كه كنار بروند و از خير مربيگري بگذرند!
چرا بعضي از مربيان خارجي در ايران موفق نيستند؟ به روال پاسخ سئوال قبلي، بازهم بايد گفت كه ما دنبال مربي خارجي مي رويم ولي نه آن مربي كه تا حدامكان جامع الشرايط باشد. مي خواهيم پول كم بدهيم و بهترين را بياوريم، طبيعي است كه بهتر از اين هم نتيجه نخواهيم گرفت. خارجي بودن يك مربي فوتبال بدين معناست كه او احتمالاً در ملاك هايي چون دانش فوتبال، تفكر منطقي و خودباوري وضعيت بهتري دارد اما از اين موضوع غفلت مي كنيم كه احتمالاً در جنبه هاي ديگري ضعف هاي اساسي- حداقل براي فوتبال ايران- دارد يكي خيلي عصبي و احساساتي است، يكي مي خواهد نظم غربي را بلافاصله جا بيندازد، يكي با فرهنگ و جامعه ما كاملاً بيگانه است، و يكي هم اصلاً دلش براي ما نسوخته است كه بخواهد كاري بكند.
چرا بعضي از كشورهاي آسياي در به كارگيري مربيان خارجي موفق ترند؟ مربياني را كه كره جنوبي، ژاپن و چين به استخدام در آورده اند ارزيابي كنيد، آنها را با ملاك ها محك بزنيد، خود به پاسخ خواهيد رسيد.
رمز موفقيت مربيان بزرگ چيست؟ فكر نمي كنم ديگر نيازي به پاسخ باشد. به فرگوسن نگاه كنيد. حد اعلاي دانش فوتبال، خودباوري و تعهد، تفكر منطقي، روانشناسي نفوذ، جامعه شناسي فرهنگي و آمادگي هاي شخصيتي را در او مي بينيد، البته طبيعي است كه هر انساني معايب و ضعف هايي هم داشته باشد. به نظر شما كسي مانند فرگوسن يا ونگر در هريك از ملاك هاي مورد بحث چه نمره اي مي گيرد؟
مربي داخلي يا خارجي؟
من پاسخ مي دهم: هر رده فوتبال ايران به مربيان خارجي خوب و بزرگ نياز دارد اگر مي خواهيم دنبال مربيان كوچك و ارزان برويم همان بهتر كه اين كار را نكنيم چرا كه اين خود منجر به سلب اعتماد و ايجاد نگرش منفي نسبت به مربيان خارجي مي شود. البته ممكن است مربيان كارآمد ولي گمنام هم باشند كه بايد كشف شوند. اگر كسي در ايران مي تواند كاشف چنين استعدادهايي باشد حرفي نيست، بسم ا... تا به حال كه از چنين كشفياتي خيرچنداني نديده ايم. در نهايت، آمدن مربي خارجي فوتبال به ايران يعني ورود و خروج تجربه دانش و گسترش ارتباطات.
از طرف ديگر فوتبال ايران نياز به آن دسته مربيان داخلي دارد كه ايستا نباشند. خودشان را به مربيگري يك تيم شهرستاني و در نهايت يك تيم مطرح تهراني دلخوش نكنند. يك بعدي رشد نكنند و به همه چيزهايي كه فوتبال نياز دارد بينديشند. در اين مقاله از ۶ ملاك صحبت كرديم تا بابي براي نگرش تعاملي به فوتبال باز شود و گرنه ملاك هاي ديگري هم وجود دارند.
مربيان فوتبال ايران از مربيان تركيه چه كم دارند؟ چه شرايطي بايد فراهم شود تا يك مربي در مسير پيشرفت قرار گيرد؟ اگر يك قسمت از اين شرايط به امكانات بازمي گردد قسمتي عمده اي از آن به خود مربيان وابسته است. يك مربي بايد بخواهد و باور داشته باشد، تا اولين گام ها را براي پيشرفت بردارد. فرهاد كاظمي بايد بسيار پيشتر از اينها مطرح مي شد. فيروز كريمي استحقاقي بسيار بيشتر از اين داشت. علي پروين و منصور پورحيدري بسيار پيشتر از اينها بايد فكرهايي براي خودشان مي كردند، و مربيان جوان امروزي بايد بسيار هوشيارتر باشند تا در دور تكرار نيفتند.
نبايد ضعف هاي خودمان را با بد كردن مربيان خارجي بپوشانيم. هميشه مي گوييم: فوتبال ايران ظرفيتي زيادتر از اين دارد. اين ظرفيت كي بايد شكوفا و محقق شود؟

خبرها و نگاه ها
004115.jpg
قصه عجيب و غريب تكواندو
محمدرضا منصوريان - قصه عجيب و غريبي است. گروهي از پيشكسوتان ورزش تكواندو با استفاده از قانون احزاب در وزارت كشور مجوز تشكيلاتي به نام هاي كانون و مجمع تكواندوكاران ايران را به دست آورده و از مسير قانوني آن را به ثبت رسانده اند و از سويي ديگر ارگان رسمي اين ورزش يعني فدراسيون تكواندو و رئيس آن سيدمحمد پولادگر اين تشكيلات را غيرقانوني دانسته و فعاليت چنين انجمن هايي را به زيان ورزش تكواندو مي داند. پولادگر حتي قضيه را از اين هم جدي تر پنداشته و مي گويد: ما اين جريان را سياسي مي بينيم و كساني هم كه در پشت اين جريان قرار گرفته اند هدفشان توسعه تكواندو نيست. آنها مقاصد ديگري در سر دارند كه ما از همه آن ها آگاهيم.
حال چگونه بايد اين نكته را پذيرفت كه عده اي با استفاده از شخصيت هاي حقوقي و حقيقي خود از كانال هاي رسمي و دولتي كشور موفق به اخذ پروانه فعاليت در رشته تكواندو مي شوند و عده اي نيز در صدد مقابله برآمده و هر نوع فعاليتي در اين زمينه را خلاف مصالح ورزش مي پندارند.
مگرنه اين است كه وزارت كشور براي صدور هر پروانه فعاليتي در ورزش بايد هر نوع درخواستي را با سازمان تربيت بدني هماهنگ و استعلام لازم را اخذ نمايد و مگر سازمان تربيت بدني بدون تحقيق و بررسي لازم مي تواند به فرد يا افرادي اجازه فعاليت دررشته هاي مختلف ورزشي را بدهد. حال چگونه است كه هر كدام از طرفين درگير در ورزش تكواندو يكديگر را متهم به بي قانوني و كارشكني در كارها مي كنند.
از آنجايي كه مجمع و كانون تكواندوكاران ايران درصدد آن هستند ارتباط بيشتر و عميق تري با شاخه هاي جهاني اين رشته برقرار سازند و در حال حاضر هم به صورت آزاد در بسياري از مسابقه هاي بين المللي شركت مي كنند و از سويي ديگر فدراسيون تكواندو نيز با حجم عظيمي از برنامه هاي تداركاتي در پي كسب موفقيت در سطح اعلاء در بازي هاي المپيك ۲۰۰۴ آتن است، چه خوب است كه افراد صاحب نفوذ در ورزش كشور با بررسي دقيق اين موضوع و مذاكره معقولانه با طرفين درگير، ابهامات موجود در اين زمينه را برطرف ساخته و بيش از اين اجازه آسيب رساندن به اين ورزش را ندهند.
البته اگر هر دو جناح فعال در ورزش تكواندو بتوانند شفاف تر از هميشه به بيان معضلات و مشكلات بپردازند، آن وقت مي توان براي رفع بحران ايجاد شده راهكارهاي مناسب تري را هم پيدا كرد.
تداوم تنش ها و درگيري هاي موجود به سود ورزش تكواندو نيست.

سايه روشن ورزش
سقف براي فوتبال حرفه اي
004110.jpg

معراج مژده: فوتبال چگونه وارد جريان اجتماعي ايران شده جاي بحث طولاني و جداگانه اي دارد. اما توسط هر كشور (كه مشخص است) و هر فردي كه به ايران آورده شد، نيمه و نصفه و غيراصولي بود. كا ش از همان روزهاي نخست تمام و كامل قوانين اين رشته عالمگير را نيز با هيجانات و هياهوهايش به كشور وارد مي كردند.
اين انگليسي ها يك جاي كارشان هميشه سياسي است و براي خود يك مهره برنده هميشه در آستين نگه مي دارند. ملوانان انگليس از جنوب و شمال و مركز فوتبال را وارد ايران كردند، اما نگفتند كه ما از همان روزهاي نخست قوانين حرفه اي آن را نيز در تمام زمينه ها اجرا كنيم كه امروز دچار گرفتاريهاي اوليه نشويم. دو و سه سالي است فوتبال ما حرفه اي شده است و خيلي هم جدي تلاش مي كند با قوانين و قواعد آن خود را مجهز كند، اما مديران باشگاههاي ما دور هم مي نشينند و براي خود آئين نامه يا اساسنامه اي طرح مي كنند مبني بر اينكه براي پرداخت دستمزد بازيكنان (كه حرفه اي اند) سقف بگذاريم و از تصويب اين تصميم و يا مصوبه يك ماه نمي گذرد كه خودشان تمام آن مصوبات را زير پا مي گذارند و شاهد پرداخت رقمهاي عجيب و غريب مي شويم كه قبل از تصويب آن در اتحاديه قابل پرداخت نبود. البته اصل مطلب همين است كه در فوتبال حرفه اي رقم پرداخت  ثابت نيست، سقف ندارد، بايد ديد در چه شرايطي، براي كدام بازيكني با چه موقعيتي يك باشگاه قرار مي گيرد تا نسبت به رقم پرداختي تصميم بگيرد. روزگاري، همين چند سال پيش براي جناب رونالدينهو هيچ باشگاه اروپايي حاضر نبود بيش از چند ميليون دلار پرداخت نمايد، اما ناگهان رقم پرداختي به وي در عرض يك ماه به بالاي ۳۲ ميليون دلار مي رسد.
يا بكهام و بقيه ستاره هايي كه مي شناسيد. نتيجه  مي گيريم كه هرگز براي پرداخت دستمزد در فوتبال حرفه اي سقف ثابت ندا ريم، و مضافاً اينكه به دليل تورم و نوسان اقتصاد هيچ گروه و ارگان و اتحاديه قادر نيست رقم ثابت را به قول معروف فيكس كند.
مشكل ورزش دانشجويان
چگونه است كه در جامعه ما براي عمده ترين مسائل اجتماعي، سياسي، فرهنگي و ورزشي هميشه يك ارگان قانوني نمي تواند تصميم بگيرد. ما به سياست و غيره كاري نداريم. اما در زمينه ورزش نمي توانيم بپذيريم كه بالاخره تيمهاي ورزش دانشجويان ما زير نظر كدام ارگان قرار دارند. آموزش عالي يا دانشگاه آزاد بالاخره يكي بايد اين مشكل لاينحل را به گونه اي حل كند. مثلا همين تيم فوتبال دانشجويان كه همه دانشجويان را بلاتكليف گذاشته است. دانشگاه آزاد تيم خود را دارد و مدعي و متولي دانشجويان براي مسابقات گوناگون تلاش مي كند و آموزش عالي هم كه رئيس تربيت بدني جداگانه اي دارد و در اين زمينه مدعي است. اگر اين اختلاف همين امروز حل نشود، در سالهاي بعد تبديل به يك جريان شديد خواهد شد كه در كل به سود دانشجويان ما نخواهد شد.
باور كنيد كه نمايندگان ورزش دانشجويان جهان هم انگشت به دهان مانده اند كه مگر در يك كشور چند تا تربيت بدني دانشجويان وجود دارد. بهتر آ نست كه مقامات بالاي دولت در اين مسئله به طور خيلي صريح دخالت كرده و تكليف آن را روشن كنند. وگرنه دودش تو چشم ورزش و دولت خواهد رفت. يعني طرح جامع ورزش اين مسأله را نيز حل خواهد كرد؟ 
يك خبر عجيب
هفته گذشته يك خبر بسيار جالب در مطبوعات ورزشي خوانديم كه خيلي عجيب بود. پيش از اينكه به متن اين خبر بپردازيم، بايد كمي هم راجع به فرهنگ و اخلاق در ورزش سخن بگوئيم كه به دليل درج تكراري آن در ورزش كشورمان از آن مي گذريم. چند هفته پيش فريدون قنبري و لطيفي در يك نزاع جانانه اردوي تيم ملي كشتي را به هم ريختند و همين مسئله باعث شد تا هر دو حكم اخراج بدست اردو را ترك كنند. قنبري ظاهراً در اين زمينه سابقه دار تر از لطيفي است و در سالهاي گذشته هم موردي داشت كه با اجراي مجازات در حق او قضيه فيصله پيدا كرد و جدا از آن زندان هم به او درسهايي داد كه توانست پس از چندي با آمادگي كامل قدم به مسابقات بگذارد و نفر اول كشتي هاي انتخابي شود.
ما هم فكر مي كرديم قنبري توجيه شده است يا بهتر است بگوئيم تنبيه گشته و سر به زير انداخته و راه خودش را مي رود. متأسفانه آن حادثه با لطيفي كار را سخت و پرونده او را سنگين تر كرد. اما خبري كه خدمتتان عرض كردم اين بود «فريدون قنبري به دانشگاه آزاد پيوست.» به نظر شما اين خبر عجيب نيست. يا دانشگاه آزاد به بيراهه رفته است يا در عمق اين تصميم حركت مثبتي است كه بايد منتظر جوابش بود. ما بيشتر روي بخش دوم حساب مي كنيم كه روزي قنبري به خود آيد و به خود برسد.
تيم هاي مردمي ماندني اند
004130.jpg

پرسپوليس تيم بزرگي است. اين يك واقعيت انكار ناپذير است كه نياز به استدلالهاي آنچناني ندارد. سابقه، قدرت و مقامهايي را كه به دست آورده و در آخر انبوه تماشاگراني كه هميشه با اين تيم همراه بوده اند. پرسپوليس پرطرفدارترين تيم تاريخ فوتبال ايران است و به مرور زمان به بخشي از داشته هاي اجتماعي مردم تبديل شده است. قديمها در مقابل پرسپوليس يك تيم متمول به نام استقلال يا تاج وجود داشت كه به تيم دولتي معروف بود، در واقع پرسپوليس در مقابل استقلال مردمي مي دانستند و چندان هم بيراه نمي گفتند. در اسپانيا هم تيم كاتالوني ها (بارسلونا) را يك تيم مردمي مي دانند چون در مقابلش تيم آريستوكراتها و مجلس اسپانيا يعني رئال مادريد قرار دارد. حتماً مي دانيد كه تيم باشگاه بارسلونا به كمك يك كشيش خير و با جمع آوري كمكهاي كوچك پا گرفت و كم كم خود آن يك تراست فوتبال به نام بارسلونا تبديل گشت . حكايت پرسپوليس هم نزديك به بارسلوناست و انصافاً  پرسپوليس پس از انقلاب با پول مردم و طرفداران سفت و سختش پابرجا ماند و يك محور آنرا تا به امروز كشاند، آن هم علي پروين بود كه هنوز در دل مردم جاي دارد. بحث فني و علمي قضيه را كنار مي گذاريم و خيلي حسي با مسئله برخورد مي كنيم.
تمام اين حرف را زدم كه حواس مسئولين نسبت به قضاياي اين تيم بيشتر جمع شود و خداي نكرده تصميم نگيرند كه واكنش زا باشد و مشكلات را پيچيده تر كند. پرسپوليس بايد بماند، پروين بايد باشد و مردم بايد اين تيم را دوست داشته باشند.

ورزش
اقتصاد
ايران
زيست بوم
سياست
فرهنگ
هنر
|  اقتصاد  |  ايران  |  زيست بوم  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |