منبع: اكونوميست
چهار راه آسيايي
وقتي در اثر حادثه يازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ جهان غرب به يك باره متوجه افغانستان شد، خاطرات حوادث آسياي مركزي هم دوباره به ذهن ها خطور كرد. در سال ۱۹۸۰، مجاهدين افغان براي ادامه بقاي خود از حمايت سخاوتمندانه آمريكا بهره جسته بودند. اما در سال ۱۹۸۹ وقتي نيروهاي روسي اثاثيه خود را بستند و به وطن بازگشتند علاقه آمريكايي ها به آن منطقه و شرايطش كاهش يافت. هنگامي كه كشورهاي آسياي مركزي در سال ۱۹۹۱ از كشور اتحاد جماهير شوروي مستقل شدند توجه آمريكا به مناطقي كه تأسيسات هسته اي روسيه باقي مانده بود معطوف شد. حال در اين صورت تجزيه منطقه وسيع مربوط به شوروي يك موفقيت بزرگ براي آمريكا و آمريكايي ها محسوب مي شد. وقتي كه در سال ۱۹۹۶ گروه طالبان وارد ميدان شدند آمريكايي ها اصلاً به اين مسأله توجه نكردند كه اين گروه اسلامي و القاعده از گروههاي اسلامي آسياي مركزي حمايت مي كنند.تا پيش از حمله تروريستها به نيويورك و واشنگتن، آمريكا- قدرت برتر- دوباره متوجه افغانستان و ديگر كشورهاي منطقه شد. كشورهاي آسياي مركزي نگران همسايه جنوبي خود بودند و تمام تلاش خود را صرف تروريسم داخلي مي كردند تا بتوانند به افغان ها و مردم مظلوم آن سرزمين كمك كنند. قرقيزستان و ازبكستان اجازه تأسيس پايگاههاي آمريكا در خاك خود را دادند و قزاقستان و تاجيكستان به هواپيماهاي ارتش آمريكا اجازه دادند تا برفراز خاك آنها پرواز كنند و تنها كشوري كه در طي اين جنگ بي طرفي خود را اعلام كرد تركمنستان بود. به علاوه تمام كشورهاي آسياي مركزي نقش كليدي و مردمي را در ارسال كمكهاي انسان دوستانه به افغانستان ايفا مي كردند. به هر حال منطقه اي كه مدتي اصلاً درمعرض ديد رادارهاي آمريكايي قرار نداشت به يك مركز با اهميت براي جنگ عليه تروريست هاتبديل گرديد. چند سال بعد از حادثه يازدهم سپتامبر، منطقه دوباره در معرض خطر فراموشي قرار گرفت. غرب انتظار داشت دوستان جديدش در آسياي مركزي به سرعت اصلاحات اقتصادي سياسي ارائه شده توسط اين كشور را بپذيرند. اما انتظار آنان به دليل روند كند پيشرفت و پذيرش اين طرحها توسط كشورهاي آسياي مركزي و عدم تعهد به حقوق بشر و آزادي هاي سياسي برآورده نشد. به علاوه امروز توجه جهان روي عراق و ديگر اعضاي محور شيطاني متمركز شده است.اين گزارش بر اين امر تأكيد دارد كه غيرهوشمندانه است كه آسياي مركزي به فراموشي سپرده شود.
بازگشت جاده ابريشم
اين منطقه استراتژيك در چهار راهي بين اروپا، روسيه و ايران قرار گرفته است .تجارت بين غرب و شرق جهان مستلزم عبور كالاهاي تجاري از منطقه آسياي ميانه و جاده ابريشم بود و همين مسأله باعث رونق اقتصادي و پيشرفت شده بود. اما اين منطقه بارها مورد حمله نيروهاي قدرتمند و پادشاهان جاه طلب قرار گرفت، از بربرها گرفته تا مغول ها و روسها. در آسياي مركزي بود كه تركهاي چادرنشين با مسلمانان و ايرانيان برخورد كردند و باهم آشنا شدند. فرهنگ و زبان تركها و ايرانيان به صورت يك هويت محلي بسيار محكم و قوي براي آنها شناخته شده است. حتي پس از حمله عربها باز هم ايرانيان به زبان اصلي خود پايبند بودند و از آنجا كه وزراي ايراني، رهبران ديني و سياسي و نيز تاجران بزرگ اين سرزمين به ماوراءالنهر(مجموعه اي از ازبكستان، تركمنستان و تاجيكستان امروزي) رفت و آمد مي كردند باعث شده بود كه زبان آنها به تمام اين منطقه گسترش يابد و همگي زبان فارسي تكلم كنند.
اين زبان حتي زيربناي زباني كه امروزه در تاجيكستان تكلم مي شود هم مي باشد. با وجود اين كه در سال ۹۹۹ سلسله تركها بر ماوراءالنهر حكومت مي كردند، اما باز هم زبان آنها تحت تأثير زبان فارسي قرار گرفت و تغيير كرد. بعد از تغيير و تحولات بسيار در قرن نوزدهم روسيه و انگليس براي تأثير روي منطقه به رقابت پرداختند. اين وضعيت را روديارد كيپلينگ، بازي بزرگ خواند. هديه اي كه برنده دريافت مي كرد حكومت بر هند بود. اگر چه بخشهاي مختلف آسياي مركزي در يك تاريخ و فرهنگ سهيم هستند اما اين فرهنگ در هر يك از كشورهاي اين منطقه با منطقه ديگر متفاوت است. اوليور روا، متخصص فرانسوي فعال در آسياي مركزي به تفاوت فرهنگي موجود در منطقه بين چادرنشين ها خصوصاً قرقيزها، قزاقها و تركمن ها با افراد ساكن در مناطق ديگر از قبيل ازبكها و تاجيكهاي شهرنشين كه در اطراف رودخانه هاي موجود در ماوراءالنهر ساكن شده بودند اشاره كرده است. همين تفاوت محل زندگي چادرنشين ها و شهرنشين ها مبناي تفاوت فرهنگي، مذهبي و هويت سياسي باقي مانده از آنها مي باشد، اين جدايي فرهنگي اصلاً به تفاوت مرزها بستگي ندارد چون كشورهاي آسياي مركزي كه امروزه هر يك كشوري جدا هستند قبل از سال ۱۹۹۱ اصلاً به طور مجزا هويتي نداشتند و در صورتي كه مي خواستيم آنها را مستقل از هم در نظر بگيريم، هيچ تاريخچه اي نداشتند. بعد از سالها آنها ناگهان خود را مستقل يافتند و هيچ چيزي كه آنها را به هم وصل كند بين آنها وجود نداشت. به علاوه در هر يك از آنها اقليت هاي نژادي بسياري وجود داشت كه منحصراً مربوط به آنها بود. اگر چه آنها مي خواستند كه دست نخورده و بي تغيير باقي بمانند اما هرج و مرج هاي سياسي، اجتماعي، اقتصادي موجب شد كه در هر يك تغييرات اساسي بوجود آيد. تاجيكستان در اثر جنگهاي داخلي در سالهاي دهه ۱۹۹۰ از اتحاد جماهير شوروي سابق جدا شد و حال به صورت يك كشور مجزا شناخته شده است. به نظر مي رسد موج افراط گرايي مذهبي كه چندين سال گذشته در منطقه رشد كرده بود در حال كاهش و سكون مي باشد. از زمان استقلال هر يك از كشورهاي آسياي مركزي برنامه هاي سياسي و اقتصادي خاصي طراحي كردند كه امروزه تفاوت بين آنها آشكار مي باشد. در قزاقستان و قرقيزستان در اين دوره بيش از ديگر كشورهاي آسياي مركزي اصلاحات اقتصادي و سياسي صورت گرفته است. قزاقستان كه اقليتهاي روسي آن بسيار زياد هستند و اقتصاد پيشرفته تري دارد، بيشتر از اين كه وضعيتي شبيه همسايگان آسيايي خود داشته باشد شبيه كشورهاي اروپايي است. از نظر منابع طبيعي خصوصاً نفت و گاز، ثروت قزاقستان و تركمنستان بسيار چشمگير است در حالي كه قرقيزستان و تاجيكستان از نعمتهاي طبيعي بي بهره هستند. اگر چه در تمام اين كشورهاي آسياي مركزي ثبات و پايداري حكمفرما است اما نمي توان به اين آرامش ظاهري اعتنا كرد، به دليل افزايش تعداد حكومتهاي مستبدانه و موانع سياسي در اقصي نقاط اين مناطق نشانه هاي نگراني و عدم اطمينان در تمام رؤساي كشورهاي مستقل شده از روسيه سابق ديده مي شود. تقسيمات منطقه اي با هزينه بالاي سياسي اقتصادي بدست آمده است. فقر روزبه روز افزايش مي يابد و در اكثر جوامع رواج پيدا مي كند. مواد مخدري كه از افغانستان مي آيد به صورت يك خطر جدي براي اين مناطق به حساب مي آيد و باعث آسيب ديدن جوامع تازه تأسيس كنوني مي شود. حال با توجه به تغييراتي كه طي چند سال اخير در اين كشورها ايجاد شده است اين سؤال مطرح است كه آيا اسلام افراطي ادامه خواهد داشت يا خير.