دكتر محرم آقازاده
فرانسوي الجزايري تبار. متولد سال ۱۹۳۰، الجزيره. فيلسوف پساساختارگرا؛ پديدارشناس؛ فيلسوف زبان؛ متافيزيكدان؛ زيبايي شناس. علايق: ساخت شكني. در مدرسه عالي و دانشگاه هاروارد تحصيل كرده است. تحت تأثير: سارتر، هوسرل، هايدگر و كساني كه در مكتب پديدارشناسي بودند و نيز سوسور و ديگر نظريه پردازان ساختارگرا. مناصب: استاد فلسفه سوربون؛ استاد مدعود دانشگاه جان هاپكينز، ييل و دانشگاه كاليفرنيا در ايروين؛ شخص اول توسعه كالج بين المللي فلسفه پاريس. دريدا، بنيانگذار و هواخواه اصلي فلسفه شالوده شكني يعني روش تحليل متن تعميم پذير به همه متون است. وي فلسفه اي را بنا مي كند كه به اندازه ادبيات خلاق، حايز اهميت است و با كمك سلسله راهبردهاي بسيار جنجال برانگيز سعي در آشكار كردن بي ثباتي ذاتي و ابهام معنا دارد. يكي از اهداف اساسي او توجه دادن به ويژگي «متني» بودن همه نوشته هاي فلسفي است، كه به اعتقاد وي بيشتر فلاسفه سعي در انكار آن دارند و فلسفه را فقط بحثي مطلق مي پندارند.
رويكرد شالوده شكني شكلي از شك گرايي راديكال و ضد بنيادگرايي است و دريدا نسبت به فلسفه غرب از دوره افلاطون به بعد، به سبب عدم توجه به «متافيزيك حضور»، موضع مخالف گرفته است. بروفق ايده «متافيزيك حضور»، معنا، پايدار و معلوم و كليت آن دست يافتني است. فلسفه غرب در اين معنا، كلام محور است و بر اين باور است كه واژه ها قادر به انتقال معاني صريح و عاري از ابهامي هستند كه در ذهن فرد حضور دارند. دريدا در مقام يك «آواگرا» معتقد است كه كلام بسيار دقيق تر از نوشته، معنا را منتقل مي كند و بيشتر از نوشته به تفكر اصيل نزديك تر است. از طرف ديگر، براي دريدا معنا با بازي مدام تفاوت ها مشخص مي شود و كل آثار او با اين هدف طراحي شده كه نشان دهد كه چگونه فرضيات كلام محوري و آوا محوري را كه مأخذ گفتمان فلسفي است، زير سؤال مي برد. تحقيقات دريدا، در اصل، تحقيقات زبان شناختي است- وي خط مشي خود را از شناسايي نشانه هاي قراردادي سوسور مي گيرد- هر چند كه غور در متافيزيك، زيباشناسي، اخلاقيات، نقد ادبي و هنري در طول حرفه نويسندگي را هم داشته است.
انديشه دريدا ريشه در پديدارشناسي دارد و مهمترين آثار اوليه منتشر او تفسيرهايي درباره هوسرل است، كسي كه مفاهيم پرانتز يا گيومه، عزل نظر و تقليل پديدارشناختي او نقش حياتي در پرورش دريدا داشته است. وي اظهار مي دارد با همه راديكاليسمي بودن مفاهيم ياد شده، هوسرل هنوز در متافيزيك حضور درجا زده است. هدف انتقاد دريدا از روش فلسفي غرب، ساختارگرايي بوده است، كه به اعتقاد وي به طور گسترده اي مفاهيم ضمني نشانه هاي قراردادي را ناديده مي گيرد. همچنين وي يورش بنيان كني هم به تفكري كرده است كه گفتمان را حايز ساخت مي داند. دريدا به ويژه، اين اعتقاد لوي استراوس كه اسطوره ها مي توانند به ساختاري عام تبديل شوند را به باد انتقاد مي گيرد، چون اين باور نياز به وجود اسطوره اصيل دارد. دريدا به خاطر رديف كردن يك سلسله مفاهيم در نوشته هاي خود شهره عالم است- نظير تفاوت، مكمل، نيرو- و در عين حال انكار مي كند كه آنها داراي جايگاه «مفهومي» باشند. «فعاليت پاك كردن» كه نخستين بار آن را هايدگر استفاده كرد، ناظر بر تحريم استفاده از يك واژه منهاي الزامات متافيزيكي آن مي باشد.
تفاوت دريدا به غرابت و ابهام سبك شهرت دارد كه در آن تجنيس و بازي با واژه ها، مهمترين بخشهاي يك استراتژي براي ايجاد شكاف بين گفتمان ها است. گرايش به هدف- نتيجه، شكلي از فلسفه است كه بازيهاي دستجمعي را بيشتر از بحث هاي فلسفي سنتي موشكافي مي كند. اما چون غامض شدن مسئله انشقاق فلسفه و ادبيات بخشي از دغدغه خاطر دريداست و نيز اصرار بر اينكه فلسفه فراتر از نوشتن است و در استفاده از نشانه هاي كلامي مستقل تر از هر چيز ديگري است، چنين فعاليتهايي بخش جدايي ناپذير پروژه براي شالوده شكني متافيزيك غربي شده است.
يورش همه جانبه آثار دريدا عليه ضد بنيانگراهاست و درواقع او يكي از بنيانگراهاي آشتي ناپذير در فلسفه مدرن است و در اين مورد بخشي از يك جريان كلي است كه شخصيت هاي پساساخت گراي فرانسوي چون ميشل فوكو و ژان فرانسوا ليوتارد فيلسوف پراگماتيست آمريكايي، ريچارد رورتي را دربرمي گيرد. دريدا تأثير عظيمي بر تفكر مدرن گذاشته است و پساساخت گرايي او يكي از جنجال برانگيزترين و محركات پيشرفتهاي زندگي روشنفكري اواخر قرن بيستم بوده است.
اكنون آنچه هست، افزون بر تلاشهاي دريداست- كريستوفر نوريس در سالهاي اخير درباره «بازگشت شالوده شكني» با گفتمان آكادميك صحبت كرده است- و كمتر كاري در زمينه مطالعات فرهنگي، تأثير دريدا يا پرداخت با عقايدش را انكار مي كند. واكنش به نظريه هاي دريدا گرايش به دوقطبي شدن داشته است و دشمني هاي افراطي و هواخواهي هاي احساسي تقريباً به يك اندازه نسبت به او شكل گرفته است. شايد موفق ترين حوزه براي او زندگي آكادميك در آمريكا بوده است كه وي در آنجا الهام بخش منتقدان ادبي مكتب ييل، كساني چون هارولدبوم، پل دومن، جي هيليس ميلير و جري هارتمن بوده است و از طريق نوشته هاي آنها بر كل نسل هاي آكادمي ادبي الهام بخشيده است. دريدا خود نسبت به سوءاستفاده از عقايدش در «شالوده شكني آمريكايي» اظهار بيم كرده است و از اينكه تفسيرات مذكور به وي نسبت داده شده اظهار نارضايتي و تعجب كرده است اما وسعت تأثير او انكارناپذير است. عقايد دريدا در بريتانيا با مقاومت هاي زيادي مواجه شده است هم از جانب چپ ها كه پيوسته اقدام خطرناك شالوده شكني و ماهيت غيرسياسي كاراكتر آن را نقد كرده اند و نيز از جانب مؤسسه فلسفي بريتانيا كه به غير از چند مورد استثنايي تمام آنچه را كه دريدا انجام مي دهد، به ندرت جزو مقوله فلسفه به حساب مي آورد.
با وجود وسواس دريدا درباره چنين جزئيات حاشيه اي فلسفي نظير قانون امضاء به عنوان گواهي شهود اتهامات شارلاتانيزم روشنفكري امر متداولي است. كريستوفر نوريس، نظريه پرداز ادبي، از درون زندگي آكادميك بريتانيا، يكي ازتوانمندترين مدافعين دريدا بوده است و نيز فيلسوفاني چون جان للولين و ديويد وود دفاعيات دلسوزانه اي نسبت به اعتبار فلسفي دريدا صورت داده اند.اما به طور كلي، دريدا بر نظريه پردازان فرهنگي و منتقدين ادبي بيشتر از ساير جوامع فلسفي تأثيرگذاشته است.
چند اثر از دريدا:
1- Derrida , J. (1978). The Truth in Painting. Translated by, Geoffrey Bennington and Ian Mcleod, Chicage: Chicago Uneversity Press.
2- Derrida, J. (1980). The Post Card: From Soerates to Freud and Beyond, translated by, Alan Bass, Chicago. Chicago University Press.
3- Derrida, J. (1993). Spectres of Marx, translate by, Peggy Kamuf, London: Routledge.
منبع:
Brown, S, Collinson, D., & Wilkinson, R. (1998). One Hundred Twentieth- Century Philosophers, London: Routledge
.