شنبه ۲۵مرداد ۱۳۸۲- سا ل يازدهم - شماره ۳۱۳۸ - Aug. 16, 2003
سه مرحله زندگي در فلسفه سورن كي يركگارد
خود را انتخاب كن
009300.jpg
اشاره:سورن كي يركگارد براي انسان سه مرحله زندگي مي شناسد كه معتقد است افراد به جاي اكتفاء به شناخت آن بايد به انتخاب آن نيز همت گمارند: ۱- مرحله زيباشناختي كه در اين مرحله پي گيري هاي لذت جويانه اصل است، در اين مرحله ملامت و نااميدي همسفر تنهايي هاي انسان است، لذت جويي هرچه بيشتر جز به انهدام اميد، زندگي و اخلاق منجر نمي شود، ۲- مرحله اخلاقي، توجه به وظيفه را مورد تأكيد قرار مي دهد . در اين مرحله مواجهه با مرگ، منجر به انتخاب حقيقي مي شود. انتظار مرگ در چگونگي زندگي يك فرد ايجاد ناهمساني مي كند و فرد به گونه اي زندگي مي كند كه گويي هر روز برايش روز آخر است، ۳- در اين مرحله تعهد و اطاعت نسبت به خداوند مورد بررسي قرار مي گيرد و تعهد به اوج مي رسد و به كمال خود نائل مي شود. مشروح محورهاي فوق در مقاله زير از نظر خوانندگان گرامي مي گذرد.
گروه انديشه
ويليام سي كيان
ترجمه: كريم پورزبيد
گذر از پديده شناسي به اگزيستانسياليسم به سهولت صورت گرفته است. در واقع بسياري از پديده شناسان پيرو اگزيستانسياليسم شده اند، و به دليل ارتباط ايدئولوژيكي نزديك ميان اين دو نظام فلسفي، فهم يكي از آنها فهم ديگري را آسان مي كند. تفاوت بنيادي ميان اين دو نظام در تأكيد هركدام از آنها بر وجود (existence) يا بر ماهيت (essence) است. پديده شناسان اولويت را به ماهيت (چيستي whatness) مي دهند، در صورتي كه اگزيستانسياليست ها تقدم را به وجود (آنيت thatness) مي دهند. اگزيستانسياليست ها نخست واقعيات (و حالتهاي) وجود را مورد توجه قرار مي دهند. ماهيت (طبيعت) هر شخص حاصل انتخاب آزادانه حالات وجود است.
اگزيستانسياليسم به مثابه يك نهضت، خارج از نهضت پديده شناسي رشد و نما يافت. به هر حال پايه و اساس فلسفي آن را مي توان در آراء فيلسوف دانماركي، سورن كي يركگارد (۱۸۵۵-۱۸۱۳)، يافت. براي بيش از يك قرن فلسفه، كي يركگارد نزد افراد انگليسي زبان به دليل عدم آشنايي شان با زبان دانماركي، ناشناخته مانده بود. با وجود اين در دهه هاي اخير نوشته هاي اين فيلسوف پرنفوذ (پدر مسلم اگزيستانسياليسم) در زبان انگليسي قابل استفاده شده است. احياي عمده اگزيستانسياليسم را اساساً مي توان به مارتين هايدگر كه بخش عمده اي از آن را به شاگردش ژان پل سارتر منتقل كرد، نسبت داد. ژان وال كه واضع اصطلاح اگزيستانسياليسم بود مفتخر به تأسيس فلسفه اگزيستانس فرانسه شد.
از ميان هواداران مهم معاصر مي توان كارل ياسپرس، متفكر آلماني، آلبركامو، فرانسوي-الجزايري و گابريل مارسل، متكلم كاتوليك ايتاليايي -فرانسوي را نام برد. تفسير ديني اگزيستانسياليسم كي يركگارد دسته اي از علماي الهيات را به خود جذب كرد، كه طرفداري از نئوارتدكسي را ترجيح مي دادند (با اين فرض كه آنها اصلاً مايل به پذيرفتن هيچ برچسبي نبودند). اين متكلمين معاصر كه در برابر گروه ليبرال طغيان نمودند شامل اين افراد مي شوند: كارل بارت، متكلم سوئيسي، پل تيليخ، رودلف بولتمان، كه به دليل نظريه «اسطوره زدايي»اش «demythologizing» معروف شده است، هانريش اميل برونر، گئورگ ابوتريك و رينهلد نيبهر، همچنين مارتين بوبر، متكلم يهودي با تمايل قاطع مسيحي كه به خاطر اثر فلسفي اش، «من و تو» مشهور شده است.
پيروان پرنفوذ فلسفه وجودي شامل كسان ديگري نيز مي شود از جمله نيكولاس الكساندر برديايف، نئورمانتيست روسي، لئوايساكويچ شستف، يك روسي مبلغ فلسفه ضدعقلاني؛ و ژزارتگاي گاست و ميگوئل دواونامونو، دو فيلسوف معاصر معروف اسپانيايي.
سورن كي يركگار د Soren Kierkegaard
عصاره فلسفه كي يركگارد را مي توان در آموزه سه مرحله ايش براي تجربه زندگي جست كه عبارتند از: ۱- مرحله زيباشناختي (aesthetic)، ۲- مرحله اخلاقي (ethical)، ۳- مرحله ديني (religious). اين سه مرحله، سه شيوه پيش روي زندگي قرار مي دهند و سه فلسفه زندگي را به نمايش مي گذارند. بعضي از يك مرحله به مرحله ديگر پيش مي روند ولي برخي ديگر هرگز از مرحله اول فراتر نمي روند. كي يركگارد گاهي اوقات مرحله دوم و سوم را به هم پيوند مي زند، و به آنها به مثابه [مرحله] اخلاقي-ديني اشاره مي كند. مرحله سوم بر دو مرحله ديگر ارجحيت دارد. همه آنها منعكس  كننده تلاش انسان براي رسيدن به رهايي، كسب رضايت يا خير اعلاي زندگي، مي باشند. در حالي اين امر هنوز قابل وصول است اين سه مرحله را در شماري از نوشته هايش شرح داده، اما معروف ترين اثرش را، يعني «يا اين يا آن» «Either,or» را به تحليل مفصل دو مرحله نخست اختصاص داده است.
مرحله اول: مرحله زيبايي شناختي
در مرحله اول تجربه زندگي، يعني مرحله زيبايي شناختي، ممكن است فرد يا يك لذت پرست در جستجوي لذت يا انديشمندي متمايل به تأمل فلسفي انتزاعي باشد. هر دو نوع افراد در مرحله زيبايي شناختي در عدم توانايي شان براي ملتزم ساختن خودشان به عمل سرنوشت ساز مشابه هستند و هم، هر دو غيرمتعهدند، يا دست كم، صرفاً به نحو ناقصي تا آن ميزان فعاليت كه براي رسيدن به هر نوع هدف اخلاقي محدود و مشخص مربوط باشد، متعهد مي شوند. نمونه متفكر انتزاعي، عقل گراي هگلي است كه تأمل نظري يا نظريه پردازي مي كند و يك نظام فلسفي را تدوين مي كند، ولي دور از صحنه حوادث واقعي، زندگي مي كند، و در برج عاج ذهني اش پنهان مي شود؛ مع هذا دنياي نظري انتزاعي محض يا كليات محض اش كاملاً خالي از وجود است. انديشمند انتزاعي صرفاً جهان را به نحو گسسته و عيني مشاهده مي كند، در حالي كه هرگز درگير آن نمي شود. او به جهان چنان مي پردازد كه گويي تاريخ خاتمه يافته است و درباره آن به طور انتزاعي مي انديشد، نه انضمامي هگليانيسم، در مقايسه با فلسفه كي يركگاردي شبيه انديشه بدون انديشنده است.
در نوع لذت جوي زيباشناختي، شخص به دنبال لذتهاي آني بدون توجه به آينده مي رود. وي فقط در لحظه زندگي مي كند، و در پي ارضاي تمايلات جنسي خود است. او لذت حسي را مي پذيرد، ليكن خودش را متعهد به محبت زناشويي و ازدواج نمي كند، زيرا اين امور نشان دهنده مسئوليت ها، وظايف و گرفتاري هايي است كه فرد لذت پرست از آن شانه خالي مي كند. او با عشق به زن از او لذت مي برد. گويي كه زن يك شخص موجود يا فرد واحد نبوده بلكه منبعي غيرشخصي براي لذتش است ،بدون اينكه بار مسئوليت تعهد اخلاقي براي وي داشته باشد. لذت پرست در لحظه، بدون اينكه به آينده مرتبط باشد، زندگي مي كند؛ نتيجتاً زندگي اش فاقد انسجام و تداوم مي شود. كي يركگارد معتقد است كه در حالت زيبايي شناختي زندگي پوچ و عبث باقي مي ماند، چون فرد در چنگال «ملامت» گير مي افتد و بوسيله آن برانگيخته مي شود. ملامت با خلقت انسان وارد جهان شد، و خارج از ملالت، خدايان انسان را خلق كردند. با افزايش جمعيت، جهان به صورت يك «توده ملول» درمي آيد. طريقه زيبايي شناسانه زندگي كه يا متمركز بر لذت باشد يا متمركز بر فعاليت عقلاني، نتيجه اش بيزاري (neeui) و ملالت است. ملالت (boredom) دو شكل به خودش مي گيرد، يعني ملالت ناشي از فعاليتي كه در آن شخص بلافاصله درگير كار مي شود و ملالت ناشي از خودش. دومين شكل ملالت نوع واقعي تر، خلأ غيرقابل وصفي است كه زندگي را از معنا محروم مي كند. خلأ بيزاري يك ناخوشي روحي لاينحل مبهم است كه انسان را در مغاك نيستي گرفتار مي كند، و كاملاً نسبت به هستي ناخرسند مي شود. زيباپرست سعي مي كند از طريق سرگرمي ها خستگي اش را رفع كند. لذا به لذتهايي مشغول مي شود كه حالتهاي غمگينانه اش را مي پوشاند. هرقدر شخص در لذت به طور عميق تري گريز بزند، بيزاري و يأس (despair) وي نيز شدت بيشتري مي گيرد. نرون نمونه اي است كه اين شيوه لذت را به عنوان يك تدبيرانحرافي به كار گرفت. وي بعد از استخدام بيهوده افراد مختلف به منظور ابداع لذتهاي زودگذر كه وي را از افسردگي برهانند، به شدت مبتلا به ملالت و يأس شد كه همين امر وي را به اين نكته سوق داد كه رم را بسوزاند. ما در داستان «نرون» بدبختي كلي نوع بشر را مي بينيم. براي يافتن خود اصيل (authentic selfhood) بايد با واقعيت انتخاب روبرو شويم؛ و بايد آگاهانه دريابيم كه زندگي يك «اين يا آن» either,or) ) انتخاب است. وجود داشتن به معناي انتخاب كردن، ملتزم شدن به عمل و وارد شدن به گرفتاريهاي زندگي است؛ ليكن زيباپرست انديشمند از اگزيستانس به وسيله درانزوا قرار گرفتن در قلمرو انتزاعيات، فرار مي كند و شخص خوشگذران از اين يا آن تصميم (decision)شانه خالي مي كند به اين صورت كه از نظر اخلاقي بي قيد و بي تفاوت مي شود. بنا بر اين زندگي زيباپرست به يأس، احساس پوچي يا نااميدي ختم مي شود. زيباپرست بايد شيوه زندگي اش را رها كند، يعني در پي نجات در چيزي خارج از خودش باشد ،خواه آن لذت حسي باشد يا انديشه انتزاعي (فلسفه). فرديت واقعي نه در خارج و ظواهر بلكه در درون، در شور (passion)، آزادي (freedom)، تصميم و تعهد (commitment) يعني در تمايلات دروني يافت مي شود. يأس به عنوان شكلي از تمايلات دروني، به ما كمك مي كند تا به سوي خود اصيل حركت كنيم. در توجه يا گزينش يأس، خود از بي تصميمي به تصميم، از گرفتار آمدن به يك تعهد سرنوشت ساز كه دوري مي كرد به ايجاد يك تعهد سرنوشت ساز حركت مي كند؛ روح از انتزاع به اگزيستانس، از مرحله زيبايي شناختي به مرحله اخلاقي جست مي زند.
مرحله دوم: مرحله اخلاقي
پوچي، بي معنايي و يأس مرحله زيبايي شناختي، فرد را بايد به پيشرفت به سوي مرحله اخلاقي سوق دهد. اين مرحله يك مرحله تصميم و تعهد راسخ است. در اين عمل انتخاب است كه خود واقعي و اصيل يافت مي شود، زيرا بواسطه اراده و تعهد است كه خود از قيد فوريت زندگي زيباشناختي آزاد مي شود (لذت و انديشه انتزاعي كه فاقد تعهد مي باشند) و به شكل يك وحدت، تركيب مي يابد.
تصميم، بدون قيد و شرط كه براساس آن خود يكپارچگي و وحدت اش را كشف مي كند، مبتني بر آگاهي است. انتخابهاي اصيل همراه با باطن، شور، تنش و احساس ايجاد مي شوند. كي يركگارد بيان مي كند كه مواجه شدن انسان با مرگ هميشه موجب انتخاب حقيقي خواهد شد. انتظار مرگ در چگونگي زندگي يك فرد ايجاد ناهمساني مي كند. ما بايد به گونه اي زندگي كنيم كه هر روز برايمان روز آخر باشد. مفهوم اصلي درواقع مبتني بر آنچه كه انتخاب شده است، نيست؛ بلكه بر شيوه و آنچه كه انتخاب را ايجاد مي كند تكيه مي كند. شور دروني، معيار انتخاب حقيقي است، و آن راه را براي يك انتخاب باز مي كند. باطن انتخاب مستلزم خودشناسي، خودالتزامي، نيل به اصالت و خود واقعي است. حكم سقراطي؛ يعني «خود را بشناس» را بايد به «خود را انتخاب كن»برگرداند. از طريق اين تمايلات دروني در انتخاب خود، يك خود واقعي با كليت يكپارچه، يافت مي شود. شخصيت يكپارچه همبستگي وحدت اش را درخاطره و اميد پيدا مي كند، در حاليكه ضمير ناخوش از گذشته و آينده بيزار است. بيگانگي نسبت به گذشته حاكي از اختلال در حافظه است و بيگانگي نسبت به آينده منعكس كننده نااميدي است. اميد به آينده با از دست دادن حافظه، يعني با ضمير بيگانه از بين مي رود. در حين تصميم، تعهد و گرفتاري، خود، گذشته را با آينده يكي مي كند. يكپارچگي خودش را به شكل يك كل يكپارچه بنياد مي نهد.
مرحله سوم: مرحله ديني
ما اشاره كرديم كه هر مرحله بوسيله ارزشهايي شناخته مي شود كه آدمي از ته دل آنها را آرزو مي كند؛ مشخصه مرحله زيبايي شناختي پيگيري هاي لذت جويانه است. مشخصه مرحله اخلاقي توجه به وظيفه و مشخصه مرحله سوم اطاعت و تعهد نسبت به خداست. مميز اصلي باطن زندگي ديني، ايمان و رنج است. مراحل روند زندگي به دست آمدن خود است؛ در نتيجه خود، بيشتر از اينكه ارائه دهنده طبيعت انسان باشد، يك محصول است. زيرا شخص قبل از اينكه خود را كسب كند بايد وجود داشته باشد. اگزيستانس بر انسانيت مقدم است؛ يا چنانكه بعدا سارتر گفت كه وجود بر ماهيت تقدم دارد. در زندگي ديني است كه تعهد به اوج خود مي رسد و دو مرحله ديگر نيز به كمال خودشان نائل مي آيند. بنابراين يك شخص نااميد از مرحله زيبايي شناختي به مرحله اخلاقي پيش مي رود، همانطور كه اكنون شخص بيگانه از مرحله اخلاقي به مرحله ديني پيشرفت مي كند.
در مرحله ديني بالاترين درجه تشديد يا ذهنيت در درون رنج يافت مي شود، كه با وضعيت ايوب (پيامبر) قابل مقايسه است. در كتاب «بيماري به سوي مرگ» كي يركگارد نوشته كه متضاد ايمان گناه است و اينكه يأس، گناه به حساب مي آيد. «گناه، قبل يا توام با تصور خدا ، نااميدي از عدم تمايل به خود شدن يا نااميدي از خود شدن است . بدين ترتيب گناه ، ضعف و نافرماني را تشديد مي كند؛ گناه تشديد يأس است». ايمان بواسطه عمل خود كه خودش را با خود خودش مرتبط مي سازد، با اراده كردن براي خود بودن (اصيل بودن) و آشكارا در برابر خدا ايستادن (تماميت) نشان داده مي شود. آگاهي از خود معيار مهم است زيرا آگاهي بيشتر از خود يعني خواست و اراده بيشتر، و خواست و اراده بيشتر يعني خود بيشتر. انساني كه اراده ندارد، خود نيز ندارد. نوميدي، بي ارادگي براي خود بودن است؛ نوميدي مسيحي «بيماري به سوي مرگ» است زيرا خواستن مرگ نتيجه نوميدي است، عليرغم اينكه شخص نمي تواند خود را از مرگ خلاص كند (در نتيجه آموزه مسيحي جاودانگي). انفصال از خير، گناه است؛ نوميدي بيشتر از اينكه گناه باشد به نوعي باعث انفصال از خير مي شود. بوسيله ايمان است كه بر گناه و نوميدي مي توان استيلا يافت، يعني با ارتباط خود با نفس خودش و بوسيله تمايل به خود شدن كه خود آشكارا ريشه در قدرتي دارد كه مقوم آن است. نجات نهايي بواسطه «پارادكس مطلق» در قلمرو ديني بدست مي آيد، يعني تجلي خداي جاودان متعال در قلمرو جسماني عالم، كه از طريق آن خدا نجات را بوسيله مسيح(ع) ممكن مي گرداند؛ مسيح(ع) كه همان پارادكس مطلق است، ابديت را در زمان، يعني خداي ابدي را در جهان فاني، آشكار مي كند، و در حاليكه انسان را به گناه آگاه مي سازد، وي را به ايماني فرا مي خواند كه در آن تعهد سرنوشت ساز بر گناه غلبه مي كند. كي يركگارد كتاب «خرده ريزه هاي فلسفي» خود را با اخلاق به پايان برد: يعني «ما در اينجا پذيرش يك ارگان جديد را داريم؛ ايمان؛ يك پيش فرض جديد؛ آگاهي از گناه،؛ يك تصميم جديد: دم؛ و يك آموزگار جديد: خدا در زمان.
ادامه دارد

علما و تأسيس مشروطيت ( واپسين بخش )
آزادي و استبداد
009295.jpg
موسي حقاني
آيات عظام نجف با توجه به آشكار شدن نيات غيراسلامي سوسيال دموكرات هاي تندرو، طي تلگراف مهمي ضمن بيان اهداف نهضت مشروطيت به انتقاد شديد از اقدامات ضد ديني عناصر غربگرا مي پردازند. اين تلگراف را بحق مي توان منشور اسلاميت مشروطيت ايران نام نهاد كه به جهت اهميت آن متن كامل آن را مي آوريم. اين نامه به وسيله ناصرالملك براي عضدالملك نايب السلطنه و... ارسال شده است:
از قصر
بسم الله الرحمن الرحيم توسط جناب مستطاب اشرف آقاي [ابوالقاسم خان] ناصرالملك دام تأييداتهم، مقام اقدس نيابت السلطنه العظمي دامت شوكته العالي و وزارتين جليلتين داخله و جنگ و رياست مجلس محترم ملي ايدهم الله تعالي بنصرة.
البته بديهي است، تمام زحمات و مجاهدات علما و امراء و سرداران عظام ملي و مجاهدين دين پرست وطن خواه و طبقات ملت ايران در استقرار اساس قويم مشروطيت و اين همه بذل نفوس و اموال در تحصيل اين سرمايه سعادت براي حفظ دين و احياي وطن اسلامي و آباداني مملكت و ترقي ملت و اجراي احكام و قوانين مذهب و سد ابواب حيف و ميل در ماليه و صرف آن در قواي نظاميه و ساير مصالح مملكتي و قطع مواد تعدي و تحميل چند نفر نفس پرست خودخواه خود رأي بود، نه از براي اينكه به جاي اشخاص آن اداره استبداديه، كه هرچه بود، باز لفظ دين مذهبي بر زبان داشت يك اداره استبداديه ديگري از مواد فاسده مملكت به اسم مشروطيت يا طرفداري كاركنان و نحو ذالك، همدست شوند و همديگر را در جميع ادارات داخل(۱) و به جاي تشكيل قواي حربيه نظامي كه اهم تكاليف فوريه و مايه نجات مملكت از مهالك و قطع تشبثات اجانب است، به تكثير ادارات مضره و توسيع دوائر مفسده و صرف ماليه مملكت در اين مصارف بپردازند. معاش هاي خطيره از مال ملت مظلومه درباره همديگر برقرار و در عوض اجراي تمدن اسلامي كه به اتفاق تمام عقلاي عالم، وسيله منحصره حفظ اين مملكت و جامع وحيد اين ملت است، علناً به ضديت مذهب و اعدام جامعه مليت، همت گمارند و در هتك نواميس دينيه و اشاعه منكرات اسلاميه از بذل مجهود فروگذاري نكنند و به جاي بذل جهد در اجراي عفو عمومي و تسويه فيمابين افراد ملت و ساير موجبات تأليف قلوب و اتحاد كلمه حتي تخفيف در بعضي عوارض چنانچه فعلاً در ممالك عثماني مشهود است، شعب كثيره از ماليات هاي غيرقابل تحميل از سفيدي نمك(۲) تا سياهي ذوغال براي مصارف ادارات مضره و در مقابل همين حسن خدمتي كه در اعدام جامعه مليت، همين مستخدمين ادارات خصوصاً عدليه سريعاً مشغول اند تحميل و طبقات ملت را به ضديت با اساس مشروطيت بالطبيعه وادار و مورد هيجان عمومي و انقلاب مملكت را از هر جهت كاملاً فراهم و از اجراي عفو عمومي و فك محبوسين سياسي كه در هيچ دوره استبداديه چنين حبس دلخواهانه بي مستندي مشهود نبود. محض غرض شخصي يا مدعاي ابقاي دو دسته گي و عدم اتحاد كلمه مليه حتي با حكم بتي(۳) داعيان هم مخالفت ورزند و حتي از انتشار احكام صادره از اين خادمان شرع انور درباره جريدتين شرق و ايران نو و غيرهماهم به پارتي بازي جلوگيري كنند و محض عدم خروج قشون اجانب از مملكت كه قريب به فعليت رسيده بود اين انقلابات متعاقبه را برپا و هر روزه فساد جديدي احداث نمايند. بحمدالله تعالي ايران مملكتي است اسلامي و قاطبه امرا و سرداران عظام ملي و مجاهدين غيور و فدائيان اسلام و قاطبه ملت با اتحاد عنصر غالب بر ديانت حقه اسلاميه ثابت و راسخ و امتياز مشروطيت و آزادي اين مملكت جز براساس قويم مذهبي كه ابدالدهر خلل ناپذير است غيرممكن و حفظ بيضه اسلام و صيانت وطن اسلامي همان تكليفي را كه در هدم اساس استبداد ملعون سابق مقتضي بود، در هدم مقتضي و عشاق آزادي پاريس قبل از آن كه تكليف الله عزاسمه درباره آنها طور ديگر اقتضا كند به سمت معشوق خود رهسپار و خود و ملتي را آسوده و اين مملكت ويران را به غمخوارانش واگذارند، تا به جبران[آن] شكستگي و تدارك خرابي و سد ثغورش بپردازند. بعون الله تعالي بحسن تأييد اولياي امور احيا فرمايند. [نمايند]گان ايران و مبعوثين دين پرست مرعوبيت از هياهوي اين دسته دشمنان دين و وطن را به كلي كنار گذارده به اتفاق و اتحاد كلمه عموم آقايان علماي اعلام و امراء و سرداران عظام و مجاهدين با همت و غيرت وطن خواه و قاطبه ملت ايران مستظهر و مجدانه بدون هيچ پروا در مقام شست وشوي و اصلاح اين مفاسد برآمده تمام اين ترتيبات مفسده و اداره سازي ها و معايب هاي دشمن پرور را الغاء و تحميلات خارجه از حد تحمل ملت را اسقاط و ايادي فساد اين دسته اعادي دين و وطن را از مداخله در امور مملكت و ملت به كلي مقطوع و هركس را از فسادش كاملاً ايمني حاصل نباشد وجوباً به سمت معشوقش گسيل داشته قوانين مملكتي را با حضور هيأت مجتهدين عظام نظار كه سابقاً به مجلس محترم معرفي شدند مطابق قانون اساسي عاجلاً مرتب و از منكرات اسلاميه و منافيات مذهب به كمال شدت و سختي جلوگيري فرموده از ادارات مملكتي به اقل ضرورت اكتفا و مستخدمين در كليه ادارات خصوصاً عدليه را از مردمان با قناعت و ديانت و صحيح المسلك والعقيده انتخاب و مصارف همه را به اقل آنچه ممكن شود برگذار فرموده معظم ماليات ماخوذه از ملت را در ترتيب قواي نظاميه و تشكيل قشون منظم كه اهم واجبات فوريه و وسيله منحصره حفظ دين و استقلال مملكت است مصروف و مجلس سنا را هم كه قانوناً لازم و حاسم(۴) اكثر مواد فساد و تعويقش تاكنون ظاهراً بمبادي افساد منتهي باشد به اسرع امكان تشكيل و مدعي العموم قانوني هم از رجال با علميت و ديانت و امانت و بي غرض عارف به شرعيات و سياسيات عاجلاً تعيين و هيأت نظاري از عارفين به شرعيات و سياسيات براي نظر در مطبوعات قبل از طبع هم چنانچه فعلاً در ممالك عثماني مرسوم است مقرر، و اصل طبع را بدون امضاي هيأت مجتهدين عظام نظار براي خود داعيان ارسال فرمايند. تا انظار خواهان را هم در اين باب كه مفتاح سعادت دين و دنياي ملت آينده است مدخليت دهيم. ان شاءالله تعالي و لاحول ولا قوه الا بالله العلي العظيم و السلام عليكم و رحمت الله و بركاته. محمد كاظم الخراساني، من الاحقر عبدالله المازندراني
۱۶ سرطان ۲۹ شهر جمادي الثانيه ايت ئيل ۱۳۲۸.
پانوشت ها:
۱- اشاره به دسته بندي و پارتي بازيهاي برخي از مشروطه خواهان نظير تقي زاده است كه عوامل خود را در تمامي مراكز وارد مي نمود.
۲- از ابتداي رجب ۱۳۲۸ در همدان شورش بزرگي روي داد كه علت آن اخذ ماليات نمك از مردم بود كه در متن همين مقاله به آن اشاره شده است.
۳- بتي به معني يقين و قطعي.
۴- حاسم به معني از بين برنده و برنده است ( به ضم واو و فتح را).

توضيح و پوزش
در مطلب صفحه انديشه با عنوان «علما و تأسيس مشروطيت» كه در تاريخ ۲۳/۵/۸۲ به چاپ رسيده بود، شماره سندهاي ۱ (سئوال مردم و علما)، ۲ (جواب مجلس) و ۳ (اعلاميه شيخ فضل الله نوري) به اشتباه ۲، ۳ و ۴ درج شده بود كه بدين وسيله از خوانندگان گرامي پوزش مي طلبيم.

انديشه
اجتماعي
اقتصادي
آموزشي
خارجي
سياسي
شهري
علمي فرهنگي
محيط زيست
ورزش
ورزش جهان
يادداشت
صفحه آخر
همشهري اقتصادي
همشهري ضميمه
|  اجتماعي   |   اقتصادي   |   آموزشي   |   انديشه   |   خارجي   |   سياسي   |   شهري   |   علمي فرهنگي   |  
|  محيط زيست   |   ورزش   |   ورزش جهان   |   يادداشت   |   صفحه آخر   |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   شناسنامه   |   چاپ صفحه   |