آرش نصيري
دكتر عبدالحسين فرزاد،مترجم ، زاده سيستان است و دكترايش را در ادبيات فارسي از دانشگاه تهران اخذ كرده و بسيار از عربي و كمتر از انگليسي ترجمه مي كند. از فرزاد تاكنون بيست و يك كتاب به چاپ رسيده است كه سيزده كتاب از اين تعداد تأليف و بقيه ترجمه از عربي و يا انگليسي به فارسي است.
بيشتر اين آثار در حوزه ادبيات و نقد شعر است. دكتر فرزاد هم اكنون عضو هيأت علمي پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي است.
* آقاي دكتر بگذاريد از يك سؤال كلي درباره كارهايتان شروع كنم رويكرد شما در ترجمه به سمت چه آثاري است؟
- از آنجا كه رويكردي اومانيستي و در نهايت سياسي دارم بيشتر به آثاري تمايل دارم كه در آن انسان مركز توجه است و به انسان به صورت جوهري مي نگرند. من جامعه انساني را توده اي درهم و برهم از افراد منفرد و متفرق نمي دانم بلكه همه آحاد انساني را در ارتباط با يكديگر مي بينم كه در موقعيت هاي متفاوت نقش هاي اين افراد در رابطه با ديگر اعضا تغيير مي كند و بسيار اهميت دارد. از نظر من آزادي يعني كمال مسئوليت. بنابر اين كساني كه دم از آزادي مي زنند بايد بدانند كه با به دست آوردن آزادي مسئوليت آنان بيش از پيش سنگين مي شود. من انسان را موجودي سياسي مي دانم كه براي سرنوشت خودش بايد خودش تصميم بگيرد و مانند گربه ها و موش ها تقديري غريزي ندارد. بنابر اين طبيعي است كه آثار انسان هايي برايم جذاب است كه خويش را در قبال بشريت مسئول مي دانند و جز براي رهايي انسان از زندان جهل و استبداد و استعمار قلم به دست نمي گيرند، به قول صائب تبريزي: هركسي كج مي نهد پا، خون دل ما مي خوريم شيشه ناموس عالم در بغل داريم ما بدين ترتيب ادبيات متعهد جهان همواره مد نظر من است.
* در ترجمه بسياري از مترجمين معتقد به بازآفريني متن هستند، نظر شما چيست؟
- به گمان من ترجمه نوعي تأويل از متن است. زيرا عناصر زباني در زبان مبدأ همان تداعي را كه در زبان مقصد است با خود ندارند. از اين رو مترجم در حقيقت متن را برمبناي زبان مقصد يا زبان مادريش تأويل مي كند. در آثار ادبي كار بسيار دشوارتر است. البته در متون علمي صرف، كار مترجم آسان تر است زيرا واژه هاي كليدي در علوم تعريف شده و مشخص است. چنانچه در زبان مقصد آن اصطلاح علمي وضع نشده باشد، مترجم خودش واژه سازي مي كند.
به گمان من دو نكته در ترجمه بسيار حساس و در عين حال دشوار است. يكي ويژگي هاي سبكي و ديگري ويژگي هاي عاطفي.
بي ترديد ترجمه يك متن ادبي، تنها يك خوانش از آن متن است. به همين سبب است كه مي گويند هر نسلي بايد آثار برجسته جهان را از نو براي خودش ترجمه كند.
در ترجمه شعر كار مترجم بسيار طاقت فرسا است. زيرا تنها شاعر مي تواند به ترجمه شعر اقدام كند. همسو شدن با شاعر زبان مبدأ تنها از عهده شاعر مترجم در زبان مقصد برمي آيد. سرزمين بي حاصل تي اس اليوت را مترجمان در ايران تباه كرده اند، زيرا آنان به صناعات ادبي در شعر انگليسي و نيز در شعر فارسي آگاه نبودند، بنابر اين نتوانستند عظمت شعر اليوت را، به مخاطب نشان دهند. آنها فقط در حد معنا كردن، پيش رفته اند. در حالي كه شعر معنا ندارد و به تعداد خوانندگانش داراي تعبير است.
* در اين ميان جايگاه نويسنده اثر كجاست؟
- ترديدي نيست كه در ترجمه، جايگاه صاحب اثر، تغيير مي يابد. من نمي گويم پايين مي آيد يا بالاتر مي رود، در هر صورت دگرگون مي شود.
در بسياري موارد، شاعران و نويسندگان بزرگ كه اقبال يارشان بوده و مترجماني نيرومند آثارشان را برگردانده اند، در ميان مخاطبان زبان مقصد نيز همان جايگاه را حفظ كرده اند. به گمان من يكي از اين افراد دانته است كه اثر او در همه جا يكسان شهرت يافته است.
در ايران تي، اس، اليوت، تنها در ميان پژوهندگان ادبيات انگليسي مقبول است و گرنه افراد عادي كمتر به سراغ او رفته اند، زيرا ترجمه ها نارسا بوده است. شايد هم بگوييم كه شعر اليوت آنچنان در لفافه فرهنگ و مدنيت مسيحي درهم پيچيده شده است كه بيرون كشيدن ابعاد انساني آن در گستره جهاني براي خواننده اين ترجمه هاي دست دوم، غيرممكن است. البته ما ترجمه هاي شاملو را از لوركا داريم، ترجمه هاي محمد قاضي، ابراهيم يونسي و ترجمه نوري زاده را از صد سال شعر ارمني و نيز ترجمه هاي احمد ميرعلايي را از اشعار دل انگيز اوكتاويوپاز و اخيراً احمد پوري و غيره... كه اين مترجمان عموماً جايگاه اصلي صاحب اثر را براي مخاطب فارسي، حفظ كرده اند.
اما نكته اين است كه ما ذوق اين گروه از مترجمان را بر ديگران به طور ضمني ترجيح داده ايم. به بيان ديگر اين ها گروهي اديب و به ويژه شاعر هستند كه اشعار شاعران خارجي را پس از همسو شدن با آنان به فارسي سروده اند. يعني اين كه جايگاه صاحب اثر گم نمي شود بلكه در زبان مقصد بازآفريني مي شود. به بيان روشن تر لوركا شاعري ايراني مي شود كه با شاملو در يك سبك قرار مي گيرد. همين نكته را در ترجمه فيتز جرالد از رباعيات خيام مي بينيم. مخاطب انگليسي هرگز خيام را غيرانگليسي نمي بيند. زيرا فيتز جرالد پس از همسو شدن با عمر خيام، رباعياتش را ترجمه و بازآفريني كرده است. اين نكته معنايش اين است كه ترجمه يك شعر از سرودن آن، مهم تر و دشوارتر است.
* با آثار خانم غاده السمان چگونه آشنا شديد؟
- من پيش از آشنايي با غاده السمان اشعار شاعران مقاومت فلسطين، شاعران متعهد عراق و سوريه را مي خواندم. اما با غاده السمان به طور ناگهاني آشنا شدم. يكي از دوستانم دكتر نادر نظام كه از شاعران سوريه (ايراني الاصل) است روزي از روزهاي دهه هزار و سيصد و شصت زيراكس چند شعر را روي ميزش گذاشته بود. من كه به خواندن شعر بسيار حريصم آنها را خواندم. ناگهان احساس كردم كه فروغ به عربي شعر گفته است. با كوشش فراوان اصل آن دفتر شعر را پيدا كردم و گزيده اي از آن را ترجمه و چاپ كردم با عنوان (دربند كردن رنگين كمان).
اين دفتر در ميان شعر دوستان به ويژه دوستداران شعر زنانه از نوع فروغ فرخزاد، غوغايي به پا كرد به طوري كه فقدان فروغ فرخزاد اندك اندك بيشتر احساس شد.
من از آن تاريخ به بعد با غاده السمان مراوده شعري پيدا كردم كه هنوز نيز ادامه دارد. چند مقاله نيز به زبان عربي درباره او نوشتم و در نشريات عربي مثل الحوادث، المحرر، الثفافه العربيه و امثال اين ها چاپ شد.
برايم جالب بود وقتي ديدم يكي از نشريات عربي حوزه خليج فارس از اين كه من غاده السمان را با فروغ فرخزاد مقايسه كرده ام و غاده را چون فروغ دانسته ام بسيار مباهات كرده بود. اين نشريه به فروغ لقب كبير داده بود (الشاعره الكبيره الايرانيه).
بدين ترتيب اگر شما نام مرا در سايت گوگل تايپ كنيد خواهيد ديد كه مصري ها درباره من نوشته اند كه در ميان ايرانيان براي شعر و ادبيات پوياي عرب مخاطبان فراواني به وجود آورده ام.
* كدام وجه از شخصيت و زندگي اين شاعر شما را جلب كرد؟
- مي دانيم كه غاده السمان در جهان بيشتر به رمان نويس مشهور است و او را اوريانا فالاچي عرب مي گويند. آثارش تقريباً به همه زبان ها ترجمه شده است و جوايزي را از آن خود كرده است مثل داستان ماه چهارگوش. آثاري فراوان در تحليل شخصيت او در خلال رمان ها و داستان هاي كوتاهش نوشته شده است. دكتر غالي شكري كتاب (غاده السمان بدون بال) را نوشت. خانم دكتر نجلانسيب الاختيار، كتابي به فرانسه با عنوان (آزادي زن) نوشت كه پژوهشي در خلال آثار خانم سيمون دوبوار و غده السمان است. خانم پائولو دي كابوا نقاد ايتاليايي نيز كتابي در تحليل آثار او تأليف كرده است. كسان ديگري او را با ويرجينيا وولف مقايسه كرده اند.
اما اشعارش را تنها من در ايران و يك آمريكايي در غرب ترجمه كرديم. آن آمريكايي گزيده اي از اشعار غاده السمان را در مجموعه اي كه از شعر شاعران زن جهان بود منتشر كرد ونكته همين جاست. غاده السمان شاعر است به معناي دقيق كلمه درست همانند فروغ فرخزاد. من كه خود شاعر هستم و همه عناصر جهان برايم ذرات شعري هستند به او نيز همچون حافظ، مولوي، منوچهري، امروالقيس، فروغ، شاملو، لوركا، البياتي، آدونيس و... جذب شدم.
ازآنجايي كه من شعر را بدل جهان مي دانم، شاعر برايم بسيار مقدس و شگفت انگيز است ،انديشه فلسفي، تنها با مقوله شعر مي تواند عرض اندام كند. كتاب بوطيقاي ارسطو همين نكته را خاطر نشان مي كند و گرنه فيلسوفي عاليقدر چون ارسطو چرا بايد براي پاسخ دادن به بي مهري افلاطون نسبت به شاعران، چنين كتاب طاقت فرسا و دقيقي را تأليف كند.
بگذاريد حرف هاي غاده السمان را كه به مناسبت چاپ دفتري از اشعارش به فارسي، خطاب به خواننده ايراني، برايم فرستاده بخوانم...
«قصه ها و رمان هايم به سيزده زبان ترجمه شد. اما تنها در ايران راز پنهانم را كشف كردند و براي نخستين بار، ايرانيان بودند كه اشعارم را ترجمه كردند، زيرا عاشقان راز معشوقان را درمي يابند و ايقاع روح و نغمه بال هايشان را درك مي كنند، چونان كه مرغ عشق، زمزمه همسايه اش را در قفس مي فهمد. تنها در ايران، آن كودك را با زخم آشكارش پذيرا شدند، كودكي كه همواره، هزاران سال است كه در ژرفاهاي من، شيون مي كند و پاي مي فشرد براين كه از كاسه ريگ هايي بيرون آيد كه او را زنده به گور كرده اند».
* پل ميان شعر تغزلي غاده السمان و اشعار محمود درويش و ديگر شاعران مبارز را چگونه بنا كرديد؟
- ببينيد، شعر غاده السمان تغزلي در معناي كلاسيك آن نيست بلكه شعري انساني در معناي اومانيستي آن است. هدف غاده السمان و امثال او تكامل است. به همين سبب است كه اين شاعر همچنان كه با مرد سخن مي گويد به تمامي مصائب انسان نظر دارد. او پايمال شدن حقوق زن را در طول تاريخ انسان، پايمال شدن حقوق كل بشر مي داند. او به مرد عشق مي ورزد در حالي كه مي داند مرد در يك نظام پدرسالار اجباري، كه بر اثر سوءتفاهم به صورت امري طبيعي درآمده است، به حقوق او تجاوز مي كند.
غاده در لابه لاي اشعارش، اشعاري صددرصد سياسي و انقلابي دارد كه مستقيماً به مسايل لبنان و فلسطين پرداخته است. رمان هاي او اكثراً در همين زمينه است. مثل بيروت هفتاد و پنج، و كابوس هاي بيروت.
در اشعار محمود درويش نيز، ريتا، معشوق اوست كه همچون، آيدا در شعر احمد شاملو نقشي جوهري دارد و به صورت معشوقي اثيري، نماد انسانگرايي شاعر مي شود. ريتا با وطن شاعر يكي مي شود. او خودش را آدم دو بهشت مي داند:
من آدم دو بهشتم
كه آن را دوبار از دست دادم
آنها مرا آرام از آن ها راندند
و آرام در زير زيتونم، كشتند
بهشت دوم درويش فلسطين است.
* بگذاريد يك سؤال كلي تر بپرسيم. در ترجمه، زبان ابزار است يا مي پنداريد سنگ بناست؟
- به طور طبيعي زبان ابزاري براي رساندن مافي الضمير به ديگران است. اما به جهت پيچيدگي مغز انسان، زبان در بسياري موارد براي پنهان كردن و نگفتن به كار گرفته مي شود. در حقيقت دروغ محصول پيچيدگي انسان است كه چون در حوزه ادبيات قرار مي گيرد ما از آن به رمز داربودن تعبير مي كنيم. اگر رويكرد فرماليست ها را بپذيريم، در ادبيات محور خود زبان است و خود زبان در مركزيت توجه مخاطب قرار مي گيرد و اين هنگامي است كه زبان پيامي دست يافتني، به مخاطب نمي دهد. مثلاً وقتي كه مي گوييم يك ليوان آب به من بدهيد، زبان در محور توجه نيست زيرا اين جمله را به هر لهجه و شكلي كه ادا كنيم مخاطب پيام را دريافت مي كند. اما چون بگوييم يك ليوان اشتياق به من بدهيد، خود اين واژه ها در محور توجه مخاطب قرار مي گيرد. به بيان ديگر مخاطب در حوزه ادبيات قرار مي گيرد. اين عبارت به تعداد مخاطبانش، داراي تأويل مي گردد. بنابر اين از ديدگاه من زبان در ادبيات، هم، سنگ بناست و هم ابزار، پس در ترجمه هم چنان كه در سؤال دوم صحبت شد، ترجمه يك خوانش از متن يا به بيان بهتر يك تأويل است.
* آيا استفاده از زبان فاخر مقصد، ترجمه را هرچه دورتر از متن مبدأ نمي كند؟
- البته، زيرا ممكن است در زبان مبدأ لحن، لحني طنزدار باشد كه بخواهد گروه بيشتري از خوانندگان را به خود جلب كند و با فاخر ترجمه كردن، اين خوانندگان را مي پرانيم.
* شما در حوزه شعر و ادبيات عرب كار مي كنيد به نظر شما شعر و ادبيات عرب در چه جايگاهي نسبت به شعر و ادبيات ما قراردارد؟
- ببينيد عرب ها از ما بيشترند. آنان مترجماني زبردست دارند كه بيشتر آن ها اديب و شاعر هستند مثل، جبر ابراهيم جبرا شاعر و متفكر فلسطيني، خانم سلمي خضرا الجيوسي، كه شاعر و مترجم است، استاد كمال ابوديب كه از متفكران و اديبان سرشناس عرب است. او همان كسي است كه كتاب ارزشمند (شرق شناسي) اثر پرفسور ادوارد سعيد را از انگليسي به عربي برگردانده است. امثال اين ها همه به انگليسي و عربي تأليف مي كنند و ترجمه هاي آنان مورد اعتماد مغرب زمين است. همچنين شاعران آنها نيز به جهت درگيري مستقيم با امپرياليسم و استعمار انگليس و آمريكا و اسرائيل از شاعران ما خودآگاه ترند. شاعران ايران بيشتر، در حد چند شعار سياسي در شعرشان انديشه هاي دموكراتيك دارند.
سياوش كسرايي شاعر توانايي بود كه مي توانست در جهاني كردن شعر ما سهمي بسزا داشته باشد اما او افزون بر شاعري مي خواست چيز ديگري هم باشد. شايد الگويش چگوارا بود در حالي كه مي دانيم چگوارا، جز چند شعر، چيزي باقي نگذاشت. افزون بر اين ها اشعار و آثار ايرانيان كم تر به غرب شناسانده شده است. تنها پس از انقلاب و مهاجرت برخي ايرانيان به غرب در اين زمينه كوشش هايي شده است كه البته، خوبست اما كافي نيست.
در زمينه ادبيات داستاني، ما چند نام داريم كه جهاني هستند اگرچه ممكن است از آنان كم ترجمه شده باشد. مثل صادق چوبك كه من او را اميل زولاي ايران مي دانم و به حق يكي از نويسندگان بزرگ جهان است. همچنين هوشنگ گلشيري، احمد محمود... آقاي دولت آبادي را از اين ها جدا مي كنم زيرا كليدر او حال و هواي ديگري دارد. اگرچه مصري ها و آلماني ها آن را ترجمه كرده اند اما اين اثر يك شعر بلند ايراني است كه قابل ترجمه كردن نيست.
كساني مثل اسماعيل فصيح در غرب بيشتر شهرت يافته اند در حالي كه خود ايشان هم مي داند آنچه در آثارش مي آورد اكنون زدگي است و به درون زخم هاي كهنسال اين بوم و بر هيچ نفوذي نكرده است.
در مجموع شعر ايران نسبت به شعر عرب در جهان كم تر مطرح است . سال ها پيش در آمريكا، مجلس شعر خواني بود شاملو اشعارش را خواند بعد نوبت آدونيس شاعر تواناي عرب بود. او وقتي كه پشت تريبون رفت به حاضران گفت: بعد از شاملو من ديگر حرفي براي گفتن ندارم.
واقعيت اين است كه شاملو به شعر فارسي ظرفيت هايي داده است كه نيما در هنگام سنت شكني هايش نمي دانست تا اين حد شعر فارسي گسترش خواهد يافت.
سينماي ايران نيز در جهان از سينماي عرب ها و خيلي هاي ديگر بيشتر مطرح است. اما متأسفانه پس از انقلاب، شعر ما و ادبيات داستاني ما دچار اكنون زدگي شده است، اگرچه جنگ تحميلي باعث شد كه ما در زمينه داستان كوتاه، رشدي داشته باشيم .
* نزديكي فرهنگي زبان و فرهنگ ايراني و عربي، آيا كمكتان مي كند؟
- البته. زيرا ما و اعراب لااقل از قرن هفتم ميلادي به اين سو، آميختگي مستقيم فرهنگي داشته ايم و اكنون همانند يكديگر قرباني امپرياليسم سرمايه داري غرب هستيم. اين نظام منفور هرگز نگذاشته است كه ملت هاي ما خودشان حاكم بر سرنوشت خويش باشند. آنان از مزدوران داخلي عليه ملت هاي ما استفاده مي كنند و حكومت هايي را به ما تحميل مي كنند كه هيچگونه مشروعيت قانوني ندارند. نمونه اين ستم را مي بينيم كه اكنون نظم نوين جهاني به معناي اشغال آشكار كشورهاي ثروتمند است. عراق اكنون يكي از ايالات آمريكا شده است.
وقتي غاده السمان در داستان هايش از رنج لبنان و فلسطين مي گويد و نزار قباني از دمشق سخن مي راند من هيچ احساس بيگانگي با اين ها ندارم بلكه درد مشتركي را احساس مي كنم كه از آمريكاي لاتين تا ويتنام و افغانستان و عراق و ساير نقاط جهان، به وسيله هنرمندان متعهد، فرياد مي شود.
* چه كارهايي در دست انتشار داريد؟
- كتاب (ابديت لحظه عشق) گزيده ديگري از اشعار غاده السمان است كه مشغول نوشتن مقدمه آن هستم و همين روزها به نشر چشمه خواهم داد.
همچنين دو دفتر شعر از سروده هاي خودم به زودي به چاپ خواهد رسيد. مقاله شعرسياسي عرب را نوشتم كه مجله شوكران در آخرين شماره اش چاپ كرد. مقاله بعدي كه كمي مفصل است (حادثه يازده سپتامبر از نگاهي ديگر) نام دارد كه در آن به مسأله ادبيات پرداخته ام و كم كاري اهل قلم و يكه تازي سياستمداران جهان را بررسي كرده ام.
كتاب ديگري را از غاده السمان تازه آغاز كرده ام. اين كتاب چاپ سوم ۲۰۰۳ است و الرقص مع البوم (رقص با بوف) نام دارد. مي دانيم كه غاده السمان به عنوان آرم آثارش و انتشاراتش، تصويري از جغد را برگزيده است.