نگرشي ديگر به روند ساخت و ساز و مسأله فروش تراكم در تهران
ساختمان بلند، اما به سامان
اشاره: توسعه بي رويه در طول دو دهه گذشته و نياز مبرم به مسكن براي جمعيت شهري روزافزون، ساخت و ساز در ارتفاع را ناگزير كرد. فروش تراكم نيز در بستر همين رويكرد، متولد شد. استفاده نابجا و بحران زا از فروش تراكم در شهر تهران بويژه مناطق شمالي شهر، موجب شد كه شهردار سابق تهران، در اقدامي ناگهاني كه موج وسيع انتقادها را در پي داشت فروش تراكم را متوقف كند. مصوبه شورايعالي شهرسازي در خصوص تراكم، با نارضايتي ومخالفت بسياري از شهروندان و كارشناسان روبه رو شده است. سواي تصميماتي كه به هر حال براي روشن شدن وضعيت فروش تراكم بخصوص به عنوان منبع مهم درآمد شهرداري، در دست انجام مي باشد، همگان بر اين اصل توافق دارند كه تهران ظرفيت ساخت و ساز به صورت افقي را ندارد و لاجرم بايد ساخت و ساز در ارتفاع انجام شود، اما نه آن گونه كه، تمامي فضاهاي حياتي شهر قرباني شود، بلكه ساخت و ساز در چارچوب منطقي و به سامان كه حافظ حقوق شهروندان باشد. مقاله اين شماره، به همين موضوع پرداخته است.
مسعود رضايي
«شهر ما خانه ماست»، شعار بسيار زيبايي است كه در درون خود حقايق زيادي را نهفته دارد. انسانها به خصوص در شرايط امروزي، شايد بيشترين بخش عمر خود را در خارج از خانه و به نوعي در سطح شهر مي گذرانند. بنابراين شهرهاي امروزي بايد به گونه اي باشند كه آدمي در سطح آن نيز احساس راحتي و آرامش داشته باشد. محيط شهري ما، چه از لحاظ شكل و فضاي ظاهري و چه به لحاظ پاكيزگي و سهولت رفت و آمد در آن، نه تنها هيچ گونه نقشي را در برداشتن و زدودن تألمات روحي و جسمي شهروندان ايفا نمي كند بلكه خود به صورت يكي از عوامل اصلي فرسايش روح و جسم ساكنان شهر درآمده است. بنابراين بايد فكري اساسي به منظور اصلاح اين وضعيت كرد.
واقعيت اين است كه ما امروز در شهرهايي زندگي مي كنيم كه در طول حدود يك قرن گذشته بتدريج از حالت ده و قصبه به صورت شهرستان و شهر درآمده اند، ضمن آن كه از همان ابتدا دورانديشي ها و برنامه ريزي هاي سنجيده براي آينده اين مناطق وجود نداشته و لذا در هر برهه اي، بخشي به آنها اضافه گرديده است. به همين دليل اشكالات و مشكلات فراواني در شهرهاي ما و بويژه تهران وجود دارد كه مسلماً بسادگي قابل رفع نيستند و اصلاح وضعيت موجود نياز به زمان و سرمايه فراواني دارد.
گسترش شهرها، خود معلول واقعيت بزرگتر و پراهميت تري به نام «افزايش جمعيت» است. شايد بتوان گفت طي بيش از دو دهه گذشته، كشور ما يكي از بالاترين نرخهاي رشد جمعيت را در جهان داشته است و طبعاً با اضافه شدن نفوس و همچنين به دليل برخي مسائل ديگر، شاهد گسترش شهرها و بويژه تهران بوده ايم. اما اين گسترش شهر، به صورت برنامه ريزي شده و براساس الگوي خاصي نبوده است. به عبارتي، در طول زمان، فشار جمعيت، مرزهاي جغرافيايي شهر را به طرف بيرون هل داده و محله ها و مناطق جديدي، پشت سر هم شكل گرفته اند. البته ناگفته نماند كه با تلاش قابل تقدير مسئولان مربوطه، به هر حال، امكانات و تسهيلاتي به مرور زمان براي اين مناطق فراهم شده است اما از آنجا كه الگوهاي معماري و شهرسازي متناسب با افزايش جمعيت طي دو دهه گذشته وجود نداشته، لذا مسائل و مشكلات گوناگون همچنان باقي است.
براي رهايي از اين وضعيت و سامان يافتن روند شهرسازي، نياز جدي به يك طرح و الگوي كلي و جامع وجود دارد. از طرفي با توجه به بالا بودن هزينه ساخت ابنيه و تأسيسات شهري و همچنين پردوام بودن آنها، طرحي كه براي شهرسازي ارائه مي شود حداقل بايد دورنما و چشم اندازي ۵۰ ساله داشته باشد. در واقع ما بايد طبق يك طرح جامع بدانيم كه با توجه به جميع جهات و مسائل موجود، قصد داريم شهرهايمان به چه شكل و صورتي در آيند و حد و حدود آنها تا كجا باشد. قطعاً چنين طرح و تصويري، با توجه به زمانبر بودن تحولات ساختاري در شهرهاي موجود، با چشم اندازي كمتراز ۵۰ سال، قابل ارائه نيست. بديهي است پس از مشخص شدن اين طرح، آنگاه برنامه هاي كوتاه مدت و ميان مدت كه در راستاي تأمين آن هدف قرار دارند بايد طراحي و به اجرا گذارده شوند. به اين ترتيب گامهايي كه براي رفع مشكلات انباشته شده و رسوب كرده در تهران و شهرهاي بزرگ، برداشته مي شوند و اقداماتي كه براي رفع نيازها و نياز هاي فوري صورت مي گيرند، از حالت پراكندگي خارج شده و به صورت حركتهايي هماهنگ در مي آيند كه در نهايت طي چند دهه به پياده شدن طرح و تصوير كلي مصوب، مي انجامند.
براي موفقيت در تحقق«طرح كلي و جامع» به دو شرط اساسي بايد توجه داشته باشيم. شرط نخست آن كه براي تدوين اين طرح، تمامي بنيه و توان علمي، فرهنگي و تخصصي خود را به كار گيريم و تمامي جوانب قضايا را مورد بررسي قرار دهيم تا بتوانيم طرحي را با حداكثر دقت و سنجيدگي تهيه كنيم و شرط دوم اين كه پس از تهيه و تصويب چنين طرحي، زمينه ها و لوازم ثبات آن را فراهم آوريم، به گونه اي كه همگان در حال حاضر و آينده خود را ملزم به گام نهادن در اين مسير بدانند. البته منظور از ثبات برنامه، اين نيست كه امكان هيچ گونه تغيير و تحولي در آن نباشد. طبعاً در يك برنامه ريزي فعال، بايد بتوان بر مبناي شرايط و مقتضيات روز، قدرت مانور داشت اما حد و حدود اين مانورها نبايد به گونه اي وسيع باشد كه اصل طرح را نيز ناديده بگيرد چرا كه در اين صورت، مجدداً دچار روزمرگي خواهيم شد و طرحهاي ناپخته وناتمام متعددي با هزينه هاي هنگفت ودستاوردهاي اندك و بلكه منفي، بر دوش ملت بار خواهد شد.
«طرح كلي و جامع» بايد مبتني بر واقعيات و مقتضيات روز و آينده باشد و به همين لحاظ، چه بسا رنگ و لعاب سنت شكني به خود بگيرد اما اين مسأله نبايد موجب نگراني و اعتراض گردد. بي ترديد برخي از سنتها بويژه در حوزه فرهنگ از احترام و حتي قداست برخوردارند و به هيچ وجه نبايد اجازه داد تا خدشه اي به آنها وارد آيد اما بسياري از سنتها نيز در حوزه تمدني و امور عرفي قرار دارند كه در زمانهاي قديم بنا به مقتضيات آن روز شكل گرفته اند و از هيچ گونه تقدس ذاتي برخوردار نيستند و لذا با بروز شرايط و امكانات جديد مي توان آنها را به كنار نهاد و آنچه منطبق با مقتضيات روز است را برگزيد. به عنوان نمونه زماني براي مسافرت از اسب و قاطر استفاده مي شد و زماني با پيشرفت علم و تكنولوژي، وسايل سريعتر و راحت تري مانند اتومبيل و قطار و هواپيما در دسترس بشر قرار گرفت. اما آيا مي توان به بهانه حفظ سنتها، از اين وسايل چشم پوشيد و همچنان اصرار بر استفاده از اسب و قاطر داشت؟
در حوزه مسائل شهر و شهرسازي نيز مسأله به همين ترتيب است. ما امروز با شرايط جديدي مواجهيم كه داراي تفاوتهاي اساسي با گذشته است. در گذشته، جمعيتي نسبتاً كم در سرزمين ايران مي زيسته اند و امروز جمعيتي انبوه و متراكم در اين آب و خاك حضور دارند. از طرفي، در گذشته سطح دانش فني و ابزارهاي موجود براي احداث ابنيه و تأسيسات، در سطحي پايين قرار داشت ولي امروز، هم به لحاظ دانش فني و هم به لحاظ ابزار و تكنولوژي، امكانات بسيار بيشتري را در اختيار داريم.
اينك متولدين پرتعداد سالهاي ۵۹ و ۶۰، سومين دهه زندگي خود را آغاز كرده اند و در آستانه تشكيل زندگي جديد و طبعاً نياز به مسكن مستقل هستند و به دنبال امواج جمعيتي متولدين سالهاي بعد نيز يكي پس از ديگري در راه است. بنابراين، حتي گذشته از مسائل ديگر، صرفاً نياز اين امواج جمعيتي به مسكن، خود مي تواند به عنوان عامل مهم براي آغاز يك دوران جديد در حوزه شهرسازي به شمار آيد. مسلماً در صورتي كه ما طرح و الگوي كلي و جامعي در دست داشته باشيم، خواهيم توانست در دوران جديد،كنترل لازم را بر اوضاع و احوال اعمال كرده و از بروز نابسامانيها جلوگيري به عمل آوريم و اما چنانچه روزمرگي پيشه سازيم، اين امواج،چنان ضربات سهمگين و دامنه داري را بر پيكره شهرسازي در كل كشور وارد خواهد آورد كه شايد ديگر امكاني براي اصلاح و بازسازي وضعيت برايمان باقي نماند. بنابراين بايد توجه داشت كه ما وقت و فرصت زيادي در اختيار نداريم و اگر سرعت عمل به خرج ندهيم، در ورطه اي گرفتار مي آييم كه رهايي آن نزديك به غيرممكن خواهد بود.
نقش «مردم» در تحقق تمامي برنامه ها و از جمله طرح جامع شهرسازي، بسيار اساسي و مهم است. اگر مردم به صحت وكارآمدي يك طرح اطمينان يابند و نسبت به مسئولان مربوطه نيز اعتماد داشته باشند، آنگاه خواهيم ديد كه همياري و همكاري مردم در اجراي آن طرح، به راستي معجزه مي كند. بنابراين مسئولان مربوطه بايد توجه داشته باشند كه هم در مراحل تدوين و تصويب طرح جامع و هم پس از آن، بيشترين تلاش را براي در جريان امور قرار دادن مردم به كار بندند و با گفتار و كردار صادقانه و دلسوزانه خويش، اعتماد آنها را به طرح مزبور و مسئولان اجرايي آن جلب نمايند. در اين صورت شكي در موفقيت آن طرح نخواهد بود.
طرح جامع پيشنهادي در مورد تهران
تهران و همچنين ديگر شهرهاي بزرگ كشور، امروز از مشكلات عديده اي رنج مي برند؛ آلودگي هوا، ترافيك سنگين،كمبود شديد فضاي سبز و تفريحي، خيابانها و كوچه هاي كم عرض از آن جمله اند. لذا طرح و الگوي جامع پيشنهادي براي سامان بخشيدن به اين شهرها بايد به گونه اي باشد كه ضمن رفع اين مشكلات، فضا و محيط زيستي متناسب با شأن و كرامت انساني شهروندان و هموطنان را در طي زمان فراهم آورد.
۱- شهر تهران كه روزگاري از آن به عنوان يكي از قصبات ري نام برده مي شد، امروز دشتي وسيع و بزرگ را به اشغال خود درآورده و عنقريب است كه فاصله خود را از سمت غرب تا كرج، از سمت جنوب تا حسن آباد و از سمت شرق تا رودهن به صفر برساند و چه بسا اگر از سمت شمال رشته كوه البرز حائل نبود، اينك اين شهر مرزهاي خود را از اين سو نيز به دامنه هاي سرسبز و خوش آب و هواي خزر رسانيده بود. بديهي است اين روندگسترش افقي نامتعارف كه اخيراً نيز به دليل وضع قواعد جديدي در فروش تراكم، سرعتي سرسام آور به خود گرفته است، هزينه هاي هنگفتي را بر مردم و مسئولان بار مي كند كه شرح آن خود نياز به بحث مفصلي دارد.
اين درست است كه طي سالهاي اخير، كشور ما با افزايش بي رويه جمعيت مواجه بوده اما آيا به راستي در قبال اين واقعه و به منظور تأمين مسكن براي شهروندان، هيچ راه ديگري جز گسترش افقي شهر وجود نداشته است؟
با اندكي دقت متوجه مي شويم كه الگوي شهرسازي در تهران عبارت است از احداث بناهاي كم ارتفاع چسبيده به يكديگر وشكلگيري كوچه هايي با عرضهاي متفاوت و همچنين خيابانهايي كه به عنوان خطوط مواصلاتي شهر به حساب مي آيند. البته احياناً فضاي سبزي هم درگوشه و كنار به چشم مي خورد كه به نسبت جمعيت و وسعت شهر، چندان قابل اعتنا نيست، هر چند وجود همين مقدار، بسيار مغتنم است.
اين الگو كه متعلق به اوايل دوران شكل گيري «شهر تهران» يعني حداقل حدود يكصد سال پيش است، همچنان به همان ترتيب مورد عنايت و رعايت قرار دارد. البته ناگفته نماند كه در آن دوران، تهران شهري سرسبز و خوش آب و هوا بود با خانه هايي وسيع و حياط هايي بزرگ كه اگر هم به يكديگر چسبيده بودند اما در عين حال، چيزي از سرسبزي شهر كاسته نمي شد. همچنين وسعت شهر، چندان زياد نبود و مناطق اطراف آن كه امروز ديگر سالهاست جزو شهر شده اند، به باغات و زمينهاي كشاورزي اختصاص داشت و لذا چيزي به نام آلودگي هوا اساساً براي اين شهر معنا نداشت. اما به مرور زمان كه جمعيت افزايش يافت و وسعت حياط ها رو به كاهش گذارد و مناطق حاشيه اي شهر از باغ و بستان به محله هاي جديد با خانه هاي كوچك و انبوه تبديل شد و علاوه بر اينها، با سرعت و شدتي چشمگير بر تعداد عوامل آلاينده محيط زيست نيز افزوده گشت، همچنان همان الگوي قديمي مورد عمل قرار گرفته و كسي به اين فكر نيفتاد كه با ادامه گسترش افقي شهر،دامنه آن به كجا كشيده خواهد شد و شهروندان چنين شهري با چه معضلاتي مواجه خواهندگشت؟
۳- در حقيقت، آنچه تاكنون به عنوان الگوي شهرسازي ما قرار داشته، «تراكم در سطح» بوده كه شايد بتوان عمده ترين دليل آن را وجود زمين به مقدار فراوان در اطراف هسته اوليه شهر تهران و ديگر شهرهاي بزرگ به شمار آوريم. اما امروز كه به دليل وسعت بي رويه شهرها، با مجموعه اي از مشكلات مواجه شده ايم و مشكلات بزرگتر و بيشتري را نيز در صورت ادامه اين روند در پيش رو خواهيم داشت، بايد دست به سنت شكني در اين زمينه زده و به الگوي «تراكم در ارتفاع» روي آوريم؛ يعني احداث ساختمانهايي با ارتفاع زياد كه در زميني با مساحت اندك، زيربنايي بسيار زياد را در اختيار ما قرار مي دهد.
به عبارت صريحتر، ما بايد بهره وري مناسب از زمين را در دستور كار خود قرار دهيم و بدين خاطر، ساخت ساختمانهاي بلندمرتبه يا به اصطلاح «برج» را به عنوان يك الگوي كلي براي احداث بناهاي جديد در شهرهاي خود در نظر بگيريم. البته هنگامي كه نام «برج» به ميان مي آيد، به صورت محسوسي شاهد واكنش منفي قاطبه مردم نسبت به اين امر هستيم. دلايل اين مسأله خود در خور بررسي است.
ادامه دارد
|