دوشنبه ۳ شهريور ۱۳۸۲ - شماره ۳۱۴۷- Aug, 25, 2003
ميراث فرهنگي و چالش هاي آن در گفت وگو با پرويز ورجاوند
شرايط متفاوت
زير ذره بين
... مثلا مي بينيد كه طراحي موزه ايران باستان بر اساس معماري قبل از اسلام صورت مي گيرد هر چند كه اين علاقه به پيش از اسلام در بعضي اوقات با منطق همراه نبود. مثلا شما فرض كنيد در كلانتري دربند بدون  اين كه پيشينه مناسبي براي ديد داشته باشد آمده و از ستون پاي بلند و سرستون هاي تخت جمشيد در آن استفاده كرده است.
گفت وگو: الهه خسروي يگانه
007485.jpg

طي ماههاي اخير وقوع مواردي همچون قاچاق ميراث فرهنگي از جيرفت و احداث بناي جهان نما در اصفهان توجه رسانه ها را به مسائل ميراث فرهنگي جلب كرد . در اين باره با دكتر ورجاوند، صاحب نظر در مسائل فرهنگي  اجتماعي گفت و گو كرده ايم.
- پيش از آن كه بخواهيم درباره مقوله ميراث فرهنگي و چالش هايي كه اين مقوله با آن رو به رو است، صحبت كنيم نخست بايد از نظر شما به تعريفي درباره ميراث فرهنگي برسيم. اين كه ميراث فرهنگي چيست و چه مؤلفه هايي را در بر مي گيرد و  آيا  اين ديدگاه كه ميراث فرهنگي را فقط شامل ابنيه تاريخي و اشياء زيرخاكي مي داند،  نگاه درستي است يا ميراث فرهنگي معنايي وسيع تر از اينها را در بر مي گيرد؟
* ميراث فرهنگي به عنوان يك پديده بسيار كلان،  پديده اي است كه در واقع هويت يك ملت و يك فرهنگ را در گونه ها و زمينه هاي مختلف شكل مي بخشد. بنابراين مسئله ميراث فرهنگي كه تا به حال به اعتباري بيشتر شامل تپه هاي پيش از تاريخ،  مجموعه هاي تاريخي و تك بناها مي گشت، طي دهه هاي اخير گسترش فراوان تر و گستره وسيع تري پيدا كرده و آن گستره عبارت است از همه آن چيزي كه مي تواند سيماي تاريخ و فرهنگ ملتي را و گذشته خرد ورزي،  انديشه كردن، تخيلات،  آرمان ها، ايده آل ها و آيين ها را در ابعاد مختلف در بر بگيرد. مسئله انسان شناسي به معناي وسيع كلمه،   مسئله فرهنگ عامه يا فولكلور به معناي ويژه تر،  مسئله بررسي زبان،  گويش ها و تحولات آنها در طول زمان، بررسي پندارهاي جامعه، دين،  مذهب  و مجموعه اي از آيين هاي اعتقادي مردم،  جشن ها و بازي ها و همه آن چيزي كه در واقع يك ملت و يك فرهنگ در طول دوران طولاني زندگي اش در پديد آوردن و شكل دادن و متحول كردن آن نقش داشته و امروز ويژگي هاي مجموعه يك فرهنگ صاحب هويت را مي رساند، جزو ميراث فرهنگي هستند؛ فرهنگ هايي كه با نام فرهنگ سرزمين هند ، چين،  مصر،  ايران و كشورهايي كه داراي فرهنگ كهن هستند،  مطرح مي شوند. در كنار اين سرزمين ها كشورهايي هستندكه ويژگي هاي اين فرهنگ كهن را ندارند ولي اين نه به آن معناست كه از اعتبار فرهنگي بي بهره اند و داراي ارزش هاي فرهنگي نيستند و اين ارزش ها ، دگرگوني هاي خاص خود را طي نكرده است.
در تمام جوامع بشري اين موضوع صدق مي كند حتي وقتي شما به سرزمين هايي برويد كه هنوز از ساختار جوامع اوليه برخوردارند ـ كه البته در مبحث انسانشناسي اين مسئله جاي چون و چراي بسياري دارد كه آيا اصلا مي توان به يك جامعه نام اوليه را اطلاق كرد ـ مي بينيد كه همان جوامع در روند زمان در زمينه هاي مختلف از حالت ايستايي كامل بيرون بوده اند و تغييرات و دگرگوني هاي بسياري يافته اند،  تأثير گرفته و تأثير گذاشته اند و نقشي در شكل گيري فرهنگ منطقه اي داشته اند ،  بنابراين وقتي صحبت از ميراث فرهنگي مي كنيم به نظر من، به عنوان فردي كه در اين زمينه چه در بعد انسان شناسي و فرهنگ عامه و چه در حوزه باستانشناسي و هنر ايران سال ها تلاش و كوشش داشته است،  هيچ پديده و زمينه اي را نمي يابيم كه بتوانيم براي آن ارزش و بها قايل نشويم و در جهت حفظ،  نگهداري و شناخت اش تلاش نكنيم. به اين اعتبار، گستره ميراث فرهنگي، گستره اي بسيار بسيار وسيع است و اين گستره وسيع تا آنجا پيش رفته كه حتي پديده اي به عنوان صنايع دستي را هم در بر مي گيرد. در بيشتر موارد ممكن است پيدايش يك زمينه از صنايع دستي حتي راه به يك قرن پيش از اين نبرد ولي امروز به دليل اين كه از حالت توليد كارخانه اي بيرون است،  انديشه انسان و حاصل عملكرد اوست در مجموعه ميراث فرهنگي قرار مي گيرد. به عنوان مثال امروز به يك اعتبار گبه ايراني يكي از ارزشمندترين نمونه هاي فرهنگي جامعه عشايري ايران است چرا؟ چون شما دو گبه يكسان را در طول زمان نمي توانيد بيابيد. دليل اين مسئله هم اين است كه بافنده اصلا با نقشه كارش را آغاز نمي كند. مي خواهم بگويم همه آن چيزهايي كه نشاني از خلاقيت و خلق يك پديده از نيستي به هستي در ابعاد مختلف دارد ،   در هر كجاي جهان كه باشد به عنوان نمودهايي از فرهنگ بشري حايز كمال اهميت هستند و براي ملت ها به ويژه ملت هايي كه داراي پيشينه كهن هستند، شناخت و جمع آوري،  بررسي ابعاد مختلف اين پديده ها از بعد ساختار و تكنيك گرفته تا زمينه هاي مربوط به خلاقيت هاي فرهنگي كه بازتاب ذوق هنرمند و به اعتباري حاصل دريافت هاي او از فضاي فرهنگي جامعه اي است كه هنرمند در آن زندگي مي كند بسيار مهم جلوه مي كند از اهميت بسياري برخوردار است. به باور من اگر ملتي بخش قابل ملاحظه اي از توانمندي هاي  اقتصادي اش را صرف اين كار كلان كند بدون شك به برداشت هاي قابل ملاحظه اي دست خواهد يافت، به بيان ديگر اگر بتوان اين پشتوانه هاي عظيم فرهنگي را در زمينه هاي مختلف به بهترين شيوه ممكن گردآوري و ساماندهي كرد و آن را در اختيار نسل جوان قرار داد تا اين نسل بتواند از آن الهام بگيرد، روي آن تأثير بگذارد،  تغيير سازنده دهد و به جلو برود آن وقت شاهد جامعه اي خواهيد بود كه به طور مستمر درحال حركت و پويايي است و يك جامعه پويا در تمامي ابعاد مي تواند جامعه اي توانمند و موفق باشد.
- در واقع مي توانيم ميراث فرهنگي را به دو بخش تقسيم كنيم. ميراث معنوي كه به قول شما شامل گويش ها،  ادبيات فولكلوريك و حتي ادبيات مكتوب مي شود و ميراث فيزيكي كه تعريفي عام تر يعني همان آثار و ابنيه تاريخي را شامل مي شود. مي خواهيم در مورد هر كدام از اين دو معنا قبل و بعد از انقلاب اسلامي صحبت كنيم. مي دانيم كه از دوران مشروطه به بعد احساسات ناسيوناليستي و گرايش به هويت ملي دوباره شكل گرفت و مردم ايران از گذشته با شكوه خود به ويژه ايران باستان به مدد ترجمه كتاب هاي مورخاني چون هرودت و گزنفون باخبر شدند. فكر مي كنم مقوله ميراث فرهنگي نيز از آن زمان به بعد بودكه پديد آمد يعني شكل گرفتن اين تفكر. به هر حال اين گذشتگان ميراثي دارند كه از آنها باقي مانده است و بايد آنها را حفظ كرد. در واقع ميراث فرهنگي از آن معناي مختصر كه مثلا به تخت جمشيد و طاق بستان محدود مي شود تا امروز كه روز به روز در حال گستردگي و وسيع تر شدن است ادامه داشته است. در مورد پيشينه شكل گيري ميراث فرهنگي به مفهوم امروزي در تاريخ ايران صحبت كنيد.
* بحثي كه شما مطرح كرديد،  بسيار جالب است ولي به معناي وسيع كلمه بحثي است كلاسيك. اين نوع برخورد با مسائل يك سري برخوردهاي قالبي است كه تا به حال وجود داشته و در اكثر موارد نيز صدق مي كند. اما بايد خاطر نشان سازم كه شخصا هيچ بر اين اعتقاد نيستم كه پديده ناسيوناليزم در ايران پديده اي است كه به دنبال حركت و جريان مشروطه شكل گرفت.
- از زمان مشروطه به عنوان شكل گيري دوباره احساسات ناسيوناليستي نام بردم.
* درست است. شدت گرفتن دوباره ناسيوناليسم مربوط به همان دوره است.ولي در واقع آن را بايد به عنوان يكي از كهن ترين ديدگاه هاي ايراني در نظر گرفت. اما اين كه مفهوم ميراث فرهنگي نيز از همان زمان شكل گرفت جاي بحث دارد. به عنوان مثال شما معماري ايران را در نظر بگيريد. معماري در ايران دست كم از آن زمان كه حجم هاي عظيم معماري و ساختارهاي بزرگ شهري چه در عيلام و چه در منطقه شرق ايران ساخته مي شوند به وجود مي آيد. چرا كه من امروز به دليل آنچه كه در جيرفت با آن برخورد كرديم مدتي است كه اعتقاد پيدا كرده ام بايد تمام ذهنيت هاي فكري گذشته را كنار بگذاريم و براي بررسي و شناخت كهن ترين جايگاه تمدن و فرهنگ مشرق زمين و از جمله ايران به مشرق كشورمان توجه كنيم. مي خواهم بگويم كه ما وقتي با آثاري مثل شهر سوخته و يا آثاري كه بدون شك در دوكلان تپه جيرفت اميدواريم با آن برخورد كنيم مواجه مي شويم مي بينيم كه پديده معماري در اين سرزمين بدون گسست ادامه يافته است و به روشني شاهد هستيم كه پديده معماري روندي رو به رشد بوده است. اين مسئله را در كار تكنيك به بهترين شكل شاهديم زيرا مدام اين مردم در مسير تجربه كردن براي به خدمت گرفتن تكنيك هاي موفق تر و فناوري پيشرفته تر براي خلق آثار ماندگار و پايدار در فضا سازي هاي متنوع بودند.
007490.jpg

به همين دليل شما وقتي معماري ايران را مورد نظر قرار مي دهيد مي بينيد اين مجموعه حكايت از اين نكته دارد كه اين ملت، اين مردم ،  اين باشندگان گستره عظيم يكباره با ذهنيت جديد و گسسته از گذشته را آغاز نكردند. آنان با آثار پيش از خود ارتباط داشته و در پيوند با آن در جهت خلق پديده هاي جديد تلاش كرده اند. اين مسئله حكايت از اين دارد كه شما در طول تاريخ مان بدون اين كه سازماني را متولي اين امور كنيد،  جامعه به خودي خود از اين امكانات استفاده كرده تا بتواند از فرهنگ پيشين خود آگاهي پيدا كند. ولي به آن معنا كه شما اشاره كرديد،  بله درست است، ما مي بينيم كه بعد از دوران قاجار كه در آن شاهد مسائل خاص خودش هستيم،  ساختار سياسي حكومت قاجار كه يك ساختار ناتوان و منفعل است از دو جهت مشكل دارد. اول،  در مقابل پيشرفت توانمند جهان غرب خود را ناتوان مي يابد. به خصوص بعد از آن ضربه اي كه در جريان جنگ هاي ايران و روس مي بيند و ايران تجزيه مي شود، دو ديگر احساس ناتواني يك قدرت مطرح كه ديگر نمي تواند در برابر قدرت هاي بزرگ جهاني چالش ايجاد كند. به اين ترتيب توان اقتصادي در جامعه از بين مي رود و به دليل آموزش كلاسيك جامعه از آگاهي هاي روز جهان عقب مي ماند، در نتيجه اجتماع در ابعاد گسترده دچار بحران مي شود. اما اين مسائل باز حكايت از آن ندارد كه جامعه ايران در حالت ركود مطلق به سر مي بردبلكه من اعتقاد دارم ما در زمينه هاي خاصي در دوران قاجاريه هنوز شاهديم كه به مدد تعدادي از حكمرانان و يك تعداد از رجال مملكت،  بازرگانان و هنرمندان هنوز بضاعت خلق آثار جالبي را داريم كه تيمچه هاي شكوهمند كاشان و قم و مساجدي مثل مسجد آقا در كاشان ساخته مي شوند. اينها حكايت از اين دارد كه هنوز در دوران قاجاريه نيز كمابيش به گونه اي همان توان خلاقيت كه شما در دوره صفويه داريد وجود دارد. در دوران صفويه هنرمند ايراني در فضايي حركت مي كند كه فضاي سياسي داخلي و خارجي و اقتصادي اش به او  اين اجازه را مي دهد كه خود را روز به روز در زمينه هاي مختلف در پرواز ببيند و به خلق پديده هاي شگرف دست بزند. در جايي كه مي تواند ميدان نقش جهان را خلق كند ذهنيت اين را دارد كه مجموعه ميدان و بافت قرن پنجم مسجد جامع اصفهان را حذف نكند. در حالي كه شما در دوره هاي بعد شاهد اين مسئله هستيد كه چون افراد قادر به اين نيستند كه دست به خلق چنين آثاري بزنند اقدام به حذف آن ها مي كنند. به عنوان نمونه ما ظل السلطان را داريم كه در زمان حكومتش بر اصفهان و كل ناحيه فارس اقدام به خراب كردن كاخ ها وعماراتي مي كند كه از صفويه بر جاي مانده است. آن هم فقط به اين دليل كه زيبايي هاي اصفهان رشك حاسدان را برنيانگيزد و آنان براي دست يافتن به اين كاخ ها و زيبايي ها اقدام به توطئه اي براي بر انداختن او نكنند. به هر حال در دوران بعد از مشروطيت و روي كار آمدن رضا شاه دوران بسيار خاصي پديد آمد كه در تمام زمينه ها قابل بررسي است. ولي با كمال تأسف شماري از آدم ها كه به تاريخ آشنايي لازم راندارند و سعي مي كنند تاريخ را در جهت توجيه منافع و مقاصد خود كه در واقع خير صاحبان قدرت است به كار گيرند امروز اين ذهنيت را پديد آورده اند كه تمام دستاوردهاي آن دوران را نفي كنند. يعني چون ساختار حكومت پدر و پسر ساختاري سلطه گرا بوده است و به هر حال يك خاطره منفي نسبت به آنان وجود دارد تلاش عده اي بر اين است كه در خدمت حاكمان  بر قدرت نشسته همه آن چيزي كه در دوران رضا شاه و پسرش وجود داشته به صورت سياهي مطلق نشان دهند. به عنوان مثال در دوران رضا شاه استادكاران سنتي معماري با گروه تحصيلكردگاني مواجه شدند كه اين رشته را در فرنگ تحصيل كرده بودند. اما اين ذهنيت هنوز در جامعه وجودنداشت كه كسي را به خاطر نداشتن مدرك دانشگاهي نفي كنند. در نتيجه بين اين استادكاران ماهر قديمي و تحصيل كردگان غرب يك توافق نانوشته صورت گرفت كه حاصلش معماري باهويت دوران اوليه حكومت رضا شاه است. اما اين روندي بودكه ادامه نيافت. در واقع به خاطر استبدادي بودن حكومت، فرهيختگان در تمام زمينه ها نتوانستند در برابر اين قلدر مقاومت كنند و به اين ترتيب تلفيق درستي از فرهنگ و هنر ايراني با تكنولوژي غربي صورت نگرفت. به همين خاطر ما شاهديم كه رفته رفته معماري ايراني به انزوا كشيده شد و نوع معماري غربي جاي آن را گرفت. اين پديده در خود دنياي غرب نيز به نوعي ظهور كرده بود ولي دنياي غرب خيلي زود توانست آن حركت مدرنيزه شدن را در درون خود حل كند و چون ساز و كارش را طي كرده بود سريع توانست نسبت به آن ماجرايي كه نزديك بود به فاجعه تبديل شود و تمام پيشينه بافت يك شهر يا آثار معماري و غيره را زير فشار قرار دهد واكنش نشان دهد. اين روند به طور بسيار كندي به ايران نيز كشيده شد.بنابراين شما در آن زمان شاهد هستيد كه به ويژه در بيشتر كارهايي كه با مسئله ميراث فرهنگي پيوند مي خورد يك نوع بازگشت به گذشته ديده مي شود. مثلا مي بينيد كه طراحي موزه ايران باستان بر اساس معماري قبل از اسلام صورت مي گيرد هر چند كه اين علاقه به پيش از اسلام در بعضي اوقات با منطق همراه نبود. مثلا شما فرض كنيد در كلانتري دربند بدون  اين كه پيشينه مناسبي براي ديد داشته باشد آمده و از ستون پاي بلند و سرستون هاي تخت جمشيد در آن استفاده كرده. اما به تدريج و با شكل گيري اداره كل تحقيقات و باستان شناسي و ايجاد موزه ايران باستان و انجام چندين فصل كاوش و حفاري در جايگاه هاي باستاني باعث شد كه در مرحله نخست مسئله ميراث فرهنگي در زمينه اشياء زيرخاكي مورد توجه قرار بگيرد و سپس شماري از بناهاي باستاني و تاريخي به ثبت آثار ملي در آيند. از دهه ۳۰ به بعد با تشكيل سازمان ملي حفاظت آثار باستاني  اين مقوله وضعيت ديگري پيدا كرد. يعني تا پيش از حضور اين سازمان توجه به حفظ بافت هاي تاريخي، مجموعه ها و تك بناها به آن صورت شكل واقعي به خودنگرفته بود. ما رفته رفته در اين زمان و طي تلاش هايي سعي كرديم به مسائل پژوهشي و آموزشي بپردازيم. من شخصا در آن سازمان به عنوان مشاور عالي كارهاي پژوهشي و آموزشي را بر عهده داشتم طي دو دوره آموزش، باستان شناس ومهندس معماري و تكنيسين هاي لازم براي كار مرمت خبره ترين كارشناساني كه سازمان ميراث تا همين ۳ ۴ سال پيش در اختيار داشت، و شماري نيز همچنان همكاري دارند تربيت شدند و به هر حال اين جريان در فاصله دهه ۴۰ تا سال ۵۷ اتفاق افتاد. اما در آغاز رويداد انقلاب و بعد از آن شرايط يك شرايط كاملا متفاوت شد. در اين دوران گروه هاي فراواني در چهار سوي مملكت فرصت طلبانه سعي مي كردند در جهت لطمه زدن به مكان هاي باستاني و غارت اشيا و تخريب بناهاي تاريخي به منافع كلاني دست بيابند. اين همه در شرايطي بود كه جامعه سامان نداشت و هيچ عامل بازدارنده اي در كار نبود. من بارها اين مسئله را متذكر شده ام كه با بهره گرفتن از همكاري عزيزاني كه در سازمان ملي حفاظت آثار باستاني كار مي كردند و در آن زمان در وزارت فرهنگ و هنر حضور داشتند تلاش شد كه موضعگيرانه و با قاطعيت با تجاوزگران برخورد شود زيرا از ديدگاه فقهي ميراث فرهنگي كنز به شمار مي آيد.
007505.jpg

- اين نكته اي بود كه من نيز قصد داشتم به طور مفصل درباره آن صحبت كنم. ببينيد ظاهرا تأكيدي كه در دوران محمدرضا و پدرش بر روي تاريخ ايران باستان مي شد يا لااقل ظواهر امر اين طور نشان مي داد باعث به وجود آمدن يك ذهنيت و عكس العمل در بعد از انقلاب شد. در واقع چنين القا شد كه تاريخ ايران و به ويژه ايران باستان چون مورد تأكيد حكومت پهلوي بوده است امري مذموم و مايه شرمساري است و كار به جايي رسيد كه مثلا تخت جمشيد در سال هاي اول انقلاب مظهر شاهنشاهي تلقي مي شد و اصلا عده اي معتقد بودند كه بايد اساسا ويران شود. رواج اين عقيده كه پهلوي ها بسيار بر روي تاريخ ايران باستان تأكيد دارند و به آن علاقه داشته اند در قبل از انقلاب از يكسو اصراري كه بر نفي اين دوران حتي در كتاب هاي درسي ما بعد از انقلاب از سوي ديگر صورت گرفت ميراث فرهنگي را با چالش بسيار بزرگي رو به رو كرد كه هنوز هم كه هنوز است با آن دست به گريبان مانده است و ما مي بينيم كه باند مافيايي قدرت و قاچاقچيان اشياء عتيقه به مدد همين خلا ايجاد شده دست به فجايعي مي زنند كه جيرفت و اتفاقي كه در آن رخ داد تنها يك نمونه از آن است. نظر شما درباره اين وضعيت چيست؟
در همان روزهاي بعد از انقلاب زماني كه خبر دادند در فارس گروهي خاص، مردمي را بسيج كرده اند تا تخت جمشيد را ويران كنند، به سرعت وارد عمل شديم و با رفتن به منطقه مرودشت، در پي سخناني موثر در جمع آن گروه پرشمار و روشن ساختن ارزش بي نظير اين جايگاه باستاني در پيوند با اعتبار و حيثيت و افتخارات ملت ايران، توفيق آن يافتيم تا آن جماعت بيل و كلنگ به دست را از عملي كه به انجام آن وادارشان ساخته و تحريكشان كرده بودند پشيمان بسازيم. آن مردم اگر واقعا به خراب كردن تخت جمشيد اعتقاد داشتند و تحريك نشده بودند با يك ساعت صحبت من باز نمي گشتند.
بنابراين،  اين مردم نبودند كه چنين لطمه هايي را زدند. شما اگر به تمام پرونده هايي كه در دادگستري هاي شهرهاي مختلف ايران بعد از صبحدم انقلاب تشكيل يافته نگاه كنيد، مي بينيد تمام جاهايي كه به آثار ميراث فرهنگي لطمه وارد شده از سوي سود جويان و در چه شرايط خاصي بوده است.ببينيد لطمه اي كه به استثنايي ترين بناي كاشان يعني تلگرافخانه يا ميهمانسراي كاشان وارد آمد و سودجوياني توانستند اثري نفيس از دوره صفوي را با سه طبقه بنا شبانه با چند بلدوزر از جا بركنند كاري نبود كه در شرايط عادي بتواند انجام بگيرد. بنايي كه سالها در سازمان ملي حفاظت آثار باستاني تلاش كرده بوديم تا با هزينه فراوان آن را مرمت كنيم. اصولا موارد بسيار كمي ديده مي شود كه مردم در جهت نابود كردن آثار ملي اقدام كرده باشند. در همين جا بايد تاكيد كنم مردم جز در مواردي كه ناآگاهي كامل به يك موضوع دارند و جز در مواردي كه ما قادر نيستيم بين گذشته آنها و نيازهاي روزمره شان يك رابطه منطقي برقرار كنيم ممكن است ندانسته به اين اعمال دست بزنند. در اين زمينه معمولا سازمان هاي دولتي به ويژه شهرداري ها هستند كه به ويرانگري مي پردازند. جالب آنكه در جريان اين ويرانگري ها بيشترين آسيبي كه وارد آمد به بناهاي اسلامي بود. من معتقدم بر عهده سازمان ميراث فرهنگي است كه در هر شهري يا دست كم در مركز كشور بيايد و نمايشگاهي از چگونگي روند اين ويرانگري ها برگزار كند تا بدينوسيله نشان داده شود چه نقاطي مورد تجاوز قرار گرفته است و اگر جرات اش را داشت و شرايط مناسب بود مي تواند عواملي را كه در اين ويرانگري ها دخالت داشتند به جامعه معرفي كند تا اين لكه ننگ از پيشاني مردم ،آن هم ملتي صاحب خرد نظير مردم ايران پاك شود.
* فكر مي كنيد نقش حكومت و دولت در شكل گيري اين وضعيت تا چه حد بوده است؟
ـ مسئله برخوردصاحبان قدرت با ميراث فرهنگي در ايران يك مسئله ريشه دار به شمار مي رود و به همين دليل شما اگر نگاه كنيد نه تنها در طول جنگ كه به هر حال برخي مشكلات و اجبارها حاكم بود بلكه در دوران بعد از آن نيز توجه چنداني به پديده ميراث فرهنگي صورت نگرفت.شاهد هستيم كه تا به حال ۳ برنامه ۵ ساله توسعه سامان يافته، نكته جالب توجه اينجاست كه نه در برنامه اول و نه دوم حتي يك جمله يا كلمه درباره ميراث فرهنگي وجود ندارد. اين موضوع به روشني بي توجهي به اهميت ميراث فرهنگي را آن هم در كشوري مثل ايران چه براي هيات دولتي كه آن برنامه ها را تصويب كرده چه براي مجلسي كه به آن راي داده و چه براي دستگاه هايي كه آن را اجرا كرده اند نشان مي دهد!!! به اين ترتيب شما شاهديد در تمام طول اين دوران دستگاهي به نام وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي و سازمان ميراث فرهنگي هميشه در يك كش و قوس شديد با سازمان هاي گوناگون دولتي از جمله شهرداري ها، اوقاف و شماري از نهادهاي قدرتمند همچنين باندهاي گسترده قاچاق بوده است. تا جايي كه امروز ذهنيت جامعه بر آن است كه مافيايي كه طي ساليان دراز در زمينه اشياي باستاني و تاريخي و قاچاق آن فعال است به هيچ وجه از نظر ابعاد و حجم عمليات ويرانگرانه قابل مقايسه با آن چيزي كه در قبل از انقلاب وجود داشت نيست و ابعاد اين فاجعه تا به جايي جلو مي رود كه امروز سخن از اين است كه در بازارهاي عتيقه منطقه اروپا و امريكا بيش از صدها هزار اشياء مربوط به جيرفت وجود دارد و اين نيست جز آن كه اين باند قاچاق از توانمندي هاي سازمان يافته اي برخوردار است كه مي تواند اين چنين با گستردگي دست به عمل بزند و نه تنها در شب كه در طول روز و در ملأ عام و در حضور مقامات انتظامي و نگهبانان و غيره بتواند مجموعه هاي بسيار استثنايي و بي نظيري را به نابودي بكشاند.
- با  اين وضعيت چه چشم اندازي را براي ميراث فرهنگي ايران متصوريد و فكر مي كنيد اين ميراث عظيم و كهن كه از نياكان مان به امانت به ما وانهاده شده است چه آينده اي خواهد داشت؟
مسئله آينده ميراث فرهنگي در ايران بر مي گردد به باور مسئولان كشور البته دولت و رييس جمهوري به اعتبار ويژگي هاي فرهنگي تا به حال علاقه مندي هايي را ابراز كرده اند. اما مقايسه اعتباراتي كه طي همين ۶ سال براي فعاليت هاي ميراث فرهنگي شان در نظر گرفته شده ناچيز است و به روشني نشان از وضعيت ميراث فرهنگي در  ايران دارد. در واقع وقتي بودجه سازمان ميراث را بررسي مي كنيم مي بينيم كه سازمان ميراث از عهده كلان ترين وظايف خود در قبال عموم مردم نمي تواند برآيد. به همين خاطر ما همچنان شاهديم كه در شهرهاي مختلف در ابعاد گوناگون براي سازمان ميراث فرهنگي ايجاد مشكل مي كنند. به اين ترتيب ميراث فرهنگي چه از بعد اعتبار و چه از بعد قدرت قانوني و مانور دادن در برابر ديگر سازمان ها و باندهاي مافيايي و گروه هاي متجاوز در شرايط بسيار نامناسبي به سر مي برد. يك نمونه ساده همين اتفاقي است كه در حال حاضر در جهان نماي اصفهان در حال رخ دادن است و سازمان ميراث نمي تواند جلوي اين روند را بگيرد تا ميدان نقش جهان از ليست يونسكو خارج نشود. آيا در چنين شرايطي انتظار مي رود كه اين سازمان از موضع اقتدار از منافع ايران در جاي جاي اين سرزمين پاسداري كند؟  زماني كه ما در كلانشهر اصفهان قادر نباشيم ضوابط ميراث فرهنگي را اجرا كنيم چگونه مي توان انتظار داشت كه سازمان ميراث فرهنگي با شرايط موجود بتواند از عهده وظيفه و بار سنگين مسئوليت اش چنان كه شايد و بايد برآيد؟ به همين خاطر بايد گفت امروز كه مسئله مربوط به سازمان ميراث فرهنگي در مجلس مطرح خواهد شد، اگر نتوان در اين قانون اصولي را چه در مورد تامين كامل نيازهاي مالي اين سازمان و چه از نظر اقتدار لازم ملحوظ كرد، بعيد به نظر مي رسد كه سازمان ميراث فرهنگي بيش از آنچه كه تاكنون انجام داده بتواند كاري انجام دهد.

نگاه امروز
ميراث گريزي
007495.jpg
ناصر كرمي
رسانه هاي ايران در چند سال اخير دلمشغولي هاي بسياري را درباره تخريب ميراث فرهنگي يا طبيعي بازتابيده اند. اما به ندرت ديده ايم كه «ميراث گريزي» نيز همپاي تخريب ميراث مورد تأمل قرار گيرد. براي تبيين تفاوت اين دو مفهوم ناچار به واشكافتن چند انگاره هستيم.
ميراث ملي در مفهوم عام به سه گروه ميراث فرهنگي، ميراث طبيعي و ميراث معنوي تقسيم مي شود. ميراث معنوي وميراث فرهنگي را مي توان در يك گروه نيز قرار داد و مراد از آن هر آن چيزي است كه مي تواند دستاوردهاي تلاش و تكاپوي همه نسل هاي پيشين يك ملت و به تبع آن نمايه مدنيت و خرد آنان باشد. اغلب ابنيه و آثار تاريخي يعني همه آنچه كه نماد واقعي بيروني دارد در شمار ميراث فرهنگي و مواردي همچون فولكلور، زبان و گويش هاي محلي، آداب و رسوم بومي و... در شمار ميراث معنوي قرار مي گيرد.
ميراث طبيعي نيز مشتمل است بر چشم اندازها و آثار طبيعي ،اعم از جنگل ها، حيات جانوري، عوارض خاص جغرافيايي و گاه حتي مواردي همچون منابع معدني.
در هر سه گروه ميراث فوق الذكر طي همه صد سال اخير ما شاهد روند مداومي از تخريب و ويراني بوده ايم. خبرهاي روزافزون اين روند، امروزه به بخش ثابتي از اخبار روزانه مطبوعات تبديل شده است. (در اين ميان واكنش متفاوت دو سازمان مسئول، ميراث فرهنگي و محيط زيست جالب توجه است. سازمان ميراث فرهنگي نه تنها در برابر انتشار اخبار تخريب آثار تاريخي مقاومت نمي كند، بلكه در اين باره خود اطلاعات تازه اي نيز در اختيار خبرنگاران و روزنامه نگاران علاقه مند قرار مي دهد، اما سازمان حفاظت محيط زيست اغلب مجدانه منكر اين روند بوده و بعضا خبرنگاراني را كه در اين حوزه فعاليت مي كنند، مورد عتاب و خطاب قرار مي دهد.)
جانمايه عمده اخبار و تحليل هاي رسانه ها درباره تخريب ميراث ملي در ايران را مي توان در گزاره هايي همچون بي توجهي و ناتواني سازمان هاي مسئول، درازدستي هاي سودجويان و به تقريب، مبسوط اليد بودن آنها بازجست. اين گزاره ها كمابيش به سادگي قابل اثباتند. همچنان كه گفته شد، نهاد متولي نيز منكر آنها نيست و خود شايد بيش از ديگران به اين جهت به لابه و شيون پرداخته است. با اين همه نكته اي كه اغلب در محاق فراموشي مانده ميراث گريزي پنهان دو نسل اخير از ساكنان ايران زمين است منظور از ميراث گريزي آن بخش از قهقراي ميراث ملي است كه نه از سر ناتواني پرداخت هزينه هاي حفاظت و يا در سوداي كسب هر منفعتي، بلكه صرفا از سر بي اعتنايي رخ داده است. اين قهقرا به طور عمده در حوزه ميراث معنوي رخ داده است كه اغلب نه واقعا كسي در پي نابودي آن بوده و نه ميراث داري آن چندان هزينه اي داشته است.
البته نابودي تدريجي معماري بومي در شهرهايي همچون يزد و كرمان را نيز مي بايست از نوع ميراث گريزي دانست، وگرنه با كدام منطق مادي مي توان في المثل اين نكته را توجيه كرد كه شهرداري يزد بزرگراه را درست از قلب محله مركزي شهر عبور مي دهد، نه اندكي اين سوتر و آن سوتر، و بي دريغ عامل تخريب ده هزار واحد مسكوني مي شود كه هركدام از آنها به عنوان نمايه اي از معماري كويري ايران مي توانست در فهرست ميراث ملي جاي داشته باشد. در اين باره مثال ها بسيارند. آيا بوده است كسي كه بكوشد شماري از جوانان ما را به پوشاك، تغذيه، موسيقي و بازي هاي ملي ايران علاقه مند سازد؟
در يكجانشيني اجباري كوچ نشينان، چه كسي حجم تخريب ميراث معنوي كوچ را بازجسته است؟ آيا بوده است سازماني كه وابكاود نابودي ۱۵۰ گويش محلي در كمتر از سه دهه، برگ و بار زبان فارسي را در آينده اي نه چندان دور تا چه حد كم رنگ و بو خواهد كرد؟
سال ها پيش يك كارشناس مشهور صنعت جهانگردي گفته بود براي سفر فقط صد سال وقت داريم، زيرا تا يك سده ديگر، همه نقاط بومي جهان هويت ملي خود را از دست داده و ديگر جاي تازه اي براي ديدن وجود نخواهد داشت.
ظاهرا اين اتفاق براي كشور ما خيلي زودتر رخ خواهد داد.

نگاهي به يك پژوهش
علم آموزان خرابكار
زير ذره بين
رابطه معناداري بين جنس و معدل با خرابكاري وجود دارد. بدين صورت كه پسرها بيشتر از دخترها و كساني كه معدلشان پايين است، بيشتر از كساني كه داراي معدل بالايي هستند، به رفتارهاي خرابكارانه دست مي زنند. همچنين با افزايش تعداد سالهاي مردودي، اين رفتارها شديدتر مي شود.
اشاره؛
007565.jpg

«عوامل اجتماعي- اقتصادي مؤثر بر خرابكاري اموال عمومي (ونداليسم) به وسيله دانش آموزان شهر تهران»، در يك پژوهش ميداني، مورد بررسي قرار گرفته است. در اين پژوهش، علل خرابكاري اموال مدرسه و جامعه توسط دانش آموزان، با شيوه هاي علمي و دقيق مورد تحليل واقع شده و راهكارهايي پيشنهاد شده است.
در آستانه فرا رسيدن سال تحصيلي جديد و برنامه ريزي هاي علمي آموزشي مدارس براي پذيرش دانش آموزان در كلاس هاي درس، لازم ديديم خلاصه اي از اين پژوهش را براي آگاهي مخاطبان روزنامه همشهري، بويژه علاقه مندان مباحث تعليم و تربيت و نيز فرهنگ عمومي در صفحه فرهنگ منتشر كنيم. با هم مي خوانيم.
تخريب اموال عمومي به عنوان يك عارضه جبران ناپذير بر منابع و امكانات جوامع امروزي، هر ساله خسارت فراواني را به سرمايه هاي ملي و عمومي وارد مي سازد. به نظر مي رسد قسمت عمده اي از اين آسيب ها به وسيله دانش آموزان صورت مي گيرد. طوري كه گاه از محيط آموزشي فراتر رفته و به غير از تخريب اموالي چون در، ديوار، ميز و صندلي مدرسه، دست به تخريب اموال بيرون از محيط آموزشي مثل فضاي سبز، صندلي اتوبوس ها و سينماها، آثار تاريخي و ... مي زنند. اين معضل، علاوه بر هزينه هاي كلاني كه صرف جبران آن مي شود،  موجب ناراحتي روحي و رواني مردم و مسئولين شده و بدين طريق، تهديدي بر انسجام اجتماعي است.
با توجه به اين موارد و با تأكيد بر نظريه هاي كنترل اجتماعي، خرده فرهنگ بزهكاري و كنترل قدرت در حوزه جامعه شناسي انحرافات،  در پژوهشي به تبيين و ريشه يابي اين معضل پرداخته شده است. در اين تحقيق، بعد از مرور اين تئوريها به استنتاج مدل نظري و فرضيات پرداخته شده و سئوالات پرسشنامه براساس آن طرح شده است .به خاطر بالا رفتن ميزان اعتبار پاسخ ها، به طرح دو گونه سئوال در زمينه متغير وابسته نيز پرداخته شده:
الف) گويه هايي كه به طور مستقيم رفتار خرابكارانه را مي سنجد.
ب) گويه هايي كه با استفاده از تست هاي فرافكن گرايش به خرابكاري را مي سنجد.
در زمينه روش تحقيق، با اتخاذ روش پيمايش و طيف ليكرت به طرح ۷۴ گويه (سئوال) پرداخته شده است. بعد از مشخص كردن جامعه آماري كه دانش آموزان مدارس راهنمايي و اول متوسطه دولتي عادي مناطق نوزده گانه شهر تهران بودند، ۶۰۰ نفر از آنها با روش نمونه گيري طبقه اي متناسب از مناطق يك،  شش، نه، سيزده و شانزده به عنوان حجم نمونه انتخاب شده و اطلاعات جمع آوري شده با روشهاي آماري خي دو، آزمون T ، تحليل واريانس (ANOVA)، ضريب همبستگي پيرسون و رگرسيون چند متغيره تجزيه و تحليل شده است كه مهمترين نتايج بدست آمده عبارتند از: 
۱- ميزان خي دو، نشان مي دهد كه رابطه معناداري بين جنس و معدل با خرابكاري وجود دارد. بدين صورت كه پسرها بيشتر از دخترها و كساني كه معدلشان پايين است، بيشتر از كساني كه داراي معدل بالايي هستند، به رفتارهاي خرابكارانه دست مي زنند. همچنين با افزايش تعداد سالهاي مردودي، اين رفتارها شديدتر مي شود.
۲- ميزان خي دو، حاكي از اين است كه از بين شاخص هاي متغير جمعيت شناختي؛ جنس، معدل و بعد خانوار رابطه معناداري با خرابكاري دارند. بدين صورت دانش آموزاني كه در خانواده هاي كم جمعيت (يك فرزند) و پرجمعيت (بيشتر از چهار فرزند) زندگي مي كنند، بيشتر از سايرين مرتكب رفتارهاي خرابكارانه مي شوند. ولي شاخص هاي محل سكونت،  محل تولد، دوره تحصيلي و سن با متغير خرابكاري، رابطه معناداري ندارند.
۳- نتايج آزمون فرضيه دوم نشان داد كه از بين شاخص هاي متغير پايگاه اجتماعي- اقتصادي؛ تحصيلات والدين، ساختار خانواده(سامان و نابسامان) و درآمد والدين،  رابطه معناداري با خرابكاري نداشته اند. با وجود اين، با نوع مسكن رابطه معناداري داشته است. اكنون سئوالي كه در اينجا مطرح است، اين كه اگر پايگاه اجتماعي- اقتصادي به طور مستقيم تأثير معناداري در ارتكاب رفتارهاي خرابكارانه ندارد، چه متغيرهايي مي تواند مداخله گر باشد؟
۴- در پاسخ به سئوال مذكور پژوهش به آزمون فرضيات سه و چهار و پنج پرداخته است و آزمون فرضيه سوم نشان داده است كه شاخص هاي متغير پايگاه اجتماعي- اقتصادي با ناكامي دانش آموزان رابطه معناداري دارد. بدين گونه كه نابساماني خانواده (فوت، طلاق و درگيري والدين)، تحصيلات پايين والدين، مردودي دانش آموزان، درآمد پايين والدين و پايين بودن قيمت منزل، تأثير معناداري بر ناكامي دانش آموزان دارد. آزمون فرضيه چهارم، رابطه معني دار ناكامي را با عضويت در گروه هاي بزهكار تأييد كرده و بالاخره آزمون فرضيه پنجم نشان داده كه عضويت در گروه هاي بزهكار، تأثير معناداري بر ارتكاب رفتارهاي خرابكارانه دارد. همچنين ضريب همبستگي پيرسون در مدرسه و خانواده و تعلق به آنها، مردودي و نيز عدم كنترل فرزندان از سوي خانواده، رابطه معناداري با عضويت در گروه هاي بزهكار دارد.
007585.jpg

۵- از بين متغيرهاي پيش بيني شده در تئوري كنترل اجتماعي؛ چون ميزان تعلق به مدرسه، خانواده و باورهاي جمعي رابط معناداري را با خرابكاري نشان مي دهد. آزمون فرضيه ششم پژوهش نشان داده كه اولا ميزان مشاركت در محيط خانواده، رابطه عاطفي با والدين و مشورت با آنها در خانواده هاي دانش آموزان خرابكار، كم است. ثانياً در محيط آموزشي، مشاركتي در فعاليت هاي غيردرسي ندارند، علاقه شديدي به تعطيلي مدرسه دارند، به اجبار والدين به مدرسه مي آيند، تحصيل را نوعي اتلاف وقت مي دانند و اميدوار به پيشرفت از طريق تحصيل نيستند و بالاخره اين كه از روحيه جمعي برخوردار نيستند، به منافع فردي مي انديشند، به بيت المال توجهي ندارند و انتظارات مردم برايشان مهم نيست. همه اين موارد ياد شده كه از شاخص هاي تعلق به خانواده و مدرسه و باورهاي جمعي است، تفاوت معني داري را با دانش آموزان عادي نشان مي دهد.
۶- آزمون فرضيه هفتم پژوهش نشان داده است كه مشاركت فرزندان در محيط مدرسه، به طور معنادار موجب كاهش رفتارهاي خرابكارانه آنها مي شود.
۷- رابطه معنادار رفتارها و گرايش هاي ضداجتماعي با رفتارهاي خرابكارانه ، از ديگر نتايج اين تحقيق است. منظور از اين رفتارها و گرايش ها، مخالفت با قوانين و آداب و رسوم، مزاحمت به ديگران، گرايش به دعواهاي خياباني، سوء استفاده از بيت المال و گرايش به دوستي با جنس مخالف است. همچنين ضرايب همبستگي نشان مي دهد كه جامعه پذيري ناقص، رابطه معناداري با رفتار و گرايش هاي ضد اجتماعي دارد.
۸- تئوري كنترل قدرت هاگان، پيش بيني مي كرده خانواده پدر سالار، موجب كنترل بيشتر والدين مي شود و اين كنترل، ريسك فرزندان را كاهش مي دهد و كاهش ريسك مساوي است با عدم گرايش به انحرافات اجتماعي، در اين پژوهش و در زمينه دانش آموزان دختر جواب نداد و نشان داد كه آنها اساساً چندان اهل ريسك نيستند. اما قسمت عمده اي از اين تئوري در مورد دانش آموزان پسر صادق است. بدين صورت كه كنترل كم  والدين، موجب ريسك بالا به وسيله آنها و ريسك بالا موجب خرابكاري اموال عمومي است. منتهي آنچه كه موجب كنترل زياد والدين مي شود، ميزان پدرسالاري نيست (در سطح ۹۵ درصد معني دار نيست)، بنابراين، ريسك بالا يكي از عمده ترين عوامل مؤثر بر خرابكاري است كه خود با متغيرهايي چون عدم تعلق به محيط خانواده و مدرسه، ناكامي، طرد باورهاي جمعي،عضويت در گروه هاي بزهكار و نيز وضعيت تحصيلي پايين، رابطه معناداري دارد.
۹- و بالاخره تست فرضيه آخر با روش آماري رگرسيون چند متغيره نشان داد كه از بين عوامل اجتماعي- اقتصادي گوناگون مورد بررسي، به ترتيب، رفتارها و ناباورهاي ضداجتماعي، ميزان تعلق به خانواده، ميزان تعلق به مدرسه، قيمت مسكن، تعداد سالهاي مردودي و تعلق به باورها و قواعد جمعي بيشترين تأثير در ارتكاب رفتارهاي خرابكارانه دارد( درسطح معني داري بيش از ۹۹درصد.)
با توجه به نتايج مذكور و نتايج ديگر پژوهش ها مي توان پيشنهاد هاي زير را در كاهش رفتارهاي خرابكارانه مؤثر دانست:
۱- توجه بيشتر و يادگيري كامل در دروس پايه چون رياضي، علوم تجربي و زبان انگليسي در مقطع راهنمايي و برخي از آنها در مقطع ابتدايي. چرا كه ضعف پايه اي در اين دروس، موجب مردودي دانش آموزان در اواخر مقطع راهنمايي و اول متوسطه مي شود(متغيري كه از عوامل مؤثر خرابكاري اموال عمومي است.)
۲- كاهش ميزان سختگيري در برخي از دروس از طرف دبيران در دوره سوم راهنمايي و اول متوسطه.
۳- شناسايي دانش آموزان مغرور، زودرنج و پرخاشگر و معرفي آنها به مشاوران و دبيران جهت توجه مناسب به آنها.
۴- ايجاد تسهيلاتي براي دانش آموزان تازه وارد جهت آشنايي با محيط مدرسه جديد.
۵- توجه زياد به پايه هاي دوم راهنمايي و اول دبيرستان نسبت به ساير دوره هاي مورد بررسي در زمينه ارتكاب رفتارهاي خرابكارانه.
۶- عدم مقايسه دانش آموزان از جهت موقعيت اجتماعي خانواده و وضعيت اقتصادي و ... در محيط مدرسه. چرا كه اين امر، زمينه هاي ناكامي را در دانش آموزان سطح پايين فراهم مي آورد.
۷- توجه بيشتر به دانش آموزان مردودي در زمينه وضعيت درسي و موقعيت اجتماعي در مدرسه. گاه اين دانش آموزان در محيط مدرسه انگشت نما مي شوند و بدين طريق برچسب منحرف مي خورند كه اين قضيه براساس تئوري برچسب، زمينه انحراف ثانويه را در آنها بوجود مي آورد.
۸- توجه جدي به دانش آموزاني كه ارتباط هاي اوليه خود را با گروههاي بزهكار آغاز كرده اند.
۹- توزيع پرسشنامه  و تست هاي استاندارد براي شناسايي دانش آموزاني كه تعلق آنها به محيط خانواده و مدرسه كم است و شخصيت ضد اجتماع در آنها شكل گرفته است.
۱۰- برقراري ارتباط حضوري و كتبي با اولياي دانش آموزاني كه تعلق آنها به محيط خانواده كم است و به مقابله با باورها و رفتارهاي جمعي مي پردازند.
۱۱- ايجاد كانال هايي كه موجب شود دانش آموزان به باورها و قواعد جمعي و نيز ارزش هاي ملي و مذهبي احترام گذاشته و آنها را رعايت كنند كه از مهمترين اين كانالها عبارت است از: 
الف) برگزاري اردوها و مسافرتهاي دانش آموزي به مكانهاي تاريخي و مذهبي.
ب) اجراي تئاتر هاي دانش آموزي و پخش فيلم هاي مختلف كه در آن بيت المال مهم جلوه داده شود.
۱۲- اميدوار كردن دانش آموزان به زندگي با عدم انتقاد صرف از وضعيت اقتصادي و اجتماعي.
۱۳- تذكر به والدين دانش آموزاني كه غيبت مكرر دارند، سيگار مي كشند و با دوستان ناباب رفت و آمد دارند جهت برخورد مناسب با آنها.
۱۴- گنجاندن درس هايي در كتب درسي دانش آموزان كه در آن، حفاظت از اموال عمومي همچون اموال شخصي تبديل به يك باور مي شود.
۱۵- ارتباط وسيع وزارت آموزش و پرورش با رسانه هاي جمعي چون راديو، تلويزيون و نشريات در زمينه اشاعه فرهنگ حفظ اموال عمومي.

طنزهاي آموزشي- ۱۵
ديروز ،امروز و فرداي من معلم
۳۰ سال پيش: وقتي دانش آموز خوبي بودم، اگر كسي از من سئوال مي كرد مي خواهي چه كاره شوي، به كمتر از وزير و دكتر رضايت نمي دادم.
۲۵ سال پيش: وقتي ديگر دانش آموز خوبي نبودم، اگر كسي از من سئوال مي كرد، مي خواهي چه كاره شوي مي گفتم: بالاخره فكري برايش مي كنم. اگر شانس بياورم، شايد بتوانم تربيت معلم قبول شوم.
۲۰ سال پيش: وقتي معلم شدم، با خود گفتم: خيلي خوب شد، حالا به همه نشان مي دهم معلمي يعني چه؟ بالاخره شور و حال جواني، خيلي فكرها به كله آدم مي اندازد.
۱۵ سال پيش: وقتي چند سالي گذشت و اندك تجربه اي كسب كردم، به اين نتيجه رسيدم كه مسيري طولاني در پيش دارم. فهميدم كه معلم شدن كار آساني نيست.
۱۰ سال پيش: وقتي بعضي از همكاران بازنشسته مي شدند، به ما جوانها توصيه مي كردند كه فكري براي شغل دوم بكنيم. حرف آنها اين بود كه از معلمي نان و آب در نمي آيد؟ من كه نمي فهميدم چه مي گويند و تازه ايراد هم مي گرفتم كه عجب آدمهاي ناشكري!
۵ سال پيش: وقتي ديدم تناسب بين حقوق من و خرج زندگي به هم خورده و وضعم روز به روز دارد بدتر مي شود، تا حدودي متوجه حرف هاي همان همكاران قديمي شدم. اگرچه فكر مي كردم شايد وضع كمي بهتر شود و كسي كاري بكند، ولي عملاً اوضاع جور ديگري پيش مي رفت.
يك سال پيش: حوصله ام به شدت سر رفته است. در دخل و خرج يك برج مانده ام تا چه برسد فكر آينده و چيزهاي ديگر. همه از من مي خواهند انگيزه داشته باشم، اما نمي گويند انگيزه را از كجا مي توان خريد؟! وضع اخلاق و رفتار دانش آموزان را هم مي دانيد؟
همين امسال: وقتي زياد نق زدم، بعضي ها مرا تأييد مي كردند و بعضي ها مرا به سياه نمايي متهم مي كردند. نمي دانم چه بگويم؟ آخر اوضاع بد جوري دارد خراب مي شود. از همه چيز مي ترسم. راستي كلاس كه مي رويد لبخند يادتان نرود!
يك سال بعد: وقتي خواهد رسيد كه اگر فرصتي براي نگاه به گذشته پيدا كنم، با خود خواهم گفت: عجب اشتباهي! آخر مرد حسابي كار نبود كه رفتي سراغ معلمي! آخر اگر تو نبودي، چرخ فرهنگ نمي چرخيد!
۵ سال بعد: كي اين سالهاي آخر هم تمام مي  شود تا زودتر به افتخار بازنشستگي نائل آيم؟! اين جوري نمي شود، بايد يك فكر اقتصادي بكنم و بعد با خود مي گويم: آخر الان چه وقت فكر اقتصادي است؟ مثل اين كه سن و سالت را فراموش كرده اي؟
۱۰سال بعد: زنم سركوفت  مي زند كه زن هاي ديگر هم شوهر دارند، من هم شوهر دارم! مرد مگر كار ديگري نبود.مگر نمي فهمي خرج زندگي سرسام آور است. مگر نمي بيني بچه مان - حداقل اين عقل را داشتم كه به همان يك بچه اكتفا كنم- خرج دارد.
۱۵ سال بعد: ديگر بازنشسته شده ام. فكر اينجا را نكرده بودم. باورم نمي شد آخر و عاقبت معلمي به فلاكت برسد. علاوه بر حقوق بازنشستگي ام در يك شركت هم با حقوقي ناچيز كار مي كنم. دارم كلكسيون بيماريها مي شوم.
۲۰ سال بعد: وقتي با دوستان قديمي دور هم مي نشينيم و ياد گذشته ها مي كنيم هر كدام، دوستان و همكلاسي هايي را مثال مي زنيم كه يا درس نخواندند و دنبال كاري رفتند و يا بعد از ديپلم، به جاي ادامه تحصيل، در بانكي، وزارتي و شركتي استخدام شدند و الان نانشان توي روغن است.
۲۵ سال بعد: نمي دانم آن روزها را خواهم ديد. البته خيلي هم دلم نمي خواهد ببينم. پيري آدم بايد با عزت سپري شود. من كه از الان غم آينده كه نه؛ غم فردا را دارم. فصلي كه نكوست از بهارش پيداست. الانم كه اين جوري است ۲۵ سال بعد ديگر چه خواهد شد؟!
۳۰ سال بعد: چند سالي است كه مرده ام! هر كسي از من ياد مي كند مي گويد: بدبخت بيچاره، معلم بود، خيلي دلم به حالش مي سوخت. دانش آموزان سابقم كه الان هر كدام براي خود كسي شده اند، وقتي خبر مردنم را به يكديگر اطلاع  مي دهند مي گويند: آن معلم فقيره را يادتان مي آيد، بيچاره مرد، از بس جان نداشت!
ابرام خيرنديده

همگام با انديشه ورزان جهان -۱۸
آلتوسر، لوئي
Althusser, Louis
007575.jpg
دكتر محرم آقازاده
الجزايري- فرانسوي. تولد ۱۹۱۸، بريمندريس، الجزاير. وفات: ۱۹۹۰، يولينز، فرانسه. ماركسيست؛ فيلسوف سياسي؛ شناخت شناس؛ متافيزيك دان؛ فيلسوف علوم. تحصيل در هنرستان عالي پاريس. تحت تأثير، ماركس، لنين، گرامشي؛ لوي- استروس، گاستون باشلارد و مائوتسه تونگ. مناصب: استاد فلسفه هنرستان عالي.
آلتوسر، چهره برجسته جنبش ماركسيسم ساختاري است كه سعي در تفسير دوباره آراء ماركس بر اساس كار ساختارگراهايي چون لويي- استروس داشتند. پيشرفت فلسفي آلتوسر، عضو حزب كمونيست فرانسه به مقدار زيادي به سرنوشت و مقدرات آن سازمان به ويژه به منازعات شديد سياسي درون حزب، متعاقب تقبيح استالين در كنگره سال ۱۹۵۶ حزب كمونيست شوروي و نيز به شكاف روزافزون بين كمونيسم شوروي و چين پيوند خورده بود.
سهم عمده آلتوسر در تئوري ماركسيست، نظير تئوري خوانش ادله اي، اصول شكافت شناخت شناسي، تز جبرگرايي اغراق آميز و تأكيد بر تفكيك كامل علم و ايدئولوژي ناشي از مداخله او در منازعات مزبور و علاقه بعدي او به آثار مائوتسه تونگ است. آلتوسر، اولين تأثيرات روشنگرانه را از فيلسوف علم، گاستون باشلارد گرفت. به طوري كه مباني اصول شكافت شناخت شناسي را ا ز آثار او منتج كرد. آلتوسر همچنين به مطالعه آثار لنين و گرامشي شديداً گرايش يافت، كساني كه دكترين هژموني و تئوري هاي مربوط به روابط دوجانبه و متقابل بين مبناي اقتصادي جامعه و روساخت فرهنگي آن تأثير بسزايي بر تفكر پخته آلتوسر گذاشت. هدف كلي پروژه آلتوسر، استقرار ماركسيسم به مثابه يك «ضد اومانيسم تئوريكي» بود؛ تئوري اجتماعي اي كه دغدغه آن بيشتر روند تاريخي است تا اعمال فرد فرد انسان ها: كه به «فرآيند تاريخي بدون سوژه» معروف است. نكته بديهي مورد اشاره در اينجا، ساختارگرايي است با التزام آن به ژرف ساخت هاي مستقل تفكر و كم رنگ كردن نقش فاعليت انسان در درون تاريخ. دغدغه آلتوسر، در مداخلات تئوريكي اش، تأكيد بر ادعاهاي مربوط به آثار جامع ماركس مثل كتاب سرمايه در برابر نوشته هاي دوران جواني وبه اصطلاح دوران «اومانيست» اوايل دهه ۱۹۴۰ نظير نوشته هاي اقتصادي و فلسفي سال ۱۸۴۴ است. آلتوسر براي مقابله با محبوبيت آثار وسيع هگلي در ميان ماركسيست هاي اومانيست فرانسه، وجود تغيير فاحش در تفكر ماركس در اواسط دهه ۱۸۴۰ را ثابت كرد، گسست يا «شكافت شناخت شناسانه» از ايدئولوژي آلماني و تزهايي درباره فورباخ به بعد كه عصر ظهور او به عنوان نظريه پرداز «علمي» را نشان داد. تفكر قبل از ۱۸۴۵ ماركس توسط ايده هاي ايدئولوژيكي آن زمان سركوب شد؛ پس از سال ۱۸۴۵ وي از ايدئولوژي علمي خود انتقاد و به ايرادات و تناقضات دروني آن اشاره مي كند. كليد شناخت اين گسست در «تئوري خوانش ادله اي آلتوسر» واقع است كه در آن هدف، جدا كردن تفكر اساسي يا به قول خودش «مشكوك» است كه ناظر توليد متن بوده و قالب بحث آن را مي ريزد. ماهيت مشكوك كه بسياري از مفسران آن را هم خانواده ايده «پارادايم» كوهن در نظر آورده اند، محدود كردن تفكر يا پرسشگري است و خوانش ادله اي دقيقاً شناسايي اين محدوديت ها مي باشد.
آلتوسر، ماركسيسم را از طريق تئوري ماترياليسم ديالكتيكي اش علم مي داند و علوم هم فراسوي دسترس ايدئولوژي قرار مي گيرند. در واقع از نظر آلتوسر، تئوري حوزه مستقل گفتمان يا «عمل» و ماركسيسم، علمي خود اعتباربخش است. در تئوري اجتماعي آلتوسر، روساخت يك فرهنگ دربردارنده مجموعه اي از چنين اعمال گوناگون سياسي، ايدئولوژيكي يا تئوريكي است كه ارتباط ديالكتيكي با مبناي اقتصادي دارند. آلتوسر با اتخاذ رويه گرامشي، روابط را به مثابه يك تقابل دوجانبه در نظر مي گيرد كه در آن مبنا و روساخت بر هم تأثير متقابل مي گذارند، در حالي كه در تفكر سنتي ترماركسيستي مبنا غالب است. آلتوسر «استقلال نسبي» روساخت را نشان مي دهد كه تنها در «مثال آخر» (تز وكاملاً مبهم) تحت استيلاي مبنا قرار مي گيرد. از اين رو، رويدادهاي روساخت نيز به مانند مبنا قادرند يك وضعيت انقلابي بوجود آورند چون اولي به خوبي مي تواند يك ارتباط ضعيف يا «بيش از حد جبرآميز» را درتشكيلات اجتماعي مفروض برقرار سازد: اين همان تز «جبرگرايي اغراق آميز» آلتوسر است. چنين ارتباطي بين مبنا و روساخت به شكل فعالي مانع عمل انساني معنادار مي شود و فرآيند تاريخي بدون سوژه اساساً مسئله «عوامل سركوبگر دولتي» (ابزارهاي قدرتي دولت نظير پليس و ارتش) و«عوامل ايدئولوژيكي دولت» (نهادهاي مسلط نظير كليسا يا دانشگاه ها) است كه از طريق افراد عمل مي كند. اين افراد صرفاً نقشي را كه ايدئولوژي براي آنها تعيين كرده، بازي مي كنند، ايدئولوژي كه براي عامليت انسان قلمرو كوچكي در نظر مي گيرد.ماركسيسم ساختاري آلتوسر و به عبارتي پرطنين ترين صداي ماركسيسم غربي در دهه هاي ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰، در زمان خود بسيار عموميت يافت و تأثير شگرفي بر دامنه اصول فكري نظير اقتصاد سياسي، جامعه شناسي، مردم شناسي، زيبايي شناسي و تئوري ادبي برجاي گذاشت. شهرت آلتوسر از دهه ۱۹۷۰ به اين سو به شكل قابل توجهي رو به افول گذاشت كه بخشي از آن به سبب ظهور انتقاد پساساختارگراي متافيزيك كه نگاهدارنده متدلوژي ساختارگرا و نيز چالش پسامدرنيست با تئوري هاي «فراروايت» نظير ماركسيسم بود؛ و ديگر اين كه ماركسيسم ساختاري خواستار حمايت چپ نبود كه در آن ايده هايي نظير شكافت شناخت شناسي به نظر غيرتاريخي و بسيار شماتيك مي آمدند. يكي از انتقادهاي متداول بر  آثار آلتوسر فقدان ابعاد انساني در آن است و تئوري ايدئولوژي او در حال حاضر خصوصيتي بيش از حد جبرگرا دارد. مثلاً اي.پ. تامپسون به ويژه انكار نقش عامليت انسان در تاريخ او را موجد خسارات فراوان مي داند. وي همچنين يكي از مفسراني است كه آلتوسر را متهم به داشتن گرايشات استالينيستي مي كند، گرچه افرادي نظير استيون.ب.اسميت سعي داشته اند وي را از اين اتهام بسيار تكان دهنده مبرا و از او دفاع كنند. بيشتر پيروان پروپا قرص آلتوسر، شاگردان پيشين او چون اتينه باليبار و پي ير ماشري بود

سايه روشن فرهنگ
مدركي دال بر جابه جايي اشياء موزه وجود ندارد!
007570.jpg

كميته تحقيق سازمان ميراث فرهنگي، اتهام جابه جايي اشياء موزه جيرفت را رد كرد. اين كميته كه پس از دستگيري نماينده سازمان ميراث فرهنگي در جيرفت به اتهام قاچاق اشياء  تاريخي، به اين شهر اعزام شده بود، صحت و سقم ادعاي دادگاه انقلاب كرمان را در خصوص تعويض اشياء بدلي با اشياء اصلي موزه توسط نماينده سازمان ميراث فرهنگي بررسي و اعلام كرد: هيچ مدركي دال بر جابه جايي اشياء موزه به دست نيامده است.
رحمت ا... رئوف مسئول حفاظت فيزيكي سازمان ميراث فرهنگي در اين باره گفت: تمامي اموال موزه در صحت و سلامت كامل هستند و ما اتهام جابه جايي را قوياً رد مي كنيم. وي افزود: متأسفانه بر اثر حوادث اخير منطقه، مردم اعتماد خود را نسبت به ميراث فرهنگي از دست داده اند و روند حفاري هاي غيرمجاز و تخريب ها هر روز بيشتر مي شود.
در اين خصوص، معاون سياسي امنيتي استانداري كرمان، با اشاره به اين نكته كه هنوز نمي شود در مورد پرونده مربوط به ح.ع نماينده سازمان ميراث فرهنگي در جيرفت اظهار نظري كرد، گفت: طبيعي است كه اين دستگيري در هر حال تبعات منفي خواهد داشت كه در صورت تبرئه فرد مذكور، مسلماً از بازتاب هاي منفي آن كاسته خواهد شد.
وي، همچنين در پاسخ به سؤالي در مورد عدم برخورد مسئولين استان با دلالان و قاچاقچيان غيرمجاز گفت: اگر در جايي اسم كسي به عنوان دلال قيد شده و اقدامي صورت نگرفته، به دليل كافي نبودن مدارك جهت تشكيل پرونده بوده است.
خاطرنشان مي شود كه محمدعلي كريمي استاندار كرمان نيز در پاسخ به اين ادعا كه تاكنون نام ۳۰ دلال و قاچاقچي به مسئولين استان داده شده، ولي تاكنون برخوردي صورت نگرفته، گفته بود: تا به حال نام شخص خاصي به مسئولين داده نشده است. البته دستگاه هاي امنيتي يك سري برخوردهايي با افراد داشته اند و افرادي را هم دستگير كرده اند، ولي تنها راه حل اين مسئله آگاهي دادن به مردم و توجيه افكار عمومي و همچنين ايجاد ارتباط ميان مردم و آثار و تمدن هاي باستاني است.
كرمان- خبرنگار همشهري
والدين هم ياد بگيرند
007580.jpg

خبر: به گفته مدير كل دفتر برنامه ريزي و تأليف كتب درسي، كتاب «بخوانيم و بنويسيم» يك كتاب زبان آموزي است و دانش آموز در اين كتاب چگونگي خواندن، نوشتن، گوش كردن و سخن  گفتن را فرامي گيرد.
نظر: البته ايشان اين نكته را نگفته اند كه تدريس اين كتاب درسي، موجب شده كه برخي از معلمان، والدين و حتي آموزشگاههاي خصوصي هم به نوعي فعال شوند. به عبارت ديگر والدين باسواد كتابت قبلي، نمي توانند حريف بچه هاي دوره ابتدايي خود شوند و علاوه بر آن، برخي از معلمان سنتي و قديمي هم نمي توانند خود را با اين كتابها تطبيق دهند. از سويي ديگر، برخي از والدين تصور مي كنند شايد معلمان از نحوه تدريس چنين كتابهايي عاجز هستند و از اين رو بازار توليد كتابهاي كمك درسي و يا دوره هاي آموزشي در آموزشگاههاي خصوصي هم تا حدودي سكه شده است كه در جاي خود و با توجه به اين كه موضوع، مربوط به پايه اول ابتدايي است، خود نوبري است. انتظار مي رود متوليان تغيير متون كتب درسي، همچنان در كنار تحولات محتوايي، به بازآموزي اين نوع مطالب در ميان معلمان بپردازند. علاوه بر آن قبل از هر نوع اصلاحاتي در حوزه هاي آموزشي، بهتر است فضا و شرايط آموزشي جامعه را بسنجند و در زمينه اصلاحات انجام شده، اطلاعاتي را به مخاطبان آن ارائه نمايند.
تهديد به دريافت مطالبات
خبر: به گفته معاون اداري- مالي آموزش و پرورش دزفول، برخي از فرهنگيان كه در برگزاري انتخابات شوراها در سال گذشته همكاري فعال داشته اند، به دليل پرداخت نشدن مطالباتشان، اعلام كرده اند كه در برگزاري انتخابات مجلس كه اسفند ماه ۸۲ برگزار مي شود، با هيأت هاي اجرايي و نظارت همكاري نخواهند كرد.
نظر: طرح اين نكته از زبان يكي از مسئولان آموزشي، كمي موضوع را دشوار مي كند. چرا كه با گذشت سال ها از عدم پرداخت مطالبات فرهنگيان، آنان هنوز به كارهاي عادي خود مي پردازند و هيچ وقت هم صحبت هايي از اين دست را مطرح نمي كنند.
به عبارت ديگر، هم اكنون مسائلي از قبيل مطالبات قبلي فرهنگيان، موضوع صندوق ذخيره فرهنگيان، عدم وجود اعتبارات لازم براي جذب حق التدريسي ها و عدم تخصيص اعتبار براي خريد مدارس استيجاري، همچنان به صورت مطالبات انباشته شده در اين وزارت خانه وجود دارد، اما هيچ گاه فرهنگيان، تهديد به عدم همكاري نكرده اند.
همچنين هنوز برخلاف مصوبه مجلس شوراي اسلامي، فرهنگياني كه در مناطق محروم مشغول به تدريس هستند، به رغم گذشت بيش از ۵ ماه از سال، پاداش مناطق محروم به آنان پرداخت نشده است. ند، باليبار همكار آلتوسر در نگارش يكي از متون محوري ماركسيسم ساختاري يعني قرائت سرمايه، (نسخه اصلاح شده) بود و ماشري موفقيت شاياني را به لحاظ كاربرد ايده هاي آلتوسري در تئوري ادبي، يعني در تئوري توليد آثار ادبي(۱۹۹۶) نصيب خود كرد.

فرهنگ
ادبيات
اقتصاد
سفر و طبيعت
سياست
ورزش
هنر
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  سفر و طبيعت  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |