يكشنبه ۹ شهريور ۱۳۸۲- سا ل يازدهم - شماره ۳۱۵۳ - Aug. 31, 2003
انديشه
Front Page

يك كارنامه فرهنگي
به نظر مي رسد محوريت زندگي علمي- حرفه اي دكتر بدره اي بر ترجمه است، اما ترجمه در سطحي كه نه تنها براي خوانندگان آثارش نمونه هاي دلخواه  آثار خوشخوان، روان و دريافتني به همراه داشته است بلكه الگوهاي آموختني براي نسل نوپاي ترجمه را نيز ارائه داده است
011945.jpg
اشاره: نود و هفتمين نشست كتاب ماه ادبيات و فلسفه (چهارم شهريورماه جاري) به بررسي فعاليتها و كارنامه فرهنگي دكتر فريدون بدره اي پرداخت. دكتر بدره اي با كوله باري از تجربه پنجاه ساله خويش در حوزه نگارش و ترجمه نزديك به پنجاه اثر (ترجمه و تاليف) به گنجينه فرهنگ ايراني افزوده است . طيف آثار دكتر بدره اي مجموعه متنوعي از اسلام شناسي، ايرانشناسي، فلسفه، ادبيات و... را شامل مي شود.
گزارشي از اين نشست فراهم آمده كه از پي مي خوانيد:
در آغاز اين نشست دكتر فريدون بدره اي درباب تاثيرگذاري برخي از ترجمه هايش در جامعه ايراني اظهار داشت: در ميان آثاري كه ترجمه كردم، چند اثر به خاطر تاثيري كه در جامعه ايراني داشته، فوق العاده براي من ارزشمند است. هرگز گمان نمي كردم ترجمه ريخت شناسي قصه هاي پريان اثر پراپ تا اين حد تاثيرگذار باشد به نحوي كه از طريق آن به بررسي داستانهاي عاميانه و ديگر داستانها پرداخته شود. كتاب ديگري كه مورد توجه بود و سالها روي ترجمه آن فكر كردم، كتاب رشد ادبيات بود؛ چون اين اثر بر اساس ادبيات شفاهي دنيا نوشته شده است. مي دانيم كه ادبيات از ابتدا به صورت مكتوب نبوده و بعدها مكتوب شده است، حتي بسياري از كتابهاي ديني مانند اوستا و وداها قرنها در حافظه مردم مانده و پس از قرنها به صورت مكتوب  درآمده است. اما ادبيات شفاهي با پيداشدن خط و كتابت از ميان نرفته و در كنار ادبيات مكتوب ادامه يافته است. البته اين سخن بدان معنا نيست كه ادبيات شفاهي از حيث سطح از ادبيات كتبي نازل تر بوده است، چون دلايلي در دست است كه بسياري از شاهكارهاي ادبيات دنيا از روش آثار شفاهي مكتوب شده اند.
نويسندگان رشد ادبيات معتقد بودند كه اگر بتوان ادبيات شفاهي را از مناطقي در جهان كه اين ادبيات تحت تاثير ادبيات كتبي قرار نگرفته، جمع آوري كرد و از لحاظ تطبيقي آنها را باهم مقايسه كرد، شايد بتوان به نحوه پيدايش و رشد ادبيات پي برد.
وي با اشاره به اين مطلب كه يكي از مشكلات بحث درباره قصه و داستان در زبان فارسي، محدود بودن واژه هايي است كه براي بيان تنوع بيش از اندازه اين ژانر ادبي داريم، در باب آراي ويليام بسكام تصريح كرد: وقتي ويليام بسكام تصميم گرفت راجع به ادبيات فولكلوريك مقاله اي بنويسد، در ابتدا اصطلاحي با عنوان Folk narrative وضع كرد تا بتواند ديگر انواع داستانهاي عاميانه را تحت اين ضابطه بيرون آورد. او پس از وضع اين اصطلاح اذعان داشت كه تمام داستانهايي كه به صورت روايت شفاهي وجود دارد، قابل تقسيم به سه دسته اند: قصه هاي عاميانه، افسانه ها و اساطير.
دكتر بدره اي در تبيين تعريف قصه هاي عاميانه، افسانه ها و اساطير از ديدگاه ويليام بسكام اظهار داشتِ: قصه هاي عاميانه، داستانهاي منثوري هستند كه غيرواقعي و افسانه اي تلقي مي شوند. اين قصه ها معمولا نويسنده ندارند و بدون زمان اند. افسانه ها نيز قصه هايي هستند كه گويندگانش براي آن واقعيت عيني قائل اند. زمان وقوع آنها در گذشته اي قرار دارد كه چندان دور نيست، زماني كه دنيا با دنياي امروز تفاوت چنداني نداشته است. اسطوره ها هم داستانهايي هستند كه شرح و توصيف حقيقي چيزي هستند كه در زماني روي داده اند كه پيش از زمان ماست. پذيرش و قبول آنها از روي ايمان است و تعليم داده مي شوند تا باور شوند. اسطوره ها متضمن عقايد ديني هستند و معمولا مقدس تلقي مي شوند. اساطير شرح پيدايش جهان، انسان، مرگ، جانوران و... هستند.
مترجم كتاب ريخت شناسي قصه هاي پريان در توضيح چگونگي شكل گيري اين اثر گفت: هنگامي كه پراپ تصميم گرفت كار خود را درباره ساخت قصه ها آغاز كند، تعاريف موجود او را راضي نكرد. او معتقد بود شيوه درست آن است كه داستانهاي عاميانه را تجزيه و تحليل كنيم تا ببينيم از خود آن داستانها چه توصيفي به دست مي آيد. به همين جهت صد قصه از مجموعه قصه هاي عاميانه اي كه دانشمندي روسي جمع آوري كرده بود، انتخاب كرد و به تجزيه و تحليل آنها پرداخت. او پس از تحقيق دريافت كه اگر بر اساس كارهايي كه قهرمانان قصه انجام مي دهند، قصه ها را تجزيه و تحليل كنيم، تعداد خويش كاريها (Function) بي نهايت نيست و مجموعا بيش از ۳۱ خويش كاري نمي تواند باشد كه آنها نيز به ترتيبي پشت سرهم قرار مي گيرند. ضمن آنكه ممكن است گاهي برخي از خويش كاريها حذف شوند و جاي خود را به خويش كاري ديگري بدهند. اين اثر با عنوان «ريخت شناسي قصه هاي پريان» چاپ شد، اما در كشورش چندان مورد توجه قرار نگرفت و پس از سي سال، زماني كه اين اثر به زبانهاي ديگر ترجمه شد، نقطه تحولي در بحثهاي ساختاري قصه ها شد.
وي در تبيين تحقيقي «لرد» و «پاري» درباره داستانهاي شفاهي حماسي تصريح كرد: وقتي درباره ادبيات و به خصوص داستانهاي پهلواني و حماسي واژه شفاهي ذكر مي شود، به نظر مي رسد كه اينها قبلا به وجود آمدند، مدتها به صورت شفاهي روايت شدند و بعدا به كتابت سپرده شدند. در حالي كه داستانهاي حماسي و پهلواني كه به صورت شفاهي هستند، ساختي جداگانه دارند و اين طور نيست كه قبلا وجود داشته اند و راوياني به صورت شفاهي آنها را روايت كرده اند. تمام اين حماسه هاي شفاهي به صورت شعر و همراه موسيقي اند. در حماسه هاي شفاهي يا داستانهاي منظوم پهلواني تصنيف، سراينده و اجرا كننده هر سه يكي هستند. پاري و لرد، دو محقق آمريكايي با تحقيقي كه بر روي ۲۰۰ يا ۴۰۰ حماسه شفاهي در يوگسلاوي انجام دادند، متوجه شدند كه ساخت اين داستانها جداست و با مطلبي كه كتبا نوشته مي شود، مغاير است. در غرب همواره اين بحث مطرح بود كه ايلياد و اوديسه احتمالا حماسه هايي شفاهي هستند كه بعدها به صورت مكتوب درآمده اند. اين دو محقق پس از بررسي اين آثار دريافتند كه ساختمان اين حماسه هاي شفاهي با آنچه در ايلياد و اوديسه آمده تطبيق مي كند. پس هنگامي كه گفته مي شود يك داستان حماسي ساخت شفاهي دارد، منظور اين نيست كه در حال حاضر به صورت شفاهي است بلكه مراد آن است كه اين ساخت به گونه اي است كه شفاهي بودنش را نشان مي دهد و نشان مي دهد با داستانهاي ديگر متفاوت است. اين داستانها از جزئي به نام «فورمولا» تشكيل شده اند. فورمولا مجموعه اي از كلمات است كه از لحاظ وزن شعر جايي را اشغال مي كند و مجموعه اين قطعات و تكه ها، مضاميني ايجاد مي كنند كه تكرارپذير است و در حماسه هاي مختلف تكرار مي شود.
پس از آن دكتر هوشنگ رهنما درباب وجه فرهنگي دكتر بدره اي اظهار داشت: ترجمه در مفهومي كه امروز از آن مي شناسيم در جامعه ما عملا تاريخي شصت و چند ساله دارد، يعني از سالهاي ۲۰ سده حاضر آغاز مي شود. دكتر بدره اي از سال ۱۳۳۰ تاكنون در نزديك به هشتاد درصد اين دوره حضوري چشمگير داشته است.
امتياز ديگر دكتر بدره اي در اين قلمرو تداوم اوست. مجموعه بيش از پنجاه جلد تاليف و ترجمه در ۴۹ سال گذشته نشان مي دهد كه سالي بيش از يك كتاب به كتابخانه هاي ما افزوده است. بنابراين دكتر بدره اي از چهره هاي برجسته و ماندگار فرهنگي و ادبي ماست. وي هيچ متني را بدون پژوهش لازم و كافي در مورد موضوع آن ترجمه نكرده است. پيشگفتارهايي كه بر كتابهاي ترجمه خود نوشته گواه صادق اين مدعاست و از احاطه عالمانه او در آن زمينه ها خبر مي دهد.
وي افزود: به نظر مي رسد محوريت زندگي علمي- حرفه اي دكتر بدره اي بر ترجمه است، اما ترجمه در سطحي كه نه تنها براي خوانندگان آثارش نمونه هاي دلخواه  آثار خوشخوان، روان و دريافتني به همراه داشته است بلكه الگوهاي آموختني براي نسل نوپاي ترجمه را نيز ارائه داده است. همه تواناييها در دانايي دكتر بدره اي دست به دست هم داده اند تا ترجمه او را مطلوب تر كنند. دانش ادبي در هر دو زبان مبدا و مقصد، دانش زبانشناسي، مهارتهاي ويراستاري و دانش كتابداري و كتابشناسي و دانش گسترده در حوزه موضوعاتي كه بافت متن ترجمه او را تشكيل مي دهند، همه و همه در نقش عناصر و كليتي ذهني به او ياري مي كنند تا از پس كار خود استادانه برآيد.
دكتر رهنما در باب اعتبار تاليف در فرهنگ سنتي ما گفت: در فرهنگ سنتي اعتبار تاليف ظاهرا فراتر از اعتبار ترجمه است و اين واقعيت زماني برجسته مي شود كه در دانشگاهها ترجمه امتياز كمي عايد عضو هيات علمي مي كند. اما اگر بپذيريم كه امروزه در اين جامعه در مقطعي از تطور تاريخي قرار گرفته ايم كه بي شباهت به عصر سده هاي اول اسلامي در شرق و عصر سده هاي پس از جنگهاي صليبي در غرب نيست، بايد اذعان كنيم كه به همان ميزان كه ترجمه آثار يوناني و ايراني در مورد نخست به غناي فرهنگ اسلامي انجاميد و در مورد دوم ترجمه همان آثار عربي ترجمه شده بنياد فرهنگ غربي را كه امروزه مي شناسيم پي افكند، ترجمه به اندازه تاليف به جهش فرهنگ ايران امروز ياري مي كند و دكتر بدره اي در كنار ديگر مترجمان شايسته در كانون اين ياري رساني قرار دارد.
در ادامه اين نشست دكتر ايرج پارسي نژاد در تبيين دقت در ترجمه هاي دكتر بدره اي تصريح كرد: دكتر بدره اي زماني با دكتر غلامحسين مصاحب، مولف دانشمند و استاد بزرگ رياضي، همكاري مي كردند. به نظر مي رسد دكتر بدره اي، دقت، باريك بيني، انضباط كار در ترجمه را از دكتر مصاحب آموختند. دكتر مصاحب در كار فرد بسيار سختگيري بود اما كساني كه با او همكاري كردند، راه و رسم انضباط علمي را ياد گرفتند كه يكي از آنها فريدون بدره اي بود.
وي افزود:  يكي از رازهاي تشخيص دكتر بدره اي، آشنايي او با زبان انگليسي از دوران جواني است. او از همان زماني كه زبان انگليسي را آموخت، با كتابهاي تاريخي آشنا شد. كتابهاي تاريخي اي كه ايرانشناسان و مستشرقان مي نويسند با آنچه برخي از مولفان تاريخ ما مي نويسند و عرفان، انشا، قصه و افسانه را به هم مي بافند، تفاوت دارد. كار آنها از متد علمي، تحليل تاريخي و انتقادي برخوردار است. به همين جهت آشنايي با اين روش بعدها كار تاليف را براي دكتر بدره اي مشكل مي كند و به ترجمه روي مي آورد. اما آثاري كه مي آفريند از جمله در قلمرو اسماعيليه او را امروزه به عنوان يكي از دانشمندان نام آور در سطح جهان در قلمرو پژوهش اسماعيليه مطرح كرده است. دكتر بدره اي در ترجمه تا كتابي را مطالعه نكند و منابع و مآخذش را تك به تك بررسي نكند، دست به ترجمه نمي زند و اين تفاوت دارد با كار بعضي از مترجمان ما كه ترجمه را به صورت سفارشي مي پذيرند و به طور خودكار قبل از آنكه كتاب را مطالعه كرده باشند، دست به ترجمه مي زنند. كارهاي بدره اي انتخاب و سليقه خودش است و در زمينه هايي كه اشراف نداشته باشد، ترجمه نمي كند. اين امر سبب شده كه محصول كار او نوعي پژوهش و تاليف باشد.

عقل و جامعه
011950.jpg
اشاره:
كتاب «عصر امپراتوري» نوشته اريك هابسبام شرح مبسوط رويدادهايي است كه طي چهل سال پيش از آغاز جنگ جهاني اول روي داده است. هابسبام در اين كتاب كوشيده تا تصويري دقيق و منسجم از بسترهاي شكل گيري دگرگوني هاي اجتماعي و فكري را در سال هاي ياد شده به دست دهد.
مطلب حاضر بخشي است از كتاب يادشده كه اخيراً به ترجمه ناهيد فروغان و توسط نشر اختران به چاب رسيده است.
* * *
در اين جا بد نيست به شكل ديگر بحران فكري پايان قرن نوزدهم اشاره كنيم. يكي از شيوه هاي انديشيدن به امور تصور ناپذير در آن زمان در رد دربست علم و عقل تبلور يافت. مشكل بتوان دامنه اين واكنش بر ضد نيروي عقلاني را با توجه به گذشته ارزيابي كرد. پرسروصداترين سخنگويان آن به حواشي جهان فكري تعلق داشتند و امروزه فراموش شده اند. ما معمولاً ناديده مي گيريم كه علم غيب، احضار ارواح ، جادو، فراروان شناسي (كه چندتن از درخشان ترين و روشنفكران  انگليسي به آن پرداختند) و تحولات گوناگون عرفان شرقي چه سلطه و رواجي در بعضي از محيط هاي غربي پيدا كردند. هيچ گاه، از آغاز دوران رمانتيك، ناشناخته و ناشناختني چنين عامه پسند نشد (رك. عصر انقلاب، فصل ۱۴، بند۲). در ضمن بايد بگوييم كه اين شيوه، پس از آن كه چپ خود آموخته را مجذوب كرد، با قدرت در محيط هاي راست نفوذ كرد. در واقع اين شيوه راه ديگر رشته هاي نامتعارف يا شبه علمي چون هومئوپاتي، جمجمه شناسي، احضار روح و ساير شكل  هاي فراروانشناسي را در ميان كساني كه نسبت به دانش به اثبات رسيده ترديد داشتند نپيمود، بلكه راه طرد روش هاي علمي و علم را در مجموع در پيش گرفت. با تمام اين احوال، اگر اين صور تاريك انديشي در هنرهاي اوانگارد (مثلاً از طريق كاندينسكي يا و.ب. ييتس) مؤثر بودند در علوم طبيعي عملاً هيچ پيامدي نداشتند.
اين جريان در نزد عامه مردم نيز انعكاس ضعيفي داشت. براي اكثر قريب به اتفاق افراد تحصيلكرده و بيش از آنان براي كساني كه تازه به فرهنگ دسترسي يافته بودند، حقايق پيشين نه تنها مورد ترديد قرار نگرفت، بلكه توسط مردان و زناني كه معتقد بودند «پيشرفت» هنوز به تمام وعده هاي خود تحقق نبخشيده است به نحو پيروزمندانه اي بار ديگر تصديق شد. از نظر فكري مشخصه اصلي سال هاي ۱۸۷۵-۱۹۱۴ هم ترقي خارق العاده آموزش و پرورش مردمي است- كه عطش روزافزون به دانش را رفع مي كرد - و هم ظهور عامه كثير كتابخوان. در واقع شكوفايي فردي از طريق آموزش يكي از مأموريت هاي اصلي جنبش هاي جديد كارگري و يكي از نيروهاي پرتوان جذابيت آن بود. چيزي كه اين اقشار جديد تعليم ديده - اگر به چپ دموكراتيك و سوسياليست تعلق داشتند- با شور و شعف به دست مي آوردند و از آن استقبال مي كردند، قطعيت هاي عقلاني بود كه از طريق علم قرن نوزدهم انتقال مي يافت. همين روحيه بر آموزش و پرورش و دانش، كه ضامن پيشرفت و رهايي افراد معمولي بود، حكم مي راند .اگر ماركسيسم بيش از شكل هاي ديگر سوسياليسم با موفقيت روبه رو شده بود، دقيقاً براي آن بود كه «علمي» شمرده مي شد. از نظر راديكال ها و سوسيال دموكرات ها داروين و گوتنبرگ از همان اعتبار تامس پين وماركس برخوردار بودند. حتي يك نطق سوسياليستي نبود كه در آن جمله مشهور گاليله را براي تأكيد بر پيروزي پرولتاريا تكرار نكنند: «و با تمام اين احوال [زمين] مي چرخد.»
توده ها با پايان سكون چند صد ساله به حركت درآمده وتعليم ديده تر شده بودند. از ۱۸۷۵ تا آغاز جنگ، شمار معلمان در كشورهايي كه مانند فرانسه داراي مدارس فراوان بودند، يك سوم افزايش يافت و در كشورهاي ديگري چون انگلستان و فنلاند هشت تا سيزده برابر شد. همزمان با آن، شمار معلمان مدارس متوسطه چهار و حتي پنج برابر شد(نروژ و ايتاليا). بدين ترتيب، جبهه علم گسترش مي يافت و پشت جبهه براي سازمان دهي بيشتري آماده مي شد. براي معلمان، بويژه در كشورهاي لاتين زبان، آموزش علوم مترادف با القاي روح دايرة المعارف نويسان، پيشرفت و خردگرايي بود- چيزي كه در رساله فرانسوي (۱۸۹۸) «رهايي ذهن» ناميده شده بود و اغلب با «تفكر آزاد»، يا با ميل به رهايي از يوغ كليسا و مذهب همسان دانسته مي شد. اگر بحراني وجود داشت، نه در علم و فلسفه، بلكه در ميان اقشاري از جامعه بود كه زندگيشان بر امتيازات، استثمار و خرافات بنا شده بود. در جهاني كه هنوز دموكراسي به شيوه غربي و سوسياليسم در آن وارد نشده بود، علم به نحو مستقيم تري مترادف با پيشرفت و قدرت سياسي بود. علم در برزيل جمهوري و در مكزيك پورفيريو دياس به معناي نوعي ايدئولوژي بود كه اليگارشي روشن بين به استناد اثبات گرايي، به توده هاي روستايي خرافاتي و عقب مانده به زور تحميل مي كرد. راز تكنولوژي  و قدرت غربي در علم نهفته بود. علم معرف داروينيسم اجتماعي بود كه به زندگي ميليونرها در آمريكا مشروعيت مي بخشيد.
براي پيروي علم و عقل از اين انجيل هاي جديد با آن سادگي تابناك، بويژه در پيشروترين كشورهاي اروپايي دليلي خيره كننده تر از عقب نشيني كليسا نمي توان يافت. با تمام اين احوال، از اين سخن نبايد نتيجه گرفت كه نوع بشر خود را (براي به كار بردن عبارت معمول در آن دوران) مهياي گرويدن به «انديشه آزاد» مي كرد. اكثر مردان و تقريباً تمام زنان به شدت به(مسيحيت ) وابسته مانده بودند.
با اين همه، در بيشتر كشورهاي تحت سلطه، دين يگانه زبان گفت وگو درباره كيهان، طبيعت، جامعه و سياست به شمار مي آمد، دين هم به عنوان قالبي براي تفكر و هم براي مشروعيت بخشيدن به مبارزه به كار مي رفت. دين مردان و زنان را براي اهدافي بسيج مي كرد كه غربيان آنها را با اصطلاح هايي غيرمذهبي بيان مي كردند اما در آن متن نمي توانست به زباني صرفاً غيرمذهبي بيان شود. مردان سياسي انگلستان بيهوده كوشش مي كردند مهاتما گاندي را آشوبگر ضدامپرياليستي معمولي قلمداد كنند كه از مذهب براي به پاداشتن توده هاي هندي- كه هنوز در ظلمت خرافات غوطه ور بودند- سوء استفاده مي كند، اما دعوت گاندي به تقدس و معنويت در مبارزه در راه استقلال، چيزي بيش از سلاحي سياسي بود. مذهب با هر محتوايي همه جا حاضر بود. نخستين رهبران تروريست هاي جوان بنگالي دهه ۱۹۰۰، كه زمينه ساز ماركسيسم هندي شدند،زاهدي بنگالي و مريد او، سوامي ويوكاناندا بود (فلسفه ودانتاي سوامي و يوكاناندا در روايت مدل كاليفرنيايي شناخته شده تر است)؛ از نظر آنان وظيفه ماركسيسم فقط اين نبود كه مردم تحت سلطه قدرت خارجي را به قيام فرا خواند، بلكه بايست مذهب فراگيري براي بشر به ارمغان آورد.

|   اجتماعي زنان    |    اجتماعي    |    اقتصادي    |    آموزشي    |    انديشه    |    خارجي    |
|   سياسي    |    شهر    |    شهري    |    علمي فرهنگي    |    ورزش    |    ورزش جهان    |
|   يادداشت    |    صفحه آخر    |

|    صفحه اول    |    آرشيو    |    شناسنامه    |    بازگشت    |