دكتر محرم آقازاده
فرانسوي. تولد: ۱۸ اكتبر ۱۸۵۹، پاريس. وفات: ۳ يا ۴ ژانويه ۱۹۴۱، پاريس. متافيزيك دان؛ فيلسوف فراگرد. علايق: تكامل. تحصيلات: فارغ التحصيل هنرستان عالي پاريس در سال ۱۸۸۱ و اخذ دكترا در سال ۱۸۸۹. تحت تأثير: زينو آوالي، افلاطون، ارسطو، پلوتينوس، عرفان شرقي و مسيحي،دكارت، اسپينوزا، لايبنيتز، بركلي، هيوم، كانت، كلود برنارد، لاشلير، راوايسن، اسپنسر، داروين و اينشتين. مناصب: در سال ۳-۱۸۸۱ در آنگر، در سال ۸۷-۱۸۸۳ در كلمون فراند و پاريس تدريس كرد، استاد كالج دوفرانس در سال ۱۹۰۰، آثار عمده او در فهرست راهنماي موضوعات واتيكان، سال ۱۹۱۴، قرار گرفت؛ در سال ۱۹۲۷ جايزه نوبل را از آن خود كرد. دستاوردهاي فرهنگي برگسن، شايد يكي از شگرف ترين دستاوردهاي او باشد. وي در هفده سالگي به سبب حل مسئله اي رياضي با روشي جديد، جايزه معتبري را نصيب خود كرد و در همان سال مسئله ديگري را كه پاسكال مدعي بود حل كرده، اما منتشر نساخته، حل كرد. پايان نامه فارغ التحصيلي اش (به لاتين) درباره تئوري مكان ارسطو بود و تفسير كوتاهي بر لوكريتوس نوشت (هر دو در ملانژه، ۱۹۷۲ تجديد چاپ شد)؛ و در كنار ساير كارها خطابه هايي درباب افلاطون، ارسطو و پلوتينوس ايراد كرد، مطالعات كاملي از ادبيات تكنيكي درباره نقش مغز و ارتباط آن با زبان پريشي صورت داد. در بحث تكامل شواهد علمي مشروحي را نقل كرد و در سال هاي اخير در مناظره اي عمومي با اينشتين، درخصوص برخي دلايل متناقض تئوري نسبيت به بحث پرداخت. مناظره اي كه وي عموماً در آن بازنده تلقي شده است، اما بسياري از فيزيكدان هاي برجسته قرن، در اين خصوص مقالاتي را به او اختصاص داده اند. متأسفانه برگسن در ميان معدودي از صاحبان سبك بزرگ فلسفه جاي گرفته است. ايده هاي او اغلب غامض و مشكل هستند اما شيوه بيان آنها هم سطح با راسل، بركلي، افلاطون سال هاي اول و ستاينده بي رياي او، ويليام جيمز است، اين خصوصيت در ترجمه هاي انگليسي نيز حفظ مي شود (تمام ترجمه هاي دوران حياتش اجازه چاپ گرفته است، چون وي به لحاظ داشتن مادر انگليسي، دو زبانه بود). وي در مصاحبه اي اظهار داشت: «در فلسفه چيزي وجود ندارد كه به زبان محاوره قابل بيان نباشد». وي همانند راسل سعي كرد فلسفه را با عمل درآميزد: همان طور كه در كنگره دانمارك در سال ۱۹۳۷، اظهار داشت: «بايد همچون انساني متفكر عمل و همچون مرد عمل فكر كرد».
|
|
وي در سال ۱۹۱۷ به آمريكا رفت تا پايش به جنگ كشيده نشود. برگسن مجمع آموزش ملل را بنابه اين باور كه آموزش و درك متقابل مانع از بروز جنگ مي شود، تأسيس كرد. در هفده سال آخر عمر، آرتروز زمين گيرش كرد. وي فردي شديداً ميهن پرست بود. برگسن در تاريك ترين لحظات تاريخ فرانسه در اثر بيماري برونشيت چشم از جهان بست، برونشيتي كه در اثر ايستادن در صف هاي طولاني ثبت نام يهوديان در سرماي سوزان عارض شده بود. مي گويند وي از پذيرش معافيتي كه احتمالاً براي حفظ آبرو از سوي مقامات پيشنهاد شده بود، امتناع ورزيد تا به همقطاران خود وفادار بماند (وي به همين دليل از ملحق شدن به كليساي كاتوليك كه در آن زمان قلباً از آن روي گردان شده بود، امتناع كرد).
برگسن، متفكري منعطف در نظر آورده مي شود تا بلند پروازي نااميد. همدلي او با عرفان به ويژه نوشته هاي متأخر او با ايده هاي بحث انگيزي چون خيزش حياتي و سبك هاي تغزلي و شايان تصوير، شاهدي بر اين مدعاست.سخنراني هاي پيش از جنگ او با استقبال شديد مردم روبه رو مي شد. اين چيزي نيست مگر سبك بسيار ممتاز وي در سخنراني و تنظيم خطابه هاي دلنشين.
برگسن ديدگاه جالبي در باب اختيار دارد. از ديد او اختيار چيزي است كه به وصف نمي آيد، در عين حال كه مي توانيم آن را احساس كنيم. اختيار زماني به كار مي آيد كه كنش انسان، ناشي از كل وجود او باشد. از اين روست كه، بنا به نظربرگسن، مي توان گفت، كسي كه كنش هايي از شخصيت وي اثرنمي پذيرد يا از آن صادر نمي شود، فاقد اختيار است. نظر نهايي برگسن درباره اختيار و آزادي انسان آن است كه، مي گويد انسان ها تا آن جا كه مي توانند اختيار و آزاديشان را به كار نمي گيرند.
برگسن از تكامل خلاقي سخن مي راند كه برآورنده آن نيروي حيات است. يعني، نيروي حيات سبب تكامل خلاق مي گردد. نيروي حيات، هدف از پيش تعيين شده اي ندارد؛ اين نيرو براي آفرينش صورت هاي جديد، با صورت هاي پيشين به ستيز برمي خيزد. نيروي حيات از طريق تفوق بر ركود، بر دامنه آزادي و اختيار مي افزايد. برگسن در مبحث تحول خلاق، از نيروي حيات به مثابه «خدا» ياد مي كند. برگسن، خلقت را چنان كه برخي يك راز مي انگارند، چندان رازناك نمي پندارد. او مي گويد، وقتي آزاد و از روي اختيار عمل مي كنيم، آفرينش را تجربه مي كنيم.
برگسن پس از گذشت سالياني از انديشه ورزي اش درباره تكامل خلاق، به اخلاق و دين رو كرده است. او در مباحث اخلاقي از اخلاق عادي حيات اجتماعي و اخلاق جهاني بحث مي كند. به نظر او، اخلاق عادي اجتماعي، عامل پيوند دهنده انسانهاست؛ اخلاقي است كه زندگي جمعي را ممكن مي سازد. اخلاق جهاني، از منظر انديشه هاي برگسن، چيزي است كه از يك درك مذهبي برمي آيد. در پرتو اخلاق جهاني، منزلت انسانها به رسميت شناخته مي شوند.
بي شك بنيادي ترين اثرگذاري برگسن در تمايز قايل شدن بين زمان قابل تقسيم و زمان غيرقابل تقسيم است. از ديد برگسن، زمان قابل تقسيم، زمان نجومي است، كه بر قالب آن شبانه روز به ساعات و دقيقه ها و ثانيه ها قسمت مي شوند. زمان غيرقابل تقسيم، زمان مطلق است. زمان مطلق داراي استمرار است. زمان مطلق را فقط از طريق خودآگاهي مي توان درك و دريافت كرد.
سرانجام آن كه، از ديدگاه برگسن، تكامل خلاق چيزي است كه همانند سنتز هگلي، در آن هوش و غريزه درمي آميزند تا فعاليت شهودي غني تري پديد آيد در واپسين سال هاي زندگي، برگسن مي گفت، اگر به سبب آزاري نبود كه بر پيروان يهود مي رفت، مي توانست به آيين كاتوليك بگرود.