|
|
|
|
گفت و گوي تلويزيون لبنان با امام موسي صدر
آشتي ملي براي بقاء
|
|
ترجمه علامه شادروان علي حجتي كرماني
اشاره :
گفت وگوي حاضر مربوط به مهمترين دغدغه هاي امام موسي صدر راجع به لبنان است، وي مهمترين خطر را از جانب داخل لبنان مي داند و معتقد است عدم احترام به عقايد يكديگر در اقوام مختلف، منجر به رشد بي اعتمادي و در نهايت فروپاشي مي شود. خلاصه اين گفت وگو از نظرتان مي گذرد.
***
* حضرت آيت الله! چنان كه همه مي دانند ما اكنون در شرايط سرنوشت سازي در لبنان و جهان عرب به سر مي بريم، در اين رابطه شما چه اصولي را پيشنهاد مي كنيد تا همه لبناني ها با توجه به اهداف مشترك بر گرد آن جمع شوند و به لبنان خدمت كنند؟
- امام موسي صدر: درباره اين سؤال خاص بايد اصول ضروري حاكم بر گروه و جمع را بازگو كنم. هر تشكيلاتي، از جمعيت كوچكي در يك روستا گرفته تا جمعيت بزرگي مانند سازمان ملل متحد؛ براساس اصول معيني شكل مي گيرد، اما مهم همان تحقق اين اصول است و براي آن كه ما بتوانيم اين اصول را تحقق بخشيم، بايد بر اصولي منطبق با واقعيت هاي عيني تكيه كنيم. بويژه اگر كه اين واقعيت ها با ريشه هاي عميق تاريخي، جغرافيايي، انساني و اعتقادي در پيوند باشد، بدون ترديد به زودي در جان و روح مردم ريشه مي دواند و مردم بالفعل گرد آن جمع مي آيند.
اما در ارتباط با لبنان بايد دانست كه لبنان صاحب واقعيتي است تاريخي كه تا اعماق اعصار امتداد دارد. اين تاريخي است كه بسياري از تمدن ها و عظمت ها و رسالت ها و فرهنگ ها را در خود جاي داده است. اين تاريخي است كه اگر فرد لبناني از آن مطلع باشد نسبت به آن احساس سربلندي مي كند. چرا كه اين تاريخ براي او يادآور عظمت ها و تمدن ها و رسالت هاي بزرگي بوده است كه همواره فرد لبناني را واداشته و امروز هم وا مي دارد تا نقش بزرگ خود را ايفا كند.
از نظر جغرافيايي لبنان جزيي از جهان عرب به شمار مي آيد و مرزهاي آن به آسيا و آفريقا و اروپا كشيده و در كنار درياست. اين عوامل به فرد لبناني امكان تحرك مي دهد و تحقق اهداف بلند او را آسان مي كند. نزديكي لبنان به دريا، آب و هواي معتدل امكاناتي است كه لبنانيان را براي مهاجرت تشويق و تشجيع كرده است.
از طرفي لبنان صاحب فرهنگ و تمدني است كه از تمدن هاي متنوع و فرهنگ هاي مختلف و انديشه هاي گوناگون بهره گرفته و مي توان بر آينه تمدن لبنان تجربه هاي ميليون ها و ميلياردها تن از افراد بشر را ديد. بايد از اين دستاوردهاي بشري كه اكنون در لبنان فراهم آمده به گونه اي جدي بهره برداري كرد. در پرتو اين واقعيات درخشان است كه در لبنان مجموعه هاي متعدد و انديشه هاي متنوع مشاهده مي كنيم. هم مي توان از اين رنگارنگي و تنوع در جهت تفرقه و پراكندگي جامعه سوداگري و هم مي توان از آن به عنوان پايگاههايي براي تعاون و همياري سود جست، زيرا هر گروهي براي خود تجربه اي دارد و صاحب افكاري است.
اين تنوعات مي تواند وسيله اي براي برخورد آرا و تبادل معلومات و افزايش تجربه ها و در نتيجه تكوين تمدن انساني باشد و مي تواند به جهان عرضه شود و ارمغان لبنان و رسالت تاريخي اين كشور نيز باشد.
لكن شرط اساسي براي آن كه ما بتوانيم اين افكار و تجارب متنوع را در كنار هم جمع آوريم و از آن به عنوان پايگاههايي براي همفكري و تعاون و همياري بهره ببريم، همان توجه به اصل احترام متقابل در ميان مردم اين كشور است و اين چيز جديدي در لبنان نيست. كشوري كه از چنين امكان سازنده و مثبت بهره نگيرد، در آن فريادها و اعتراض هاي محلي و اقليمي و قبيله اي يا اقداماتي از اين قبيل بروز خواهد كرد و افراد مغرض يا نادان مي توانند از آن در جهت آشفتگي و جدايي و نابودي آن جامعه بهره برداري كنند. اما اگر در جامعه اطمينان متقابل باشد چنين چيزي به وقوع نمي پيوندد و اطمينان متقابل جز با احترام متقابل حاصل نمي شود. شما بايد به من احترام بگذاريد و من نيز بايد به شما احترام بگذارم. اگر من شخصي را تحقير نكنم اما او مرا كوچك كند ديگر اطمينان باقي نمي ماند و در نتيجه كشور منزوي شده به گروه ها و دسته هايي غيرمفيد و هر كدام ضعيف تقسيم مي شود. بدين سبب است كه معتقدم تبادل تجربيات و همكاري ملي و نتيجتاً رشد و اقتدار كشور در گرو آن است كه من به ديگري اطمينان داشته باشم و او به من.
بنابراين، اصل، به رسميت شناختن طرف مقابل است، يعني اطمينان به يكديگر داشتن كه براي ايجاد تعاون و همياري و اين همه از احترام متقابل ناشي مي شود. باكمال تأسف چهره اين حقيقت در لبنان مسخ شده است و آن را با تحميل سازش بر ديگري و سكوت و انزواي طرف مقابل مي خواهند درمان كنند.
چيزي كه آن را نه غالب و نه مغلوب در لبنان نام نهادند. اما اين سازش اگر بالفعل باشد داراي خطرهايي است، زيرا روند سازش طبعاً موجب غلبه يك طرف مي شود و براي آن كه بخواهند زياده طلبي غالب را تأمين كنند بايد حق و حقوق بيشتري نسبت به مغلوب به او بدهند و اگر اين سازش پذيري ها نادرست باشند خطرناك است. خطر دوم آن است كه سازش ها دائماً ميان سران انجام مي پذيرد و به حساب مردم و جامعه گذاشته مي شود، اين دو خطر در سازش نهفته است. اما اگر قبول كنيم كه گوناگوني تفكرات و فرهنگ ها مسأله تعاون ميان مردم را آسان مي كند، بي شك اين تنوع وسيله اي براي تحكيم ارتباط ميان افراد اين كشور خواهد شد. زيرا هر كس احساس مي كند كه از ديگران بي نياز نيست. همچنين مي توان اين اصول را تعيين كرد تا لبناني ها به گرد اين اصول جمع آيند. به عبارتي كوتاه به رسميت شناختن يكديگر و احترام متقابل اساسي ترين شرط بقا و استمرار هر كشوري است.
*حضرت آيت الله ! ما با خطرهاي گوناگوني روبه رو هستيم كه لبنان و سلامت آن را در حال حاضر تهديد مي كنند، مرزهاي لبنان اينك در معرض خطر و تجاوز دشمن است. بنابراين وظيفه ما لبناني ها براي دفع اين خطرات چيست؟
- امام موسي صدر: طبعاً اين سؤال پاسخ طولاني مي طلبد، اما من سعي مي كنم تا حد امكان آن را خلاصه كنم. شايد پاسخ من اين سؤال شگفت آور باشد؛ من براي لبنان و حتي كشورها و امتها خطر خارجي قابل ذكري سراغ ندارم، بلكه خطر اساسي كه هر كشور و هر امتي را تهديد مي كند همان خطر داخلي است، حتي دشمن همواره تلاش مي كند تا به خطرهاي داخلي و ايجاد تفرقه ها دامن بزند و به وسيله آنها به كشور ضربه بزند. خطر خارجي صهيونيسم را كه اينك گريبانگير كشور شده، نمي توان ناديده انگاشت و چه بسا كه اين خطر خود بزرگترين خطر در جهان باشد. اما مقصود من آن است كه خطري كه كيان يك امت يا كيان يك كشور و يا مردم را تهديد مي كند، همان خطر داخلي است كه مهلك است.
و من بدين واقعيت اعتقاد دارم كه يك ملت امكان ندارد با وجود خطرات و دشمنان بسيار از ميان برود و هرگز تاريخ، هيچ ملت و امتي را نشان نداده كه به خاطر زور و اجبار يا در نتيجه غلبه دشمن خارجي از بين رفته باشد، تا هنگامي كه آن مردم در كنار يكديگر بوده و وحدت كلمه داشته و به مسئوليت هاي خود آگاه بوده اند. مهم، خطر داخلي است، خطر تفرقه و اين چيزي بود كه در پاسخ سؤال اول ذكر كردم. اين خطر نتيجه تحقير و عدم احترام به يكديگر و گروه گروه كردن است. اين مشكلاتي است كه ما اينك با آن مواجهيم.
خطر اساسي و داخلي خطر بي مسئوليتي، بي بند و باري و فساد است. وقتي كه لبنان بايد همچون جامعه جنگي باشد كه هر چيزي در آن به مقاومت و پايداري و دفاع اشاره داشته باشد، متأسفانه مي بينيم هنوز برخي از مردم اين كشور گمان مي كنند كه در يك جامعه بي خطر، آن هم در كمال راحتي و رفاه زندگي مي كنند، هنوز همان مجالس و محافل شب زنده داري و شادخواري ها برقرار است.
ما مي خواهيم در اين جهان زندگي كنيم و امكان ندارد انسان بدون تلاش و تحمل سختي بتواند در اين جهان زندگي كند.
در برابر خطر خارجي و نيز در مقابل اين خطر ما مي توانيم تنها يك كلمه بگوييم و آن هم مقاومت تا مرگ است. مقاومت مطلق.
اگر چه صهيونيست ها را از اشغال كشور بازنمي دارد، ولي موضع ما را تقويت و تثبيت مي كند. فرزندان ما و مردم ما در آينده مي فهمند كه پدرانشان براي چه هدفي جان فدا كرده اند. اين يگانه راه براي بقاي اين كشور و هر كشور ديگري است و مقاومت تنها حربه ما براي دفع خطر
خارجي است.
وسايل مقاومت عبارت است از مجهز شدن به سلاح هاي جديد و همانطور كه گفتم تشكيل جامعه اي مقاوم و بهبود وضع اجتماعي در مناطقي كه از سوي دشمن در معرض تهديد قرار گرفته اند. زيرا وضع اين مناطق رضايت بخش نيست و اهمال و سستي در اين امر مهم و در اين برهه حساس از تاريخ جايز نيست.
سپس دستگاههاي تبليغاتي را بايد قوي كرد و پيش از مواردي كه ذكر شد يا پس از آنها بايد با دولت هاي برادر عربي همكاري و هماهنگي داشت. اين وسايلي است كه به سياستمداران و نظاميان و جامعه عربي اختصاص دارد و همانطور كه در اطلاعيه مجلس اعلاي اسلامي شيعيان لبنان گفته ام، ما خود را نيروهاي وطن دوست و قدرتمندي مي دانيم كه آماده هرگونه فداكاري است.
بنابراين در مقابل اين خطرها برماست كه از خود مقاومت نشان دهيم و جو موجود را براي مقاومت آماده كنيم. خود را براي ايستادگي و مقاومت بسازيم و برترين راه براي تقويت و تحكيم روحيه مقاومت و ايستادگي، تقويت ايمان به خدا و ايمان به مطلق و ايمان به ارزش هاست. ايمان به اين كه حق هميشه در جهان پيروز است، هر چند كه موقعيت ها دگرگون شود و روزها و سالها به درازا بكشد. در برابر خطرهاي داخلي، نيازمند احترام متقابل هستيم تا بتوانيم قدرت وطن مان را تقويت كنيم و به مبارزه با فساد بپردازيم.
* حضرت آيت الله، آمارهاي عمومي نشان مي دهد كه جوانان، بيش از ۵۵ درصد جمعيت لبنان را تشكيل مي دهند. اما تا اكنون در اين باره و در باب بهره مندي از اين نيرو در جهت اهداف كلان لبنان سخني گفته نشده است. راهكار و نظر شما در اين ارتباط چيست؟
- امام موسي صدر: نحوه ايجاد تشكيلات ميان جوانان امريست كه بايد به خودشان واگذار شود. يعني جوانان بايد خودشان گرد هم جمع شوند و براي تحقق اهداف مشتركشان تلاش كنند. اما آنچه كه به ما مربوط مي شود، يعني جامعه امروز، بايد در اين جهت باشد كه چگونه مي توانيم از استعدادها و نيروي جوانان براي اعتلاي لبنان استفاده كنيم.
* حضرت آيت الله! آيا مجلس اعلاي شيعيان هم مانند ديگر مجلس ها كه تنها پيروان خود را گرد آورده، به امور آنان رسيدگي مي كنند، فقط به وضع شيعيان مي پردازد يا آن كه اين مجلس اهداف ديگري هم دارد كه از اين مفهوم سنتي پاي فراتر مي نهد؟
- امام موسي صدر: در حقيقت من همه مجالس علمي و اجتماعاتي را كه به نام دين تشكيل مي شود محترم مي شمارم و در نظر من تدين غير از طايفه گرايي است. در حال حاضر سه شعار وجود دارد: لائيسم، طايفه گري و اعتدال ديني كه ما اعتدال ديني را تدين مي ناميم. تدين و ايمان به الله و الله، خداوند همه است. هيچ ديني پيروانش را به كنار نهادن و حقير شمردن دين ديگر فرانخوانده است. شكي نيست كه همه مردم عيال خدايند و محبوبترين مردم نزد خداوند كسي است كه به حال عيال او سودمندتر باشد. خدمت به بندگان خداوند از هر طايفه اي كه باشد، در حقيقت خدمت به خداوند تعالي است. هر چند خدا از خدمت بندگانش بي نياز است. پس خداوند با خدمت به بندگانش خدمت مي شود، اين است نظر ما نسبت به مجالس ديگر كه شما نيز بدان اشاره كرديد.
مجلس اسلامي شيعه به غير از پرداختن به امور ديني همچون تعليم و تربيت ديني در مدارس و تنظيم اوقات و هماهنگ ساختن تلاش ها و همكاري ها به امور ديگري نيز مي پردازد، مثل بهبود بخشيدن به وضع شيعيان و سر و سامان دادن به امور و شئون آنها و بالا بردن سطح آنها به نحوي كه هم سطح ديگر لبنانيان قرار گيرند و بتوانند رسالت و نقش خود را به خوبي ايفا كنند. گمان مي كنم مقصود شما هم همين نكته است. به اعتقاد من بيشتر اهداف ما ميهني و ملي است مثلاً سرلوحه اهداف ما مبارزه يا بي سوادي است. چرا كه با كمال تأسف شمار بسياري از شيعيان لبنان از بيسوادي رنج مي برند.
همچنين مبارزه با مهاجرت و پراكندگي آنان و بهبود بخشيدن به اماكن و اوضاع آنها در حدود مسئوليت هاي ماست. اينها همه هدف هاي عام وگسترده اي است كه تنها يك گروه را دربرنمي گيرد، به خصوص ما كه همواره در محافل خود از اتحاد و تعاون دم مي زنيم و مجلس اعلاي شيعيان را پايگاهي نوين براي تعاون مي دانيم. اتحاد با هر طايفه و گروهي كه به نحوي از انحا توجيه پذير باشد، مثلاً اتحاد با اديان ديگر اسلامي بر محور اهداف اسلامي ويژه و تعاون ما با ديگر طوايف حول محور اهداف ديني، ملي و اخلاقي و غيره صورت خواهد گرفت.
* حضرت آيت الله! بنابر آنچه گذشت اهداف مجلس اعلاي شيعيان چيست و زمينه تحقق عملي آن به ويژه در مورد امور مهم ملي، چنان كه خودتان فرموديد، چگونه است؟
- امام موسي صدر: طبعاً نظم بخشيدن به نيروهاي موجود در نزد شيعيان و ايجاد نوعي هماهنگي و مذاكره و تعاون با اهداف ديگر طوايف، مسأله هماهنگي فعاليت ها را به همراه مسئولان آسان مي سازد. به عبارتي ديگر مي توانيم بگوييم كه به طريقي مي توانيم همه تلاش هاي مخلصانه خود را در اين كشور در جهت مصالح و اهداف صحيح ملي يكي كنيم و به آنها سر و سامان بخشيم. به عنوان نمونه اگر قانون خدمت سربازي اجباري مورد تصويب قرار گيرد، مي توان به سربازان در شش ماه نخست آموزش نظامي داد و در شش ماه دوم باسوادان آنها را براي مبارزه با بي سوادي يا آموزش كشاورزي يا مبارزه با امراض و تأمين بهداشت مناطق مختلف به روستاها گسيل كرد. البته اين امر نيازمند برنامه ريزي كلي و عمومي است. ما در آينده با كمك افراد مخلص ديگر طوايف و نيز با همياري مسئولان، مجلس اعلا را پايگاهي براي خدمت به خداوند قرار مي دهيم و با استعانت از او تجارب موجود در جهان به خلق خدا كمك كنيم.
|
|
|
دكتر احسان نراقي:
روحاني اي به دانش و بينش موسي صدر نديدم
|
|
در بهار سال ۱۳۸۱ كتابي تحت عنوان «آن حكايت ها» توسط انتشارات «جامعه ايرانيان» منتشر شد كه حاصل گفت وگوي آقاي «هرمز كي با» با دكتر نراقي است. صفحات ۱۲۳ الي ۱۲۵ اين كتاب به نظرات و برخي خاطرات شيرين آقاي نراقي از امام صدر مربوط است كه بخشي از آن در زير نقل مي شود.
* از لبنان گفتيد. مسأله امام موسي صدر هم در آنجا اهميت عمده اي داشته است؟
- دكترنراقي: درست است. من موسي صدر را به خوبي از نزديك مي شناختم. در سال ۱۹۷۲ يونسكو مي خواست با روحانيان مذاهب دنيا ارتباط برقرار كند. رنه مائو، مدير كل وقت يونسكو، از من درباره روحانيون شيعه در ايران پرسيد. گفتم از ايران هر كسي را بخواهيد دعوت كنيد ساواك نظر خواهد داد. بهتر است از ايران صرف نظر كنيد و به جاي آن از شيعيان لبنان موسي صدر را برگزينيد تا او نماينده جهان تشيع باشد. مائو از من خواست مدتي كه موسي صدر در پاريس است، همراه او باشم و راهنمايي اش كنم. اين فرصتي شد براي ديدار و آشنايي نزديك با وي.
بايد اعتراف كنم كه هيچ روحاني اي درميان ايراني ها به دانش و بينش موسي صدر نديدم. محضري بسيار شيرين و استثنايي داشت. در كنفرانسي كه آن سال برگزار شد، روحانيون و نمايندگان مختلف تحت تأثير شخصيت و منش موسي صدر قرار گرفتند. به همين دلايل بود كه او در ميان شيعيان لبنان محبوبيت خاصي به دست آورده بود و حتي در هر كشور مسلماني كه وارد مي شد، ميهمان سلطان يا رئيس جمهور آن كشور بود. او توانست در لبنان به طور ريشه اي به وضع شيعيان رسيدگي كند. مجلس اعلاي شيعيان را تأسيس كرد و به عنوان رئيس منتخب شيعيان، هم طراز رئيس جمهور و رئيس مجلس لبنان قرار گرفت. به من مي گفت مي خواهد هر چه زودتر مسئولان لبنان را وادار به سرشماري كند، چون معتقد است تعداد شيعيان از مسيحي ها و اهل سنت بيشتر است ولي از امتيازات كمتري برخوردارند. او مدعي بود كه آمريكايي ها و اروپايي ها به مسيحيان و همه كشورهاي عربي به اهل سنت كمك مي كنند ولي شيعه غريب افتاده است.
*رابطه او با ايران چگونه بود؟ آيا وابسته به ايران بود؟
- دكتر نراقي: موسي صدر را شاه و دولت ايران منصوب نكرده بود و او از ايران حقوقي نمي گرفت. موسي صدر منتخب شيعيان لبنان بود. مشكل از اينجا به وجود آمد كه منصور قدر، كه ابتدا رئيس ساواك و بعد سفير ايران در لبنان بود، ارتباط سالم و درست موسي صدر را با ايران مخدوش مي كرد. مثلاً وقتي قرار شد طبق وعده شاه، ايران مبلغ كافي براي ساختن يك بيمارستان در بيروت بپردازد، قدر گفت بايد اين بيمارستان به نام شاهنشاه آريامهر باشد. موسي صدر مخالفت كرد و گفت در لبنان، كمك هيچ يك از رؤساي كشورهاي خارجي به نام آنها نيست. بعد قدر گفت به جاي يك بيمارستان، تعدادي درمانگاه بسازيم، براي اين كه برنامه صدر را به هم بريزد.
* پس ساواك عامل تيره شدن رابطه موسي صدر و شاه بود؟
- دكتر نراقي: همين طور است. قدر نمي توانست كاميابي و محبوبيت صدر را در لبنان ببيند، به خصوص كه صدر عاشق ايران بود، منتها با بينشي خردمندانه نه با نگاه سر تا پا تملق آميز به شاه كه روال كار ساواك بود. جالب اين است كه خسرو افشار در دولت شريف امامي، آقاي سبط، از مأموران آشنا در وزارت خارجه بر مسائل خاورميانه، را براي بازرسي به لبنان، سوريه و اردن اعزام مي كند. نتيجه بازرسي وي اين بود كه منصور قدر- كه افسر ارتش، با سابقه بيست سال عضويت در ساواك، سركنسول و بعد سفير ايران ابتدا در اردن و سالها در لبنان بوده است- در واقع سراسر كارش تخلفات اداري و پرونده سازي براي ديگران بوده و به شدت گرفتار فساد مالي است و روي همين انگيزه ها هم مشكلاتي را بر خلاف مصالح ايران به وجود آورده است؛ از جمله نقش وي در تيره كردن روابط ايران با موسي صدر.
نتيجه اين كه تارهاي عنكبوتي ساواك به دور شاه، ساليان دراز موجب بي اعتنايي او به گزارش سفراي بي غرض خود شده بود و ايران را به خاطر ضديت با امام موسي، از فرصت هاي مهمي در كشورهاي عربي و چه بسا در جريان انقلاب در ايران، محروم كرد.
|
|
|
سخنراني حجت الاسلام والمسلمين دكتر سيد مصطفي محقق داماد در همايش بين المللي امام موسي صدر
معناي گفت وگو
آقايان، براي هر كدام از شما امام يك اهميتي دارد. ولي به نظر من و آنچه كه برداشت خودم است، ايشان كسي بود كه اعتقاد داشت از طريق عقلانيت، فكر، گفت وگو، اخلاق، عمل و «كونوا دعاه الناس باعمالكم» و عمل با علم، بايد انديشه سياسي را تبلور داد و مجسم كرد. اگر معناي دعوت اين است، ايشان اهل دعوت بود. اگر معناي جهاد اين است، ايشان اهل جهاد بود. اگر اين است معناي تبليغ، ايشان اهل تبليغ بود و اگر اين به معناي آن است كه ايشان انقلابي نبود، بله ايشان انقلابي نبود. به نظر بنده اين گونه است.
در آن زمان بنده جوان بودم و با اين كه در لبنان نبوديم، اطلاع دقيقي از وضعيت ايشان داشتم. هيچگاه نشنيدم كه تحت عنوان شعار انقلابي گري، يك جا را به هم بريزد يا آشوب كند. راه ايشان جذب قلوب و دلهاي دشمنان، دوستان و جمعيت هاي مختلفي كه آن وقت حضور داشتند، بود. يادم مي آيد كه بعد از فوت استادشان مرحوم محقق داماد به منزل ما آمدند. اين آيه را با اين تفسيري كه الان ارائه مي كنم، اولين بار از ايشان شنيدم. وقتي داستان لبنان را براي ما نقل مي كردند، گفتند كه من به اين آيه شريفه معتقدم: «ادعو الي سبيل ربك بالحكمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتي هي احسن». سپس گفتند كه قرآن مي گويد، دعوت را بايد بر سه پايه استوار كرد. پايه اول عقلانيت و خردورزي و حكمت است. پايه دوم «موعظه حسنه»، يعني موعظه همراه با مهرباني و به دور از هر گونه خشونت است. بالاخره پايه سوم «وجادلهم بالتي هي احسن» يعني گفت وگو است.
گفت وگو معنايش چيست؟ به معناي مباحثه اي است كه غلبه بر خصم نباشد. به نظر ايشان، گفت وگو در درجه اول مقدمه يك امر است. پيش مقدمه است. همه اش مسئله درك طرف مقابل است. ايشان اعتقاد داشت كه گفت وگو صرفاً اين نيست كه انسان مباحثه كند و برطرف مقابلش چيره شود. گفت وگو مسبوق به تفاهم و درك يكديگر است. انساني كه اهل يك تمدن است و مي خواهد در انساني كه اهل تمدن ديگري است نفوذ كند، در درجه اول بايد تمدن طرف مقابل را بداند و بشناسد. بنده فكر مي كنم كه در ترجمه فارسي، كلمه گفت وگو مناسب نيست. بايد گفت و شنود باشد. من معتقدم تنها گفتن و آماده شنيدن نبودن، هيچ ارزشي ندارد. مولوي مي گويد: آدمي فربه شود از راه گوش. فرهنگ گفت وگو اين است كه انسان آماده شنيدن حرفهاي طرف مقابل باشد. اگر انسان فقط آماده گفتن باشد، هيچ اثري ندارد. اگر انسان فقط آماده شنيدن باشد، آن هم اثري ندارد. بايد بده بستاني در قضيه باشد. به اين معنا كه هم بگويد و هم صبر كند تا بشنود. ايشان اين آيه را اين گونه برايم تفسير كرد. اين خاطره اي است كه هيچ وقت و هيچ جا يادم نمي رود. سال ۴۸ كه به قم آمده بودند، مي گفتند من معتقدم كه ما براي رسانيدن پيام خودمان، بايد آماده شنيدن پيام طرف مقابل هم باشيم. زندگي ايشان همه اين است.
امام شخصيتي بود كه اعتقاد داشت، اسلام مي تواند مدير جامعه باشد. اي كاش الان بود و مي دانستيم طرح ايشان چيست، لااقل براي مملكت خودمان به درد مي خورد.
ايشان معتقد بود كه اسلام، ديني است كه هم براي آخرت است و هم براي دنيا، و مي تواند يك برنامه عملي مناسب براي زندگي ارائه كند. ايشان اعتقاد داشت كه دين حاوي هر دو عنصر معنويت و عدالت است و اين مطلب را در سلسله مقالات خود در مجله مكتب اسلام مطرح كردند.
ايشان از كساني بود كه آن روز به اتفاق دوستانش، حركت روشنفكري را در قم آغاز كرد. حوزه علميه قم در اواخر دوران مرجعيت مرحوم آيت الله بروجردي يا دست كم در اواسطش، با جرقه فكري يك عده از فضلاي بزرگ روبه رو شد. من معتقدم كه در رأس اينها و يا لااقل يكي از رؤس آنها، ايشان بود. براي ما طلاب جوان اين طور تداعي شده بود كه چند نفر پيش قراول نهضت روشنفكري ما بودند. آن وقت به ذهنمان اين گونه مي آمد كه به قول خودماني آن روزمان، آقا موسي يكي از آنها بود. مجله اي را كه مطرح كردند، مجله مكتب اسلام بود. اول ازهمه ايشان امتياز آن را گرفت و وقتي كه به لبنان رفت، به ديگران منتقل شد. من حتي در جلسات اوليه مجله شركت مي كردم و به عنوان يك طلبه جوان در جريان بودم. اين جلسات و اين مجله يك حركت جالبي در حوزه علميه قم بود. حوزه علميه اي كه حوزه فقه، اصول و تقوا بود و به هيچ وجه در زندگي آن روز حضور نداشت. اين حوزه يك مرتبه با نشر يك مجله ماهيانه و خيلي جالب روبه رو شد. چاپ يك مجله فارسي جذاب، جالب و خواندني، كه در ميان مجلات آن روز داراي آمار مشتركين خيلي بالايي بود، بسيار جلب توجه مي كرد. البته بعدها كه ايشان از ايران به لبنان رفتند، جريان مجله در مسير ديگري افتاد. اگرچه باز سلسله مقالاتي براي آن مي فرستادند.
به هر حال يكي از مباحثي كه آنجا مطرح كردند، اين بود: معنويت همراه عدالت! اين فكر شالوده اين مطلب است كه دين براي آخرت و اموات نيست. اين دين يعني اسلام، ديني است كه هم براي آخرت است و هم دنيا. انديشه شريعت، تحقق بخش آمال عدالت است. امام موسي صدر اين فكر را در سخنرانيهايشان در لبنان نيز مطرح كردند و مهم آن كه وقتي اين فكر را مطرح مي كردند، آماده شنيدن حرف هاي مخالف نيز بودند.
در يكي از سفرهايم كه به كنگره اي در آمريكا دعوت شده بودم، با يك متفكر مسيحي لبناني برخورد كردم: فردي بسيار باسواد و از حقوقدانان ارزشمند بود. ايشان عاشق امام موسي صدر بود. بيشترين انگيزه اي كه مايه گرايش او به اين بزگوار بود، اين بود كه مي گفت وقتي ما با امام صحبت مي كرديم، حرفهاي ما را مي شنيد و گوش مي داد و به همين دليل با او جلسات زيادي داشتيم. اين است آداب حوار و گفت وگو! گفت وگوي يك سويه معنا ندارد. تنها گفتن و يك جانبه گفتن غلط است. انسان بايد هم آماده گفتن باشد و هم آماده شنيدن.
به هر حال فرهنگ شيعه، به دست اين بزرگوار يك فرهنگ همراه با عقلانيت معني مي شود. من معتقدم كساني كه راه ايشان را ادامه مي دهند، بايد به اين نكته توجه كنند، كه شيعه پايگاه تفكر و انديشه بوده است. درست است كه شيعه در طول تاريخ يك اقليت بوده است. درست است كه شيعه يك اپوزيسيون و اقليت سياسي بوده است. اما همواره اقليتي متفكر بوده است. اقليتي كه حرف براي گفتن دارد. امام صادق و امام باقر(ع) نهضتشان را از راه حركت فرهنگي آغاز كردند. شيعه هميشه به اين نام معرفي شده است. امروز نيز زماني است كه بايد اين فكر را ادامه دهيم.
آقايان؛ ما شيعيان پيام آور صلح و آرامشيم. ما طرفدار دوستي، مهرباني و برابري هستيم. ما عداوت بغضاء را از شيطان مي دانيم. ما پيرو امام صادق(ع) هستيم كه فرمود: «مگر دين چيزي جز محبت است؟» ما بايد دست هر كسي كه پيام دوستي و مهرباني را حامل و طرفدار است، بفشاريم. ما اهل تخريب نيستيم. البته هيچگاه نمي گذاريم به حريم شرافت و بزرگي و عزتمان تجاوز شود. ما مدافع عزت و شرفمان هستيم، در عين حال كه هيچ وقت مهاجم هم نيستيم. ما به حكم شيعه بودنمان آماده پذيرش حرف حقيم. ما پيرو مولا علي ابن ابيطالب(ع) هستيم كه اگر قدرت به دستمان افتاد، آن را براي خدمت مي دانيم. آماده شنيدن هر گونه انتقاد نيز هستيم، كه سفارش به انتقاد كردن و نقدپذير بودن را او به ما كرده است: «ادع الي سبيل ربك بالحكمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتي هي احسن».
|
|
|