سخنراني حجت الاسلام والمسلمين دكتر سيد مصطفي محقق داماد در همايش بين المللي امام موسي صدر
معناي گفت وگو
آقايان، براي هر كدام از شما امام يك اهميتي دارد. ولي به نظر من و آنچه كه برداشت خودم است، ايشان كسي بود كه اعتقاد داشت از طريق عقلانيت، فكر، گفت وگو، اخلاق، عمل و «كونوا دعاه الناس باعمالكم» و عمل با علم، بايد انديشه سياسي را تبلور داد و مجسم كرد. اگر معناي دعوت اين است، ايشان اهل دعوت بود. اگر معناي جهاد اين است، ايشان اهل جهاد بود. اگر اين است معناي تبليغ، ايشان اهل تبليغ بود و اگر اين به معناي آن است كه ايشان انقلابي نبود، بله ايشان انقلابي نبود. به نظر بنده اين گونه است.
در آن زمان بنده جوان بودم و با اين كه در لبنان نبوديم، اطلاع دقيقي از وضعيت ايشان داشتم. هيچگاه نشنيدم كه تحت عنوان شعار انقلابي گري، يك جا را به هم بريزد يا آشوب كند. راه ايشان جذب قلوب و دلهاي دشمنان، دوستان و جمعيت هاي مختلفي كه آن وقت حضور داشتند، بود. يادم مي آيد كه بعد از فوت استادشان مرحوم محقق داماد به منزل ما آمدند. اين آيه را با اين تفسيري كه الان ارائه مي كنم، اولين بار از ايشان شنيدم. وقتي داستان لبنان را براي ما نقل مي كردند، گفتند كه من به اين آيه شريفه معتقدم: «ادعو الي سبيل ربك بالحكمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتي هي احسن». سپس گفتند كه قرآن مي گويد، دعوت را بايد بر سه پايه استوار كرد. پايه اول عقلانيت و خردورزي و حكمت است. پايه دوم «موعظه حسنه»، يعني موعظه همراه با مهرباني و به دور از هر گونه خشونت است. بالاخره پايه سوم «وجادلهم بالتي هي احسن» يعني گفت وگو است.
گفت وگو معنايش چيست؟ به معناي مباحثه اي است كه غلبه بر خصم نباشد. به نظر ايشان، گفت وگو در درجه اول مقدمه يك امر است. پيش مقدمه است. همه اش مسئله درك طرف مقابل است. ايشان اعتقاد داشت كه گفت وگو صرفاً اين نيست كه انسان مباحثه كند و برطرف مقابلش چيره شود. گفت وگو مسبوق به تفاهم و درك يكديگر است. انساني كه اهل يك تمدن است و مي خواهد در انساني كه اهل تمدن ديگري است نفوذ كند، در درجه اول بايد تمدن طرف مقابل را بداند و بشناسد. بنده فكر مي كنم كه در ترجمه فارسي، كلمه گفت وگو مناسب نيست. بايد گفت و شنود باشد. من معتقدم تنها گفتن و آماده شنيدن نبودن، هيچ ارزشي ندارد. مولوي مي گويد: آدمي فربه شود از راه گوش. فرهنگ گفت وگو اين است كه انسان آماده شنيدن حرفهاي طرف مقابل باشد. اگر انسان فقط آماده گفتن باشد، هيچ اثري ندارد. اگر انسان فقط آماده شنيدن باشد، آن هم اثري ندارد. بايد بده بستاني در قضيه باشد. به اين معنا كه هم بگويد و هم صبر كند تا بشنود. ايشان اين آيه را اين گونه برايم تفسير كرد. اين خاطره اي است كه هيچ وقت و هيچ جا يادم نمي رود. سال ۴۸ كه به قم آمده بودند، مي گفتند من معتقدم كه ما براي رسانيدن پيام خودمان، بايد آماده شنيدن پيام طرف مقابل هم باشيم. زندگي ايشان همه اين است.
امام شخصيتي بود كه اعتقاد داشت، اسلام مي تواند مدير جامعه باشد. اي كاش الان بود و مي دانستيم طرح ايشان چيست، لااقل براي مملكت خودمان به درد مي خورد.
ايشان معتقد بود كه اسلام، ديني است كه هم براي آخرت است و هم براي دنيا، و مي تواند يك برنامه عملي مناسب براي زندگي ارائه كند. ايشان اعتقاد داشت كه دين حاوي هر دو عنصر معنويت و عدالت است و اين مطلب را در سلسله مقالات خود در مجله مكتب اسلام مطرح كردند.
ايشان از كساني بود كه آن روز به اتفاق دوستانش، حركت روشنفكري را در قم آغاز كرد. حوزه علميه قم در اواخر دوران مرجعيت مرحوم آيت الله بروجردي يا دست كم در اواسطش، با جرقه فكري يك عده از فضلاي بزرگ روبه رو شد. من معتقدم كه در رأس اينها و يا لااقل يكي از رؤس آنها، ايشان بود. براي ما طلاب جوان اين طور تداعي شده بود كه چند نفر پيش قراول نهضت روشنفكري ما بودند. آن وقت به ذهنمان اين گونه مي آمد كه به قول خودماني آن روزمان، آقا موسي يكي از آنها بود. مجله اي را كه مطرح كردند، مجله مكتب اسلام بود. اول ازهمه ايشان امتياز آن را گرفت و وقتي كه به لبنان رفت، به ديگران منتقل شد. من حتي در جلسات اوليه مجله شركت مي كردم و به عنوان يك طلبه جوان در جريان بودم. اين جلسات و اين مجله يك حركت جالبي در حوزه علميه قم بود. حوزه علميه اي كه حوزه فقه، اصول و تقوا بود و به هيچ وجه در زندگي آن روز حضور نداشت. اين حوزه يك مرتبه با نشر يك مجله ماهيانه و خيلي جالب روبه رو شد. چاپ يك مجله فارسي جذاب، جالب و خواندني، كه در ميان مجلات آن روز داراي آمار مشتركين خيلي بالايي بود، بسيار جلب توجه مي كرد. البته بعدها كه ايشان از ايران به لبنان رفتند، جريان مجله در مسير ديگري افتاد. اگرچه باز سلسله مقالاتي براي آن مي فرستادند.
به هر حال يكي از مباحثي كه آنجا مطرح كردند، اين بود: معنويت همراه عدالت! اين فكر شالوده اين مطلب است كه دين براي آخرت و اموات نيست. اين دين يعني اسلام، ديني است كه هم براي آخرت است و هم دنيا. انديشه شريعت، تحقق بخش آمال عدالت است. امام موسي صدر اين فكر را در سخنرانيهايشان در لبنان نيز مطرح كردند و مهم آن كه وقتي اين فكر را مطرح مي كردند، آماده شنيدن حرف هاي مخالف نيز بودند.
در يكي از سفرهايم كه به كنگره اي در آمريكا دعوت شده بودم، با يك متفكر مسيحي لبناني برخورد كردم: فردي بسيار باسواد و از حقوقدانان ارزشمند بود. ايشان عاشق امام موسي صدر بود. بيشترين انگيزه اي كه مايه گرايش او به اين بزگوار بود، اين بود كه مي گفت وقتي ما با امام صحبت مي كرديم، حرفهاي ما را مي شنيد و گوش مي داد و به همين دليل با او جلسات زيادي داشتيم. اين است آداب حوار و گفت وگو! گفت وگوي يك سويه معنا ندارد. تنها گفتن و يك جانبه گفتن غلط است. انسان بايد هم آماده گفتن باشد و هم آماده شنيدن.
به هر حال فرهنگ شيعه، به دست اين بزرگوار يك فرهنگ همراه با عقلانيت معني مي شود. من معتقدم كساني كه راه ايشان را ادامه مي دهند، بايد به اين نكته توجه كنند، كه شيعه پايگاه تفكر و انديشه بوده است. درست است كه شيعه در طول تاريخ يك اقليت بوده است. درست است كه شيعه يك اپوزيسيون و اقليت سياسي بوده است. اما همواره اقليتي متفكر بوده است. اقليتي كه حرف براي گفتن دارد. امام صادق و امام باقر(ع) نهضتشان را از راه حركت فرهنگي آغاز كردند. شيعه هميشه به اين نام معرفي شده است. امروز نيز زماني است كه بايد اين فكر را ادامه دهيم.
آقايان؛ ما شيعيان پيام آور صلح و آرامشيم. ما طرفدار دوستي، مهرباني و برابري هستيم. ما عداوت بغضاء را از شيطان مي دانيم. ما پيرو امام صادق(ع) هستيم كه فرمود: «مگر دين چيزي جز محبت است؟» ما بايد دست هر كسي كه پيام دوستي و مهرباني را حامل و طرفدار است، بفشاريم. ما اهل تخريب نيستيم. البته هيچگاه نمي گذاريم به حريم شرافت و بزرگي و عزتمان تجاوز شود. ما مدافع عزت و شرفمان هستيم، در عين حال كه هيچ وقت مهاجم هم نيستيم. ما به حكم شيعه بودنمان آماده پذيرش حرف حقيم. ما پيرو مولا علي ابن ابيطالب(ع) هستيم كه اگر قدرت به دستمان افتاد، آن را براي خدمت مي دانيم. آماده شنيدن هر گونه انتقاد نيز هستيم، كه سفارش به انتقاد كردن و نقدپذير بودن را او به ما كرده است: «ادع الي سبيل ربك بالحكمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتي هي احسن».
|