محمدصادق جنان صفت
* توسعه نيافتگي ايران معمايي شده است. كشوري با پيشينه طولاني تاريخي، سرزميني با مردماني هوشمند، مملكتي با منابع غني نفت و گاز و ثروت خدادادي و قرارگرفتن در بهترين منطقه جغرافيايي جهان چرا نبايد توسعه را تجربه كند. در حال حاضر گروه هاي مختلفي در مراكز متفاوت به اين موضوع مي انديشند، بحث مي كنند. دكتر مهدي بهكيش از اقتصاددانان كشورمان كه سالهاست در كنار كار دانشگاهي در نقش هاي مختلف در اتاق بازرگاني و صنايع و معادن فعاليت كرده و در حال حاضر رياست اتاق بازرگاني ايران و ايتاليا برعهده اوست نيز در يكي از اين مراكز به همراه گروه ديگري از انديشمندان در پي يافتن پاسخي عميق به معماي توسعه نيافتگي ايران است. بنابه سابقه قبلي كه از دكتر بهكيش درباره تفكر در توسعه داشتم با وي درباره معماي توسعه نيافتگي ايران گفت وگو كردم. دكتر بهكيش سخنان خود را با يادآوري يك موضوع جاري شروع كرد و گفت: نمي خواهم معماي توسعه نيافتگي ايران را در شروع بحث به مسائل تاريخي ارجاع دهم و علاقمندم با يك مثال شروع كنم.
مي دانيد كه قانون برنامه سوم توسعه به تصويب همه اركان نظام تصميم گيري كشور رسيد و شايد نخستين برنامه اي بود كه همه اركان نظام آن را تاييد و تصويب كردند. برنامه سوم توسعه بر خلاف ۷ برنامه قبلي، پيش بيني هاي كمي درباره شاخص هاي اقتصادي ندارد. اين برنامه تفكر نويي را براي اقتصاد ايران توصيه مي كند كه من نيز با آن موافقم.
مزيت برنامه اين است كه با روندها و تحولات جهاني سازگار است. در دنيايي كه تحولات شتابان، پيش بيني هاي كمي براي حتي يك سال را غيرممكن مي كند، برنامه سوم توسعه استراتژي هاي ژرفي را توصيه كرد. جهت گيري استراتژيك برنامه سوم به رغم برخي مشكلات كه در آن هست و در هر برنامه اي ديده مي شود - كارشناسانه و دقيق بود و همانطور كه تاكيد كردم به تصويب همه اركان نظام نيز رسيده است. اما در عمل، بخش هاي قابل توجه برنامه اجرا نشد. چرا برنامه اي كه از نظر متدولوژي مشكلي ندارد، جهت گيري آن با جهت گيري اقتصاد جهاني همسو است و به تصويب همه اركان نظام رسيده در چرخه ديوانسالاري گرفتار شده و اجرا نمي شود؟
همين مثال زنده نشان مي دهد مشكل توسعه نيافتگي ايران فقدان قانون نيست. مشكل ما اين نيست كه شوراي نگهبان قانون را تاييد كند، يا مجمع تشخيص مصلحت نظام تاييد كند نيست.
مخالفان برنامه سوم توسعه با وجود همه مصوبات جلوي اجراي آن را گرفتند.
بنابراين بايد معماي توسعه نيافتگي را ريشه اي ديد. اين ريشه ها كدامند؟
نتيجه غور و بررسي هاي من نشان مي دهد۴ عامل مانع اصلي توسعه نيافتگي ايران هستند. نخستين عامل توسعه نيافتگي ايران را بايد وجود نفت در ايران دانست. ايرانيان درآمدي از فروش نفت به دست مي آورند كه براساس كار آنان شكل نگرفته است.
استيلاي ديدگاه هاي چپگرايانه و استمرار آن بر جريان تفكر روشنفكري در ايران دومين مانع توسعه است. جمع اين دو عامل موجب شده كه اقتصاد دولتي در ايران شكل و ماهيت پيدا كند و در گذر روزگار قوام و دوام يابد.
سومين عامل توسعه نيافتگي ايران موقعيت ژئوپلتيكي آن است. موقعيت ممتاز جغرافيايي ايران كه مي توانست نقطه قوت براي دستيابي به توسعه باشد، متاسفانه به يك نقطه ضعف تبديل شد. بررسي تاريخ دوسده ايران نشان مي دهد هزينه گزاف رقابتهاي انگلستان و روسيه براي تسلط دايم بر هند و رسيدن به آبهاي گرم خليج فارس از كيسه ايران پرداخت شد.
در حالي كه انگليسي ها در زمان شكوفايي اقتصادي خود به توسعه صنعتي كشورهاي مختلف - حتي مستعمره - كمك كردند، اما در ايران گونه ديگري عمل شد. روسيه تزاري نيز در ايران رفتاري امپرياليستي داشت. عامل چهارم تندروي فرهنگي جامعه ايران است.
دقت كنيد كه هر كدام از عوامل يادشده در حالي كه مي توانستند يك عامل توسعه باشند به ضد توسعه تبديل شدند.
* سازوكارهايي كه موجب شد درآمد نفت به جاي عامل توسعه به ضدتوسعه تبديل شود چيست؟
درآمد حاصل از نفت يك سرمايه ملي است. اما در ايران روندي پديدار شد كه اين درآمدها و اصولا صنعت نفت با صنايع پيشين و پسين خود ارتباط پيدا نكرد و به يك جزيره تبديل شد كه فقط درآمد ايجاد مي كند و آن را به جامعه پمپاژ مي كند. تزريق درآمد نفت به اقتصاد ايران مثل اين است كه به يك خانواده ارث هنگفتي رسيده است كه براي آن زحمت نكشيده است.
چنين خانواده اي خود را از كار كردن بي نياز مي بيند، احساس نياز به كسب دانش ندارد و صاحب خانه ارباب مي شود، زيرا پول را او تقسيم مي كند. چنين خانواده اي رفتار خاصي پيدا مي كند، درآمدها متناسب با كار افراد تخصيص نمي يابد، شايسته سالاري از اين خانواده رخت بر مي بندد، رانت خواري رواج مي يابد و ... جامعه ايراني در ۵۰ سال گذشته چنين وضعيتي پيدا كرده است.
* درباره استيلاي ديدگاه هاي چپگرايانه چه، اين ديدگاه چگونه يك مانع توسعه نيافتگي ايران شده است؟
ديدگاه چپ از ۹۰ سال پيش كه به ايران نفوذ كرد بر اقشار مختلف به ويژه روشنفكران ايراني تاثير گذاشت. وجود درآمد نفت در كنار ديدگاه چپ موجب شد دولتي بزرگ در ايران شكل بگيرد كه همكاري و مشاركت با مردم را يك ضرورت نمي دانست و اين چيزي است كه ما از آن رنج مي بريم.
در چنين شرايطي صنعت ايران گونه اي شكل گرفت كه اصل مزيت نسبي در آن مخدوش شده بود و روابط بين المللي براساس منافع عادي جامعه ماهيت پيدا نكرده است.
صنعت ايران در وضعيت دولتي بودن و بسته بودن واردات بيش از آنكه به فكر كسب و يا ايجاد و رشد تكنولوژي باشد فقط نياز به ارز ارزان داشت، چرا كه تخصيص منابع توسط دولت انجام مي شد. موقعيت ايران از نظر جغرافيايي موجب شد پيرامون ايران محيط تخاصمي شكل بگيرد و آرامش ايجاد نشود. ديدگاه چپ موجب شد عامل خارجي درايران شكل امپرياليستي بگيرد. عدم سرمايه گذاري انگليسي ها در صنايعي غير از نفت عمدتا به همين دليل بود.
|
|
روسيه و انگليس اجازه ندادند كشور ديگري نيز سرمايه به ايران بياورد. عوامل يادشده موجب شد ديدگاه فرهنگي خاصي در جامعه ايراني شكل بگيرد كه نگاه بدبينانه به خارجي ها در بطن آن بود. درست است كه سرمايه گذاران انگليسي در ايران سرمايه گذاري نكردند، اما واقعيت اين است كه آنها با ما دشمن نبودند، در حالي كه اين تصور وجود دارد كه با ما دشمنند. روسيه تزاري و سپس روسيه سوسياليستي موجب شد رفتار انگليسي ها و آمريكايي ها با ايران براساس توسعه ايران نباشد، در حالي كه منطق حكم مي كند اين دو كشور دنبال توسعه ايران باشند تا منافع آنها نيز تأمين شود. من باور دارم خصومت در داخل كشور كه نوعي نگاه بدبينانه به خارجي هاست از همين مسائل سرچشمه گرفته است تا زماني كه روسيه سوسياليستي بود، كشورها مي توانستند دور خود ديوار آهنين بكشند و ايران نيز با توجه به درآمد نفت توانايي اين كار را داشت و شايد با منطق آن روزگار نيز مناسب بود. اما در شرايط نوين كه دنيا به سمت آزادانه تر و بازترشدن پيش مي رود و مرزها برداشته شده است ديگر نمي توان اقتصاد خودكفا را به مثابه استراتژي انتخاب كرد. در دنياي جديد نمي توان ارتباطات را گزينشي كرد. استراتژي امروز بايد فقط براساس منافع ملي باشد. بنابر آنچه گفتم ۴ عامل يادشده مانع توسعه يافتگي ايران بوده اند و هنوز نيز تا حد زيادي عمل مي كنند.
* آقاي دكتر، الان در جهان و به تبع آن ايران درباره عوامل توسعه و عنايت توسعه مباحث نظري عميقي وجود دارد. به اين معني كه چالشي بزرگ وجود دارد كه دو مقوله ارزشمند عدالت و آزادي در مباحث وارد شده اند. گروهي از انديشمندان معتقدند، آزادي غايت و عامل توسعه است. آمار تياسن اقتصاددان برنده نوبل و همفكران او معتقدند، آزادي نيرويي پايان ناپذير است كه اگر در جامعه اي جاري شود و مردم از آن برخوردار شوند مي تواند نيرويي شگرف در مسير توسعه داشته باشد. وي در كتاب مشهورش به نام آزادي به مثابه توسعه مثالهاي جالبي مي زند. از طرف ديگر برخي انديشمندان مثل جوزف استيگليتز و ... معتقدند رفع فقر از جامعه غايت و عامل توسعه است و معتقدند اين عامل مي تواند نيرويي قابل توجه در اختيار روند توسعه قرار دهد.
مي دانيم كه هر كدام از اين دو مقوله ارزشمند كاركردهاي مختلفي در جامعه و ذهن و عمل تصميم گيران دارند و فضاهاي خاصي ايجاد مي كنند. در ايران اين مساله در دو عنوان نان و آزادي خود را نشان داده است. به نظر جنابعالي انتخاب كداميك از دو مقوله يادشده مي تواند موانع توسعه نيافتگي كه به آن اشاره كرديد را از سر راه بردارد.
همانطور كه گفتيد دو مقوله عدالت اجتماعي و آزادي هر دو ارزشمند و از حياتي ترين نيازهاي جامعه بشري است. اما درباره آ زادي يك نكته را بايد توضيح بدهم . به نظر مي رسد آزادي اقتصادي ريشه آزادي به معناي اعم آن است. تجربه بشري نشان مي دهد آزادي اقتصادي و آزاديهاي ديگر با هم پيش رفته اند. در غرب پس از انقلاب صنعتي، دموكراسي شكل گرفت و با آزادي اقتصادي همراه شد. آزادي اقتصادي اصل است و مي تواند موتور توسعه باشد. نمي توان به مردم گفت: آزاديد رئيس جمهور را انتخاب كنيد، اما آزاد نيستيد كالاي دلخواه خود را انتخاب كنيد دموكراسي واقعي يعني آزادي انتخاب. عدالت اجتماعي نيز مقوله اي بسيار پراهميت است. اما آنچه در جامعه ما مشكل ايجاد كرده است، ابهام در تعريف عدالت است. يك تعريف از عدالت اين است كه هر كس كارايي بيشتري دارد، بايد از درآمدهاي جامعه سهم بيشتري نصيبش شود. براي اينكه چنين عدالتي محقق شود دولتها بايد به اندازه مساوي براي مردم امكانات آموزش و بهداشت فراهم كنند و پس از آن مسابقه است. در غرب اين راه حل اجرا شد.
در حال حاضر تعريف و ذهنيتي از عدالت در جامعه وجود دارد كه معتقد است افراد نبايد بزرگ شوند و ثروتي كه در جامعه وجود دارد بايد به صورت مساوي تر توزيع شود. اين تعريف از عدالت ريشه در اقتصاد نفتي دولتي دارد. بايد تعريف عدالت را تصحيح كرد. اگر افرادي كه تواناترند در جامعه با احترام بيشتري مواجه شوند جامعه به سمت بزرگترشدن پيش مي رود. اما اگر در جامعه افرادي باشند كه امكانات براي حضور در مسابقه ندارند، دولت بايد امكانات لازم در اختيار آنها قرار دهد كه آموزش و بهداشت در راس آن امكانات است. در صورتي كه معيار عدالت كارايي باشد مي توان به توسعه اميدوار بود. در صورتي كه توزيع ثروت موجود را مبناي عدالت قرار دهيم، مانع توسعه مي شويم.
در شرايط حاضر برخي ديدگاه ها كه ريشه در تفكر چپ دارد عدالت توزيعي را مورد توجه قرار مي دهند. در صورتي كه بخواهيم توسعه يافتگي را تجربه كنيم ۴عامل يادشده را كه به نظر مي رسد مورد اتفاق اكثريت كارشناسان است را بايد از سر راه برداريم.
* از كدام عامل بايد شروع كرد؟ از كجا شروع كنيم؟
به نظر مي رسد يك گام بلند اين است كه ذهنيت چپگرايانه را در جامعه، همانطور كه در دنيا تغيير كرده تغيير دهيم. چپ هاي دهه ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ با چپ جديد دهه ۱۹۹۰، حتي در اروپا هم تغيير كرده است. چپ دهه ۱۹۷۰ در چين با چپ دهه ۱۹۹۰ در اين كشور تغيير بنيادين كرده است. چپ ما اما همان است كه بوده است.
دليل چنين وضعيتي را بايد در ارتباطات اندك استادان دانشگاه، روشنفكران و ... جستجو كرد.
نخستين كاري كه بايد انجام داد گسترده تركردن ارتباطات با دنيا به ويژه از نظر ذهني است.
دولت، مطبوعات و رسانه هاي گروهي بايد در اين عرصه بدون جناح بندي هاي سياسي وارد شوند. اختلاف نظر در اين باره خوب است، اما اختلافها بايد به شكل مناسب ابراز شود.
گردش اطلاعات در سطوح روشنفكري و دانشگاهي و پس از آن در سطوح عالي تر جامعه يك راه حل فوري است. مرحله پس از آن آزادي رفت و آمد انديشمندان است كه بايد در همايش ها، كنفرانسها و سمينارها حضور پيدا كنند و فضاهاي تازه فكري را تجربه كنند. اين كار با سازماندهي ممكن است و نياز به جناح بندي هاي سياسي نيز ندارد.
اين رفت و آمدها مي تواند در تصحيح ذهنيت افراد تصميم گير تاثير مثبت بگذارد. مشكل اين است كه ذهنيت هاي چپ دهه ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ را بايد تغيير داد.
* بحث هايي كه جنابعالي طرح مي كنيد در جامعه امروز با يك بن بست مواجه شده است. به اين معني كه مفهوم چپ و راست تا حدي بهم ريخته است.در حالي كه چپگرايان و احزاب منتسب به چپ از آزادي دفاع مي كنند و خواستار نوعي آزادي اقتصادي نيز دست كم در برخي حوزه هايند، جناح هاي موسوم به راست در عين حال كه آزادي اقتصادي را تا حدي قبول دارند، موضوع عدالت را اصل قرار داده اند. نوعي بهم ريختگي در سامان فكري احزاب ديده مي شود. ارزيابي جنابعالي چيست؟
مشكلي كه احزاب ايراني دارند اين است كه نگاه بلندمدت ندارند و اگر نگاه بلندمدت داشتند به امر توسعه جدي تر مي انديشيدند. در صحبت هايي كه با برخي مسئولان كشور مي شود به اين نتيجه مي رسيم كه آنها مي گويند چرا هزينه اصلاحات ساختاري را من بدهم، چون ديدگاه ها كوتاه مدت است، به اين نتيجه رسيده اند. يكي از كارهاي فرهنگي كه بايد انجام شود اين است كه توجه كنيم. كشور و ميهن مال ماست، ايران قرنها وجود داشته و قرنها نيز زندگي خواهد كرد.
فرزندان ما بايد در اين سرزمين زندگي كنند وبنا براين بايد نگاه ما بلندمدت باشد. شايد يك دليل اينكه كسي حاضر نيست هزينه اصلاح ساختاري را برعهده بگيرد بي مهري هايي است كه در حق برخي مسئولين صورت پذيرفته است. ما اميركبير و مصدق و ... را داشته ايم. در حال حاضر نيز افرادي وجود دارند كه جسارت اصلاح ساختاري را دارند و جامعه بايد به اينها عزت و احترام بگذارد. تجربه نشان داده كساني كه اصلاحات ساختاري را در سرلوحه فعاليتهاي خود قرار داده اند در كوتاه مدت بدنام مي شوند و از ثمرات آن نيز استفاده نمي كنند.زيرا كه اصلاحات ساختاري با برخي منافع كوتاه مدت در تضاد قرار مي گيرد. از طرف ديگر جامعه ايراني به دليل گرفتاريهايي كه داشته و دارد غم آب و نان دارد. اگر اصلاحات ساختاري با آب و نان آنها در كوتاه مدت تضاد داشته باشد آن را نمي پذيرند. شايد برخي افرادي كه اصلاحات ساختاري را وجه همت خود قرار داده اند در روش ها اشتباه كنند كه قابل ترميم است، اما جهت گيريها مهم است. به طور مثال كساني كه جهت گيري آنها تعميق دموكراسي در ايران است و در اين جهت فعاليت مي كنند بايد تقويت شوند. كساني كه در ابعاد مختلف سياسي، اقتصادي و فرهنگي مي خواهند اصلاحات ساختاري انجام دهند بايد از طرف جامعه پشتيباني شوند. از طرف ديگر بايد براي مخالفان اصلاحات ساختاري نيز فضا ايجاد شود تا مخالفت هاي خود را به شكلي كه مي خواهند نشان دهند و حرفشان را بزنند تا نوعي گفت وگو و فضاي بحث پديدار شود. الان گروهي هستند كه با تمام نيرو به دنبال اصلاح ساختارها و بنيانها هستند، اما جامعه درباره آنها مهرباني لازم را ندارد و براي مردم به ويژه اقشاري كه آب و نانشان با تهديد مواجه مي شود، سخت گيري مي كنند. در چنين وضعيتي بسياري از اصلاحگران صحنه را ترك مي كنند.
چرا بايد اين فاجعه رخ دهد؟ چرا بايد فضايي باشد كه يك مدير ريسك پذيري را از دست بدهد و نه تنها اصلاحات ساختاري را رها كند، بلكه حتي در اتخاذ تصميم هاي روزمره نيز ترديد كند.
اينجاست كه بايد عدالت به ترتيبي تعريف شود كه براساس كارايي بنا گذاشته شود. از طرف ديگر بايد دموكراسي نيز تعريف شود. حزبي كه مي خواهد به سمت دموكراسي پيش رود بايد دمكراسي را از ديد خود تعريف كند. حزب بايد ريشه در ميان مردم داشته باشد. حزبي كه يك شبه پا مي گيرد نبايد مورد حمايت دولت قرار گيرد. احزابي بايد حمايت شوند كه عضو ثابت دارند.
احزاب موسوم به جبهه دوم خرداد بايد شفاف سازي كنند. هنوز يك بيانيه روشن از سوي اين احزاب درباره برخوردشان با اقتصاد ارائه نشده است. واقعيت اين است كه احزاب چپ كه از نظر مذهبي آزادانديش ترند در اقتصاد اينگونه نيستند و احزاب راست كه به آزادي اقتصاد اعتقاد نشان مي دهند از نظر فرهنگي بسته تر اند.
در دنياي امروز، آزادي در تمام فضاها به صورت هماهنگ پيش مي رود و عمل مي كند. نمي توان آزادي را دريك فضا ديد و در فضاهاي ديگر گونه ديگري رفتار كرد. جناح ها بايد موضع خود را به صورت شفاف درباره آزادي بيان كنند.
ادامه دارد