پنج شنبه ۱۳ شهريور ۱۳۸۲ - شماره ۳۱۵۷- Sep, 4, 2003
مهندس كارگر، از مشقت هاي حفاظت ايده آل لار مي گويد:
راه سخت
زير ذره بين
لار به عنوان يك ذخيره گاه و يك نمونه برجسته از طبيعت كل كشور مطرح است؛ تا پارك ملي شدن آن - به معني واقعي كلمه - راه سختي در پيش است.
گفت وگو: معصومه صفايي
009370.jpg

اشاره: به دنبال چاپ دو گزارش در رابطه با پارك ملي لار و «بايد»ها و «نبايد»هاي اكولوژيكي و مسائل حاشيه اي ماهيگيري و گردشگري در اين منطقه، گزارشگر ما گفت وگويي با مهندس رحيم كارگر ، مسئول پارك ملي لار، انجام داده كه طي آن پيرامون مسائل روز موجود در اين پارك و را هكارهاي آتي صحبت شده است.
كارگر از محيط بانان قديمي سازمان است كه با سابقه ۲۸ سال خدمت، رياست پارك هاي ملي تندوره، گلستان، خجير و سرخه حصار را در پرونده كاري خود دارد. وي از سال ۱۳۸۰ مسئوليت پارك ملي لار را به عهده گرفته است. وي در مورد علاقه اش به محيط زيست مي گويد: «از كودكي عاشق طبيعت و محيط زيست بودم. ۱۲ سال داشتم كه يكي از چوپانان ما سرخداري را در گلستان آتش زد، و من گفتم يك روز رئيس پارك ملي گلستان مي شوم و حسابت را مي رسم! و مي دانيد كه به مدت ۱۲ سال در گلستان مسئوليت داشتم، ۶ سال به عنوان معاون و ۶ سال در سمت رياست.»
*در ابتدا شايد بهتر باشد، لار را به خوانندگان ما معرفي كنيد.
منطقه سرسبز لار در ۷۰ كيلومتري كلان شهر تهران با وسعتي حدود ۳۰۰۰۰ هكتار درسال ۱۳۸۰ به پارك ملي تبديل شد. اين منطقه باتوجه به استعدادهاي بالقوه و بالفعلي كه دارد از زيباترين پارك هاي ملي به شمار مي رود؛ تغيير دماي لار در طول سال بين (۳۲-) درجه تا (۳۷) درجه موجب رويش ۴۰۰ گونه گياه شده است. از طرفي وجود درياچه، ۸ رودخانه و ۱۰۰ چشمه دائمي، لار را به يكي از منابع عظيم آب شرب تهران تبديل كرده است. از طرفي وجود قله دماوند در مجاورت اين پارك علاوه بر زيبايي سمبوليك، در تلطيف هواي تهران كمك شاياني مي كند.
بيش از ۸۰ گونه پرنده اعم از، مهاجر، نيمه مهاجر و بومي در اين زيستگاه موجود است و از جمعيت خوبي برخوردار است. گونه هايي از عقاب ها، سارگپه ها و شاهين ها به صورت دائم در لار ديده مي شوند و حتي گونه كبك دري، كه متأسفانه در ديگر مناطق در خطر انقراض قرار گرفته، در پارك لار با جمعيت قابل قبولي زندگي مي كند. وجود درياچه باعث تشكيل اجتماع پرندگان آبزي و نيمه آبزي زيادي، مانند؛ اردك، خوتكا، چنگر، باكلان، انواع كاكايي ها، اگرت ها و قره غاز شده است.
از سويي ديگر ۵۰ تا ۶۰ درصد توپوگرافي پارك ملي لار را صخره ها تشكيل مي دهند و سبب زندگي گونه هاي كل، بز البرزي و ميش شده اند. حتي خرس هم در لار ديده شده كه در زمستان زادآوري نيز انجام مي دهد. جمعيت پلنگ اين پارك ۵ تا ۶ قلاده تخمين زده شده است.
* آمارگيري ها به چه شيوه اي انجام مي شود؟
آمارگيري در لار به شيوه مشاهداتي است و البته باعث تفاوت هايي مي شود. البته بنده شخصا ۴۲ قطعه فلامينگو در منطقه مشاهده كرده ام و نيز خزندگاني مانند؛ افعي قفقازي، مار جعفري، لاسرتاها، آگاماها و... در لار از جمعيت نسبتا خوبي برخوردارند. وجود حيواناتي نظير روباه، خرگوش، ماهي قزل آلاي خال قرمز بر اهميت اين منطقه مي افزايد.
* مهم ترين مشكل بر سر راه مديريت در لار چيست؟
دام و حضور دامدارها در منطقه است كه مانع از رسيدن ما به اهدافي كه در جهت حفظ لار به عنوان يك ذخيرگاه و يك نمونه برجسته از طبيعت كل كشور است، مي شود و اگر، بخواهيم پارك ملي را در معناي واقعي و با تكيه بر تعريف آن حفظ كنيم راه سختي در پيش داريم.
* آيا تاكنون اقدام جدي در جهت ساماندهي و خروج دام ها از منطقه صورت گرفته است. مثل خريد مستثنيات يا طرحي در جهت صنعتي كردن دامداري سنتي و...؟
در حدود ۱۳۸ دامدار به ما نامه نوشته و طي اين نامه، خود را به سه بخش تقسيم كرده اند. مالك، دامدار و مالك و دامدار يعني دامداري كه پروانه دارد و مالك نيست، دامداري كه هم پروانه دارد و هم مالك است و مالكي كه دام ندارد. و پيشنهاد كرده اند كه سازمان حفاظت محيط زيست در جهت پيشبرد اهداف پارك ملي اين مسئله را ساماندهي كند. يعني با خريد و يا دادن زمين به جاي مستثنيات و صنعتي كردن دامداري هاي سنتي موافقت خود را اعلام كرده اند و اين را به اداره كل محيط زيست استان تهران نيز ارسال كرده اند.
* ارگاني كه بايد در جهت صنعتي كردن دامداري ها اقدام كند كدام ارگان است و نظرش چيست؟
من اطلاع دقيقي ندارم ولي علي القاعده وزارت جهاد بايد در اين زمينه اقدام كند.
009365.jpg
مهندس رحيم كارگر،منطقه رابراي گزارشگر همشهري تشريح مي كند.

* آيا همكاري لازم از سوي ديگر ارگان هاي دولتي كه در مديريت منطقه تأثيرگذارند صورت مي گيرد؟
بله، جهاد دماوند همكاري نزديكي با ما داشت، منابع طبيعي هم در كنار ما حضور فعال داشتند. عشاير نيز با ما بودند و در جهت كنترل دام خارج از ظرفيت، كمك زيادي به ما كردند و تا اين لحظه كه ۷-۸ روز تا خروج دام ها از منطقه مانده، يعني ۱۵ شهريور، شايد ۳۰ درصد از دام ها از پارك بيرون رفته اند و خروج از ۱۰ روز پيش آغاز شده است.
* آيا ظرفيتي براي پذيرش دام در منطقه لار تعيين شده است، باتوجه به اين كه در سال گذشته حدود ۹۰ هزار دام وارد منطقه گرديد؟
ما نظارت كامل بر ورود دام در منطقه داشته ايم.
كل لار ۷۲ هزار هكتار است و پارك ملي حدود ۳۰ هزار هكتار و خوشبختانه ما بر تمام ۷۲ هزار هكتار اشراف داشته ايم چراكه اعتقادمان بر اين است كه عرصه هاي طبيعي حاشيه اي نيز بايد حفظ بشوند تا از اين جهت آسيبي به پارك وارد نشود. امسال در كل منطقه ما حدود ۸۰ هزار رأس دام وارد شد و دام مازاد طي بررسي هاي به دست آمده بيش از ۵-۶ هزار نبود. اما در پارك ملي، دام مازاد را بيرون رانده ايم. در پارك شايد كمتر از ۳۰ هزار دام داشته ايم. البته تخلفاتي هم صورت گرفته است، نه به اين معني كه خارج از ظرفيت منطقه بوده بلكه خيلي از دامدارها كمتر از ظرفيتشان دام آورده بودند و بعضي ها هم دام مازاد داشتند كه براي آنها تخلف نوشتيم و به مراجع قضائي معرفي شدند و نتيجه هم گرفتيم.
* چرا در سال ۸۱، صيد به صورت «بگير و رها كن» آزاد شد؟
خوب، جمعيت قزل آلا خيلي بالا رفته بود و به نظر من حركت خوبي بود، چون خشكسالي حجم آب را كم كرده بود. و تا آنجا كه من مي دانم مي خواستند «بگير و رها كن» به صورت يك فرهنگ دربيايد و ما ناگزيريم براي حفظ ذخيره گاه هاي محدودمان كه با افزايش روز به روز متقاضي، روبه روست اين ورزش را جابياندازيم چون مناطق ما پاسخگوي صيد با ديد بهره برداري نمي باشد.
* پس چرا امسال صيد را آزاد كرده ايد؟
خوب ببينيد ما با قرار دادن محدوديت هايي در تعداد ، روزها و مكان صيادي و... آن را آزاد كرده ايم .
*فكر مي كنيد اين كار يك كار كارشناسي شده بود؟
اين را ديگر بايد از بخش آبزيان سازمان حفاظت محيط زيست بپرسيد.
* با وجود تمام معضلاتي كه بر سر راه مديريت است، بعد از ۲ سال از پارك ملي شدن لار چه كارهايي در منطقه صورت گرفته؟
تمام قوانين به استثناي مسئله دام طبق روال خودش پياده مي شود يعني محدوديت هاي پاركداري و قوانين حفاظتي فعاليت هاي فيزيكي در جهت تجهيز علمي، اجتماعي، اقتصادي و... درگير اتمام طرح جامعي است كه در دست بررسي مي باشد و در تلاشيم آن رااز يك كار كتابخانه اي به كار ميداني تبديل كنيم و در اين طرح جامع، استعدادهاي بالقوه اراضي را شناسايي و كاربري هاي آنها را تعيين خواهيم كرد و علاوه بر زون هاي كاملا حفاظتي، زون تفرجي و توسعه هم در منطقه خواهيم داشت. خوشبختانه سازمان ما طرح جامع براي تمام مناطق را در دست تهيه دارد كه گام مؤثري در جهت حفظ ذخيره گاه ها مي باشد و سليقه اي كار كردن جايش را به بررسي هاي علمي و بهره وري معقول و برنامه ريزي شده مي دهد.
* يعني تا زماني كه طرح جامع به نتيجه برسد - حدود ۲ سال ديگر- اجراي قوانين پارك ملي را در لار نخواهيم داشت؟
خوب ببينيد، قطعا همين كه ما صيد را به سه روز در هفته محدود كرده ايم و تعداد را مشخص كرده ايم و آنچه را كه فعلا از دستمان برمي آيد بايد انجام بدهيم؛ همين كه در بعضي جاده ها و مسيرها اجازه تردد نمي دهيم و... ببينيد درواقع طرح جامع، برگرفته از يك سري تجربيات و تحقيقات است كه ساليان سال در منطقه انجام گرفته و ما سعي مي كنيم كه حتي بيش از ظرفيت، بازديدكننده وارده منطقه نشود.
* محدوده تفرج متمركزي كه در طرح جامع براي بازديدكنندگان در نظر گرفته شده تا چه محدوده اي است. آيا با حفظ حريم درياچه و رودخانه خواهد بود؟
تاكنون اين طرح را به ما ارائه نداده اند، ولي قطعا به اين مسئله توجه خواهد شد و ما تمام اصول را در جهت حفظ پاكي منابع آبي منطقه و همچنين جلوگيري از آسيب به گونه ها در نظر خواهيم گرفت.
* ما شاهد اعتراضاتي از سوي قشرهاي مختلف مردم در زمينه هاي متعدد هستيم كه از آن جمله مطالبي است كه در روزنامه همشهري مورخ ۱۹ و ۲۵مرداد ماه پيرامون دو سال ممنوعيت لار در سال هاي ۷۸ و ۷۹ و جلوگيري از بيتوته شبانه درج گرديد و اعتراض به كنترل تردد در منطقه است، چه توضيحي براي معترضين داريد؟
اولا عرض كردم تا زماني كه طرح جامع مطالعه نگردد و طرح تفصيلي آن آماده نشود و زون بندي ها صورت نپذيرد و جايگاه هر طبقه و هر فعاليت و هر بخش مشخص نگردد و نيز پتانسيل و ظرفيت منطقه برابر نظر كارشناسي و ارزيابي زيست محيطي تعيين نشود ما نمي توانيم در را باز كنيم و پذيراي هر قشري در منطقه باشيم چون قطعا منطقه آسيب خواهد ديد.
و اما در مورد ممنوعيت صيد در سال هاي ۷۸ و ۷۹، من آماري به شما ارائه مي دهم: از سال ۶۵ تا ۷۷ ميانگين صدور پروانه صيد ماهي در هر سال ۱۵۲۰۰ عدد بوده به طور متمادي و بدون هيچگونه آيشي. و در سال ۷۷ در فصل تخم ريزي ماهي قزل آلاي خال قرمز كه بهترين فصل براي ارزيابي رودخانه هاست و همچنين نياز مبرم به دادن فرصتي جهت ترميم جمعيت اين گونه (فرصت آيش)، براساس نظر كارشناسي و ارزيابي عملي در بخش آبزيان سازمان حفاظت محيط زيست با پيشنهاد اداره كل، به اين گونه دو سال فرصت داده شد و بلافاصله بعد از آن در سال هاي ۸۰-۸۱ با خشكسالي كه پيش آمد اگر اين كار صورت نمي گرفت قطعا نسل اين ماهي در لار از بين مي رفت و ۲ سال ممنوعيت پشتوانه دو سال خشكسالي  گرديد و با وجود خشكسالي امروز جمعيت خوبي از اين گونه داريم.
مسئله ديگر، مسئله ممنوعيت بيتوته شبانه است. فرصت دادن به حيات گونه هاي گياهي و جانوري و گونه هاي شب فعال، يكي از اصولي است كه بايد به آن توجه شود. به خصوص اين كه ما براساس يك فرهنگ قديمي بيشتر تمايل داريم چادرمان را در كنار منابع آبي و رودخانه ها برپا كنيم و معمولا زباله هايمان را نيز به داخل آب پرت مي كنيم و... همچنين ما هيچگونه سرويس دهي و امكاناتي به لحاظ بهداشتي در منطقه نداريم و در طرح جامع تمام اينها پيش بيني شده است و نيز اتراق ها بايد در پارك ملي فقط به زون توسعه، محدود شده و نظارت كامل صورت گيرد.
ما در حال حاضر فقط ۹۰۰ صياد متقاضي داريم و به اين تعداد محدود نخواهد شد و تعداد بازديدكنندگان آزاد متقاضي اتراق شبانه خيلي بالاتر از صيادان است و با تجمع افراد عادي در كنار رودخانه ها علاوه بر ايجاد آلودگي و تخريب منطقه، ديگر جايي براي صيادان باقي نخواهد ماند.
* با مشكل زباله توليد شده توسط بازديدكنندگان و صيادان چه مي كنيد؟
امسال با همكاري كانون تخصصي حيات وحش به هر كسي كه وارد پارك مي شود كيسه زباله مي دهيم و در موقع خروج، افراد زباله هايشان را به خارج از پارك مي آورند و حتي مشاهده شده بعضي از صيادان و بازديدكنندگان زباله هاي ديگران را هم جمع مي كنند و هفته اي دو وانت زباله از منطقه خارج مي شود.
خود ما هم در طول اين مدت ۴ بار از سرچشمه «دوبرار» تا درياچه را پاكسازي كرده ايم . حتي به تمام زنبوردارهايي و در منطقه حضور داشته اند تأكيد كرده ايم كه كارگرهايشان را تشويق كرده ايم، حتي در مواردي به آنها مزد داده ايم تا زباله هاي حول و حوش خودشان را جمع كنند و تحويل ما بدهند. من به جرأت مي گويم كه در زمينه حفظ منطقه از آلودگي زباله، تميزترين منطقه را داريم و اگر داخل منطقه برويد با كمترين مواد زايد مواجه مي شويد.
* بعضي  ها فكر مي كنند كه با پارك ملي شدن يك منطقه، ديگر ورود به آن ممنوع مي شود. چه توضيحي براي اين افراد داريد؟
همانگونه كه بارها گفته ام، هيچ وقت در پارك هاي ملي و كلا مناطق چهارگانه بسته نيست و هيچ وقت هم باز نيست. بسته نيست براي مراكز علمي -تحقيقاتي، دانشجويان، دانش آموزان و اقشاري كه به صورت سازماني مي خواهند از منطقه بازديد كنند- البته با مجوز- و بسته است براي كساني كه با طبيعت نامهرباني مي كنند. در حال حاضر افراد با كسب مجوز در ورودي با پرداخت مبلغي به عنوان وروديه وارد پارك مي شوند.

هنر زنده ماندن
009375.jpg
ما عادت كرده ايم در محيط زندگي خود به سر بريم و با طول و عرض جغرافيايي محيط زندگي خود آشناييم. هنر زنده ماندن در اين محيط را نيز مي دانيم. اما لازم است ياد بگيريم كه چگونه وقتي از محيط زيست آشنا دور شديم، وقتي در محيطي غريبه و ناآشنا قرار گرفتيم، زنده بمانيم و نيز هنگامي كه محيط زيست خانگي ما، در اثر عوامل طبيعي يا دخالت بشر چهره اي دگرگونه مي يابد، چطور برخطر مرگ و نابودي فائق آييم.
البته مهارتهاي زنده ماندن به مواردي همچون سقوط يك هواپيما در قله يك كوه، كشتي شكستگي در نواحي استوايي يا خراب شدن اتومبيل در دل صحرا محدود نمي شود. هر بار كه در اتومبيل خود مي نشينيد، اگر كمربند ايمني را ببنديد، قطعاً يك گام به سوي زنده ماندن برداشته ايد.
آتش در سفر
آتش شما را از مرگ حتمي نجات مي دهد! اگر چه اغراق آميز است اما در بسياري موارد واقعيت دارد.
آتش در سفر جذابيت ديگري دارد. چون هم طبيعي است، هم برخاسته از طبيعت است و هم، امكان يك زندگي طبيعي را فراهم مي كند:
آب را براي يك چاي صحرايي آماده مي كند، امكان غذاپختن را فراهم مي كند، حيوانات خطرناك را مي راند، دود آن حشرات را دور نگه مي دارد و گاه وسيله اي براي علامت دادن است، درست مثل فيلم هاي مهيج!
حالا هم كه تابستان است و عشق سفر هر از چند گاهي در رگ و پي مان گل مي كند، بد نيست چيزهايي بدانيم تا اين جادوي طبيعت بلاي جانمان نشود: وقتي آتش روشن مي كنيد، مواظب باشيد كه هواكش كافي داشته باشد، سوخت كافي و منبع حرارت كافي هم مورد نياز است.
جاي آتش را طوري درست كنيد كه استفاده از آن در كنترلتان باشد. آتشي كه با بي دقتي درست شود، خطرات بسيار به همراه دارد. هرگز زير درخت و كنار تنه آن، آتش روشن نكنيد. جايي را انتخاب كنيد كه پناه باشد، به خصوص در هنگام وزش باد شديد.
برگ ها، شاخه ها، خزه و علوفه خشك را در دايره اي به شعاع دو متر از اطراف محل روشن كردن آتش، پاك كنيد. اگر زمين خيس است، آتش را روي سكو درست كنيد به اين آتش، آتش معبد مي گويند.اين آتشدان سكويي با ارتفاع مناسب از زمين است كه از چوب سبز (تر) ساخته مي شود. چهارپايه اصلي، چهار چوب را در بالاي خود نگه مي دارد.
روي اين چهارچوب رديفي از شاخه هاي تر قرار مي گيرد كه بايد روي آن را با لايه اي ۱۰ تا ۱۵ سانتي متري از خاك بپوشانيد. مي توان دو تير پايه با انتهاي چنگالي درست كرد و حايلي براي آويختن ظرف غذا، فراهم كرد.
اگر باد شديدي مي وزد زمين را حفر كنيد و آتش را در اجاق تو زميني روشن كنيد.
از گذاشتن صخره ها و سنگ هاي خيس يا خلل و فرج دار در آتش يا اطراف آن خودداري كنيد، خصوصاً سنگ هايي كه در آب غوطه ور بوده اند .ممكن است در اثر داغ شدن منفجر شوند و خطراتي به بار آورند. از تخته سنگ هاي نازك و صخره هاي نرم و شكننده هم اجتناب كنيد. اصولاً سنگ ها را با زدن به يكديگر امتحان كنيد و از سختي آن ها مطمئن شويد.
هرچه چوب سنگين تر باشد، حرارت بيشتري توليد مي كند. اين امر در مورد چوب هاي خشك و تر به يك نسبت صادق است. مخلوط كردن چوب هاي تر و خشك دوام آتش را زياد مي كند و در شب مناسب تر است.
و اما در انتخاب نوع چوب دقت كنيد:
چوب هاي سخت مثل چوب درخت هاي گردو، مرس، آلش يا بلوط، خوب مي سوزند و حرارت زيادي توليد مي كنند و تا مدت زمان طولاني به صورت زغال داغ، باقي مي مانند. با اين چوب ها مي توان آتش را در طول شب، گرم نگاه داشت.
چوب هاي نرم، زود مي سوزند و جرقه توليد مي كنند. چوب هاي كاج، سرو آزاد، توسكا، شوكران، صنوبر، شاه بلوط و بيد، بيش از همه ايجاد جرقه مي كنند.
به ياد داشته باشيم كه چوب مرطوب، گاهي داراي امتيازهايي است، مثلاً با ايجاد دود حشرات را دور مي كند. ضمناً طولاني تر مي سوزد و آتش را روشن نگاه مي دارد.
۱۵ وسيله ارزشمند براي زنده ماندن
كيت بقاي شما بايد حداقل حاوي پانزده وسيله ارزشمند زير باشد:
۱- كبريت: مقصود از كبريت، كبريتهاي ضد آب و ضد باد است. اگر مي خواهيد كبريت معمولي را ضد آب كنيد مي توانيد نوك گوگردي آن را با شمع مذاب بپوشانيد. براي جاگيري كمتر نصف چوب كبريت را قطع كنيد و دور بيندازيد.
۲- شمع: شمع هم براي آتش افروختن و هم براي روشنايي مفيد است و اگر به شكل مكعب مستطيل باشد بهتر است.
۳- آتش زنه: در هواي باراني و پس از تمام شدن كبريت، وجود چخماق، كارساز است.
۴- ذره بين: هم براي روشن كردن آتش در هواي آفتابي مفيد است و هم براي ديدن چيزهاي ريز.
۵- نخ و سوزن: حداقل يك سوزن يا چشمه درشت براي استفاده از نخ چندلا يا كلفت. نخ را دور سوزن يا سوزن ها بپيچيد.
۶- قلاب و نخ ماهي گيري: چند قلاب كوچك و بزرگ و مقداري نخ ماهي گيري در كيف بقاي خود داشته باشيد.
۷- قطب نما.
۸- چراغ بتا: كريستالي است كه نور ضعيفي از آن مي تراود و به اندازه يك سكه كوچك است. اين چراغ براي خواندن نقشه در شب ايده آل و براي استفاده در ماهيگيري (به عنوان طعمه) مناسب است.
۹- سيم تله: ۶۰ تا ۹۰ سانتيمتر سيم تله كافي است و بهتر است كه جنس سيم برنجي باشد. اين سيم براي دام گذاري ايده آل است و ممكن است در شرايط خاصي جان انسان را بخرد.
۱۰- اره فنري: اره فنري را دست كم نگيريد. حتي درخت هاي نسبتا بزرگ را مي توان با آن بريد.
۱۱- كيف دارويي: داروها را در قوطي هاي دربسته و محفوظ نگاه داريد. اقلام دارويي زير پيشنهاد مي شود: مسكن هايي مثل استامينوفن كدئين، قرص اسهال، آنتي بيوتيك، آنتي هيستامين، قرص هاي ضدعفوني آب، قرص هاي ضد مالاريا، پرمنگنات دوپتاسيم.
۱۲- تيغ جراحي: حداقل دو تيغ در اندازه هاي مختلف لازم است. در صورت لزوم مي توانيد دسته آن را از چوب بسازيد.
۱۳- بخيه پروانه اي: براي دوختن زخم مي توانيد از آن استفاده كنيد.
۱۴- چسب زخم بنديِ: در اندازه هاي مختلف، ترجيحا ضد آب.
۱۵- كيسه پلاستيك يا بادكنك: يك بادكنك در موقع لزوم مي تواند ظرف حمل آب شما باشد و وزن يك ليتر آب را به راحتي تحمل كند.
*درشماره آينده، كيت بقا به تفصيل ،توضيح داده مي شود.

طنز طبيعت
براي مردن وقت نيست - قسمت آخر
نگاهم، از وراي شيشه اتومبيل به جلو بود و به پينتو و خرس فكر مي كردم و در انديشه بودم كه آيا خرسي در كار بوده، يا اصولاً اتوبوسي،  وجود داشته است، كه در همان اثنا صداي خرخر پيرمرد بلند شد. باز خوابيده بود. اين بار ديگر بيدار نشد تا به محل كمپ رسيديم. من چادر را از اتومبيل در آوردم و مشغول گشودن آن شد. او در را باز كرد و نگاه كرد: «دست نگهدار! آن طرز چادر زدن نيست، تو هيچي از آن نمي داني. بگذار بيايم بيرون و دستي به كار برسانم تا راست و ريست شود، صبر كن تا نشانت بدهم، چطور چادر مي زنند.» چادر را با طمأنينه سرپا كردم. دو تخت خواب سفري و ميز و صندلي ها را از اتومبيل آوردم و هر يك را در جاي خود، قرار دادم. پشت ميز نشسته بودم و داشتم براي خودم قهوه مي ريختم كه او از راه رسيد و با لحن تندي گفت: «بايد صبر مي كردي تا من برسم. طبق معمول كار را خراب كردي.» خودش را روي صندلي انداخت و نفس زنان ادامه داد: «حالا من از شدت عجله و شتابي كه براي آمدن به اين جا به خرج دادم، حسابي خسته شده ام. سيگارهايم را هم در اتومبيل جا گذاشته ام!  بهتر است بروم و آنها را بياورم.» گفتم: «سعي كن قبل از تاريك شدن هوا برگردي. حوصله ندارم،  دنبالت بگردم!»
- كار ديگري هم مي شود كرد. تو برو سيگارها را بياور.
- تا قهوه ام را تمام نكنم، سيگارهايت را نمي آورم. مگر نمي داني براي سلامتي بد است؟
- كدام سلامتي؟ سالهاست كه ذره اي سلامتي نداشته ام. حالا تو پاشو برو آن سيگارها را بياور، در عوض من قهوه ات را برايت تمام مي كنم. اين حداقل كاري است كه مي توانم برايت انجام دهم.
آن شب آتش مبسوطي جلو چادر درست كرديم و در هواي خوش كوهستان، كنار آتش نشستيم و به نقل داستان پرداختيم. داستانهاي او خيلي بهتر از داستانهاي من بود. علتش هم فقط اين است كه او دروغگوي خوبي است. از طرفي، وقتي از آن همه ماجراها و سفرهايش تعريف مي كرد، من غمگين مي شدم و فكر مي كردم، چه اوقات گرانبهايي را پشت ميز اداره گذرانده و هدر داده ام.
او به پشتي صندلي تكيه داد نگاهي به آسمان انداخت و با لحن بعيدي گفت: «به ستاره ها نگاه كن. در شهر نمي تواني ستاره ها را ببيني. فقط در كوهستان مي شود آنها را ديد كه مثل الماس مي درخشند. مي داني، تريليون ها و تريليون ستاره وجود دارد. به هر آدمي يك بيليون ستاره مي رسد، تازه باز هم زياد مي آيد.»
گفتم: تا به حال به آن فكر نكرده بودم. به نظرم، حق با توست. پيرمرد، همچنان كه به درون تاريكي زل زده بود، گفت: امشب ستاره ها واقعاً  قشنگ هستند، اين طور نيست؟
گفتم: «واقعاً ً! فكر نمي كنم تا كنون ستاره هايي به اين قشنگي ديده باشم.» در حقيقت من هيچ ستاره اي نمي ديدم، چون آسمان كاملاً ابري بود، اما از دروغ گفتن با پيرمرد، خوشم مي آمد. خوشحال بودم كه خارج از بازي نيستم.
پس از مدتي اد گفت: «مي داني، اين جا، در اين كوهستان، كنار اين آتش، نزديك آن رودخانه پر از قزل آلا، زير اين آسمان پرستاره، بهترين مكان و بهترين زمان براي مردن است.»
گفتم: فكر نمي كنم، اين طور باشد. به نظر من هم زمانش نامناسب است و هم مكانش.
- چطور؟ مي تواني من را آنجا، زير آن درختان غان، دفن كني و هيچ كس هم نمي فهمد.
- دفنت كنم؟ من دفنت نمي  كنم، كار سختي است. من آمده ام اين جا ماهيگيري كنم، نه اين كه به كفن و دفن موجودات زهوار دررفته و بي قواره بپردازم. تو مي ميري و بقايايت، همانجا كه هست، خواهد ماند. تنها زحمتي كه به خودم مي دهم، اين است كه خم شوم و آن ساعت جيبي طلايت را بردارم.
پيرمرد غريد: «غارت مردگان! اتفاقاً  همين انتظار را هم از تو داشتم. تو آدم مطمئني نيستي. آدم نبايد دور و بر تو بميرد.»
از افكار ماليخوليا واري كه در كله او دور مي زد، خوشم نمي آمد، به خصوص از خنده موذيانه اش متنفر بودم. با وجود اين كه شب گرمي بود، اما لرزه اي در بدنم حس كردم. آخر يك پيرمرد ۹۰ ساله چطور مي تواند اين قدر... ولش كن.
مدتي طولاني، همان جا، ساكت نشستيم و با هم زدن آتش، خود را سرگرم كرديم. عاقبت من گفتم: «هفته آينده اپراي خوبي روي صحنه مي آيد.»
- چي هست؟
- برنامه جالبي است. زنان زيبا توسط موجودات فضايي،  دستگير مي شوند و به آسمان مي روند و با آن موجودات ازدواج مي كنند، اما بعد، طلاق مي گيرند و براي اخذ نفقه از آنها مشكلات زيادي را متحمل مي شوند و ...»
او همچنان كه با شوق آتش را مي شورانيد، گفت: «عالي است. من اين جور اپراها را خيلي دوست دارم. كي روي صحنه مي آيد؟»
- پايان هفته آينده تا آن وقت سفر ماهيگيري ما تمام شده و به شهر برگشته ايم.
- خوبه من نمي خواهم آن اپرا را از دست بدهم. ملتفت باش، كار ابلهانه اي نكني كه باعث تأخير در بازگشتمان بشود. فهميدي؟
با دلخوري گفتم: «بله، فهميدم. فهميدم.»
حميد ذاكري

ماجراهاي طبيعت
صورت زخمي
009360.jpg
نوشته ارنست تامپسون ستون
برگردان: حميد ذاكري ............ قسمت دوم
همچنان كه در جنگل تاريك منتظر ايستاده بودم، صداي دلپذير چكيدن آب را مي شنيدم: «تينك، تنك، تنك، تينك- تا،تينك، تنك، تنك، تونك.»
نمي دانستم چشمه اي در آن نزديكي هست و در آن شب داغ، پيدا كردن اين چشمه خيلي خوشحالم كرد. به طرف صدا رفتم. اما صدا مرا به شاخه يك درخت بلوط، كه سرچشمه آن بود، هدايت كرد. چه آواي نرم و شيريني در اين شب تنها و ساكت؛ گويي ترانه اي را به آواز مي خواند.
اين آواز «چكه  آب» متعلق به يك نوع جغد درختي بود. اما ناگهان صداي نفس هاي خشن و خش  خش برگ ها، متوجهم كرد كه رنجر بازگشته است. كاملاً از خستگي بي حال شده بود. زبانش آن قدر از دهانش بيرون زده بود كه تقريباً به زمين مي رسيد و كف از آن مي چكيد. پهلوهايش از شدت نفس زدن بالا و پايين مي رفت و عرق كف آلود از سينه و پهلوهايش فرو مي ريخت. لحظه اي از نفس زدن ايستاد تا دستم را به نشانه وظيفه شناسي بليسد و آن گاه خودش را روي برگ ها رها كرد كه تا مي تواند خرناسه وار نفس بزند.
اما بار ديگر آن صداي اغواگر و آزارنده- يپ يررر- در چند متري ما شنيده شد، صدايي كه فقط سگ بيچاره را از نفس مي انداخت و دست نيافتني به نظر مي رسيد. به سرعت معني اين كار را دريافتم.
ما به لانه توله هاي روباه نزديك بوديم و روباه هاي بزرگ سعي داشتند ما را از آن جا دور كنند. خيلي از شب گذشته بود، پس به سوي خانه به راه افتاديم در حالي كه اطمينان داشتيم، كه مسأله تقريباً حل شده است.
***
من به خوبي مي دانستم كه يك روباه پير با خانواده اش در آن حوالي زندگي مي كنند، اما هيچ كس فكر نمي كرد آن قدر نزديك باشند.
اين روباه را «صورت زخمي» مي ناميدند، چون يك زخم عميق از گوشه چشم تا پشت گوشش وجود داشت؛ احتمالاً اين زخم در اثر برخورد با سيم خاردار به هنگام تعقيب خرگوش به وجود آمده بود. بعدها وقتي زخم خوب شد، اثري سفيد و مادام العمر در صورت او برجاي گذاشت كه شاخصه او شد.
زمستان سال قبل، من با او ديدار كرده و با نمونه اي از حيله گري او آشنا شده بودم: بعد از بارش يك برف سنگين، براي شكار بيرون رفته بودم و زمين هاي باز و بي درخت را پشت سر گذاشته و به كناره گودال پر درخت پشت آسياب كهنه رسيده بودم.
تا سر بلند كردم كه نگاهي به منظره حفره بيندازم، غفلتاً چشمم به روباهي افتاد كه در فاصله اي دور، آن سوي دره به صورتي كه مسير من را قطع مي كرد، يورتمه مي رفت. فوراً بي حركت ايستادم، حتي سرم را تكان ندادم و آن قدر به همان حالت ماندم تا در پوشش ضخيم گياهي كف گودال از نظر ناپديد شد. به محض اين كه از ديد گم شد به سرعت به طرفي كه فكر مي كردم در آنجا از ميان درختان خارج مي شود، به راه افتادم و در بهترين موقعيت براي شكار او كمين كردم، اما هر چه منتظر ماندم، روباهي از آن جا بيرون نيامد. نگاهي دقيق تر رد پاي تازه يك روباه را نشان داد كه از پوشش گياهي بيرون پريده بود. با پي گيري رد با چشم، ناگهان خود صورت زخمي پير را ديدم كه در فاصله  اي دور پشت سرم، روي پاهاي عقبش نشسته و چنان نيشخندي بر لب داشت كه گفتي سخت مشغول تفريح است.
مطالعه بيشتر رد پا، همه چيز را روشن ساخت. درست همان لحظه اي كه من او را ديده بودم، او هم مرا ديده بود، اما مثل يك شكارچي درست و حسابي و با تجربه، موضوع را پنهان كرده و طوري بي اعتنا به راه خود ادامه داده بود كه انگار مرا نديده است، بعد همين كه از ديد پنهان شده به سرعت باد دويد. و مسير را دور زد و پشت سر من در فاصله اي دور، توقف كرده بود و حالا داشت با خنده به من و حيله عقيم مانده  ام،نگاه مي كرد؛ ظاهراً ديدار يك مرد بور شده براي يك روباه مكار پير سرگرمي خوبي است!
در فصل بهار فرصت ديگري براي ديدار تيزهوشي صورت زخمي پيدا كردم. با يكي از دوستانم در طول جاده روي چراگاه مرتفع پياده مي رفتيم. ضمن رفتن از فاصله ده متري پشته اي گذشتيم كه روي آن چند قلوه سنگ بزرگ قهوه اي و خاكستري ديده مي شد.

سفر و طبيعت
ادبيات
اقتصاد
روزنت
سياست
مدارا
ورزش
هنر
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  روزنت  |  سفر و طبيعت  |  سياست  |  مدارا  |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |