شنبه ۲۲ شهريور ۱۳۸۲ - شماره ۳۱۶۵- Sep, 13, 2003
به مناسبت روز ملي سينما
۲ راه حل ۱مسأله
زير ذره بين
اين روزها اخبار خوشي از راه اندازي و كلنگ زني چند مجتمع نمايشي و تفريحي توسط بخش خصوصي و دولتي در اطراف تهران و شهرك هاي اقماري آن- كانون هاي جديد جمعيتي- به گوش مي رسد. چنانچه استمرار اين قبيل حركات با برنامه ريزي هاي كلان و مؤثر آتي همراه شود مي توان گفت بزرگترين شكل حمايت دولتي در اثرگذارترين صورت ممكن از سينماي ملي كشور اتفاق افتاده است.
پيمان شوقي
010305.jpg

شصت هفتاد سال پيش كه عده اي جوان علاقه مند دور هم جمع شدند و صنعت سينماي ايران را به راه انداختند ، كسي كاري به كارشان نداشت. نه حمايتي نه تشويقي. فقط تهديد شدند كه به ساحت رفيع قدرت كاري نداشته باشند والبته شئونات شرع و عرف را هم مدنظر قرار دهند. بديهي است كه مورد اخير هم با توجه به فيلم هايي كه از همان سالها روي پرده بود بيشتر به شوخي شباهت داشت. پس از مدتي، از آن جمع اوليه، آنها كه تجارت نمي فهميدند به مرور «محو» شدند و باقي مانده ها هم به مصداق «خلايق هرچه لايق» معجوني تحويل جامعه دادند كه مي پسنديد بدون آنكه تلاشي در جهت استعلاي فرهنگي صورت پذيرد. كسب و كار جدي بود وبي اعتنا به آينده، مطالبات خود را به برنامه ريزان و دست اندركاران تحميل مي كرد. در سالهاي بعد هم با پيشرفتهاي نسبي تكنيك و پيشرفت محتوا- بخصوص در شاخه موسوم به «موج نو»- تنها اتفاقي كه افتاد، تنگ تر شدن دامنه سانسور و آشكار شدن پنجه قدرت در زير فشار قراردادن مهره هاي منفرد پيشرو بود. غافل از آنكه بناي پوشالي صاحبان قدرت از بن در آستانه ويراني است. گو اينكه تنه اصلي اين سينما هم اسير در چنگال تفكرات سنتي و ديدگاه هاي كوته فكرانه گردانندگانش كه بيسوادي را چاشني تنبلي فكر و تنگ نظري فطري كرده بودند در آستانه سقوط قرار داشت و عدم استقبال تماشاگران عملاً آن را محكوم به فنا كرده بود. آنگاه انقلابي اسلامي رخ داد و فصلي نو در رسيد و هواي تازه اي فضاي مسموم مملكت را از بوي اميد و آرمان پر كرد. مدعيان قدرت و تمدن، به زواياي تاريخ تبعيد شدند و جاي خود را به كساني دادند كه آمده بودند تا توانمندي هاي ناپيدا را به كار گيرند و حدود خدايي را بر زمين جاري كنند. سياستهاي فرهنگي جمهوري اسلامي از همان آغاز عرصه هاي مهم و حساسي مثل سينما را درنظر داشت بطوريكه حتي امام خميني (ره)نيزدر روزهاي اول انقلاب ازضرورت بهره گيري از اين هنر درجهت اهداف مورد نظر ياد كردند. و عملاً هم با پافشاري بر لزوم حيات و استمرار آن به عنوان ابزاري فرهنگي و تبليغاتي در تمام سالهاي سختي كه از پس بهار پيروزي آمد، صداقت خود در بيان ديدگاه اوليه ثابت كرد. در سالهاي جنگ و تحميل رياضت اقتصادي به پيكره جامعه ايران، سينما توانست به عنوان رسانه اي استراتژيك حمايت هاي مالي دولت را جلب كند،اما پاشنه آشيل اقتصاد سينما هم در همين سالها شكل گرفت. يارانه دولتي كه به شكل وام هاي بلاعوض، وام هاي بانكي با سود كم و تجهيزات ارزان قيمت در اختيار توليد كنندگان قرار مي گرفت به مرور باعث پديد آمدن گروه هايي شد كه توانايي شان نوعي دلالي در عرصه اقتصاد بود. به اين شكل كه با برقراري ارتباط ميان نهادها و ارگان هاي متمايل به كارهاي فرهنگي با پيكره توليد فيلم، خود را به عنوان تهيه كننده در سينماي ايران تثبيت كردند. توانايي اين گروه در جذب سرمايه هاي كلان و توليد فيلم هايي كه فروششان نسبتي با هزينه هاي تحميلي نداشت- هرچند محصولات بعضاً پرفروش هم در ميانشان پيدا مي شد- به زودي پديده رانت و رانت خواري در سينما را تثبيت كرد و عرصه اي براي پديد آوردن ناممكن ها در شعبده اي كلان شد. فيلم هايي توليد شدند كه همزمان با آماده شدن كپي هاي نمايش، سودي چند ده ميليوني را نصيب سازندگان كرده بودند و ديگر تمايل يا نگراني خاصي در نحوه اكران و تبليغات و غيره برنمي انگيختند. با داغ شدن تنور توليد، نهادهاي مسئول نظارت و هدايت هم بيش از پيش از وظايف زيرساختي خود غافل ماندند و به دميدن اين آتش پرداختند. غافل از آنكه سينما در مقام يك صنعت، چرخه اي دارد كه از بازاريابي شروع و به اكران داخلي و صادرات و درآمدهاي ناشي از نمايش هاي بعدي در رسانه هاي ديگر منتهي مي شود. در تمام سال هاي نيمه اول دهه ۷۰، مي شد كانال تسهيلات مالي را از جريان قدرتمند تهيه و توزيع به طرف عرصه سينما سازي و واردات تكنولوژي جديد عوض كرد و مانع از آن شد كه پيكره اين صنعت بيش از اين از جيب بخورد. اما چنين اتفاقي نيفتاد و جالب است كه سياستهايي هم شكل گرفت- مثل محدوديت اكران فيلم خارجي و بحث حمايت دولت از گونه هاي خاصي از فيلم- كه خواسته يا ناخواسته، آب به آسياب جريان رايج ريخت و عملاً بسياري از توليد كنندگاني را كه صبغه فرهنگي داشتند از چرخه كار كنار گذاشت.
اما هرچه بود گذشت. تجربه ساليان هر چند سخت به دست مي آيد اما از آنجا كه مي تواند راهكارهاي مناسب براي طي طريق در آتيه ايام را معرفي كند ارزشمند است و پذيرفتني. به شرط آنكه ضعف حافظه تاريخي- به مثابه يك ويژگي ملي- بار ديگر چهره نكند و سياستگذاران و مسئولان را از نگرش و ارزيابي آنچه در سالهاي سخت گذشت بازندارد.
010345.jpg

طرح جديد بنياد فارابي براي حمايت از گونه هاي مهجور مانده سينمايي از آن طرح هايي است كه روي كاغذ قشنگ اند اما در عمل چند و چون بسياري دارند. در حال حاضر ظرفيت توليد سينماي ايران روي پنجاه تا شصت فيلم در سال تثبيت شده و تلويزيون با هفت كانال بخش عمده اي از تكنسين هاي سينما را جذب مي كند. در عين حال كمتر از سيصد سينما در كشور موجودند كه با احتساب سالن هايي كه مي توانند به صورت تالار نمايش فيلم هم مورد استفاده قرار گيرند به پانصد هم نمي رسند. بخش عمده اين سينماها عمري بيش از سي سال دارند و درجه پايينشان باعث مي شود كه ميانگين قيمت بليت سينماها در كشور روي پانصد تومان تخمين زده شود. (توجه داريد كه بخش عمده اي از جامعه مي توانند با اين مبلغ يك فيلم ويدئو VCD را براي مدت يك هفته كرايه كنند و دست كم ۵ نفر آن را ببينند)
در چنين شرايطي كه دخل و خرج سينما با اما و اگر فراوان همراه شده است ناگهان سياست افزايش توليد اعلام مي شود آن هم تا چهار يا پنج برابر ظرفيت موجود، يعني تقريباً به اندازه تمام توان بالقوه توليد سينماي ايران. اين شوخي با اعلان حمايت فارابي از گونه هاي خاص سينمايي تقويت مي شود و با تشكيل گروه هايي در زمينه «هنر و تجربه»، «دفاع مقدس»،  «كمدي» و «كودك و نوجوان» مي رود كه شكل واقعيت به خود بگيرد. ضمن اينكه اخبار تأسيس گروه هاي ديگري از جمله «سينماي ديني» و «حادثه اي» هم به گوش مي رسد.
نمي دانم واكنش كساني كه سروكاري با واقعيتهاي موجود سينماي ايران ندارند در مقابل اين خبرها چيست؟ شايد تحت تأثير قرار بگيرند و شايد هم چنين سياستهايي اصلاً براي تحت تأثير قرار دادن همين گروه تدوين مي شوند. اما آگاهان شك ندارند كه اين شكل حمايت در اين شرايط مفهومي جز جاري كردن سيل يارانه هاي دولتي و ايجاد مشاركت در خرج كرد وزارتخانه ها يا نهادهاي ذي ربط ندارد و وام هاي كم بهره اي كه مشمول مرور زمان شده به بلاعوض تبديل شده اند، نمونه اي از آغاز يك دوران پرمنفعت براي توليد كنندگاني با شم قوي تجاري و البته زيركي كافي (براي تغيير سريع استراتژي توليد) است. در شرايطي كه به هزار دليل آشكار و نهان، مخاطبين بالقوه سينما در ايران از آن گريزانند، تنوع مضامين يكي از راه هاي مقطعي درمان است تا حداقل قشري كه با اين هنر- صنعت وطني مانده اند از آن نگسلند. فارابي به جاي تشويق اين راهكار، با اعلان حمايت از چند گونه خاص، توجه تمام توليد كنندگان را به ۴ يا ۵ نوع فيلم جلب مي كند. گو اينكه در نفس اين نوع حمايت هم اما و اگرهايي وجود دارد. سينماي كمدي به عنوان يك شاخه تجاري كه اتفاقاً پرفروش ترين فيلم ها را در اين چند سال عرضه كرده چه نيازي به حمايت خاص دارد؟ گروه سينماهاي كودك و نوجوان با آن خورشيد تابان سردرشان كجا هستند و در اين سالها چه به روزشان آمده؟ مگر توليدات سالهاي اخير اين گونه كه در بخش خصوصي توليد شدند و نمونه هايي از آنها هم در جشنواره اصفهان سال قبل خوش درخشيدند در مناسب ترين فصل سال- تابستان- براي مخاطبانشان اكران شده اند كه داعيه حمايت و افزايش توليد را سرمي دهيم؟ و ده ها اما و اگر ديگر.. هرچه بيشتر فكر مي كنيم، بيشتر درچند و چون تصميم گيري هاي اخير مي مانيم. حكايت عزيزان مسئول حكايت خط سوم شمس است كه نه خود مي خوانند و نه غير. فقط عده اي اين ميان پيدا شده اند كه رموز اين خط را به خوبي فرا گرفته اند و هر چند سال يكبار فرصت بهره برداري از دانسته هايشان به بهترين نحو برايشان فراهم مي  شود!
به نظر مي رسد يكي از بهترين پيشنهادهايي كه در شرايط فعلي به تصميم گيرندگان عرصه سينما مي توان داد، رجوع مجدد به كارنامه سياستگذاري هاي دولت طي دو دهه گذشته و مرور نقاط قوت و ضعف آنها در عرصه سينماست. تجربه دخالت دولت معمولاً جاهايي به ثمر نشسته كه ضرورت راه اندازي يك پروژه خارج از ظرفيت بخش خصوصي يا ناشناس براي اين بخش ديده مي شده است. وگرنه در عرصه  هاي آشنا، هر نوع حمايتي بساط رانت و رانت خواري را به راه مي اندازد. بارها و بارها گفته شده كه بزرگ ترين خدمتي كه دولت در شرايط فعلي مي تواند به سينماي ايران بكند، تلاش براي جذب مخاطب بالقوه اين سينماست. در داخل كشور، سينما سازي اولويت اول است. به سامان رساندن طرح ملي سالن هاي ارزان قيمت (كه بحث آن از حوالي مسئوليت سيف الله داد آغاز شده بود) و نيز به سامان كردن امكانات موجودي كه به هرز مي روند در فرهنگسراها، خانه هاي فرهنگ و ديگر مكان هاي مشابه (كه همكاري و تفاهم چند سازمان و وزارتخانه جداگانه را مي طلبد) در كنار ايجاد طرح هايي مثل بن سينما يا بليت نيم بها براي كاركنان دولت، كارگران كارخانه ها و دانش  آموزان مدارس نمونه طرح هايي هستند كه زمينه آشتي دوباره مردم را با سينما و عادت سينما رفتن ايجاد مي كنند. در عرصه خارجي هم فعاليت گسترده از طريق رايزنان فرهنگي براي معرفي سينماي ايران، محصولات و توانمندي هاي متنوعش در نيروي انساني مي تواند آغازي مناسب براي اجراي سياستهاي كلان باشد. به راه انداختن بازارهاي فيلم منطقه اي و جشنواره هاي موضوعي در اماكن و محل هاي توريستي كشور، ايجاد تسهيلات اقتصادي براي جلب سرمايه گذاري هاي خارجي و توليد محصولات مشترك و كمك براي بازاريابي محصولات موفق داخلي در بازارهاي جهاني از جمله اقداماتي است كه در عرصه حمايت بين المللي از سينماي كشور مي توان برشمرد. سالها قبل بنياد فارابي با تقبل هزينه بازاريابي تلاشي نسبتاً موفق براي عرضه تجاري سينماي ايران آغاز كرد كه البته بيشتر در عرصه فيلم هاي گونه هنر و تجربه باقي ماند. شايد آغاز مجدد اين تلاش اين بار با هدف ارائه محصولاتي كه تماشاگر عام را مد نظر دارند كمك شاياني در تأسيس زيرساختهاي اقتصادي سينما بكند. همچنين توجه به اقليتهاي جمعيتي ايرانيان- كه در بعضي كشورها رقم بالايي را تشكيل مي دهند- به عنوان تماشاگران بالقوه فيلم هاي ايراني نيز ديگر فعاليتي است كه نهادهاي دولتي مي توانند در انجام آن پيشقدم شوند. شرط اصلي و لازم همان طور كه قبلاً ذكر شد مرور و ارزيابي كارنامه سالهاي قبل و پند گرفتن از نقاط ضعف و تجارب ناموفق است. البته اين نكته را هم نبايد از ياد برد كه موفقيت در هر عرصه اي، علي الخصوص عرصه هاي فرهنگي استمرار و مداومت است.
نمونه هايي از اقداماتي كه در سطور بالا ذكر شد قبلاً از طرف نهادهاي مسئول انجام شده اند كه همگي پس از مدتي استمرار خود را از دست دادند. حتي فارابي در زمينه بازاريابي سينماي ايران در خارج از كشور به موفقيتهاي قابل توجهي هم دست يافته بود ولي با توقف ناگهاني كار و سپردن امر به بخش خصوصي، بخش خصوصي اي كه تازه مناسبات اقتصادي در چرخه فروش داخلي را ياد گرفته بود و ناپختگي اش در عملكرد خارج از كشور اظهرمن الشمس است، تمام رشته ها را پنبه كرد و باعث شد بار ديگر بكوشيم كه چرخ را از نو اختراع كنيم! يا به خاطر داريم هزينه هايي كه صرف ساخت چند سالن عظيم (مالتي پلكس) در شهرهايي مثل مشهد شد و به خاطر فقدان حمايت هاي بعدي بي نتيجه ماند. به هر حال لازم است مجموعه اي از شرايط فراهم شود تا تلاش هاي مختلف افراد و گروه ها به ثمر بنشيند. اوضاع آنقدر نگران كننده هست كه دخالت دولت براي يك مجموعه حمايتهاي زنجيره اي را اقتضا كند. ولي فقط نبايد از خاطر برد كه از ميان بردن اين شرايط نگران كننده نياز به تدوين برنامه اي جامع و همه نگر دارد كه لازم مي كند همه وزارتخانه ها و ارگان ها در تحقق آن سهيم و همسو باشند. فراموش نبايد كرد كه سينما در ايران مثل اغلب صنايع مديون حضور دولت بوده است ولي درعين حال تعادل خوبي در مشاركت بخش خصوصي براي آن ديده مي شود. همچنين تماشاگران ايراني بارها و بارها ثابت كرده اند كه از توليداتي با كيفيت و ارزشمند حمايت مي كنند (فروش بالاي شوكران، زير پوست شهر و سگ كشي را از ياد نبرده ايم) كافي است كه از وجود چنين آثاري مطلع شوند. تعبيه كانال هاي اطلاع رساني و توزيع مناسب و چرخه كارآمد منابع پولي از تهيه كننده به فيلم و از سينماها به تهيه كننده مي تواند اولين پيشنهادها يا اصلاً تصميمات مسئولان دولتي سينما براي پيكره اين هنر- صنعت ملي باشد.
اين روزها اخبار خوشي از راه اندازي و كلنگ زني چند مجتمع نمايشي و تفريحي توسط بخش خصوصي و دولتي در اطراف تهران و شهرك هاي اقماري آن- كانون هاي جديد جمعيتي- به گوش مي رسد. چنانچه استمرار اين قبيل حركات با برنامه ريزي هاي كلان و مؤثر آتي همراه شود مي توان گفت بزرگترين شكل حمايت دولتي در اثرگذارترين صورت ممكن از سينماي ملي كشور اتفاق افتاده است. در آن صورت يكي از معدود دفعاتي را شاهد بوده ايم كه علم و امكانات مالي در كنار هم و دست در دست هم براي تأمين مقصدي بزرگ همگام شده اند.

نگاه
نمايشگاه «همه چيز درباره كيارستمي»
روزنامه كاتوليكي «اونيره» ارگان شوراي اسقفي ايتاليا، ضمن تقدير از آثار عباس كيارستمي، نوشت: اين هنرمند ايراني معرف سينماگر جديدي است كه شيوه نگاه به سينما و جهان را دگرگون كرد.
اونيره در گزارشي به مناسبت برنامه برگزاري نمايشگاه آثار كيارستمي در ايتاليا نوشت: كارگردان سينماي ايران با خلاقيت هاي هنري ويژه خود، يك هنرمند كامل است كه به شيوه و زبان هاي مختلف سخن مي راند و هنر خود را ارائه مي كند.
اين روزنامه مي افزايد: كيارستمي با تمامي اين ويژگي ها، هميشه به خويشتن وفادار مي ماند.
براساس برنامه اعلام شده، نمايشگاه «همه چيز درباره كيارستمي» ۲۷ شهريورماه در شهر تورينو در شمال ايتاليا آغاز به كار خواهد كرد و تا بيستم مهرماه ادامه مي يابد.
در اين نمايشگاه كه با همكاري بنياد فرهنگي «سامدرتو» برگزار مي شود فعاليت هاي مختلف كيارستمي از سينما تا عكاسي، شعر، آموزش و تجربيات فني وي، ارائه خواهد شد.
010350.jpg

معادله در جشنواره فيلم فجر
ابراهيم وحيد زاده كارگردان سينما كه در كارنامه هنري خود فيلمهايي همچون مجسمه و عشق فيلم را دارد از دهم شهريور ماه فيلمبرداري فيلم جديدش به نام معادله را آغاز مي كند. در اين فيلم قرار است حسين ياري، سعيد پورصميمي، سيروس ابراهيم زاده، ثريا قاسمي و شمسي فضل اللهي، به ايفاي نقش بپردازند.
معادله، داستان بيژن، دانشجوي رشته رياضي است كه تمام معادلاتش را از طريق اينترنت حل مي كند ولي به دليل سالها درس خواندن، فرصت تقويت روابط اجتماعي را نداشته و اين تضاد بين ارزشهاي علمي و دستپاچگي، طنز ماجرا را ايجاد مي كند.
ساير عوامل فيلم معادله عبارتنداز مدير فيملبرداري: داريوش عياري، مدير توليد: جليل شعباني، مدير تداركات: مجتبي عربي، چهره آرايي: مهري شيرازي، عكاس: غوغا بيات، موسيقي: محمد رضا عليقلي، تدوين: حسن حسندوست،صدابردار: اصغر شاهوردي، فيلمنامه: حسين مثقالي، ابراهيم وحيدزاده ،و تهيه كننده: ابراهيم وحيد زاده
پيش بيني مي شود فيلمبرداري اين فيلم دو ماه به طول انجامد و براي جشنواره فيلم فجر آينده آماده شود.

نگاهي ديگر
در فراسوي سياهي
ديوانه اي از قفس پريد اثر احمد رضا معتمدي
010355.jpg
اكبر كوزه گران
هيدگر در رساله «زبان» نوشته است: «استادي به طور دقيق در همين نهفته است، در اين كه شعر بتواند شخص و نام شاعر را به فراموشي بسپارد.» اين سخن را مي توان به طور كلي براي هر اثر هنري نيز صادق دانست و در چنين معنايي فيلم «ديوانه اي از قفس پريد» يكي از مصاديق بارز آن در عرصه سينماي كشور است. فيلم معتمدي چنان پرقدرت و سهمگين است كه مواجهه با آن بسان مواجهه با هر حقيقتي، پرهيبت و سهمگين است و گويا حقيقت در ذات خود چنين است. فيلم چنان در نهايت دقت و تأمل پرداخته شده است كه آشكارا هنرمند و خالق خود را به فراموشي مي سپارد.
اينكه برخي به رغم شناختي كه از فيلمساز آن داشتند، زبان به بدگويي و طعنه  گشودند و «ديوانه اي از قفس پريد» را فيلمي عليه جانباز و جانبازي تفسير نمودند، در حقيقت از همين امر ناشي مي شود. عظمت فيلم، عظمت فيلمساز را به فراموشي سپرد، پرداخت هنرمندانه فيلم، دردمندي هنرمند آن را از ياد برد. البته اين سخن تنها در باب كساني صادق است كه اساساً با زبان سينما و هنر بيگانه اند و همواره در قشر و سطح باقي مي مانند و جز شاخ و برگ ظواهر، ثمره و ميوه اي از باطن نمي چينند. اينان به دليل عدم آشنايي با زبان سينما، هرگاه با اثري قدرتمند و پرهيبت مواجه مي شوند، نخست دچار فراموشي و نسيان شده و سپس در سطح ظواهر به تفسير اثر مي پردازند.
حال آن كه، ديوانه اي از قفس پريد، به دليل قابليت فراوان تأويلي خود، فيلمي سهل و ممتنع است. سهل است چرا كه خط داستاني مشخص و كليتي منضبط و محكمي دارد كه به هر بيننده ناآشنا به زبان و ظرايف سينما نيز، اجازه مي دهد كه پيرامون ظواهر آن به نقد بنشيند و حتي در عين نابينايي و ناشنوايي و ناداني. احكام كودكانه اي در رد و تخطئه آن صادر نمايد.اما مخاطب اهل تأمل با ديدن اين فيلم، در مي يابد كه بايد به يك بار ديدن اكتفا نكند و در پس ظواهر آن به دنبال حقايقي باشد كه حصول آن دشوار است. از اين رو فيلم دشوار و سخت است. در عالم سينما «استنلي كوبريك» را مي توان يافت كه فيلم هايش از چنين وضعيتي برخوردارند. فيلم هاي كوبريك در ظاهر سخني براي اهل ظاهر دارد و در بطن خود حقايقي براي اهل معنا، براي اهل ظاهر فيلم درخشش (Shining) فيلمي در باب وحشت و روانشناسي ترس است. اما اهل معنا حقايق ديگري فراتر از اين ظواهر مي يابند.
ديوانه اي از قفس پريد، به كامل ترين شكل ممكن از چنين وضعيتي برخوردار است. ديالوگ هاي حساب شده و تأمل برانگيز، مخاطب را در خود نگاه مي دارد و اگر مخاطب ذهن خود را در ديالوگ ها متمركز نمايد، از پيگيري كليت داستان باز مي ماند و اگر كل را در  يابد از اجزاء محروم مي شود. فهم اجزاء مستلزم فهم كل است و فهم كل نيز مستلزم فهم اجزا و مخاطب مي بايست در اين دور كه از آن به دور هرمنوتيك ياد مي شود قرار گيرد تا بتواند به فهم كاملي از اثر دست يابد.در بخشي از فيلم، روزبه با ديدن اتاق بر هم ريخته و پرونده هايي كه ربوده شده بود، چندان متأثر مي شود كه دوست و همكارش،  آصف ابراز مي دارد كه: مدارك گم شده حقيقت كه گم نشده؛ و روزبه در نهايت هوشمندي و آگاهي به اين حقيقت حكمي و تاريخي اشاره مي كند كه: حقيقت گم نشده تكه تكه شده به اسم معرفت، افتاده دست يه مشت آدم بي معرفت. اين جزء را در نسبت با كل داستان لحاظ كنيد. كلي كه حكايت از مشتي بي معرفت به نام سرمايه دار زالو صفت دارد كه در كسوت «بازرسي بانك...»، حقيقت را تكه تكه مي كنند. بازرسي را مي توان نمادي از معرفت دانست. بازرسي در مقام تحقيق است و بازرس با سلاح معرفت مي خواهد به حقيقت دست يابد اما در كسوت بازرسي و تحقيق (بخوانيد معرفت و شناسايي) نه به حقيقت بلكه به ناحقيقت مي رسد. چنانكه مي دانيم حقيقت به معناي ناپوشيدگي و انكشاف است اما ناحقيقت يا باطل همان پوشيدگي و اختفا است.فراست در مقام تحقيق (Reserch) و در گستره شناسايي (Knowledge) به پوشيدگي و اختفا (Letheia) مي رسد و حقيقت(aletheia) در اين گستره به نسيان مي رود، اما فراموش نكنيم كه اختفا و نهان روشي، خود در پوشيدگي خود نحوي ناپوشيدگي نيز دارد. اين پوشيدگي و ناپوشيدگي، اين خفا و ظهور و اين ناحقيقت و حقيقت،  با سير از ظاهر اثر به باطن و از باطن به ظاهر قابل حصول است.
داستان ديوانه اي از قفس پريد گرچه حول جانبازي مي چرخد كه در جاي جاي فيلم نيز بر جانبازي او تأكيد شده است، اما با اين حال فيلمي درباره جانباز نيست. ديوانه  از قفس پريد گرچه به معناي جانبازي تأكيد دارد، اما مصداق جانبازي برايش چندان اهميتي ندارد. مصداق يك معنا مي تواند روزي تهي از آن معنا شود. اما معنا همواره ثابت و پايدار است و البته مصداق جانبازي در اين فيلم تا پايان راه وفادار به آن معنا باقي ماند و در حقيقت وفاداري او به آن معنا بود كه او را از قفس پرانيد.
اينكه برخي از مصاديق جانبازي، ديوانه اي از قفس پريد را فيلمي عليه جانبازي دانسته اند نشان از اين واقعيت تلخ دارد كه اينان همان مصاديقي هستند كه از آن معنا بعد يافته اند و با انتقادات خود از «ديوانه»، به فرافكني بعد خود از آن معنا مي پردازند.فيلم را اگر با نگاهي ظاهربين بنگريم، جز تاريكي و سياهي چيزي نمي بينيم، بي عدالتي، نفسانيت اموري هستند كه در ظاهر فيلم وجه غالب را دارند. فيلم سعي نمي كند با پاياني خوشايند بيننده، تلخي و سياهي واقعيت را به فراموشي بسپارد ظاهر فيلم از آغاز تا پايان جز رنج و درد نيست. درخواست جدايي يلدا از روزبه  در آغاز و مرگ روزبه  در پايان، بسيار تلخ و ناگوار است. سرمايه دار زالو صفتي چون فراست در طمع ناموس سمبل ارزش ها(يعني جانباز) پيروزي وي و نابودي پرونده هاي قضايي، جملگي دردناك و تلخ است.
اما در پس اين ظواهر، حقيقتي زيبا را نيز مي توان ديد، به شرط آن كه نگاهي بيابيم كه در پس واقعيات، حقايق را ببيند.
به ياد آوريم سخن زينب كبري(س) را در واقعه كربلا كه فرمود: من جز زيبايي (در كربلا) چيزي نديدم حال آن كه با چشم و عقل ظاهربين در كربلا جز ظلم و تاريكي چيزي ديده نمي شود. براي ديدن زيبايي هاي كربلا بايد چشمي چون چشم زينب داشت تا در پس آن همه زشتي، زيبايي را ديد. ديوانه اي  از قفس پريد، حاوي حقايق زيبايي است كه فهم و ديدار اين حقايق گذشت از پديدار را مي طلبد.
يلدا پس از گذشت از شك زمانه اي كه به شك خرسند است به چنان تضميني دست مي يابد كه ديوانه اش را از چنگ عاقلان شهوت پرست مي پراند. او با شليك خود توانست مصداق جانبازي را كه مي رفت به دست زرسالاران مست زر و زور و تزوير به جسدي تهي از معنا بدل شود به اسطوره اي جاودانه تبديل كند كه «مرده اش چشم و چراغ، زنده اش موي دماغ.»يقين يلدا زيباترين معنايي است كه مي توان به حق اليقين در فيلم به ديدار آن نشست.يلدا نيك مي داند كه ديدار حقيقت و وصل بدان جز به يقين حاصل نمي شود و زمانه اي كه به شك خرسند است، پرواي حقيقت نخواهد داشت و زمانه اي كه به دنبال حقيقت نباشد، سزاوار زيستن مردان اهل حق نيست.برجهاي سكانس پاياني فيلم كه نمادي ازسرمايه داري لجام گسيخته است، نفس كشيدن را براي عشاق عدالت خواه، سخت و دشوار مي كند. بايد از عقل سرمايه داري برون جست و با عشق و عدالت همراه شد، تا از اين قفس تنگ يرهايي يافت و به حقيقت ازلي و ابدي پيوست.

هنر
ادبيات
اقتصاد
روزنت
زيست بوم
سفر و طبيعت
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  روزنت  |  زيست بوم  |  سفر و طبيعت  |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |