سه شنبه ۲۵ شهريور ۱۳۸۲
شماره ۳۱۶۸- Sep, 16, 2003
مدارا
Front Page

گفتگو با آدونيس، شاعر و انديشمند سوري
هدفِ قدرت شر
ترجمه: محمد عارف
010945.jpg

آدونيس در سال ۱۹۳۰ با نام علي احمد سعيد در روستايي در شمال سوريه متولد شد. وي قبل از رفتن به مدرسه، به واسطه پدرش با شعر عربي پيش از اسلام و دوره عباسي آشنا شد. در دمشق فلسفه خواند اما در سال ۱۹۵۶ كشورش را به علت خفقان ترك كرد. در سال ۱۹۶۲ تبعه لبنان شد. از ۱۹۸۶ تا به امروز در پاريس زندگي و كار مي كند. از او به عنوان مهمترين نماد شعر مدرن عرب نام برده مي شود. آدونيس علاوه بر دستيابي به جوايز بي شمار ادبي و بين المللي، از جمله مدال گوته ۲۰۰۱، در سال۲۰۰۲ جزو چهار كانديداي نهايي جايزه نوبل بود. كتابهاي «اشعار منتخب ۱۹۵۸-۶۵»، «زير نور زمان» (زالتسبورگ ۲۰۰۱) ، «فرهنگ و دمكراسي» و« كتاب» از او به زبان آلماني منتشر شده اند.
وي علاوه بر ادبيات، در عرصه انديشه معاصر و كهن عربي نيز قلم زده و كتاب ها و مقاله هاي فراوان نوشته است. اشعار و آثار ادبي و فكري آدونيس به چندين زبان زنده دنيا ترجمه شده است.
هنرمندان و نويسندگاني كه مقيم دنياهاي متفاوتند، اغلب هاله اي از «عطر حيرت انگيز ندرت» با خود دارند. آدونيس كه يكي از مهمترين شاعران دنياي مدرن عرب به شمار مي رود، موفق شده است بين فرهنگ عربي و اروپايي پل بزند. اين مصاحبه اي ست با او در باره نقش روشنفكران در تبادل فرهنگي بين شرق و غرب كه در نشريه« تبادل فرهنگ» چاپ آلمان منتشر شده است.
* شما را «شمايل زدا» مي نامند، كدام «پرده» را دريده ايد؟
- عربي نوشتن براي من در وهله نخست يعني زير سئوال بردن سنت نوشتن. علتش هم اين است كه نوشتن در جوامع عرب به دولت هاي متبوع و ارگانهاي سياسي شان وابسته است. در شعر مدرن، نوشتن در ضمن، يعني پرداخت تازه شخصيت نويسنده، يعني طلب حق فرديت و پافشاري روي بي نظير بودن اثر فرد. اينها نه تنها با فرهنگ عربي بيگانه اند، بلكه ساختارهاي بنيادينش را به لرزه در مي آورند. حركت من با تصورات حاكم بر جامعه در تضاد كامل قرار داشت و باعث مي شد كه ارگانها -نه مردم- مرا اشتباه درك كنند.
* نوآوري هاي شما چگونه اند؟
- پيش از هر چيز به خودم اجازه دادم پرسشهايي را طرح كنم كه در محيط سنتي ممنوع بودند. انساني كه آزاد نيست، نمي تواند احساس مسئوليت را در خودش بپروراند و در گفتگو، طرف برابر محسوب شود. من اما براي همين قابليت گفتگوست كه ارزشي اساسي قائلم. براي من شخص مقابل فقط طرف گفتگو نيست،بلكه عنصريست تعيين كننده از خودم. وقتي من به سوي خودم راه مي افتم، از آن ديگري عبور مي كنم. از اين طريق آن ديگري گذرگاهي مي شود به خود من. در گذار به سوي مدرنيته باري بايستي ساختارهاي كهنه و سنتها را به لرزه درآورد و درهم شكست. اين به حقوق زنان ربط پيدا مي كند، به فرم حكومت، دمكراسي و بسياري موارد ديگر.
*شما داريد به فضيلتهاي غربي اشاره مي كنيد. به نظر شما كدام فضيلتهاي شرق براي غرب ارزش تحصيل دارند؟
- چيزي مطلق به نام «شرق» وجود ندارد. «شرق هاي» زيادي هستند. همانطور كه «غرب» به معني واحد نداريم، بلكه اشكالي متفاوت از «غربي» وجود دارد. كدام شرق مورد نظرتان است؟ شرق ِ دين هست، شرق ِ سياست هست يا حتي شرقي موهوم كه مثلاً نيچه يا ماركس در غرب پراكنده اند. بهتر است بگوييم طيفهاي مختلف شرق. به عنوان نمونه به شعر دقت كنيم. براي مثال تفاوت هاي فاحشي هست بين شعر فارسي و تركي. از طرف ديگر تطابق هاي حيرت انگيزي بين شعر شرق و شعر غرب وجود دارد. از اينجاست كه من معتقدم هولدرلين و ابن عربي، شاعر و فيلسوف عرب -اسپانيايي، همزاد روحي هستند و تصوف عربي و آلماني هم رديف اند. علاوه بر اين، گوته شرقي تر از آنيست كه آدم فكر مي كند.«ديوان غربي- شرقي»اش هم به شرق مي پردازد و هم به غرب. فرهنگ را بايستي از زاويه همين نسبيت و دوپهلويگي ديد.
010940.jpg

* آيا شرق هويتش را در مسير گسترش جهاني سازي از دست خواهد داد؟
-اروپا نيز بخشي از جهاني سازي است. تأثيرات آمريكايي اتفاقاً به شكلي له كننده روي فرهنگ اروپا عمل مي كند. در عرصه موسيقي و تجهيز تكنيكي اش، حتي در شعر و نقاشي، در عرصه رقص و تئاتر ،و اصلاً در همه زمينه ها. از خودم مي پرسم: چرا اين وضعيت را تحمل مي كنند؟ اروپا در اين مورد درست عين يك كشور جهان سومي به نظر مي آيد. وقت آن رسيده است كه اروپا نيز طرح خودش را از جهاني سازي در ميان بگذارد و اعتراضاتي را تقويت كند كه براي مثال در فرانسه عليه تسلط يكجانبه آمريكا به وقوع مي پيوندند. جهاني سازي براي دنياي عرب فراگردي است توقف ناپذير. جهان عرب چاره اي ندارد، نمي تواند نه بگويد. اين دردناك است. منتها مي توان راهكارهايي پروراند تا سازمان يابي جهاني سازي را دست كم اصلاح كرد.
*شما در مقاله اي در روزنامه »سايت» به موضع روشنفكران غربي در قبال وضعيت دنياي عرب انتقاد كرده ايد.آيا اعتقاد داريد كه به پتانسيل دمكراتيك در جنبش روشنفكري عربي توجه ويژه نمي شود؟
- شما اصولاً با اين موضع روشنفكران غربي هميشه روبه رو هستيد. با همه اين احوال نمي خواهم به طور عام صحبت كنم. اينجا روشنفكران بسيار خوبي هستند، كه گونتر گراس نمونه اي از آنهاست، اما در مجموع روشنفكران غرب همه جوانب را در نظر نمي گيرند. آنها تنها چيزي را مي بينند كه مي خواهند. البته در باره يوگسلاوي و شوروي سابق، چين، آفريقا و جنبش ها و حوادث مختلف، مقاله ها مي نويسند و كنگره ها برگزار مي كنند اما افسوس از نوشتن يك كلمه درباره دشمني بنيادين اسرائيل و اعراب.
* فكر مي كنيد شيوه هاي غربي در مبارزه با تروريسم موفقيت آميز خواهند بود؟
- اكثريت روشنفكران عرب و مردم مخالف ضربات
۱۱ سپتامبر بودند. و من فكر مي كنم كه در غرب هم اكثريت مخالف بودند، اما فراموش كردند درباره علل آن گفتگو كنند. چرا ۱۱ سپتامبر به وقوع پيوست؟ حتي اگر آمريكا بن لادن را بكشد، باز هم براي ريشه كن كردن تروريسم كافي نخواهد بود. بايستي ريشه هاي تروريسم را جست، نه بن لادن را، زيرا بخش بزرگي از علت ها محصول سياست خارجي آمريكا هستند.
*در غرب نتيجه گيري مي شود كه روشنفكران عرب، غرب را به عدم انتقاد از خود متهم مي كنند؟
- من در كنار نويسندگاني كه به غرب انتقاد مي كنند و چيزي در باره دلايل ترك وطن نمي گويند،قرار ندارم. اينان چرا كشورشان را ترك كرده اند؟ پيش از اينكه از غرب شكايت كنيم بايد از كشور ِ مبدأ خصومت انتقاد نماييم.
* تعبير شما از اين واقعيت چيست كه دنياي عرب از طرفي علناً از سيستم ارزشهاي غربي فاصله مي گيرد و بر آن مهر باطل مي زند و از سوي ديگر توانايي هاي تكنولوژيك را به تمامي تقليد مي كند؟
- من فكر مي كنم آنچه كه امروز تمدن عرب ناميده
مي شود، تمدني ست غربي. هر چه به تكنيك مربوط مي شود، نه عربي بلكه غربي ست. و آنچه ذاتاً عربي ست، تجريدي و ناكارآمد به نظر مي رسد. من طرح موضوع «شوك فرهنگي» بين غرب و دنياي عرب را بيشتر نوعي استراتژي استتار مي دانم. آنها به كمك اين شيوه روابط اقتصادي و منافع سياسي شان را لاپوشاني مي كنند. دلايل قلبي شان را پشت پرده نگاه مي دارند.
*كدام دلايل قلبي؟
- بي گمان مطلع هستيد كه بن لادن و بنيادگرايان توسط ايالات متحده پشتيباني مي شدند؟ بنيادگرايي در واقع مخلوقيست آمريكايي. خلق شد تا با كمونيسم بجنگد. از مهمترين رهبران بنيادگرايان در اروپا، در آلمان، فرانسه، ايتاليا و بريتانيا، رسماً استقبال شده است. اما اكثريت مردم عرب نه تنها بنيادگرا نيست، بلكه مخالف بنيادگرايي ست. البته مسلمانان معتقدي وجود دارند كه براي نماز به مسجد مي روند، اين يك طرف قضيه است، منتها بنيادگرايي مسأله ديگري است.
* پس نه تنها ايالات متحده آمريكا بلكه كشورهاي عربي نيز از پسامدهاي ۱۱ سپتامبر رنج مي برند؟
- قدرت شر هر دو را هدف گرفته است. اما از آنجايي كه تمامي جامعه با بن لادن يكي مي شود، خسارات وارده به جهان اسلام بسيار گسترده تر است. به جاي اينكه در باره بن لادن صحبت شود، به جهان عرب حمله مي شود. به مسلمانان و اعراب مي توان به اشكال ديگري انتقاد كرد، اما نبايد آنها را با بن لادن يكي دانست.
* بايستي از اين به بعد منتظر وطن پرستي نيرومندتري از طرف كشورهاي عربي باشيم؟
- خير. اين حسرت وجود دارد، وطن آرزوي هر انساني ست. اما حتي اگر اصل و نسب و همبستگي را بتوان به كشوري نسبت داد، باز هم من تنها انسان ها را به وطن ربط مي دهم، نه مكانهايي جغرافيايي را. جايي كه من در آن خودم را آزاد احساس كنم، همه توانايي هايم را بتوانم فرابخوانم و كار كنم، آنجا كه به آدم احترام گذاشته شود، آنجا براي من وطن است.
* براي شما تبادل فرهنگي ايده آل كدام است؟
- من يكي از طرفداران مهاجرت هستم. معتقدم كه يكي از تعيين كننده ترين ويژگي هاي شهري مثل نيويورك، اختلاط فرهنگي ست، اين معجون خارق العاده مركب از زبان ها، مليت ها و فرهنگ هاست. با در نظر گرفتن اين جنبه، بايد گفت شهر نيويورك را حتي نمي توان نماينده ايالات متحد آمريكا دانست. من آينده بشريت را در اختلاط مي بينم. بدون آن همواره بنيادگرايي و قوم سالاري وجود خواهد داشت.
*يعني شما شهر نيويورك را مدلي ايده آل مي دانيد؟
-بله، دقيقاً. من اين مطلب را سي سال پيش طرح و به موازات آن در شعر«سنگ قبر براي نيويورك» خطرات اين شهر را توصيف كردم. شعري كه امروز رو در روي ۱۱ سپتامبر، ويژگي ِ هراس انگيزي دارد. سرمشق ديگري به عنوان مكان تبادل فرهنگ، اندلس قرون وسطايي ست. در آنجا سه دين يهوديت، مسيحيت و اسلام با هم روبرو شدند، شكفتند و به سنتز فرهنگي غيرمترقبه اي نايل شدند. دنيا را بايد اندلسي كرد.
*پرسش اين است: چگونه؟
- موضوع اين نيست كه تنها نمايندگان اديان به گفتگو دعوت شوند. بايستي نقاش ها، موزيسين ها و شاعران، نويسندگان و صنعتگران را دور هم جمع كرد. در اين مورد به برنامه ريزي يي دقيق نياز هست. بايستي هم مجريان و هم طرفين گفتگو با دانايي و دقت انتخاب شوند.
* آيا يك نشريه مي تواند فو رم مناسبي باشد؟ انستيتو گوته تصميم دارد تيراژ مجله فرهنگي «فكر و فن» را كه خوانندگان جهان عرب را مخاطب قرار مي دهد، بالا ببرد و شبكه پخش را گسترش بدهد؟
- هدف بسيار درستي ست. در صورتي كه به شكل صحيح انجام بشود، چون كيفيت براي موفقيت تعيين كننده است. اين به ويژه به زبان عربي مربوط مي شود. نوشته ها بايد خيلي خوب ترجمه و تنظيم شده باشند. در غير اين صورت ممكن است نتيجه معكوس بدهد.
* آيا تبادل فرهنگ مي تواند به رشد دمكراسي در جهان عرب كمك كند؟
- آري، چون دمكراسي فراتر است از شكل پارلماني حكومتي كه در آن امكان انتخاب وجود دارد. دمكراسي يعني فرهنگ. دمكراسي يعني آزادي، احترام متقابل، پذيرش تفاوت ها، سامان دهي اجتماعي و غيره كه به خاطر آنها بايد جنگيد.
* در مقام شاعر روي كدام پروژه در حال حاضر كار مي كنيد؟
- دقيقاً روي همين.
اين مصاحبه توسط سوزانه كيتلبرگر و ميريم وبر انجام شده است.

نگاهي به گويش گيلكي

مهدي شادخواست
010950.jpg

طبيعي است هر انساني زبان يا گويش مادري اش را دوست داشته باشد، اما در اينجا اين پرسش مطرح مي شود، كه آيا اين علاقه مي تواند مبناي رجحان زبان يا گويش مادري بر زبان هاي ديگر قرار گيرد؟ پيدايش، تحول و تكامل هر زباني به شرايط، مناسبات و وقايع اجتماعي، سياسي و مذهبي آن جامعه بستگي دارد و همان طور كه مي دانيد گسترش تمدن اسلامي و پذيرش آن توسط ايرانيان موجب تحولي بزرگ در زبان و گويش هاي اين آب و خاك شد و ورود واژه ها و عبارات عربي در زبان فارسي حاصل اين رويداد است و نكته حائز اهميت اينكه اين تحول نه تنها از ارزش زبان فارسي نكاست، بلكه بر غناي آن نيز افزود. به عنوان نمونه، اشعار نغز و زيباي جواهرساز سخن پارسي، حافظ شيرازي دليلي براين مدعاست. چنانچه اگر واژگان و عبارات عربي را از غزليات وي حذف كنيد، مي بينيد كه ديگر آن فصاحت و لطافت كنوني را ندارد. چرا كه عبارات و واژگان عربي به گونه اي با زبان فارسي عجين شده است كه نبود يكي به وجود ديگري در اين زبان لطمه خواهد زد.
متأسفانه سالهاست در مجلات و نشريات محلي و حتي رسمي كشور بحث استقلال گويش ها و لهجه ها (به زعم طرفداران آنها «زبانها») مطرح مي شود و در برخي از استان ها (مانند گيلان) نه تنها به اين قضيه بسنده نمي كنند، بلكه گويش هاي خود را زباني مستقل و واحد معرفي مي نمايند و نسبت به آن فخر و مباهات مي كنند! در اينجا لازم مي بينم به تعريف برخي از واژه ها بپردازم تا مسأله كاملاً روشن شود.
در فرهنگ آكسفورد آمده است: «زبان، دستگاه آواها، لغات و... است كه به وسيله انسان ها براي ارتباط انديشه ها و تبادل آرا و احساسات مورد استفاده قرار مي گيرد». همچنين ذيل كلمه «لهجه» (در همان كتاب) آمده است: «لهجه، گونه اي از زبان (از لحاظ دستوري، واژگان و تلفظ) است كه در قسمتي از يك كشور يا توسط طبقه اي از مردم تكلم مي شود.»
در عصري كه عصر ارتباطات و انفجار اطلاعات ناميده مي شود و براي سهولت ارتباطات و تعاطي افكار ملل، زبان اسپرانتو مطرح مي شود، آيا صحيح است كه هم و غم ما اين باشد كه گويش هاي محلي را زبان بدانيم؟ و براي تدريس آنها در دانشگاه ها (بخصوص دانشگاه هاي مركز استانها) پافشاري كنيم؟! آيا با اين تعصب ورزي ها بر پيكره زبان فارسي- كه ركن اصلي وحدت ملي ماست- ضربه نمي زنيم؟!
در دايرة المعارف بزرگ بريتانيكا ذيل مدخل آسيا آمده است: «گيلكي، گويشي است كه در شمال غربي ايران بدان تكلم مي شود و وابسته به زبان فارسي است». و ذيل واژه تالشي در همان كتاب آمده است: «گويشي ايراني كه به كردي وابسته است و در ناحيه كوه هاي قفقاز بدان تكلم مي شود و نيز در ناحيه خزر ايران».
بنابراين هنگامي كه دايرة المعارف ها و فرهنگ هاي بزرگ دنيا اين گويش ها را زبان به حساب نمي آورند و با تعاريف مشخص، آنها را وابسته به زبان اصلي مي دانند، ابرام و الحاح مبني بر زبان دانستن گويش گيلكي ديگر محلي از اعراب ندارد.
010955.jpg

دكتر محمدرضا باطني در كتاب «مسايل زبانشناسي نوين» در اين باره مي نويسد: «در برخي از كشورها كه يك زبان رسمي دارند، مانند ايران و فرانسه، زبان هايي يافت مي شود كه با ملاك هاي زبانشناسي، زبان هايي تمام عيارند، بدون توجه به اين كه در گذشته دور يا نزديكي مربوط به هم بوده اند و اين زبان ها چون در داخل مرزهاي سياسي كشورها قرار گرفته اند، زبان رسمي نيستند و خط مستقلي ندارند... در فارسي مي توان به اين زبان ها، گويش گفت. بنابراين، كردي، گيلكي، مازندراني، بلوچي و مانند آنها گويش هستند.» (ص ۲۸).
لازم به يادآوري است، هرگويش داراي دستور زبان مستقلي است و مي توان برايش قاعده و قوانين نوشت، اما لهجه به لحن گفتار افراد در تكلم يك زبان گفته مي شود. به عنوان مثال، يك گيلاني يا آذري (بومي) هنگامي كه فارسي صحبت مي كنند، لحن گفتارشان « لهجه» است.
همچنين تعدادي از صاحب نظران تنها آنچه را كه در پايتخت صحبت مي شود، زبان فارسي مي دانند و مابقي زبان ها و گويش هاي رايج كشور را لهجه تلقي مي كنند. به اعتقاد عده اي ديگر، زبان فارسي به زباني اطلاق مي شود كه در گنجينه ادبي ايران به كار رفته است و به زعم گروه سوم، زبان فارسي، زباني است كه رنگ و بوي محلي و بومي نداشته باشد...
در خارج از كشور نيز مسأله لهجه و زبان مطرح است. با توجه به معيارهاي زبانشناختي، مردم سوئد، نروژ و دانمارك به سه لهجه از يك زبان صحبت مي كنند، اما مناسبات سياسي و حدود جغرافيايي موجب شده كه نام زبان به هريك از آنها اطلاق شود: زبان نروژي، سوئدي و دانماركي. بنابراين براي حفظ وحدت ملي و استقلال گفتاري و... لهجه ها را زبان مي خوانند. چنانكه گذشت، در حيطه يك كشور، قضيه برعكس است. با اين اوصاف، به گويش گيلكي، لري و بلوچي كه در اين مرز و بوم بدان ها تكلم مي شود، نام زبان نهادن اشتباهي است محرز كه جز تفرقه و پراكندگي اقوام اين ملت شريف، نتيجه گيري در پي نخواهد داشت و چقدر پسنديده است به جاي جار و جنجال و تعصب داشتن كه گيلكي زبان است، در مسير صيانت از زبان ملي خود گام برداريم.
در فرانسه، انگليس و آمريكا نيز همين مسأله (لهجه و زبان) را مي بينيم؛ لهجه تگزاس با شمال و جنوب آمريكا متفاوت است، با اين حال به آنها زبان اطلاق نمي شود. همچنين لهجه پاريس با لهجه هاي شهرهاي ديگر فرانسه تفاوت فاحشي دارد. حال اگر بپذيريم كه گويش گيلكي، زبان است، بايد به اين قضيه تن در دهيم كه در اين استان كوچك ۵ نوع زبان وجود دارد (در مورد استان هاي ديگر تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل):
۱- بيه پيشي ۲- بيه پسي ۳- تالشي ۴- روياني ۵- طبري.
هريك از گويش هاي فوق، داراي زير مجموعه هايي هستند. به عنوان مثال: گويش شهر رشت با شهرها و روستاهاي ديگر اين استان متفاوت است. صرف اين كه مردمان شهر يا روستايي، لهجه شهر، روستا و استان ديگر را نفهمند، نمي توان حكم قطعي صادر نمود مبني بر اين كه آن لهجه يك زبان مستقل است. اگر معيار تميز و افتراق اين باشد، به راحتي مي توان در هر استان ۲۰ زبان مستقل را به رسميت شناخت.
مسأله مهم ديگري كه در چند سال اخير ادبا و علاقه مندان به يك گويش را در شهرها و مراكز استان ها نگران ساخته است، مسأله تهاجم كلمات بيگانه است. اولاً بايد پرسيد: از چه زماني فارسي، زباني بيگانه شده است؟ ثانياً تهاجم يا شايد بهتر است، بگوييم تأثير زبان فارسي و زبان معيار (زبان يا لهجه پايتخت) بر ساير شهرها و استان ها نه تنها بر گويش ها لطمه اي وارد نمي كند، بلكه موجب پويايي آن ها نيز خواهد شد. اصولاً زباني كه تأثيرپذير نباشد، زباني مرده است و طرفه تر اين كه امروز برخي از اديبان به اين قضيه مباهات مي كنند كه ما در قرن بيست ويكم زبان شاهنامه فردوسي را مي فهميم، كه جاي تأسف دارد! در انگليس، شاعران و محققان به سختي مي توانند زبان اشعار شكسپير را درك كنند، چرا كه زبان آنها متحول شده، صيقل خورده، تلطيف شده و به شكل امروزي درآمده است!
مقصود پذيرش كامل زبان ديگر و تأثيرپذيري نيست، اما به دليل پيشرفت علم و تكنولوژي و ارتباطات گسترده جهاني ناگزير از پذيرش آن هستيم. براي كلماتي كه تازه وارد زبان يا لهجه ديگري مي شوند، مي توان معادل سازي كرد و پيش از رواج و جاري شدن آنها بر افواه مردم واژه مناسب  تري را جايگزين نمود. اما پس از رواج و متداول شدن واژگان بيگانه، اصرار بر معادل سازي و يا عدم استعمال آن آب در هاون كوفتن است! بنابراين هرگونه دگرديسي در واژگان و تغيير در كاربرد كلمات و عبارات معلول شرايط و تحولات علمي و فرهنگي و اجتماعي عصر حاضر است و طبيعي است كه نسل امروز گيلان، به گويشي كه سيد شرف شاه يا مرحوم افراشته تكلم مي كردند يا شعر مي سرودند، تكلم نكنند. نمي توان به هيچ وجه جلوي اين دگرگوني را گرفت و چنان كه پيشتر آمد، كسي نتوانسته تاكنون جلوي پيشرفت و نفوذ زبان عربي را بر زبان فارسي بگيرد.
زبان يا گويش ايستا، محكوم به شكست است. بنابراين بايد در جهت حفظ و صيانت زبان ملي خود- فارسي- دست اتحاد به سوي يكديگر دراز كنيم؛ چرا كه حفظ و تداوم گويش ها و لهجه ها نيز تنها در اين راستا محقق مي شود.
منابع:
۱- اسميت، نيل، ديردري ويلسون، زبانشناسي نوين، ترجمه ابوالقاسم سهيلي و... تهران: آگاه، چاپ دوم، ۱۳۷۴.
۲- باطني، محمدرضا، مسايل زبان شناسي نوين. تهران: آگاه، چاپ چهارم، ۱۳۷۴.
۳- ناتل خانلري، پرويز. تاريخ زبان فارسي. تهران: نشر سيمرغ، چاپ پنجم، ۱۳۷۴.


4- Encyclopeadia Britanica.chicago: William Benton, 1768.
5- Oxford advanced Learners dict.[5th.ed]. oxford: Oxford university press, 1998-1999.
6- Websters new American dict. Newyork:Books Inc,[nd].


سايه روشن مدارا

نمايندگان اديان و مذاهب جهان در آلمان گردهم آمدند
نمايندگان اديان و مذاهب مختلف جهان به منظور انجام گفت وگو و همچنين دعا جهت تقويت صلح در شهر آخن آلمان گردهم آمدند.
بنا بر گزارش مطبوعات آلمان در هفدهمين اجلاس بين المللي نمايندگان اديان و مذاهب مختلف جهان كه از يكشنبه شب هفته گذشته آغاز شد بيش از ۵۰۰ نماينده از كليه اديان، مذاهب و فرقه هاي مختلف ديني شركت داشتند.در اين كنفرانس كه تا روز سه شنبه ادامه داشت، پاپ ژان پل دوم رهبر كاتوليك هاي جهان با ارسال پيامي خواستار تقويت صلح و گفت وگوي بين اديان و همچنين دعا براي دستيابي جامعه جهاني به صلح شد. مسئول برگزاركننده اين اجلاس جهاني كه هر ساله در يك كشور اروپايي برگزار مي شود يك گروه كاتوليك به نام سنت آگيديو است، كه مقر آن در رم پايتخت ايتاليا مي باشد.
سرقت ۱۳ هزار شيء باستاني از موزه عراق
مقام هاي آمريكايي روز چهارشنبه اعلام كردند، بررسي هاي انجام شده، نشان مي دهد كه سيزده هزار شيء باستاني از موزه ملي عراق به سرقت رفته است.
به گزارش ايرنا، «ماتيو بوگنادوس» مسئول آمريكايي اين بررسي، در يك كنفرانس خبري در واشنگتن گفت: با آن كه برخي از اين اشيا پيدا و بازگردانده شده اند، در حدود ده هزار شيء همچنان مفقود است. وي گزارش هاي اوليه مبني بر سرقت ۱۷۰ هزار شيء باستاني اين موزه را تكذيب كرد. بوگنادوس افزود: مسئولان موزه، پيش از آغاز جنگ، بخش اعظم اشيا را به بانك مركزي عراق و ساير اماكن امن منتقل كرده بودند.
برخي از اشياي به سرقت رفته، مربوط به دوران سومريان و ساير تمدن هاي باستاني بين النهرين مي باشند. بوگنادوس تأكيد كرد: اين سرقت با همكاري برخي عوامل داخلي موزه، صورت گرفته است. وي گفت: تنها در يك اتاق ۱۰۳۳۷ شيء باستاني به سرقت رفتند كه ۶۶۷ مورد از آنها به دست آمده است. به گفته مقام ياد شده، سارقان قصد سرقت ساير اشياي اين موزه را داشتند، اما كليدهاي خود را گم كردند.
باستان شناسان در جستجوي ملكه سبا
ريكاردو آيشمن، باستان شناسي است كه داستان ملكه سبا را به شكلي علمي بررسي كرده و هنوز هيچ نشانه اي دال بر وجود او نيافته است.
به گزارش خبرگزاري ميراث فرهنگي آيشمن تنها كسي نيست كه به وجود اين ملكه يمني شك كرده است، اما در سخنراني خود در سمپوزيومي در مورد اين ملكه، دلايلي خواهد آورد كه نتيجه سالي دوبار ديدار دوماهه از خاورميانه است. او در سخنراني اش همچنين به توانايي فرهنگ هاي باستاني براي رشد و غلبه بر چالش هاي طبيعت خواهد پرداخت.
ملكه سبا كه ريشه در تخيل جمعي از انسان ها دارد، سال هاي بسيار، باستان شناسان فراواني را به يمن كشانده است. معماي او الهام بخش اين افراد براي حفاري و كشف جوامع و خانه ها و اشيايي بوده كه بيانگر شيوه زندگي، آداب و سنن دفن مردگان، توسعه و تجارت ميان شرق و غرب اند.در متن قرآن كريم و همچنين عهد عتيق آمده است كه ملكه سبا به عنوان صاحب سلطنتي پيرو چندخدايي با كارواني از هدايا و طلا از يمن براي ملاقات ميهمان به اورشليم آمد. او با طرح چند معما، حكمت و دانايي سليمان را آزمود و او را تحسين كرد. اين حكايت ظاهرا اشاره به محل ها و شخصيت هايي دارد كه احتمالا در قرن دهم پيش از ميلاد زندگي كرده اند. باستان شناسان سوابق فرهنگي اين قرن و خانه هاي سباييان در شهر مارب يمن را بررسي كرده و سفالينه ها و نمونه هاي ذغال را تاريخ گذاري كرده اند. در قرآن كريم اشاره شده كه سبا به چند خدا باور داشت، اما سليما ن آن چنان او را به تحسين واداشت كه مسلمان شد.تمدن ها و رهبران آنها در طول قرن ها از افسانه ها و حماسه ها براي مقاصد سياسي خود بهره گرفته اند. آيشمن در اين مورد مي گويد: «امپراتورها با اين ترفند به قدرت خود مشروعيت مي بخشيدند، اما باستان شناس ها سعي دارند شواهدي را جمع آوري كنند تا ديگران بتوانند آنها را بررسي كنند. اعتقادم اين است كه بيشتر دانستن از گذشته، به بهتر كنار آمدن با زمان حال بسيار كمك مي كند.»
جمعيت يهوديان آمريكا ۵ درصد كاهش يافت
جمعيت  يهوديان  آمريكا با ۵درصد كاهش  در ده  سال  گذشته  به  ۲/۵ ميليون  نفر رسيده  است .
به گزارش ايرنا طبق  آخرين  بررسي  كه  نتايج  آن روزپنجشنبه  در روزنامه  نيويورك  تايمزبه  چاپ  رسيد، پايين  آمدن  نرخ  مواليد در ميان  خانواده هاي  يهودي  و همچنين  ازدواج هاي  خويشاوندي  باعث  كاهش  جمعيت  يهوديان  شده  است .گزارش  سنجش  ملي  جمعيت  يهودي  كه  روز پنجشنبه  در آمريكا منتشر شد و شش  ميليون  دلار هزينه  صرف  آن شده  است ، براي  جامعه  يهودي  آمريكا حائز اهميت مي باشد. اين  سنجش ، ميزان  موفقيت  يهوديان  در تلاش  خود براي  انتقال  هويت  مذهبي  و نژادي  از يك  نسل  به  نسل  ديگر را منعكس  مي سازد. نتايج  به  دست  آمده  در اين  سنجش  حاكيست ، يهوديان  ساكن  غرب  آمريكا كه  ۲۲در صد از كل  جامعه  يهودي  را تشكيل  مي دهند، در مقايسه  با ساير يهوديان  به ويژه  ساكنان  شمال  شرقي  آمريكا علاقه  كمتري  نسبت  به  شركت  در مراسم  مذهبي ، ازدواج  با هم  مسلكان  خود و شركت  در جشن هاي  مذهبي  نشان  مي دهند.
نگراني  ديگري  كه  اين  سنجش  براي  جامعه  يهود به  وجود آورده ، اين  است  كه  دو سوم  از فرزندان  افرادي  كه  با پيروان  اديان  ديگر ازدواج  كرده اند، از دين  يهود پيروي  نمي كنند.جمعيت  يهود آمريكا در مقايسه  با سال  ۱۹۹۰ با وجود هجوم  مهاجران  يهودي از كشورهاي  عضو شوروي  سابق ، ۳۰۰ هزار نفر كاهش  يافته  است . بر اساس  اين  سنجش ، يهوديان  آمريكا همچنين  تمايل  به  ازدواج  در سنين بالاتر داشته ، در مقايسه  با ساير مردم  آمريكا نرخ  مواليد آنها كمتر و ميزان  تحصيلات  آنها بالاتر است . اين  گزارش  همچنين  حاكيست  با وجود كاهش  جمعيت  يهود، تعداد فرزنداني  كه در مدارس   يهودي   ثبت  نام  مي كنند و همچنين  تعداد كساني  كه  داراي  روابط عاطفي  قوي  با اسرائيل  دارند، افزايش   يافته   است . دوسوم  افراد بزرگسال  احساس  وابستگي  شديد عاطفي  با اسرائيل  دارند؛ در حالي  كه  تنها ۳۵ درصد از آنهابه  اسرائيل  سفر كرده اند.
در سيستان و بلوچستان هر ۱۰۰ نفر يك كلاس
به ازاي هر صد نفر دانش آموز در استان سيستان و بلوچستان تنها يك كلاس درس وجود دارد.
به گزارش سايت بازتاب معاون سازمان آموزش و پرورش اين استان با بيان اين مطلب در گفت وگو با باشگاه خبرنگاران جوان گفت: در استان سيستان و بلوچستان، ۵۳۰۰ مدرسه وجود دارد كه در حدود ۵۳۰ هزار دانش آموز در اين مدارس تحصيل مي كنند و از اين تعداد، ۳۲ هزار دانش آموز در ۳۹۰۰ مدرسه در مقطع ابتدايي، ۱۲۵ هزار دانش آموز در ۸۵۰ مدرسه در مقطع راهنمايي و ۵۸ هزار دانش آموز در ۵۵۰ مدرسه در مقطع متوسطه و پيش دانشگاهي امسال مشغول به تحصيل هستند. نخعي گفت: بالغ بر يك ميليون و ۵۰۰ هزار ريال از محل اعتبارات سازمان آموزش و پرورش براي دانش آموزان هزينه مي شود كه ۵ درصد آن از محل مشاركت هاي مردمي و كمك هاي والدين و ۹۵ درصد آن از محل اعتبارات دولتي تأمين مي شود.

نگاه به جهان
دفاع  اروپايي

ده  سال  پس  از تشكيل  نخستين  واحد نظامي  مشترك  اروپايي ، طرح  تأسيس فرماندهي  مشترك  دفاعي  اروپا از سوي  چهار كشور فرانسه ، آلمان ، بلژيك  ولوكزامبورگ ، اقدام  عملي  ديگري  در تحقق  رؤياي  ديرينه  وحدت  دفاعي اروپا محسوب  مي شود.
«فرانسوا ميتران » و «هلموت  كهل » رهبران  وقت  فرانسه  و آلمان  در سوم سپتامبر سال  ۱۹۹۳ ميلادي  در اقدامي  نمادين  تشكيل  نخستين  واحد نظامي  مشترك  دو كشور را اعلام  كردند.
اين  واحد مشترك  نظامي  به  تدريج  با پيوستن  شماري  ديگر از كشورهاي  عضواتحاديه  اروپا از جمله  اسپانيا، بلژيك ، لوكزامبورگ  و ايتاليا، دورنماي حضوري  مؤثرتر براي  واحدهاي  اروپايي  در صحنه  امنيتي  و دفاعي  اين  قاره  را رقم  زد.
هم  اكنون  شمار اين  نيروهاي  اروپايي  به  حدود ۶۰ هزار تن  بالغ  مي شود وفرماندهان  آن  از توان  واحدهاي  خود براي  اجراي  عمليات  سريع  و آفندي  درمناطق  بحران زا سخن  مي گويند.
شماري  از كارشناسان  نيز از نيروهاي  مشترك  اروپايي  به  عنوان  هسته  اوليه تشكيل  ارتش  اروپاي  متحد نام  مي برند.
با اين  همه  خبر تشكيل  فرماندهي  مشترك  اروپايي  كه  براي  نخستين  بار به  هدايت  و سازماندهي  نيروهاي  اروپايي  انسجامي  مشخص  و دقيق  مي بخشد، گام مؤثر ديگري  در تحقق  وحدت  دفاعي  اروپا محسوب  مي شود.
انديشه  استقلال  دفاعي  اروپا و توان  تأمين  امنيت  اين  قاره  از سوي  كشورهاي اروپايي  را مي توان  به  طور عمده  به  فرانسه  نسبت  داد كه  از چهار دهه  پيش  در دستور كار رهبران  اين  كشور قرار داشته  است .
«شارل  دوگل» رهبر فرانسه  آزاد در جنگ  جهاني  دوم  و شخصيت  برجسته  سياسي  اين  كشور در دوران  پس  از جنگ  در سال  ۱۹۶۸ در اعتراض  به  سياستهاي  آمريكا در هدايت  شاخه  نظامي  سازمان  پيمان  آتلانتيك  شمالي  «ناتو» خروج  كشورش  از بخش  نظامي  اين  پيمان  را اعلام  كرد.
به  دنبال  اين  اقدام  دوگل  مقر بخش  نظامي  سازمان  پيمان  آتلانتيك  شمالي  نيز از پاريس  به  بروكسل  پايتخت  بلژيك  منتقل  شد.
رهبران  فرانسه  از آن  زمان  تاكنون  بر سياست  خود در جانبداري  ازاستقلال  دفاعي  اروپا پاي  فشرده اند و به  ويژه  با تبديل  جامعه  اقتصادي  اروپا به اتحاديه  اروپا در دهه  ۱۹۹۰ ميلادي ، بحث  دفاع  مشترك  اروپايي  را در چارچوب  مسايل  اين  اتحاديه  قرار داده اند.
اگر فرانسه  را بتوان  پيش  قراول  عمده  استقلال  دفاعي  اروپا خواند، برخي هم  پيمانان  اين  كشور در اتحاديه  اروپا به ويژه  آلمان  و كشورهاي  «بنولوكس » (بلژيك ، هلندو لوكزامبورگ ) قرابت  بيشتري    نظرات  پاريس  در اين زمينه  داشته اند و در كنار فرانسه  جبهه اي  منسجم  در خصوص  تأمين  دفاع  مشترك  اروپايي  به  وجود آورده اند.
اروپا كه  پس  از جنگ  جهاني  دوم  و در دوران  جنگ  سرد، در برابر سايه  سنگين  شوروي  سابق  و خطر گسترش  كمونيسم  از شرق  قاره  قرار گرفته  بود، ناگزير به پذيرش  حضور گسترده  نظامي  آمريكا در اين  قاره  به  عنوان  نيروي  بازدارنده  دربرابر تهديد كمونيسم  بود.
تشكيل  سازمان  پيمان  آتلانتيك  شمالي  «ناتو» در سال  ۱۹۴۹ ميلادي  به فرماندهي  نظامي  آمريكا، صف  آرايي  دو بلوك  شرق  و غرب  سابق  را در بعدنظامي  شدت  بخشيد و واشنگتن  به  عنوان  رهبر نظامي  و سياسي  جهان  غرب  به تحكيم  موقعيت  خود در اروپا پرداخت .از اين  پس  ،پيمان  «ناتو» و فرماندهي  آمريكايي  آن  به  عنوان  نقطه  اساسي تأمين  امنيت  در اروپا مطرح  و در طول  بيش  از پنج  دهه  همچنان  ادامه  يافته است .
مخالفت هاي  فرانسه  با وابستگي  نظامي  شديد اروپا به  ايالات  متحده  در دوران  پس  از فروپاشي  شوروي  سابق  و تشكيل  اتحاديه  اروپايي  شدت  بيشتري  به خود گرفته  است .
ژاك  شيراك  رئيس  جمهوري  فرانسه  در سال  ۱۹۹۶ ميلادي  با تأكيد بر ضرورت حضور مؤثرتر اروپا در تأمين  امنيت  اين  قاره  و مشاركتي  فراگير در حل بحرانهايي  چون  يوگسلاوي  سابق  طرح  جديدي  براي  همكاري  با ايالات  متحده آمريكا در چارچوب  پيمان  ناتو ارايه  كرد.
بنا بر اين  طرح  فرانسه  براي  نخستين  بار از بازگشت  مشروط به  شاخه  نظامي سازمان  پيمان  آتلانتيك  شمالي  و همكاري  عملي  با اين  پيمان  در كنار ديگركشورهاي  عضو و آمريكا سخن  مي گفت .
با اين  همه  ژاك  شيراك  با ارسال  دو نامه  به  بيل  كلينتون  رئيس  جمهوري  وقت  آمريكا شرط تحقق  چنين  امري  را واگذاري  فرماندهي  جنوبي  «ناتو» به  ژنرالهاي اروپايي  خواند.
فرماندهي  جنوبي  ناتو كه  مقر آن  در بندر ناپل  ايتاليا قرار دارد، محل استقرار ناوگان  آمريكا در درياي  مديترانه  و مهمترين  واحدهاي  نظامي  اين پيمان  در اروپا محسوب  مي شود. از اين  رو ،مخالفت  بيل  كلينتون  با پيشنهاد ژاك  شيراك  و برجاي  ماندن  اختلافات  فرانسه  و آمريكا در مسايل  دفاعي  اروپا چندان  دور از ذهن  به  نظر نمي رسيد.
ژاك  شيراك  دو سال  بعد در نشست  سران  فرانسه  و انگليس  در بندر «سن  مالو» موفق  به  جلب  نظر مساعد لندن  براي  طرح  مسئله  دفاع  مشترك  اروپايي  در بحث هاي  سران  اتحاديه  اروپا شد، چرا كه  تا آن  زمان  انگليس  به  عنوان  مهمترين  متحد آمريكا در اروپا همواره  مخالفت  خود را با استقلال  دفاعي  اروپا از واشنگتن  اعلام  كرده  بود.
با اين  همه  همراهي  نسبي  لندن  با پاريس  در زمينه  دفاع  مشترك  اروپايي ،بيشتر در ابعاد نظري  مسئله  عينيت  يافت  و انگليس  همچنان  از مشاركت  نيروهاي  خود در واحدهاي  مشترك  نظامي  اروپا خودداري  مي كند.
انگليس  در موضعي  همسان  با آمريكا در واكنش  نسبت  به  تشكيل  فرماندهي مشترك  نيروهاي  اروپايي  نيز مخالفت  خود را با چنين  اقدامي  ابراز داشته  است .لندن  و واشنگتن  تشكيل  فرماندهي  مشترك  اروپايي  را با وجود سرفرماندهي سازمان  پيمان  آتلانتيك ، اقدامي  موازي  و غير ضروري  خوانده  است .
با اين  همه ، رهبران  چهار كشور فرانسه ،آلمان ، بلژيك  و لوكزامبورگ  كه  دولتهاي  متبوع شان  از مؤسسان  فرماندهي  مشترك  نظامي  هستند در نشست  ماه  آوريل  (فروردين  ماه ) خود در بروكسل ، تشكيل  اين  فرماندهي  را عاملي  براي  تقويت  توان  نظامي  اروپا خواندند و بر ضرورت  فعاليت  هر چه  سريع تر آن  تأكيد كردند.
بنا بر توافق هاي  به  عمل  آمده  بين  مسئولان  چهار كشور ياد شده ، فرماندهي نظامي  مشترك  اروپايي  كه  مقر آن  در «تروورن» در حومه  جنوبي  بروكسل  خواهد بود تا سال  آينده  ميلادي  فعاليت  خود را آغاز خواهد كرد. هدايت  نيروهاي  اروپايي  و نظارت  مستمر و مستقيم  بر فعاليت  آن ، تنظيم  برنامه هاي  آماده سازي  رزمي  و اجراي  رزمايشهاي  مشترك  و ايجاد هماهنگي  هرچه  بيشتر بين  يگان هاي  نظامي  اروپايي  از جمله  وظايف  اين  فرماندهي  جديد مشترك  اروپايي  خواهدبود.
نكته  جالب  توجه  ديگر در تشكيل  اين  فرماندهي ، حضور چهار كشور اروپايي  مخالف  سياست هاي  آمريكا و انگليس  در بحران  عراق  است .
كشورهايي  كه  بر استقلال  دفاعي  اروپا از آمريكا و متحد بي بديل  اروپايي آن  انگليس  پاي  فشاري  مي كنند و خواستار مشاركت  ديگر كشورهاي  اتحاديه اروپايي  در اين  فرماندهي  مشترك  نظامي  اروپا هستند.
اگر چه  «ريچارد بوچر» سخنگوي  وزارت  امور خارجه  آمريكا، اين  اقدام  را فاقد «ارزشي  جدي » خوانده  است ، اما به  نظر مي رسد فرماندهي  مشترك  نظامي اروپا گام  ديگري  براي  بيشتر كردن  فاصله  اتحاديه  اروپا و ايالات  متحده آمريكا در مسايل  دفاعي  و امنيتي  اين  قاره  باشد. امري  كه  مي تواند به تدريج  رؤياهاي  ديرينه  اروپاييان  دراين  زمينه  را محقق  سازد.
پاريس- ايرنا

|  ادبيات  |   اقتصاد  |   سفر و طبيعت  |   سياست  |   فرهنگ   |   مدارا  |
|  ورزش  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |