ترجمه: محمد عارف
آدونيس در سال ۱۹۳۰ با نام علي احمد سعيد در روستايي در شمال سوريه متولد شد. وي قبل از رفتن به مدرسه، به واسطه پدرش با شعر عربي پيش از اسلام و دوره عباسي آشنا شد. در دمشق فلسفه خواند اما در سال ۱۹۵۶ كشورش را به علت خفقان ترك كرد. در سال ۱۹۶۲ تبعه لبنان شد. از ۱۹۸۶ تا به امروز در پاريس زندگي و كار مي كند. از او به عنوان مهمترين نماد شعر مدرن عرب نام برده مي شود. آدونيس علاوه بر دستيابي به جوايز بي شمار ادبي و بين المللي، از جمله مدال گوته ۲۰۰۱، در سال۲۰۰۲ جزو چهار كانديداي نهايي جايزه نوبل بود. كتابهاي «اشعار منتخب ۱۹۵۸-۶۵»، «زير نور زمان» (زالتسبورگ ۲۰۰۱) ، «فرهنگ و دمكراسي» و« كتاب» از او به زبان آلماني منتشر شده اند.
وي علاوه بر ادبيات، در عرصه انديشه معاصر و كهن عربي نيز قلم زده و كتاب ها و مقاله هاي فراوان نوشته است. اشعار و آثار ادبي و فكري آدونيس به چندين زبان زنده دنيا ترجمه شده است.
هنرمندان و نويسندگاني كه مقيم دنياهاي متفاوتند، اغلب هاله اي از «عطر حيرت انگيز ندرت» با خود دارند. آدونيس كه يكي از مهمترين شاعران دنياي مدرن عرب به شمار مي رود، موفق شده است بين فرهنگ عربي و اروپايي پل بزند. اين مصاحبه اي ست با او در باره نقش روشنفكران در تبادل فرهنگي بين شرق و غرب كه در نشريه« تبادل فرهنگ» چاپ آلمان منتشر شده است.
* شما را «شمايل زدا» مي نامند، كدام «پرده» را دريده ايد؟
- عربي نوشتن براي من در وهله نخست يعني زير سئوال بردن سنت نوشتن. علتش هم اين است كه نوشتن در جوامع عرب به دولت هاي متبوع و ارگانهاي سياسي شان وابسته است. در شعر مدرن، نوشتن در ضمن، يعني پرداخت تازه شخصيت نويسنده، يعني طلب حق فرديت و پافشاري روي بي نظير بودن اثر فرد. اينها نه تنها با فرهنگ عربي بيگانه اند، بلكه ساختارهاي بنيادينش را به لرزه در مي آورند. حركت من با تصورات حاكم بر جامعه در تضاد كامل قرار داشت و باعث مي شد كه ارگانها -نه مردم- مرا اشتباه درك كنند.
* نوآوري هاي شما چگونه اند؟
- پيش از هر چيز به خودم اجازه دادم پرسشهايي را طرح كنم كه در محيط سنتي ممنوع بودند. انساني كه آزاد نيست، نمي تواند احساس مسئوليت را در خودش بپروراند و در گفتگو، طرف برابر محسوب شود. من اما براي همين قابليت گفتگوست كه ارزشي اساسي قائلم. براي من شخص مقابل فقط طرف گفتگو نيست،بلكه عنصريست تعيين كننده از خودم. وقتي من به سوي خودم راه مي افتم، از آن ديگري عبور مي كنم. از اين طريق آن ديگري گذرگاهي مي شود به خود من. در گذار به سوي مدرنيته باري بايستي ساختارهاي كهنه و سنتها را به لرزه درآورد و درهم شكست. اين به حقوق زنان ربط پيدا مي كند، به فرم حكومت، دمكراسي و بسياري موارد ديگر.
*شما داريد به فضيلتهاي غربي اشاره مي كنيد. به نظر شما كدام فضيلتهاي شرق براي غرب ارزش تحصيل دارند؟
- چيزي مطلق به نام «شرق» وجود ندارد. «شرق هاي» زيادي هستند. همانطور كه «غرب» به معني واحد نداريم، بلكه اشكالي متفاوت از «غربي» وجود دارد. كدام شرق مورد نظرتان است؟ شرق ِ دين هست، شرق ِ سياست هست يا حتي شرقي موهوم كه مثلاً نيچه يا ماركس در غرب پراكنده اند. بهتر است بگوييم طيفهاي مختلف شرق. به عنوان نمونه به شعر دقت كنيم. براي مثال تفاوت هاي فاحشي هست بين شعر فارسي و تركي. از طرف ديگر تطابق هاي حيرت انگيزي بين شعر شرق و شعر غرب وجود دارد. از اينجاست كه من معتقدم هولدرلين و ابن عربي، شاعر و فيلسوف عرب -اسپانيايي، همزاد روحي هستند و تصوف عربي و آلماني هم رديف اند. علاوه بر اين، گوته شرقي تر از آنيست كه آدم فكر مي كند.«ديوان غربي- شرقي»اش هم به شرق مي پردازد و هم به غرب. فرهنگ را بايستي از زاويه همين نسبيت و دوپهلويگي ديد.
* آيا شرق هويتش را در مسير گسترش جهاني سازي از دست خواهد داد؟
-اروپا نيز بخشي از جهاني سازي است. تأثيرات آمريكايي اتفاقاً به شكلي له كننده روي فرهنگ اروپا عمل مي كند. در عرصه موسيقي و تجهيز تكنيكي اش، حتي در شعر و نقاشي، در عرصه رقص و تئاتر ،و اصلاً در همه زمينه ها. از خودم مي پرسم: چرا اين وضعيت را تحمل مي كنند؟ اروپا در اين مورد درست عين يك كشور جهان سومي به نظر مي آيد. وقت آن رسيده است كه اروپا نيز طرح خودش را از جهاني سازي در ميان بگذارد و اعتراضاتي را تقويت كند كه براي مثال در فرانسه عليه تسلط يكجانبه آمريكا به وقوع مي پيوندند. جهاني سازي براي دنياي عرب فراگردي است توقف ناپذير. جهان عرب چاره اي ندارد، نمي تواند نه بگويد. اين دردناك است. منتها مي توان راهكارهايي پروراند تا سازمان يابي جهاني سازي را دست كم اصلاح كرد.
*شما در مقاله اي در روزنامه »سايت» به موضع روشنفكران غربي در قبال وضعيت دنياي عرب انتقاد كرده ايد.آيا اعتقاد داريد كه به پتانسيل دمكراتيك در جنبش روشنفكري عربي توجه ويژه نمي شود؟
- شما اصولاً با اين موضع روشنفكران غربي هميشه روبه رو هستيد. با همه اين احوال نمي خواهم به طور عام صحبت كنم. اينجا روشنفكران بسيار خوبي هستند، كه گونتر گراس نمونه اي از آنهاست، اما در مجموع روشنفكران غرب همه جوانب را در نظر نمي گيرند. آنها تنها چيزي را مي بينند كه مي خواهند. البته در باره يوگسلاوي و شوروي سابق، چين، آفريقا و جنبش ها و حوادث مختلف، مقاله ها مي نويسند و كنگره ها برگزار مي كنند اما افسوس از نوشتن يك كلمه درباره دشمني بنيادين اسرائيل و اعراب.
* فكر مي كنيد شيوه هاي غربي در مبارزه با تروريسم موفقيت آميز خواهند بود؟
- اكثريت روشنفكران عرب و مردم مخالف ضربات
۱۱ سپتامبر بودند. و من فكر مي كنم كه در غرب هم اكثريت مخالف بودند، اما فراموش كردند درباره علل آن گفتگو كنند. چرا ۱۱ سپتامبر به وقوع پيوست؟ حتي اگر آمريكا بن لادن را بكشد، باز هم براي ريشه كن كردن تروريسم كافي نخواهد بود. بايستي ريشه هاي تروريسم را جست، نه بن لادن را، زيرا بخش بزرگي از علت ها محصول سياست خارجي آمريكا هستند.
*در غرب نتيجه گيري مي شود كه روشنفكران عرب، غرب را به عدم انتقاد از خود متهم مي كنند؟
- من در كنار نويسندگاني كه به غرب انتقاد مي كنند و چيزي در باره دلايل ترك وطن نمي گويند،قرار ندارم. اينان چرا كشورشان را ترك كرده اند؟ پيش از اينكه از غرب شكايت كنيم بايد از كشور ِ مبدأ خصومت انتقاد نماييم.
* تعبير شما از اين واقعيت چيست كه دنياي عرب از طرفي علناً از سيستم ارزشهاي غربي فاصله مي گيرد و بر آن مهر باطل مي زند و از سوي ديگر توانايي هاي تكنولوژيك را به تمامي تقليد مي كند؟
- من فكر مي كنم آنچه كه امروز تمدن عرب ناميده
مي شود، تمدني ست غربي. هر چه به تكنيك مربوط مي شود، نه عربي بلكه غربي ست. و آنچه ذاتاً عربي ست، تجريدي و ناكارآمد به نظر مي رسد. من طرح موضوع «شوك فرهنگي» بين غرب و دنياي عرب را بيشتر نوعي استراتژي استتار مي دانم. آنها به كمك اين شيوه روابط اقتصادي و منافع سياسي شان را لاپوشاني مي كنند. دلايل قلبي شان را پشت پرده نگاه مي دارند.
*كدام دلايل قلبي؟
- بي گمان مطلع هستيد كه بن لادن و بنيادگرايان توسط ايالات متحده پشتيباني مي شدند؟ بنيادگرايي در واقع مخلوقيست آمريكايي. خلق شد تا با كمونيسم بجنگد. از مهمترين رهبران بنيادگرايان در اروپا، در آلمان، فرانسه، ايتاليا و بريتانيا، رسماً استقبال شده است. اما اكثريت مردم عرب نه تنها بنيادگرا نيست، بلكه مخالف بنيادگرايي ست. البته مسلمانان معتقدي وجود دارند كه براي نماز به مسجد مي روند، اين يك طرف قضيه است، منتها بنيادگرايي مسأله ديگري است.
* پس نه تنها ايالات متحده آمريكا بلكه كشورهاي عربي نيز از پسامدهاي ۱۱ سپتامبر رنج مي برند؟
- قدرت شر هر دو را هدف گرفته است. اما از آنجايي كه تمامي جامعه با بن لادن يكي مي شود، خسارات وارده به جهان اسلام بسيار گسترده تر است. به جاي اينكه در باره بن لادن صحبت شود، به جهان عرب حمله مي شود. به مسلمانان و اعراب مي توان به اشكال ديگري انتقاد كرد، اما نبايد آنها را با بن لادن يكي دانست.
* بايستي از اين به بعد منتظر وطن پرستي نيرومندتري از طرف كشورهاي عربي باشيم؟
- خير. اين حسرت وجود دارد، وطن آرزوي هر انساني ست. اما حتي اگر اصل و نسب و همبستگي را بتوان به كشوري نسبت داد، باز هم من تنها انسان ها را به وطن ربط مي دهم، نه مكانهايي جغرافيايي را. جايي كه من در آن خودم را آزاد احساس كنم، همه توانايي هايم را بتوانم فرابخوانم و كار كنم، آنجا كه به آدم احترام گذاشته شود، آنجا براي من وطن است.
* براي شما تبادل فرهنگي ايده آل كدام است؟
- من يكي از طرفداران مهاجرت هستم. معتقدم كه يكي از تعيين كننده ترين ويژگي هاي شهري مثل نيويورك، اختلاط فرهنگي ست، اين معجون خارق العاده مركب از زبان ها، مليت ها و فرهنگ هاست. با در نظر گرفتن اين جنبه، بايد گفت شهر نيويورك را حتي نمي توان نماينده ايالات متحد آمريكا دانست. من آينده بشريت را در اختلاط مي بينم. بدون آن همواره بنيادگرايي و قوم سالاري وجود خواهد داشت.
*يعني شما شهر نيويورك را مدلي ايده آل مي دانيد؟
-بله، دقيقاً. من اين مطلب را سي سال پيش طرح و به موازات آن در شعر«سنگ قبر براي نيويورك» خطرات اين شهر را توصيف كردم. شعري كه امروز رو در روي ۱۱ سپتامبر، ويژگي ِ هراس انگيزي دارد. سرمشق ديگري به عنوان مكان تبادل فرهنگ، اندلس قرون وسطايي ست. در آنجا سه دين يهوديت، مسيحيت و اسلام با هم روبرو شدند، شكفتند و به سنتز فرهنگي غيرمترقبه اي نايل شدند. دنيا را بايد اندلسي كرد.
*پرسش اين است: چگونه؟
- موضوع اين نيست كه تنها نمايندگان اديان به گفتگو دعوت شوند. بايستي نقاش ها، موزيسين ها و شاعران، نويسندگان و صنعتگران را دور هم جمع كرد. در اين مورد به برنامه ريزي يي دقيق نياز هست. بايستي هم مجريان و هم طرفين گفتگو با دانايي و دقت انتخاب شوند.
* آيا يك نشريه مي تواند فو رم مناسبي باشد؟ انستيتو گوته تصميم دارد تيراژ مجله فرهنگي «فكر و فن» را كه خوانندگان جهان عرب را مخاطب قرار مي دهد، بالا ببرد و شبكه پخش را گسترش بدهد؟
- هدف بسيار درستي ست. در صورتي كه به شكل صحيح انجام بشود، چون كيفيت براي موفقيت تعيين كننده است. اين به ويژه به زبان عربي مربوط مي شود. نوشته ها بايد خيلي خوب ترجمه و تنظيم شده باشند. در غير اين صورت ممكن است نتيجه معكوس بدهد.
* آيا تبادل فرهنگ مي تواند به رشد دمكراسي در جهان عرب كمك كند؟
- آري، چون دمكراسي فراتر است از شكل پارلماني حكومتي كه در آن امكان انتخاب وجود دارد. دمكراسي يعني فرهنگ. دمكراسي يعني آزادي، احترام متقابل، پذيرش تفاوت ها، سامان دهي اجتماعي و غيره كه به خاطر آنها بايد جنگيد.
* در مقام شاعر روي كدام پروژه در حال حاضر كار مي كنيد؟
- دقيقاً روي همين.
اين مصاحبه توسط سوزانه كيتلبرگر و ميريم وبر انجام شده است.