پنج شنبه ۲۷ شهريور ۱۳۸۲- سا ل يازدهم - شماره ۳۱۷۰ - Sep.18, 2003
گفت وگو با محمود حدادي، مترجم كتاب ديوان غربي- شرقي گوته
نويسندگان درجه دوم اهميت بيشتري دارند
محمود حدادي،  مترجم بيش از دوازده كتاب، سالهاست به غير از ترجمه كتاب،  به تدريس ترجمه در دانشگاهها نيز مي پردازد. او اعتقاد دارد واحد ترجمه نه فقط جمله، بلكه كل يك متن است. در حقيقت روح و پيام يك اثر از طريق رابطه اي كه متن با مخاطب برقرار مي كند، بايد منتقل و فهميده  شود.
او سومين مترجمي است كه ديوان غربي- شرقي از «يوهان ولفگانگ گوته»، شاعر و وزير دربار كشور شاهي زاكسن- وايمار آلمان را ترجمه كرده است.
014940.jpg

وي در اين گفت وگو از چگونگي ترجمه اين كتاب سخن گفت و آسيب شناسي ترجمه در ايران را نيز مورد بررسي قرار داد.
فرانك آذر
* چه طور شد به طور حرفه اي به كار ترجمه كتابهاي آلماني روي آورديد؟
- پس از اقامت ده ساله در كشور آلمان و تحصيل در رشته زبان و ادبيات آلماني، اوايل انقلاب به ايران بازگشتم. در آن زمان به غير از كار ترجمه تواني در خود نمي ديدم تا به درسي كه خوانده بودم صورت تحقق ببخشم. نخستين كتابي كه ترجمه كردم، كتاب نسبتاً سنگيني بود از «هاينريش مان» با عنوان «زيردست» كه براي ترجمه آن وقت زيادي صرف كردم...
* چه سالي به چاپ رسيد؟
- سال ۱۳۶۳ توسط انتشارات فارياب به چاپ رسيد كه البته بعدها ورشكست شد...
*  بعد چه شد؟
- پس از آن رمان ديگري ترجمه كردم از «برونو فرانك» نويسنده دوره مهاجرت آلمان با نام «سروانتس». البته نويسنده مشهوري نيست ولي شيوا مي  نويسد. نشر نقره در سال ۱۳۶۴ آن را منتشر كرد كه متأسفانه آن هم از صحنه نشر كنار رفت.
* چرا پس از ترجمه آن كتاب مدتي از كار ترجمه دور شديد؟
- چون دچار عارضه خشكي غده هاي اشكي چشم شدم كه خيلي دردناك بود و مجبور شدم مدتي از كار ترجمه دست بكشم. از سوي ديگر پس از انتشار كتاب «سروانتس» بحران كاغذ در عرصه نشر بوجود آمد و عملاً شرايط مساعد پس از انقلاب براي چاپ كتاب از بين رفت. در نتيجه ناشران هر كتابي را براي چاپ نمي پذيرفتند. بالاخره در سال ۱۳۶۹ سراغ اشعار منثور «ايوان تورگنيف» رفتم، هر چند كه اصل كتاب به زبان روسي بود ولي پس از مقايسه چندين ترجمه آلماني، آخرين ترجمه را بهتر تشخيص دادم و به فارسي ترجمه كردم. اين مجموعه در دو قسمت تحت عنوان «پيرانه و پسينه» منتشر شد. در حقيقت «تورگنيف» در اين كتاب كه سرشار از تغزل و شاعرانگي است، از دردهاي خودش مي گويد و به اصطلاح نگاه وداع گرانه اي به زندگي دارد. پس از آن هم چندين كتاب ديگر ترجمه كردم از جمله «رنگهاي كودكي» كه مجموعه اي از خاطرات كودكي نويسندگان آلماني است كه بيست داستان را در برمي گيرد. داستانهايي كه زمينه هاي مشتركي داشتند را جمع آوري و ترجمه كردم و عنوان يكي از داستانها كه نوشته خانم «كريستينه بوستا» شاعره نازك انديش اتريشي بود را براي كتاب انتخاب كردم. همين طور كتاب «جهان آخر» اثر«كريستف رانزماير» و «اسكندر» نوشته «كلائوس مان»  را ترجمه كردم و هر سه كتاب توسط نشر مركز به چاپ رسيد. كتاب «فرشته آبي» نوشته «هاينريش مان» پس از هفت سال محاق، بالاخره سال ۱۳۷۴ توسط نشر آويشن به چاپ رسيد ولي بالاخره در سال ۱۳۷۷ مجوز توزيع گرفت. همچنين تاكنون «سردرگمي هاي دانشجوي تورلس» اثر «روبرت موزيل» و جلد اول كتاب «هانري چهارم» را ترجمه كرده ام و در حال ترجمه جلد دوم آن نيز هستم.
* البته در اين فهرست كتاب «مباني ترجمه» را از قلم انداخته ايد!
- بله. البته اين كتاب تأليفي فقط مختص دانشجويان زبان آلماني نيست. هر چند كه در آن از مثال هاي آلماني استفاده شده است.
* چرا در ترجمه هايتان سراغ نويسندگان مشهور آلماني نرفتيد؟
- براي اين كار دليل داشتم. همانطور كه مي دانيد، كساني همچون؛ هاينريش بل، گونترگراس، هرمان هسه، فرانتس كافكا و برتولت برشت نويسندگان مشهوري هستند كه مترجمان كتابهايشان، به راحتي مي توانند ناشر پيدا كنند و ناشران هم آسانتر اين كتابها را براي چاپ مي پذيرند. ضمن اين كه اين نامها هميشه تضمين فروش مي كنند. ولي اقتصادي نگاه كردن اين خطر را هم دارد كه نويسندگان خوب آلماني كه كمتر شناخته هستند، همچنان مطرح نشوند و ازسوي ديگر گاهي اوقات مترجمان غيرورزيده در پشت نامهاي مشهور پنهان شوند!  همچنين بسياري از آثار اين نويسندگان مشهور چندين بار ترجمه شده و در صورت ترجمه مجدد وارد گودي مي  شوم كه تكرار مكررات است!  در واقع بايد بگويم براي من هميشه اثر يك نويسنده مطرح بوده است تا نام و شهرت نويسنده.
* ولي در اينجا يك استثناء وجود دارد. شما سراغ ديوان غربي- شرقي گوته رفتيدكه يكي از شناخته  شده ترين آثار مكتوب ادبيات آلماني در ميان ايرانيان است. به طوري كه گوته خود را برادر معنوي حافظ مي داند.
در دوران دانشجويي با ديوان آشنا شدم ولي كار عميقي بر روي آن انجام ندادم!  ولي بعدها كار ترجمه را دنبال كردم و جدي تر بر روي آن متمركز شدم. در واقع در ترجمه اين كتاب مديون گفت وگوي تمدنها هستم. به مناسبت دويست و پنجاهمين زاد روز گوته، شركت دايملر كرايسلر آلمان پيشنهاد كرد تا ضمن حمايت مالي، اين ديوان را ترجمه كنم و شايد خوش اقبال بودم كه با حمايت مختصر مالي توانستم به ترجمه اين كتاب روي بياورم. بعد از انتشار آن كتاب هم قرار شد شركت، كتاب را به عنوان هديه گفتگوي تمدنها به افراد و نهادهاي مختلف هديه كند. منتها در اين ميان با شركت اختلاف منافع پيدا كردم. چون علاقه مند بودم كه همگان از طريق خريد كتاب به آن دسترسي پيدا كنند، موضوع را با مسئولان شركت در ميان گذاشتم و به راحتي پذيرفتند كه يك سال پس از انتشار كتاب در آلمان، كتاب را به يك ناشر ايراني براي توزيع در سطح وسيع بسپارم.
* كدام ناشر در ايران كتاب را منتشر مي كند؟
- در واقع «نشر ديگر» از ميان چند ناشر، نخستين مشوق من بود كه كتاب را ترجمه كنم. بنابراين خود را متعهد مي دانم كه كتاب را به ايشان بسپارم.
* همان طور كه مي دانيد آقايان شجاع الدين شفا و دكتر كورش صفوي نيز اين ديوان را ترجمه كرده اند پس چرا مجدداً دست به ترجمه كتاب زديد؟
- همان طور كه مي دانيد ديوان دو بخش دارد؛ يكي مجموعه اشعار كه شامل دوازده دفتر است و ديگري مجموعه مقالات كه ۶۳ مقاله را در بر مي گيرد. آقاي شفا فقط اشعار را از زبان فرانسه و نه از زبان گوته به زبان حافظ ترجمه كردند و حتي در ترجمه اشعار دست به گزينش زدند، ولي در مقدمه كتاب از آن ۶۳ مقاله نقل قول كردند. بنابراين در مورد ترجمه آقاي شفا مي توانم بگويم اگر من با وجود اطلاع از ترجمه ايشان دست به يك ترجمه ديگري زده ام، چون منطقاً وجود يك ترجمه دوم را دست كم از ديد خودم ضروري تشخيص داده ام. ولي در مورد ترجمه آقاي صفوي مسئله اصلاً چنين نيست. ترجمه ايشان صرفاً زودتر از ترجمه من انتشار يافته است و گرنه از ظاهر امر چنين برمي آيد، به طور همزمان و بي اطلاع از كار هم، قطعاً هر دو به انگيزه دويست و پنجاهمين زادروز گوته به ترجمه ديوان روي آورده ايم. روزي كه كار ايشان در دسترس و قابل تهيه بود، ترجمه من حروفچيني و تحويل داده شده بود. به اين ترتيب من نتوانسته ام از بد يا خوب ترجمه ايشان براي ترجمه خود بهره و يا تجربه اي بگيرم. آنچه كه بايد مثبت دانست و از آن استقبال كرد، اين است كه از يك اثر مهم، همزمان دو ترجمه در اختيار است، گو اينكه از ديوان گوته حتي دو ترجمه هم كم است! با اين حال اگر بخواهم به عنوان خواننده اين كتاب آقاي صفوي اظهار نظر كنم، بايد بگويم كه متن بين نظم و نثر سرگردان است و ديگر اينكه در مورد برخي اشعار با هم اختلاف برداشت داشتيم. به هر حال وقتي صحبت از ديوان گوته به ميان مي آيد، احساسي دوگانه دارم؛ از يك سو چون كتاب را ترجمه كردم خوشحالم و از سوي ديگر از اينكه شعر گوته را به نثر ترجمه كردم، شرمسار، ولي با اين حال فكر مي كنم اين كار به انجامش مي ارزيد.
014935.jpg

* زباني را كه براي ترجمه برگزيديد، آيا اصل اثر را مخدوش نمي كند، چون به هر حال ديوان به نظم است نه به نثر؟
- توجيه من اين است كه بخش عمده ديوان غربي- شرقي جنبه روايي دارد، همانند نصايح سعدي در گلستان كه در ذات خودش تغزل نيست ولي وزن و قافيه دارد. از سويي هم مي دانيم كه شعر منثور وجود دارد كه تغزل است ولي وزن و قافيه ندارد و نمونه بارز آن اشعار منشور ايوان تورگنيف است و يا در ايران شعر سپيد احمد شاملو. البته مي دانيد كه در شعر يك جور ايهام و بازي با واژگان وجود دارد. بنابراين ترجمه شعر مشكل است و در مواردي تا مرز ناممكن پيش مي رود. ولي بايد بگويم كه خوشبختانه در ديوان غربي- شرقي چندان بازي واژگان نشده است، البته يكي دو مورد بازي چند پهلو با واژگان و نامها شده كه من آنها را به نوعي پيدا كردم و برايشان واژه سازي كردم. به طور مثال كلمه «الله» كه به صورت Allah آمده به شكل  زيبايي در اشعار تنيده شده است. «All» به معني همه، كائنات و كيهان است و من براي اينكه منظور گوته را برسانم، تا اين كلمه با ساير واژگان در ابيات ديگر هم قافيه شود، «همه توان» معني كردم:
هر آنچه از ره ديده و دل  مي شناسم،
اي معلم همه دانش ها، از توست كه مي شناسم
و آنگاه كه اسماء صدگانه آن همه توان را برمي شمرم
در هر يك، نامي براي تو پژواك برمي دارد.
* همان طور كه مي دانيد گوته و حافظ هم عصر نبودند. چگونه گوته با حافظ آشنا شده است؟
- در حقيقت انديشمندان بزرگ به اين كفايت نمي كنند كه ياران و دوستان خود را از هم عصران خود بگيرند و در واقع بزرگان همه اعصار را دوست خودشان قرار مي دهند. در نتيجه نزديكي ذهني گوته با حافظ چيز عجيب و غريبي نيست. گوته در سال ۱۸۱۴ كه ۶۴ سال بيشتر نداشت، از طريق ترجمه نويسنده پركاري به نام «يوزف هامرفون پورگشتال» كه ديپلمات اتريشي در استانبول بود، با اشعار حافظ آشنا شد. البته مسلماً ترجمه ايشان از ديد امروزي كهنه و منسوخ است. ولي گوته وراي اين ترجمه نسبتاً ضعيف به راحتي توانست با عظمت حافظ آشنا شود. من در اينجا از فرصت استفاده مي كنم و سعي مي كنم از اين پيشداوري دور شوم كه گوته در ديوان غربي- شرقي فقط از حافظ تأثير نگرفته است، هر چند حافظ نخستين جرقه را در ذهن گوته مي زند ولي فقط به شناخت حافظ بسنده نمي كند و ديدش را به ادبيات فارسي تعميم مي دهد. مثلاً از «قابوسنامه» قابوس بن وشمگير، اشعار فردوسي، شيخ عطار، مولوي و... تأثير مي گيرد و اين تأثيرات را در ديوان مي بينيم. بنابراين هنگام ترجمه كتاب، سه بار قابوسنامه را خواندم و اشعار شاعران ديگر را دائماً مرور مي كردم.
* آقاي حدادي وضعيت كتابهاي ترجمه شده آلماني را چگونه ارزيابي مي كنيد؟
- من سعي مي كنم به پرسش شما يك پاسخ عام بدهم و فقط به كتابهاي آلماني محدود نكنم. به گمان من اين تصور در ايران وجود دارد كه ترجمه در حاشيه ادبيات فارسي قرار مي گيرد و نثر آن نسبت به نوشته هاي نويسندگان ما مي تواند نثر درجه دو باشد. در حالي كه ترجمه هايي كه پختگي آثار نويسندگان فارسي زبان را داشته باشد، كم نيستند. ولي شايد ذكر اين مثال خالي از لطف نباشد كه شايد كمتر كسي هنگام خواندن «كليله و دمنه» به ذهنش خطور كند كه يك اثر ترجمه اي است و يا در كشور آلمان آثار شكسپير در قرن هيجدهم به فاصله پنجاه سال سه بار به آلماني ترجمه شد. نخستين بار توسط «ويلاند» كه فيلسوف و روشنگر بزرگي است، بعد توسط «بورگر» و چندي بعد توسط «آگوست ويلهم اشلگل» و علي رغم ترجمه خوب ويلاند، «اشلگل» بار ديگر آثار عمده شكسپير را ترجمه كرد و امروز پس از گذشت دويست سال تبديل به ترجمه معتبري شده و در طول زمان مورد تأييد قرار گرفته است و حتماً ايشان مديون تلاش استادان قبل از خودش است و بجاست بگويم كه حتي گوته، غناي زبان خود را در قياس با ۵۰ سال پيش از خود و در مقايسه با زبان «لسينگ» مديون «نهضت ترجمه در آلمان» است و بايد بگويم كه ترجمه نه در كنار زبان فارسي بلكه بايد پابه پاي آن جلو بيايد، تا به غناي واژگان و انديشه زبان و ادبيات فارسي بيفزايد.

علمي فرهنگي
اجتماعي
اقتصادي
انديشه
خارجي
سياسي
شهر
شهري
گلستان كتاب
ورزش
ورزش جهان
صفحه آخر
همشهري اقتصادي
همشهري ضميمه
بازارچه همشهري
|  اجتماعي   |   اقتصادي   |   انديشه   |   خارجي   |   سياسي   |   شهر   |   شهري   |   علمي فرهنگي   |  
|  گلستان كتاب   |   ورزش   |   ورزش جهان   |   صفحه آخر   |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   شناسنامه   |   چاپ صفحه   |