گفت وگو: حسن معظمي، وحيد اسلامي
«احمدرضا درويش» پيش از اين با فيلم هاي «آخرين پرواز»، «سرزمين خورشيد»، «كيميا» و «متولد ماه مهر» جايگاه خود را در عرصه كارگرداني فيلم هاي بلند سينمايي تثبيت كرده است.
او اين بار دست به تجربه اي تازه زده و با فيلم «دوئل» قرار است يكي از گران قدرترين آثار سينمايي سالهاي اخير سينماي ايران را بسازد.
فيلمبرداري اين فيلم پس از ۹ ماه به تازگي در اطراف تهران به پايان رسيده است. فيلمي كه نگاهي تازه به موضوع دفاع مقدس دارد.
با احمدرضا درويش راجع به سينماي جنگ، «دوئل» و پاره اي مسائل امروز سينماي كشورمان گفت وگو كرده ايم.
* آقاي درويش، چرا فيلمبرداري دوئل اينقدر طولاني شد و ۹ ماه زمان برد؟
- اجازه دهيد فضايي كه براي فيلم بوجود آمده ادامه يابد، از شروع تداركات تا مراحل پاياني فيلمبرداري، نسخه اي ۹۰ دقيقه اي تهيه شده كه در صورت لزوم ارائه مي شود. همه چيز شفاف و حرفه اي در اين فيلم كه از مراحل مختلف توليد تهيه شده به تصوير كشيده شده است. زمان طولاني نياز توليد اين فيلم بوده است اما درصد كمي از آن هم به شرايط طبيعي و منطقه از جمله جنگ آمريكا و عراق مربوط مي شود. آنچه انجام شده طبق برنامه بوده و خودم تهيه كنندگي طرح «دوئل» را عهده دار بودم و سرمايه گذار «مؤسسه تماشا» است.
* چه عاملي در مرحله نگارش فيلمنامه الهام بخش شما بود؟
- ساختار زيباشناسانه و دغدغه هاي اجتماعي در چارچوب مضامين امروزي عامل اصلي نگارش فيلمنامه دوئل بود، البته بايديادآور شوم داستان اين فيلم از سال ۷۸ در ذهنم نقش بست و مقدمات كار از همان ايام فراهم شد- به هر حال طرح خوب، انرژي زياد، گروه منسجم، فعاليت حرفه اي و دقت خاص خودش را مي طلبد- فيلمنامه «دوئل» بر اساس رويدادهاي امروز جامعه و با موضوع جنگ و آدم هاي آن دوران است كه در محيط جديد قرار مي گيرند.
* با توجه به اين كه شرايط سينماي جنگ چندان مطلوب نيست و اكثر فيلم سازان نظير «حاتمي كيا» و اخيرا «ملاقلي پور» از اين گونه سينمايي خارج شدند، شرايط اين سينما را چگونه ارزيابي مي كنيد؟
- چطور اين مطلب را عنوان مي كنيد، امسال چهارمين فيلم دفاع مقدس در حال توليد است. البته بحث مخاطب با موضوع توليد اين سينما جداست. دو نكته براي ادامه اين سينما وجود دارد، درست است كه مثلاً فيلم «دوئل» با حال و هواي جنگ است اما موضوع آن مربوط به سال ۸۲ است و كاملاً يك كار اجتماعي است، يعني بستر جنگ محملي براي بروز مجموعه اي از مضامين روز جامعه است و نمي توانيم تأكيد كنيم كه يك فيلم صرفاً جنگي در حال توليد است.
اساساً دفاع مقدس و جنگ اثر مستيقم با زندگي امروز و آن روز ما داشته است، بنابر اين نمي شود گفت مثلاً شاخص هاي اجتماعي و فرهنگي جدا است يا اين كه فيلم «دوئل» امروز اتفاق افتاده و تنها ساختار آن متأثر از جنگ است. البته براي پاسخ به پرسش مطرح شده بايد دريچه اي ديگر گشود با اين تعريف كه چقدر ما در حوزه سينمايي مؤلف وارد اين ساز و كار و قاعده بشويم كه فيلمساز عناصر توليد فكر و فيلم را در معرض شرايط روزآمد سينما قرار بدهد. به عنوان كسي كه دغدغه فيلمسازي دارم چقدر مي توانم شرايط كلان و حاكم بر اقتصاد كشور را در نظر بگيرم؟ بايد براي روند فيلمسازي تفكيك قائل شد، به عنوان فيلمساز، يك تأثير از شاكله كلي وضعيت موجود سينما دريافت مي كنم اما به عنوان هنرمند قرار است، مجموعه اي از تأثيرات رويدادهاي اجتماعي را هم در ذهنم به فرايند فكري، فرهنگي و هنري تبديل كنم. به اندازه كافي، متأسفانه وضعيت بحراني فعلي بر سينما اثر گذاشته است. در واقع اگر موضوع هايي نظير حمايت، نظارت، زيرساخت، اجرا، توليد، توزيع و در نهايت نمايش را بررسي كنيم، دقيقاً به فاصله سينماي دفاع مقدس و مخاطب پي مي بريم و مي پذيريم كه ا ين سينما با كاهش مخاطب روبه رو است. در حوزه دفاع مقدس، فيلمساز در جستجوي آرزوها و ذهنيات خود است و خيلي به اقتصاد سينما فكر نمي كند. البته در مورد فيلم «دوئل» اين موضوع كاملاً متفاوت است و اين به معني اين نيست كه كارگردان نبايد به بخش مخاطب و سالن فكرنكند.
|
|
* اساساً مخاطب در چه جايگاهي در حوزه فيلمسازي و توليد اثر هنري قرار دارد؟ آيا شما در توليد طرح پرهزينه «دوئل» به اين مقوله توجه داشتيد؟
- اتفاقاً در اين فيلم بر خلاف كارهاي قبلي ام، برنامه ريزي و فكر شده است. در مطالعات اوليه، حتي بررسي دقيق در مورد نمايش فيلم، يعني بستر حضور آنان در دو يا سه سال آينده نيز چاره انديشي شده است، يكي از ويژگي هاي فيلم «دوئل»، زمان مناسب براي اجراي برنامه ها است چرا كه فيلمنامه اين اثر چهار سال پيش نوشته شده و حدود ۶ بار بازنويسي شده است. اين فيلم سه سال است كه درگير توليد است و يك سال ديگر هم طول مي كشد تا آماده نمايش گردد. پس فيلم را براي مخاطب و بر اساس دريافت خودم از شرايط مي سازم و دغدغه حضور فيلم را در رويدادهاي هنري ندارم.
* آيا رويكرد اجتماعي فيلم دوئل به دليل كشش مخاطب به اين گونه سينما است يا مفاهيم سينماي جنگ تعديل يافته و اساساً فيلمسازان نمي توانند با اين مفاهيم مخاطب را اقناع كنند؟
- واقعيت اين نيست كه به دليل جذب مخاطبين، مضمون اجتماعي را به يك جغرافياي جنگي سوق دهيم، بعد اين كه از كجا اين پرسش كه سينماي جنگ تمام شد، به ذهن وارد مي شود؟ مگر از كجا شروع شده كه تمام شود. اين موضوع را در مورد هيچ پديده اجتماعي و تاريخي نمي توانيم مطرح كنيم. حالا مگر موضوع هاي مستقيم به جنگ تمام شده كه به موضوع هاي غيرمستقيم بپردازيم، اصلاً چه كسي تعيين مي كند كه نگاه اجتماعي به جنگ، نگاه مستقيم نيست. به نظرم اين قواعدي كه در ذهن جاي مي گيرد اما خيلي پاسخ روشني براي آن نداريم. مگر جنگ حادثه اي نيست كه مستقيماً با زندگي ارتباط دارد؟ با آرزوها و دغدغه هاي بشري ارتباط دارد؟ اگر همه اين نشانه ها همچون احساس، آرزو، خيال و نيازهاي بشري اجزاي زندگي را تشكيل مي دهد و از عناصر ساختاري جامعه محسوب مي شود. بنابر اين نگاه اجتماعي به دفاع مقدس، يك نگاه مستقيم به جنگ است.
* اوايل، آثاري كه مستقيماً به جنگ مي پرداخت، مخاطب گسترده اي داشت اما در طول سال هاي اخير اين روند كاهش داشته است، آيا فيلمسازان كوتاهي مي كنند؟ آيا ايده هاي بكر و جذاب تمام شده است؟
- نه، نمي شود گفت تمام شده، اما مي توانيم سؤال كنيم كه چرا اين طور شده است. موضوعاتي كه مستقيم به مجموعه عمليات نظامي مربوط مي شود، امروز به آنها اقبالي نشان نمي دهند. اين برمي گردد به اين مسئله كه آن روز جامعه از آن گونه آثار استقبال مي كردند. يك شرايط ذهني، رواني حاكم بود و از طرفي فاصله اش با مقوله جنگ كم و اثربخشي بيشتر بود. امروز در يك عرصه تحولات اجتماعي ديگر زندگي مي كنيم، شايد اصلاً دغدغه هاي جامعه ما و در واقع نيازهاي امروز طور ديگري است. بنابر اين فيلمساز و كسي كه عامل اصلي حركت است نيز خود در اين جامعه زندگي مي كند و تحت تأثير نيازهاي خود و مخاطب است.
* درسينماي هاليوود وقتي به موضوع مستقيم عمليات نظامي توجه مي شود، مخاطب از آن استقبال مي كند. اما مخاطب ايراني، با همين مضامين به راحتي ارتباط برقرار نمي كند، چرا؟
- چندين چالش عمده در اين موضوع وجود دارد، در واقع مقوله دفاع مقدس با آن جنگ ها كه در آثار هاليوود و دستمايه توليد فيلم قرار مي گيرد، متفاوت است. مقايسه اذهان عمومي و مخاطبين عمومي دنيا و مخاطب آمريكايي با مقوله جنگ تفاوت دارد. سوم، عناصري كه آنها (هاليوود) متناسب با تصويري كه از جنگ در ذهن خود و مخاطب دارند با شرايط و ويژگي و عناصري كه در بروز جنگ در توليد آثار بصري قرار دارد، با ديگران تفاوت اساسي دارد. يعني تسلط آنها بر فناوري و صرف هزينه هاي بسيار كلان، شرايطي براي فيلمساز بوجود مي آورد كه به راحتي توانايي خلق تصاوير و تعابير ديگري در كمال حيرت و ناباوري از جنگ ايجاد كند و بيننده در بستر آن حيرت آنها را قبول كند، آيا در سينماي ما چنين باوري وجود دارد؟ اصلاً چنين چيزي در نزد فيلمسازان ايراني است كه با ايجاد حيرت و حتي تكنولوژي بالا اگر در اختيار داشته باشد، فيلم بسازد. واقعيت جلوي آنها را مي گيرد، جامعه ما هنوز از اصل رويداد جنگ دور نشده و بسيار نزديك با مقوله جنگ است. ادبيات حاكم بر ذهن شهروند ايراني و آمريكايي كاملاً متفاوت است و نمي توان در مقام مقايسه برآمد، اما در حوزه تكنيك كاري مي توان به مقايسه سينماي دو كشور پرداخت.
* به نظر شما، چه راهكارهاي علمي و عملي براي بيرون آمدن از حالت سكون در حوزه سينماي جنگ مي توان، ارائه كرد؟
- مشكل، كمبود موضوعات متنوع است كه اين معضل كل سينماي ايران است، سينماي مربوط به جنگ هم در اين عرصه جاي دارد. البته بررسي ميداني در خصوص ايجاد شرايط متنوع موضوعي در حوزه تخصصي من نيست، بلكه در حيطه مسئوليت سياستگذاران و منتقدان سينمايي است. اگر بخواهيم برگرديم به گذشته، بايد كمي تلقي خود را از سينماي ايران گسترش دهيم و اين پرسش را مطرح كنيم كه اساساً آيا سينماي حرفه اي داريم؟ و يا اين كه اصلاً سينما داريم يا نداريم و اساساً به چه شكلي از اين صنعت بهره مند هستيم. مثل صنايع ديگر نظير كشاورزي و يا خودروسازي، صنعت ملي فيلمسازي داريم؟ اما به هر حال وقتي درباره يك پديده سخن مي گويم، بايد اين تعريف را بدانيم و جايي آن را باز كنيم. متأسفانه تاكنون نديدم كسي يا جايي دراين باره سخن گفته باشد و تعريف جامعي از سينماي ايران ارائه دهد.
به نظرم «سينماي ايران، كاملاً تجربي است» يعني در يك دوره گذاري بسر مي برد و تا مرزهاي مطلوب فاصله دارد. شايد اين پرسش مطرح شود كه ايران در رديف ۲۵ كشور صاحب صنعت فيلمسازي قرار دارد، اما بايد باور كرد تنها در بخش هايي صاحب سينما هستيم. اما وقتي كه سخن از سينماي ملي به ميان مي آيد نمي توان آن را صرفاً با جنبه هاي بين المللي تعريف كرد. سينماي ملي همچون دو مقوله ملي بايد داراي تعريف و مؤلفه هاي فراگير باشد يعني ساز و كار شكل گيري دروني هم از لحاظ كمي و كيفي بايد در چارچوب ساز و كار سرزمين ملي و جامعه ايراني شكل گيرد و اقتصاد آن و گردش سرمايه متناسب با فرآيند توليد و عرضه باشد. متأسفانه، با يك مقوله اي از صنعت هنري مواجهيم كه در بخش هاي مختلف داراي مشكل است، بنابر اين نمي توانيم ادعا كنيم، سينماي ملي داريم. حالا بايد بررسي شود كه در يك بخش هايي كه توانستيم از ديگر اركان جلو بزنيم، چرا موفق بوديم.
با بررسي اساسي اين وجه از سينماي ايران اين حقيقت مشخص مي شود كه برخي از نيازهاي سياسي در توفيق اين بعد از سينما مؤثر بوده است و در واقع موفقيت هاي سينمايي به اصطلاح فضاي مناسبي را به لحاظ سياسي براي كشور بوجود مي آورد، اما اگر بخواهيم سينماي جشنواره اي را ارزيابي كنيم اين سؤال مطرح است كه اين سينما چقدر به اقتصاد صنعت فيلمسازي خدمت كرده است؟
البته آنچه در حضور بين المللي سينماي ايران، بازخورد آن به ما مي رسد، همه نكات مثبت است. مطمئن باشيد سينماي ايران در جامعه نيز با انتقاداتي مواجه است، البته چقدر خوب است كه مورد توجه منتقدين است چرا كه از لابلاي اين انتقادات اثرات مثبتي متوجه اين سينما مي شود. اما متأسفانه اين نقدها هيچگاه منتشر نمي شود، چرا؟ به نظرم دليلش سياسي است، چرا كه قرار نيست سينما در اين بخش تضعيف شود.
* سينماي ملي، سينمايي است كه ازلحاظ اقتصادي خودكفا باشد و مفاهيم آن مرتبط با فرهنگ ايراني باشد و از طرف ديگري تداعي گر فرهنگ عمومي باشد و از طرفي سينما وابسته به دولت است و سينماي جنگ به دليل هزينه هاي سنگين بيشتر به جريان دولتي وابسته است. اين و ابستگي تا چه حد در عدم شكل گيري سينماي ملي موثر است؟
- اگر برگرديم به نگاه قبلي، تلقي من از سينما همان سينماي تجربي است. يقيناً در يك پديده اي كه گام هاي اوليه ولي جدي در دوران گذار حيات خود به سمت كامل شدن طي مي كند، اين پديده حتماً نمي تواند به تنهايي راه خود را باز كند. حالا اينكه چگونه مورد حمايت قرار گيرد، همين دوران اخير را در نظر بگيريم. اگر يك بررسي صورت بگيرد در مجموعه تلقي و ادبيات عناصر راهبردي سينماي ايران، عناصر مجموعه دستگاههاي دولتي است يا سيستم صنفي و خصوصي است. اگر نگاه كنيم مجموعه تلقي ذهني و ادبيات حاكم بر اين عناصر تغيير كرده است و اين لازمه دوران گذار است. سينما بايد از درون خودش اثرگذار باشد مثلاً دوره اي كه صاحب اصناف سينمايي هستيم در چنين زماني، متوليان سينما طبيعي است كه به صورت كاملاً برنامه ريزي شده به كار گرفته مي شوند. قطعي است چنين تشكل هايي بخشي از مسئوليت ها را از دوش دولت برمي دارد و طبيعتاً توزيع مسئوليت صورت مي گيرد. اما اگر اين واقعيت ديده نشود، مطمئناً دانه دار كردن بروكراسي دولتي و به كار گيري شيوه هاي تكراري و بي اثر در اين عرصه مي انجامد.
بحث تصدي گري دولت، واقعيت اين است كه طبق قوانين موجود با دولت است، حمايت و نظارت با دولت است اما تلقي ما از نظارت چيست؟ در دوره هاي مختلف اين تلقي تغيير كرده است، اين نظارت در همه جاي دنيا وجود دارد، بايد ديد ما چه تلقي داريم و آنها(دولت) چه برداشتي دارند؟
سينماي ملي با اتكاي اصلي به مجموعه انرژي هايي كه به مردم ختم مي شود و بر اساس دغدغه هاي اجتماعي و خواست مردم شكل مي گيرد.