اشاره : روز پنج شنبه ۳/۷/۱۳۸۲، بخشي از گزارش دكتر ريچارد برانسون مدير مطالعات خاورميانه شوراي روابط خارجي در برابر كميسيون ملي درباره حملات تروريستي به آمريكا، به چاپ رسيد. در اين گزارش محور عمده بحث حول انباشت خشونت و تنفر در جهان اسلام براساس رفتار آمريكاست، رفتاري كه اگر آمريكا دلايل خود را پيرامون اقدامات خود بيان مي كرد و توجيهات لازم را ارائه مي داد، وجود اين همه از خشونت محلي از اعراب پيدا نمي كرد. اما مقاله زير به طور مجمل سعي دارد با ريشه يابي قضيه، موضوع انباشت خشونت را به عدم انصاف و عدالت در روابط ميان غرب با مسلمانان و اعمال مستمر «زور» مربوط سازد.
گروه انديشه
فروزان آصف نخعي
حجم خشونت هاي سياسي در يك موقعيت را تا حدي دامنه و شدت نارضايتي تعيين مي كند. ماركس نارضايتي مذكور را بيشتر در مالكيت خصوصي و مالكيت بر ابزار توليد مي ديد. اما وبر آن را به حجم وسيعي در بازتوليد نارضايتي در حوزه هاي توزيع نابرابر منزلت، قدرت و ثروت تسري داد. درشرايط كنوني نيز توزيع نابرابر ثروت، قدرت، منزلت، اطلاعات و امنيت، مولفه هاي اصلي نارضايتي و ايجاد خشونت تلقي مي شوند.
مواردي از اين دست سئوالات اساسي را به زعم «تد رابرت گر» پيش روي اهل سياست قرار مي دهند. از جمله آنكه خشونت از چه منابعي و طي چه فرآيندهايي ظهور مي كند و چگونه بر نظم سياسي-اجتماعي تاثير مي گذارد؟ منابع رواني و اجتماعي بالقوه و بالفعل خشونت جمعي كدام اند؟ ميزان تمركز آن بر نظم جمعي را چه عواملي تعيين مي كنند و كدام شرايط اجتماعي بر حجم و شكل و در نتيجه پيامدهاي خشونت تاثير مي گذارد؟
براساس نظريه «گر» پتانسيل خشونت جمعي تابعي از ميزان و شدت نارضايي هاي مشترك در ميان اعضاي يك جامعه است، نظريه «گر» بر اين فرضيه استوار است كه هر چه سرخوردگي بيشتر باشد، كميت پرخاشگري عليه منبع سرخوردگي نيز بيشتر خواهد بود. بنابراين هر چه شدت محروميت به ويژه در پنج شاخص اصلي يعني اطلاعات، امنيت، ثروت، قدرت و منزلت بيشتر باشد، حجم خشونت نيز بيشتر خواهد بود.
اين موضوع به زعم سوروكين در سه متغير اصلي يعني ميزان مشاركت در درون واحد سياسي، ميزان ويرانگري اقدام هاي صورت گرفته و ميزان دوام خشونت تبلور مي يابد.
از منظري ديگر، تفسير غريزه اي فرويد از پرخاشگري مبتني است بر سرخوردگي در رفتار لذت جويانه، ولي اين امر بي ترديد نمي تواند به عنوان مثال، حركت فلسطيني ها و حتي حمله به برج هاي دوقلو آمريكا را توجيه كند. مگر آنكه تعريف رفتار لذت جويانه تعالي و به ميزان سرخوردگي در تامين عدالت در سه حوزه توزيع، تعامل و روش ،تسري يابد. به عبارت ديگر، در نمونه هايي همچون فلسطين و حتي در يك مطالعه ريشه اي، پرخاشگري در قالب رفتارهاي انتحاري، از آن جهت صورت مي گيرد كه «اميد» تنها در چارچوب انجام يك سلسله عمليات خشونت آميز، قابل تحقق تصور مي شود.
در اين صورت است كه به زعم گورد و آلپورت پرخاشگري، پرخاشگري به بار مي آورد. [زيرا] اشخاص انتظار دارند كه پرخاشگري راهي براي حل تمامي مشكلات باشد، بدين ترتيب پرخاشگري بيشتر يك عادت رايج است، هرچه بيشتر آن را ابراز كنيد، آن را بيشتر خواهيد داشت.
اين موضوع فلسفه وجودي نمونه هايي چون ۱۱ سپتامبر تلقي مي شود. همچنان كه فلسفه وجودي عمليات فلسطينيان در المپيك مونيخ كه به عمليات سپتامبر سياه از سوي غرب معروف شد. هدف از اين دو عمليات قبل از ايجاد وحشت صدور بيانيه در جهت ايجاد گفتمان وحشت بود. گفتماني كه يك سوي آن براي از دست دادن، چيزي در انبان خود ندارد جز گرسنگي، رنج و مرگ.
فلسطيني ها و مسلمانان، از هيچگونه توسعه اي برخوردار نيستند، از سرزمينشان اخراج مي شوند، سكونتگاه هاي آنان با بمب منفجر مي شود و جوانان آنان در اردوگاه ها كشته يا اسير مي شوند. راه حل چيست؟ بنابر اين، مشت آهنين هر چند به دستكش مخملين شعارهاي دمكراتيك آراسته شده باشد، اما قدرت آن در برابر قدرت واقعيت ناچيز است از اين رو، روزي با خطري مواجه خواهد شد كه همواره با اعمال خشونت براي ديگران آن را به ارمغان آورده است.
عدم تعهد، عدالت و انصاف در حق آنچه مردم فلسطين و يا تحت عنوان عرب ها يا مسلمانان خاورميانه ناميده مي شود ناديده انگاشتن عدالت در روش، تعامل و توزيع است.
اين بسي آشكاراست انسان هايي كه به لحاظ هنجاري تهديد به خشونت را به عنوان يكي از ابزارهاي رفتار جمعي مي پذيرند، پياپي از آستانه خشونت لفظي به سمت خشونت آشكار حركت مي كنند. اين سخن بر اين فرض استوار است كه هر چه خشونت به سوي تعميق شدت و گستره محروميت نسبي حركت كند، رابطه ميان شدت و گستره توجيهات هنجاري و فايده جويانه خشونت سياسي و حجم خشونت سياسي نيز تقويت مي شود. منطق خشونت در اين موقعيت يا به منزله تحقق عدم امنيت و بردن آن در خانه حريف است يا با اعمال محدوديت بيشتري در تلفات انساني و رساندن پيام شخص يا گروه خشونت ورز به ديگران است.
|
|
هر چند به زعم گالتونگ پرخاشگري و ميزان شدت و حدت آن، مسبوق به زمينه هاي فرهنگي و ايدئولوژيك درباره نحوه اعمال خشونت است مانند آنچه از سوي صرب ها در يوگسلاوي براساس توجيهات تاكتيكي و ايدئولوژيك خشونت ارائه شده از سوي «چه»، «رژي دبره»، «مائو»، ژنرال جياپ، نسبت به ديگر اقوام اعمال مي شد، با اين همه اين گونه خشونت از حيث به كارگيري قوه قهريه مشمول قواعد حاكم بر زور است كه به زعم پيرسون زور به مخالفان خود قدرت مي بخشد، مخالفت عليه خود را بر مي انگيزد و باعث نابودي خود مي شود. زيرا در معادله زور آنچه مطرح نيست، رضايت است.
هر آنچه جايگزين رضايت شود، مبتني بر ترس است، و ترس، زاغه مهماتي است كه در آن جز نفرت، انبار نمي شود. در اين ميان هر گاه نفرت در ميراث فرهنگي به عنوان حامي و حافظ يك قوم، نژاد، فرهنگ يا تمدن مطرح شود، آنچه باقي مي ماند، تل خاكستري از يك نبرد است.