شنبه ۵ مهر ۱۳۸۲ - شماره ۳۱۷۸- Sep, 27, 2003
گفتگو با محمدرضا شجريان
زمستان در بيداد
عليرضا پوراميد- سيد ابوالحسن مختاباد
011860.jpg
عكس از: مسعود خامسي پور

عليرغم گذشت ۶ دهه محمدرضا شجريان همچنان سرزنده و شاداب است. روي ميز مقابل ما ميوه هايي از باغ درختاني كه خود باغبانيش مي كند، قرار دارد.
دستانش گواهي مي دهند كه در كار زير و روكردن خاكند و وقتي از وي مي پرسم كه باغ فضايي مناسب براي تمرين و صداسازي است مي گويد: هيچگاه در باغ آواز نخوانده ام.
براي من و عليرضا پوراميد و شايد بسياري از خوانندگان و خواهندگان صداي استاد مهمترين پرسش عدم اجراي صحنه اي استاد شجريان در ايران است. اين مانع چه سياسي باشد و چه غيرسياسي شهروندان را از شنيدن حضوري صداي شاخص ترين خواننده ايران محروم كرده است. خواننده اي كه به گفته يكي از چهره هاي نامي آهنگسازي، پهلوان آواز ايران است و مرد صحنه و اجراي صحنه اي.
آيا مي توان در آينده نزديك شاهد طنين صداي شجريان در يكي از سالنهاي ايران بود؟
* چند ماه قبل شنيديم كه پس از مدتها كنسرت دادن در خارج از كشور، قرار است در ايران هم كنسرتي اجرا كنيد،  مي خواستيم بپرسيم اين خبر تا چه اندازه صحت دارد؟
- شما اين خبر را از كجا شنيديد؟
* ... از طريق خانه موسيقي.
- نه، اين خبر صحيح نيست.
* يك خبري هم شنيديم كه قرار است با اركستري ۱۲۰ نفره در تخت جمشيد برنامه اي اجرا كنيد؟
- من هم مثل شما آن خبر را شنيدم و بسيار متعجب شدم كه چرا و چگونه، پيش از هر صحبتي با من، چنين بازارگرمي هايي را راه مي اندازند.
* چرا شما در ايران كنسرت اجرا نمي كنيد؟
- از سال ۷۵ به بعد كنسرتهاي من به بهانه هاي مختلف تعطيل شد، لذا تصميم گرفتم كه ديگر در ايران كنسرتي اجرا نكنم، چون رفتاري كه با مردم تشنه و علاقه مند اين برنامه ها مي شود بسيار توهين آميز است. براي نمونه در اين ۲۵ ساله يك سالن كنسرت كه مناسب براي موسيقي باشد در سرتاسر اين مملكت با اين همه ثروتي كه دارد نساخته اند و به فكر ساختن آن هم نيستند. حتي ما و شنوندگان مان راضي شديم در سالن هاي غيراستاندارد مثل سالن هاي سرپوشيده ورزشي و يا نمايشگاهها كه نه از نظر صدا مناسبند و نه صندلي هاي راحت دارند و نه مردم به راحتي مي توانند بليط تهيه كرده و به شماره صندلي خود دست پيدا كنند و نه سرويس هاي مناسب براي چندين ساعت معطلي مردم دارند، يك ديدار دوستانه و هنري داشته باشيم. ولي مسئولين اين نوع گردهمايي ها را مطلقاً دوست ندارند و به خواست اين مردم توجه نشان نمي دهند و ارزش نمي گذارند. اين دو نمونه خود بهترين دليل توهين به اين مردم و هنر و هنرمند نيست؟ تازه اغلب بعد از گذراندن همه مراحل مجوز كنسرت از وزارت ارشاد و نيروي انتظامي و حراست و اماكن و غيره، يك بهانه اي مي تراشند و كنسرت را تعطيل مي كنند. اخيراً پليس راهنمايي و اداره ترافيك هم تعيين تكليف مي فرمايند كه چون ترافيك در اين منطقه متراكم مي شود ما برگزاري را تأييد نمي كنيم (خدا را شكر كه تا به حال تهران ما ترافيك متراكم به خود نديده است؟!) تازه بعد از اين همه سنگ اندازيها و اظهاروجودها و حسادتها و... و... و... اگر كنسرت تعطيل نشد در لحظه ورود مردم به سالن،  حراست و انتظامات سالن نهايت بدرفتاري و تبعيض را اعمال مي كنند، مردم بيچاره هم با صبوري تمام و حرص خوردن و توهين شنيدن مي خواهند وارد سالن شوند، يك دفعه نيروي انتظامي وارد عمل مي شود كه دستور است و بايد زن و مرد جدا باشند و از ورود به سالن جلوگيري به عمل مي آورد و همان نظم نيم بند برگزاركنندگان را هم به هم مي زنند و با جداكردن خانواده ها از هم مردم را دچار سردرگمي كرده و كسي نمي داند بايد كجا بنشيند. اينست كه با مشكلي جديد روبه رو مي شوند و اختلافات بر سر جاي نشستن پيش مي آيد .اغلب ديده شده افرادي هم كه براي شنيدن و ديدن كنسرت نيامده اند، بهترين موقعيت را براي عصباني كردن مردم بيچاره و بيزاركردن آنها از هرچه كنسرت هست پيش مي آورند از شما مي پرسم كدام آدم ساده لوح و خوش باوري را مي توانيد پيدا كنيد كه با ايجاد چنين اوضاعي براي برگزاري كنسرتها به حسن نيت آقايان مسئولين شك نكند؟
در دو بار هم كه بار آخرش ۵ شب كنسرت براي كمك به كودكان سرطاني بود، و با گذراندن تمام مراحل مجوز گرفتن و آماده كردن سالن و چاپ پوستر و بليط و توزيع بليط،  درست دو روز قبل ازبرنامه از اجراي آن جلوگيري كردند. با اين ترتيب شما توقع داريد من خودم و همكارانم و مردم را منتركنم و باز براي برگزاري كنسرت اقدام كنم؟ والا من از خودم و وجدان هنري ام خجالت مي كشم و ديگر در مملكت خودم براي كنسرت اقدام نمي كنم ؛ با تمام اشتياق و گلايه اي كه مردم از من دارند.
* اگرچه شما اجراي كنسرت در ايران را منتفي مي دانيد، اما ما از طريق خانه موسيقي شنيديم كه قرار است، براي تقويت بنيه مالي اين نهاد و قطع وابستگي اش به دولت، برخي از هنرمندان بنام،  ازجمله شما، كنسرتي را به نفع خانه موسيقي برگزار كنيد؟
- من در چنين كاري شركت نمي كنم. چون خانه موسيقي در آينده خواهد ديد كه هرگز نمي گذارند مستقل عمل كند. اگرچه نظرم در كل نسبت به خانه موسيقي مثبت است و معتقدم اين فعاليتها بايد صورت بگيرد و در روزهاي نخست شكل گيري خانه موسيقي و تدوين اساسنامه آن در جلساتش حضور داشتم، اما بعد حس كردم كه به اندازه وقتي كه صرف اين كار كرديم نتيجه مثبت و مطلوبي نتوانستيم به دست آوريم و ديدم هر كار كنيم باز وزارت ارشاد سرور ما خواهد بود. در حاليكه اين خانه براي همبستگي هنرمندان و احقاق حقوق معنوي و مادي هنرمندان در مقابل دولت و وزارتخانه  مذكور است. اگر فرمانبردار باشد چگونه اجازه احقاق حق پيدا مي كند؟ وانگهي در مملكتي كه براي كنسرت موسيقي كلاسيك و متين آن، اين همه آزار و اذيت روا مي دارند خانه موسيقي چه معنايي مي تواند داشته باشد. والا من نمي توانم اين همه خوش باور باشم. خوش به حال دوستان هنرمندم.
* از اجراي كنسرت و خبرهاي حاشيه اي آن برويم به سراغ صدا و سيما. شما پيش از اين نامه اي به صدا و سيما نوشته و خواسته بوديد كه آثارتان را پخش نكنند. چند سالي اين روند ادامه داشت، اما در يكي، دو سال اخير مجدداً كارهاي شما به تناوب و دفعات از صدا و سيما پخش مي شود، حتي برخي شايعه كرده اند كه پخش مجدد كارهاي شما حاصل توافقي تازه است، مي خواستيم خودتان در اين زمينه روشنگري كنيد؟
- من هرگز توافقي نكردم و با اصرار تمام همچنان بر سر نظرات سابقم نسبت به صدا و سيما باقي ام. شما در هيچ جاي دنيا خصوصاً در كشورهاي پيشرفته و متمدن نمي بينيد كه راديو تلويزيون هايشان دولتي باشند؛ همگي خصوصي و آزادند و البته تابع قانون و طرفدار جدي ضوابط حقوقي مردم و هنرمندان و منعكس كننده نظرات- انتقادات و ايرادات و گاه شكايات مردم از عملكرد سازمانهاي دولتي و وزارتخانه ها و حتي شخص رئيس جمهوراند، ولي صدا و سيما، همچنانكه از اسمش پيداست صددرصد دولتي است و در سياست و برنامه ريزيها تابع است. در مقابل و در كنار آن هم راديوتلويزيوني كه خصوصي باشد تا سليقه هاي ديگر و نظرات انتقادي مفيد و سازنده ديگر درباره جزء به جزء امور مملكتي در همه زمينه ها را منعكس كند ،مثل نشريه هاي آزاد، اجازه موجوديت و فعاليت نداشته و ندارد و بعد هم نخواهد داشت.
از طرفي به گونه اي كه تا به حال ديده ايد و ديده ايم در سوء استفاده از نامها و برنامه ها با تردستي براي اعتباردادن به برنامه هايشان و به كرسي نشاندن نظرات و باورهاي خودشان جسارت را از حد تصور به گونه اي گذرانده اند با اين مختصر كه يك از هزار است آيا براي شما و ديگران كافي نيست كه به من حق بدهيد از اين سازمان و كار هايش شديداً انتقاد داشته باشم؟ و از اينكه وقت و بي وقت، جا و نابجا صدايم را، كه در تمام طول فعاليتم خواسته ام صداي سروش هاي وجدان خاك و مردمم باشد ، اين گونه
از اين ويترين رنگ و زبان و آوا و نوا بشنوم؟
* تا پيش از همكاريتان با آقايان عليزاده ،كلهر، شما هرازگاه با تعدادي از نوازندگان جوان و با استعداد همكاري مي  كرديد و اجراها يا آثار مشتركي را با هم به صحنه مي برديد، اما از زماني كه كار با اين دو تن را شروع كرده ايد، عملاً آن نوع همكاري قطع شده است. حتي از اجراهايتان با برخي از اساتيد پيشكسوت موسيقي نيز خبري نيست؟
- يكي از هدف هاي اصلي ام در زندگي و كار، كشف استعدادهاي موسيقي و كمك به آنها در رشد و شكوفايي استعدادهايشان بوده و هست. چنان كه در همين مدت چندين نوازنده و خواننده خوش استعداد را به جامعه موسيقي معرفي كرده ام، در برخي از كارهاي آينده ام، با چند تن ديگر همكاري كرده ام. اما اين همكاري مستلزم آن است كه فرد، حرف و سخني براي گفتن داشته باشد.
از سوي ديگر در همكاري با اساتيد و با توجه به اين كه عمده كنسرتهايم در خارج از ايران برگزار مي شود، ما مشكل سلامتي آنها را نيز داريم كه برخي از آنها به دليل سن زياد عملاً قادر به همراهي و مسافرتهاي فشرده اين چنيني نيستند.
011886.jpg

* وقتي آقاي عليزاده به ايران آمدند، گروه پرحجمي را شكل دادند كه حاصل آن كنسرت «شورانگيز» بود. اما خود ايشان اندك اندك از كارهاي گروهي در اين وسعت و اندازه فاصله گرفتند، به نحوي كه امروزه يا با گروههاي چهار نفره و پنج نفره كنسرت مي دهند و يا كنسرت تكنوازي دارند، با توجه به اين كه در غرب، اجراهاي پرحجم، به دليل رنگ آميزي و تنوع بيشتر، مورد استقبال فراوان تري قرار مي گيرد، آيا نمي خواهيد به اين گروه فردي ديگر را اضافه كنيد؟ آيا در محدود كردن گروه به همين ۴ نفر تعمدي در كار بوده است؟
- يك نكته اساسي در شكل گيري گروه، همدلي و اتفاق نظري است كه افراد گروه بايد با هم داشته باشند، تا بتوانند در كارشان موفق شوند. گروه چهار نفره ما چند بار به اين تصميم رسيد كه فرد يا افراد ديگري را به جمع خودمان اضافه كند، اما در نهايت به اين نتيجه رسيديم كه اين كار مي تواند به يك دستي گروه خدشه وارد كند.
* چرا؟
- چون هر چه تعداد بيشتر بشود، احساسات متفاوت تر شده و آدم از آن يگانگي و حس اصلي دور مي افتد. خوشبختانه هم اكنون حس يكدست و هماهنگي بين من،  كلهر و عليزاده و همايون ايجاد شده است كه بسيار راهگشاي ما در تداوم و استمرار اين مسير است.
* يعني در آينده هم قصد نداريد كسي را به گروه اضافه كنيد؟
- ممكن است در آينده نياز به اين كار باشد و تصميم بگيريم كه فرد ديگري به گروه اضافه شود.
* نكاتي كه شما اشاره كرديد، درست است، اما آيا فكر مي كنيد، گروهي با اين تعداد اندك، بتواند همان بازدهي را داشته باشد كه گروهي پرحجم دارد؟
- در چند جايي كه ما كنسرت داديم، چنين بازدهي را شاهد بوديم. سال گذشته كه در آمريكا كنسرت فرياد را اجرا كرديم. پس از كنسرت، يكي از آهنگسازان نامي ايراني در آمريكا (جناب مصطفي كسروي) كه اغلب رهبري اركسترهاي بزرگ را داشته اند. پيشت صحنه آمدند و گفتند كار گروه در حد يك گروه اركستر سمفونيك بود و فكر نمي كردم چنين حجم صدايي را از يك گروه چهار نفره بشنوم. وقتي متخصصي در اين حد چنين توصيفي از كار مي كند. طبيعي است كه بايد باور داشت،  همدلي يك گروه كوچك هم مي تواند سخت گيرترين هنرمندان و شنوندگان را راضي كند.
* خود شما معتقديد كه در اين مجموعه كاري كه با آقاي عليزاده و كلهر و همايون انجام مي دهيد، چيز تازه اي به موسيقي ايراني اضافه كرده يا خواهيد كرد؟
- من از روزي كه كار هنري ام را شروع كرده ام، تمامي سعي و همتم صرف اين شد كه كاري تازه و غيرتكراري ارائه كنم. از همان زماني كه در راديو و تلويزيون بوديم تا امروز كه گروه چهار نفره را شكل داديم، ذره اي از اين هدف دور نشده ام. هميشه سعي كرده ام حرف دل مردم را در صدايم انعكاس دهم و با شرايط روحي اجتماعي مردم و جامعه همسو باشم. البته من نمي گويم كه در موسيقي قصد اختراعي را دارم كه به ذهن و فكر كسي نرسيده است و كاري كه من كردم يا در آينده خواهم كرد، براي اولين بار در موسيقي ايران اتفاق مي افتد، نه!  من نه دنبال چنين چيزي بودم و نه به دنبال آن هستم. من سعي مي كنم،  آنچه از گذشتگان فرا گرفته ام را در ظرف زماني امروز بريزم و با سلايق جامعه همسو كنم. اما در اين ۳۰، ۳۵ سالي كه كار كرده ام، يك چيز مدنظرم بود و آن اين كه همواره بهترين كار را ارائه دهم. اين بهترين در سنين و شرايط مختلف، هر كدام شكل و هويت خاص خودش را پيدا كرد. من سعي مي كنم هر بار كاري تازه عرضه كنم.
* با توجه به تجربه اي كه در زمينه آواز به دست آورده ايد، آيا فكر نمي كنيد كه در اين زمينه خلايي وجود دارد كه شما مي توانيد آن خلأ را پر كنيد؟
- چند سالي است كه در حال تمرين و تجربه روي تلفيق شعر نو با موسيقي اصيل ايراني هستم. پيش از اين روي شعر نو و در بخش تصنيف و ترانه سازي كارهايي صورت گرفته است، اما تاكنون روي آواز و تلفيق آن با شعر نو، كار نشده است. من در حال تحقيق روي شعر نو و موسيقي آوازي آن هستم و مي خواهم كاري كنم كه بتوان شعر نو را با آواز خواند و با همه فرقي كه با غزلخواني دارد به پذيرش علاقه مند در آيد.
* آيا نتايج اين تجربيات راضي كننده بود؟
- بله. براي نمونه من در كنسرت زمستان سعي كردم همچون شعر ،سردي رابطه ها را با زبان آواز بيان كرده باشم. البته در اين زمينه اختراع خاصي صورت نگرفته است، بلكه براساس همان چيزي كه در موسيقي آوازي ما وجود داشته و البته با اندكي تغيير، دو گوشه از دو دستگاه مختلف را براي اين كار در نظر گرفتيم. اين نكته را هم توضيح بدهم كه پيش از اين، قطعه داد و بيداد («داد» در دستگاه ماهور و «بيداد» در دستگاه همايون)  را آقاي عليزاده ساخته بودند و پيشنهاد دادند كه روي اين قطعه شعري با آواز خوانده شود، كه من ابتدا فكرم روي غزل بود، اما پس از گذشت چند مدتي به فكر افتادم كه زمستان اخوان ثالث را همراه با آن به آواز در آورم .يكي - دو جلسه تمرين كرديم،  متوجه شديم كه كار خوبي خواهد شد كه ابتدا كنسرت آن را اجرا كرديم و سپس به صورت نوار آن را منتشر كرديم.
* حال و هواي شما هنگام اجراي اين شعر در كنسرتهاي خارج از كشور چگونه بود؟
- راستش، من خيلي تحت تأثير كلام شعر قرار گرفتم،  به نحوي كه مي توانم بگويم در هيچ يك كنسرت هايم اين گونه تحت تأثير فضاي شعر قرار نگرفته بودم. گاه كه كنسرت تمام مي شد، سردي زمستان و كوتاهي سقف آسمان را در وجودم حس مي كردم. اين گونه، شعر مرا با خود مي برد. چون حال و هوايي كه در صحنه در من ايجاد مي شد، وضعيت وحال و حس همان مردم زمستان زده را تداعي مي كرد و گويي من هم يكي از مجموعه مردمان زمستان زده بودم.
* البته شما به كار بردن شعر نو در آواز را پيش از اين هم تجربه كرده بوديد؟
- بله. سال ۱۳۵۴ كه شعر «پركن پياله را...» خواندم و براي همين كار اعتراضات فراواني را به جان خريدم. اما اجراي زمستان به نظرم به جوهره موسيقي شعر نو بسيار نزديكتر است. البته شنونده هاي ما كه عادت كرده اند، وقتي گوشه داد را مي شنوند در دستگاه ماهور فرود بيايد، اين بار بايد اندكي بيشتر به ذهن خود فشار بياورند، كه البته در درازمدت و با تكرار اين گونه ابداعات طبيعي است كه گوش آنها هم به آن عادت خواهد كرد و آن احساس غريبگي اوليه جاي خود را به حس آشنا خواهد داد.
* از جمله برجستگي هاي آوازهاي شما، انتخاب شعر است كه وقتي شنونده آن را مي شنود، همذات پنداري و اين كه درد زمانه را از دل اين شعر و آواز مي شنود را در خود حس مي كند، مي خواستم بپرسم كه در ميان تمريناتي كه براي صداسازي و ديگر مقولات صرف مي كنيد، براي انتخاب شعر چقدر وقت و زمان اختصاص مي دهيد؟
- خيلي زياد ۳ تا ۴ ماه قبل از شروع كنسرت، به دنبال شعر تمامي كتاب ها و ديوان هاي شعر را زير و رو مي كنم تا بتوانم شعري را كه حرف دل خودم و زبان مردم باشد را در آن پيدا كنم. در واقع پيدا كردن شعر مناسب براي كار از مهم ترين و پردردسرترين كارهاي من به شمار مي رود.
* با توجه به حافظه اي كه از شما سراغ داريم و اين كه مناسب خواني از جمله ويژگي هاي اصلي آوازخواني شماست آيا در كنسرت هاي اخيرتان اتفاق افتاده كه رخدادي اجتماعي،  فرهنگي سبب شود تا شما شعر اصلي و تمرين شده با گروه را تغيير داده و به جاي آن شعري با مضمون و اشاره كنايه دار به آن موضوع را بخوانيد؟
- بارها. گاهي اوقات دو روز قبل از اجراي كنسرت و به خاطر همان حال و هواي خاص شعرم را تغيير داده ام.
* رابطه شما در كنسرت به عنوان خواننده و نوازنده، با مخاطبان چگونه است؟
- براي يك خواننده صحنه حضور و هم نفسي تماشاگر علاقه مند تأثيري جدي روي كيفيت كارش دارد. شايد براي همه اينطور نباشد، اما براي من چنين است. من با شنوندگان و بينندگان كنسرتم نوعي رابطه عميق دارم. اگر شما حس كرديد كه در شبي شجريان سرحال نخوانده است ،بدانيد كه شنوندگان پرحس و حالي نداشته ام تا مرا به سر شوق بياورند كه از دل و درونم بخوانم.
* بحثي كه چند سالي است رايج است و پاسخ دقيق به آن داده نشده، اين است كه خواننده هنگام اجراي كنسرت بايد حس كار را انتقال دهد و يا اينكه كلام را خود ادا نمايد، شايد همان ايرادي كه به برخي آوازخوانان ما وارد است كه يا در انتقال كلام و پيام شعر موفقند و يا در اين نقطه ضعف دارند و شعرها را جويده و نامفهوم بيان مي كنند، اما در مقابل حس موسيقايي خوبي را به شنونده انتقال مي دهند؟ فكر مي كنيد مي توانيم كلام يا موسيقي را فداي يكي ديگر كنيم؟
- اگر بخواهيم اثري موفق و تأثيرگذار از كار در بيايد، بايد هم مفهوم شعر و كلمه مشخص و رسا باشد و هم حس موسيقايي به خوبي انتقال داده شود. يادم مي آيد يكي از خوانندگان پاپ در مجلس دوستانه اي نزد من آمد و گفت: شما اگرچه شعر را دكلمه نمي كنيد (همانند ما) اما موزيكاليته كارتان بسيار بالاست و ادامه داد كه «شما از حنجره تان همانند ساز استفاده موسيقايي مي كنيد، در حالي كه اين كار از عهده ما بر نمي آيد. چرا؟ چون در موسيقي سنتي نيستيم و موسيقي پاپ و خوانندگان آن توامان اين دو عنصر را با هم ندارند. به همين جهت است كه آنها نوانس ها و تحريرهايي كه ما به شعر و آواز مي دهيم را ندارند و نمي دهند».
* شما معتقديد كه در موسيقي ايران حنجره (صداي انسان) نقش يك ساز را ايفا مي كند يا وسيله اي است براي دكلمه شعر؟ به تعبير دقيق تر، اگر در جايي قرار است حس كار (بنا به صلاحديد آهنگساز و يا رهبر گروه) ادا شود، آيا خواننده اين حق را ندارد كه كلام را فداي آن كند؟
- نه. خواننده اگر دانش  آوازي كافي داشته باشد و شعر را به خوبي بشناسد و از نظر مايه هاي هنري نيز توانا باشد، هيچ گاه كلام را فداي آهنگ نمي كند. بلكه آن قدر توانايي دارد كه بتواند هر دو وجه كار را لحاظ كرده و آهنگ را به زيبايي بخواند بدون آنكه شعر يا آهنگ فداي ديگري شوند.
* آيا شما هيچ گاه مقيد بوده ايد كه رديف را طابق النعل بالنعل اجرا كنيد؟
- نه! رديف فرمول هايي است كه هر كسي كه در موسيقي آوازي بخواهد اندك گامي بزند، بايد بر آن مسلط باشد. در واقع با استفاده از رديف ما جمله بندي يك آواز را فرا مي گيريم، اما اينكه جملاتي كه مي سازيم شبيه رديف باشد، نه! اينجا خواننده بايد جمله سازي كند نه آنكه همان جملات رديفي را كه در كلاس درس فرا گرفته است دوباره هنگام اجراي درس پس بدهد. تا آنجايي كه من در موسيقي آوازي كار كرده و تجربه به دست آورده ام، مي دانم كه از تمامي اين جملات رديفي مي توان تركيبات زيبا، بديع و تازه اي ايجاد كرد. ما در تاريخ موسيقي خودمان نوازندگان و خوانندگان مطرح و برجسته اي را سراغ داريم كه اگر چه رديف نمي زدند و نمي زنند، اما نوازندگيشان به گونه اي است كه گويي در رديف حل شده اند و از دل آن معجوني تازه خلق كرده اند كه علاوه بر طراوت و تازگي، بوي رديف از سراپاي آن به مشام مي رسد.
* تاكنون اين پرسش را با خود مطرح كرده ايد كه تمامي گوشه هاي آوازي موجود رديف موسيقي را خوانده ايد يا نه؟
- تعداد نوارهايي كه خوانده ام، به قدري زياد است كه حساب آنها از دست خود من هم در رفته است و حتي به برخي از آنها دسترسي ندارم. گمان مي كنم، تمامي گوشه ها را خوانده باشم، اگر هم گوشه اي را نخوانده باشم، شايد چندان اهميتي نداشته باشد. چون هدف من در خواندن بيشتر اداي شعر و معني آن در قالب زيباترين وجه آوازي است و به دنبال رديف و دستگاه نيستم. بلكه بيشتر دنبال موسيقي كلام هستم.
*... اما شنيديم كه نوار آموزشي رديف هاي آوازي شما آماده انتشار هستند؟
- آن مسأله اي جداست. البته هنوز آماده نشده، اگر امسال آماده نشود، سعي مي كنم سال آينده آن را آماده كنم.
* در اين مجموعه چه نكات تازه اي هست كه پيش از اين در رديف هاي موجود، همانند رديف عبدالله خان دوامي، رديف اديب خوانساري يا رديف محمود كريمي وجود ندارد؟
- من ابتدا يكي- دو نوار را به متد و شيوه آوازخواني و صداسازي اختصاص داده و سپس به سراغ رديف ها خواهم رفت. اميدوارم كه از بخش اول كه فارغ شدم به بخش رديف هم به شكل مشروح بپردازم.
* فكر مي كنيد جمعاً چند ساعت بشود؟
- اين بستگي دارد به اين كه خواسته باشم استخوان بندي اصلي رديف به طور خلاصه ارائه شود و يا هر كار تازه اي كه مفيد باشد تمام و كمال اجرا شود. با هم فرق مي كنند.
* اين كار همراه ساز خواهد بود؟
- نه. آواز تنهاست.
* چرا؟
- چون براي آوازخوانان است و مي خواهند با آن تمرين كنند و ياد بگيرند نيازي به ساز نيست چون از نظر زماني ممكن است در حد دو برابر طولاني شود.
* شايد پاسخ به اين سؤال براي شما اندكي سخت باشد اما ما مي پرسيم و شما مختاريد كه پاسخ بدهيد يا نه. اگر بخواهيد نه در جايگاه پدر،  بلكه در جايگاه يك استاد شاخص موسيقي آوازي بر كار اول فرزندتان (همايون) نوار نسيم وصل،  نقدي بزنيد، چه مي گفتيد؟
- همايون در بخش آواز و اجراي تصانيف خوب كار كرده و به خصوص در انتخاب تصانيف، سعي كرده بيشتر جوانها را راضي نگه دارد. البته جوان است و بايد بيشتر براي نسل جوان بخواند. ولي در انتخاب تصانيف پيشنهادي بايد با آهنگسازان بي رودروايستي باشد و مجبور نباشد همه آنچه را به او ارائه مي كنند براي اجرايش توافق كند. او بايد بيشتر دقت در انتخاب را تجربه كند، زيرا در سايه همين تجربه ها است كه مي تواند مسير خاص خود را پيدا كرده و به پيش برود و در آينده به كارهاي اوليه اش ايرادي نداشته باشد.
نكته ديگر، تلقين ذهن آهنگساز به وي است كه سعي كرده در نقاطي از تصانيف و آوازهايش، علائق خود را تحميل كند.
* مي توانيد واضح تر بگوييد؟
- من معتقدم آهنگساز بايد حالتهاي آهنگش را به خواننده بشناساند و هنگام ضبط هم نظارت كند كه خواننده آهنگ را درست اجرا كند و خارج از نت و فالش نباشد. اما تكنيك اجراي ملودي و حالتهاي آنها و تحريرها كلاً برعهده خواننده با تكنيك و با تجربه است. آهنگسازان هرگز در كار من دخالتي نمي كنند. زيرا هم از استقلال در كارم مطلعند و هم شعور هنري ام را باور دارند و اگر هم پيشنهادي مي دهند باز من در انتخاب آزاد هستم.
* زماني كه جوان هم بوديد، با آهنگسازان به اين نحو رفتار مي كرديد؟
- آن زمانها، يكي، دوبار تحت تأثير آنچه كه آهنگساز مي گفت قرار گرفتم. ابتداي كار هم متوجه اين موضوع نشدم، اما بعدها كه نوار را گوش كردم،  با خودم گفتم: عجب اشتباهي كردم، و به خودم هشدار دادم كه «بايد حواسم جمع باشد تا از اين به بعد تحت تأثير حال و هوايي كه آهنگساز به من مي گويد قرار نگيرم.» زيرا آهنگسازان به خوانندگان زيادي آهنگ مي دهند. اگر همه خوانندگان بخواهند حالت اجراي نتها را تحت تأثير اجراي خود آهنگساز باشند،كار خوب درنمي آمد چون كه ۹۹ درصد آهنگسازان به تكنيك هاي خوانندگي آگاه نيستند اين باعث مي شود تا همه خوانندگان شبيه هم بخوانند و كار عاري از زيباييهاي تكنيكي خواهد بود .همايون هم اگرچه خود بايد تجربه كند اما آنچه را كه من و امثال من تجربه كرده ايم و به وي انتقال داده و مي دهيم را بايد آويزه گوش كند. به همين جهت، چه همايون و چه هر خواننده اي كه مي خواهد پاي بند اصالت و ماندگاري كارش باشد، لازم است اين نكته را رعايت كند و از لهجه هايي كه در كار آواز است استفاده كند.
* مي توانيم بگوييم كه لهجه براي خوانند ه همانند سبك است براي نويسنده؟
- تا حدي همين طور است .شما فرض بگيريد كه شعري را مي سرايند و به خطاط خوشنويسي همانند استاد اميرخاني مي دهيد كه بنويسند. از اينجا به بعد شما حق نداريد دخالت كنيد و بگوييد كه كرسي سطرها و شكل حروف و كلمات چگونه باشد. اين طوري بنويس و آن طوري ننويس و ... از اينجا به بعد اين انتخاب حق استاد است كه چگونه بنويسد. آهنگساز هم بايد اين گونه عمل كند كه كاري را وقتي به خواننده داراي تكنيك وامي گذارد، ديگر در جزييات تكنيكي خواننده وارد نشود.
* شما اولين استادي بوديد كه براي شاگردان دوره عالي آواز گذاشته ايد. در اين دوره چه نكاتي از آواز خواني را تدريس مي كنيد؟
- اين دوره مهمترين بخش آوازخواني است. ابتدا با موتيف هاي آواز و اين كه چگونه با آنها جمله مي سازيم و بعد جملات چگونه با ارتباطي منطقي و زيبا به دنبال هم مي  آيند تا يك قطعه و يا فرازمان زيبا ساخته و پرداخته شود را تدريس كرده و تمرين مي كنيم تا حس آهنگسازي و ابداع و خلاقيت هنر جو بكار بيفتد و تقويت شود.
يكي ديگر موسيقي شعر تدريس مي شود و تأكيدات روي سيلابها كه چگونه مفهوم كلمه را عوض مي كند و تمرينات زيادي براي تنظيم يك برنامه آوازي داده مي شود و اين تمرينات در كلاس و منزل است كه بسيار سازنده و پيش برنده است.
بعد سراغ مركب خواني و رابطه مقامات و گوشه ها و پاساژهايي كه از يك مقام به مقام ديگر مي تواند برود و دوباره به همان مقام اوليه برگردد مي رويم و تكليفي براي هفته بعد داده مي شود كه خود غزل انتخاب كنند و از جايي كه تعيين مي كنم كه مركب خواني و تغيير مد را شروع كند و غالباً در جلسات درس به نكاتي برمي خوريم كه قابل پيش بيني است و گاهي اين نكات بسيار جالب مي شود.
يكي ديگر بنيادها و ابعاد شيوه هاي خوانندگان را بررسي مي كنيم و نكات خوب و بد آنها را يادآور مي شوم و خلاصه اين دوره براي خود من بسيار جالب و آموختني است و در آينده اميدوارم يك بار ديگر اين دوره را براي خوانندگان خوب و با استعداد تدريس كنم.

نگاه امروز
مي  چون ارغوان
سيدابوالحسن مختاباد
بداهه خواني و بداهه نوازي اوج موسيقي ايراني است و اگر خواننده يا نوازنده اي بتواند، آنيت خويش و آموزه هايش را در بداهه پياده كند و حس موسيقايي را به شنونده انتقال دهد، اوج هنر خويش را عرضه كرده است. محمدرضا شجريان به تحقيق در اين كار سرآمد است و تقريباً تالي و دومي ندارد. برخي از لحظات ناب و ماندگار تاريخ بداهه نوازي و بداهه خواني موسيقي ايراني كه اوج احساس و تكنيك در آن بروز و ظهور دارد، در آثاري نمايان شده است كه به نوعي شجريان يك پاي آن بوده است.
اين لحظات اگرچه حاصل تعامل و هم نفسي نوازنده با خواننده است، اما به شوق آمدن نوازنده و نواختن از سر شور و احساس با كمتر خواننده ديگري ميسر شده است. لحظاتي كه محمدرضا لطفي، محمد موسوي، پرويز مشكاتيان، منصور صارمي، فرهنگ شريف، حبيب الله بديعي، احمد عبادي، حسن كسايي، كيهان كلهر، جلال ذوالفنون، داريوش پيرنياكان، علي تجويدي، جليل شهناز و... با شجريان آفريده اند، تقريباً با خواننده ديگري تكرار نشد، حتي عليرغم مجالست و همنشيني دراز دامن استادان شهناز و كسايي با تاج، حسي كه شنونده از همنوازي اين دو بزرگوار با آواز شجريان مي گيرد، با حسي كه از كار مشترك آنان با مرحوم تاج به دست مي آيد، تفاوت هاي اساسي دارد.
***
جان دادن به شعر و حق شعر را ادا كردن نيز در كار شجريان معنا و مرادي متفاوت از ساير آوازخوانان دارد.
هنر اين پهلوان آواز و ميناكاريها و نازك آرايي هايش روي شعر به قدري دقيق و سنجيده و آميخته با اوج زيبايي شناسي است، كه آدمي با خود مي گويد اگر شاعر حرف مفت هم مي زد و آن را با صداي شجريان درمي آميخت، اين صدا به شعر جان مي داد.
***
تا پيش از شجريان عمده آوازخوانان روي اشعار و غزليات سعدي كار مي كردند، اما همچنان كه ناظري، مولوي و اشعارش را وارد آواز كرد، شجريان نيز، در استفاده و معرفي اشعار حافظ در آواز ايراني سهم نخست را ايفا كرد و جالب توجه اينكه نازك كاريهاي حافظ در فرم و معناي اشعار، كه وي را نامدارترين شاعر ايران كرده و دايره نفوذش را بسي بيش از ساير شاعران،  به همان ميزاني است كه ظرافت كاريهاي شجريان در آواز. مي توان مدعي شد كه شجريان حافظ آواز ايراني است، چرا كه هر چه حافظ در مضمون و محتوا و فرم شعر اوج زيبايي شناسي را به كار برده و بارها و بارها براي بهتر كردن اشعارش، به صيقل دادن آن پرداخته است شجريان نيز در آواز چنين كاري صورت داده است.
***
اگر خوانندگان ايراني در بخشي از محدوده صوتي حنجره داراي ويژگي خاصي هستند، يعني يا در بم بسيار خوب مي خوانند و يا در ميانه و يا در اوج، شجريان در هر سه ناحيه اوج هنر آوازخواني را به نمايش گذاشته و مي گذارد. براي اين كار كافي است صداي بم استاد را در نوارهاي نوا (بگذار تا مقابل روي توبگذريم). آذرستون (غلام نرگس مست تو تاجدارانند) همان كار (ما در غم عشق تو اسيران بلاييم) صداي ميانه/ در همخواني با ساز كلهر (ره ميخانه و مسجد كدام است) ياري اندر كس نمي بينم، ياران را چه شد (بيداد)، در نظر بازي ما بيخبران حيرانند(ابوعطا) و در بخش اوج صدا، شهرياران بود و خاك مهربانان اين ديار(بيداد) و كاست دستان و صدها اثر ديگر بشنويم وتوانايي هاي حنجره اش را به عينه شاهد باشيم.
***
شايد تعبير «شير صحنه» اندكي بي ادبانه به نظر برسد، اما اصطلاحي كه بتواند وافي به معنا و مقصود باشد نيافتم. شجريان شير صحنه اي آواز است.آنهايي كه در موسيقي سنتي و به خصوص آواز كار كرده اند، مي دانند كه اجراي زنده و صحنه اي آواز تا چه پايه مشكل و طاقت سوز است و چه ميزان كار و تلاش و تمرين مي طلبد. شجريان اين ويژگي را دارد كه بتواند ۳ ساعت مدام در صحنه بخواند، حس و حال بگيرد و خم به ابرو نياورد. همين آمادگي همه گاه و در لحظه سبب شده است تا صدها ساعت نوار و بلكه افزونتر از صد و هزارها، ساعت كار از وي در گوشه و كنار اين كشور ضبط شده و به شكل خصوصي در دست علاقه مندان دست به دست بگردد. اگر بخواهم تخميني دقيق تر بزنم شايد ۲۰ تا ۳۰ برابر آنچه به شكل رسمي و با مجوز در قبل و بعد از انقلاب از آثار استاد شجريان روانه بازار نشرموسيقي شده است، به شكل غيررسمي و در شبكه زيرزميني بين علاقه مندان آثار استاد دست به دست مي گردد. يادم مي آيد كه استاد محمد موسوي نقل مي كردند كه حدود ۳۰۰ ساعت نوار خصوصي در نقاط مختلف با آقاي شجريان دارند و جالب توجه اينكه در تمامي اين آثار كمترين فالشي و خارج خواني ديده مي شود و خود نبود مشكلاتي تكنيكي و فني در كار آواز نشان مي دهد كه آمادگي حنجره استاد شجريان تا چه حد و مايه است.
***
شجريان اگر چه در محضر برخي اساتيد نامي رديف و آواز كاركرد، اما پيشرفتش، بيش از همه معلول همت و پشتكار خود وي است. نگاهي به استادان شجريان، از مرحوم دوامي گرفته تا نورعلي خان برومند، زنده ياد مهرتاش و حتي استاد بنان، نشان مي دهد كه به جز مرحوم بنان بقيه اساتيد بيشتر رديف دان بوده اند تاخواننده و آنچه كه استاد امروز به عنوان شيوه صداسازي در آواز به شاگردانش مي آموزد، محصول تجربه و دريافت و تأمل شخصي اش در كار موسيقي و آواز است وگرنه هنوز در كلاسهاي آموزش آواز، تنها به رديف خواني اكتفا مي شود. تفكيك بين آ موزش خوانندگي و صداسازي و آموزش رديف را نخستين بار استاد شجريان بنا گذاشت. اگرچه پيش از اين از زنده ياد نورعلي خان برومند، برخي نكات در صداسازي به يادگار مانده بود. اما آنچه كه امروز مدون شده و از سوي استاد شجريان و شاگردانش تحت عنوان شيوه صداسازي در آواز ايراني آموزش داده مي شود، محصول تلاش فكري و تجربه هاي عملي جناب شجريان است.
***
نمي توان از شجريان سخن گفت و از مثنوي افشاري اش (اين دهان بستي، دهاني بازكن) و ربناي وي يادي نكرد. ديگر براي همه ايرانيان گشودن افطار بدون شنيدن اين دو اثر جاوداني تقريباً لطفي ندارد و چه پسنديده كاري كرد، هم استاد، هم مسئولان صدا وسيما كه عليرغم تمامي گير و گرفتهاي سياسي و نامه نگاري و اعتراض استاد، اين كار را حذف نكردند. اين دو قطعه ديگر جزيي از مراسم افطار شده اند.
اين دهان بستي دهاني بازكن
تا خورنده لقمه هاي راز كن
لب فروبند از طعام و از شراب
سوي خوان آسماني كن شتاب

شهرام ناظري در مراسم تجليل از استاد كسائي
011888.jpg
مراسم تجليل استاد حسن كسائي روز پنج شنبه سوم مهرماه در تالار هنر اصفهان برگزار شد.
اين برنامه كه برگزاركننده آن آواي نوين اصفهان بود به مناسبت هفتاد و پنجمين سال تولد استاد كسايي و همچنين انتشار دو آلبوم سه كاسته تكنوازي ني از آثار استاد است كه با نام «از كران زنده رود» منتشر مي شود و گلچيني از اجراهاي دهه هاي چهل و پنجاه است. نوازنده بزرگ ني تاكنون بنابه دلايلي آثارش منتشر نشده بود و تنها آثار منتشر شده اش آلبومي بود كه سالها قبل گويا بدون اجازه ايشان انتشار يافته بود و همچنين آلبوم آموزش ني كه آنهم مربوط به سالهاي پيش است و انتشار مجموعه آثار ايشان فرصتي مغتنم براي علاقمندان موسيقي اصيل ايراني و ساز ني است تا از آثار استاد بهره مند شوند. البته مجموعه اي از آثار استاد كسائي در سالهاي قبل توسط يونسكو و همچنين يك شركت معتبر فرانسوي منتشر شده بود و همچنين در سال ۹۶ ميلادي يك شركت آلماني مجموعه اي به عنوان «برگزيده موسيقي عرفاني جهان» منتشر كرده بود كه اولين اثر آن، قطعه اي از استاد در مايه شوشتري بود.
در اين مراسم جمعي از بزرگان فرهنگ و هنر شركت داشتند و در آن شهرام ناظري خواننده نامي ايران با تكنوازي ني استاد كسائي، مثنوي  خواند.

انديشه
ادبيات
اقتصاد
سفر و طبيعت
سياست
فرهنگ
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  انديشه  |  سفر و طبيعت  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |