قاليشويان تنها مراسم مذهبي شيعيان است كه با تاريخ هجري شمسي برگزار مي شود. به عقيده كارشناسان قاليشويان اوج اتفاق مراسم ملي با اعتقادات مذهبي است
حميرا محب علي
كارگردان مي گويد: بايد از همين جا لانگ شات بگيريم. دشت هايي فراخ و كوه هايي بلند و جمعيتي انبوه، حلقه زده به دور مناره و گنبد امامزاده سلطان علي(ع) از دور هويداست.
دستيار، سه پايه را كنار جاده نصب مي كند. عكاس، دوربينش را آماده مي كند. گزارشگر، كاغذ و قلمش را.
راننده هم با كش و قوس، خستگي راه را از تن به در مي كند. اينها، اعضاي يك گروه هستند، در سفري به مشهد قالي، مشهد اردهال براي انجام دو كار:
تهيه گزارشي مصور براي يك برنامه تلويزيوني و گزارشي ديگر براي صفحه سفر و طبيعت از مراسم قاليشويان.
زمان: دومين جمعه مهرماه
كارگردان، اعضاي گروه را جمع مي كند: «مراسم كه تمام شد يك ساعت فرصت داريد كارهايتان را سر و سامان دهيد. همه برگرديد كنار ماشين. يكي هم بماند از وسايل مراقبت كند.»
راننده مي ماند. بقيه راه مي افتيم. پياده، تا امامزاده چند كيلومتر راه است. جمعيت از پيش و پس حركت مي كنند.
اين در كندي سرعت مؤثر است اما دستمايه اي است براي كار.
***
ساعت ۱۰ صبح است. هنوز تا مراسم يك ساعت باقي است. سرزدن به بازار بدك نيست. كنار يك مراسم مذهبي، اقتصاد هم جريان دارد كه جاذبه هايي دارد از نوع خودش. اين بازار از دو هفته پيش برپا شده. اردهال از دو هفته پيش، خودش را براي مراسم آماده كرده است. همه ارگان ها و ادارات دولتي كاشان اينجا دفتر دارند. آنها هم از دو هفته پيش مستقر شده اند. فرمانداري براي رسيدگي به امور عمومي، ادارات بهداشت و درمان و اورژانس براي امور خاص خود. بازرسي براي جلوگيري از گران فروشي. بازرگاني براي توزيع ارزاق عمومي. هلال احمر(با نصب چادر) براي اسكان مسافران و ...
امروز، تاكسي ها هم، مسافران را به رايگان جابه جا مي كنند. امروز، روز ديگري است. اردهال امروز ميزبان صد هزار مسافر از سراسر ايران است. ترافيك سنگين جاده، دامنه سياهپوش شده كركس و دشت سرشار از اتومبيل، گواه اين مدعاست.
***
ميان صحن امامزاده سلطان علي(ع) غوغايي برپاست. سياهپوشان، چوبدستي به دست، ميان انبوه جمعيت، حوض ميان صحن را دور مي زنند. مي چرخند، مي روند و مي آيند.
صداي حماسه در فضاي صحن مي پيچد. صداي برخورد چوب ها با يكديگر، تصويري نمادين از حماسه اي حقيقي.
عكاس، عكس مي گيرد. گزارشگر مي نويسد و چه بسيار عكاسان، تصويربرداران، گزارشگران و خبرنگاران كه از پشت بام صحن به تماشاي تاريخ نشسته اند.
۱۳۰۰ سال پيش از اين
مدينه سرزمين وحي
امام محمد باقر(ع) پنجمين امام شيعيان، مسئوليت هدايت و ارشاد مسلمانان را بر عهده دارد. شاگردان بسياري از گوشه و كنار دنيا در محضر او به طلب معرفت مشغولند.
از ايران بسياري آمده اند. از كاشان هم مرداني آمده اند تا از امام دعوت كنند تا همراهشان به اين سرزمين بيايد و رسالت خود را به انجام رساند. امام نمي پذيرد. چاره اي هم جز اين نيست. مدينه مركز وحي است. سرزمين پيامبر(ص) است. اشاعه اسلام بايد از همين جا باشد. همين جا كه نشانه هايي دارد از پيامبر(ص) و علي(ع) و فرزندان او. اما او دست رد به سينه ايراني نمي زند، از اين رو فرزندش سلطان علي(ع) را مأمور مي كند تا وظيفه راهنمايي و ارشاد دوستداران اسلام را در كاشان بر عهده گيرد.
پس از عزيمت به ايران، مردم شهر قم نيز از وي تقاضا مي كنند تا در قم سكني گزيند. اين اصرار، حضرت را وادار مي كند تا جايي ميان قم و كاشان ساكن شود. اردهال را انتخاب مي كند. حكام وقت كه از سردمداران حكومت بني اميه اند، از محبوبيت امامزاده(ع) در ميان مردم به وحشت مي افتند و در جنگي نابرابر با ايشان، امامزاده به شهادت مي رسد.
صداي حركت چوب ها در فضاي امامزاده اوج گرفته است. مردان سر از پا نمي شناسند. قيامتي برپاست. از كشته شدن هم واهمه اي نيست. چيزي فراتر از جنگ سلطان علي(ع) با كفار. بي شك ظهر عاشوراست و صداي چوب ها گويي صداي شمشيرهاست كه با ضرباهنگ حسين، حسين، حسين، حسين در هم مي آميزد.
چوب به دستان همگي اهل فين هستند و مابقي از سراسر ايران تماشاگر تاريخ اند.
۲۷ جمادي الاول ۱۱۶ هـ.ق
دومين جمعه مهرماه
پاييز است. فصل برداشت محصول. ميان ده جشن برداشت انار برپاست. مراسمي ملي- محلي. مردان با چوبدست، بيل و ابزار ساده سنتي كشاورزي خود، مشغول اجراي حركات موزون مراسم جشن هستند. زنان به مردان در اجراي مراسم كمك مي كنند. ميان هلهله شادي، خبري تلخ به گوش مي رسد. امامزاده در محاصره دشمن است. سرخي انارها در دست مردان، رنگ خون را تداعي مي كند. جشن به حماسه تبديل مي شود اما سلاح ها در صندوقخانه ها مخفي است. فرصت نيست. بي سلاح هم مي توان جنگيد. ياران بلند مي شوند. چوبدستي هاي خود را در هوا مي چرخانند. از ته دل نعره برمي آورند. چرخش يعني حركت، هجرت. مي شتابند اما... اما دير مي رسند. پيكر بي جان امام ميان سجاده به خون غلتيده است. اين سجاده، همان قالي بود كه مردم فين به امامزاده هديه كرده بودند.
***
«قالي را از امامزاده بيرون مي آورند. قالي را بزرگان روستاي خاوه به بزرگان فين تحويل مي دهند. قالي ميان حلقه عزاداران گم مي شود. مردم از دور و نزديك حمله برمي آورند براي لمس قالي، براي حس تبرك.»
اگرچه از آن قالي نخستين كه ۱۳۰۰ سال پيش، امامزاده در آن شهيد شد، ديگر نشاني نيست، اما اين قالي كه ۲۰۰ سال پيش از سوي مردم روستاي «جوشقان قالي» كاشان، جانشين آن قالي شده، حالا يادآور همان لحظات است.
ديگر به امامزاده دسترسي نيست اما حضور قالي يعني حضور همان حس، همان حال.
مردان، قالي را ميان صحن مسجد مي چرخانند. صداي حسين، حسين فضاي دشت را پر كرده است. مردان قالي به دست همچون گردبادي در ميان صحن مي چرخند، چوب به دستان نيز به دنبال آنان، قالي را از صحن «فيني ها» خارج مي كنند. زنان در صحن ديگر امامزاده بر سر و روي خود مي كوبند. قالي در اندوه عزاداران مي رود تا چشمه «باري كرسب». «ياد خادم امامزاده بخير. خدا رحمتش كند. او و پدرانش را كه نسل به نسل خادم بارگاه حضرت بودند.»
«ابوالقاسم قيصري آخرين آنها بود. ۱۲ سال پيش مرد. پسر نداشت كه ميراث پدرش را دنبال كند. وقتي رفت، شكوه و شوكت مراسم را نيز برد. وقتي زنده بود سوار اسب سفيدش، قالي را به دوش مي گرفت و تا لب چشمه مي برد.» اين را پيرمردي مي گفت كه در مسير صحن تا چشمه همراهمان بود.
تصويربرداران و عكاسان و خبرنگاران هم به دنبال قالي از يك پشت بام بر پشت بام ديگر مي پرند تا تصوير چشمه را از دست ندهند. غسل قالي اين جا تماشايي است. قالي شويان همين جاست.
***
مريدان پيكر زخم خورده مراد خود را بر دست مي گيرند. هلهله هاي جشن برداشت انار، حالا رنگ ناله گرفته است. تا چشمه «باري كرسب» مي شتابند. عده بسياري در اين ميان شهيد مي شوند. آنها كه مي مانند، پيكر زخم خورده امامزاده را در آب نهر شست وشو مي دهند و بعد درميانه جنگ و گريزي خونين، او را دفن مي كنند و قالي را كنار چشمه مي شويند.
قاليشويان، سنتي ۱۳۰۰ ساله است. مردان كنار چشمه، قالي را پهن مي كنند. چوب ها را بر آب مي زنند. آب كه بر قالي مي پاشد، قالي را غسل مي دهد. آب اين چشمه به اعتقاد مردم پاك پاك است. به حرمت و قداست پيكر پاك امامزاده كه در چشمه شست وشو دادند.
هيجان ميان همه اوج مي گيرد. حتي ميان تصويربرداران و عكاسان براي يافتن بهترين جا و در ميان آنان، دستيار گروه ما، روي پشت بام خوابيده است تا بتواند حماسه قالي را به خوبي در لنز دوربين جا دهد.
در اين ميان گوسفندان بسياري ذبح مي شوند و قالي با همان آداب و رسوم در آستانه ورودي امامزاده سلطان علي(ع) به بزرگان «خاوه» تحويل داده مي شود براي نگهداري در امامزاده تا دومين جمعه مهرماه سال آينده.
قاليشويان تنها مراسم مذهبي شيعيان است كه با تاريخ هجري شمسي برگزار مي شود. به عقيده كارشناسان، قاليشويان اوج اتفاق مراسم ملي با اعتقادات مذهبي است.
***
ساعت ۱۳ است. اعضاي گروه به دعوت اداره ميراث فرهنگي كاشان در محل ستاد برگزاري مراسم گردهم آمده اند. بعد از چند ساعت كار، غذاي نذري امامزاده، خستگي را از تن به در مي كند. بسياري از مسئولان كاشان نيز هستند. همچنان صحبت از قاليشويان در ميان است: «امروز دومين جمعه مهرماه، جمعه فيني ها است. تا سال ها پيش مردم فين از يك هفته قبل از مراسم در اردهال ساكن مي شدند. اگرچه اين مراسم خاص يك روز نيست. چند جمعه پشت سر هم در امامزاده عزاداري برپاست.
هر جمعه، اهالي يك روستا جمع مي شوند، البته بدون دست گرفتن چوب و برداشتن قالي، روضه مي خوانند، سينه مي زنند و در رثاي شهادت امامزاده سلطان علي(ع) به آيين نياكان خود حرمت مي نهند. جمعه بعد، جمعه نشلجي هاست. «نشلج» يكي از روستاهاي نزديك اردهال است...
مشهد اردهال در زمان قالي شويان ۱۰۰ هزار مسافر دارد كه اكثر آنان در خانه هاي روستاييان ساكن مي شوند. طرح جامعي تهيه شده كه براساس آن ۲۱۳ هزار متر مربع فضا ايجاد شود و زايرسرايي با زيربناي ۴۸ هزار متر مربع و مهمانسرايي به وسعت ۸۰۰۰ متر مربع براي مقامات...»
***
تصويربردار، آخرين تصاوير را در لنز دوربين جاي مي دهد. يكي از مسئولان ميراث فرهنگي كاشان روبه دوربين حرف هايي مي گويد از مراسم براي آناني كه قرار است تصاوير قاليشويان، يكي از مراسم ملي مذهبي خود را از شبكه جام جم ببينند:
«در اردهال هستيم، روستايي در ۴۰ كيلومتري شمال غربي كاشان... اردهال نامي اوستايي است، مربوط به پيش از اسلام و معناي آن سرزمين مقدس است يا سرزمين نزول فرشتگان آسماني... قاليشويان عرفاتي است بر دامنه كركس... اين امامزاده چهار صحن دارد. صحن فيني ها، صحن اصلي انجام مراسم است مربوط به دوره سلجوقي. بناي امامزاده هم متعلق به زمان آل بويه است... در اين صحن يكي از بزرگترين شاعران معاصر ايران نيز سال هاست كه آرميده است، سهراب سپهري...»
***
مراسم تمام شده اما دامنه كركس هنوز از انبوه عزاداران سياه است. عده اي كوه را بالا مي روند و بعد در سرازيري آن از نظر ناپديد مي شوند. آن سوي كوه در دره ازناوه قتلگاه است، جايي كه امامزاده سلطان علي(ع) را در چنين روزي به خون كشيدند.
اعضاي گروه، وسايل خود را جمع مي كنند. عكاس، آخرين عكس خود را مي گيرد و گزارشگر، آخرين جملات را به روي كاغذ مي آورد: «در اين دشت چه رازي نهفته است كه ۱۳۰۰ سال مردم را از گوشه و كنار اين سرزمين، اين چنين مشتاقانه به سوي خود مي كشاند؟ آن كه در اين امامزاده ساليان سال خفته است، بي شك راز سر به مهر اين دشت را به خوبي مي داند. بي گمان اين راز فقط در يك قالي نهفته نيست...» اما آنان كه عاشقانه به اين ديار پا نهاده بودند مي گفتند: «كسي كه قالي شويان او را به اردهال مي كشاند، بي نصيب از اين فضاي روحاني بازنمي گردد.»
راه مي افتيم/ يونجه زاري سر راه/ بعد جاليز خيار/ بوته هاي گل رنگ / و فراموشي خاك / نكند اندوهي سر رسد از پس كوه!