گفت وگو: سولماز نراقي
اشاره؛
«شهر آرماني يا مدينه فاضله جامعه اي است خيالي كه افراد آن در شرايط كامل مي زيند. جايي است دست نيافتني كه تصور آن همواره در افق آرزوي بشر نمونه خير برين و زيبايي و رستگاري بوده است. هنگامي كه ذهن بشر از بند اسطوره ها رها شد و آرزوهاي خود را در پرتو خرد و دانش دست يافتني دانست. تصور شهر آرماني را از حيطه اسطوره به قلمرو خرد آورد و سعادت فردي و اجتماعي را در طرح هاي حساب شده اي جست وجو كرد كه هم آرمان او را نشان مي داد و هم نظام هاي حاكم را به وسيله آن محك مي زد. بنابراين انديشه آرمان شهري پيشينه اي به قدمت جامعه بشري دارد.»
آنچه مي خوانيد گفت وگويي است با حجت الله اصيل ،محقق و نويسنده حوزه هاي تاريخ، ادبيات و علوم سياسي. «آرمان شهر در انديشه ايراني» يكي از آثار تأليفي اوست.
در دوران اسلامي نيز امثال فارابي به خصوص تحت تأثير آرا افلاطون ، مدينه فاضله را طراحي مي كنند. اما ديگر از نوع آرماني شهرهاي تخيلي گذشته نيست و در عين آرمان گرايانه بودن؛ واقع گرايانه نيز هست. به زحمت مي توان آنچه را كه خواجه نظام الملك در سياست نامه، از آن سخن مي گويد آرمان شهر ناميد. اگر چه آرمان خواهي در آن به چشم مي خورد
* هر كس كه اندكي تاريخ يا قدري فلسفه خوانده باشد، با شنيدن كلمه آرمان شهر، افلاطون را به ياد مي آورد. اما بدون شك ايده آرمان شهر فراتر از آن است كه به يك يا دو نام محدود شود، ابتدا كمي درباره افلاطون و معتقدان به آرمان شهر پيش از او سخن بگوييد.
- نخستين متفكري كه انديشه آرماني را براي برهان عقلي استوار كرد افلاطون؛ فيلسوف يوناني بود. كتاب جمهوري او كه با بحث براي يافتن مفهوم درست عدالت آغاز مي شود به شيوه ديالوگ پيش مي رود و در جست وجوي شناخت عدالت راستين، جامعه اي آرماني را طراحي مي كند. او در اين كار نبوغي از خود بروز مي دهد كه انديشه اش تا روزگار ما هنوز سرمشق آرمان خواهان و پويندگان راه ناكجا آباد در غرب بوده است. البته آنچه ما از آن تحت عنوان بهشت اين جهاني ياد مي كنيم جلوه اي افسانه اي از آرمان شهر است كه به دوران هايي با قدمت تاريخي بسيار برمي گردد.
بهشت اين جهاني معمولاً جايي است خوش و فرح بخش كه در گوشه اي دوردست يا ناپيدا از كره خاكي، قرار گرفته و در بيشتر موارد مشيت پروردگار در بنيان و نگهداري آن دخالت دارد، در بهشت اين جهاني آسايش و فراغت كامل وجود دارد. مردم بيمار نمي شوند. رنج و پيري نمي شناسند و گاهي نيز عمر جاويدان دارند و زندگيشان دراز و غرقه در نعمت و شادماني است.
* شما در كتاب خود از افسانه «گيل گمش» به عنوان قديمي ترين افسانه شناخته شده درباره بهشت اين جهاني نام برده ايد. داستان اين افسانه چيست و چه نگاهي به آرمان شهر در آن جاري است؟
- در افسانه هاي سومري و بابلي آمده است كه گيل گمش پادشاه شهر «اوروك» را خدايان زيبا و نيرومند آفريدند. دوسوم هستي وي ايزدي و يك سوم آن آدمي بود. مردم اوروك كه از زياده روي او در شادخواري و خودكامگي به ستوه آمده بودند به درگاه خدايان دست دعا برداشتند و نجات خويشتن را از دست پادشاه جوان و خودكامه خواستار شدند. خدايان دعاي اهل شهر را اجابت كرده براي گيل گمش همتا و همآوردي به نام «انكيدو» آفريدند. اما گيل گمش و انكيدو به جاي ستيزه با هم دوست و مهربان شدند. ايزد بانوي ايشتار كه به گيل گمش دل باخته بود وقتي از معشوق خود پاسخ رد شنيد انكيدو را بيمار كرد و از ميان برد. مرگ انكيدو، گيل گمش را دچار اندوه عميقي كرد. سپس براي فرار از دلهره مرگ و دست يافتن به جاودانگي سفر پرخطري را آغاز كرد تا به بهشت «ديلمون» رسيد. در ديلمون كاهني از روزگاران كهن مي زيست كه زماني طوفاني بزرگ را پيشگويي كرده بود و خدايان با مهرباني او را جاودانه در بهشت ديلمون جا داده بودند. گيل گمش در ديلمون با آن كاهن ديدار كرد. كاهن به او گفت: «دو پاره از سرشت تو ايزدي و يك پاره آدمي است. پس تو هم سرشت را يافته اي و زيست جاودان بهره آدميان نيست.»
* آيا بهشت ديلمون سرمشق آرمان شهرهاي افسانه اي بعد از خود نيز شد؟
-بله. از آن جمله قوم يهود، هنگامي كه در صحراي سينا سرگردان بود از كنعان تصور مكاني بهشت آيين داشت و آن را سرزميني مي پنداشت كه در جويبارانش شير و عسل روان است.
«لوسين» نويسنده رومي در سده دوم ميلادي در كتاب «تاريخ راستين»، همانند پهلوان نامه گيل گمش جزيره اي خيالي را توصيف مي كند كه «خوشبختي» نام دارد. در آن جزيره؛ آب جويبارها صاف و زلال و چمن زارها غرقه در گل است. در اروپاي سده ميانه نيز سرودي درباره سرزمين كوكاني رواج داشت كه بهشت ديلمون را به ياد مي آورد و از آرزوي بشر براي دستيابي به زندگي توأم با فراغت و شادماني حكايت مي كرد.
* به نظر مي رسد كه ميان «بهشت اين جهاني» و «شهر آرماني» تفاوت هايي وجود دارد. زيرا بهشت اين جهاني بر مبناي طرحي انديشيده و قابل تحقق در جهان عيني تنظيم و برنامه ريزي نشده است؛ اين طور نيست؟
- بله. اگر بخواهيم سير آرمان شهرها را در طول تاريخ بررسي كنيم به سه نوع شهر آرماني برخورد مي كنيم كه يكي از آنها بهشت اين جهاني است. ديگري اسطوره عصر زرين است و در نهايت به آرمان شهر در معناي امروزي آن مي رسيم. تفاوت آرمان شهر با بهشت اين جهاني در اين است كه انسان در آرمان شهر اجتماعي در تمام سازمانها و نهادهايي كه براي اداره زندگي ضرورت دارند شركت داده شده است. روش فرمانروايي، زندگي خانوادگي، شيوه توليد و توزيع ثروت، آموزش و پرورش و هنر و ادبيات... در قالب آرماني آن توصيف شده است. اما بهشت اين جهاني جايي است بي تحرك و ايستا كه افراد آن فارغ از بيماري و پيري و گاهي با عمر جاويد، غرقه در سرور و شادكامي زندگي مي كنند. سازمان سياسي و اجتماعي شهر آرماني حاصل انديشه و تعقل انسان روشنفكر است.اما بهشت اين جهاني معمولاً حاصل لطف پروردگار و پاداش است به نيكوكاران خوشبخت.
«اسطوره عصر زرين» نيز گذار واپسگرايانه انسان جهان واقعيت به گذشته اساطير است. عصر زرين هنگامي كه در قلمرو اساطير باشد روايت دوران آميختگي انسان با طبيعت و فراواني و آسايش است. معمولاً اسطوره عصر زرين جست وجوي گذشته ملت ها پس از سقوط از مرحله مجد و عظمت به ورطه رنج و مرارت است.
اصطلاح عصر زرين ازآن هزيود شاعر سده هشتم پيش از ميلاد يونان است، او براي عالم پنج عصر قائل بود؛ عصر زرين، عصر سيمين، عصر مفرغ، عصر قهرماني و عصر آهن. در عصر زرين كرونوس و خدايان ارشد بر جهان فرمانروا بودند و طي آن بشر در پاكي زيسته و از رنجوري مصون بوده است در عصر سيمين زئوس و خدايان جوان تر فرمانرواي جهان شدند و چون آدميان، پاكي و صفاي خود را از دست دادند و به تجمل و لذت روي مي آوردند، زئوس بر آنان خشم گرفت و نابودشان كرد. عصر مفرغ با جنگ و ستيزه همراه بود و به نابودي آدميان انجاميد. عصر قهرماني كه يادآور جنگ هاي تروآ و تب است، عصر نبردهاي حماسي است. در عصر آهن كه دوران خود شاعر است عدالت و شرافت از ميان مردم رخت بربسته و انسان خودخواه با رنج و مشقت روزگار مي گذراند. عصر زرين اگر به آينده انتقال يابد و براي خدمت به ايدئولوژي بازآفريني شود خود به آرمان شهر تبديل مي شود.
* كمي درباره آرمان شهرهاي ايران باستان بگوييد، ما در دوران اساطيري چند آرمان شهر داشته ايم ؟
- در متن هاي ديني و اساطيري ايران باستان و در ادبيات پارسي آنجا كه به ايران باستان پرداخته از جامعه آرماني و بهشت اين جهاني بسيار ياد شده است. در متن هاي كهن بازمانده از دوران باستان و در شاهنامه فردوسي روزگار فرمانروايي جمشيد، پيش از آن كه وي مرتكب گناه شود و تباه گردد، عصر زرين جامعه ايراني معرفي شده است. طبق روايات ديني زرتشتي، جمشيد به فرمان اهورا مزدا در ايران كه سرزمين نخستين آريايي ها بود بهشتي به نام «ورجمكرد» بنا كرد كه الگو و نمونه بسياري از بهشت هاي ايراني شده است.
گنگ دژ نيز آرمان شهر ديگري است كه سياوش كاوسان (سياوش پسر كاوس) آن را ساخت. شهري است داراي دست و پا و روان كه بر سر ديوان نهاده شده است. اين شهر نيز مانند ديگر شهرهاي اساطيري مينوي ست، يعني نخست در آسمان بود و كيخسرو سياوشان (كيخسرو پسر سياوش) آن را به زمين آورد و در محل سياوشگرد قرارش داد و با هزار ارم و هزار ميخ به زمين استوارش كرد. البته در شاهنامه فردوسي؛ گنگ دژ و سياوشگرد دو شهر جداگانه اند. نمونه هاي ديگري از بهشت اين جهاني كاخ كيكاوس و كاخ افراسياب است. كيكاوس دومين شاه از دودمان كيانيان، در البرز كوه؛ هفت كاخ بنا كرد، كه نمونه آشكار بهشت اين جهاني بود. گويا افسانه كاخ كاوس شاه، تحت تأثير «ورجمكرد» پديد آمده است و نيز شهر هگمتانه پايتخت شاهان مادي و باروي هفتگانه آن را به ياد مي آورد. در بندهش آمده است كه كاخ كاوس مركب بود از خانه زرين كه كي اوس (كاوس) خود در آن سكونت داشت و دو خانه بلورين كه آخورهاي اسبان وي بوده و دو خانه پولادين كه خاص گله هاي او بودند و (دو خانه سيمين) كاخ كيكاوس؛ بهشتي اين جهاني است كه زيبايي خيره كننده اي دارد و آدميان در آن بر پيري و بيماري پيروز مي شوند.
افراسباب نيز در دين زرتشتي گجسته (خجسته) و درخدمت اهريمن است. او ايرانشهر را چند بار ويران كرد و سياوش شاهزاده جوان و زيبا و پارسا را بي گناه سربريد. ولي افراسياب نيز مانند كيكاوس كاخي شگفت انگيز و بهشت آيين داشت. در يشت ها از دژ افراسياب كه در زيرزمين بنا شده و به آهن پوشيده بود، ياد شده است. در بندهش آمده است كه كاخ افراسياب به اندازه بالاي هزار آدمي؛ بلند و بر يك صد ستون استوار شده بود. كاخ چنان روشن بود كه شب آن روز مي نمود. چهار رود از آن مي گذشته: در يكي آب، در يكي شراب، در يكي شير و در يكي ماست روان بود و خورشيد و ماهي ساختگي داشت.
* يقيناً آرمان شهرهاي ايراني به دوران باستان ختم نمي شوند. اگر بتوان به سير تكاملي انديشه هاي اوليه آرمان شهر باور داشت بايد به نمونه هاي آن نزد فارابي و ابن سينا اشاره كرد و حتي رگه هايي از آن را در انديشه سياسي خواجه نظام الملك بازيافت كه تحت شرايط اجتماعي و سياسي دوران خود به نوعي ادامه دهنده انديشه ايرانشهري است. به نظر شما چنين نيست؟
-البته، آنچه گفته شد، مربوط است به دوران پيش از تاريخ، ما در دوران تاريخي نيز پيش از رسيدن به امثال فارابي و ابن سينا نمونه هايي از آرمان شهر را مي توانيم بويژه در آثار ادبي پيدا كنم. مي دانيد كه يكي از پنج كتابي كه نظامي گنجوي به شعر سروده، بهرام نامه يا هفت پيكر نام دارد. اين كتاب داستان زندگي بهرام گور از آغاز تا انجام است و در آن از دليري ها، پيروزي ها، شكست ها و عشقبازي هاي اين پادشاه ساساني به تفصيل سخن گفته است. براي نظامي كه در همه عمر در جست وجوي رهبر آرماني است بهرام گور يلي است گيتي ستان كه گر چه همواره در پي عشرت و شادخواري است اما هرگاه كار بر او سخت مي شود ناگهان از خواب غفلت بيدار مي شود و با كاري مدبرانه كه ويژه مردان بزرگ است خود و كشورش را از گرفتاري مي رهاند. بهرام گور چهار سال روزي مردم را از خزانه شاهي مي پردازد، همه از قحطي و گرسنگي جان سالم به در مي برند. اين آغازين عصر زرين در ايران زمين زير فرمان بهرام گور است. صلح و امنيت بر كشور سايه مي گسترده و مردم سلاح جنگ را كنار مي اندازند. خراج هفت سال بر مردم بخشوده مي شود و هنرمندان خوانندگان و رامشگران براي شادمانه نگاهداشت مردم به شهرهاي كشور گسيل مي شوند. عصر زرين انوشيرواني نيز به همين منوال نمونه هايي از شهرهاي آرماني در انديشه ايرانيان است.
بعدها در دوران اسلامي نيز امثال فارابي به خصوص تحت تأثير آرا افلاطون مدينه فاضله طراحي مي كنند. اما ديگر از نوع آرماني شهرهاي تخيلي گذشته نيست و در عين آرمان گرايانه بودن؛ واقع گرايانه نيز هست. به زحمت مي توان آنچه را كه خواجه نظام الملك در سياست نامه، از آن سخن مي گويد آرمان شهر ناميد. اگر چه آرمان خواهي در آن به چشم مي خورد.
* البته آنچه در جمهوري افلاطون و يا «آرا في اهل المدينه الفاضله» فارابي مطرح مي شود امروز به عنوان فلسفه سياسي شناخته مي شود كه بنيان هاي انديشه سياسي را تشكيل مي دهد. سياست نامه ها كه اغلب دنباله اندرزنامه هاي ايران پيش از اسلام از جمله كارنامه اردشير بابكان و نامه تنسر و... هستند نمونه هايي از انديشه سياسي اند. به نظر شما آيا ما مي توانيم سير فلسفه سياسي يا انديشه سياسي را در ايران بر مبناي آرمان شهرها از دوران باستان تا دوران اسلامي و پس از آن بررسي كنيم؟
- از آنجا كه ايران زمين در سرتاسر تاريخ خود تنها يك شكل حكومت به خود ديده فلسفه سياسي نيز در انواع و اشكال حكومت بحث نكرده و همواره متوجه «چگونه حكومت كردن» فرمانرواي فرد مطلق العنان بوده است. يعني هميشه يك شخص به نام شاهنشاه، خليفه، سلطان يا امير و فرمانرواي مطلق بوده است و بس. از اين رو جو انديشه سياسي صفات فرمانروا بوده نه شكل حكومت. در دوران باستان آيين شهرياري ايران شهر، شهريار آرماني را داراي صفات ممتازي چون فرهمندي خردمندي، روشن سرايي، دادگري، پرهيزگاري، دليري و هشياري مي دانست. اينها صفاتي است كه افلاطون و فارابي نيز با تفاوت در لفظ و كلام آن را تصديق كرده اند. مدينه فاضله فارابي بازگوي جمهوري افلاطون در قالب مقولات اسلامي نيست بلكه از نظام جامعه باستاني ايران بويژه ايران عهد ساسانيان، بدان گونه كه آن را تصوير مي كرد، تأثير پذيرفته است. البته آرمان شهري كه صورت كهن الگو دارد و در منابع متعدد چون تفسير طبري، تفسير ميبدي، اسكندرنامه نظامي، اسكندرنامه كليستنس دروغين و چند اثر ديگر آمده، نوعي آنارشي است كه ضرورت دولت را به كلي رد كرده است. اين كهن الگو شايد يادگاري باشد از جامعه نخستين كه بشر در مرحله ميوه چيني مي زيسته و چون توليد و ابزار توليدي هم نداشته دولت و قدرت متشكل نيز نداشته است. آرمان شهرهاي معاصر كه در يك صد و پنجاه سال اخير اغلب به شكل خام پديد آمده اند، رويكردشان بيشتر آزادي، حكومت قانون، جامعه مرفه و بسامان بوده تا حاكم مستبد عادل. نوعي ديگر از انديشه سياسي در ايران باستان بوده كه تا دوران اسلامي نيز ادامه يافته و اينها را در عرف، آيينه خسروان يا آداب الملوك مي نامند. اين آثار از حوزه انديشه آرمان شهري بيرون است. زيرا محور انديشه نويسندگان شان نگاه داشت قدرت فرمانروا است و خوشبختي جامعه فرع بر آن است.
* به عقيده شما شرايط شكل گيري انديشه آرمان شهري چيست؟
- آرمان شهر محصول تفكر انسان ناخرسند است. ممكن است ملتي از اوج شكوه و بزرگي فرو افتد و مردمي كه پس از سقوط دچار غم غربت يا نوستالژي شده اند، با يادآوردن عصري كه فكر مي كنند زندگاني شان قرين سعادت بوده خود را تسكين مي دهند، با اين كه جامعه اي در ذهن و انديشه مي سازند كه برآورنده آرزوهاي آنهاست و وضع ناخوشايند كنوني را نفي مي كند. براي نمونه افلاطون كتاب جمهوري را پس از شكست آتن در جنگ هاي پلوپونزي و سپس محاكمه و اعدام استادش سقراط در حاكميت دموكراسي آتن نوشت تا نمونه اي باشد از دولت ثبات و خردورزانه اي كه زمامش در دست شاه- فيلسوف است كه با صفات ممتازي كه دارد در خوشبخت ساختن جامعه تواناست. ديگر آرمان شهرنويسان، از آگوستين تا فارابي و تامس مور و ديگران، نيز آثار خود را زير تأثير اوضاع و احوال زمانه خويش نوشته اند در هر صورت عصرزرين و آرمان شهر دو رويه يك سكه اند. تفاوتشان آن است كه عصر زرين چون كاربرد سياسي بيايد در خدمت ايدئولوژي راست و راست افراطي مي شود، اما آرمان شهر بيشتر در خدمت ايدئولوژي چپ كاربرد مي يابد.
* در بررسي آسيب شناسانه انديشه آرمان شهر مي توان به چه نكاتي اشاره كرد؟
- انديشه آرمان شهري هنگامي كه در حوزه تخيل يا خردورزي روشنفكران است، دورنمايي است از آينده اي زيبا و دلپذير. اما چون از حركت باز مي ماند و صورت نهاد مي گيرد، ابزار سركوب مي شود؛ هدفي مي شود كه هر وسيله اي را توجيه مي كند و چون اوضاع ناخوشايند تازه اي پديد مي آورد، مردمان ممكن است ديگر بار به انديشه آرمان شهري متضاد آن روي بياورند. پس آرمان شهر در عالم خيال؛ نيكو، شوق انگيز و دلپذير است. اما در مقام قدرت چه بسا كه به ضد خود تبديل شود.
* در نهايت مكتب ها و ايدئولوژي هاي جديد آيا مي توانند تكامل انديشه آرمان شهري به شمار آيند؟
- در هر مكتب يا ايدئولوژي عنصر آرمان گرايي نهفته است، اما نمي توان آنها را تكامل انديشه آرمان شهري دانست. بايد ميان انديشه آرمان گرا و انديشه آرمان شهري تفاوت قائل شد، ايدئولوژي و مكتب سياسي هدف را دست يافتني مي داند و براي اين منظور با استدلال، تبليغ و امتناع و سرانجام با زور يارگيري و مبارزه مي كند، اما انديشه آرمان شهري از عالم تخيل بيرون نمي رود و به همين دليل هم آرمان شهر را دست نيافتني مي دانند زيرا بيشتر در صدد به تصوير كشيدن وضعي دلپذير در برابر وضع ناخوشايند كنوني است. امروز در انديشه سياسي غرب، افكار ارسطوي واقع گرا و اهل استدلال بر انديشه مجرد و شاعرانه افلاطون ترجيح داده مي شود و حتي كساني چون كارل پوپر نيز بر افلاطون و ديگر آرمان گرايان تاخته و آنان را پايه گذار حكومت هاي توتاليتر كنوني مي دانند و در نهايت نمي توان مكاتب فكري جديد را دنباله انديشه آرمان شهري به شمار آورد.