يكشنبه ۲۷ مهر ۱۳۸۲ - شماره ۳۱۹۹- Oct. 19, 2003
بررسي آثار سياسي - اقتصادي سفر نخستين سفينه سرنشين دار چين به فضا
اوديسه سياسي چين
013032.jpg

نخستين فضاپيماي سرنشين دار چين چهارشنبه گذشته يك روز بعد از پايان نشست حساس كميته مركزي حزب كمونيست، به فضا رفت. در گردهمايي حزب كمونيست روزها و ساعت ها درباره مسايل و سياست هاي مختلف بحث شد اما هيچ يك از اين بحث ها به بيرون درز نكرد. تقريباً همه اين بحث ها در سايه پرتاب نخستين سفينه فضايي سرنشين دار چين رنگ باخت.
فضاپيماي شن جو (به معناي سفينه مقدس) تنها يك نفر را به فضا مي برد و يك دور گرد زمين مي چرخد، اما همين كافيست تا نيم قرن انحصار فضا توسط تنها دو كشور دنيا يعني آمريكا و روسيه شكسته شود و سلطه اين دو بر فضا از ميان برود.
چين تكنولوژيك هنوز سال ها، اگر نگوييم دهه ها، از دو كشور پيشرو ديگر (آمريكا و روسيه) عقب است، اما از نظر سياسي اين كار يك گام بزرگ به جلوست. پرتاب موفق اين فضاپيما يك موفقيت تجاري براي صنعت هوا فضاي چين است. اين صنعت سال هاست كه در پي عقد قراردادهاي تجاري بيشتر براي ماهواره هاست.
اين پرتاب يك پيام استراتژيك نظامي هم دارد. تكنولوژي فضاپيماهاي سرنشين دار در حقيقت همان تكنولوژي موشك هاي بالستيك بين قاره اي است و چين به اين ترتيب ثابت كرده كه به تكنولوژي جديد با دقت بيشتر و پيشرفته تر دست يافته است. اكنون كه دو كشور همسايه چين يعني هند و ژاپن پرتاب موشك به فضا را آغاز كرده اند، اين موضوع براي چين اهميت بيشتري يافته است.
هند براي خريد سيستم رادار هوايي فالكون با اسرائيل قرارداد امضا كرده است. آمريكا سال هاست كه با فروش اين سيستم به چين مخالفت مي كند. اما اين بار آمريكا مخالفتي با دستيابي هند به اين سيستم ندارد.
ژاپن هم بخشي از سيستم دفاع موشكي آمريكاست. متخصصان، پرتاب فضاپيماي چين را از نزديك مورد مطالعه و بررسي قرار مي دهند تا ببينند اين كار چين در سيستم «دفاع موشكي ملي» مؤثر است يا صرفاً سيستم «دفاع موشكي نمايشي» است. سيستم دفاع موشكي نمايشي از اهميت خاصي برخوردار است زيرا اولاً اينكه تايوان را هم پوشش مي دهد و دوم اينكه ژاپن و تايوان اهداف راحتي براي موشك هاي كوتاه و ميان برد چين هستند و دقت اين موشك ها با پيشرفت جديدي كه بعد از پرتاب «شن جو» بدست آمده افزايش مي يابد.
013035.jpg

بنابراين، اين اقدام چين يك پيام سياسي محكم دارد؛ آنقدر محكم كه بگويد حضور روسيه در فضا ديگر مانند گذشته اهميت ندارد.
اما در كنار مسائل تجاري و استراتژيك، پرتاب اين فضاپيما يك نقطه عطف نمادين براي تاريخ چين است. تا اوايل قرن ۱۹ چين ثروتمندترين كشور روي زمين به حساب مي آمد اما تمايلي به تجارت با كشورهاي دور دست نداشت و از آن مهمتر اينكه براي تقويت قدرت سياسي اش در خارج از قلمرو خود تلاش نمي كرد.
سه قرن پيش دريادار «زن هي» چندين مأموريت در خارج انجام داد كه در آن چند ناوگان بزرگ و نزديك به ۱۰ هزار نيرو حضور داشتند. اين ناوگان ها عظيم تر از ناوگان هاي غربي بودند و كشتي هاي انفرادي چين هم در مقايسه با همتايان اروپايي خود كه اقيانوس ها را در جستجوي طلا و فتح سرزمين مي پيمودند، قدرتمندتر بودند. تاريخ شناسان مدرن هنوز درباره اينكه هدف حقيقي سفرهاي «زن هي» چه بوده بحث مي كنند. هدف اين ناوگان ها فتح سرزمين يا مجبور كردن ديگر كشورها به تجارت با چين نبود. به نظر مي رسد كه آنها فقط براي نشان دادن شكوه و عظمت چين به دوردست ها مي رفتند. گفته مي شود كه چين در برخورد با آن كشورها براي تأكيد بر قدرت و بخشندگي خود بيش از آنكه از آنها امتيازي بگيرد، امتياز مي داد.آن مسافرت هاي چيني با مسافرت هاي غربي كه انگيزه اي غير از اشتهاي سيري ناپذير براي ثروت و فتوحات نداشت، كاملاً فرق داشت. چيني ها مي خواستند خود را به رخ بكشند، توان خود را ثابت كنند و همه را وادارند كه ببينند هيچ كس توان رقابت با آنها را ندارد و چين هم به هيچ كس احتياجي ندارد. اما اروپا با اين سفرها روند جمع آوري ثروت را شروع كرد و پول لازم براي انقلاب صنعتي را فراهم نمود. امروز حتي در چين همه مي دانند كه اگر «زن هي» دست به فتوحات مي زد و ثروت به كشورش مي برد، تاريخ متفاوت بود و شايد اين مقاله امروز به زبان چيني نوشته مي شد، نه زبان انگليسي.
اكنون سئوال اينجاست كه آيا پروژه «شن جو» در سياست چين در خارج آن تحولي را كه «زن هي» نتوانست ايجاد كند به همراه خواهد داشت؟ و اگر چنين شود واكنش دنيا چه خواهد بود؟
وضعيت كنوني مانند ميدان مين است. فقدان نفوذ سياسي (در دنيا) در بلندمدت براي سياست ملي يك كشور بسيار خطرناك است؛ اما افراط در اين نفوذ و تكبر هم مي تواند بدتر باشد چون بدگماني به همراه دارد.
فضاي ژئوپلتيك كنوني دنيا بسيار پيچيده تر از گذشته است. در كنار جهاني شدن، پيچيدگي هاي بسيار ديگري وجود دارد.
013038.jpg

امروز ميليون ها چيني در خارج از چين و حتي خارج از منطقه شرق زندگي مي كنند.حضور آنها در خارج مي تواند براي چين منافع تجاري بسياري داشته باشد. آنها در پي منافع و دستاوردهاي شخصي خود هستند كه ممكن است با منافع چين همخواني داشته باشد، اما اين همخواني وقتي پيش مي آيد كه چين از نظر اقتصادي به رشد مطلوب برسد، اما اگر چنين نشود، چيني هاي مقيم خارج ميلياردها دلار پول از كشور بيرون مي كشند. اما اگر پكن از منافع اين بازرگانان دفاع كند، اين اقدام ممكن است موجب برخورد با ديگر كشورهايي شود كه نگران تعادل تجاري با چين هستند.
در كنار هم قرار گرفتن جغرافياي جديد و درك جديد از تاريخ پيچيدگي هاي بيشتري ايجاد مي كند. گرداگرد چين را مناطقي فراگرفته اند كه امروز كشورهاي حائل خوانده مي شوند. اين كشورها بوسيله توافقنامه هايي با حاكمان چين مرتبط شده اند. درگذشته تبت و سين كيانگ اين نوع مناطق بودند اما اكنون آنها جذب چين شده اند و مشكل حضور سياسي كشورهاي قدرتمندي است چون هند، پاكستان و حتي قزاقستان كه در مرزهاي چين واقع شده اند. هيچ يك از اين كشورها را نمي توان با توافقنامه اي به كشور حائل تبديل كرد. بنابراين به اين كشورها چه مي توان گفت؟ آن هم در شرايطي كه روابط برابر ميان كشورها در دنياي امروز بسيار دشوار شده و چين هم تجربه اي در اين باره ندارد.
با توجه به همه اين پيچيدگي ها و ظرايف، تخمين و ارزيابي موفقيت مأموريت سياسي شن جو بسيار حساس تر از بحث كردن درباره دستاوردهاي علمي اين رويداد است.
آسياتايمز
ترجمه: نيلوفر قديري

نگاه امروز
پند حكيم چيني
محمود صدري
چيني هاي عهد باستان درگير جنگي بزرگ و سرنوشت ساز شده بودند و اميران كه از چاره انديشي در برابر دشمن وامانده بودند از سون تسو حكيم زمانه كمك خواستند. او از آنها پرسيد: چگونه مي توان بر دشمن فائق آمد؟ اميران هر يك پاسخي دادند. يكي گفت مي بايست سپاه دشمن را در زميني پست گرفتار آورد و از بلندي به او يورش برد. ديگري گفت مي بايست در ميان خندق هاي آب محاصره اش كرد و سومي گفت مي بايست رو در روي خورشيد قرارش داد تا چشمان سپاهيان آزرده شود و ضعف بر سپاه مستولي گردد.
سون تسو هيچيك از اين پرسش ها را به تنهايي نپذيرفت و پاسخ داد همه اينها درست است اما ما وقتي بردشمن فائق مي آييم كه از او قوي تر باشيم. اين پاسخ براساس منطق امروز و حتي منطق عهد سون تسو پاسخي است كه منطقيون آن را «تكرار معلوم» يا «مهمل» مي  خوانند. اما قطعاً فرزانه چيني با علم به چنين بداهتي از اميران لشكر خواسته بود به جاي جزء جزء كردن قدرت به قدرت كل بينديشند.
چيني هاي امروز كه همگي آموخته مدرسه قديم چين و مجهز به دانش امروز جهانند، در سده هاي اخير مدام بر همين نمط رفتار كرده اند و به همين جهت به جز چند دهه پاياني قرن نوزدهم كه انحطاط و اضمحلال جامعه چيني را در بر گرفت همواره از قدرت هاي برتر جهان بوده اند.
چيني ها در اوايل قرن گذشته كه از نظر حجم اقتصادي، بزرگترين كشور جهان بودند، بر خلاف همتايان اروپايي و بعدها آمريكايي خود هرگز به فكر مستعمره كردن ديگر كشورها نيفتادند. حتي آنگاه كه بازرگانان چيني سوار بر كشتي هاي جنگي به سواحل ديگر كشورها مي رسيدند به جاي چپاول ملل كه پندار و كردار رايج آن زمان بود از در بخشندگي وارد مي شدند تا به ديگران بياموزند آنها هر چه دارند از خود دارند.
چين در عهد جديد نيز كه بيشتر آن را زير سيطره كمونيست ها گذرانده نيز از اين منطق فاصله نگرفته است. در پنجاه سالي كه از استقرار حكومت مائوتسه دونگ و اخلاف وي مي گذرد، چيني ها همواره كوشيده اند، با پيروي از انديشه «حسن كامل» سون تسو ابتدا همه اسباب بزرگي را فراهم آورند، آنگاه بزرگي كنند. يكي از نمونه هاي شاخص و درخشان اين نگاه را در سخنان هفت سال پيش لي پنگ نخست وزير وقت چين مي توان يافت. در آن زمان، لي پنگ در نطقي كه از نظر بسياري رهبران كشورهاي نوظهور «فروتني خفت آور» تلقي مي شود، گفت: ما كشوري در حال توسعه هستيم و دست كم ۵۰ سال وقت لازم داريم تا كشوري پيشرفته شويم.
چيني ها با چنين رويكردي از نخستين روزهاي پس از شكل گيري حكومت كمونيستي كه به لحاظ سرشت سياسي با همه انواع و اشكال حكومت هاي پيشين اين كشور تفاوت بنيادي داشت، از جوهر چيني خود جدا نشدند و تعريفي كه از قدرت ارائه كردند مشتمل بر «قدرت كل» بود. به همين دليل بر خلاف همكيشان روسي خود به جاي سياست نفوذ منطقه اي و جهاني، سياست شكوفايي دروني را پيشه كردند. اين سياست البته هرگز مانع اين نشد كه چيني ها نيز مانند ديگر ملت ها به اقتدار منطقه اي و جهاني بينديشند. آنها در سالهاي نخست انقلاب اساس را بر توليد جمعي و سازمان يافته براي رهايي از چنبره فقر و فسادهاي برآمده از آن گذاشتند. پس از سه دهه كه از نظر غلبه بر فقر و فساد به درجه قابل قبولي رسيدند، روش اصلاح را پيش گرفتند و آزادي هايي را كه در سالهاي نخست انقلاب آن را خطري براي كيان ملي و انقلابي خود مي ديدند به توليد كنندگان عرضه داشتند و تحرك لازم را براي رشد تكنولوژيك فراهم آوردند. رشد اقتصادي دو رقمي در سالهاي دهه ۸۰ و تثبيت نرخ رشد ۹ تا ۱۰ درصدي در سالهاي دهه ۹۰ تاكنون در واقع ميوه اي است كه از درخت «حسن كامل» درآمده است.
در اين ميان چيني ها دو آرزوي تاريخي دارند كه يكي از آنها برابري تكنولوژيك با رقيبان آمريكايي و اروپايي است و ديگري نفوذ بين المللي تنها از طريق كالا.
سفينه سرنشين داري كه چهار روز پيش چيني ها به فضا فرستادند آرزوي نخست بود كه برآورده شد و آرزوي دوم تنها گرفتار چند دور مذاكره ديگر با سازمان جهاني تجارت است كه اگر به بار بنشيند، كالاهاي ارزان چيني، جهان را تسخير خواهند كرد. تنها نگراني چيني ها در مورد آزادسازي كامل تجارت جهاني، كاهش مصرف كالاهاي آنها در داخل كشور است كه آنها در چارچوب روش چيني هنوز براي آن جواب دادند. چيني ها براساس تواضعي كه لي پنگ هفت سال پيش از خود نشان داد، مدام به جهانيان مي گويند ما كشوري در حال توسعه هستيم كه مي بايست در نظام تجارت آزاد جهاني از معافيت هاي كشورهاي در حال توسعه بهره مند شويم. احتمالاً جامعه جهاني صلاح خود را در اين خواهد ديد كه اين يك ناز چيني ها را هم بخرد تا پرحجم ترين و پوياترين اقتصاد جهان، درهاي خود را بگشايد.

قانون آمد
متن  كامل  قانون  احــزاب  سياسي  افغانستان  كــه  ۱۷ مهر ماه  از سوي  شوراي  وزيران  اين  كشور تصويب  و پس  از آن  به  تاييد حامد كرزاي  رئيس  دولت  انتقالي رسيده  بود، منتشر شد.
اين  قـــانون  در پنج  فصل  و ۲۵ ماده  تدوين  شده  است  كه براساس  ماده دو فصل اول  آن  حـزب  سياسي  به  مفهوم  جمعيت  سازمان  يــافته اي  از اشخـاص  حقيقي  است كه  طبق  احكام  قانون  و اساسنامه  مـربوط براي  نيل  به  اهداف  سياسي  در سطح  ملي و محلي  فعاليت  مي كند.
در مـاده  سوم  قانون  احزاب  سياسي  افغانستان  آمده  است : اساس  سيستم  سياسي  دولت  افغانستان  مبتني  بر دمكراسي  و تعدد احزاب  است .
در ماده  چهارم  اين  قانون  كه  مربوط به شيوه  تاسيس  و ثبت  احزاب  است ، گفته شده  كه  اتباع  افغانستان  كه  در سن  راي  دادن  قرار داشته  باشند، بدون  در نظر داشتن  قوميت ، نژاد، زبان ، جنس ، دين ، تحصيل ، شغل ، نسبت ، دارايي  و محل  سكونت  در كشور مي توانند آزادانه  حزب  سياسي  تاسيس  كنند.
احزاب  سياسي  مطابق  احكام  اين  قانــون  به  صورت  آزاد فعـاليت  كرده  و در برابر قانون  داراي  حقوق  مساوي  هستند.
در اين  قانون  به  احزاب  سياسي  توصيه  شده  است  كه  نبـايد اهدافي  را دنبال كنند كه  ناقض  اساس  دين  مقدس  اسـلام  باشد، از قدرت  با خشونت  استفاده  كنند يا تهديد و تبليغ  كنند و تعصب  قومي ، نژادي ، زباني  و مذهبي  را تحريك  كنند.
همچنين  عمدا نظم  و امنيت  عمومي  را بـرهم  زده  و خطر مشهود را در برابر حقــوق  و آزاديهاي  افراد ايجاد نمايند، داشتن  تشكيلات  نظامي  يا تباني  با نيروهاي  مسلح  و منابع  درآمدي  از منابع  خارجي  از ديگر محدوديتها و موانع فعاليت  احزاب  شمرده  شده  است .
در ايــن  قانون  آمده  است : بر اساس  اين  قانون  دفتر مركزي  حــزب  سياسي  و نمايندگيهاي  آن  در داخـل  كشور بـوده  و دولت  مصونيت  و امنيت  دفـاتر احـزاب سياسي  را تامين  مي كند.
در ماده  دهم  آمـده  است : در صورتــي  كه  وزارت  عدليه  ثبت  حــزب  سياسي  را مردود بداند آن  حزب  مي تواند به  محكمه  ذيصلاح  مراجعه  كند.
بر اساس  ماده  يازدهم ، احزاب  سياسي  افغانستان  پس  از ثبت  مي توانند فعاليت رسمي  خود را آغاز كنند.
در ماده  دوازدهم  نيز آمده  است  كه  حـزب  سياسي  ثبت  شده  داراي  حقوقي  چـون  فعاليت  سياسي  مستقل ، اتحاد يا ائتلاف  سياسي  موقت  يا دايمي  با ســاير احزاب  سياسي ، ابراز نظر آزاد و علني  به  صورت  شفاهي  يا كتبي  در مورد مسائل  سياسي  اجتماعي ، اقتصادي ، فرهنگي  و گردهمايي  صلح آميز، تاسيس  ارگان  مطبوعاتي  مستقل ، دسترسي  به  رسانه هاي  ارتباط جمعي ، معرفي  نامزد در تمام  انتخابات ، استفاده  از ساير حقوق  مطابق  اهداف  و وظايف  مندرج  در اساسنامه  است .
طبق  يكي  ديگر از مفاد اين  قانون ، اتباع  افغانستان  كه  ۱۸ سال  تمام  داشته  باشند، حق  عضويت  در حزب  سياسي  را دارند و افراد نمي توانند همزمان  به  عضويت  بيش  از يك  حزب  درآيند.
قضات ، بازرسان ، كادر رهبري  نيروهاي  مسلح ، افسران  پليس  و ديگـر نظاميان در دوره  تصدي  و انجام  وظيفه  نمي توانند در احزاب  سياسي  عضو شوند.
در فصل  سوم  به  امور مـالي  تشكيل  احزاب  سياسي  پرداخته  شده  است .
در فصــل  چهارم  ايــن  قانون  موضوع  انحلال  احزاب  سياسي  مطرح  و تأكيد شده  است  كه  هيچ  حزب  سياسي  نمي تواند منحل  شود، مگر آنكـه  به  قدرت  متوسل  شود يابا استفاده  از قدرت  اقدام  به  تهديد كند و يـا براي  برانداختن  نظام  قانوني از قدرت  بهره  گيرد.
در ماده  نوزده  اين  فصل  آمده  است : رسيدگي  به  درخواست  انحلال  حــزب  سياسي تابع  دستورالعمل هاي  فوري  است  و جلسات  دادگاه  حين  رسيدگي  به  درخواست  انحلال حزب  سياسي  علني  است .
فصــل  پنجم  ايــن  قانون  به  مراحل  ثبت  احزاب  سياسي  از نظر اداري  اختصاص يافته  است .

گفت وگو با كارشناس سياسي آكادمي علوم روسيه
افغانستان شوروي- عراق آمريكا
013047.jpg

آمريكا از سه ماه پيش تاكنون دو قطعنامه درباره عراق و براي جلب حمايت بين المللي از اعزام نيرو به اين كشور تهيه كرده اما موفق نشده است آنها را به تصويب شوراي امنيت برساند. قطعنامه ديگري نيز اين روزها در جريان است و رايزني آمريكا با اروپا و روسيه درباره آن ادامه دارد. الكساندر كاناوالوف مدير موسسه ارزيابي هاي استراتژيك آكادمي علوم روسيه چندي پيش در گفت و گويي با بخش فارسي راديو ايران درباره اين موضوع به آمريكايي ها هشدار داد كه اگر بخواهند نقش سازمان ملل را در عراق كمرنگ كنند ممكن است در اين كشور جنگ داخلي رخ دهد.
وي همچنين گفت تشكيل دولتي متنفذ كه بتواند بر سراسر عراق حكومت كند، ضروري و در عين حال در آينده نزديك غيرممكن است. مشروح اين گفتگو به شرح زير است:
*آقاي كاناوالوف، با توجه به اينكه در شوراي امنيت رايزني پيرامون تهيه قطعنامه جديد در خصوص عراق در جريان است، وضعيت عراق را چگونه مي بينيد؟
-پيش از اين روسيه به آمريكا هشدار داده بود كه اقدامات نظامي در عراق، قطعاً داراي عواقب منفي خواهد بود و پيروزي نظامي بر نيروهاي بعثي و پيشروي نيروها تا بغداد، مسئله مهمي نيست بلكه موضوع مهم، ايجاد ثبات و تامين زندگي عادي در اين كشور است.
ايالات متحده بسيار درگير و غرق مسائل عراق شده است. همان طور كه اتحاد جماهير شوروي تصميم گرفت وارد افغانستان شود و ظرف مدت شش هفته به اهداف خويش رسيد ومي خواست آنجا را ترك كند ولي ۱۰ سال درگير مشكلات افغانستان بود. بنابراين تكرار اين تاريخ در عراق براي آمريكا خطرناك خواهد بود.
حيات سياسي ايالات متحده از يك دوره انتخاباتي تا دوره ديگر مي باشد و من احساس مي كنم كه آمريكائيان ديگر پي برده اند تعداد تلفات در ميان نظاميان آنان در دوران به اصطلاح صلح بحران در واقع به بيش از تلفات عمليات نظامي اوليه رسيده و اين قضيه ممكن است براي انتخابات مضر باشد. به نظر من آمريكا به تنهايي قادر به تثبيت اوضاع در عراق نيست.
عراق كشوري با جامعه اي پيچيده، شامل سني ها، شيعيان، اعراب، كردها و جمعيت ترك زبان مي باشد و تمام اينها در مجموع جامعه اي اختلاف برانگيز را بوجود آورده است كه تاريخ طولاني و سختي داشته و مسلماً امروزه تشكيل دولتي كه كنترل اوضاع عراق، را بدست بگيرد كار آساني نخواهد بود .
براي مثال برگزاري انتخابات آزاد در عراق به منزله روي كارآمدن اسلام گرايان در اين كشور مي باشد.
* آقاي كاناوالوف، ارزيابي شما از مذاكرات و رايزني هاي انجام شده در رابطه با تصويب قطعنامه جديد شوراي امنيت در خصوص بحران عراق چيست؟
-ايالات متحده و انگلستان تمايلي ندارند كه كنترل عراق را به طور كامل به سازمان ملل متحد واگذار نمايند ولي اگر نقش سازمان ملل به طور اساسي افزايش نيابد، عراق در آستانه يك جنگ داخلي قرار خواهد گرفت.
به نظر من در مواضع آمريكا در شرايط فعلي به آرامي نرمشهايي ديده مي شود و كم كم حاضر شده اند كه نيروهاي حافظ صلح بين المللي در عراق امور را در دست بگيرند. اما خواستار اين هستند كه فرماندهي اين نيروها در دست آمريكائيان باشد ولي روسيه و ساير كشورهاي جهان خواهان آن هستند كه فرماندهي واحد حافظ صلح را يك ژنرال آمريكايي به عهده نداشته باشد بلكه اين مسئله با مجوز سازمان ملل متحد صورت گيرد.
*منظورتان اين است كه در صورت تصويب قطعنامه جديدي در شوراي امنيت براي ورود واحدهاي نظامي چند مليتي تحت فرماندهي آمريكا، روسيه و كشورهاي اروپايي با آن موافقت خواهند كرد؟
_نمي دانم، در اينجا بايد اين مسئله را در نظر داشت كه فرماندهي ايالات متحده با نام سازمان ملل صورت مي گيرد يا اينكه فرماندهي آمريكا با نام ايالات متحده خواهد بود. اين دو مسئله كاملاً با يكديگر متفاوت هستند.
اگر نقش سازمان ملل به طور اساسي افزايش نيابد، عراق در آستانه يك جنگ داخلي قرار خواهد گرفت.
013044.jpg

آمريكائيان در حال حاضر درعراق حضور دارند و اين واقعيتي است كه بايد مد نظر داشت. اگر آمريكا عمليات خود را در عراق متوقف و از اين كشور فرار كند و كشور را با مشكلات خود و درگيري هاي داخلي تنها بگذارد، اين امر به ضرر روسيه و جامعه جهاني خواهد بود .هيچ كس تمايل ندارد كه چنين اتفاقي بيفتد و عراق به كشوري نظير افغانستان در زمان حكومت طالبان تبديل شود.
* آقاي كاناوالوف، آيا به نظر شما بهتر نبود كه آمريكائيان در شرايط فعلي افكار عمومي داخلي عراق را به سمت خويش جلب نمايند تا اينكه به تصويب قطعنامه جديد براي چند مليتي كردن اقدامات در عراق متوسل شوند؟
_ مسلماً خيلي بهتر بود ولي موضوع اينجاست كه افكار عمومي عراق گوناگون است نظرات مختلفي در اين كشور وجود دارد، نقطه نظرات سني ها، شيعيان و كردها وجود دارد كه به هيچ وجه هم با يكديگر هماهنگي ندارد.
اگر دولتي در عراق تشكيل مي شد كه توان كنترل كردن تمام عراق را داشته باشد و بتواند با نيروهاي داخلي به توافق برسد، در اين صورت تمام نيروهاي خارجي مجبور مي شوند عراق را ترك كنند.
فعلاً ما شاهد اقدامات تروريستي در داخل عراق هستيم و حتي عليه رهبران مذهبي اين كشور هم ترور صورت گرفته است و من مي دانم كه اين مسئله حتي باعث نگراني ايران مي شود.
من مي بينم كه تركيه هم بي صبرانه نگران سرنوشت كردها و مردم ترك زبان عراق است. چرا كه ترك ها بسيار نگران هستند كه كردهاي عراقي در حال تحكيم مواضع خويش باشند.
*به نظر شما نهايتاً روسيه با اعزام نيروهايش به عراق موافقت خواهد نمود يا خير؟
_ قبل از هر چيز روسيه ترجيح مي دهد كه نه به عنوان نيروي حافظ صلح بلكه به عنوان نيروي بين المللي در بازسازي اقتصادي عراق همكاري كند. عراق كشوري غني است و كاملاً قادر است زندگي مرفهي را براي شهروندان خويش فراهم كند.
ولي در رابطه با اعزام نيروهاي حافظ صلح بايد بگويم كه بر اساس اظهارات وزير دفاع روسيه در صورت تصميم گيري شوراي امنيت، در اين مورد هيچ اشكالي ديده نمي شود. البته اگر من جاي وزير دفاع بودم، با احتياط بيشتري عمل مي كردم.
براي اينكه اگر همين الان نيروهاي روسي به واحدهاي آمريكايي ملحق شوند، سربازان روسي نيز مثل سربازان آمريكايي هدف گلوله هاي عراقي ها قرار خواهند گرفت.
در واقع خود را درگير اوضاع  نمودن، كار آساني است، ولي بيرون آمدن از آن بسيار دشوارتر خواهد بود.
* در حال حاضر كدام كشورها حاضر خواهند شد كه فرزندان خود را به عراق اعزام كنند؟
_كشورها با يكديگر تفاوت هاي زيادي دارند، كشورهايي هستند كه در انتظار عضويت در ناتو مي باشند مثل لهستان كه براي اعزام نيروهايش به عراق، انگيزه قوي داشت. اوكراين نيز فرزندان خويش را فرستاد. بنابراين مي بينيد كه چنين كشورهايي كم نيستند.
* آنها منافع سياسي خاصي را دنبال مي كنند؟
_ روسيه قبل از تصميم گيري در مورد اعزام واحدهاي نظامي خويش بايد بارها در اين رابطه فكر كند. روسيه در اين قضيه تحت تاثير دو عامل بسيار مهم قرار دارد. روسيه به هيچ وجه تمايل ندارد كه در هيچ درگيري نظامي مداخله كند و علاقه اي ندارد كه به طرفداري از يكي از طرفين مناقشه اقدامي نمايد. ما به اندازه كافي سربازان خويش را در چچن از دست مي  دهيم و همين براي ما كافي است. اين موضوع عامل بي ثباتي جدي در سياست داخلي به شمار مي رود. علاوه بر اين روسيه اصلاً تمايل ندارد كه اوضاع عراق به صورت فرار نيروهاي آمريكايي و انگليسي از كشور و روي كارآمدن افراط گرايان اسلامي در آنجا پيش رود، چرا كه در اين صورت وضعيت وخيم تر خواهد شد.
*آقاي كاناوالوف، نظر شما در خصوص اخبار منتشره در خصوص دعوت موقت عراق از «ايگورگايدار»معاون نخست وزير سابق روسيه براي سرو سامان دادن به اوضاع عراق چيست؟ آيا اين مسئله امكان پذير است؟
-بله درست است، البته وي به تنهايي دعوت نشده و در واقع به عنوان مدير مركز مطالعات اقتصادي به اتفاق رجال اقتصادي از ساير كشورها به عراق دعوت شده است.
آمريكائيان در حقيقت واقع گرايانه عمل نكرده اند، چرا كه آنها هرگز با مسائل اقتصادي داخلي كشورهايي كه از زير يوغ رژيم توتاليتاريستي خلاصي يافته سر و كار نداشته اند و اصلاً نمي دانند كه در چنين شرايطي چه اقداماتي بايد انجام دهند.
در اين گونه موارد دستورالعمل هاي مربوط به بازار آزاد كارايي نخواهند داشت.
به همين دليل هم آمريكائيان به كساني مراجعه كرده اند كه اين دوره را پشت سر گذاشته اند. آمريكا به افرادي كه در مقايسه با آنان، آشنايي بيشتري به اينگونه شرايط دارند، روي آورده است.
*آيا به نظر شما اين مسئله باعث خواهد شد كه جامعه بين المللي نفوذ بيشتري در روند بازسازي عراق داشته باشد؟
_ بدون ترديد، اين امر امكان آن را افزايش مي دهد و در حقيقت خود گوياي اين است كه آمريكائيان به تنهايي از عهده اين كار برنمي آيند.
*آقاي كاناوالوف، برخي كارشناسان بر اين عقيده اند كه بي ثباتي و ناامني فعلي در عراق، تا حدودي به نفع آمريكاست و معتقدند كه ايالات متحده در واقع هيچ برنامه اي براي دوران پس از اتمام عمليات نظامي خويش در عراق نداشته است؟
- خير من با اين عقيده كه اوضاع به نفع آمريكاست، موافق نيستم چرا كه كشته شدن سربازان آمريكايي به نفع آنها نيست. . آمريكائيان به طور واضح داراي طرح عملياتي بزرگي بودند كه عبارت بود از: تشكيل دولتي براساس الگوهاي دموكراسي غربي و آمريكايي در عراق كه در حقيقت به الگويي براي كل جهان عرب و خاورميانه تبديل شود. تا نفوذ دموكراسي از طريق عراق به كشورهاي همسايه گسترش يابد و همين امر منجر به خاتمه يافتن مناقشات ميان اسرائيل و فلسطين گردد .در حقيقت خاورميانه را از منطقه صادر كننده بي ثباتي به منطقه اي هماهنگ با اقتصاد جهاني تبديل كنند كه در آنجا به جاي مسائل نظامي به مسائل اقتصادي پرداخته شود. البته اين طرح به نظر خوب مي رسد ولي اجراي آن به اين آساني مقدور نمي باشد.

زندگينامه
مادام وزير
نگاهي به خاطرات آلبرايت - بخش پاياني
013041.jpg
آلبرايت اين كار را كرده و شايد تنها وزير خارجه اي باشد كه خودش لباس هايش را مي دوزد.
آلبرايت همواره مي خواست كه مقبول باشد ومورد تأييد همه قرار بگيرد، چه پدرش و چه استادش.
او هنگام نقل مكان به سوي واشنگتن اندكي بعداز ازدواجش، مي دانست كه نه تنها به امتياز و اعتبارهايي نياز دارد (به ويژه دكترايش) بلكه به پشتيباني فردي هم محتاج است. او وارد فعاليت هاي جمع آوري كمك هاي مالي براي حزب شد و با سناتور ادموند موسكي ارتباط برقرار كرد كه بعدها اين سناتور به رئيسش تبديل شد. او همچنين كارهايي انجام دادكه خودش آن ها را كارهاي مادرانه مي خواند: دوخت و دوز، انجام كارهاي خانه كه البته همه اينها با كمك اهالي خانه ممكن مي شد. او خود را چندان باهوش نمي داند و مي گويد كه فقط سخت كار مي كند. كتاب خاطرات او نشان مي دهد كه براي رسيدن به اين جايگاه روزهاي سختي را گذرانده است. آلبرايت از آنچه «عادات اروپايي» و غذايي خانواده اش خوانده احساس ناراحتي مي كرده و بسيار تلاش كرده تا كاملاً شبيه آمريكايي ها شود. اوهنگام پايان تحصيل در دانشگاه كلمبيا درباره سرويس ديپلماتيك شوروي پايان نامه نوشته است. او تا درجه دكتري ادامه تحصيل داده است و پايان نامه دكتري را درباره نقش رسانه هاي چك در دوران بهار پراگ نوشته است. تنها راهي كه او را قادر مي ساخته با وجود سه فرزند پايان نامه اش را به پايان ببرد بيدار شدن در ساعت ۳۰/۴ در هر روز صبح براي مدت سه سال بوده است.
آلبرايت در پايان كتابش مي نويسد كه يكي از مواردي كه دوست دارد ديگران درباره او به ياد داشته باشند اين است كه «كاري را كه به او محول شده را به خوبي انجام داده است.» او سعي در پنهان كردن اميال و آرزوهايش و تلاش سخت براي رسيدن به پست وزارت خارجه نداشته است.
وقتي يكي از افراد اردوگاه رقيب به خبرنگاران گفت كه يك وزير خارجه زن در كار كردن مثلاً با رهبران عرب محافظه كار مشكل دارد، آلبرايت و حلقه داخلي اش به سرعت خبرنگاران را به سوي ديپلمات هاي عربي هدايت كرد كه او را در سازمان ملل مي شناختند و تأكيد مي كردند كه چنين نيست.
در واشنگتن انتشار خاطرات از سوي افراد مهم راهي است براي كسب امتياز. آلبرايت آدم بيرحمي نيست اما درباره افرادي كه با آنها كار كرده جزئياتي نوشته است كه به فاش كردن افراد شبيه است. او مي نويسد، ياسرعرفات به خوبي نوه هاي آلبرايت را در مزرعه وسيع آنها در ويرجينيا سرگرم مي كرده اما نمي تواند به توافق هاي استراتژيك براي صلح دست يابد. ايهودباراك رفتاري سطح پايين داشت و يك مدير كوچك بود. اينكه او و آنتوني ليك مشاور امنيت ملي در دولت اول كلينتون از يكديگر خوششان نمي آمد براي همه روشن بود. آلبرايت از وضعيت نشست هايي سخن مي گويد كه با حضور ليك برگزار مي شد. و مي نويسد: وقتي من صحبت مي كردم او با انگشت روي ميز ضربه مي زد يا به ساعتش نگاه مي كرد. يك بار بعداز يك دعوا با ليك، آلبرايت به خانه مي رود و دو كلاه قرمز براي نوه هايش مي بافد.
او در مقام وزارت خارجه ميراث آميخته اي از خود به جا گذاشت. آلبرايت نخستين  وزير خارجه آمريكا بود كه به كره شمالي رفت و از دولت بوش به دليل كنار گذاشتن استراتژي مشاركت كلينتون در اين زمينه انتقاد كرد. او تلاش كرد كه از طريق سياست به مشاركت گلبيدن ايران را به مذاكره دعوت كند. پافشاري او براي امضاي يك معاهده صلح درباره كوزوو به جنگ به رهبري ناتو عليه صرب ها منجر شد. اين جنگ به «جنگ مادلين» معروف شد. شكست مذاكرات صلح ميان فلسطيني ها و اسرائيلي ها «بزرگترين موضوع مايه تأسف او در مقام وزارت» بود.
آلبرايت درباره عراق از سياست مهار صدام حسين از طريق تحريم و حملات هوايي كه كلينتون مطرح كرد حمايت مي كند اما مي گويد: اگرچه درباره تاكتيك ها، منطق، رفتار ديپلماتيك و طرحهاي بعداز جنگ دولت بوش، در قبل و بعد از جنگ ۲۰۰۳ ابراز ترديد كرده بودم اما نمي توانم هدف سرنگوني صدام حسين را زير سؤال ببرم.
آلبرايت معتقد است كه سياست خارجي دولت كلينتون موفقيت آميز بوده است. اما خواننده كتاب او دورنما يا طرح روشني درباره مقابله با بحران هاي جهاني آينده پيش روي خود نمي بيند. تلاش آلبرايت براي به كار بردن عنوان «چند جانبه گرايي آشكار» براي كارهاي دولت كلينتون به شدت مورد انتقاد قرار گرفت و او خود اعتراف مي كند كه اين كار اشتباه بود. او در توضيح اهداف دوران دولت كلينتون مي گويد: «عزم به انجام كار درست اما به شيوه اي سخت» . آلبرايت در دوران هشت ساله وزارت خارجه در دولت كلينتون هيچ گاه فرصت گفت وگو با هر گروهي كه گوشي براي شنيدن حرف هاي او را داشته باشد، از دست نمي داد.
در شرايطي كه نزديك به ۵۰ درصد مردم آمريكا معتقدند صدام حسين در حملات ۱۱ سپتامبر شركت داشته، ياد دادن مواردي به آمريكايي ها درباره ديگر نقاط دنيا كار خوبي است.
نيويورك تايمز
توضيح
گفت وگوي ديروز همشهري با يوهانس رايسنر توسط وحيدرضا نعيمي انجام و عكسهاي آن توسط محمد كربلايي احمد گرفته شده بود.


سياست
ادبيات
اقتصاد
انديشه
سفر و طبيعت
فرهنگ
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  انديشه  |  سفر و طبيعت  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |