يكشنبه ۲۷ مهر ۱۳۸۲ - شماره ۳۱۹۹- Oct. 19, 2003
به قلم خوانندگان
ماهيگيري در زاينده رود
اشاره:
سرشاخه اصلي زاينده رود با نام كوهرنگ از چشمه اي به همين نام از دل زردكوه بختياري، از دل سلسله جبال زاگرس سرريز مي شود و پس از پيوستن شاخه هاي فرعي و فراخ ترشدن به درياچه سد كوهرنگ مي رسد.
پس از لبريزكردن درياچه از طريق تونل هايي كه در منطقه چلگرد، زير كوه حفر شده خارج مي شود و مسير خود را از لابه لاي كوه و دشت مارگونه مي پيمايد تا در درياچه اصلي سد زاينده رود چنبره مي زند و مي لمد. در اين مسير نيز رودهاي كوچك ديگري از جمله آب چشمه ديمه به آن مي پيوندد و درهم مي آميزند. زاينده رود با خروج از دريچه هاي سد تنظيمي، زمين ها و باغات حاشيه خود را در استان چهارمحال و بختياري و جلگه اصفهان سيراب مي كند. با عبور از داخل اين موزه شهر، سرانجام در مصب خود به باتلاق گاوخوني مي ريزد.
013110.jpg
ماهي و ماهيگيري در زاينده رود
در رودخانه زاينده رود از پل قديمي كله در شهر لنجان به بالا تا سرشاخه هاي اصلي آن به خاطر وفور پلانكتون ها كه غذاي دلخواه ماهي است و پشه و موادغذايي ديگر در آب رودخانه، ماهي قزل آلاي رنگين كمان، وزن و جثه خوبي دارد.
درشتي ماهي، آب خروشان رود، طول و پهناي زياد آن، بر جذابيت هاي صيد ورزشي در زاينده رود مي افزايد و آدمي را چون كهربا جذب مي كند. ماهيگيراني كه براي صيد به زاينده رود مي آيند، بيشتر از تهران و اصفهان عازم مي شوند.
فصل مجاز صيدماهي در رودخانه از اوايل خردادماه تا اواخر شهريور هر سال است و براي صيد، پروانه روزانه صادر مي شود. حاشيه زاينده رود، حصر شده در باغ ها و درختان گردو سپيدار است. طراوت، خنكي و سايه درختان پهن برگ، صيدماهي را جذاب تر مي كند. براي صيد ورزشي ماهي قزل آلا، در زاينده رود، مي توان از طعمه هاي مصنوعي و متحرك (پشه و لانسه) استفاده كرد.
طول زياد رودخانه، متفاوت بودن عرض آن در نقاط مختلف و عمق مناسب، تقريباً همه روش هاي صيد با پشه هاي مصنوعي (تك پشه يا تك فلاي و روش صيد با استفاده از فلوتر يا شناور) را ممكن مي سازد. بهترين ساعات صيدماهي بين ساعات اوليه بامداد (نيم ساعت قبل از طلوع آفتاب) و عصر حدود ساعت ۱۶-۱۹ است. در طول اين مدت ماهي قزل آلا به تغذيه مشغول است. اگر به دنبال صيد خاطره انگيز و با آرامش هستيد از ماهيگيري در روزهاي تعطيل اجتناب كنيد. زيرا در روزهاي تعطيل، مردم بسياري از شهر اصفهان و حواشي آن براي تفريح به زاينده رود مي آيند و ازدحام و سر و صدا مانع صيد راحت مي شود. اگر به دنبال صيدماهي درشت هستيد، از مكان هايي كه دسترسي به آن سهل و آسان است، بپرهيزيد. در اين نقاط تراكم مردم و ماهيگيران زياد است و ماهي به خاطر ازدحام و سر و صداي حاصل از آن و نيز ريزش زباله در آب آزرده مي شود و در اين مكان ها نمي ايستد. بهترين نقطه براي صيد قزل آلا در زاينده رود، حدفاصل دريچه هاي سد تنظيمي در روستاي «قراقوش» تا پل باستاني «زمان خان» در شهر سامان است. براي صيد در بالا دست رودخانه زاينده رود (بالاتر از سد) از ماهيگيري در نقاطي كه بستر رود پوشيده از خاك رس است، پرهيز كنيد. ماهي قزل آلا در چنين بسترهايي زندگي نمي كند.
اگر در فصول مساعد سال برنامه رهاسازي بچه هاي قزل آلا در زاينده رود اجرا شود و از صيد ماهي جلوگيري شود و برنامه حفاظت نيز به خوبي اجرا شود، زاينده رود مي تواند به يكي از بهترين نقاط براي صيد ورزشي به شمار رود. پس از پاييز به دليل توقف فعاليت هاي كشاورزي، حجم آب رود كاسته مي شود و در اين فصل صيادان غيرمجاز ساكن در روستاهاي حاشيه زاينده رود با بستن تورهاي خود در عرض رودخانه مبادرت به صيد ماهي مي كنند كه البته اين كار ضريب آسيب پذيري ذخيره ماهيان قزل آلاي رودخانه را افزايش مي دهد. از سال ۱۳۶۰ تاكنون با جمعي از دوستان بهترين برنامه هاي صيد ورزشي ماهي را اجرا كرده و هميشه با صيدي موفق و خاطره اي خوش از زاينده رود به خانه بازگشته ايم و اميدواريم كه زاينده رود زيبا، مكاني خاطره انگيز براي همه ماهيگيران و علاقه مندان به طبيعت ايران و اكوسيستم هاي آن باشد.
اصغر قهقرايي

تكامل حشرات بال دار
Stoneflyيا پشه سنگ، به انواع حشرات بهاره خانواده Plecoptera مي گويند كه دو جفت بال غشايي دارند و هنگام استراحت يك زوج بال عقب شان روي شكم تا مي شود و داراي شاخك درازي نيز هستند. اين حشرات در مرحله پروانگي آبزي و گوشتخوارند و نيمف خود را زير سنگ ها در جريان  هاي تند آبي مي گذارند. از اين حشره براي ماهيگيري ورزشي فراوان استفاده مي شود. حال كمي راجع به اين حشره بدانيم: استون فلاي يكي از منابع مهم غذايي قزل آلاست. در هنگام ماهيگيري اگر بتوانيد پشه اي شبيه «استون فلاي» براي طعمه قرار دهيد، خال قرمز هاي خوبي صيد مي كنيد.
اخيراً دانشمندان هم علاقه خاصي به اين حشره پيدا كرده اند، زيرا ثابت شده كه از طريق مطالعه آن مي توان به كليد معماي تكامل حشرات پرنده دست يافت.
پژوهشگران دانشگاه پن استيت از آن جهت به مطالعه «استون فلاي» علاقه مند شده اند كه اين حشره، به رغم داشتن چهار بال به هنگام بلوغ، عملاً پرواز نمي كند. علت اين امر آن است كه اين پشه اندام هاي اصلي براي انجام پرواز درست را ندارد - مثل عضلات قوي بال و ساختار محكم اسكلتي روجلدي- به همين دليل «استون فلاي» فقط مي تواند با سرعت زياد روي آب سر بخورد و بدود. تلاش اين حشره براي پرواز كامل ممكن است شبيه مرحله انتقالي تكامل در حشرات آبزي باشد كه ۳۵۰ ميليون سال پيش به آسمان پرواز كردند و خود را از وابستگي به آب رهانيدند.
«استون فلاي» در آب سرد رشد و بلوغ مي يابد. بعد در اواخر زمستان به ساحل مي خزد. اين تنها باري است كه در تمام طول زندگي اش، «استون فلاي» از بال ها استفاده مي كند. دانشمندان معتقدند كه چنين رفتاري ممكن است او را به پشه هاي (فرضي) شبيه خود كه از ضبط فسيلي ناپديد شده اند، متصل كند (فسيل هاي حشرات فاقد پرواز اوليه پيدا شده، اما در ميان آنها حشرات مربوط به دوره ۷۵ ميليون ساله اي كه طي آن حشرات فاقد قدرت پرواز مرحله انتقالي خود به پرواز را طي كردند وجود ندارد).
اگر «استون فلاي» مشابه حشراتي باشد كه طي دوره انتقالي تكامل خود شروع به پرواز كردند، مي تواند به عنوان كليدي براي حل معماي پرواز حشرات تلقي شود و با مطالعه آن، دوره تكاملي گم شده يا حلقه مفقوده حشرات، پيدا شود.

طبيعت سبز
حرا
013113.jpg
جنگل حرا در قشم
گياه حرا با نام علمي Marina در رويشگاه هاي خاصي مانند خورها، مصب رودخانه ها و برخي از خليج ها و دلتاهاي رودخانه اي مي رويد و از گونه هاي جنگلي نادر است. نام حرا از دو كلمه Aueenni به نام طبيب و دانشمند بزرگ ايران ابوعلي سينا و Marina كه در زبان لاتين به معناي «متعلق به درياست» تشكيل شده كه اين خود يكي از گونه هاي گياهي پرارزش جنگل هاي مانگرو در جهان است.
A.Marina با نام حرا درختاني كوچك خودرو (يا رويش يافته اي) است كه به طور طبيعي در مرداب هاي آب شور يا سواحل باتلاقي و لجنزار درياهاي گرم از جمله خورهاي سواحل بندر خمير در خليج فارس به وفور مي رويد.
اين گياه داراي برگ هاي سبز و چند ساله و پايا و نوعي ريشه هاي هوايي فراوان كه به طور عمودي از لجن بسته خارج مي شود و عمل تنفس و هواگيري را انجام مي دهد، فصل گل دهي آنها در ماههاي اسفند و ارديبهشت انجام مي شود.
از مشخصات اين گياه آن است كه دانه آن قبل از پراكنده شدن، قسمتي از رشد خود را در داخل ميوه انجام مي دهد و زماني كه آن تخم گياه در آب دريا قرار گيرد، پوست آن باد كرده و شكاف باز مي كند و در نتيجه گياهچه در لجن مرداب شروع به رشد مي نمايد و اين سير طبيعي ادامه مي يابد.
در مشاهدات عيني، جانوران دوزيستي به نام گل خورك مستمر در حال فعاليت و حركت بوده و با ايجاد خلل و فرج تهويه را در سطوح فوقاني گل و لاي ميسر مي سازند و از خرچنگ هاي كوچك دريايي تغذيه مي كنند.
در اثر فعل و انفعالات در لايه هاي گل و لاي، گازي ايجاد مي شود كه در اثر فشار يا قدم زدن بر روي آن بوي گاز به سهولت قابل استشمام است. شدت برخورد امواج در محدوده جنگل هاي حرا ملايم بوده و عمل جزر و مد به آساني صورت مي پذيرد به صورتي كه در زمان «جزر»، ريشه هاي اين درخت به حالت ميخي شكل در آمده و به هنگام «مد» دريا در نواحي عميق تر آن تاج درخت در زير آب غوطه ور مي ماند.
جزر و مد دريا عمل نمك شويي طبقات گل و لاي اطراف ريشه ها ي درخت را انجام مي دهد و از تجمع نمك در مجاورت ريشه هاي گياه جلوگيري مي كند. بدين لحاظ مناسب ترين محدوده قابل كشت در سواحل براي اين گياه را مي توان حد فاصل بين بالاترين خط مد و پايين ترين حد جذر انتخاب نمود.
اين گياه ازگونه هاي نادر و با ارزش نواحي خليج فارس و درياي عمان است كه سطوح قابل توجهي از اراضي ساحلي را در حدود ۲۰ الي ۲۵ هزار هكتار به صورت  توده هاي پراكنده تحت پوشش قرار داده است.
گياه حرا با ويژگي هاي خاص خودجنگل هاي انبوهي را در مناطق استوايي تشكيل داده و به دليل نادر بودن اين گونه، ٍ جنگل هاي حرا از جذابيت هاي فوق العاده گردشگري به شمار مي رود.
جزيره قشم كه به جزيره اكوتوريسم در دنيا شهرت يافته ٍ داراي تنوع اقليمي بسيار است. ٍ در شماره هاي پيشين يكي از جاذبه هاي قشم را تور شترسواري معرفي كرديم ودرمقابل بيابانهاي خشك و مستعدٍ جنگل هاي حرا با شرايطي كاملاَ متفاوت گردشگران بسياري را از نقاط مختلف جذب خود مي كند.
مسئولان جزيره قشم با ايجاد تسهييلاتي براي جهانگردان ٍ ايشان را به ديدن طبيعت سبز و زيباي جنگل حرا فرا مي خوانند. قشم با آب وهواي استوايي در نيمه دوم سال پذيراي گردشگران داخلي و خارجي است.علاوه بر بازار آزاد تجاري، جاذبه هاي طبيعي واكوتوريستي اين جزيره سفري پر خاطره براي جهانيان رقم مي زند.

نگاه
زايش و رويش
يادآبي آسمان
من كجا نشسته ام. در روزگار باغي و كنون  آبادگاهي از شهري آباد، جايي تكيه بر ديوار زده ام كه روزگاري خود به جاي ديوار با سايه اي و خردك برگي، خزان زده فصل زيباي خزان استاده بودم.
باد آرام، آرام، مي خراميد و من خراب بوي باد، يله داده بودم. و رقص زيباي برگ هايم را كه لمبرخوران با نوازش نيازمند باد، پايين مي سريدند، تماشا مي كردم و حظ مي بردم، پر از غرور بودم. به مادر ايلاتي مي ماندم كه به شوق و غم به چشمان مسافرش مي نگرد، بغض در گلو، خفه دارد و غرور در چشم، پرشعله. برگ ها پيامي داشتند از مادر به خاك. نويد مي دادند، زايش و رويش را. بوسه اي بودند قبل از تمام شدن ناز و برآوردن نياز.
باد مي رقصيد و شادمان خود را به درخت ها مي ماليد. با نوازش بال هايش، صورتم گداخته مي شد. برگ هايم از شرم يا سرخ بودند يا زرد.حظ مي بردم. بي صدا داد مي زدم. فرياد مي كشيدم. همه رقص بود و آوا.
من خود را بالاتر مي كشيدم. آب در آوندهايم جاري مي شد. خنك مي شدم. دلم را غنج مي زدند. مي خنديدم، هلهله پرندگان مستم مي كردند، بر شاخه ام زاغي عاشق بود كه به وقت دلتنگي از معشوق خود بر من راز مي گفت و هنگام خزان، بهار آشنايي شان بود. زايش و رويش.
باد زمزمه كنان ترانه مي خواند و مي آمد. شاخه هايم را ول داده بودم در دست هايش و در گوشم پچ پچ كنان مي گفت: «عشق آوردم» چرخي مي زد و از لابه لاي دست هايم رقص كنان، مي رفت. درختي ديگر. پچ پچي ديگر. رقصي ديگر. و خورشيد بود كه بر لبه كوه لميده بود و سرخ مي خنديد. باد بر پيشاني  او بوسه اي مي زد و پرده شب به دوشش مي آويخت و راهي سفرش مي كرد. ستاره ها با شيطنت از لابه لاي ابرها سرك مي كشيدند و چشمك مي زدند تا لشگري از عشق، آسمان را مي دوخت و پيامي از شور با تازيانه اي از نور بر زمين مي نواخت. چون تازيانه اي كه مادر براي به بار نشاندن فرزندش با نگاهي بر تن او مي زند تا مست و مغرور، مردي شود؛ خاكي به زير پاي مردمان، چون برگ من. نويدي بود، فرزند را براي بار داشتن و او هم مي خنديد و تازيانه عشق را به جان مي خريد.
بارش عشق از ژرفاي پرده پوش آسمان. از تن او بر تن من. بر تن خاك. بوي نم. بوي دم. بوي بودن. بوي خاطره اي از زايش و رويش.
هنوز هم باد مي رقصد ولي نه بر من كه بر آجرهاي بلند. بر سنگ هاي سخت. و مي شكند بال هايش. مجروح و زخمي چون پرنده اي خاموش در قفس به خود مي پيچد و مي نالد و دم نمي زند كه بر گرده هاي مجروحش باري از سرب نشانده اند.گويي پير شده است ديگر. زانوانش را ياراي رفتن و برآوردن نياز ياران نيست. بوي نم نمي آيد. بوي دم نمي آيد. تنها خاطرات بودن است.
هنوز خزان است و من به انتظار رقص باد و ترانه عشق و پچ پچ شورانگيز، شاخه هايم را، هي يله مي دهم، هي ول مي دهم در آسمان و تمنا مي كنم زايش و رويش را.
مهرشاد بزرگي

ماجراهاي طبيعت
وولي
013116.jpg
نوشته: ارنست تامپسون ستون
برگردان: حميد ذاكري .................قسمت سوم
مولي نفس راحتي كشيد؛ به آنچه مي خواست رسيده بود. او هيچ انگيزه اي براي جنگيدن به خاطر افتخار يا انتقام نداشت، فقط مي خواست بچه اش را نجات دهد. پس به درون درختزار دويد و فرزند كوچولويش، دم سفيد برفي او را كه مثل فانوس دريايي مي درخشيد و راهنماي نجات او بود، دنبال كرد تا سرانجام مادر، فرزند را به نقطه امني در زمين هاي مردابي رساند.
«اوليفانت سوامپ» كهنسال قطعه جنگلي دوباره رسته و خشن و پوشيده از خار و خلنگ بود كه يك حوضچه و رودخانه در وسط آن وجود داشت. هنوز بقاياي ناقص و كهنه جنگل قديمي در آن به چشم مي خورد و تنه هاي درختان ديرينه، مثل كنده هايي مرده و بي جان، اين سو و آن سو در بيشه افتاده بود. زمين دور حوضچه مردابي از ني ها و جگن هاي نوع سعد كوفي پوشيده شده بود كه گربه ها و اسب ها از آن پرهيز مي كنند، اما گاوها ترسي ندارند و بي محابا واردش مي شوند. در نواحي خشك تر، درختان و بوته هاي خار گل رشتي (برير) بيش از حد روييده و همه جا را پركرده بود.
بيروني ترين بخش زمين هاي پيرامون، مجاور بيابان و كشتزارها، پر بود از مجموعه اي درخت كاج جوان و انبوه با تنه هاي صمغ دار بود كه برگ هاي سوزني زنده آنان در هوا و برگ هاي مرده شان روي زمين، بيني هر گذرنده اي را از عطري خوش مي انباشت. اين درختان به زمين بي ارزشي كه بر آن روييده بودند، بها مي بخشيدند.
اطراف اين درختزار تا مسافت زيادي زمين هاي هموار و نرم بود و تنها جاي پاهايي كه بر آن ديده مي شد، متعلق به روباهي مكار و بي اصولي بود كه همان دور و بر، خيلي نزديك، زندگي مي كرد.
شاخص ترين ساكنان باتلاق، مولي و گوشپاره بودند. نزديكترين همسايگانشان خيلي دور بودند و نزديكترين خويشاوندانشان مرده بودند. اينجا خانه آنها بود و با هم در آن زندگي مي كردند و در همين جا كه گوشپاره آموزش هاي لازم را براي موفقيت در زندگي ديد.
مولي مادر كوچولوي خوبي بود و او را به دقت مواظبت مي كرد و در پرورش او از هيچ چيز دريغ نمي كرد. اولين چيزي كه آموخت «دراز كشيدن و چيزي نگفتن» بود. تجربه اش با مار، اين درس عاقلانه را به خوبي به او فهماند. گوشپاره هيچ وقت اين درس را فراموش نكرد؛ بعد از آن هر چه به او گفته مي شد تمام و كمال انجام مي داد و اين كارهاي بعدي را آسانتر كرد.
دومين درسي كه آموخت «در جا يخ زدن و بي حركت ماندن» بود و گوشپاره به محض اينكه توانست بدود، مادرش اين درس مهم را به او آموزش داد.
«يخ زدن»، در حقيقت يعني «هيچ كاري انجام ندادن» و تبديل به مجسمه  شدن. يك دم پنبه اي كه خوب تربيت شده و آموزش ديده باشد، به محض اينكه دشمني را نزديك خود ببيند در هر حالي كه هست به همان حال مي ماند و مثل مجسمه در جا خشك مي شود. علت اين امر آن است كه جانوران جنگل به رنگ چيزهاي موجود در محيط هستند و فقط وقتي حركت و جنبشي داشته باشند، ديده مي شوند.
بنابراين وقتي دو جانور به هم نزديك مي شوند و در معرض ديد يكديگر قرار مي گيرند، اگر آنكه ابتدا ديگري را ديده است در جا متوقف شود و تكان نخورد، مي تواند خود را از ديد ديگري پنهان نگاه دارد و از امتياز بزرگي، يعني داشتن وقت براي حمله يا فرار، برخوردار است. تنها آنها كه در جنگل زندگي مي كنند، اهميت اين موضوع را درك مي كنند؛ هر حيوان وحشي و هر شكارچي بايد اين درس را بياموزد؛ همه ياد دارند اين كار را به خوبي انجام دهند، اما حتي يكي از آنها نمي تواند به خوبي مولي دم پنبه اي از عهده اين كار برآيد. مادر گوشپاره اين ترفند را با ذكر مثال به او آموخت. وقتي مادر با بالش كوچك سفيدش كه هميشه همراهش بود و هر وقت مي خواست روي آن مي نشست، در ميان بيشه مي دويد، گوشپاره مي توانست به آساني او را ببيند و با سرعت تمام به دنبال او بدود. اما وقتي مولي توقف مي كرد و در جا خشكش مي زد، تمايل طبيعي او به تقليد حركات مادر، وادارش مي كرد كه همان كار را بكند.
اما بهترين درسي كه گوشپاره از مادر  آموخت، راز خار گل رشتي- يا رز برير بود. امروزه اين راز خيلي قديمي است و براي روشن ساختن موضوع، ابتدا بايد برايتان بگويم كه خارگل رشتي، يا «راز برير» يا «بوته برير» چه بود و چرا با جانوران سر ناسازگاري و نزاع داشت.
در قديم، خيلي وقت پيش، گل هاي رز به صورت بوته هايي بدون خار مي روييدند. گل هايي زيبا و قرمز رنگ و ديدني و چيدني كه هيچ خاري نداشتند و صدمه اي به گلچين نمي رساندند. اما سنجاب ها و موش ها از سر و كول آنها بالا مي رفتند و آزارشان مي كردند.
گاوها با شاخ هايشان به اين گياهان زيبا ضربه مي زدند، پوسام* با دم هاي بلندشان آنها را مي كشيدند و گوزن با سم هاي تيزش لگد كوبشان مي كرد. پس برير (Brier brush) خود را به تيغ هايي برا، خارهايي تيز، مسلح ساخت تا گل هاي سرخش را محافظت كند و براي ابد به موجوداتي كه از درختان بالا مي رفتند،  يا شاخ داشتند، يا سم دار بودند، يادم هاي بلندي را كه با خود يدك مي كشيدند براي ابد اعلان جنگ داد. اين كار باعث شد خيال برير از همه موجوداتي كه گفتيم آسوده شود، اما دم پنبه اي داراي هيچ يك از ويژگي هاي اين جانوران نبود؛ نه دم داشت و نه شاخ، از درخت هم نمي توانست بالا برود.
پي نوشت:
Opossum :جانوري كيسه دار و جونده كه در آمريكاي شمالي به وفور يافت مي شود و اغلب به صورت آفت در مي آيد. به اين جانور ساريغ هم مي گويند. گونه  اي درخت زي است با نام علمي Didelaphis marsupialis با دمي موش مانند و قوي كه مي تواند با آن شاخه ها را بگيرد. م.

سفر و طبيعت
ادبيات
اقتصاد
انديشه
سياست
فرهنگ
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  انديشه  |  سفر و طبيعت  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |