آزاده قاضي- «جرج بست» كه سنش بيش از ۵۵ به نظر مي رسد، با لباسي عادي كه انگا ربر جثه او آويزان است، به آرامي و لنگ لنگان به سالن پذيرايي هتل بسيار مجللي در حومه شهر «بلفاست» وارد مي شود. به نظر خسته و بي رمق مي رسد و مشخص است كه هنوز در دوره نقاهت بيماري مزمني به سر مي برد كه سال گذشته زندگي او را تهديد مي كرد. «بست» افسانه اي مدتهاست كه رفته است. جاي ريش هاي مشهورش را ته ريشي خاكستري رنگ گرفته و موهايش حالا كم پشت و به سمت عقب شانه شده و پوست صورتش رنگ زرد ناراحت كننده اي به خود گرفته است. اما برق چشم هايش هنوز بي فروغ نشده است. زيركي، شوخ طبعي، جذابيت بي تكلفش و قدرت شمارش و بيان داستانهاي زندگي جالب و جذابش هنوز آنجا، در او، هستند.
او همان اعجوبه بزرگ دهه شصت سرخپوشان الدترافورد است. بست با منچستر يونايتد قهرمان جام باشگاههاي اروپا شد و ناگهان شهرتي جهاني پيدا كرد.
امروز در وضعيت خوبي است. با ماشين ميني كه به تازگي خريده (به قول همسرش «الكس» با اسباب بازي جديدش) از خانه اش در گوشه اي دور افتاده از شهر رانندگي كرده است. در حالي كه اين بعد از ظهر هيچ چيزي پرشورتر از يك پيغام در مركز تفريحي هتل در بر ندارد! او مي گويد: «هيچ وقت به اين اندازه خوشحال نبوده ام. همانطور كه هيچ وقت فكر نمي كردم بدون فوتبال بازي كردن و جدا از فوتبال باشم. من در حال حاضر عاشق زندگيم هستم چرا كه به كمال نزديك مي شود!»
* كيت مون، اوليور ريد، يا شما؟ كداميك بيشتر جهنم به پا مي كرد؟
- اگر خوب دقت كنيد كار آن دو به كجا ختم شد مي فهميد كه آنها كمي بيشتر از من جهنم به پا كرده اند! چرا كه از اين سه فقط من زنده مانده ام!
* آيا از اين كه زماني شما در جواني شيطنت هاي خاصي داشتيد هيچ وقت احساس پوچي كرديد يا اين كه با من موافقيد كه آن زمان اين كارها تفريح خوبي بودند؟
- آه، نه، مطمئن باش كه هميشه تفريح خوبي بوده است. اين چيزي بود كه من هيچ وقت با آن مشكل نداشته ام. چطور مي توانستم احساس پوچي كنم؟ من هميشه از اين كه در دهه ۶۰ و ۷۰ زندگي كرده ام خوشحال هستم. دوران هيجان انگيزي بود. زندگي در آن زمان آزاد و آسان بود و هيچ يك از بيماريهاي امروز وجود نداشتند. زندگي در ميان هواداران فوتبال و موسيقي و شيطنت خلاصه مي شد! آن هم قسمتي از زندگي من بود و من عاشق هر لحظه آن بودم. هيچ وقت از ارتباط با هواداران ناراحت نشدم. مثل فوتبال است، اگر بازي خوبي داشته باشيد مي خواهيد ادامه دهيد!
* آيا كسي هست كه شما فكر كنيد از شما فوتباليست بهتري است؟
- در تحقيق اخير از طرفداران منچستر يونايتد، اريك كانتونا بهترين بازيكن شناخته شد اما من فكر مي كنم اينها حرفهاي بچگانه اي است. اگر از نسل هاي قديمي تر پرسيده بوديد احتمالاً من برنده مي شدم. از من مانند كرايف، پله و مارادونا ياد مي شد در حالي كه من هرگز در جام جهاني بازي نكرده ام. اين افتخار بزرگي است كه خود اين بازيكنان دنيا هم از من اين چنين ياد مي كنند. مارادونا در يكي از مصاحبه ها با ناميدن و تعريف از من همه را متحير ساخت. البته پله در باره من گفته است كه من براي هميشه بهترين بازيكن هستم. من خودم هرگز به بازيكن ديگري نگاه نكرده ام كه احساس كرده باشم از او پايين ترم!
* آيا خود را براي افت منچستر در ابتداي دهه ۷۰ كه تو آنجا را ترك كردي مقصر نمي دانستي؟
- نه، من اصلاً خودم را مقصر نمي دانستم. آنها افت كردند به اين علت كه به اندازه كافي بازيكن خوب نداشتند و شما نمي توانيد تقصير را به گردن من بيندازيد! من بازيكن ها را خريداري نكرده بودم، آنها بازيكنان عادي را به جاي بازيكنان بزرگ آوردند، در حالي شانس خريد بازيكناني عالي مثل آلن بال و مايك اينگلند را رد كردند. ضمناً فكر نمي كنم در دوران تامي داكرتي مدير خوبي داشته اند. من تمام تلاش خودم را كردم اما بازيكنان با من نبودند.
* كدام بازيكن بهتري است؟ رايان گيگز يا ديويد بكهام؟
- رايان گيگز، چرا كه او در بازي با توپ هيجان انگيزتر كار مي كند، وقتي گيگز از ميان مدافعان عبور مي كند من از هيجان تا لبه صندليم جلو مي آيم. ديويد بكهام بازيكن بزرگي است، بايد ديوانه باشيد اگر جور ديگر فكر كنيد. اما من عقيده دارم كه او مي توانست بهتر هم باشد. مثلاً مي توانست گلهاي بيشتري را به ثمر برساند و از پاي چپش بيشتر استفاده كند، اما فكر مي كنم كه واقعاً نيازي به اين كارها ندارد.
* آيا سرمت باسبي به شما اجازه داد تا به راحتي تيم را ترك كنيد؟
- نه اصلاً ، او درست مثل فرگوسن بود؛ اگر پايت را از گليم ات بيشتر دراز مي كردي سريعاً بيرونت مي كرد اما او هميشه اين كار را پشت درهاي بسته انجام مي داد. بايد به ياد داشته باشيد كه او مرا جريمه كرده بود.
* دوست داشتيد با كداميك از مهاجمان كنوني يونايتد بازي مي كرديد؟ كول، سولشاير، يورك يا فون نيستلروي؟
- خوب، اون شخص اندي كول نيست. اما بازيكن بزرگي است، اما به نظر دمدمي مزاج است. انگار از بازيش لذت نمي برد و فوتبال براي او فقط يك شغل است. من شيوه بازي «دي وايت يورك» را با آن لبخند روي صورتش دوست داشتم ، افسوس او از منچستر رفت.
سولشاير بيشتر وقت روي نيمكت نشسته است اما زماني كه به زمين وارد مي شود اعجاب انگيز است. به هر حال اگر قرار بود من يكي را از اين ميان انتخاب كنم آن شخص «فون نيستلروي» بود، به اعتقاد من با هم خوب جفت مي شديم. او مهاجم بسيار بزرگي در يونايتد خواهد شد و من منتظر هستم تا شكوفايي او را ببينم. او گلهاي بسيار زيادي را به ثمر خواهد رساند. من واقعاً اميدوارم همين طور شود، او در تيم رويايي من جاي دارد!
* كداميك مدير برجسته تري است؟ «سرمت» يا «سرالكس»؟
- خوب، من آدم متعصبي هستم. از آنجايي كه من همه آن سالها تحت نظر «سرمت» بازي مي كردم نسبت به او تعصب دارم. «سرمت» نه تنها مدير برجسته اي بود بلكه حقيقتاً مرد بزرگي هم بود. فرگوسن منتقدان خودش را دارد، اما من در مورد آدمها بر اساس رفتارشان با خودم قضاوت مي كنم و او هميشه با احترام فراوان با من رفتار كرده است.
* اگر مانند دنيس لاو بر ضد يونايتد امتياز كسب مي كرديد و آنها را در جدول پايين مي آوردي چه واكنشي داشتي؟
- شايد واكنش من هم مثل او بود، البته موقعيت دنيس متفاوت بود چون او قلباًً در بازي كرده بود و مي خواست كه در منچستر كه محل سكونت خانواده اش بود بماند. اما دنيس كه قبلاً طرفدار يونايتد است، او اين باشگاه را حمايت مي كند و دخترش دايانا نيز در آنجا كار مي كند. در هر حال او هنوز درباره آن گل مسأله دارد.
* اگر دوباره مي توانستيد به عقب بازگرديد چه چيزي را تغيير مي داديد؟
- هيچ چيز را! من زندگي بسيار خوبي داشته ام. بله درست است كه من نمي خواستم به زندان بروم، نمي خواستم از رانندگي منع شوم و نمي خواستم داخل جنگها شوم، اما تمام اينها جزء فرآيند يادگيري است كه بايد آن را طي كرد.
* آيا از مرگ مي ترسيد؟
- نمي ترسم، بلكه نمي خواهم بميرم! من ترسي از مرگ ندارم، هرگز نمرده ام! من حتي در حال برنامه ريزي يك پرش با چتر هستم! همسرم الكس يك بار اين كار را كرده است. من هم مي خواهم بار ديگر همراه او باشم.
* چرا گاهي ريش مي گذاري، اما هرگز سبيل نگذاشته اي؟
- من براي مدتي سبيل هم گذاشتم اما افتضاح بود. هميشه در اين موارد مردد بوده ام. شما يا همه را مي گذاريد و يا اصلاً نمي گذاريد يك بار كه در دهه ۶۰ سبيل را امتحان كردم اصلاً جالب نبود. اين به زماني برمي گردد كه من مي خواستم يك قنادي باز كنم و آنها مرا مجبور به سر كردن آن كلاههاي مسخره كردند و با آن سبيل، من خيلي وحشتناك مي شدم. فرداي آن روز همين كه عكسم را ديدم سريعاً سبيلم را تراشيدم!
* چه كسي از بازيكنان كنوني بيشترين شباهت را به شما دارند؟
-احتمالا ً گيگز نزديكترين بازي را به من دارد، همين كه توپ به او مي افتد سراغ بازيكنان ديگر مي رود. گيگز در سالهاي اخير بهتر و بهتر شده است و بدون شك در اوج كار خود بسر مي برد. «تيري هانري» هم همينطور است. البته او اين كار را در ميانه ميدان انجام مي دهد، مارادونا هم همين كار را انجام مي داد. جمع كردن توپ، نگاه انداختن به روبه رو و رفتن به سمت دروازه براي زدن گل!
* آيا اين صحت دارد كه شما در سال ۱۹۶۰ توسط گروهي از دانش آموزان گروگان گرفته شديد.
-آه بله! شيرين كاري محبت آميزي بود. آنها بعد از اين كه مرا به سمت يك ماشين راهنمايي كردند، من را گروگان گرفتند. بعد مرا در اتاقي انداختند و در را قفل كردند. من از آنها شكايت نكردم. اين كار آنها خجالت آور بود بايد مرا آزاد مي كردند.