مروري بر سه گانه «ارباب حلقه ها» اثر جي. آر.آر تالكين
شگفتي دنياي فرا واقعي
گمان مبر كه به آخر رسيد كار مغان
هزار باده ناخورده در رگ تاك است
(اقبال لاهوري)
|
|
مجتبي حبيبي
هنر جزء لاينفك و جدايي ناپذير زندگي است و درست زماني كه منتقدان و تاريخ نويسان مرگ اشكالي از آن را تخمين مي زنند يا بر آن تأكيد مي ورزند فواره اي بلندتر پرتاب مي شود و جهاني را به تحسين وا مي دارد. مرگ رمان را در دهه هاي بعد از جنگ جهاني دوم اعلام كرده بودند و سردمداران رمان نو آلن رب گري يه و ناتالي ساروت مي خواستند با تبديل كردن نويسنده به يك آينه او را از جهان بيني و مشاركت بازدارند. همين كه يأس فراگير ناشي از جنگ جهاني دوم فرو نشست و كوبش طبل ها جنگ سرد را ندا دادند، هنر داستان نويسي خود را به نمايش گذاشت. پيش از هر چيز بايد گفت رضا عليزاده در ترجمه كتابي سه گانه كه سراسر فانتزي و زبان آن اسطوره اي است و از محاوره و نثر روز فاصله بسياري دارد پس از سه سال كار روي متن موفق بوده است.
اما نويسنده، جان رونالد روئل تالكين انگليسي است و در آفريقاي جنوبي به دنيا آمده است. استاد ادبيات آنگلوساكسون درآكسفورد بوده است و داستان هايي هم قبل از سه گانه ارباب حلقه ها نوشته است. خود سه گانه دوازده سال وقت نويسنده را گرفته است و در فاصله ۶-۱۹۵۴ منتشر شده است.
در دنياي داستان نويسي انگليسي آثار فانتزي و فراواقعي براي خود پيشينه اي دارد. در دهه سي «دنياي قشنگ نو» آلدوس هاكسلي و در دهه ۵۰ و ۶۰ «مزرعه حيوانات» و «۱۹۸۴» جورج ارول خوانندگان فراواني داشته اند و دارند. امروزه هم «هري پاتر يك و دو» آمار خوانندگان ميليوني در سراسر جهان يافته اند. چرا اقبال عمومي به اين گونه داستان هاي فانتزي و فراواقعي رغبت شديد نشان مي دهد مي تواند شامل انگيزه هاي بسياري باشد. اما آنچه در نگاه اول مي توان گفت اين كه فانتزي خواننده را از دنياي سخت و خشن، جايي كه عدالت خواهي به سختي نفس مي كشد، به جهاني مي برد كه در آن نيروهاي نيكي و روشنايي سيرت ها و صفت هاي پليدي را برملا و مضمحل مي كنند و اگر همين انگيزه كه موهبتي الهي است سست و ضعيف شود ديگر زمين تاب تحمل انسان را برنمي آورد. انگيزه ديگر شايد اين كه محلي براي پرواز تخيل فراهم مي شود. از مقدمه كه بگذريم پا به ميدان آفرينش نويسنده مي گذاريم، جايي كه در آن پيدايش حلقه گران قيمت و گران قدرت دو نيروي نامتوازن خير و شر را رودر روي هم قرار مي دهد. نيك مي دانيم افسانه ها و اسطوره ها نقاط اشتراك و تشابه زيادي دارند، هر چند ويژگي هاي نژادي و شرايط اقليمي همه جا يكسان نيست.
در دنياي فانتزي و فراواقعي قوانين خاص همان فانتزي مصداق دارد و مي بينيم كه از برابري نسبي نيروها و بيشتر تسلط تاريكي سلسله نبردهايي در مي گيرد تا گذر از دنياي آلوده به تاريكي و سياهي به قيمتي سنگين به دست آيد.
در دنياي نويسنده كه خود اهل انگليس است و دورتر از اقليم آنها و در ايسلند و اسكانديناوي شش ماه در سال بهار است و شش ماه زمستان و تاريكي شش ماهه حاكم است، طبيعي است كه اسطوره ها برگرفته از شرايط طبيعي سرزميني و قومي ژرمن ها و آنگلوساكسون ها باشد. پس جن وپري آنها هم داراي ويژگي هاي فرهنگ خودشان است. در معرفي گونه هاي موجودات داستاني آورده شده است: ۱- دورف: قامت آنان حدود نيم متر است، در نقب هاي زيرزميني زندگي مي كنند. با انسان روابط ميانه اي دارند و گاهي هم دختران جوان را مي ربايند و... ۲- اوراك ها: موجودي افسانه اي (مثل هيولاي دريا، غول يا ديو) با هيبتي هراس انگيزند. ۳- گابلين ها: جن سرگرداني كه معمولاً شرير و خبيث اند و در غارها زندگي مي كنند. ۴-رالف ها: دو گونه اند يا تاريك اند يا روشن. تصور مي شود بر روي سينه آدميان مي نشينند تا در او كابوس ايجاد كنند. ۵- ترول: هيولاي غول پيكري كه قدرت هاي جادويي دارد و اگر در برابر آفتاب قرار بگيرند مي تركند. آنها مي توانند دوشيزگان آدميان را بربايند و تغيير شكل بدهند و از آينده خبر داشته باشند. اما درباره زمان و مكان روايت بايد گفت مجتبي حبيبي كه داستان در دوره اي به وقوع مي پيوندد كه سال ها از دوره كشف آهن مي گذرد. همچنين تقويم و خط نوشتاري خاص براي آنان از طرف نويسنده آورده شده است. نقشه جغرافيايي ضميمه كتاب هم هست كه طول و عرض منطقه عملكرد آنان ترسيم شده است. داستان در كتاب دوم (دوبرج) و در كتاب سوم (بازگشت شاه) ادامه مي يابد و پايان مي گيرد. اما آنچه پيش از همه به نظر مي رسد اين پرسش است كه سه گانه ارباب حلقه ها با دوهزارواندي صفحه چگونه با اقبال عمومي همخوان مي شود؟ چه عوامل داستاني در آن است كه تنگي حوصله خوانندگان را تسخير مي كند و خواندنش را نه تنها آسان بلكه اشتياق آور و لذت بخش مي سازد. بيش از هر چيزي شخصيت هاي اصلي و عموم شمول در ادبيات حماسي نقش دارند كه وجودشان براي خوانندگان اولين شرط مقبوليت است. پيش برنده حماسه خواه شواليه اي همراه با نوكرش است يا دون كيشوت و سانچاپانزايش است يا اميرارسلان و رستم، در اين آثار شخصيت حماسي اول است كه سرتاسر يك حماسه را طي مي كند. همراهاني دارد و دشمناني. قرار داده شدن سام گمگي يار وفادار فرودوي حامل حلقه جادويي قدرت مطلق، اولين باورپذيري تاريخي حماسه خواني را بر خواننده هموار مي سازد. انجام مأموريت سخت آن هم براي كل موجودات زنده و نسل آينده همراه با مظهر وفاداري مطلق از طرف دستيارش اولين انتظار خواننده را از متن حماسي برآورده مي سازد. در سه گانه ارباب حلقه ها كه تلفيقي از حماسه و رمان است شايد جي. آر. تالكين تنها نويسنده اي باشد كه پا جاي پاي لئون تولستوي و جنگ و صلح اش گذاشته است. اين نزديكي بيشتر از حيث حضور قهرمانان طراز اول و همسنگ افراد درجه دوم و سوم در دو سوي نيروهاي متخاصم است. در گروه حاميان حلقه كه بايد با سپردن حلقه به آتش، پيام آور صلح و سعادت پايدار باشند، در مقابل، در سرزمين وسيع انواع و اقسام دام هاي بازدارنده و مافوق قدرت آنان از سوي تاريكي وجود دارد و همين غلبه بر نيروهاي مافوق قدرت، درام را به وجود مي آورد و بر شدت هيجان خواننده مي افزايد. در گروه حاميان نور، بيل بو، فرودو، استرايدر (آراگون) گندالف، گالادريل و همسرش، تئودون شاه و پرانش، ريش چرب، ائومر و ايمراهيل و... و در ميان حاميان تاريكي، سارومان، سائورن، گولوم، مارزبان و شلوب و... قرار دارند. جنگ و صلح، دو چهره اصلي زندگي، به فراخور در نوسان به حيات خود در تكميل حماسه ادامه مي دهند. كاري كه سمفوني شماره پنج شوستاگورويچ روس آن را در موسيقي جنگ جهاني دوم انجام داده، همچنين است تقابلي كه در بوستان و گلستان سعدي ثبت شده اند.
سه گانه ارباب حلقه ها از نظر تعداد قهرمانان مثبت و منفي نظير جنگ و صلح تولستوي است كه هريك متناسب با خصوصيات شخصيتي كه نويسنده به آنان داده است نقش خود را از اول تا آخر به پيش مي برند. از جهت ديگر پويايي قهرمانان اشتياق خواننده را تا آخرين جمله داستان تحريك و تعقيب مي كند و در كل صحنه كشداري در داستان وجود ندارد. هيچ شخصيتي بي تغيير نمي ماند. قهرمانان حادثه ها را مي سازند و خود متأثر از حادثه ها بزرگ تر و بزرگ تر مي شوند. چنان كه در پايان داستان وقتي هاهيت ها به شاير برمي گردند از نظر قد و قواره، توانايي جسمي و شعوري بالغ تر شده اند و فراتر از قوم و نژاد خود رفته اند. يا قهرمانان منفي از نهايت قدرتمندي پله پله پايين مي آيند و آن را در سرنوشت سارومان و دستيارش مي بينيم. استرايدر از مبارزي فراموش شده به قهرماني طراز اول در جنگ و پادشاهي شفابخش و با درايت در پايان داستان ارتقاء پيدا مي كند. حس كنجكاوي خواننده در تمام صحنه ها حفظ مي شود تا داستان به پايان منطقي و بالنده خود برسد. نويسنده بعد از آنكه فضا و مكان و زمان را تصوير مي كند و سنخيت قهرمانان از نوع آدم كوتوله، آدميان معمولي، موجودات خبيث و موجودات پري وش را براي خواننده مشخص مي كند،
آرام آرام نثر را به سوي روان خوانده شدن پيش مي برد تا جايي كه در زمان خوانده شدن داستان به رغم آنكه خواننده مي داند داستان در كجا و به وسيله چه كساني پيش مي رود وجود آنان را براي خود باورمند شده مي داند. نويسنده هراز گاهي براي آنكه خواننده فراموش نكند در كدام صحنه چه نيروهايي از چه نوع ساختاري برخوردارند توضيحاتي مي دهد و اطلاعاتي را افشا مي كند. دقت فوق العاده اي به كار رفته است تا تاريخي و جهاني فراواقعي اما دقيق و متناسب به تصوير كشيده شود. سه گانه ارباب حلقه ها بازهم از مزيتي آشنا براي خواننده حرفه اي رويه اي را رو مي كند. در صفحات اول جلد اول يعني كتاب ياران حلقه داستان از كتاب سرخ بيل بو خوانده مي شود و خواننده از روي كتاب و يادداشت هايش در جريان شروع داستان قرار مي گيرد. فصل هايي از داستان جاري مي شود تا آنكه در ملاقات بعدي و بين راهي بيل بو و فرودو بازهم فصل هايي از داستان به نقل از كتاب سرخ بيل بو به آنان سفارش مي كند كه از مأموريت برگرديد و خاطره هايتان را بازگو كنيد تا من بتوانم كتابم را تكميل بكنم.
بعد از انجام مأموريت و اضمحلال نيروهاي تاريكي و به قدرت رسيدن شاه در بازگشت بازهم بيل بو و فرودو از كتاب حرف زده مي شود كه تا كجا نوشته شده است و در قسمت پاياني باز اين خود فرودو قهرمان حماسي داستان است كه بقيه كتاب را مي نويسد و آن را براي بيل بو مي برد. نويسنده از زبان فرودو و سام به تحليل رمان مي نشيند تا عقايد خود را به نحوي بيان كرده باشد. مثلاً در صفحه ۶۲۳ كتاب دوم- دو برج- سام گفت: بله همين طور است و اگر قبل از اين كه شروع كنيم از اين موضوع خبر داشتيم صدسال سياه به اينجا پا نمي گذاشتيم. كارهاي قهرمانانه داستان ها و ترانه هاي قديمي كه من معمولاً به آنها مي گفتم ماجرا، فكر مي كردم چيزهايي هستند كه آدم هاي استثنايي داستان ها راه افتاده اند و دنبال آنها گشته اند، چون سرشان براي اين جور چيزها درد مي كرده، چون اين جور چيزها هيجان انگيز بوده و زندگي كمي كسالت آور، به قول معروف يك جور تفريح، اما قضيه در قصه هايي كه واقعاً مهم اند يا آنهايي كه ياد آدم مي مانند اين طور نيست. مردم انگار معمولاً ناخواسته درگير ماجرا شده اند. به قول شما تقدير اين راه را پيش پايشان گذاشته، ولي خيال مي كنم مثل ما خيلي فرصت هم داشته اند كه برگردند ولي برنگشته اند و اگر هم برگشته اند خبرش به ما نرسيده چون فراموش شده اند. ما خبر كساني را مي شنويم كه راه را ادامه داده اند . توجه كن كه آخر و عاقبت همه هم خوب نبوده، لااقل از نظر آدم هايي كه توي قصه اند يا بيرون از آن.
نويسنده داستان را از روز تولد صدوده سالگي بيل بو و سي وچهار سالگي فرودو آغاز مي كند و سالي بعد درست در همان روز تولد، حاميان نور بعد از آنكه سائورون و سارومان و مار زبان و شلوب به هلاكت رسيده اند و آراگورن بر اريكه شاهي نشسته است و صلح و صفا و سازندگي و سرزندگي در ميان مردم رالف ها و دورف ها و هابيت ها حاكم شده است، همه با هم بر روي كشتي مي نشينند. سفري به فراسوي زمان آغاز مي كنند. گندالف ساحر كه عمري چندين قرني دارد مي گويد كه وظيفه شان تمام شده است. انسان ها بايد خودشان از صلح و سازندگي حفاظت بكنند.
|