پنج شنبه ۸ آبان ۱۳۸۲ - شماره ۳۲۱۰- Oct. 30, 2003
شعر
000374.jpg
هزار بار دعا - سيدعلي ميرباذل (منصور)
با نفرينم سنگ
با دعايم گل مي شوي
آخر تو را چه به باران!
با اينهمه عاشق سوزاني كه تو كردي
بادها را هم به گريه انداخت
سنگ شدنت را نمي خواهم
هر روز هزار بار نفرينت مي كنم
هزار بار دعا!
وقتي كنار مني - شعري منتشر نشده از زنده ياد فرخ تميمي
تو رود سركشي، سيلابي
يكجا قرارت نيست
از سرزمين معرفت مهر مي رسي
از چشمه هاي جوشان، جوشان
اندام پاك تو
در بوي خاك و عطر سنجد نارس
در هرم آفتاب
در جنبش جنين بهاران
در فصل بار دادن زهدان
سرريز مي شود.
******
تو رود سركشي
قلبم كه روح ژرف زمستان بود
بيدار شد، كه وه
چه زميني، چه ريشه اي
از بركت هميشه دستان خوب تو
من ريشه مي كنم
پيوند مي زنم.
******
تو رود سركشي، اما
وقتي كنارم هستي
رام و زلال و شفافي
رودي كه در مصب دو بازويت
با خواب سبزگونه دريا يكي شوي
******
وقتي كه با هميم
دريادليم
نصف النهار شانه ما مشرق بلوغ
وقتي كه با هميم
گمگشتگان بيدل دريا را
پيوند ساحليم.
۱۳/۳/۷۶
پرچم سرخ - رضا چايچي
خاك را مي كاويد
پوكه هاي فشنگ
قمقمه اي زنگ زده
استخوانهاي بي صدا
و دورتر
پرچم سرخي را بيرون كشيد از دل خاك
كهنه اي پوسيده و پاره
كه آرام،
آرام
با نسيم لرزيد و
جان گرفت.
سوره يوسف - عليرضا قزوه
با وجود آنكه از غم، كوره آتشفشانم
راستش اين روزها راحت نمي چرخد زبانم
پلك دل، تا صبح، اين شبها به روي هم مي افتد
در تمام شهر تن، ديگر نمي پيچد اذانم
با خودم مي گويم اي ابر سخاوتمند امشب
دوست داري يك غزل در گوشه باران بخوانم
بعد مي بينم نه! فرصت نيست، بايد زود برخاست
بعد مي گويم نه! فرصت هست، فردا مي توانم...
******
خواب گرگ و چاه مي ديدم دگر خوابم نيامد
خواستم با سوره يوسف شبي را بگذرانم.
درد - مهاب
آخه داشِ من
درد كه نشد نون و آب.
فرشِشو كه پهن كني كف كامپيوتر
ريسه مي ره و بعد
رو مانيتور رياكارش مي خوني:
«خنده تلخ من از گريه غم انگيزتر است»
*******
خودم ديدم
با همين چشام
جون تو راس مي گم داشي
دوربين ديجيتال رفته بود رو برج واسه پريدن:
«من از گذشته ، خالي شدم
دنيا بدون فيلم، پوچ پوچه
من با حافظه الكترونيك غريبم غريب»
******
تو و اون جدّت بيا بيرون از اين فاز!
مگه جدول كنار خيابون و كربن و
چه مي دونم همه اين كوفت و زهر مارا
هر كدوم از لاي لغتنامه به درد نمي رسيدن؟
حالا شدن درد مجسم!
*****
پاشو عزيزجون پاشو!
درد نون و آب نميشه،
فقط يه جورش خوبه:
خودت بشي جالباسي و
كاپشن و شلوار و جورابت بشن Made in Dard
بعد تو دلت بخندي
هاي بخندي تو دلت.
طفلك اونايي كه دور جالباسي مي چرخن به خاطر درد!

مروري بر سه گانه «ارباب حلقه ها» اثر جي. آر.آر تالكين
شگفتي دنياي فرا واقعي
گمان مبر كه به آخر رسيد كار مغان
هزار باده ناخورده در رگ تاك است
(اقبال لاهوري)
000376.jpg
مجتبي حبيبي
هنر جزء لاينفك و جدايي ناپذير زندگي است و درست زماني كه منتقدان و تاريخ نويسان مرگ اشكالي از آن را تخمين مي زنند يا بر آن تأكيد مي ورزند فواره اي بلندتر پرتاب مي شود و جهاني را به تحسين وا مي دارد. مرگ رمان را در دهه هاي بعد از جنگ جهاني دوم اعلام كرده بودند و سردمداران رمان نو آلن رب گري يه و ناتالي ساروت مي خواستند با تبديل كردن نويسنده به يك آينه او را از جهان بيني و مشاركت بازدارند. همين كه يأس فراگير ناشي از جنگ جهاني دوم فرو نشست و كوبش طبل ها جنگ سرد را ندا دادند، هنر داستان نويسي خود را به نمايش گذاشت. پيش از هر چيز بايد گفت رضا عليزاده در ترجمه كتابي سه گانه كه سراسر فانتزي و زبان آن اسطوره اي است و از محاوره و نثر روز فاصله بسياري دارد پس از سه سال كار روي متن موفق بوده است.
اما نويسنده، جان رونالد روئل تالكين انگليسي است و در آفريقاي جنوبي به دنيا آمده است. استاد ادبيات آنگلوساكسون درآكسفورد بوده است و داستان هايي هم قبل از سه گانه ارباب حلقه ها نوشته است. خود سه گانه دوازده سال وقت نويسنده را گرفته است و در فاصله ۶-۱۹۵۴ منتشر شده است.
در دنياي داستان نويسي انگليسي آثار فانتزي و فراواقعي براي خود پيشينه اي دارد. در دهه سي «دنياي قشنگ نو» آلدوس هاكسلي و در دهه ۵۰ و ۶۰ «مزرعه حيوانات» و «۱۹۸۴» جورج ارول خوانندگان فراواني داشته اند و دارند. امروزه هم «هري پاتر يك و دو» آمار خوانندگان ميليوني در سراسر جهان يافته اند. چرا اقبال عمومي به اين گونه داستان هاي فانتزي و فراواقعي رغبت شديد نشان مي دهد مي تواند شامل انگيزه هاي بسياري باشد. اما آنچه در نگاه اول مي توان گفت اين كه فانتزي خواننده را از دنياي سخت و خشن، جايي كه عدالت خواهي به سختي نفس مي كشد، به جهاني مي برد كه در آن نيروهاي نيكي و روشنايي سيرت ها و صفت هاي پليدي را برملا و مضمحل مي كنند و اگر همين انگيزه كه موهبتي الهي است سست و ضعيف شود ديگر زمين تاب تحمل انسان را برنمي آورد. انگيزه ديگر شايد اين كه محلي براي پرواز تخيل فراهم مي شود. از مقدمه كه بگذريم پا به ميدان آفرينش نويسنده مي گذاريم، جايي كه در آن پيدايش حلقه گران قيمت و گران قدرت دو نيروي نامتوازن خير و شر را رودر روي هم قرار مي دهد. نيك مي دانيم افسانه ها و اسطوره ها نقاط اشتراك و تشابه زيادي دارند، هر چند ويژگي هاي نژادي و شرايط اقليمي همه جا يكسان نيست.
در دنياي فانتزي و فراواقعي قوانين خاص همان فانتزي مصداق دارد و مي بينيم كه از برابري نسبي نيروها و بيشتر تسلط تاريكي سلسله نبردهايي در مي گيرد تا گذر از دنياي آلوده به تاريكي و سياهي به قيمتي سنگين به دست آيد.
در دنياي نويسنده كه خود اهل انگليس است و دورتر از اقليم آنها و در ايسلند و اسكانديناوي شش ماه در سال بهار است و شش ماه زمستان و تاريكي شش ماهه حاكم است، طبيعي است كه اسطوره ها برگرفته از شرايط طبيعي سرزميني و قومي ژرمن ها و آنگلوساكسون ها باشد. پس جن وپري آنها هم داراي ويژگي هاي فرهنگ خودشان است. در معرفي گونه هاي موجودات داستاني آورده شده است: ۱- دورف: قامت آنان حدود نيم متر است، در نقب هاي زيرزميني زندگي مي كنند. با انسان روابط ميانه اي دارند و گاهي هم دختران جوان را مي ربايند و... ۲- اوراك ها: موجودي افسانه اي (مثل هيولاي دريا، غول يا ديو) با هيبتي هراس انگيزند. ۳- گابلين ها: جن سرگرداني كه معمولاً شرير و خبيث اند و در غارها زندگي مي كنند. ۴-رالف ها: دو گونه اند يا تاريك اند يا روشن. تصور مي شود بر روي سينه آدميان مي نشينند تا در او كابوس ايجاد كنند. ۵- ترول: هيولاي غول پيكري كه قدرت هاي جادويي دارد و اگر در برابر آفتاب قرار بگيرند مي تركند. آنها مي توانند دوشيزگان آدميان را بربايند و تغيير شكل بدهند و از آينده خبر داشته باشند. اما درباره زمان و مكان روايت بايد گفت مجتبي حبيبي كه داستان در دوره اي به وقوع مي پيوندد كه سال ها از دوره كشف آهن مي گذرد. همچنين تقويم و خط نوشتاري خاص براي آنان از طرف نويسنده آورده شده است. نقشه جغرافيايي ضميمه كتاب هم هست كه طول و عرض منطقه عملكرد آنان ترسيم شده است. داستان در كتاب دوم (دوبرج) و در كتاب سوم (بازگشت شاه) ادامه مي يابد و پايان مي گيرد. اما آنچه پيش از همه به نظر مي رسد اين پرسش است كه سه گانه ارباب حلقه ها با دوهزارواندي صفحه چگونه با اقبال عمومي همخوان مي شود؟ چه عوامل داستاني در آن است كه تنگي حوصله خوانندگان را تسخير مي كند و خواندنش را نه تنها آسان بلكه اشتياق آور و لذت بخش مي سازد. بيش از هر چيزي شخصيت هاي اصلي و عموم شمول در ادبيات حماسي نقش دارند كه وجودشان براي خوانندگان اولين شرط مقبوليت است. پيش برنده حماسه  خواه شواليه اي همراه با نوكرش است يا دون كيشوت و سانچاپانزايش است يا اميرارسلان و رستم، در اين آثار شخصيت حماسي اول است كه سرتاسر يك حماسه را طي مي كند. همراهاني دارد و دشمناني. قرار داده شدن سام گمگي يار وفادار فرودوي حامل حلقه جادويي قدرت مطلق، اولين باورپذيري تاريخي حماسه خواني را بر خواننده هموار مي سازد. انجام مأموريت سخت آن هم براي كل موجودات زنده و نسل آينده همراه با مظهر وفاداري مطلق از طرف دستيارش اولين انتظار خواننده را از متن حماسي برآورده مي سازد. در سه گانه ارباب حلقه ها كه تلفيقي از حماسه و رمان است شايد جي.  آر. تالكين تنها نويسنده اي باشد كه پا جاي پاي لئون تولستوي و جنگ و صلح اش گذاشته است. اين نزديكي بيشتر از حيث حضور قهرمانان طراز اول و همسنگ افراد درجه دوم و سوم در دو سوي نيروهاي متخاصم است. در گروه حاميان حلقه كه بايد با سپردن حلقه به آتش، پيام آور صلح و سعادت پايدار باشند، در مقابل، در سرزمين وسيع انواع و اقسام دام هاي بازدارنده و مافوق قدرت آنان از سوي تاريكي وجود دارد و همين غلبه بر نيروهاي مافوق قدرت، درام را به وجود مي آورد و بر شدت هيجان خواننده مي افزايد. در گروه حاميان نور، بيل بو، فرودو، استرايدر (آراگون) گندالف، گالادريل و همسرش، تئودون شاه و پرانش، ريش چرب، ائومر و ايمراهيل و... و در ميان حاميان تاريكي، سارومان، سائورن، گولوم، مارزبان و شلوب و... قرار دارند. جنگ و صلح، دو چهره اصلي زندگي، به فراخور در نوسان به حيات خود در تكميل حماسه ادامه مي دهند. كاري كه سمفوني شماره پنج شوستاگورويچ روس آن را در موسيقي جنگ جهاني دوم انجام داده، همچنين است تقابلي كه در بوستان و گلستان سعدي ثبت شده اند.
سه گانه ارباب حلقه ها از نظر تعداد قهرمانان مثبت و منفي نظير جنگ و صلح تولستوي است كه هريك متناسب با خصوصيات شخصيتي كه نويسنده به آنان داده است نقش خود را از اول تا آخر به پيش مي برند. از جهت ديگر پويايي قهرمانان اشتياق خواننده را تا آخرين جمله داستان تحريك و تعقيب مي كند و در كل صحنه كشداري در داستان وجود ندارد. هيچ شخصيتي بي تغيير نمي ماند. قهرمانان حادثه ها را مي سازند و خود متأثر از حادثه ها بزرگ تر و بزرگ تر مي شوند. چنان كه در پايان داستان وقتي هاهيت ها به شاير برمي گردند از نظر قد و قواره، توانايي جسمي و شعوري بالغ تر شده اند و فراتر از قوم و نژاد خود رفته اند. يا قهرمانان منفي از نهايت قدرتمندي پله پله پايين مي آيند و آن را در سرنوشت سارومان و دستيارش مي بينيم. استرايدر از مبارزي فراموش شده به قهرماني طراز اول در جنگ و پادشاهي شفابخش و با درايت در پايان داستان ارتقاء پيدا مي كند. حس كنجكاوي خواننده در تمام صحنه ها حفظ مي شود تا داستان به پايان منطقي و بالنده خود برسد. نويسنده بعد از آنكه فضا و مكان و زمان را تصوير مي كند و سنخيت قهرمانان از نوع آدم كوتوله، آدميان معمولي، موجودات خبيث و موجودات پري وش را براي خواننده مشخص مي كند،
آرام آرام نثر را به سوي روان خوانده شدن پيش مي برد تا جايي كه در زمان خوانده شدن داستان به رغم آنكه خواننده مي داند داستان در كجا و به وسيله چه كساني پيش مي رود وجود آنان را براي خود باورمند شده مي داند. نويسنده هراز گاهي براي آنكه خواننده فراموش نكند در كدام صحنه چه نيروهايي از چه نوع ساختاري برخوردارند توضيحاتي مي دهد و اطلاعاتي را افشا مي كند. دقت فوق العاده اي به كار رفته است تا تاريخي و جهاني فراواقعي اما دقيق و متناسب به تصوير كشيده شود. سه گانه ارباب حلقه ها بازهم از مزيتي آشنا براي خواننده حرفه اي رويه اي را رو مي كند. در صفحات اول جلد اول يعني كتاب ياران حلقه داستان از كتاب سرخ بيل بو خوانده مي شود و خواننده از روي كتاب و يادداشت هايش در جريان شروع داستان قرار مي گيرد. فصل هايي از داستان جاري مي شود تا آنكه در ملاقات بعدي و بين راهي بيل بو و فرودو بازهم فصل هايي از داستان  به نقل از كتاب سرخ بيل بو به آنان سفارش مي كند كه از مأموريت برگرديد و خاطره هايتان را بازگو كنيد تا من بتوانم كتابم را تكميل بكنم.
بعد از انجام مأموريت و اضمحلال نيروهاي تاريكي و به قدرت رسيدن شاه در بازگشت بازهم بيل بو و فرودو از كتاب حرف زده مي شود كه تا كجا نوشته شده است و در قسمت پاياني باز اين خود فرودو قهرمان حماسي داستان است كه بقيه كتاب را مي نويسد و آن را براي بيل بو مي برد. نويسنده از زبان فرودو و سام به تحليل رمان مي نشيند تا عقايد خود را به نحوي بيان كرده باشد. مثلاً در صفحه ۶۲۳ كتاب دوم- دو برج- سام گفت: بله همين طور است و اگر قبل از اين كه شروع كنيم از اين موضوع خبر داشتيم صدسال سياه به اينجا پا نمي گذاشتيم. كارهاي قهرمانانه داستان ها و ترانه هاي قديمي كه من معمولاً به آنها مي گفتم ماجرا، فكر مي كردم چيزهايي هستند كه آدم هاي استثنايي داستان ها راه افتاده اند و دنبال آنها گشته اند، چون سرشان براي اين جور چيزها درد مي كرده، چون اين جور چيزها هيجان انگيز بوده و زندگي كمي كسالت آور، به قول معروف يك جور تفريح، اما قضيه در قصه هايي كه واقعاً مهم اند يا آنهايي كه ياد آدم مي مانند اين طور نيست. مردم انگار معمولاً ناخواسته درگير ماجرا شده اند. به قول شما تقدير اين راه را پيش پايشان گذاشته، ولي خيال مي كنم مثل ما خيلي فرصت هم داشته اند كه برگردند ولي برنگشته اند و اگر هم برگشته اند خبرش به ما نرسيده چون فراموش شده اند. ما خبر كساني را مي شنويم كه راه را ادامه داده اند . توجه كن كه آخر و عاقبت همه هم خوب نبوده، لااقل از نظر آدم هايي كه توي قصه اند يا بيرون از آن.
نويسنده داستان را از روز تولد صدوده سالگي بيل بو و سي وچهار سالگي فرودو آغاز مي كند و سالي بعد درست در همان روز تولد، حاميان نور بعد از آنكه سائورون و سارومان و مار زبان و شلوب به هلاكت رسيده اند و آراگورن بر اريكه شاهي نشسته است و صلح و صفا و سازندگي و سرزندگي در ميان مردم رالف ها و دورف ها و هابيت ها حاكم شده است، همه با هم بر روي كشتي مي نشينند. سفري به فراسوي زمان آغاز مي كنند. گندالف ساحر كه عمري چندين قرني دارد مي گويد كه وظيفه شان تمام شده است. انسان ها بايد خودشان از صلح و سازندگي حفاظت بكنند.

شعر
براي بيچارگان نياسودن
000372.jpg
ليلا ملك محمدي
رخشنده اعتصامي متخلص به پروين در ۲۵ اسفند ماه سال ۱۲۸۵ هجري شمسي از مادري آذربايجاني و پدري در اصل آشتياني متولد شد. پدر پروين ميرزا يوسف اعتصامي (اعتصام الملك آشتياني) فرزند ميرزا ابراهيم مستوفي در سال ۱۲۵۳ هـ . ش در تبريز متولد شده بود. اعتصام الملك ادبيات عرب، فقه و اصول، منطق، كلام و حكمت قديم را در تبريز فراگرفت و به زبانهاي تركي و فرانسه آشنايي كامل داشت. او همچنين از نويسندگان و مترجمان مشهور ايران در عصر خود بود و سالها رياست كتابخانه مجلس شوراي ملي را برعهده داشت.
او علاوه بر ترجمه بيش از هفده جلد كتاب، در بهار سال ۱۳۲۸ هـ . ق مجموعه ادبي نفيسي به نام «بهار» را منتشر كرد كه طي انتشار ۲۴ شماره در دو نوبت توانست مطالب سودمند علمي، ادبي، اخلاقي، تاريخي و اقتصادي را به مخاطبان علاقه مند عرضه كند. پدر پروين همچنان كه كتاب «تربيت نسوان» را در باب تربيت زن و رموز اين فن انتشار داد خود در تربيت دختر دانشمند و هنرمند خويش با همه توان كوشيد تا سرانجام در سال ۱۳۱۶ هـ .ش در ۶۳ سالگي بدرود حيات گفت و در قم، در صحن جديد حرم حضرت معصومه(س)، در مقبره خانوادگي اعتصامي به خاك سپرده شد. مادر پروين اختر اعتصامي كه از خاندان فتوحي تبريزي بود نيز به همراه همسر خود در شكوفا شدن پروين و پروراندن احساسات لطيف و شاعرانه دخترش كوشيد. او نيز در
۲۶ارديبهشت ۱۳۵۲ هـ . ش دار فاني را وداع گفت و طبق وصيتش در كنار دختر و همسر خود به خاك سپرده شد.
پروين در سال ۱۲۹۱ در سنين كودكي همراه با پدر خود راهي تهران شد و ادبيات فارسي و عربي را نزد او فرا گرفت و از سن شش سالگي از محضر اديبان و دانشمنداني كه در خانه پدرش گرد هم مي آمدند بهره ها برد. پروين همواره آنان را با گفتارهاي نغز خود از قريحه سرشار و استعداد خارق العاده  خويش متعجب مي كرد.
پروين در سن هشت سالگي شروع به سرودن كرد و استعداد سرشار خود را با به نظم درآوردن قطعات زيبا و لطيفي كه پدرش از كتب مختلف عربي، تركي و فرنگي ترجمه مي كرد، پرورش داد. وي تحصيلات ابتدايي خود را در يكي از مدارس تهران به پايان برد. تحصيلات متوسطه را نيز در تيرماه ۱۳۰۳ هـ . ش در مدرسه دخترانه تهران با موفقيت به پايان رساند. پروين پس از فارغ التحصيل شدن به مدت دو سال در همان مدرسه ادبيات فارسي و انگليسي تدريس كرد . نويسنده معاصر سعيد نفيسي در مورد او مي نويسد: «هيچ گونه شتاب و بي حوصلگي در او نديدم. چشمانش بيشتر به زير افكنده بود. ياد ندارم در برابر من خنده كرده باشد. وقتي كه از شعر او تحسين مي كردم با كمال آرامش مي پذيرفت. نه وجد و نشاطي مي نمود و نه چيزي مي گفت. هرگز يك كلمه خودستايي از او نشنيدم و رفتاري كه بخواهد اندك نمايش برتري بدهد از او نديدم...» .
پروين به اندازه اي تيزبين و دورانديش بود كه وقتي در سال ۱۳۰۴ پيشنهاد ورود به دربار پهلوي به او داده شد تا پست سرپرستي وزارت معارف آن زمان را به عهده گيرد، با بلند نظري آن پيشنهاد را رد كرد. او در ۱۹ تيرماه ۱۳۱۳ با پسر عموي پدر خود ازدواج كرد و چهار ماه پس از عقد ازدواج به خانه همسرش در كرمانشاه رفت. همسر پروين از افسران شهرباني بود. اخلاق نظامي او با روح لطيف و آزاده و مذهبي پروين تفاوت داشت. پروين در خانه اي سرشار از مظاهر معنوي و ادبي و به دور از هرگونه آلودگي تربيت يافته بود حال آنكه خانه شوهرش يك لحظه از بساط عيش و نوش و خوشگذراني هاي بيهوده و پست خالي نبود. پروين با توجه به كارهاي شوهرش به اين نتيجه رسيد كه: «او ازدواج را نه براي تشكيل خانواده و انجام فريضه ديني بلكه يك نوع تفريح گذرا مي پندارد...». او پس از دو ماه و نيم اقامت در خانه همسر به خانه پدر برگشت و بالاخره چاره اي جز «قطع علاقه كردن، از مهريه و غيره گذشتن و رفتن و آزادي از دست رفته را بازيافتن و با اشعار خود زندگي كردن» نيافت و در ۱۱ مرداد ۱۳۱۴ با كسب اجازه از پدر، از همسر خود طلاق گرفت و آسودگي فكري خود را بازيافت. «همنشينان تو خارانند و بس/ گل چه ارزد پيش تو اي بلهوس/ ما كه جاي خويش را نشناختيم/ خويشتن را در بلا انداختيم». او پس از اين واقعه تلخ در سال ۱۳۱۸ چند ماهي در كتابخانه دانشسراي عالي به كتابداري مشغول بود. پروين تحمل اوضاع نابسامان اجتماعي و سياسي دوران خود را نداشت و به همين دليل دست به انقلابي فرهنگي در خود زد و ديواني سرود كه در سر تا سر آن از عدل و داد و عرفان و پاكدامني و مبارزه با ظلم مي سرايد. پروين براي نجات از سرگرداني مردمش مانند آرش كه همه جانش را در تيري گذارد تا سر حد ايران را از تنگنايي كه تورانيان فراهم ساخته بودند نجات دهد، همه جانش را در شعرش، در كلامش و در هيجان عشقش به حقيقت گذارد. «تيمار كار خويش تو خود خور كه ديگران/ هرگز براي جرم تو تاوان نمي دهند/ بي رنج زين پياله كسي مي  نمي خورد/ بي داد زين تنور به كس نان نمي دهد». شعر پروين از لحاظ فكر و معني بسيار پخته و متين است. گويي انديشه گري توانا حاصل تأمل و تفكرات خود را درباره انسان و جنبه هاي گوناگون زندگي و نكات اخلاقي و اجتماعي به قلم آورده است. بدون شك او به پشتوانه فرهنگي خود سخت تكيه كرده اما اشعارش دچار تقليد و تكرار نشده است، بلكه فكر و زبانش منحصر به خود اوست. در ميان اشعار پروين كه در قالب قصيده، قطعه، مثنوي ومسمط است، آنهايي كه از نوع حكايت، تمثيل و بخصوص مناظره است، درخشندگي بارزي دارد. آقاي دكتر حشمت مؤيد استاد دانشگاه شيكاگو در مقدمه كتاب نوحه بلبل با عنوان «شخصيت و شعر پروين» نوشته است: «پروين در سرودن مناظره از حيث كيفيت و كميت از همه پيشينيان فراتر رفته است» . زبان او در شعر با همه سادگي و نرمي و روشني و حتي بهره گيري از ضرب المثلها و واژگان زبان گفتار و شيوه تركيب آن، استوار و متين است.
پروين اعتصامي در ۳۴ سالگي در حالي كه مي توانست عالي ترين پديده هاي ذوقي و فكري انساني را به ادبيات فارسي هديه كند، در شب سوم فروردين ۱۳۲۰ جانش را به خاطر حصبه از دست داد و پيكر او را در كنار قبر پدر دانشمندش در مقبره خانوادگي به خاك سپردند. او يك قسمت از اشعار خود را چند سال قبل از مرگ سوزاند. از سال ۱۳۰۰ تا ۱۳۰۲ ديوان اشعار پروين كه شامل ۶۵۰۰ بيت است چند بار در تهران با مقدمه اي از ملك الشعراي بهار در باره سبك و ويژگيهاي اشعار او، چاپ شد. بهتر است اين مطلب را با يك بيت از قطعه اي كه پروين براي سنگ قبر خود سروده است به پايان ببريم و در ياد او با او همصدا شويم:
خاك در ديده بسي جانفرساست
سنگ بر سينه بسي سنگين است

سايه روشن ادبيات
شاعران شهرستان:مازندران
انجمن هاي ادبي در مازندران از جمله انجمن هايي كه به نحوي وابسته به ارشاد است فعاليت هاي چشمگيري ندارند و دليل آن هم به كار گماردن افراد غيرمتخصص در اين زمينه عنوان مي شود. اما انجمن هاي مستقل مازندران تا حد نشست  هاي سراسري استان پيش رفته است و اين يك اتفاق مهم در انجمن هاي ادبي كشور است. سخنان محمد رضا محمدي آملي، محمد صادق رئيسي و جليل قيصري را با اين سؤال ها پي مي گيريم.
۱- آيا تهران را مركز ادبيات مي دانيد؟۲- انجمن هاي ادبي شهر شما در چه موقعيتي هستند ۳- ادبيات تهران باادبيات شهرستان ها را چگونه مقايسه مي كنيد ۴- از آثارتان بگوييد.
محمدرضا محمدي آملي: آواز چگور و ترانه آبي زندگي
*بله تهران مي تواند مركز ادبيات ايران باشد و دلايلم مي تواند اين فهرست باشد: تمركز گرايي انساني، انباشت سرمايه، تجمع نهادها و مؤسسات فرهنگي شامل سينما، سالن تئاتر، گالري...، تصميم گيري نهايي درنمادهاي دولتي و غير دولتي، چاپ و انتشار كتاب و توزيع آن به شكل مطلوب، تهيه و چاپ و انتشار نشريات فرهنگي مطرح ونامدار،  حضور محافل فرهنگي متعدد غيردولتي، ارتباط نزديك اهالي فرهنگ و هنر با يكديگر كه تصميم گيرندگان و نظريه پردازان اصلي هنر و ادبيات هستند.
*به دليل فقدان رهبري ادبي در شهرستان ها تاكنون آنچنان كه بايد و شايد در شهر آمل تشكل سامان مندي حضور نيافته اما با تأسيس مؤسسه بامداد هنر آمل بخشي از تمناهاي فرهنگي در تشكيل انجمن هاي ادبي مرتفع شده است.
* به دليل تفاوت و تمايز جغرافيايي فرهنگي و محيطي يك حكم نهايي و قطعي نمي توان صادر كرد. اما مثلاً ويژگي هاي شهرستان مشهد يا شيراز يا اصفهان با شهرستان محمود آباد يا نائين و يا اراك فرق مي كند و ويژگي هاي ادبيات شهرستان آمل شامل اين موارد است: چاپ و انتشار كتاب هاي شعر و داستان و پژوهش در سال هاي اخير،  چاپ نشريات محلي و گاه اختصاص صفحاتي به ادبيات اين خطه، برگزاري نشست ها و برنامه هاي فرهنگي هنري در آمل به همت مؤسسه بامداد هنر آمل، تشكيل جلسات خاص شعر و داستان، بومي سرايان، موسيقي و... كه، آن هم باز به همت مؤسسه بامداد هنر آمل صورت مي گيرد.
*« آواز چگور» و «ترانه آبي زندگي» كه به ترتيب به زندگي و شعر مهدي اخوان ثالث و همچنين به بررسي زندگي و شعر فريدون مشيري پرداخته شده است را توسط نشر ثالث و نشر نگاه منتشر كرده ام. ضمناً كتاب معني شناسي شعر فارسي و كتاب شعر مدرن فارسي را در دست انتشار دارم.
محمدصادق رئيسي: انجمن هاي ادبي و شوراهاي شهر
هيچ كجا مركز ادبيات نيست. مركز ادبيات تنها ذهن شاعران است كه خالق جهانند. به دلايل موقعيتهاي سياسي- اجتماعي است كه يك مكان محل برخورد و تمركز انديشه ها مي شود. زماني هند، مركز شاعران ايران بود يا در شهر پاريس هر ساله بهترين نويسندگان و شاعران جهان  گرد هم مي آيند تا فارغ از دغدغه ها به نوشتن بپردازند، اما هيچ كدام مركز ادبيات عالم نشدند. كشور ما هم از اين قاعده مستثني نيست. تهران به دليل وجود نشريات، مجلات، صنعت چاپ و نشر، مراكز فروش كتاب، كانون ها و انجمن هاي ادبي و ... تنها مركز تجمع امكانات است وگرنه هنوز هيچ جنبش هنري ناب از آن برنخاسته است. انقلاب نيما در دهكده كوچك يوش به وقوع پيوست و هنوز بهترين آثار ادبي در شهرستان ها نوشته مي شوند. تهران فقط در طول اين سالها، ادبيات را ازمركز اصلي خود دور كرده است.
* تجربه ثابت كرده كه هيچ انجمني شاعرساز و شعر پرور نبوده، چراكه اهداف از پيش تعيين شده متوليان اين نوع انجمن ها، خود يكي از اصلي ترين موانع است. به نظرم شهرداري ها و شوراهاي شهر بايد عهده دار فعاليت هاي هنري- ادبي باشند كه از آزادي عمل بيشتري برخوردارند.
* ادبيات در شهرستان ها به دليل دور بودن از هياهوها و جار و جنجال هاي حاشيه اي، بكر و ناب تر است. بومي بودن، وجه اصلي آثار است كه بازتاب روح شاعرانه است و از هر گونه سطحي نگري هاي فريبنده و به ظاهر شاعرانه و زبان بازيهاي معمول و مرسوم بي پايه و اساس و نادرست به دور است. آنچه اين روزها در ادبيات مركز مي گذرد، نوعي شائبه عوام فريبي است.
*«نامه هايي براي هيچ كس»  اولين مجموعه شعرم را انتشارات نيم نگاه منتشر كرد. ترجمه شعر زنان معاصر اروپاي غربي، ترجمه گزينه اشعار استفن اسپندر و همچنين ترجمه گزينه اشعار وي. اچ.اودن را دردست چاپ دارم. افزون بر اينها «صد سال چهارپاره در ايران» و مجموعه مقالات نقد ادبي در بررسي شعر شاعران دهه هفتاد را نيز در دست انتشار دارم.
جليل قيصري: اصالت جوهري شاعران شهرستان
* تهران، به دليل وسعت جمعيت و جذب قوميت هاي مختلف، مي تواند مركز تبادلات، نقد و نظر، اشاعه و شكوفايي ادبيات كشور باشد اما مركز جمعيت و سياست و اقتصاد بودن هر مكاني لزوماً باعث شكوفايي ادبيات در يك كشور يا حتي در دنيا نيست. تهران با خط كشي هاي غيرمنطقي و سياه و سفيد ديدن افراد و آثار لطمه بسياري به ادبيات زده است. نوعي تفكر پدرسالارانه و شبه فئوداليستي در ادبيات مركز حكمفرماست و قبايل ادبي، با  در نظر گرفتن ارزش هاي زيبايي شناسانه آثار در كار حذف افراد يكديگرند.
*امكانات مادي و استقلال ادبي در هر انجمني باعث اعتدال كار آن مي شود.گاه توقعات غيرحرفه اي باعث شبهه و ترديد وعدم حضور كارشناسان ادبي و شاعران ونويسندگان جدي در چنين انجمن هايي مي شود و افراد كم آشنا يا ناآشنا به ادبيات، نقد اين محافل را
به عهده مي گيرند كه اين خود باعث نزول كيفي كار مي شود. تجديد  نظر در سياست هاي فرهنگي انجمن ها، شهرستان ها را در موقعيت بهتري قرار مي دهد.
* از آنجايي كه شهرستاني هاي ما بيشتر بافت روستايي دارند، يكي از ويژگي هاي ادبيات شهرستان بهره گيري از ذخيره هاي بومي است. از ويژگي هاي ديگر ادبيات شهرستان اصالت جوهري آنهاست؛ چرا كه بيشتر شاعران و نويسندگان حاشيه اي كه بي توجه به ادبيات مد روز مركز و تلاش هاي آگاهانه و كاذب براي نام و نان به كار خود مشغولند آثار اصيل و بالنده اي مي آفرينند. گزاره هاي تئوريك حاصل از ترجمه هاي ناقصي كه در بيشتر محافل مركزي معادله از پيش تعيين  شده اي است تا مضامين ادبي را در خود جاي دهد خوشبختانه در شاخه هاي اصيل ادبيات شهرستاني محلي از اعراب ندارد.
* در مورد آثار خود چيزي نمي گويم. به قول آن بزرگ شعر معاصر: «شاعر حتي اگر در آينه هم بنگرد به آثار خود لطمه زده است چه برسد به اينكه در مورد كار خود صحبت كند».

ادبيات
اقتصاد
روزنت
سفر و طبيعت
سياست
ورزش
هنر
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  روزنت  |  سفر و طبيعت  |  سياست  |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |