بي اعتنايي سيا
البته طبق روال ماموران از آنها علت آمدنشان به آمريكا را پرسيدند. خالد با انگليسي دست و پا شكسته اي توانست درست به اين پرسش پاسخ دهد ولي اين موضوع براي ماموران تازگي نداشت و مامور كنترل گذرنامه آنها را به آنان بازگرداند و اجازه عبور داد.
آنها وقت زيادي در لس آنجلس تلف نكردند بلكه عازم سان ديگو كه در ۱۲۴ كيلومتري جنوب لس آنجلس و در كنار اقيانوس آرام در نزديكي مرز مكزيك است، شدند.
آنها در بيرون شهر در آپارتماني ساكن شدند. ساختماني بتوني با پنجره هايي كه شيشه هاي آن مات بود و داراي بالكني هم به سوي خيابان و هم بسوي محوطه داخلي ساختمان بود.
ساختمان ساكتي بود كه ۱۷۵ اتاق داشت. آن دو در آپارتمان شماره ۱۲۷ ساكن شدند. هنگام ورود نواف گذرنامه اش را ارائه داد و قراردادي براي اجاره شش ماهه را امضا كرد. آنها در اقدامي ديگر گواهي نامه رانندگي و كارت تامين اجتماعي نيز تهيه كردند و پس از گشايش حسابي در بانك يك اتومبيل تويوتاي آبي رنگ مدل ۱۹۸۸ را نيز به مبلغ سه هزار دلار خريدند.
آنها در اجراي تمام اين كارها نام واقعي خود را عنوان مي كردند. آنها دليلي نمي ديدند كه نام خود را مخفي كنند. نواف تقاضاي يك خط تلفن هم كرد و حتي خواست كه نام او را در دفتر تلفن نيز بياورند. نام و مشخصات كامل او در دفتر تلفن شهر سان ديگو با شماره و آدرس محل سكونت ثبت شده است.
دوبي: ۳۰ ژانويه ۲۰۰۰
بيش از دو ماه زياد جراح دانشجوي رشته هواپيماسازي از هامبورگ در افغانستان در يكي از اردوگاه هاي القاعده تعليم مي ديد و براي كاري كه براي او در نظر گرفته بودند آماده مي شد، همه چيز به خوبي پيش مي رفت، ولي حالا مشكل پيش آمده و اين لبناني گرفتار شده بود. او در چنگال كنترل ماموران امنيتي امارات متحده عربي گرفتار آمده بود و ساعتها بود كه از او در فرودگاه بين المللي دوبي بازجويي مي كردند.
به نظر مي رسيد كه دوره آمادگي او در اردوگاه القاعده براي او مشكل آفرين شده است در آنجا او با دوستانش از هامبورگ محمد عطا و مروان الشهي با هم بودند در پايان اين دوره جراح متوجه شد كه براي چه موضوعي تعليم مي بيند.
او بايد خلبان مي شد و در همين رابطه نيز تعليمات او برنامه ريزي شده بود. به او بعدا مي گفتند كه چه استفاده اي از اين تعليمات بايد ببرد. مثل اكثر كساني كه در اين اردوگاه بودند جراح نيز از اين اردوگاه در خاك افغانستان بطور قاچاقي به پاكستان برده شد. در كراچي او يك بليط هواپيما به مقصد دوبي رزرو كرد و تصميم داشت از دوبي به آلمان پرواز كند ولي در سالن ترانزيت فرودگاه دوبي فعلا راه او پايان يافته بود. ماموران امنيتي فورا متوجه اين جوان بيست و چهار ساله شده بودند در يك صفحه از پاسپورت او يك صفحه از قرآن كپي شده بود. علاوه بر آن، ساكهاي همراه او پر بود از نوارهاي تبليغاتي براي مجاهدين افغان.
شش ماهي بود كه ماموران كنترل فرودگاه ابوظبي به اشاره آمريكايي ها تمام كساني را كه به آنها مشكوك مي شدند و شك مي كردند به نوعي ممكن است با القاعده در تماس باشند مورد بازجويي دقيق قرار مي دادند. تقريبا چهار ساعت جراح را بازجويي كردند. از او در مورد دوستانش در هامبورگ و افغانستان پرسيدند و خواستند بدانند كه برنامه هاي آينده او چيست. او گفت كه تصميم دارد در آينده نزديك به آمريكا برود و خلبان شود و در آنجا براي اسلام تبليغ كند، ماموران فرودگاه همه اين موضوعات را يادداشت كردند. پس از آن، جراح اجازه يافت كه به مسيرش ادامه دهد.
قبل از اينكه او سوار هواپيمايي شود كه به مقصد آلمان پرواز مي كرد در فروشگاه فرودگاه دبي براي نامزد تركش يك حلقه طلا با نگين ۱۸ قيراطي به قيمت ۱۱۹ دلار خريد.
مأموران امنيتي فرودگاه دوبي، همانگونه كه وظيفه داشتند اطلاعات مربوط به «جراح» را به مأموران سيا دادند،اما هيچكس در مركز سياي آمريكا به اين موضوع توجهي نكرد. در كنار مروان و با شناسايي جراح در حقيقت يك سال و نيم پيش از عمليات تروريستي در واشنگتن و نيويورك دو نفر از سه نفر خلبانان مرگ ساكن هامبورگ شناسايي شده بودند و سيا از نحوه فعاليت آنها آگاهي كامل داشت.
لانگ لي - ويرجينا - پنج مارس ۲۰۰۰
مقر اصلي سيا كه با مراكز مختلف از جمله در كوالالامپور در تماس بود اطلاعات جديدي كسب كرده بود. مأموران دقيقا مي دانستند كه حداقل نواف اكنون در آمريكا است. حتي آنها ساعت ورود او را به ايالت متحده آمريكا نيز مي دانستند. اين خبر بايد مانند بمبي در مركز سيا منفجر مي شد ولي مأموران سيا اصلا به اين موضوع توجهي نداشتند. آنها فقط تلگرافي را براساس وظيفه اي كه داشتند به مراكز ديگر ضد جاسوسي فرستادند و آنها نيز متوجه اين موضوع شدند كه نواف در ۱۵ ژانويه از طريق لس آنجلس وارد آمريكا شده است. در مورد ورود مامون در اين تلگراف چيزي نوشته نشده بود اصولا مأموران سيا بيشتر در اين فكر بودند كه به اين موضوعها زياد بها ندهند و در بالاي تلگرافي كه فرستاده شد، ذكر شده بود «فقط براي اطلاع، به پيگيري احتياجي نيست» و اين تلگراف مستقيما به زباله دان انداخته شد.
مأموران سيا كه در آن سوي اقيانوس در آسيا بودند ولي نوع ديگري با اين موضوع برخورد كردند و آن خبر را آنقدر مهم دانستند كه روز بعد تلگرافي به مركز مراقبت از فعاليت هاي بن لادن فرستادند و در آن تلگراف تأكيد كردند كه يكي از اعضاي گروه القاعده مشغول سفر در ايالات متحده آمريكاست ولي حتي اين تحليل را مركز اصلي سيا در «لانگ لي» آنقدر دقيق بررسي نكرد.
ادامه دارد