چهارشنبه ۱۴ آبان ۱۳۸۲
شماره ۳۲۱۶- Nov. 5, 2003
فرهنگ
Front Page

سلامت رواني در ايران
000726.jpg
ابراهيم اصلاني
اشاره:
بر طبق يك سنت نادرست در ايران، به هر موضوع مهم فرهنگي و اجتماعي تنها در دو موقعيت پرداخته مي شود: اول- زماني كه اتفاق خاص و غيرمنتظره اي روي دهد، مثلاً بحث كودك آزاري زماني مورد توجه قرار مي گيرد كه كودك بيچاره اي مورد آزار و اذيت شديد واقع شده و ابعاد قضيه بسيار دلخراش باشد. دوم- ايامي كه به مناسبت خاصي نامگذاري شده است. باز به عنوان مثال، بحث پژوهش فقط در هفته پژوهش و بحث سلامت رواني فقط در هفته بهداشت روان مورد توجه قرار مي گيرد. انگار نهادهاي رسمي و غيررسمي در بقيه ايام سال، مسائل و معضلات فرهنگي- اجتماعي را به فراموشي مي سپارند و يا شايد به دلايلي، پرداخت شعارگونه به مسائل را بهتر از ساير اقدامات مي دانند! در هر حال، از هفته بهداشت روان چندهفته اي مي گذرد.
در طي اين هفته، صداوسيما و روزنامه ها و مجلات، مطالبي را به موضوع سلامت رواني اختصاص دادند. نهادهاي مرتبط هم سروصدايي كردند و بعد، طبق معمول و براساس همان سنت گفته شده، موضوع مسكوت مي ماند تا سال بعد، و يا شايد اتفاقي مهم كه باعث شكست اين سكوت شود. به اين ترتيب چاپ اين مقاله در زماني خارج از عرف معمول، شايد مورد توجه كسي و نهادي قرار نگيرد، اشكالي ندارد؛ سال بعد، اين مقاله را دوباره در هفته بهداشت روان چاپ مي كنيم تا طبق سنت جاري عمل كرده باشيم!

يك دانشجوي سابق روان شناسي نقل مي كرد: زماني كه تازه دانشجوي رشته روان شناسي شده بودم، يك روز در تاكسي با راننده صحبت مي كردم. راننده وقتي متوجه شد كه دانشجو هستم، پرسيد چه رشته اي؟ و وقتي من گفتم: روان شناسي، بلافاصله گفت: پس بعد از اين سروكارت با ديوانه ها خواهد بود! اين گفته شايد از سر شوخي بود، ولي در ذهن من ماند. در طي سال هاي بعد، درسهاي زيادي در زمينه اختلالات رواني، آسيب شناسي رواني، روان شناسي شخصيت و روان شناسي باليني خواندم و به تدريج اين نگرش كه «روان شناسي بيشتر با مشكلات رواني سروكار دارد» تقويت شد. اما بعدها متوجه شدم كه بعضي از رشته هاي روان شناسي، عمدتاً با انسانهاي سالم سروكار دارند. مساله انسان سالم و سلامت رواني، هنگامي برايم جالب و جدي شد كه استاد گرانقدري در كلاس گفت: بر عكس تصوري كه فكر مي كنيم انسانهاي مشكل دار بيشتر به كمك نياز دارند، اما در واقع بايد به انسانهاي سالم بيشتر كمك شود، چون در جامعه ما، وقتي انسان دچار مشكل مي شود بالاخره كسي يا سازماني سراغ او مي رود، اما هيچ كس به انسان سالم توجهي نمي كند. جامعه بايد مراقب باشد كه انسانهاي سالم، سالم بمانند و وارد مرز بيماري رواني نشوند».
اين واقعيتي تلخ است كه جامعه ما برداشتي بسيار محدود و معيوب از سلامت رواني دارد. ما براي انسانهايي كه به فرض سالمند، چه مي كنيم؟ چرا وقتي تعدادي از اين انسانها وارد مرز بيماري رواني مي شوند، مساله تا حدودي برايمان جدي مي شود؟
جالب است كه حتي در هفته بهداشت روان نيز باز بيش از آن كه از سلامت و ملاكهاي آن سخن گفته شود، آمار و ارقام بيماران رواني ارائه مي شود. امسال هم اعلام شد كه: «ايران با افزايش جمعيت بيماران رواني مواجه شده است .(۱) » اين بدان معناست كه سلامت رواني يعني درمان بيماري هاي رواني! پس بحث پيشگيري چه مي شود؟ در موضوع سلامت رواني، دو نكته به شدت مورد غفلت قرار مي گيرد:
۱-روش ها و راهكاري پيشگيري از اختلالات رواني و كمك به ارتقاي سطح بهداشت رواني جامعه.
۲-معرفي ملاك هاي زندگي متعادل و كمك به ارتقاي دانش زندگي.
بسيار جاي تاسف است كه مباحث بهداشت رواني و دانش زندگي و انسان متعادل، جايگاهي غير از شعار و اقدامات تشريفاتي ندارند. جامعه ما و نهادها و افراد مسئول بايد درك كنند كه انسان وقتي از زندگي لذت نمي برد، انسان سالمي نيست و تعبير سلامت، فقط به نداشتن بيماري رواني، محدود نمي شود. رويكرد «بهداشت رواني» در جامعه ما به جاي آن كه رويكردي غالب در مباحث فرهنگي باشد، موضوعي است كه به شدت مورد بي مهري و سهل انگاري قرار مي گيرد. اگر جامعه براي درمان اختلالات رواني، به روانپزشك و روان شناس باليني نياز دارد، ده ها و صدها برابر بيشتر به روان شناسان سلامت و روان شناسان فرهنگي- شاخه اي از روان شناسي كه در ايران اصلاً جايگاهي ندارد- نيازمند است. اين گفته بدان معنا نيست كه بهداشت رواني، فعاليت خاص روان شناسان است، بلكه به طور حتم، آن موضوعي تعاملي و ميان رشته اي محسوب مي شود. تاكيد بر نقش روان شناسان بيشتر بدان جهت بود كه بگوييم كه نبايد به بهداشت رواني تنها از زاوبه بيماري نگاه شود.
در جامعه ما، انسان متعادل و سالم كيست؟ ملاكهاي تعادل و سلامت چيست؟ اين ملاكها چگونه تعيين مي شوند و نقش هنجارها در اين مورد چيست؟ جامعه براي انسانهاي سالم چه مي كند تا سالم بمانند؟ چه نهاد يا نهادهايي، به نيازهاي سلامت مردم پاسخ مي دهند؟
اينها سئوالات اساسي براي هر جامعه محسوب مي شوند و بايد جواب هايي روشن و شفاف داشته باشند. شان انسانها به زيادبودنشان و يا خدماتي كه انجام مي دهند نيست. شأن و منزلت انسان به اين است كه انسان است و حق دارد از فرصت زندگي  اش بهره ببرد. جامعه ما چقدر به اين شان و منزلت توجه مي كند و چه اقداماتي انجام مي دهد تا مانع تحقير انسانها شود؟
دكتر شاملو در كتاب بهداشت رواني، ۵ اصل را براي بهداشت رواني بر مي شمارد: (۲)
* احترام فرد به شخصيت خود و ديگران.
* شناختن محدوديت ها در خود و افراد ديگر.
* دانستن اين حقيقت كه رفتار انسان معلول عواملي است.
* آشنايي به اين كه رفتار هر فرد تابع تماميت وجود اوست.
* شناسايي احتياجات و محرك هايي كه سبب ايجاد رفتار و اعمال انسان مي شود.
وجود و حضور اين عوامل در زندگي نقطه تعالي نيست، بلكه حداقل شرايط زندگي متعادل است. گاهي ما از روان شناسي سلامت يا كمال صحبت مي كنيم. در اين بحث، ملاك هايي مطرح مي شوند كه در جهت خودشكوفايي و تحقق خود قرار دارند. اينها معمولاً ملاك هايي هستند كه براي عموم قابل دسترسي نمي باشند. فعلاً انسان سالم ممكن است به جاي زندگي مبتني بر هنجارها، براساس ملاك هاي شخصي زندگي كند و اين شايد در مواردي به تعارض و تقابل با جامعه منجر شود. بحث ما در باره انسان متعادل و زندگي تعادلي است، يعني حداقل نياز يك زندگي معمولي. بنابراين، بهداشت رواني به دنبال آن است كه شرايط زندگي انسانها را تسهيل نمايد تا آنها بتوانند علاوه بر سازگاري با جامعه، از توانايي ها و استعدادهاي خود استفاده كرده و از زندگي بيشتر لذت ببرند.
سئوال بنيادين و اساسي هم اين است كه به چه دلايلي بهداشت رواني مردم تامين نمي شود؟ به دنبال اين سئوال اصلي، سئوالات فرعي ديگري هم مطرح مي شوند: چرا بهداشت رواني مردم جدي گرفته نمي شود؟ نقاط ضعف نهادهاي تصميم گيرنده و تاثيرگذار در اين مورد چيست؟ موانع و محدوديت هاي تحقق عملي بهداشت رواني كدامند؟ بي تعهدي و سلب مسئوليت در اين باره چگونه قابل توجيه است؟ سرانجام اين سهل انگاري به كجا خواهد رسيد؟ و خلاصه آن كه آيا كسي متوجه اهميت و ابعاد ناديده گرفتن و يا كم اهميت پنداشتن بهداشت رواني هست؟ آيا مي دانيم چه مي كنيم؟
دلايل زيادي براي كاستي هاي بهداشت رواني در جامعه ما وجود دارند. در اين مقاله به مواردي اشاره مي كنيم و مي توان موارد زياد ديگري را هم به آنها اضافه كرد.
۱-ناتواني در معرفي الگوي زندگي متعادل
آياشما مي دانيد چگونه مي توان متعادل زندگي كرد؟ به عبارت بهتر موجه ترين و هنجاري ترين نوع زندگي در جامعه ايراني چيست؟ يكي از مهمترين شاخص ها و دلايل ضعف عملكرد فرهنگي ما همين نكته است. به رغم گذشت ربع قرن از پيروزي انقلاب اسلامي، هنوز هيچ شكل مشخصي از انسان متعادل را نتوانسته ايم معرفي نماييم. به عنوان مثالهايي بسيار كوچك و پيش پا افتاده، هنوز براي ما مشخص نشده كه ريش بگذاريم يا نگذاريم، پيراهن آستين كوتاه بپوشيم يا نپوشيم، چه نوع پوششي براي خانم ها و آقايان مناسب است، رفتار مذهبي چگونه مشخص مي شود، و...؟
۲-ابهام در فلسفه زندگي
كمتر كسي به اين نكته توجه دارد كه منشاء اوليه بسياري از اختلالات رواني به ابهام در فلسفه زندگي باز مي گردد. انسان وقتي به طور شفاف نداند كه چرا و با چه هدفي زندگي مي كند، دچار مشكلات عديده رواني خواهد شد. جامعه  ما علي رغم بهره مندي از منابع غني معرفتي، به شدت در روش ها و راهبردهاي ارائه اطلاعات ضعيف عمل مي كند. به مدارس راهنمايي و متوسطه برويد  تا عطش پنهان نوجوانان و جوانان را براي هدف يابي در زندگي ببينيد. اما يادتان باشد عطش با سراب، سيراب نمي شود!
۳-كاستي هاي راهنمايي
هدف بعثت و رمز موفقيت پيامبران چه بوده است؟ راهنمايي؛ پيامبران براي راهنمايي بشر آمده اند و اين وظيفه را به خوبي و با ظرافت به انجام رسانيده اند.
بديهي است كه راهنمايي در دوران حاضر، هم به لحاظ كثرت جمعيت و هم به لحاظ پيچيدگي هاي جوامع امروزي، به ملاحظات خاصي نياز دارد. بهترين تعبير براي اين وضعيت راهنمايي نظام دار است. انسان ها در مراحل مختلف زندگي به انواعي از راهنمايي از قبيل راهنمايي تحصيلي، شغلي، ازدواج، فرزندپروري، اعتقادي، بهداشتي و غيره نياز پيدا مي كنند. اين وظيفه جامعه و نهادهاي مسئول است كه بداند هر كس در هر زماني به چه نوعي از راهنمايي نياز دارد تا بتواند راهنمايي لازم را ارائه كند.
۴-عدم انسجام فعاليت هاي فرهنگي
يكي ديگر از دلايل ضعف خدمات بهداشت رواني، با عدم انسجام و هدف مندي فعاليت هاي فرهنگي ارتباط مي يابد. وزير ارشاد در جايي گفته بود: «ايران از وحدت فرهنگي برخوردار است» كاش اين وحدت فرهنگي در داخل مجموعه هاي فرهنگي نظام نيزتعريف شود.كدام وحدت و انسجام منطقي فرهنگي بين وزارت ارشاد، آموزش و پرورش، صداوسيما، حوزه هاي علميه، آموزش عالي، سازمان تبليغات، و ساير نهادهاي مرتبط حاكم است؟ اگر وحدت فرهنگي هم در جامعه ايران موجود باشد، ناشي از عملكرد مجموعه هاي فرهنگي نظام نيست بلكه به غناي فرهنگي اسلام و تاثير ذاتي اين فرهنگ مربوط است.
مردم نياز به شادي دارند، نياز به تنوع دارند، نياز به تازگي دارند، نياز به شادابي جسمي و رواني دارند، و ما آن قدر در اين موارد ناكارآمد بوده ايم كه تلقي از مفاهيم شادي و تنوع و تازگي، به حداقل سطح آن تنزل يافته است. شادي واقعي، مفهومي دروني است و تنها در زدن و رقصيدن خلاصه نمي شود، اما وقتي شادي دروني دست نيافتني باشد، به مصاديق ظاهري و ساده  شادي پناه مي بريم.
۵-ضعف و ناكارآمدي مديريت ها
وقتي از ضعف و ناكارآمدي مديريت هاي فرهنگي سخن مي گوييم، فقط منظور مديران سطوح بالا نيستند. اين ضعف بسيار گسترده و دامنه دار است. يك مدير مدرسه هم بايد مديريت فرهنگي و نگرش فرهنگي داشته باشد. به طور معمول، مديران مدارس، از مشكلات و معضلات رواني و اخلاقي دانش آموزان سخن مي گويند و تمايل ظاهري خود را براي بهبود اوضاع اعلام مي كنند، اما كسي دست به يك اقدام جدي، گسترده و هدف مند نمي زند. به همين ترتيب، فعاليت   هاي فرهنگي در سطوح ديگر هم به دليل ضعفهاي موجود در نگرشها و تخصص ها ، در اموري پيش پا افتاده و ساده خلاصه مي شوند. مثلاً اقدامات فرهنگي دانشگاهها چيست؟ چه هدف مندي شفاهي در پشت اين اقدامات وجود دارد؟ دانشگاه آزاد هم به همين ترتيب، و صداوسيما و سازمان تبليغات و ساير نهادهاي كوچك و بزرگ هم ايضاً! البته در ريشه يابي همه اين ضعف ها به يك نكته مهم ديگر بايد توجه شود. پس به مورد بعدي توجه كنيد.
۶-تلقي حاشيه اي از فرهنگ
در جامعه ما فرهنگ جزو موضوعات حاشيه اي، غيرضرور و تشريفاتي بوده و هست. كسي به شوخي مي گفت: مرد بايد سه زن داشته باشد. يك زن با شخصيت براي مهماني ها و معاشرت ها - يك زن براي كاركردن و آشپزي و انجام امور منزل و يك زن هم براي دعوا و جر و بحث. در نظام اجتماعي ما، آن زن اول، همان فرهنگ است! يعني چيزي كه به ظاهر قشنگ است، با آن مي توان پز داد و مي توان كلي از آن تعريف كرد، ولي در اصل چندان مهم نيست و تنها بنا به ضرورت به كار مي آيد. البته دومي و سومي را هم مي توان اقتصاد و سياست فرض كرد!
۷- كاستي هاي خدمات ياري دهنده رواني
خدمات ياري  دهنده رواني اعم از روان شناسي، روانپزشكي، مشاوره، مددكاري اجتماعي و غيره، از كاستي هاي كمي و كيفي رنج مي برند. اين نوع خدمات كه علاوه بر ابعاد درماني، داراي ابعاد پيشگيري هم هستند، مي توانند نقش بسزايي در بهداشت رواني جامعه ايفا كنند. از نظر كمي هنوز حجم اين خدمات متناسب با نيازهاي جامعه نيست. اما مشكل اصلي در كيفيت اين خدمات است. خدمات ياري دهنده رواني و ارائه دهندگان آنها، با ويژگي هاي جامعه ما هماهنگ و سازگار نشده اند و براي اين موضوع فكري هم نشده است.
۸-مشكلات معيشتي و اميد به آينده زندگي
وضعيت سلامت رواني انسانها با دغدغه ها و مشكلات معيشتي ارتباط مستقيم دارد. انسانها در شرايط فشار مالي و معيشتي مستمر، روحيه اي ضعيف و كاهنده پيدا مي كنند. وضعيت نامشخص اقتصادي، اميد به آينده زندگي را كاهش داده، مشكلات رواني را تشديد مي كند. دغدغه هاي معيشتي علاوه بر تاثيرات مستقيم بر مسائل روان شناختي، راههاي توجيه را براي مردم باز مي كند. مردم دلايل نپرداختن به مسائل فرهنگي و بهداشت رواني در زندگي را به دغدغه  هاي معيشتي ربط داده و دانسته يا ندانسته، به صورت فردي نيز به معضلات رواني خود دامن مي زنند.
۹-عدم آسيب شناسي فرهنگي
هر فرهنگ در درون خود معايب و كاستي هايي دارد كه بايد شناسايي و تحليل و ترميم شوند، فرهنگي كه چنين نكند، به مرور زمان علاوه بر دچارشدن به معضلات پيچيده، آسيب هاي جديدي را هم بر خود خواهد افزود. هر چه آسيب شناسي فرهنگي را ناديده بگيريم، علاوه بر گستردگي ابعاد هر آسيب، يا حجم و تعداد روزافزونتر آسيب ها مواجه خواهيم شد. به عنوان مثال، يكي از آسيب هاي فرهنگي  ما اين است كه مردمي جدي نيستيم. بسياري از طرحها و برنامه ها به دليل وجود همين آسيب، به سرانجامي نمي رسند. عدم پذيرش چنين عيبي، تنها مشكلات را بيشتر خواهد كرد. از طرف ديگر دعوت ساده از مردم براي جدي بودن، از طرف افراد و نهادها و مسئوليني كه خود نيز جدي نيستند، اقدامي موثر نخواهد بود.
مهمترين نتيجه نپرداختن به آسيب هاي فرهنگي، اختلال در روابط بين فردي جامعه خواهد بود. انسان هايي كه جدي نيستند، كمتر به يكديگر احترام مي گذارند، به مسائل يك طرفه نگاه مي كنند، احساس و هيجاني رفتار مي نمايند و...؛ به طور حتم در ارتباط متقابل با يكديگر دچار مشكل شده و اين نيز، بهداشت رواني جامعه را مختل خواهد كرد.
۱۰-سطحي نگري در بهداشت رواني
اين موضوع خود نتيجه موارد پيشين است، اگر چه موارد عنوان شده در يكديگر تاثير متقابل دارند. در همه مواردي كه از بهداشت رواني ياد مي شود، نوعي ساده انديشي ديده مي شود. در آموزش و پرورش، به غير از هفته بهداشت رواني- كه آن هم به چند پوستر و سخنراني خلاصه مي شود- چه اقداماتي براي بهداشت رواني صورت مي گيرد؟ اصلاً بهداشت رواني در كدام اولويت جدي آموزش و پرورش قرار دارد؟ براي بهداشت رواني معلمان چه مي كنند؟ مگر بهداشت رواني با صدور پيام و دستورالعمل امكان پذير مي شود؟
در آموزش عالي و دانشگاهها وضعيت چگونه است؟ در وزارت بهداشت و درمان، چه اقداماتي انجام مي شود؟ تشكيل معاونت سلامت و چاپ پوستر و نشريه چقدر تاثيرگذار است و چه بردي دارد؟ و بطور كلي، متوليان بهداشت رواني در همه وزارتخانه ها و سازمانها و نهادهاي مربوطه، اولاً چقدر هماهنگي دارند و ثانياً دغدغه ها، ابزارها و روشهاي آنان براي توسعه بهداشت رواني چقدر جدي است؟
دو سال پيش بر روي تابلوهاي تبليغاتي تهران، شعارهايي با خط درشت زده مي شد كه محتواي بهداشت رواني داشت، بعد از چند ماه مشخص شد كه اين تبليغات مربوط به نوعي صابون معطر است و ارتباطي با بهداشت رواني ندارد!
نگاه سطحي به بهداشت رواني، عواقبي خطرناك، مخرب و برگشت ناپذير خواهد داشت. حداقل وظيفه يك نظام اجتماعي است كه بهداشت رواني اعضاي خود را در ابعاد مختلف، جدي بگيرد.
مسئله بهداشت رواني و تامين سلامت رواني انسانها، موضوعي مهم و حياتي است، اما ساده نيست. بزرگترين آفت اين مسئله ساده انگار و نگاه تك بعدي به آن است. تامين بهداشت رواني جامعه مانند هر موضوع فرهنگي، نياز به نگرشي تعاملي و اقداماتي چندجانبه و نظام مند و منسجم دارد.
يادمان باشد انسانهاي به ظاهر سالم امروز، به راحتي ممكن است وارد مرز ناسلامتي شوند. بسياري از انسانها با كمك هاي مختصر راهنمايي و مشاوره و يا حمايت هايي مالي- اجتماعي و بهبود شرايط زندگي و بهره مندي از شادابي فرهنگي، مي توانند سالم بمانند و سالم زندگي كنند. اگر انسانها را فراموش كنيم، علاوه بر آن كه آنها را تحقير كرده ايم، آينده را نيز از دست مي دهيم.

پي نوشتها:
۱-روزنامه شرق- ۲۴/۷/۸۲، ص ۱۸
۲-كتاب بهداشت رواني- دكتر سعيد شاملو، ص ۲۸

همگام با انديشه ورزان جهان - ۲۷
مارتين هايدگر
Martin Heidegger
000728.jpg

دكتر محرم آقازاده
هايدگر آلماني است. او در سال ۱۸۸۹ در مسكويچ آلمان تولديافته و در سال ۱۹۷۶ بدرود حيات گفته است. هايدگر پديدارشناس و هستي شناس بود و به پرسش از بودن اشتياق نشان مي داد. تحصيلات او در الهيات و فلسفه در دانشگاه فايبورگ بوده است. هايدگر در انديشه ورزي اش، وام دار افلاطون، ارسطو، سن پال، اگوستين، اكوئيناس، لوتر، لايبنيتس، كانت، هگل، شلينگ، كيركيگارد، نيچه، هوسرل، ديلتاي و ماكس شلر است.
وي از سال ۲۳-۱۹۱۹ دستيار هوسرل در دانشگاه فرايبورگ، از سال ۸-۱۹۲۳ استاد دانشگاه ماربورگ، از سال ۴۶-۱۹۲۸ استاد دانشگاه فرايبورگ، از سال ۵۱-۱۹۴۶ ممنوع التدريس و از سال ۷۶-۱۹۵۲ استاد ممتاز و مدعو دانشگاه فرايبورگ بوده است.
براي هايدگر يك سئوال مطرح بود كه آن فقط پرسش از بودن است.
هايدگر پديدارشناسي اگزيستانسيال را پايه گذاري كرد. همگان بر اين ايده توافق دارند كه او از فيلسوفان اصيل قرن بيستمي است. هايدگر تحت تاثير شديد فلسفه يوناني پيشاسقراطي قرار گرفت. او در مهم ترين و اثرگذارترين كتابش، يعني بودن و زمان كه در سال ۱۹۲۷ نوشت، ارزشمندترين سئوال فلسفي اش را طرح كرد: بودن چيست؟ به ديگر سخن، دليل بودن چيست؟
هايدگر بر آن بود كه پاسخ اين سئوال فقط با روشنگري و پاسخ به اين كه انسان sein يا موجود انساني چه نوع بودني دارد قابل ارائه است.
هايدگر چنين بودني را دازاين، اگزيستنس يا بودن در اين جهان مي داند. او مي گويد: ما اشخاصي خود تفسيرگر هستيم كه تفسيرگري هم امري فرهنگي است و هم شامل اشياي طبيعي است. بنابراين، بودن شخص از بودن اشيا و ساير كسان جدايي ناپذير است.
هايدگر بر آن است كه چون اشياء و دست ساخت ها براي انسانيت از گذشته به فرد مي رسند، و در زمان حال براي مقاصد آينده مورد بهره برداري قرار مي گيرند، بنابراين مي توان رابطه اي بين شكلي از بودن اشيا و انسانيت و ساختار زمان ديد.
به هر روي، شخص هميشه در خطر غرق شدن در جهان اشياست و در حال از دست دادن ماهيتي است كه براي خود انتخاب كرده است. احساس خطر در آينده براي انسان ها از اين رو دست مي دهد كه آنان بي معنايي زندگي غايي را درمي يابند، و فقط با چنين حس و مواجهه اي است كه انسان معناي واقعي بودن و آزادي را مي فهمد.
پس از سال ۱۹۳۰، هايدگر از نو به تفسير برداشت هاي غربي از بودن پرداخت، به ويژه در آثاري، نظير درآمدي به متافيزيك. او احساس مي كرد كه علي رغم حرمت گذاشتن به برداشت يوناني از بودن، جامعه فناورانه نو نگرشي را پرورده است كه سبب انحراف در بودن و معناي زندگي انسان مي شود. هايدگر، چنين وضعيتي را نهيليسم نام نهاد.
چشم اندازهاي اوليه هايدگر به موضوعاتي، نظير: فناپذيري، مرگ، پوچ بودگي (بي ارزشي) انسان، بسياري از كسان را واداشت او را اگزيستانسياليست بدانند. از ميان كساني كه بيشترين اثرپذيري را از هايدگر داشته است مي توان به ژان پل سارتر اشاره كرد. به هر روي، هايدگر ناگزير تفاسير اگزيستانسياليستي از آثارش را رد كرد.ارتباطات هايدگر با نازي ها در سالهاي ۱۹۳۰ و در طول جنگ دوم جهاني لطمه هايي را به شهرت او وارد كرد. با وجود اين، او هرگز از صميم قلب نوع ارتباطاتش با نازي ها و رايش را انكار نكرد. به هر تقدير، او تاثيرش را بر انديشه ورزان قرن بيستمي گذاشت. آثار هايدگر آثار عمده اي بر متفكراني نظير: هانس گئورگي گادامر، هربرت ماركوزه، تئودور آدرنو، هاناآرنت ،مرلوپونتي، ميشل فوكو و ژاك دريدا گذاشته است. افزون بر اين آثار او تاثير فزاينده اي بر فلسفه در كشورهاي انگليسي زبان به جا گذاشته است.
سرانجام آن كه باورهاي هايدگر مي تواند رهنمود و راه كارهايي باشد براي آموزش و پرورش در هزاره جديد. چون، در هزاره جديد هم چنان هزاره پيشين، هنوز سئوال اساسي، همان چيستي بودن، يا دليل بودن است. در نظام هاي آموزش و پرورش، يادگيرندگان بايد به پاسخگويي پرسش« بودن چيست»؟ برانگيخته شوند. هر گام در جستجوي دريافت معناي بودن، معناداركردن زندگي است.

سايه روشن فرهنگ

بودجه ۷۰ ميليارد توماني هزينه نشده
به گفته معاون آموزش عمومي و امور تربيتي وزارت آموزش و پرورش، بودجه اختصاص يافته براي آموزش عمومي در سال جاري ۱۰۰ ميليارد ريال است كه تاكنون ۳۰ درصد آن هزينه شده است.
اخيراً برخي از مسئولان آموزش و پرورش با استناد به مطالبات فرهنگيان و ساير هزينه هاي آموزشي، در گفت وگوهاي خود با مطبوعات اظهار كرده اند كه در سال جديد حوزه هاي آموزشي نياز به ۸۹۰ ميليارد تومان بودجه، اضافه بر بودجه تعيين شده دارند.
در حالي كه با گذشت ۷ ماه از سال، يكي از معاونين آموزشي اظهار مي كند كه تنها ۳۰ درصد از بودجه تخصيصي هزينه شده است، معلوم نيست طي ۴ ماه آتي چگونه ۷۰ ميليارد تومان باقي مانده هزينه خواهد شد. تجربه هزينه هاي دولتي از محل بودجه نشان داده كه معمولاً برخي از مسئولان تا مدت ها در زمينه پرداخت بودجه ها با رياضت اقتصادي عمل مي كنند، و در پايان سال مقادير زيادي بودجه بدون استفاده به خزانه دولت باز مي گردد و يا بدون برنامه و به سرعت، نسبت به هزينه آنها اقدام مي شود و اين در حالي است كه اين معاونت قرار است در ۴ ماه آتي به افزايش پوشش تحصيلي، توسعه مهارت هاي زندگي، رفع بيسوادي، بهبود كيفيت برنامه هاي درسي، افزايش مهارت هاي معلمان، توسعه آموزش پيش دبستاني، توسعه آموزش دختران و توسعه آموزش هاي شهروندي بپردازد.
كنكور و پيش دبستاني ها
به گفته «توران ميرهادي» كارشناس ادبيات كودكان و نوجوانان كشور، ارزشيابي و در نظر گرفتن نمره براي فعاليت هاي كودكان در مراكز پيش دبستاني به مثابه بيماري است كه متأسفانه در حال رشد و شيوع است. به باور كارشناسان آموزشي، تجربه بخوان و بنويس در مقطع پيش دبستاني قبل از آن كه بتواند از منظر آموزشي مؤثر واقع شود، مي تواند موجب از بين رفتن خلاقيت شود.
امروزه خانواده ها قبل از آن كه به فكر يادگيري مطلوب فرزندان خود باشند، در پي دستيابي به نمرات خوب و فرهنگ بيست خواهي هستند، بنابراين براي والدين مهم نيست كودكانشان در مدارس چگونه ياد مي گيرند و چه مطالب مطلوبي را از طريق كتب درسي مي آموزند. آنها به اين باور رسيده اند كه چگونه مي توان بچه ها را در آينده براي كنكور آماده كرد و اين تفكر حتي از همان دوره پيش دبستاني در ميان خانواده ها جاري و ساري است.
به اعتقاد توران ميرهادي، فلسفه آموزشي در ايران تنها به مسايل موفقيت فردي دانش آموزان، بها دادن به شاگرد اول در كلاس و گرفتن نمره خوب خلاصه شده است.
البته انتظار مي رفت در شرايط تدوين كتب درسي جديد و يا برنامه ريزي هاي آموزشي، توجه به فعاليت هاي گروهي دانش آموزان، موفقيت گروهي در عرصه هاي علمي و آموزشي و در نهايت مقوله ياد دادن و يادگيري در جريان مداوم آموزشي نيز بيش از پيش مورد توجه واقع شود.
توليد كتابهاي تكراري
000730.jpg

به گفته مدير كل آموزش و پرورش راهنمايي وزارت آموزش و پرورش، به منظور تقويت مهارت هاي زندگي و شهروندي، كتاب راهنماي «مهارت هاي زندگي» در سال تحصيلي جاري در مدارس راهنمايي توزيع مي شود. با گذشت حدود يك ماه از آغاز سال تحصيلي، هنوز معلوم نيست چه زماني اين كتابها براي تدريس ميان دانش آموزان دوره راهنمايي توزيع خواهد شد. با اين كه متوليان توليد چنين كتابهايي اظهار اميدواري كرده اند كه ظرف چند ماه آينده اين كتابها در اختيار دانش آموزان قرار گيرد.
به هر حال براي اغلب والدين اين پرسش مطرح مي شود اگر قرار است آموزشي هم در طول سال تحصيلي جاري براي اين دانش آموزان از طريق تهيه و توزيع كتب «مهارت هاي زندگي» صورت گيرد، با گذشت چند ماه از دوره آموزشي، آن چنان كاربردي نخواهد داشت.
در سال هاي گذشته معاونت پرورشي سابق وزارت آموزش و پرورش با همياري كارشناسان آموزش عمومي و امور تربيتي فعلي، اقدام به تدوين چندين كتب درسي در زمينه «مهارت هاي زندگي»كرد و معلوم نيست چرا متوليان آموزشي همين حوزه از كارهاي قبلي كه خود نيز در تدوين و تأليف آن همكاري داشته اند، استفاده نمي كنند؟
تعطيلي مدارس دولتي در قزوين
000732.jpg

به گفته مسئول توسعه مدارس غيردولتي سازمان آموزش و پرورش استان قزوين، طبق قانون براي تكميل ظرفيت مدارس غيردولتي، ۶۰ درصد هزينه دانش آموزان اين مدارس، توسط سازمان مذكور پرداخت مي شود.
قبلاً مسئولان نظام آموزشي اذعان مي كردند كه براي كاهش بار بودجه هاي آموزشي اقدام به تأسيس مدارس غيرانتفاعي با مشاركت مردم كرده اند تا از اين طريق با جذب ۳ الي ۴ درصد از جمعيت دانش آموزي بتوانند از ميزان كسري بودجه هاي آموزشي بكاهند، ولي از قرار اخيراً به اين نتيجه رسيده  اند كه براي جلوگيري از تعطيلي مدارس غيرانتفاعي، دست به تعطيلي مدارس دولتي بزنند.
البته كسي اين قبيل  روش  هاي مشاركت جويانه را رد نمي كند، ولي چه استدلالي در اين ميان نهفته است كه سازمان آموزش و پرورش استان قزوين براي حمايت از ۵۳ مدرسه غيرانتفاعي وارد عمل شده است. بايد ديد اين نوع مشاركت مردمي از محل بودجه هاي ملي، چه بازخورد مثبتي در پي خواهد داشت؟ بي گمان اين نكته را هم نبايد فراموش كرد كه از ميان ۱۶۰ واحد غيرانتفاعي فعال در قزوين، شايد بتوان به كيفيت آموزشي اين ۵۳ واحد آموزشي با ديده شك نگريست!

نكته
گل، خنده!

اصغر نديري
از خنده زياد خوشش نمي آيد. در قبال اين وضعيت معمولاً حالت تهاجمي به خود مي گيرد. گويا به غريبه اي برخورده و انگار با وضع تازه و ناآشنايي روبرو شده است. معمولاً مبهوت است و اغلب دندان ها را از روي خشم به هم مي فشارد.
از خيلي چيزها فراري است، اما با گل ها مشكل ديگري دارد. هر جا گلي مي بيند، بويژه اگر خوش آب و رنگ باشد، فوراً مي خواهد آن را بچيند.
خوب! شايد چيدن گل در مقابل عمل ناپسند بعدي او خيلي بد نباشد. در حقيقت او گل زيبا را حتي بو هم نمي كند. داخل آب و گلدان هم نمي گذارد. در كنار آن عكس نيز نمي گيرد. بيشتر به ياد ناكامي هاي خود مي افتد.
او دوست دارد، دانه دانه گلبرگ ها را پرپر كند. نمي داند گل خنده كمياب و گاه ناياب است و به اين زودي ها و در هر جا نمي رويد.
اتفاقاً با گل هاي زيادي مواجه مي شود، اما او كه مهارت خاصي در گلچيني دارد، هر گلي را به زودي پرپر مي كند.
گل را به دست گرفته و شروع مي كند به گفتن: «دوستم ندارد، دوستم ندارد، دوستم نـ ....».

|  ادبيات  |   اقتصاد  |   سياست  |   علم  |   فرهنگ   |   ورزش  |
|  هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |