در نشست بررسي تصويرگري كتابهاي ديني عنوان شد:
تركيب بندي ضعيف تصويرسازي امروز
در تصويرسازي امروزه ساختار طراحي و تركيب بندي فراموش شده و فقط به تكنيك بها داده مي شود.
|
|
به گزارش خبرگزاري «مهر» پرويز اقبالي تصويرگر كتابهاي كودك و نوجوان كه در بيست و ششمين نشست كتاب ماه كودك و نوجوان با عنوان تصوير گري كتابهاي ديني سخن مي گفت، با بيان اين مطلب افزود: در دوره ما بحث تصوير سازي بحث غامضي شده نه از اين بابت كه تصويرساز نداريم بلكه از آن جهت كه در فهم آن دچار مشكل هستيم و اين بزرگترين عيب ماست كه تعريف درستي از تصوير سازي وجود ندارد و مسيري كه براي تصويرسازي طي مي شود از نقاشي به تصويرسازي است، چرا كه بسياري از تصويرگران آشنايي سطحي با تصوير سازي پيدا مي كنند.
وي در ادامه با اشاره به اينكه براي وارد شدن به بحث تصويرگري مذهبي بايد تصويرسازي، مذهب و ارتباط آنها بايكديگر را توضيح داد، گفت: مذهب تعريف سه چيز است: عالم، آدم و مبدأ عالم و آدم ؛ درواقع هر مذهبي براي تعريف اين سه چيز است و اسلام در لغت به معناي تسليم در برابر حق است، حق نيز در لغت به معناي هست است و باطل يعني نيستي در واقع هستي درمقابل نيستي آن چيزي است كه قرآن كريم به معناي كامل آن راتعريف مي كند.
وي در ادامه ياد آور شد: درمذهب سه عالم لاهوت، ناسوت و برزخ يا عالم خيال مورد بحث است كه هنر و تصويرسازي دراين عالم معني مي شود واتفاق مي افتد، بحث اصلي اين است كه انسان از عالم بالا تنزل پيدا مي كند به عالم پايين، حالا اين انساني كه به عالم پايين افتاده نياز به ابزارهايي دارد كه درواقع ابزارها همان حواس او هستند چراكه انسان ۵ حس ظاهري و ۵ حس باطني دارد و حس هاي باطني همان حس خيال، فهم، عقل و در مرتبه انبياء و اولياء همان شهود است.
اقبالي در ادامه ازمركز وجودي انسان يا دل انسان به عنوان آيينه اي براي انعكاس حقيقت و يا همان ذات خداوندي ياد كرد و گفت: هر چه اين دل شفاف تر باشد تصاويري كه درآيينه مي افتد شفاف تر و ملكوتي تر است و هر تصويري كه در آيينه مي افتد به راحتي قابل تصوير كردن است و عالم ملكوت بهتر مي تواند در عالم خيال جلوه گر شود، اين خيال با اعتقادات انسان هماهنگ است و تصوير ساز مذهبي نيز با اين اعتقادات دررابطه است.
اين تصويرگر كتابهاي كودك در ادامه تصريح كرد: تصويرسازي در واقع نمايش اين معاني كلي است و مثل اين مي ماند كه معاني را جامه اي از تصوير بپوشانيم، در واقع در تصوير سازي مذهبي حقايق معنوي با تصوير خود را معرفي مي كنند و در اين تصويرسازي هم خط و هم رنگ متعالي شده و خط ها به سمت منحني شدن مي رود، در واقع هر رنگ و هر خط، معني خاص خود را دارد، درتصوير گريهاي قديمي و حتي كاشي كاري ها كه دقت مي كنيد مي بينيد از رنگ آبي لاجوردي و فيروزه اي بسيار استفاده مي شد حتي درگنبد مساجد نيز زير تمام اسليمي ها رنگ آبي به كار مي رود اما زمين با رنگ قرمز لاكي فرش مي شود، چرا كه فرش و عرش آيينه يكديگرند، ما در اينجا عالم نيستي را با رنگ قرمز نشان مي دهيم، در تصويرگري مذهبي رنگ تلألو اوج نور است و همه چيز متعلق به بالاست، در اين تصوير گري طلايي هم رنگ مقدسي است زيرا هاله دور سر قديسين، انبياء، آسمان همه طلايي است چراكه رنگ طلايي بيشترين نور را در خود جذب مي كند و بعد از آن رنگ نقره اي است كه بيشتر براي آب به كار مي رود.
وي اشاره كرد: گاهي نيز اوج نور را در سياهي مي بينيم، سياهي كه درتقابل با آن تمام عالم فاني مي شود، مانند ترسيم خانه خدا و حجاج كه در تقابل كعبه كه بارنگ سياه تصوير مي شود حجاج با رنگ سفيد نشانه ميرايي و مرگ هستند.
اقبالي در ادامه از اسطوره هاي ايراني وتصوير سازي آنها سخن گفت و افزود: تصويرسازي اغلب براي مثنوي ها بكار مي رود، چراكه قابليت تصوير ي بيشتري داشته و داستانسرايي آنها بيشتر است، اما در قصيده و غزل چون با معنا بيش از كلام سرو كار داريم قابليت تصويرسازي كمتر مي شود، اما بعضي از تصويرگران چنين كاري كرده اند كه نخستين آنها محمد خويي است كه در قرن پنجم داستان «ورقه و گلشار» را با همين ساختار طراحي كرد، بعد ازآن دردوره آل جلاير و آل مظفر ساختار طراحي وجود ندارد تا اينكه كمال الدين بهزاد وارد عرصه مي شود و ساختار طراحي را در اوج خود عرضه مي كند.
وي در توصيف تصويرسازي مذهبي كه نمونه كامل آن در تصورهاي كمال الدين بهزاد عرضه شده است گفت: در اين تصوير ها اغلب نوع لباس مانع از ديدن آناتومي بدن است ونوع لباس قديسين را از ديگران جدا مي كند، در اين تصويرها اغلب زن و مرد شبيه يكديگر هستند اما زن يك زيباشناسي جمالي دارد كه حاكي از معصوميت و ظرافت هاي زنانه است و مرد مظهر جلال، كه در مورد انبياء اين تصويرگري متفاوت بوده و نه جلالي است و نه جمالي بلكه زيبايي كمالي است، يعني جلالي كه از پس جمالي ظهور مي كند.
|